شنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۸۹

معانی لفظی نوبخت، نوبهار و برمک در رابطه با بودا-زرتشت و بلخ

در منابع موجود نگارنده از این میان صرفاً به معنی درست برمک (از ریشه سانسکریتی پارا-مکا، "سرور مذهبی بزرگ") بر خورده است و در مورد نوبهار هم جزء دوم به درستی با واژه سانسکریتی ویهاره (دیر؛ ریشه نام شهر بخارا) برابر گرفته شده است؛ (جلد دوم یشتها، گزارش استاد ابراهیم پورداود). ولی جزء اول این نام نه نو (تازه)؛ بلکه باید نیو (به سانسکریتی یعنی هدایت کننده، رهبر) بوده باشد. لذا نوبهار نه به معنی "دیر و معبد نو" بلکه به معنی "دیر و معبد مرکزی و رهبری کننده" بوده است. گرچه هسوآن تسانگ زائر روحانی چینی به هنگام بازدید از این معبد وی که آنجا را یکی از بهترین رهبانگاهها در تمامی عالم بودایی آورده، نام آنجا را به همان معنی ظاهری هندی آن معبد نو آورده است ولی در خبر خود وی وجود ظرف آب بودا (به گنجایش چهار گالن)، جارو و دندان بودا که در آنجا با تمام شکوه می درخشیده، معنی دیر مرکزی آن را حکایت می کنند. ازنام نوبخت خادم و روحانی معروف معبد نوبهار را هم در هیئت "نیو- بختیه" به سادگی می توان به لغت سانسکریت و اوستایی "سرور تقدیر و قضا، یعنی ستاره شناس و منجم" معنی نمود. می دانیم که نوبخت و خاندانش عالم علم نجوم به شمار می رفتند. این خاندان نسب خود را به "گیو پسر گودرز" (یعنی فرد بسیاردرخشان پسر مرد دارای سرودهای با ارزش دینی) می رساندند یعنی خود را از نسل خانواده خورشیدچهر (تیگران؛ فرمانروای آذربایجان و ارمنستان و اران) پسر شاه – روحانی "زرتشت (حاکم بلخ) پسر سپیتمه (شاه- موبد ولایات جنوب قفقاز و داماد و ولیعهد آستیاگ) می شمردند.
جالب است که عنوان بلخی بختگان (منسوب به قضا و تقدیر و نجوم) در مورد بزرگمهر حکیم (بزرگ دارای عهد و پیمان دوستی) یا به تفسیری همان برزویه حکیم اساطیری نیز به کار رفته است. گر چه برزویه طبیب پسر دادویه که به هندوستان سفر کرد و کتاب کلیله و دمنه (یعنی کتاب گیاه پیروزمند غم ناپذیر) را در عهد انوشیروان به ایران آورد به غیر از آن برزو (تنومند) اساطیری یعنی گائوماته بردیه (سرود دان بزرگ اندام) است. معادل نامهای برزویه (بزرگ تن) و بردیه در زبان افغانی لوکمان (مرد درشت اندام) است که در روایات اسلامی تبدیل به لقمان حکیم شده است. در خبر اساطیری مربوط به بزرگمهر گفته می شود که وی در عهد پادشاهی موسوم یا ملقب به نوشیروان (یعنی پادشاه دارای روان جاودان، منظور کورش/فریدون) مقام وزارت داشت ولی در عهد خسرو اپرویز (یعنی شهریار شکست ناپذیر، منظور داریوش) کشته شد. این نام به سبب اشتباه شدن با "زرمهر پسر سوخرا" وزیر انوشیروان به چنین صورتی بازگویی شده و تاریخش یک هزاره جلوتر آورده شده است. در واقع سه فردی که تحت القاب گائوماته بردیه (سرود دان دینی بزرگ اندام) و سپیتاک پسر سپیتمه و زرتشت سپیتمان در عهد کورش-فریدون (فرشوشتر یعنی شهریار جوان) از حکومت آذربایجان و اران و ارمنستان به حکومت بلخ منسوب شده و بر سکائیان دربیکی بلخ (دریها، سکائیان برگ هئومه) حکومت رانده اند. فرد تاریخی واحدی است که به سبب محبوبیت و شهرت جهانگیر وی تحت چندین نام در تاریخ جاودانه شده است. القاب بردیه و برزو و لقمان وی (هر سه به معنی بزرگ اندام) به همراه القاب زرتشت و زریادر و زریر او (هر سه به معنی زرین تن و زرین مو) و نام اصلی وی سپیتاک (فرد سپید اندام) جملگی دال بر آن هستند که نژاد وی به مغان سکایی و سئورومتی شمال قفقاز می رسیده است که با اقوام اروپایی خصوصاً اسلاوها در آمیخته بوده اند. به شواهد و اسناد تاریخی موجود سپیتمه مغ (جمشید پادشاه ورجمکرت=قره باغ) باید در عهد مادیای اسکیتی (افراسیاب) و سوی وی به فرمانروایی ولایات جنوب قفقاز بر گماشته شده باشد. وی بعد به دلایلی به سمت کی خشثرو (کی خسرو، هوخشثره) گرایید و به همدستی وی مادیای اسکیتی (افراسیاب= فرد پر آسیب) را -که به قول هرودوت از سرزمین خویش در شمال دریای سیاه به مدت بیست و هشت سال آسیای مقدم را تا درون مرزهای مصر به باد غارت گرفته بود- در سمت مراغه غافگیرانه دستگیرکرده و به قتل رساندند. نامها (در واقع القاب وی) در شاهنامه و اوستا در رابطه با این قتل و دستگیری گودرزکشوادگان و هوم عابد دارای چشمان طلایی یاد گردیده است. سپیتمه جمشید در مقابل این خدمت به ازدواج با آمی تیدا دختر آستیاگ و نواده کی خشثرو (کیاکسار لفظ یونانیها) نایل میگردد و سوای اینکه در حکومت ولایات جنوب قفقاز ابقا میشود. به مقام ولیعهدی آستیاگ نیز انتخاب میشودم. نتیجه ازدواج وی با آمی تیدا دو پسر به اسامی مگابرن ویشتاسپ و برادر کوچکش سپیتاک زرتشت (زریادر) است. کورش بعد از شکست و نابودی آستیاگ، داماد و ولیعهد وی سپیتمه را توسط سردارش آراسپ (ارجاسپ) از میان بر داشت ولی همسر وی آمی تیدا دختر آستیاگ را با احترام در مقام ملکه باقی گذاشت و به دربار آورد و پسرانش مگابرن ویشتاسپ و سپیتاک زرتشت را به ترتیب از حکومت ماد سفلی (کردستان و کرمانشاهان و لرستان) و حکومت ولایات جنوب قفقاز (اران و ارمنستان و آذربایجان) بر داشته به حکومت نواحی دور دست گرگان و سکائیان دربیکی سمت بلخ بر گماشت. در واقع در حکومت عاجل گائوماته بردیه (سپیتاک زرتشت) برادر بزرگ وی مگابرن ویشتاسپ شریکی فعال بوده است. از اینجاست که در روایات عهد ساسانی زرتشت موبد دربار همین ویشتاسپ به شمار رفته است که مخاصمش ویشتاسپ هخامنشی (پدر داریوش) نیز از سوی کورش همزمان در مجاورت او در پارت فرمان می رانده است.
گائوماته بردیه (زرتشت سپیتمان؛ سپیتاک تاریخی) در سمت بلخ و هندوستان به اسامی و القاب دیگری معروف گردید و چون حکومتهای دو نیمه شرقی و غربی بعد از هخامنشیان متفاوت و از هم بیگانه و مخاصم شدند؛ ارتباط این اسامی یا القاب با آنچه در غرب فلات ایران بود بسیار متفاوت شد به طوری که هم اکنون نیز تشخیص شان چندان ساده نیست. در هندوستان و افغانستان وی را به صورت چهار گوتمه (حافظ سرود های دینی) معاصر با ویژگیهای نسبتاً متفاوت در آوردند، گوتمه بودا (در اصل یعنی سرود دان سکایی)؛ گوتمه مهاویرا (سرود دان بسیار تنومند و دانا)، گوتمه نیایه (گوتمه حکیم و راهنما) و گوتمه شوارا (حافظ نورانی سرودهای دینی ناب و مقدس)؛ در خود بلخ افسانه و اسطوره اش در عهد اسلام به صورت شاهزاده صوفی ابراهیم ادهم بلخی (ایراهیم بور اندام شاه بلخ) از گزند افراطیون اسلامی حفظ شد. در قرآن به نام صالح دارنده شترزرین پیامبر قوم ثمود (=معدومین، منظورمغان قتل عام شده توسط داریوش) در تورات از جمله به نام ایوب (صوفی بر گماشته بر آزمایشهای سخت، وزیر ویشتاسپ در بلخ مطابق کتاب فضایل بلخ) معروف گردید. در اینکه وی چگونه در هندوستان این همه محبوبیت پیدا نموده است باید گفت که وی از جانب پدر زن خود کورش و پسر کوچک کورش یعنی وه یزداته بردیه نزدیک به سی سال از مرکز بلخ حکومت عدل و اخلاق بر شمال غربی هندوستان گسترده بود. اهل نپال به شمار رفتنش از آنجا عاید شده است که نام نپال در زبان تپتی به معنی سرزمین مقدس بوده است. لقب بودای وی که در هندوستان به معنی دانای درخشان گرفته شده است؛ دراصل از آنجا عاید شده است که این کلمه در زبان ایرانی از جمله دری (دربیکی) به سبب تیزهوشی بزکوهی و بز بدانها اطلاق میشده است. بزکوهی (شکا، سکا) حیوان توتمی سکاها و سمبل ایزد آتش ایشان آگنی (آذر) بوده است. سکا نامی است که از نام این توتم براین مردمان صحرانشین استپهای آسیای میانی و اروپای شرقی اختصاص یافته است. چون در نزد هندوان نیز بودا صراحتاً از قبیله سکیا (سکاها، در اصل منظور سکاهای برگ هئومه یعنی دربیکان) به شمار رفته است. لذا وجود اسباب و دندان بودا-زرتشت در معبد نوبهار بلخ و برافراشتن مجسمه بودای بامیان صرفاً براساس افسانه و ارادت بر فرد ناشناس دور دست نبوده است و بلخ مرکز حکومت عادلانه همان فردی بوده است که هرودوت در موردش میگوید: "مردم آسیا از شنیدن خبر ترور شدن ناگهانی گائوماته بردیه توسط داریوش و شش تن همراهانش افسوس خوردند و به سوگ نشستند".
لابد موسی خورنی مورخ ارمنی عهد پیروز و بلاش و قباد ساسانی نام و نشان بلخ بامیان را در رابطه با آشوکا (=پادشاه درستکار، پادشاه معروف هندی مروج آیین بودایی حدود 60 سال بعد از اسکندر) و همچنین در رابطه پادشاه معروف یونانی و باختری یک قرن و نیم بعد یعنی ایوکراتیداس (قاضی بسیار درستکار) و مهرداد اول (ارشک ششم) می دیده است که میگوید: "شصت سال بعد از اسکندر شخصی به نام ارشک (درستکار) در شهر بلخ بامیک (بلخ بامیان) در سرزمین کوشان؛ پادشاهی ارشکیان را بنا نهاد. او بر یک سوم جهان آن روزگار مسلط شد و برادر خود والارشک (واقارشک، ولخش والی مهرداد اول بر ارمنستان) را بر ارمنستان و نواحی شمالی آن به پادشاهی گمارد." در این خبر وی، نام و نشان ایوکراتیداس دوست مهرداد اول اشکانی با از آن مهرداد اول اشکانی (ارشک ششم) هم در آمیخته و این دو فرمانروای بزرگ و دوست هم یکی گرفته شده اند.
سکهٔ طلای اوکراتید یکم، بزرگترین سکهٔ ضرب‌شده در دورهٔ باستان. این سکه ۱۶۹٫۲ گرم وزن و ۵۸ میلیمتر ضخامت دارد. این سکه در بخارا یافت‌شد.

۱ نظر:

بختیار گفت...

با درود
نوروز باستانی را به شما پژوهنده ی ارجمند شادباش می گویم. سال و فصل و روزِ خوشی داشته باشید