اگر یاسین را از کلمه عربی یأس گرفته و آن را سوگواری معنی نمائیم در این صورت این نام بیانگر سنت ندبه معروف مانوی میگردد لذا بر این اساس اصحاب قریه نه چنانکه گفته میشود رسولان عیسی مسیح بلکه رسولان مانوی بوده اند. لذا باید برای پیدایی نام و نشان تاریخی ایشان که در رابطه با شهری به نام قریه بوده اند، به منابع تاریخی مانوی و عیسوی مراجعه نمود و دید که دلایل و اسناد کهن در این باب به نفع کدام فرقه سخن میگویند. با اندکی تفحص معلوم میشود که دلایل به طور قطع و غالب به نفع مانویان سنگینی می نماید. چه خود قریه به عنوان اسم خاص به وضوح مطابق المدینه (تیسفون) محل قتل مانی و جانشین اول او (سیس) است و مطابق اسطوره قرآنی اصحاب قریه تنها سومین رهبر مانوی اننائوس بود که توانست با وجود مقاومت موبدان و کشیشان کیش مانی را چه در غرب و چه در ایران پیشرفت دهد. گفته میشود بعد چون دول ایران و روم از در مخالفت با آیین مانوی در آمدند گروههای بزرگی از مانوی ها به سمت سغد و ترکستان و چین مهاجرت کردند. بنا به نوشته برخی از مورخین در عهد نرسی و هرمزد دوم زجر و آزار مانویان سخت تر شد و بسیاری از آنها کشته شدند. از بزرگان عراق عمرو بن عدی امیر حیره با آنها همراهی کرد و به سبب نبودن ارتباط یا علل دیگر، مانویان شرق از خود بزرگی انتخاب کردند و او از رئیس سریانی و بابلی غرب مستقل شد و چونکه به زبان سریانی نا آشنا بود نوشته های مانوی در شرق به پهلوی ساسانی ترجمه شدند. دین سامی مانی سریانی و آرامی الاصل در بین النهرین و عربستان ریشه دوانده و اساس و مقدمه ای بر پیدایی آیین سامی عربی حنفا و دین اسلام در شبه جزیره عربستان گردید. بنابراین داستان ارتباط اصحاب قریه با رسولان مسیحی و شهر انطاکیه را باید برای همیشه به فراموشی سپرد و این رسولان ستمدیده و مقتول مورد نظر قرآن در اساس خود مانی سلاخی شده توسط بهرام اول ساسانی و موبد موبدانش کرتیر و همچنین جانشینان مقتول و مورد ستم مانی در سمت مقرشان بابل و شهر تیسفون پایتخت ساسانیان بوده اند. سوای این مورد منجمله اعتقاد به دوازده رسول طبقه اجتماعی اول و دوازده دخت نورانی (اشاره به تعداد ماههای سال) از آخرالمرسلین یا رسول سوم (بتول نورانی) است و همچنین اعتقاد به ظهور منجی روز رستاخیز و عید بما (فطر) و نمازهای پنجگانه و روزه و دعای ندبهً کمیل است که در فرهنگ مسلمین و شیعیان از مانویان بین النهرین مورد اقتباس قرار گرفته اند.
درباب اصحاب قريه در دایرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد: 9، شماره مقاله:3603 چنین مطالب بیراهه نمایی براساس گفتارهای گذشتگان قید شده است:
اَصْحابِ قَرْيه، قومى شهرنشين كه در قرآن كريم (يس/36/13 به بعد) از آنان ياد گرديده، و در منابع گاه بدانان اصحاب ياسين نيز گفته شده است. در قرآن كريم، سخن از آن است كه خداوند دو پيامبر را به سوي اصحاب قريه فرستاد و چون آنان فرستادگان الهى را تكذيب كردند، پيامبر سومى براي پشتيبانى آن دو مبعوث شد. سخن كفار اصحاب قريه به رسولان، آن بود كه شما همانند ما بشريد و در دعوي پيامبري و نزول وحى، سخن به دروغ مىگوييد. با تأكيد پيامبران بر امر ابلاغ، اصحاب قريه آنان را به شكنجه و سنگباران تهديد كردند. در اثناي محاجة كفار با پيامبران، از آن سوي شهر مردي دوان دوان فرارسيد و قوم را به پيروي رسولان، پرستش آفريدگار يكتا و ترك خدايان دروغين بازخواند. سخن قرآن كريم در بارة اصحاب قريه با وعدة ورود اين مؤمن به بهشت و نزول عذابى ناگهانى بر كافران پايان يافته است.
آنچه در روايات افزون بر مضامين ياد شده در قرآن كريم مىتوان يافت، چنين است: روايات متفقاً شهر اين قوم را همان شهر باستانى انطاكيه دانستهاند (نك: قمى، 2/213؛ طبري، 2/18 به بعد؛ مسعودي، 1/79؛ ثعلبى، 404- 405؛ طوسى، 8/410؛ سيوطى، 5/261). از منابع تاريخى چنين برمىآيد كه انطاكيه در حدود 300 ق م تأسيس گرديد، تا 64م تختگاه سلوكيان بود و بعد به دست روميان افتاد. بر پاية منابع كهن مسيحى، در سدة 1 م، دين مسيح توسط بارنابا و پولس به اين شهر رسيد و به رغم مشقات فراوان، اين شهر پس از فلسطين به عنوان پايگاه دوم مسيحيت درآمد (نك: اعمال رسولان، 11: 26، رسالة اول پطرس، 4:16؛ نيز ه د، انطاكيه).
در بارة نام پادشاهى كه در زمان رخداد واقعه بر انطاكيه حكومت مىكرد، اغلب منابع اسلامى سكوت كردهاند و تنها در روايتى از وهب بن منبه و كعب الاحبار آمده كه نام وي آنتيوخوس بوده است (در نسخ ثعلبى با ضبط محرف ابطيخيس)؛ اما بايد توجه داشت كه آنتيوخوس نام 13 تن از پادشاهان سلوكى بوده كه آخرين ايشان در 64 قم از سلطنت خلع شده است، در حالى كه اغلب روايات دلالت بر اين دارند كه واقعة مورد نظر پس از ميلاد حضرت مسيح (ع) رخ داده است (طبري، 2/18 به بعد؛ ثعلبى، 404).
دربارة هويت 3 رسول فرستاده شده به سوي اصحاب قريه نيز ميان روايات، ناهمخوانيهايى به چشم مىخورد: بيشتر مفسران اين 3 رسول را 3 تن از حواريان حضرت عيسى(ع) مىدانند كه توسط آن حضرت، يا به امر مستقيم الهى به سوي اصحاب قريه روانه شدهاند. اغلب نام دو رسول نخست را شمعون (نام ديگر پطرس) و يوحنا، و نام رسول سوم را پولس آوردهاند، ولى مسعودي از قول همة مسيحيان و بعضى مسلمين نام دو رسول اول را پطرس و توما، و نام رسول سوم را پولس ياد كرده است. گذشته از اينها، در روايتى از مقاتل آمده كه نام اين 3 تن به ترتيب يومان و مالوس و شمعون (با تحريفى آشكار در ضبط نامها) بوده است. در روايتى ديگر كه از كعب الاحبار و وهب بن منبه و به طريقى ضعيف از ابن عباس نقل شده، نام ايشان به ترتيب صادق، صدوق و شلوم آمده، و هرگز به اينكه آنان از حواريون عيسى(ع) بودهاند، اشاره نشده است. در پايان بايد به رواياتى غريب از وهب بن منبه و ابن اسحاق توجه كرد كه نام آن دو را فاروفى و رومافى آوردهاند (نك: طبري، همانجا؛ مسعودي، ثعلبى، همانجاها؛ طبرسى، 8/418؛ سيوطى، همانجا). گفتنى است كه از ميان نامهاي ياد شده، تنها شمعون، يوحنا، پولس و توما در منابع مسيحى هويت روشنى دارند و در شمار ياران حضرت عيسى(ع) از آنان ياد مىشود.
اما در مورد هويت شخص مؤمنى كه در جريان ستيزهجوييهاي اصحاب قريه، «از آن سوي شهر ... دوان دوان آمد»، در منابع تفسيري اختلافى ديده نمىشود. روايات به اتفاق، نام او را حبيب دانستهاند و در متون اسلامى به وي عنوان «صاحب يس» داده شده، و گاه با تعبير حبيب نجار از او ياد شده است (در بارة وي، نك: ه د، آل ياسين).
گذشته از آنچه ذكر شد، در روايات دربارة اصل داستان نيز تفصيلاتى وارد شده است. در اين ميان مهمترين مسأله، داستان مناظرة بين رسول اول و دوم و رسول سوم است. اين قصه از امام باقر و صادق(ع) روايت شده، و ثعلبى شكل ديگري از آن را به وهب بن منبه نسبت داده است. مضمون حكايت اين است كه خداوند دو رسول را به انطاكيه فرستاد و پادشاه انطاكيه آن دو را دستگير و در بتكدهاي زندانى كرد. سپس خداوند رسول سومى را به انطاكيه فرستاد و او نزد پادشاه رفته، با زيركى خود را به وي نزديك گردانيد. روزي نزد پادشاه از آن دو محبوس سخن به ميان آورد و از او اجازت خواست تا با آنان مناظره كند. در اثناي مناظره، رسول سوم چند بار از دو رسول اول و دوم خواست تا كوران و زمينگيران را شفا دهند و چون ايشان به اذن خدا آنان را شفا دادند، رسول سوم از آن دو خواست تا مردهاي را زنده كنند. در حديث امامان باقر و صادق(ع) آمده است كه پس از زنده شدن مرده، پادشاه و تمام اهل مملكت او به دين خدا ايمان آوردند. روايت وهب كمى به قرآن كريم نزديكتر شده، و حاكى از آن است كه پادشاه به همراه جمعى ايمان آوردند و جمعى به كفر خود باقى ماندند. در مقايسه ميان اين شكل داستان روايى و آيات قرآنى روشن مىشود كه روح آن با آيات مورد نظر سازگاري ندارد؛ نخست به دليل آنكه طبق نص قرآنى، بيشتر قريب به اتفاق قوم بر كفر خود باقى ماندند و مستوجب عذاب الهى گشتند، و ديگر آنكه در داستان روايى نقش مؤمن صاحب يس حذف شده است (نك: قمى، 2/212؛ مسعودي، 1/80؛ ثعلبى، 405؛ طبرسى، 8/420؛ راوندي، 274 – 275).
به هر حال نه تنها داستان اخير با نص قرآنى سازگاري ندارد، بلكه در داستان مشهور كه شهر اصحاب قريه را انطاكيه مىشمرد و رسولان سهگانه را 3 تن از حواريون عيسى(ع) معرفى مىكند، اگر چه مضامين تا اندازهاي با منابع دينى مسيحى سازگار است، اما در برخى عناصر داستان تفاوتهايى نيز به چشم مىخورد. جريان رفتن برنابا و پولس به انطاكيه، و تبليغ دين مسيح در آن ديار،در كتاب اعمال رسولان به خصوص در بابهاي يازدهم تا سيزدهم به تفصيل وارد شده است، اما با روايات ياد شده و حتى با نص قرآنى تفاوتهايى در عناصر اساسى دارد؛ بنابر اين نمىتوان گفت كه داستان مورد نظر قرآن كريم، عيناً سرگذشت حواريان عيسى(ع) در انطاكيه است.
مآخذ: ثعلبى، احمد، قصص الانبياء، بيروت، 1401ق/1981م؛ راوندي، سعيد، قصص الانبياء، به كوشش غلامرضا عرفانيان، مشهد، 1409ق؛ سيوطى، الدر المنثور، قاهره، 1314ق؛ طبرسى، فضل، مجمع البيان، صيدا، 1333ق؛ طبري، تاريخ؛ طوسى، محمد، التبيان، بهكوشش احمد حبيب قصير عاملى، نجف، 1376ق/1957م؛ عهد جديد؛ قرآن كريم؛ قمى، على، تفسير، نجف، 1386-1387ق؛ مسعودي، على، مروج الذهب، ، به كوشش يوسف اسعد داغر، بيروت، 1385ق/1966م.
بخش فقه، علوم قرآنى و حديث (رب)
ن * 1 * (رب) 16/11/75
ن * 2 * (رب) 18/11/75
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر