یکشنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۷

نام و نشان شهر میبد

نام برخی از شهرها و ولایات کویر ی جنوب در سمت کرمان و یزد را که عبارت از شهر فهرج و ولایت نرماشیر، کهنوج و کثه (یزد) و میبد باشند و دارای نامهایی به هیئت کهن و ناشناخته هستند به ترتیب می توان پر ریگ، جایگاه صاف و هموار، دژ واقع در بلندی (گروهی معتقدند که در سال 583 هجری ملک دینار غز قلعه ای در بالای تپه ی بلندی بنا نهاد که کهنودینار نام گرفت و سپس شهر کهنوج در اطراف آن شکل گرفته است)، شهر پرستشگاهی و جایگاه مؤبد و در اصل جایگاه نگهداری و تهیه می (شراب) معنی نمود. لذا محل شهر اردکان (شهر مقدس) که با همان آرتاکوای خبر بطلمیوس به معنی جایگاه مقدس، در جوار میبد و خود میبد یا موبدار (دارنده می) در رابطه با معابد کهن ایران قابل توجه میگرد، چه در این باب در بارهً شهر میبد گفته شده است: تاريخنگاران قديم ، یزدگرد یا قباد ساساني را باني آتشكده اي بزرگ در خاك ميبد دانسته اند. احمد كاتب در توضيح نذر و نيتي كه قباد براي برپايي يك آتشكده داشته است ، و گزارش اقدامات او در يزد ، چنين مي گويد:
تاريخ جديد يزد - احمدبن حسين كاتب
ذكر تحقيق بناي مدينه ميبد و قلاع آن (صانها الله عن الآفات)
جمعي از مورخان برآنند كه مدينه ميبد[را] ميبد ار سرهنگ يزدگرد اصغر ساخت . اما اكثر برآنند كه در زمان شاه قباد ساخته شده . و اين چنين بوده كه شاه قباد را دو پسر بود : يكي نام انوشيروان و ديگر شاه موبد . و شاه موبد پسر كوچك بود و قباد او را بغايت دوست مي داشت . ناگاه شاه موبد را مرضي واقع شد و هرچند اطباء به معالجت مشغول شدند شافي نبود . شاه قباد پيش ملك هند فرستاد و از او حكيمي حاذق طلب كرد .
داهي هند حكيمي جهت معالجه شاه موبد بفرستاد و چون حكيم به مداين پيش شاه قباد آمد و شاه موبد را بديد و به تشخيص مرض او مداومت نمود و شربت نافع نبود حكيم با قباد گفت اين هواي مداين نسبت به مرض شاهزاده مخالف است . او را از اين ولايت بيرون مي بايد برد ، و در هر زميني تحقيق هواي او كردن تا به هوايي رسند كه در عين اعتدال باشد ، معالجت شاه موبد نافع گردد . شاه قباد شاه موبد را در محفه همراه حكيم كرد و بعضي از اكابر و اطبا را مصحوب او گردانيد و از مداين بيرون فرستاد .
اين حكيم مرزوق نام داشت . منزل به منزل مي آمد و در هر ولايت و شهر تحقيق هواي مي نمود . هيچ جا قابل نديد . حكيم ملول شد . خبر به شاه قباد فرستادند كه هيچ هواي قابل اين مرض نيست . شاه قباد نوميد و متالم شد . امرا گفتند از حكيم چه آيد ؟ كار از حضرت ايزد گشايد ، همان بهتر كه شاهزاده را به آتشخانه برند و به صدقه و به دعا مشغول گردند ، باشد كه ايزد تعالي شفا بخشد . شاه قباد فرمود كه او را به آتشخانه نو برند يعني " هفتاذر " ، و صدقه دهند . شاه موبد را با حكيم و امرا روانه يزد كردند و از يزد به "هفت آذر" روانه گشتند . چون بدين مقام رسيدند كه اكنون مدينه ميبد است .
مرزوق حكيم آن هوا را كه مي جست بيافت . بغايت خرم شد و نامه به شاه قباد فرستاد كه چون توجه به حضرت ايزد تعالي كرده شد آنچه مقصود است حاصل آمد و آن هوا را كه مي جستم يافتم و به معالجه شاه موبد مشغول گشت و شاه موبد روز به روز به حال صحت باز مي آمد تا كلي مرض ازو زايل شد .
شاه موبد بفرمود كه بنايان اطراف بياوردند و مدينه ميبد بساخت . بيوتات و بساتين و اشجار و انهار روانه كردند و با بالاي پشته كه مثل كوهي است از گل و به مثابه سنگ است قلعه بساخت در ميان مدينه ميبد و دروازه عالي مفتوح كرد . و بعضي مورخان آورده اند كه مدينه ميبد [را] شاه موبد بساخت .
اما قلعه در زمان سليمان پيغمبر عليه السلام ساختند و آن چنان بود كه در زمان سليمان عليه السلام فارس تختگاه سليمان بود و ديو و پري و وحوش و طيور و انس و جن او را در فرمان بود . چنانكه مشهور و مذكور است سليمان بفرمود كه ديوان [در] كوهي قابل قلاع باشد بجهت حفظ خزينه قلعه بسازند و عمارت سليمان (ع) در عالم بسيار است . غرض كه ديوان در هر طرف مي گشتند و كوهها و پشته هاي قابل پيدا مي كردند و قلعه مي ساختند . دال ديو بدين كوه گل رسيد . بغايت قابل قلعه ديد . جهت سليمان (ع) خواست كه قلعه بسازد . خبر به سليمان رسيد . سليمان فرمود كه برين پشته از گل [و] سنگ قلعه حصين ، دال ديو بسازد. دال ديو به فرمان سليمان (ع) قلعه ميبد بساخت و بعضي از خزاين سليمان بدان قلعه نقل كردند .
و چون سليمان (ع) وفات كرد بوم لرزي پيدا شد چنانكه كوهها از همديگر مي شكافت . خزينه اي كه در اين قلعه بود در شكاف زمين محجوب شد و بعضي را ديوار عمارت بر سر آمد و زير خاك بماند و بعد از سليمان (ع) بسيار خزاين و دفاين در اين قلعه در زير خاك مانده و هيچ پادشاه اين قلعه را به جنگ و لشكر و نقب نگرفته ، الا آنكه رعيت بسپردند . و اكنون كه حصار او كنده اند همچنان سخت ترين قلاع است و او را "قلعه دالان" خوانند و به نام دال ديو باز گويند .
مقصود آنكه بناي مدينه ميبد بواسطه شاه موبد شد و چون شاه موبد مدينه ميبد تمام كرد او را " موبد گرد " نام كرد و به مرور ايام "گرد" را حذف كردند و موبد را ميبد گفتند ، و عهده بر راويست."
در این خبر تاریخی دیرین نام سلیمان (= مرد صلح) که مقرش در ولایت پارس قرار داشته، به وضوح اشاره به کورش سوم (فریدون= آفرین شده جهانیان) است و از درمانگاه معروف میبد به عنوان محل دارو و درمان اشاره به معبد مهری آن که مطابق آیین مهر در آن مؤبدان جوان با شراب مقدس از حاضرین در مراسم مهریان پذیرایی می نموده اند. نام و نشان شهر مهریز (پرستشگاه مهر) و معبد سید یأس الدین (ایزد دین) و بازار مهرپادین= پایگاه مهر کنار آن و همچنین معابد پیرنارکی یزد و نارین قلعهً باستانی میبد و شکل ساختمان این مکانها، آنها را با ایزد انار بدست ایزد خورشید یعنی مهر مربوط می سازد، نام قصبات میمند ایران و شهر میمند/میمانه افغانستان نیز معنی میبد را شهر دارای شراب مقدس نشان میدهد. لابد اصطلاح مغ بچهً باده فروش اشعار حافظ با فرهنگ مهرپرستی این ناحیه مربوط میشده است نه با مغان زرتشتی مربوط به دربار ساسانیان و وارثان آنها که می نزد ایشان نیز حرمتی نیست و نبوده است . یک بیت شعر خواجوی کرمانی هم به تهیه شراب از انار میوه در مناطق جنوبی ایران حکایت دارد:
چو دل قدح بخندد ز شراب نارداني دل خسته چون شکيبد ز بتان نار پستان


نارین قلعه - میبد

۱ نظر:

ناشناس گفت...

با درود
میبد را جایگاه ساخت و نگهداری می معنی کردید ،من هم همین معنی را برای آن در نظر گرفته ام البته با استدلالی ساده تر، به این روش که در زمان کودکی به رکاب دوچرخه پابود می گفتیم هر چند این واژه اکنون مرده است والبته این واژه مشهدی نیست و در سمت روستاهای مشهد به سمت طرقبه کاربرد داشته.
اینگونه است که گمان میکنم میبد هم مانند پابود از دوبخش می +بود درست شده.
در تلاش هستم وبلاگی با نام پابود به پا کنم.