یکشنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۷

قتل عام مردم شهر اوپیس توسط کورش سوم باید حقیقت داشته باشد

کورشی که قهرمان اصلی کورشنامه و سردار کی آخسارو (کیخسرو، هوخشتره) بوده و نه در جنگ تهاجمی خونین با ماساگتهای صحرانشین بلکه نزد فرزندان خود فوت کرده کورش دوم نیای کورش سوم ملقب به کبیر بوده است که در اوستا و شاهنامه تحت نام سپهسالار طوس (پهلوان تنومند)خوانده شده و به همراه برادرش از جاودانان معروف زرتشتی به شمار آمده است. وی و برادرش گستهم (آریارمنه) در هر دو نبرد سرنوشت ساز ایران یعنی شکست اسکیتان یعنی تورانیان به رهبری مادیای اسکیتی (افراسیاب) و آشوریان، سپهسالاران سپاه ایران بودند، آشوریانی که نزدیک به 700به اسارت برنده و صلابه کشنده ایرانیان بودند. پارسیان باستان کورش را پدر می خواندند ولی منظورشان هر سه کورش بوده است که تحت نام واحد کورش جمع شده اند. از این میان کورش دوم (توس) همان است که نواده دختری پادشاه ماد بوده است. به بیانی بی طرفانه هر دو کورش دوم و سوم فاتحان جنگاور بودند اولی در مقام دفاع و بیرحمانه می کشت و دومی در مقام تهاجم و غالباً همراه با عفو مغلوبین و پرهیز از خونریزیهای غیر ضروری. بر همین اساس هم هست فردوسی چنین شناختی از کورش سوم (فریدون) داشته است.
فریدون بیدار دل زنده شد
زمین و زمان پیش او بنده شد
به داد و به بخشش گرفت این جهان
سرش برتر آمد ز شاهنشهان
به هر حال کورش سوم ملقب به کبیر خشم جنگجویانه اش را با کشتار خونین شهر اوپیس (به معنی لفظی شهر طلایی و درخشان) پایتخت قدیمی اکد در جوار شهر بابل را از نظر روانی خالی نموده و زهر چشم خود را بر مردم بابل نشان داده بود به طوری که این شهر در عهد یونانیان تیسفون یعنی شهر گرفتار شده به مکافات مرگ خوانده میشد که برداشت یونانیان از این تاریخچهً کشتار مردم این شهر توسط کورش است، یا مد نظر قرار دادن معنی یونانی ظاهری نام بابلی آن یعنی تیس اوپا (یعنی جایگاه بی نظیر) بوده است. کورش بعد از این اقدام جنایتکارانه بزرگ دیگر می بایست نظیر خلف هندیش آشوکا از این نوع افراط و قساوت دوری می جست. و از سر داهیانه سیاستمداری که کورش سوم می بود، همین کار را هم انجام داد. در همان اوان سال سقوط بابل سالنامه بابلی این مطلب چنین آورده است: " در ماه تموز کورش در اوپیس، در ساحل ترعه زلزلات با قشون اکد جنگید و این مردم را شکست داد. هر قدر آنها جمع میشدند باز شکست می خوردند." (منبع تاریخ ایران باستان تألیف حسن پیرنیا). از لحن سالنامه بابلی معلوم است که کشتار مردم شهر اوپیس را نتیجه مقاومت شدید مردم شهر در مقابل مهاجمین ایرانی به شمار آورده اند. لذا مردم بابل که قویاً انتظار قتل عام خود را از سوی کورش سوم و سپاهیان او داشتند وقتی برخلاف آن فرمان عفو عمومی مردم بابل از سوی کورش سوم در موردشان صادر شد؛ ایشان به پاس این بزرگواری متقابلا حرمت مقام رهبری وی را به عرش اعلی بردند و برایش منشور صلحی نوشتند که سازمان ملل نیز آن را سندی تاریخی تحت نام فرمان صلح تاریخی بی نظیر کورش ارج نهاده است. بنابراین وجود همین خبر قتل عام شهر اوپیس نه تنها درست است، بلکه دلیل شور و شعف بابلیها را در حضور کورش را هم به خوبی بیان می دارد . خصوصاً این که بابلیها هنوز در آن عهد خاطرهً ویرانی و کشتاری عظیمی را که مادها و پارسها تحت فرماندهی کی آخسارو (کیخسرو/هوخشتره) حدود 70سال پیش از آن از مراکز امپراطوری آشور یعنی نینوا و شهر آشور به عمل آورده بودند، به خوبی به یاد داشتند. گرچه آشوریان سلاخی کننده ممالک همجوار خود سلاخی شده بودند و این عکس العملی ظالمانه تر مقابل قرنها ستمی بود که از سوی آشوریان به ایرانیان رفته بود. احساس خوشحالی مردمان تحت ستم آشور از جمله یهود این ویرانی در تورات کتاب ناحوم نبی به خوبی حفظ شده است. حتی برای یهود تحت ستم امپراطوری اکدیان بابل، سقوط بابل همانقدر شعف آور بوده است. به هر حال بدین ترتیب وقتی که خود مردم شهر بابل پایتخت اکد بر خلاف انتظارات هراسناک خویش سرنوشت فاجعه بار شهر بزرگ مجاورشان اوپیس و یا فاجعه شهر آشور و نینوای آشوریان را تجربه نکردند؛ کورش سوم کشورگشای پارسی را به مقام منجی بزرگ خود و جهانیان ارتقا دادند. ایرانیان و اعراب نیز بعداً به تأسی از بابلیان وی را تحت نام سئوشیانت استوت ارته (ستوده پاک= محمد/احمد) یا آفریدون (آفرین شده) منجی سودرسان موعود خویش به شمار آوردند. بنابراین متن کتیبه رویدادنامه نابونید صریح و روشن است و نیازی به تردید در آن نیست که عده ای با غلبه دادن احساسات ناسیونالیستی خویش به توجیهات و تفسیرهای ناروایی از آن بر آمده اند. چنانکه دوستمان رضا مرادی غیاث آبادی بر خلاف غالب نظریات نقادانه و عالمانه و وطن پرستانه خویش در اینجا مقابل ملی گرایان نژادپرست به امتیازدهی و کرنش افتاده گرچه در پایان تهاجم به یک کشور مستقل را قابل دفاع نمی داند. وی در سایت خویش ایران پژوهی در این باب می آورد:
" در کتیبه رویدادنامه نبونید و کورش بزرگ که از آخرین نمونه‌های سنت رویدادنامه‌نویسی در بابل بشمار می‌رود، عبارتی مبهم آمده که پرسش‌ها و پیچیدگی‌هایی را رقم زده است. نویسندهٔ رویدادنامه آورده است:
"هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند. اما او همه مردمان شهر را از دم بکشت."
برای آگاهی بیشتر بنگرید به: رویدادنامه نبونید و کورش بزرگ، ترجمه و گزارش رضا مرادی غیاث آبادی .
شیوه کوتاه‌نویسی رویدادنامه‌نویسان بابلی موجب خودداری از شرح و توضیحات بیشتر در پیرامون این واقعه شده است. در عبارت بالا، آشکار نیست که مردمان بابل علیه چه کسی شوریدند و چه کسی مردمان شهر را قتل‌عام کرد.
خانم اولمستد چنین استنباط کرده است که: "کورش نبرد دیگری در اوپیس کنار دجله نمود و مردم اکد را با آتش سوزاند."
اومستد، ا. ت.، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه دکتر محمد مقدم، چاپ سوم، انتشارات امیرکبیر، 1372، ص 68 و 69.
جان مانوئل کوک نیز روایت می‌کند که: "کوروش در نبردی در اوپیس بر مردم پایتخت کهن اکد پیروز می‌شود و آنان را با آتش و کشتار عام نابود می‌کند."
مانوئل کوک، جان، شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، انتشارات ققنوس، 1384، ص 64. (یادآور می‌شود که استاد ثاقب‌فر در پیشگفتار خود بر کتاب و نیز در پانویس‌های گوناگون خود، انتقادها و اعتراض‌هایی را در روش تحقیق و بی‌طرفی مؤلف بیان نموده است.
استنباط استاد پرویز رجبی از متن رویدادنامه مقداری متفاوت است: "کورش پس از پشت سر گذاشتن گوتیوم از رودخانه دیاله گذشت و به پای دیوار میان دجله و فرات رسید، که شهرهای اُپیس و سیپار را در دو سوی خود داشت. اُپیس به تصرف در آمد و به آتش کشیده شد."
رجبی، پرویز، هزاره‌های گمشده، جلد دوم، انتشارات توس، 1380، ص 136.
نگارنده به هنگام ترجمه متنِ رویدادنامه از هرگونه داوری خودداری کرد و صرفاً نکات مبهم را در میان علامت پرسش نهاد. اما به چند دلیل بر این پندار است که فرمان کشتار را نبونید صادر کرده و شهری که مردمانش قتل‌عام شده‌اند، شهر بابل بوده است و نه اُپیس/ اوپیس.
برای این تحلیل، ابتدا نظری به متن رویدانامه بیفکنیم و از میزان بی‌طرفی یا جانبداری نویسنده از هریک از طرفین نبرد آگاه شویم. آیا چنین جانبداری وجود دارد؟ به گمان نگارنده، متن رویدادنامه (دستکم در باره کورش) بدون هیچگونه جانبداری یا عناد است. او از یکسو به غارت هگمتانه و لیدی به دست کورش اشاره می‌کند و از سوی دیگر به اهتمام برای حفاظت از نیایشگاه‌ها و آیین‌های آن و نیز پیمان صلح و آشتی با همه مردمان شهر:
"کوروش، بسوی کشور هَگمَتانه پیش تاخت. سرای پادشاهی را تصرف کرد. سیم و زر، و دیگر کالاهای گرانبهای کشور هگمتانه را به غنیمت برگرفت و به اَنـشـان برد. . . . کوروش شاه پارس، سپاهش را فراخواند و بسوی کشور لیدی پیش تاخت. شاه آنجا را بکشت و دارایی‌های او را بگرفت. . . . نگاهبانی از نیایشگاه اسگیله به سپرهای گـوتیان سپرده شد تا مبادا هیچیک از سپاهیان به درون اسگیله و دیگر بناهای آن راه بردند. . . . کورش با مردمان شهر، پیمان صلح و آشتی گذارد. کورش به همه مردمان بابل، پیام درود و شادباش فرستاد."
پرسش‌هایی که از متن مبهم رویدادنامه در باره قتل‌عام مردم مطرح می‌شوند، عبارتند از:
1- منظور از «اکد» در جمله «مردمان اکد بشوریدند» کدام شهر است؟
2- مردمان اکد علیه چه کسی شوریدند؟
3- چه کسی فرمان کشتار مردم اکد را صادر کرد؟"
کلید همه پرسش‌ها در نخستین پرسش نهفته است. نام‌های «بابل» و «اکد» همواره بجای یکدیگر بکار می‌رفته‌اند و معنا و مصداقی یکسان داشته‌اند و هنوز نیز دارند. این دو واژه بطور همزمان برای نامیدن کشور بابل/ اکد، شهر بابل/ اکد، زبان بابلی/ اکدی و نیز خط بابلی/ اکدی بکار می‌رفته است.
چنانکه از متن رویدادنامه و نیز از متن منشور نبونید دریافته می‌شود، مردمان بابل/ اکد از فرمانروایی نبونید و دخالت او در آیین‌های مردمی ناراضی بوده‌اند. هنگامی که کورش به «سپاه اکد» در «شهر اپیس» حمله می‌کند، مردم پایتخت، فرصت را غنیمت می‌دانند و علیه حاکم وقت (یعنی نبونید) شورش می‌کنند. منظور از مردمان اکد، ظاهراً نمی‌تواند ساکنان شهر اپیس باشد، چرا که در این متن و در هیچ متن دیگری، نام اکد به عنوان یک شهر، جز برای نامیدن شهر بابل بکار نرفته است. نویسنده رویدادنامه نیز همین شیوه را بکار برده و نام‌های اپیس و اکد را آشکارا از یکدیگر تفکیک کرده و هر دو را مستقلاً بکار برده است.
از سوی دیگر، مردمی که در معرض حمله دشمن هستند، در برابر قوای مهاجم «شورش» نمی‌کنند، بلکه در برابر آنان «مقاومت» می‌کنند. حتی اگر این شورش در اپیس اتفاق افتاده باشد، شورشی علیه حکومت بابل/ اکد بوده است.
اگر مردمان شهر بابل/ اکد شوریده باشند، بدیهی است که این شورش علیه حاکم وقت بوده است و نه علیه سپاهی که هنوز به شهر آنان وارد نشده است. به همین ترتیب، کسی که فرمان قتل‌عام شورشگران را صادر می‌کند، فرمانروای وقت شهر و کشور (یعنی نبونید) است که در متن کتیبه «او» خطاب شده است. حتی اگر یکی دیگر از عاملان حکومت این دستور را صادر کرده باشد، با اشاره کوتاه «او» که به کلی نامفهوم و بی‌معنا می‌شد، خطاب نمی‌گردید.
همچنین بدیهی است که کورش نمی‌توانسته است به قتل‌عام مردمان شهری فرمان داده باشد که هنوز بدان وارد نشده و هیچگونه قدرت و اختیاری در آن ندارد.
به گمان نگارنده، در عین حالی که نمی‌توان از تصمیم هیچیک از جهانگشایان و از جمله کورش برای حمله به یک کشور مستقل دفاع کرد، اما به موجب رویدادنامه، هیچگونه دلیل روشنی برای دست‌داشتن کورش در قتل‌عام مردم شهر اپیس یا شهر اکد در دست نیست."

هیچ نظری موجود نیست: