مطابق مطالب سایت "اندیشه قم" یکی از بحث های بسیار مهم مربوط به پیامبر اسلام بحث مربوط به معراج ایشان است که در قرآن کریم نیز مطرح شده است، چنین آغاز می شود:
1. معنی«اسراء»: السّری: سیر اللیل (سیر در شب) كلمه اسراء و سری كه ثلاثی مجرد آن است به معنای سیر در شب است وقتی گفته می شود «سری و اسری» معنایش این است كه فلانی در شب راه پیمود.. به طوری که در این باب از ابن عباس نقل شده که گفته است در سال دوم بعثت بوده، (چنانچه برخى گفتهاند: شانزده ماه بعد از بعثتآن حضرت) واقعه معراج انجام شده است. مطلب اساسی همان متن همان سورهً اول اسراء قرآن است: "»سبحان الذى اسرى بعبده لیلا من المسجد الحرام الىالمسجد الاقصى. « (9) منزه است آن خدائى که سیر شبانه داد بنده خود را از مسجد الحرام به مسجدالاقصى. "
می دانیم محمد دو سفر تجارتی از مکه به سوی فلسطین (مسجدالاقصی) و شام داشته است که یکی در حدود دوازده سالگیش بوده که به همراه عمویش ابوطالب صورت گرفته بود و دیگری در سن بلوغ بعد از ازدواج با خدیجه و از سوی همسر ثروتمندش خدیجه انجام گرفت. مسلم به نظر میرسد که کاروان بیشتر شبها راه می پیموده است که با چنین کلماتی از آن یاد شده است. چنانکه از مضمون آیه اول و دوم و سوم سوره اسراء معلوم میشود وی در این سفرها دانشهایی از احادیث انبیاء را کسب می نموده است:
"سبْحَنَ الَّذِى أَسرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسجِدِ الْحَرَامِ إِلى الْمَسجِدِ الاَقْصا الَّذِى بَرَكْنَا حَوْلَهُ لِنرِيَهُ مِنْ ءَايَتِنَا إِنَّهُ هُوَ السمِيعُ الْبَصِيرُ(1)
پاك و منزه است خدايى كه بنده اش را در يك شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصى -كه گرداگردش را پربركت ساخته ايم- برد، تا برخى از آيات خود را به او نشان دهيم; چرا كه او شنوا و بيناست. (1)
وَ ءَاتَيْنَا مُوسى الْكِتَب وَ جَعَلْنَهُ هُدًى لِّبَنى إِسرءِيلَ أَلاتَتَّخِذُوا مِن دُونى وَكيلاً(2)
ما به موسى كتاب آسمانى داديم; و آن را وسيله هدايت بنى اسرائيل ساختيم; (و گفتيم:) غير ما را تكيه گاه خود قرار ندهيد! (2)
ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كانَ عَبْداً شكُوراً(3)
اى فرزندان كسانى كه با نوح (بر كشتى) سوار كرديم! او بنده شكرگزارى بود. (3)"
این خاطره ساده سفرهای تجارتی محمد از مکه به سوی فلسطین و سوریه در نتیجه سوء تفاهم بسیار غلّو آمیز چنین از روی زمین به آسمان برده شده و موجب تفاسیر بسیارناروا و منحرف کننده و عوامفریبانه شده و به عروج آسمانی تعبیر و تفسیر گشته است؛ همانطور که معنی شق القمر که در واقع به معنی شکافتن ماه روزه یعنی مترادف عید فطر است، به نادرستی تفسیر به دوپاره شدن کره ماه توسط محمد گردیده است.ضمن سوره نجم از پیامبر و از سدره المنتهی وی (درخت سدر دور دست) و بهشت نزدیک آن سخن رفته که بیانگر اعتقاد زرتشتی درختان دریایی مقدس دور دست هوم سفید (گوکرن= درخت دوردست، سمبل خضر/کی خشثرو=هوخشثره یا سمبل نبیره دختریش سپیتاک زرتشت) و درخت درخشان رنجزدای (سمبل فریدون/کورش) در مجاورت آن است:
داستان معراج رسول خدا (از سایت رسول نور)
در داستان معراج رسول خدا(ص) نیز همانند داستان شق القمرموضوعات مختلفى مورد بحث قرار گرفته که ما نیز بهخواستخداى تعالى باید در چند بخش آنرا مورد بحث قراردهیم:
-1اسراء و معراج
نخستین مطلبى که باید مورد توجه در این داستان قرار گیردآن است که داستان معراج رسول خدا(ص)مرکب از دو قسمتبوده،قسمت نخست آن که از مسجد الحرام(در شهر مکه) تامسجد الاقصى(در سرزمین فلسطین)و بالعکس انجام شده،ورسول خدا(ص)این مسیر را در یکى از شبها در سالهاىتوقف خود در مکه از طریق اعجاز طى کرده،که این قسمت رااصطلاحا در کتابها و تواریخ«اسراء»مىنامند و قسمت دوم کهاز مسجد الاقصى به آسمانها انجام شده و طبق روایات با انبیاءالهى دیدار و گفتگو کرده و بهشت و جهنم و آیات بزرگ دیگرىاز آیات الهى را مشاهده نموده است که این قسمت را اصطلاحا«معراج»مىنامند.
