فردوسی و سعدی و حافظ به طور مشخص در سه عرصه متفاوت تاریخ ملی ایران، علم جامعه شناسی و احساسات ظریف انسانی پیامبران عرصه ادبیات فارسی بوده اند. وارد کردن مولوی عارف و که احساسات زیبای صوفیانه را با ملکوت آسمانها (هپروت) پیوند میدهد این عرصه روشن را مخدوش میسازد. مقایسه اینان با پیامبران دین و اجتماع پیشین هم دور از حکم منطق نخواهد بود. فی المثل مقایسه کنید آیه قرانی "تبت یدا ابی لهب" را با آیه بوستانی "بنی آدم اعضای یکدیگرند".
بـرآمد باد صبـح و بوي نـوروز
به کام دوستان و بخت پيروز
مبارک بادت اين سال و همه سال
همايـون بادت اين روز و همه روز
چـو آتش در درخت افکنــد گلنــار
دگــر منقل منــه، آتش ميفـــــروز
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حســد گـــــــو دشمنان را ديـــده بــــردوز
بهـــاري خـــــرمست اي گـــــل کجــايي
کــه بيني بلبــــــلان را نالــه و ســـوز
جهان بي ما بسي بـودست و باشد
بـــــرادر جــــز نکــــو نامي مينـــــدوز
نکويي کن که دولت بيني از بخت
مبــــر فـرمــــــان بـدگوي بدآمـــوز
منه دل بر سراي عمر، سعدي
که بر گنبد نخواهد ماند اين گَوز
دريغا عيش اگر مرگش نبـودي
دريـغ آهو اگر بگذاشتي يوز.
فردوسی در واقع اوستایی تاریخی مدرن به زبان امروزی فراهم کرده است. بخش یشتهای اوستا در اساس از تاریخ پیشدادیان (پادشاهان آریائیان میتانی)، کیانیان (پادشاهان ماد)، نوذریان (هخامنشیان شاخه کورش) سخن میراند و فردوسی عهد اسکندر و اشکانیان و ساسانیان را هم در شاهنامه برآن افزوده است. اما مقام خود فردوسی شاعر با زرتشت سیاستمدار و سرود دان دینی بزرگ اندام (=گائوماته بردیه، داماد و پسرخوانده کورش) قابل مقایسه نیست فیلسوف/شاعر و مصلح اجتماعی بی نظیری که برده ها را آزاد و اصلاحات ارضی نموده و مالیاتهای سنگین ملل امپراطوری هخامنشی را بر ایشان می بخشید و در معابد آدم فریبی را تخته میکرد.
فردوسی خود معترف است که صرفاً به نظم کشنده تاریخ اساطیری کهن ایران است و خود را فیلسوف و خبره دنیای سیاست نمی داند. گرچه انتخاب سنت شیعه گری وی در مقابل دین درباری سنی گری خلفای عباسی خود موضعی سیاسی خردمندانه و وطن پرستانه ای بوده است:
يکي نامه بود از گه باستان
فراوان بدو اندرون داستان
پراکنده در دست هر موبدي
ازو بهره اي نزد هر بخردي
يکي پهلوان بود دهقان نژاد
دلير و بزرگ و خردمند و راد
پژوهنده روزگار نخست
گذشته سخن ها همه باز جست
زهر کشوري موبدي سالخورد
بياورد کاين نامه را ياد کرد
بپرسيدشان از کيان جهان
وزان نامداران فرخ مهان
بگفتند پيشش يکايک مهان
سخن هاي شاهان و گشت جهان
چو بشنيد از ايشان سپهبد سخن
يکي نامور نامه افگند بن
چنين يادگاري شد اندر جهان
بدو آفرين از کهان و مهان
نام کورش در مقام پدر زن زرتشت فرشوشتر (= نوذر یعنی شهریار جوان) یاد شده است. مطابق خبر کتساس، کورش سوم که در اوستا تحت نام ثراتئونه (سومی) و در شاهنامه فریدون (جهانگیر) معرفی شده، پدر سپیتاک زرتشت را که سپیتمه نام داشت به سبب اینکه وی داماد و ولیعهد آستیاگ بوده، به قتل رسانده و با آمیتیدا همسر وی و دختر معروف آستیاگ ازدواجی صوری کرده بود ولی سپیتاک زرتشت و برادر بزرگش مگابرن ویشتاسپ را از ولایات جنوب قفقاز و ماد سفلی به حکومت بلخ- شمال هندوستان و گرگان انتخاب تموده بود. کورش، سپیتاک زرتشت را علاوه بر این به مقام دامادی خویش نیز بزگزیده و دختر معروفش آتوسا را به نکاح وی در آورده بود. از مورخان کهن یونانی خسانتوس لیدیایی (متولد حدود سال 465پیش از میلاد) صراحتاً زرتشت را با کورش معاصر و معاشر می شمارد چه وی میگوید که زرتشت نسبت به سوزاندن جسد کروسوس اعتراض و مردم را از آن منع کرده بود. به هر صورت این همان زرتشت زرین اندامی است که ایرانیان هیچوقت وی و تعالیم وی را که در سمت بلخ و شمال هندوستان صورت گرفته بود. به خوبی نشناختند و ولی در آن دوردست مردم آسیای دور تحت نام گوتمه بودا (سرود دان منور= گائوماته زرتشت) به نام وی تنها دین اخلاقی ممتاز دنیا را پدید آوردند. خود وی در نقش تاریخی خود نه ادعای پیامبری (تحفه باور توراتی) و نه منجی گری ماوراء الطبیعی داشت. چنین وضعی به نحوی دیگر برای عیسی مسیح تاریخی یعنی یهودای جلیلی پسر زیپورایی معلم انقلابی یهود رخ داده است کسی را که با شعار انقلابی "این شرم آور است که به رومیها باج و خراج بدهیم و افزون بر آن جز خدای یکتا کسی را به سروری خود قبول کنیم" توسط کشیشان تبدیل به کشیده خور هر کس و ناکس و ضمنا منجی ماوراءالطبیعی شده است. مانی (منصور حلاج= منجی و حلاج معماها) در اساس ادعای منجیگری داشت و محمد، هم ادعای منجی گری و هم ادعای یهود ساخته پیامبری، یعنی همان ارتباط با خدای موهوم که یهود شیوخ (انبیاء= نویسندگان دینی) خود را با وی مرتبط می دانسته اند. قرآن را از نظر شعری خارق العاده دانسته اند. این سوای مضمون آن بیانگر معنی لفظی اوستایی آن در شکل "گائو-رئو- ان" یعنی سرودهای با شکوه دینی است که مترادف نام اوستا (افد ستا= سرودهای شگرف نیایش) است. لذا نام قرآن (گائو رئوان) باید توسط گورانها (گبران، مغان بین ایران و بین النهرین) به اعراب رسیده باشد چه گورانهای کُرد هنوز هم آوازها و سرودهای سنتی کهن خود را تحت همین نام گورانی می نامند. مزدک نیسایی از اهالی نیسای میانی (میمنه) که به همراه قباد از سرزمین هپتالان به ایران آمده بود، اصلاحات اجتماعی مساوات طلبانه خود را بر اساس تعالیم فیلسوف چینی منسیوس (مانی اساطیری سمت چین) استوار نموده بود و از مساوات طلب بودن اصل خود زرتشت تاریخی ایران مطلع نبود چون موبدان کوته فکر دربار ساسانی وی را به مقام یک روحانی درباری مال دوست و اهورامزداپرست درباری تنزل داده بودند که سنخیتی با زرتشت تاریخی یعنی گائوماته بردیه نداشت که به قول پدر تاریخ هرودوت مردم آسیا از شنیدن خبر ترور وی به دست داریوش (جاماسپ/پشوتن شاهنامه) به سوگ نشستند.
بدیهی است که بنا به شرایط و موقعیت زمانی لغزشهایی در نزد این سه پیامبر ادبیات فارسی وجود داشته و دارند. از جمله این سخن گلستان سعدی که میگوید "قرآن به ذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست از مسلمانی ماست". چون محمد سرانجام حتی دموکراسی حقیر قبیله ای فسخ و مسخ کرده و نتیجتاً به قول حافظ شیراز "چو کعبه دار به شمشیر می زند همه را کسی [هیچ عاقل و انساندوستی] مقیم حریم حرم نخواهد ماند". همان طوری که علی دشتی دریافته بود آیات قرآنی مکه به ذات خود عیب کمتری داشته اند ولی چون در مدینه سوار بر اسب قدرت و غارت و شمشیر بدست آورده شده است؛ قضیه از بن و اساس با مرام نسبتا مساوات طلبانه آغازین فرق می کند. گر چه محمد در اساس هم حتی از ذهنش خطور نکرده بود که برده داری و غارت دیگران و عدم تحمل دگر اندیشان، آزار و حذف فیزیکی آنان از انسانیت بدور است. قرآن کتاب اشعار پر تناقض وی را نباید یک دست و خالص کلام ایزد موهوم آسمانی گرفت. بلکه از مقام قداست خود بر گرفت و نقدش کرد و این لازمه هر کتاب و نوشته دیگری هم هست که قابل ارج بوده و باشد. خصوصا دکانداران دینی اسلام که با روش قرآن محمد هزار و چهار صد سال پیش با نماز و روزه اجباری مردم کشورهای به سرو کاری عظیم و وحشتناک گذاشته و جامعه ای عقب مانده و پر تبعیض درست نموده اند. این موضوع مطمح نظر سروش دیر هنگام هم هست که زمانی ما دانشجویان دانشگاهها را سر مست از باده تعصب دینی با همکارانش به دم شمشیر خود گرفته بود. جالب است که صادقانه اعتراف میکند که برای مقابله با بینشهای انقلابی به مأموریت تحصیل در اروپا اعزام شده بود. من به عنوان محقق اسطوره ها از اساطیر کهن شبه جزیره اعراب که به شیوه مصادره به مطلوب در قرآن ثبت شده است، صرفا برای شناسایی خود منشأ تاریخی خود آنها بهره گرفته ام. بدین جهت آن منتقدین معاصر محمد را که تعالیم و مواعظ وی را اساطیر اولین می دانستند محق سی درصدی می دانم. چون او صرفا این اساطیر اولین را برای فلسفه خداترس نمودن بکار میگرفت و خودش را هم به عنوان رسول بدان گره میزد، منظور اصلیش پرداختن به خود موضوع اساطیر کهن منطقه خاورمیانه نبوده است.
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آنست که در خرمن پروانه زدند
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر