پنجشنبه، دی ۰۷، ۱۳۹۶
سر نوشت من و گزارشهایم
لازم شد قدری از انگیزه و تاریخچه تحقیقات صحبت کنم تا معلوم شود انگیزه نوشتن از سَر اولترا ناسیونالیستی نیست. از کودکی عاشق تاریخ اساطیری و تاریخ ایران باستان بودم. اینکه ایران یک تاریخ اساطیری و حماسی جداگانه در کنار یک تاریخ مدون ایران باستان دارد حساس بودم و تشابه داستان فریدون و ضحاک با کوروش و آستیاگ و مشابهت گشتاسپ نوذری با گشتاسپ هخامنشی دلیل بر این همانی آنان تصور میکردم ولی علم تاریخ را به عنوان تفریح می خواندم و رشته درسی خود را در دبیرستان ریاضی و در دانشگاه آبیاری و آبادانی انتخاب کرده بودم. اما چطور شد که ابتدا به نوشتن گزارش زادگاه زرتشت و سپس به گزارش تاریخ اساطیری ایران پرداختم. در نوجوانی زمانی که ششم ابتدایی می خواندم از زیر بنای مسجد روستای ما چیکان مراغه دو مهر بزرگ از جنس سنگ رستی سفید پیدا شد که روی آن حروف اوستایی و پهلوی نقش بسته بود. آن وقت تصور کردم چون از زیر بنای مسجد پیدا شده لابد خط کوفی است که شباهتی به خط های پهلوی و اوستایی دارد. از سوی دیگر برایم سؤال بود که نام شهر مدفون شده کنار روستا چیست که ویرانه معبد آن کایین گبه (اسب شاهی) نام دارد. وقتی وارد دانشگاه تبریز شدم. هنگام بررسی نام و نشان رودخانه های اطراف دریاچه ارومیه از کتاب دریاچۀ چیچست دکتر رحیم هویدا متوجه شدم نام آن شهر ویران شده کنار روستا جزنق بوده و معبد آن همان آتشکده قدیمی آذرگشنسب (آتش اسب نر) آتشکده ارتشیان و پادشاهان در دامنۀ جنوبی کوه سهند قبل از حمل شدن آتش آن به شیز (تخت سلیمان) بوده است که در ارتباط با زادگاه زرتشت است. از روی جلد دوم یشتهای استاد پورداود هم متوجه شدم دو محل نگهداری اوستا در اطراف این آتشکده یعنی شسپیکان (محل مرتع) و شیچیکان (محل قضاوت) همان مراغه (محل مرغزاری) که در قرون اولیه هجری محل مراجعه به کتب ایران باستان بوده و روستای چیکان آن بوده اند. رشته درسی خودم (آبیاری و آبادانی) فرعی شد و شروع به گزارش زادگاه زرتشت به وزارت فرهنگ و هنر در تهران کردم. جواب تشویق آمیز و پر مهر معاون وزیر فرهنگ را دریافت کردم. در ادامه گزارش زادگاه زرتشت پایم به تاریخ اساطیری مربوطه کشیده شد و متوجه این همانی کیانیان و نوذریان با مادها و هخامنشیان شدم. مطلبی در 120 صفحه تحت عنوان "گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران" تهیه کردم که دکتر بهمن سرکاراتی و دکتر بهروز ثروتیان در جریان آن بودند و دکتر بهروز ثروتیان که مسئول انتشارات دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز هم بود، تصمیم به انتشار آن از طریق این نشریه دانشگاهی گرفت و نوشته را برای ادیت به آقایی به نام جهانگیری در دانشکده ادبیات فرستاد. ولی همزمان موج انقلاب 57 در نشریه اختلال به وجود آورد و در ادامه دو-سه سال بعد از انقلاب بهروز ثروتیان به سبب ارتباط با رژیم شاهنشاهی و من به سبب چند مورد شرکت در تظاهرات سیاسی از دانشگاه اخراج شدیم و من دفتر و دستکم را به زحمت زیاد به سوئد منتقل کردم و هنوز هم در ادامه راه "گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران" هستم. این گزارش در دوره خاتمی در ایران اجازه انتشار یافت و از طریق انتشارات نگین منتشر شد.
در سوئد بعد از فراغت از تألیف کتاب «گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران» و پنچ جلد کتاب دیگر به عنوان محقق تاریخ ادیان یک سال در دانشگاه به عنوان محقق و دانشجو مشغول بودم که کتاب سوئدی ام «رشته سرخ تاریخ اساطیری» محصول آن است. برای استخدام در دانشگاه به عنوان محقق ادیان دو سال باید کلاسهای ادبیات سوئدی را با شش ساعت کلاس روزانه طی میکردم که انجام آن در سن پنچاه سالگی و آسیب دیدگی چهاز هاضمه و اعصاب که از ایران داشتم ممکن نشد و بعد از گذشت مدتی از آن صرف نظر نمودم و محقق خانگی شدم . در عرض این ۳۲ سال تنها چهار بار به ایران مسافرت کرده ام و تعداد تألیفات چاپ شدهً کاغذی و انترنتی به ۲۱ عدد رسیده است.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر