نام ماننا بر اساس شواهد لغوی اوستایی، هیتی و مصری مطالب وی می توان به معنی سرزمین گردنبند و زیور آلات معنی نمود. نام منطقه مکشوفه گنج معروف ماننایی یعنی زیویه که از ریشه زیب (زیور آلات) می باشد به وضوح حاکی از این معنی لفظی ماننا است. نگارنده قبلا معانی سرزمین ماه و سرزمین پایینی را برای این نام منظور داشته است که از چنین پشتوانه باستانشناسی بر خوردار نیستند.نگارنده در پی پیدایی معنی لفظی قوم سئیریمه اوستا آن را از ریشه اوستایی به معنی کامل زرهپوشندگان گرفته بودم. جهانشاه درخشانی در این باب به لغت اکدی سیری یَم و کلمه هوری سَریَم به معنی زره استناد کرده است. می دانیم جنگجویان باستانی سئورومات (قوم سئیریمه اوستا، نیاکان صربوکرواتها) خود و اسبانشان را در جنگها کاملا زرهپوش می نموده اند.درخشانی کوششی در نشان دادن ریشه آریایی نام سرزمین وسوسه انگیز سوبارتو (نواحی کوهستانی شمال بین النهرین)نموده است که خطا است چه معنی سومری-اکدی نام این سرزمین یعنی سرزمین مردم آزاد و رها که به وضوح نشانگر شرایط اقلیمی و تاریخی کهن آنجاست به طور منطقی حق مطلب را ادا می نماید. وی در باب مرتوهایی که نامشان به همراه آموریهای سمت سوریه یاد گردیده است یادآور میشود که این نام آریایی و به معنی آدمکش و جنگاور است یعنی مترادف است با نام ماریانی یعنی جنگجویان و لشکریان آریائیان میتانی که ایشان هم در هزاره دوم پیش از میلاد به شمال بین النهرین و سوریه رسیده بودند. به هر حال مردم مرتو در شمال بین النهرین سکنی داشته اند. به عبارتی ایشان در خدمت نظامی آموریان (یعنی سامیان غربی) قرار داشتند و با ایشان متفاوت بوده اند. این نظر وی هم درست می نماید چون گوتیان آریایی این نواحی جنگجویان خود را مرتو می نامیده اند و در منابع کهن یونانی نام کُرد (کردوخی، گوتی) غالبا با نام مرد همراه است. چنین وضعی در نزد خویشاوندان شرقی گوتیان یعنی کاسپیان (سگپرستان) هم وجود داشته است چه ایشان نیز قبیله جنگجویان خویش را مرد و آمارد می نامیده اند. نام و نشان دیگر این قبیله یعنی قبیله مادرسالار تپوری که یادآور نام قوم مادرسالار تائوری شمال دریای سیاه است و لباس سکایی ایشان که خارس میتیلنی رئیس تشریفات دربار اسکندر از آن خبر داده است؛ نشانگر آن است که سواران دارنده کلاه دراز سکایی که تصویر یکی شان بر مهری عیلامی از قرن هفتم پیش از میلاد نقش بسته است مربوط به همین مرتوها است. از همین جاست که نام ایزد سکاییان آلانی توتیر را به صورت تیروتور در میان خدایان عیلامی مشاهده می نمائیم. نام مرتو در این باب ربطی با ماروت/ماروتاش ایزد جنگ و باد آریائیان کهن ندارد. نام هاروت و ماروت هم که در اساطیر ارامنه با کوه آرارات (یعنی کوه آتشفشانی) ربط داده شده اند، در اساس به معنی کوهستان آتشفشان و کوهستان مار/اژدها می باشند که نامهایی بر خود کوه آرارات بوده اند. در اوستا به نبردی بین تورانیان دانو (سکائیان کنار کارون) و خشتاویها (پارسها) اشاره شده است. بر اساس وجود همین مردم در سمت خوزستان و فارس است که استرابون به قول آراتستن در سمت فارس در کنار پارسها از مردم کرد و مارد (مرتو) و مجوس (گوران) یاد میکند. جالب است که نامهای پارس (به زبان سکایی یعنی پلنگ) و کورش (قوچ وحشی= کردوخ) بیانگر خویشاوندی قبیله ای و فرهنگی نزدیک پارسها و سکاها است. می دانیم هرودوت سکائیان برگ هئومه سمت تاجیکستان (سرزمین دادیکان) را تحت نام دروپیکی (دربیک، دریها، ، نیاکان ساسانیان) گروهی از چادرنشینان پارسی به شمار آورده است. بنابراین نام پارسوایی که منابع آشوری به مردم کردستان ایران اطلاق نموده اند و غالبا با نام پارس مقابله میشود در رابطه با همان توتم بزکوهی- پلنگ مشترک پارسها و گوتی ها بدیشان اختصاص یافته است. این توتم (کورش، گوتی، کیمری، خیمریا) را غالبا به صورت جانوری خیالی با ترکیبی از پلنگ یا شیر با بز کوهی/قوچ وحشی نشان می داده اند. در اساطیر گرجی کوروشای جاودانه نام سگبالداری است که جاودانه با امیران (مهر) به بند دورانی ابدی گرفتار آمده است. درخشانی مطابق منابع کهن بین النهرین از مرتو به عنوان خدای عشایر جلگه نشین و سرور کوهستان سنگ لاجورد در سمت بدخشان یاد نموده و مادر وی را الهه کوهستان شرقی و سرزمین ماگان (بلوچستان/مکران) آورده است که پیداست این ویژگیهای نخستین انسان ایرانیان یعنی کیومرث (شاه جنگاور و پلنگینه پوش) ملقب به گرشاه (شاه کوهستان) که می دانیم در سمت بلخ و بامیان نام ایرانی وی بر روی کوهی زنده است. مرتو نیز مانند کیومرث انسان عهد شکار و گوشتخوار و بانی معبدی در جانب بلخ و نا آشنا با غلات معرفی شده است.
جهانشاه درخشانی در نوشتار خود به مطلب بسیار جالبی به نام ایزدی سومری مهدیانّا (یعنی قاضی بزرگ آسمان) و معبد وی کبته (محل ازدحام) در کتیبه های سومری و اکدی اشاره میکند. این نام در زبان عربی می توانست به مهدی زمان و مهدی آخرالزمان تعبیر و تفسیر گردد. ولی وی ارتباط این مطلب مهم را با مهدی موعود کعبه و نبرد هنگام بازگشت عیسی موعود در محل کوه هارماگدون (محل ازدحام) همان قرقیسیا (شهر رهبران روحانی و کشیشان) منسوب به مهدی موعود شیعیان می باشد، در نیافته است. جالبتر اینکه نام کعبه در زبان سومری به صورت کئوبئو به معنی معبد خداست. از معنوی لفظی مهدیانّا یعنی قاضی بزرگ آسمان معلوم میشود که این بغ (بئو یعنی ایزد بخشنده و سهم دهنده و تقدیر) همان ایزد آسمان سومریان یعنی آنو (ایزد آسمان و طول عمر و زمان) می باشد. بنابراین از بت مخصوص خانه کعبه هبل (ایزد تقدیر و تفأل) همان آنو/مهدیانا مراد بوده است. براین مبنا از جزیره خضرا (سرسبز) که مسکن اساطیری امام مهدی و خانواده اش به شمار آمده همان ناحیه هلال خصیب (سرزمین هلالی حاصلخیز و سر سبز) در شمال بین النهرین و سوریه منظور است.
در ارتباط با نام خدای ملی آشوریان یعنی آشّور که وی آن را با آسورا (اهورای) آریائیان مقابله نموده است نظر وی صحیح نمی نماید چه این نام به زبانهای سامی به معانی خندان (=ضحاک)، سیاه و آغازین است که وی را با اهریمن ایرانیان مطابقت میگرداند. اما مسلم می نماید که این نام سامی در پدید آمدن نام اهورامزدا (در اساس سرور نورانی ، ایزد نور، ناستیه وداها یعنی ایزد روز و خیّر ) دخیل بوده است. چه خود آشور به جای نام همزاد تاریک و شب و شرارت وی یعنی دسره یعنی شرور قرار گرفته است. اهورامزدا و برهما در مقام ایزد دانایی با انکی/ائا سومریان مطابق می باشند و برادر شرور همزادش اهریمن (شیوا) با ایشکور/آداد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر