جمعه، دی ۱۱، ۱۳۸۸

بحثی در منظور ایهامی اصلی داستان کوتاه سه قطره خون

منظور صادق هدایت از این نثر روان پرایهام و ابیات حزن انگیز که در رابطه با سه قطره خون است در داستان چیست یا چه می تواند باشد؟ علی چنگیزی در نقدی که بر این نوشته صادق آورده موضوع را محدود به روابط احساسی و عاطفی و تألم و هوی و هوس موجود درقلب و ذهن نویسنده و همچنین محیط اجتماعی و فرهنگی داستان نویس دانسته است. ولی این جانب همین این مطلب صادق هدایت را اشاره به تعدی و استبداد شاهنشاهی (معضل سیاسی) جامعه ایرانی در کنار فرهنگ عقب مانده (معضل فرهنگی و دینی) می پندارد. می دانیم صادق هدایت داستان کوتاه سه قطره خون را در سال 1311 (چهارمین سال حکومت رضا شاه) منتشر ساخته است. چون وی ضمن این داستان به صراحت در جامعه دیوانه وار و عقب مانده جامعه و استبداد زده به ناظم و حاکم مقصر و مستبد جامعه اشاره می کند و می گوید:
"ديروز بود دنبال يك گربه‌ي گل باقالي كرد: همينكه حيوان از درخت كاج جلو پنجره‌اش بالا رفت، به قراول دم در گفت حيوان را با تير بزند. اين سه قطره خون مال گربه است ، ولي از خودش كه بپرسند مي‌گويد مال مرغ حق است."
چنین برداشتی از باورها و احساسات صادق هدایت را از باورهای سیاسی و احساساتی که وی در سالهای بعد از انتشار این داستان داشته به روشنی می توان از گفته های بزرگ علوی دوست نزدیک صادق هدایت هم استخراج نمود که در بارهً وی میگوید:"«علت اصلی سرخوردگی‌های صادق هدایت، سرخوردگی از وضع ایران، از ظلم، از دیکتاتوری و استبداد بود. در آن زمان در سینماها وقتی فیلمی می‌خواست شروع بشود، سرود شاهنشاهی می‌زدند. صادق هدایت در این مواقع می‌رفت توی مبال ( توالت) و هیچ وقت برای سرود بلند نشد و یا دیرتر به سالن می‌آمد. این درجه تنفر و بیزاری در وجود او بود». بزرگ علوی دوست و همراه صمیمی صادق هدایت این‌چنین، دلیل اصلی سرخوردگی هدایت از زندگی که نهایتاً منجر به خودکشی و مرگ این نویسنده شهیر ایرانی در 48 سالگی در پاریس شد را وضعیت نابسامان سیاسی ایران می‌داند... هدایت نیز مانند دوستان‌اش نسبت به حزب توده که در ابتدای تشکیل، با اقبال فراوان طبقه روشنفکر و تحصیل‌کرده روبه‌رو بوده، گرایش داشته‌است. با این وجود بر اساس سخنان بسیاری از نزدیکان هدایت، او علی‌رغم سمپاتی به حزب توده ایران، هیچ گاه عضو آن نبوده‌است. بزرگ علوی در این خصوص می‌گوید: « صداق هدایت از هر گونه کار سیاسی پرهیز می‌کرد. البته تمایلاتی به حزب توده داشت، عقیده داشت که این روس‌ها بالاخره می‌آیند و این بساط رژیم رضاخانی را برهم می‌زنند، اخبار پیش‌رفت روس‌ها در جبهه‌های جنگ را تعقیب می‌کرد. اما او آدم مستقلی بود و نمی‌توانست افکار، احساسات و تمایلات خود را در دایره‌ای محدود بکند. با این وجود او به حزب توده تمایل داشت و به کسانی مانند نوشین و من احترام می‌گذاشت و ما را دوست داشت. اما خودش وارد سیاست نمی‌شد» نورالدین کیانوری، دبیر اول وقت حزب توده با تأیید این مطلب معتقد است هدایت هیچ گاه عضو حزب نشد. البته او به حزب سمپاتی داشت و با ما خیلی دوست بود و با نوشین بیش از همه دوست بود. ولی هیچ‌گاه عضو حزب نشد، چرا که اصلاً نمی‌توانست تابع تشکیلات و انضباط حزبی قرار گیرد. "(علی ملیحی " توده ای بود و توده ای نبود، طرحی از زندگی صادق هدایت).
براین اساس می توان قضاوت کرد از نظر صادق هدایت خون برخی از انسانهای خاطی و معترض و رقبای سد راه امیال و اغراض حاکمان در جامعه ایرانی از سوی حاکمان وقت ریخته میشده و این عمل از سوی حاکمان عادی و به حق محسوب شده و به طور ناروا و وارونه توجیه میشده است و صادق هدایت در دارالمجانین عقب ماندگی جامعه ایرانی از این موضوع شدیداً رنج می برده است. به نظر میرسد منظور از درخت کاج "کشور پر از جنگلهای کاج" امپراطوری روسیه تزاری و منظور از جایگاه سه قطره خون زیر پای این کاج خود ایران زیر ظلم و ستم استبداد سلطنتی و تحمیق مذهبی بوده است. در این صورت سمبل سه قطره خون را برای ایران به چه جهت برای انتخاب نموده است؟ چیزی که اکنون به ذهن من خطور میکند، سه نقطه ای است که در نام ایران به خاک خون و ذلالت کشیده شده وجود دارد. صادق هدایت نام خود را به نشانی شکارچی گربه ها احمد خان (به جای رضا خان) انتخاب کرده است. نخست این شعر را از عباس تارزن و شاعر انقلابی و مدعی نا زیبای علامه گری و پیامبری می آورد (که در پایان خود راوی هم آن را سر می دهد) با تار و صدای بلند می خواند:
"دريغا كه بار دگر شام شد،
سراپاي گيتي سيه فام شد،
همه خلق را گاه آرام شد،
. مگر من، كه رنج و غمم شد فزون

جهان را نباشد خوشي در مزاج،
بجز مرگ نبود غمم را علاج،
وليكن در آن گوشه در پاي كاج،
چكيده‌ست بر خاك سه قطره خون."
در ادامه خود راوی قهرمان داستان در این باغ دارالمجانین که به واسطه همراه داشتن ششلول در حضور رخساره از جانب دوستش سیاوش گربه کش به متهم گربه کشی میگردد، سرانجام به دوباره از خود بیگانگی و روانپریشی دچار گشته و به همان نتیجه و احساسی میرسد که عباس انقلابی رسیده بود و ناخاسته پیرو اشعار این تارزن مدعی علامه گری (روشنفکر پیشرو) را می خواند و در حالی که دوست نان به نرخ روز خورش سیاوش ملی گرا و هوسباز پیرو فرهنگ عامه مستبدانه ششلول بدست با حق ناحق کردنها به گربه کشی و زندگی پر هوی و هوس روزمره اش را به طور موفقیت آمیز و بی دغدغه ادامه میدهد:
"ولي سياوش جلو آمد قه‌قه خنديد، دست كرد از جيبم ششلول مرا در آورد روي ميز گذاشت و گفت:
مي‌دانيد ميرزا احمد خان نه فقط خوب تار مي‌زند و خوب شعر مي‌گويد، بلكه شكارچي قابلي هم هست، خيلي خوب نشان ميزند.
: بعد به من اشاره كرد، من هم بلند شدم و گفتم
بله امروز عصر آمدم كه جزوه‌ي مدرسه از سياوش بگيرم، براي تفريح مدتي به درخت كاج نشانه زديم، ولي آن سه قطره خون مال گربه نيست مال مرغ حق است. مي‌دانيد كه مرغ حق سه گندم از مال صغير خورده و هر شب آنقدر ناله مي‌كشد تا سه قطره خون از گلويش بچكد، و يا اينكه گربه اي که قناري همسايه را گرفته بوده و او را با تير زده‌اند و از اينجا گذشته است، حالا صبر كنيد تصنيف تازه اي كه درآورده‌ام بخوانم ، تار را برداشتم و آواز را با ساز جور كرده اين اشعار را خواندم:
دريغا كه بار دگر شام شد،
سراپاي گيتي سيه فام شد،
همه خلق را گاه آرام شد،
مگر من، كه رنج و غمم شد فزون

جهان را نباشد خوشي در مزاج،
بجز مرگ نبود غمم را علاج،
وليكن در آن گوشه در پاي كاج،
چكيده‌ست بر خاك سه قطره خون
«به اينجا كه رسيد مادر رخساره با تغير از اطاق بيرون رفت، رخساره ابروهايش را بالا كشيد و گفت: «اين ديوانه است. بعد دست سياوش را گرفت و هر دو قه‌قه خنديدند و از در بيرون رفتند و در را برويم بستند.
در حياط كه رسيدند زير فانوس من از پشت شيشه‌ي پنجره آن‌ها را ديدم كه يكديگر را در آغوش كشيدند و بوسيدند."

۱ نظر:

ناشناس گفت...

از این مطلب که ضمن داستان تصریح میشود سه قطره خون متعلق به گربه ( شکل ایران)است لذا به طور مسلم منظور از سه قطره خون همان سه نقطه ایران بلا دیده است.