که البته دلیل هر یک از این دو قسمت در قرآن و حدیث ازیکدیگر جدا است و اختلافى هم که در گفتار اهل حدیث وتاریخ دیده میشود و همچنین اعتراضها و رد و ایرادهائى که درداستان معراج شده و پاسخهائى که داده یا میدهند هر کداممربوط به یکى از این دو قسمت است که متاسفانه در پارهاى ازکتابها و کلمات برخى از بزرگان بخاطر مخلوط شدن این دوقسمت،بحثها نیز به یکدیگر مخلوط شده و موجب ابهام و اشکالگردیده است.
-2معراج در چه سالى اتفاق افتاد
در اینکه اسراء و معراج رسول خدا(ص) در چه سالى ازسالهاى بعثت اتفاق افتاده اختلاف است،و اجمالا وقوع آن درمکه و قبل از هجرت ظاهرا قطعى است.بدلیل اینکه آیهاى همکه در سوره اسراء در این باره آمده و آیات سوره نجم نیز همگى در مکه نازل شده، و اما در اینکه در چه سالى از سالهاى قبل ازهجرت بوده اختلاف است.
الف- از ابن عباس نقل شده که گفته است در سال دوم بعثت بوده،چنانچه برخى گفتهاند: شانزده ماه بعد از بعثتآن حضرت انجام شده (1) .
ب- از کتاب خرائج راوندى از امیر المؤمنین علیه السلامروایتشده که در سال سوم اتفاق افتاده (2) .
ج- اقوال دیگرى هم وجود دارد،مانند قول به وقوع آن درسال پنجم یا ششم یا دهم یا دوازدهم و یا اینکه گفتهاند:یکسال و پنج ماه قبل از هجرت یا یک سال و شش ماه و یا شش ماهقبل از آن... (3) .
ولى بنظر مىرسد که از رویهمرفته روایات در این بارهاستفاده مىشود که معراج آن حضرت- برخلاف آنچه برخىپنداشتهاند- قبل از وفات ابو طالب و خدیجه بوده و بنابر این ظاهرآن است که معراج قبل از سال دهم انجام شده است.و الله اعلم.
چنانچه در ماه و شب آن نیز اختلاف زیادى است زیرابرخى گفتهاند:در شب هفدهم ماه مبارک رمضان بوده و قولدیگر آنکه در شب هفدهم ربیع الاول و یا شب دوم آن ماه و یا درشب بیست و هفتم رجب انجام شده و یا شب جمعه اول ماه رجببوده (4) ...
و بهر صورت به گفته مرحوم علامه طباطبائى این بحثبراىما چندان مهم نیست که در تاریخ سال و روز و ماه وقوع معراجغور کرده و وقتخود را بگیریم،و مهم براى ما بحثهاى آیندهاست،و البته تذکر این مطلب لازم است که از روى همرفتهروایات استفاده میشود که معراج و اسراء رسول خدا(ص)دو بارو یا بیشتر اتفاق افتاده چنانچه در فصلهاى آینده روى آن مشروحابحثخواهیم کرد-ان شاء الله تعالى-.
-3اسراء از کجا انجام شد؟
همانگونه که در تاریخ ماه و سال و شب اسراء اختلاف دیدهمىشود در جا و مکانى هم که آنحضرت از آن جا به اسراء رفتاختلاف است که برخى گفتهاند از شعب ابى طالب اسراءانجام شده و در برخى از روایات آمده که از خانه ام هانى دخترابو طالب آنحضرت به اسراء رفت و آیه شریفه«سبحان الذى اسرى بعبده لیلا من المسجد الحرام...»را به همه شهر مکه تاویل کردهو گفتهاند:مراد از«مسجد الحرام»همه حرام مکه است.و برخىهم گفتهاند:تاویل و حمل لفظ بر مجاز خلاف ظاهر است واسراء از خود مسجد الحرام انجام شده.
ولى با تذکرى که در بخش قبلى دادیم که اسراء بیش ازیکبار انجام شده میتوان میان این روایات را اینگونه جمع کرد کهیکبار از مسجد الحرام بوده و دفعات دیگر از خانه ام هانى و یاشعب ابى طالب.
اگر چه قول آخر یعنى انجام آن از شعب ابى طالب بعید بنظرمیرسد زیرا بر طبق برخى از روایات هنگامى که ابو طالب درآنشب از غیبت آنحضرت اطلاع یافتبنى هاشم را درمسجد الحرام گرد آورد و شمشیرش را برهنه کرده قریش را تهدیدبه جنگ کرد،و چون صبح شد و رسول خدا(ص)بازگشت،بمسجد الحرام آمده و آنچه را دیده بود براى قریش نقل کرد و ازکاروانى که در راه دیده بود خبر داد،و خبرهاى دیگر،که بابودن آنحضرت در شعب و سالهاى محاصره قریش مناسبنیست.
و احتمال دیگر نیز آنست که از خانه ام هانى و یا شعبابى طالب خارج شده و بمسجد الحرام آمده و از آنجا به اسراء رفتهباشد.
-4اسراء چگونه انجام شد؟
شاید بیشترین اختلاف نظرها و رد و ایرادها در ماجراى اسراءو معراج رسول خدا(ص)در این بخش از داستان مزبور باشد کههر کس براى خود نظرى ارائه کرده تا آنجا که عایشه-با اینکهدر هنگام اسراء رسول خدا(ص)پیوندى با آنحضرت نداشتهو سالها بعد از آن بعنوان همسر بخانه آن حضرت آمده و اساسا چندسال اندک از عمر او بیش نگذشته بود-و یا اصلا بدنیا نیامدهبوده (5) در اینجا اظهار نظر کرده و گفته است:
»ما فقد (6) جسد رسول الله(ص)و لکن الله اسرى بروحه« (7) .
جسم رسول خدا(ص)مفقود نشد(یا آنرا ناپدید نیافتم)ولى خدا روحآنحضرت را به اسراء برد.
و یا معاویهاى که در آنروزگار بچهاى بیش نبوده و درکوچههاى مکه بدنبال پدرش ابو سفیان سرگرم توطئه و آزار رسول خدا(ص) شب و روزش را سپرى مىکرده و تا پایان عمر هم دردشمنى خود با بنى هاشم و خاندان آنحضرت و از بین بردن فضائل و محو نام و آوازه آنها لحظهاى دریغ نکرده و از اینگونه معارف بوئى نبرده در اینجا به اظهار عقیده پرداخته و دربارهاسراء گفته است:
»انها رؤیة صادقة« (8) .
-رؤیاى صادق و خواب درستى بوده؟!
و قبل از آنکه نظرات و عقاید دیگران را بیان داریم براىروشن شدن ذهن خوانندگان محترم باید بگوئیم اینگونه نظرهامخالف اجماع دانشمندان و صریح آیات قرآنى است،که اسراءرسول خدا(ص)با روح و جسم هر دو بوده،زیرا آیه شریفه سورهاسراء اینگونه است:
»سبحان الذى اسرى بعبده لیلا من المسجد الحرام الىالمسجد الاقصى. « (9) منزه است آن خدائى که سیر شبانه داد بنده خود را از مسجد الحرام به مسجدالاقصى.
و با توجه به اینکه آیه شریفه در مقام امتنان و منت گذارى بررسول خدا است و این داستان را بعنوان یک معجزه وامر خارق العادهاى که از قدرت و عظمتبىانتهاى خداى عز و جلسرچشمه گرفته استبیان مىدارد،و آنرا نشانهاى از عظمتخود میداند...
و علت آنرا نیز نشان دادن آیات و نشانههاى عظمتخودبه پیامبر بزرگوارش ذکر کرده و بدنبال آن مىفرماید:
»لنریه من آیاتنا (10) . «
یعنى-تا به او نشان دهیم آیات و نشانههاى خود را.
بدیهى است که این تعبیرات با خواب دیدن و سیر شبانه درخواب هیچگونه تناسبى ندارد،و این خواب را همه کس میتواندبه بیند چه صالح و چه غیر صالح،و بگفته مرحوم علامه طباطبائىچه بسا افراد غیر صالح و گناهکار خوابهائى بهتر و جالبتر ازمردمان مؤمن و با تقوى ببینند،و خواب در نزد عموم مردم جزنوعى از تخیل و خیال پردازى نیست که نمىتواند نشانه قدرت وعظمتخداى تعالى باشد...
و نیز با توجه به اینکه«عبد»که در آیه آمده به جسم و روحهر دو اطلاق میشود،چنانچه در جاهاى دیگر قرآن هست.
و بهر صورت اصل این مطلب که اسراء رسول خدا(ص)باجسم و روح بوده با توجه به مدلول آیه شریفه و تواتر روایات واردهو اجماع و اتفاق کلمات دانشمندان اسلامى قابل انکار نیست (11) ، تنها در مورد معراج رسول خدا(ص)از بیت المقدس به آسمانها وبازگشت آنحضرت و مشاهدات او در آسمانها و دیدار و گفتگو باپیمبران الهى،بحث و مناقشه بسیار شده که اجمالى از آن ذیلااز نظر شما مىگذرد:
مرحوم طبرسى در کتاب مجمع البیان پس از ذکر اصلداستان اسراء میگوید:تمامى روایاتى که در داستان اسراء ومعراج رسیده به چهار دسته تقسیم میشود:
- 1آندسته از روایاتى که صحت آنها مقطوع استبخاطر تواتر اخبار در این باره و گواهى علم و دانش به صحت آن.
- 2آنچه در روایات آمده و عقول مردم صدور آنرا تجویز نمودهو اصول اسلامى نیز از قبول آنها ابائى ندارد و مىپذیرد،که ماهم آنها را مىپذیریم و میدانیم که آنها در بیدارى بوده نه در خواب.
- 3روایاتى که ظاهر آنها مخالف با بعضى از اصول اسلامىاست ولى تاویل آنها بنحوى که با اصول عقلى موافق باشدممکن است که ما اینگونه روایات را بهمین نحو تاویل مىکنیم.
- 4روایاتى که نه ظاهر آنها صحیح است و نه قابل تاویلاست مگر با سختى و دشوارى شدید که در اینگونه روایات بهترآنست که آنها را نپذیرفته و کنار بزنیم.
مرحوم طبرسى پس از این تقسیم بندى مىفرماید:
اما دسته اول که مقطوع است همان اصل اسراء و معراجآنحضرت استبطور اجمال.
و اما دسته دوم مانند روایاتى است که آنحضرت در آسمانهاگردش کرده و پیمبران را دیده و عرش و سدرة المنتهى و بهشت ودوزخ را مشاهده نموده و امثال اینها.
و اما دسته سوم مانند آنچه روایتشده که آنحضرت مردمىرا در بهشت مشاهده نمود که به نعمتهاى الهى متنعم بودند وجمعى را در دوزخ دید که در آن معذب بودند که اینگونه روایات حمل میشود بر اینکه اوصاف و نامهاى ایشان را دیده نه خودشانرا.
و اما دسته چهارم(که قابل پذیرش نیست)مانند آن روایاتىکه رسول خدا(ص)با خداى تعالى رو در رو سخن گفت و او رادیده و با او بر تخت نشست و امثال اینگونه روایاتى که ظاهرآنها موجب تشبیه خدا و جسمانیت او است که خداى تعالى ازآنها منزه است و هم چنین روایاتى که میگوید:در آن شب شکمآنحضرت را شکافته و شستشو دادند (12) (که اینها را نمىتوانپذیرفت)زیرا آن بزرگوار از عیب و زشتى مبرا است و چگونهممکن است دل و معتقدات آنرا با آب شستشو داد! (13) .
و مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر المیزان پس از ذکر کلامطبرسى میگوید:
تقسیم مزبور به جا است،جز اینکه بیشتر مثالهائى که آوردهمورد اشکال است،مثلا گردش در آسمانها و دیدن انبیاء و امثالآن و همچنین شکافتن سینه رسول خدا(صلى الله علیه و آله) وشستشوى آن را از دسته چهارم شمرده و حال آنکه از نظر عقلهیچ اشکالى ندارد.زیرا مىتوان گفت همه آنها از باب تمثلاتبرزخى و یا روحى بوده است،و روایات معراج پر است از ایننوع تمثلات،مانند مجسم شدن دنیا در هیات زنى که همه رقمزیور دنیائى به خود بسته و تمثل دعوت یهودیت و نصرانیت ودیدن انواع نعمتها و عذابها براى بهشتیان و دوزخیان و امثالاینها.
و از جمله مؤیداتى که گفتار ما را تایید مىکند اختلاف لحناخبار این باب است در بیان یک مطلب،مثلا در بعضى از آنهادرباره صعود رسول خدا به آسمان مىگوید که به وسیله براقصورت گرفته و در بعضى دیگر بال جبرئیل آمده و در بعضىنردبانى که یکسرش روى صخره بیت المقدس و سر دیگرش بهبام فلک و آسمانها رفته است،و از این قبیل اختلاف تعبیر دربیان یک حقیقتبسیار است که اگر کسى بخواهد دقت کند درخلال این روایات این باب بسیار خواهد دید.
بنابر این از همین جا مىتوان حدس زد که منظور از اینبیانات مجسم ساختن امرى غیر جسمى و غیر مادى استبهصورت امرى مادى به نحو تمثیل و یا تمثل روحى و وقوع اینگونهتمثیلات در ظواهر کتاب و سنت امرى است واضح که به هیچ وجه نمىشود انکارش کرد. (14)
و مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب گوید:
مردم در معراج اختلاف کردهاند،خوارج آن را انکار کرده وفرقه جهمیه گفتهاند معراج، روحانى و به صورت رؤیا بوده است،ولى فرقه امامیه و زیدیه و معتزله گفتهاند تا بیت المقدسروحانى و جسمانى بوده،چون آیه شریفه دارد:«تا مسجداقصى».عدهاى دیگر گفتهاند: از اول تا به آخر حتى آسمانها راهم با جسد و روح خود معراج کرده است،و این معنى ازابن عباس و ابن مسعود،و جابر و حذیفه و انس و عایشه و ام هانىروایتشده است.
و ما در صورتى که ادله مذکور دلالت کند آن را انکارنمىکنیم،و چگونه انکار کنیم با اینکه سابقه آن در دستهست،و آن معراج موسى بن عمران(علیه السلام)است کهخداى تعالى او را با جسد و روحش تا طور سینا برد،و در قرآن درخصوص آن فرمود:«و ما کنتبجانب الطور»«تو در جانب طورنبودى»،و نیز ابراهیم را تا آسمان دنیا برده در قرآن فرموده:«و کذلک نرى ابراهیم...»«اینچنین به ابراهیم نشان دادیم...»،وعیسى را تا آسمان چهارم برده در قرآن فرموده:«و رفعناه مکاناعلیا»«او را تا جایى بلند عروج دادیم»و در باره رسول خدا(صلى اللهعلیه و آله)فرموده:«فکان قاب قوسین»«پس تا اندازه دو تیر کمانرسید»و معلوم است که این بخاطر علو همت آن حضرت بود،واین بود گفتار صاحب مناقب (15) .
و مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر المیزان پس از نقل کلامابن شهر آشوب گوید:
ولى آنچه سزاوار است در این خصوص گفته شود این استکه اصل«اسراء»و«معراج»از مسائلى است که هیچ راهى بهانکار آن نیست چون قرآن درباره آن به تفصیل بیان کرده،واخبار متواتره از رسول خدا(صلى الله علیه و آله)و امامان اهل بیتبر طبق آن رسیده است.
و اما درباره چگونگى جزئیات آن،ظاهر آیه و روایاتمحفوف به قرائنى است که آیه را داراى ظهور نسبتبه آنجزئیات مىکنند.ظهورى که به هیچ وجه قابل دفع نیست،و بادر نظر داشتن آن قرائن از آیه و روایات چنین استفاده مىشود کهآنجناب با روح و جسدش از مسجد الحرام تا مسجد اقصى رفته،واما عروجش به آسمانها،از ظاهر آیات سوره نجم که به زودىانشاء الله به تفسیرش خواهیم رسید و صریح روایات بسیار زیادىکه بر مىآید که این عروج واقع شده و به هیچ وجه نمىتوان آنرا انکار نمود،چیزى که هست ممکن استبگوئیم که اینعروج با روح مقدسش بوده است.
ولیکن نه آنطور که قائلین به معراج روحانى معتقدند که بهصورت رؤیاى صادقه بوده است، چه اگر صرف رؤیا مىبوددیگر جا نداشت آیات قرآنى اینقدر درباره آن اهمیت داده وسخن بگوید،و در مقام اثبات کرامت درباره آنجناب بر آید.
و همچنین دیگر جا نداشت قریش وقتى که آنجناب قصه رابرایشان نقل کرد آنطور به شدت انکار نمایند و نیز مشاهداتى کهآنجناب در بین راه دیده و نقل فرموده با رؤیا بودن معراجنمىسازد،و معناى معقولى برایش تصور نمىشود.
بلکه مقصود از روحانى بودن آن این است که روح مقدسآنجناب به ماوراى این عالم مادى یعنى آنجائى که ملائکهمکرمین منزل دارند و اعمال بندگان بدانجا منتهى شده ومقدرات از آنجا صادر مىشود عروج نموده و آن آیات کبراىپروردگارش را مشاهده و حقایق اشیاء و نتایج اعمال برایشمجسم شده،ارواح انبیاى عظام را ملاقات و با آنان گفتگو کردهاست،ملائکه کرام را دیده و با آنان صحبت نموده است و آیاتىاز آیات الهى را دیده که جز با عباراتى امثال«عرش»«حجب»«سرادقات»تعبیر از آنها ممکن نبوده است.
این است معناى معراج روحانى ولى آقایان چون قائل بهاصالت وجود مادى بوده و در عالم به غیر از خدا هیچ موجودمجردى را قائل نیستند و از سوى دیگر که کتاب و سنت دروصف امور غیر محسوسه اوصافى را بر مىشمارد که محسوس ومادى است مانند ملائکه کرام و عرش و کرسى و لوح و قلم وحجب و سرادقات ناگزیر شده این امور را حمل کنند بر اجساممادیهاى که محسوس آدمى واقع نمىشوند و احکام ماده راندارند،و نیز تمثیلاتى که در روایات در خصوص مقاماتصالحین و معارج قرب آنان و بواطن صور معاصى از نتایج اعمالو امثال آن وارد شده بر نوعى از تشبیه و استعاره حمل نموده،درنتیجه خود را به ورطه سفسطه بیندازند حس را خطاکار دانستهقائل به روابطى جزافى و نامنظم در میان اعمال و نتایج آن شوندو محذورهاى دیگرى از این قبیل را ملتزم گردند.
و نیز به همین جهتبوده که وقتى یکعده از انسانها معراججسمانى رسول خدا را انکار کردهاند ناگزیر شدهاند که بگویندمعراج آن حضرت در خواب بوده چون رؤیا به نظر ایشان یکخاصیت مادى استبراى روح مادى،و آنگاه ناچار شدهاندآیات و روایاتى را که با این گفتارشان سازگارى نداشته تاویل کنند گو اینکه از آیات و روایات یکى هم با گفتار ایشان سازگارنیست (16) .
آیات سوره مبارکه نجم و داستان معراج
نگارنده گوید:پیش از اینکه به جمعبندى و نتیجهگیرى ونقل اقوال بقیه علماى اسلام و دانشمندان بپردازیم لازم استآیات شریفه سوره نجم را نیز که بگفته عموم مفسرین مربوط بهداستان معراج رسول خدا(ص)(یعنى قسمت دوم از ماجراىاسراء و معراج)است مورد بحث و تحقیق قرار داده و سپس بهجمع بندى اقوال و نتیجهگیرى آنها بپردازیم،و در آغاز، متن اینآیات را با ترجمه ساده آن براى شما میآوریم و سپس به تفسیر ومعناى آن میپردازیم خداى تعالى در این سوره چنین میفرماید:
»و النجم اذا هوى،ما ضل صاحبکم و ما غوى و ما ینطق عن الهوى انهو الا وحى یوحى علمه شدید القوى ذو مرة فاستوى و هو بالافق الاعلى ثمذنا فتدلى فکان قاب قوسین او اذنى فاوحى الى عبده ما اوحى ما کذبالفؤاد ما راى ا فتمارونه على مایرى و لقد راه نزلة اخرى عند سدرة المنتهىعندها جنة الماوى اذ یغشى السدرة ما یغشى ما زاغ البصر و ما طغى لقدراى من ایات ربه الکبرى«.
-قسم به آن ستاره هنگامیکه فرود آید،که این رفیقتان نه گمراه شدهو نه از راه بدر رفته،و نه از روى هوى سخن گوید،این نیست جز وحیى که بهاو میشود،و فرشته پرقدرت به او تعلیم دهد،آن صاحب نیروئى که نمایانشد،و او در افق بالا بود،آنگاه که نزدیک شد و بدو آویخت،که بفاصلهدو کمان و یا نزدیکتر بود،و به بندهاش وحى کرد آنچه را وحى کرد،ودلش تکذیب نکرد آنچه را دیده بود،آیا با او در آنچه دیده بود مجادلهمیکنید،یکبار دیگر نیز فرشته را دید،نزد درختسدر آخرین،که بهشتاقامتگاه نزدیک آنست،آندم که درختسدر آنچه را فرا گرفته بود فرا گرفته بود،دیدهاش خیره نشد و طغیان نکرد،و شمهاى از نشانههاى بزرگپروردگارش را بدید.
البته همانطور که مشاهده میکنید این آیات شریفه مانند آیهکریمه سوره«اسراء»آن صراحت را ندارد،و بخاطر افعال و ضمائربسیار و واضح نبودن مرجع این ضمائر و فاعل افعال مذکوره قدرىاجمال و ابهام دارد و همین اجمال و ابهام به تفسیر و معانى آنهاسرایت کرده و اختلافى در گفتار مفسران در تفسیر این آیاتبچشم مىخورد،که ما براى نمونه توجه شما را بموارد زیر جلبمیکنیم،از آن جمله است این آیه:
«علمه شدید القوى»که ضمیر«علمه»را برخى به رسول خدابرگردانده و برخى به قرآن.و مراد از«شدید القوى»نیز برخىگفتهاند جبرئیل است و برخى گفتهاند:خداى تعالى است.
و در آیه بعدى نیز در معناى«ذو مرة فاستوى»برخى گفتهاند: منظور از«ذو مرة»جبرئیل است و برخى گفتهاند:رسول خدااست.
چنانچه در فاعل«فاستوى»نیز همین دو قول وجود دارد.
و در مرجع ضمیر«هو»در آیه«و هو بالافق الاعلى»و فاعل«دنا»و«کان»نیز همین دو قول دیده میشود.
و در فاعل آیه«فاوحى الى عبده...»نیز اختلاف است کهآیا جبرئیل استیا خداى تعالى.
و اختلافات دیگرى که با مراجعه به تفسیرهاى مختلف وگفتار مفسرین شیعه و اهل نتبوضوح دیده میشود.
و شاید بخاطر همین اجمال در این آیات بوده که مرحوم شیخطوسى در داستان اسراء و معراج رسول خدا(ص)در تبیان فرموده:
»و الذى یشهد به القرآن الاسراء من المسجد الحرام الىالمسجد الاقصى،و الثانى یعلم بالخبر (17) . «
-یعنى آنچه قرآن بدان گواهى دهد همان اسراء از مسجد الحرام تا مسجداقصى است و قسمتبعدى آن یعنى ماجراى معراج رسول خدا(ص)از روىاخبار معلوم شود.
و یا در کلام ابن شهر آشوب آمده بود که:
«و قالت الامامیة و الزیدیة و المعتزلة بل عرج بروحه و بجسمه الىبیت المقدس لقوله تعالى«الى المسجد الاقصى« (18) .
که ترجمهاش را قبل از این خواندید.
اگر چه در انتساب این کلام به ابن شهر آشوب برخى تردیدکرده و آنرا از تصرفات و تحریفات کسانى دانستهاند که کتابمناقب ابن شهر آشوب را مختصر کرده و اصل آنرا از بین بردهاند (19) .
و احتمالى هم که در کلام علامه طباطبائى درباره معراج وتمثیلات برزخیه و غیره خواندید شاید روى همین خاطر بودهاست.
ولى با تمام این احوال شواهد و قرائنى در همین آیات شریفههست که بخوبى شان نزول آنرا همانگونه که بسیارى از مفسرانگفتهاند و روایاتى هم در این باره رسیده درباره معراج رسولخدا(ص)تایید میکند،مانند آیاتى که داستان رؤیت رسولخدا(ص)به لفظ ماضى یا مضارع آمده یعنى آیه 10 تا 18 کهبخوبى روشن است که فاعل آنها رسول خدا است و این رؤیتهم بصورت معجزه و خرق عادت و در آسمانها و عوالم دیگرى غیر از این دنیا صورت گرفته چنانچه براى اهل فن روشن است.
و سخن برخى نیز که سعى کردهاند این رؤیت را به رؤیتقلبى حمل کنند و نظیر حدیث«ما رایتشیئا الا و رایت الله قبلهو بعده و معه» بدانند خلاف ظاهر است،و اگر در موردى هم بخاطرمحال بودن متعلق رؤیتبناچار حمل بر معنائى شود دلیل برحمل جاهاى دیگر نمىشود،که بر اهل فن پوشیده نیست،وبحث و توضیح بیشتر هم در این باره از بحث ما که یک بحثتاریخى استخارج بوده و شما را بجاهائى که در این باره بحثعلمى و تفسیرى بیشترى کردهاند حواله میدهیم،و تنها در اینجا گفتار مرحوم مجلسى را نقل کرده و بدنبال نقل تاریخى خود بازمیگردیم:
ایشان پس از نقل گفتار فخر رازى از مفسران اهل سنت دراثبات معراج جسمانى و گفتار شیخ طبرسى(ره)از مفسران بزرگوارشیعه در این باره گوید:
«بدانکه عروج رسول خدا(ص)به بیت المقدس و از آنجابه آسمان در یک شب با بدن شریف خود از مطالبى استکه آیات و اخبار متواتر از طریق شیعه و اهل سنتبداندلالت دارد و انکار امثال آنها یا تاویل آنها به معراجروحانى یا به اینکه این ماجرا در خواب بوده منشاى جزقلت تتبع در آثار ائمه طاهرین،یا قلت تدین و ضعف یقین،و یا تحت تاثیر قرار گرفتن تسویلات و سخنانفیلسوف مآبانه فیلسوف نمایان ندارد.و روایاتى که دراین باب رسیده گمان ندارم همانند آن در چیزى از اصولمذهب بدان اندازه رسیده باشد و بدین ترتیب من نمىدانمچه باعثشده که آن اصول را پذیرفته و ادعاى علم وآگاهى آنرا کردهاند ولى در این مقصد عالى توقفنمودهاند؟و براستى سزاوار است که بدانها گفته شود: «
»افتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض«.
آیا به بعضى از کتاب ایمان آورده و به بعضى دیگر کفرمیورزید.
و اینکه براى عدم پذیرفتن آن مسئله محال بودن خرق و التیامدر افلاک را بهانه کردهاند بر اهل خرد پوشیده نیست کهآنچه را در این باره بدان تمسک جستهاند جز از روىشبهات اوهام نیست،با اینکه دلیل آنها در این باره برفرض صحت مربوط استبه آن فلک اعلى و فلک الافلاککه به همه اجسام محیط میباشد نه به افلاک زیرین و انجاممعراج رسول خدا(ص) مستلزم خرق و التیام در آن نخواهدبود (20) ،و اگر امثال این شکوک و شبهات بتواند مانع از قبولروایاتى گردد که تواتر آنها به اثبات رسیده در اینصورتمیتوان در همه آنچه از ضروریات دین است توقف نمود!ومن براستى تعجب دارم از برخى از متاخرین اصحابمانکه چگونه براى آنان در امثال این گونه امور سستىپیدا شده در صورتیکه مخالفین با اینکه در مقایسه با ایشاناخبارشان کمتر و آثارشان نادرتر و پاى بندیشان کمتر استرد آنها را تجویز نکرده و اجازه تاویل آنها را نمىدهند،که اینان با اینکه از پیروان ائمه اطهار علیهم السلام هستندو چند برابر آنها احادیث صحیحه در دست دارند باز هم درجستجوى پیدا کردن آثار اندکى هستند که از سفهاى آنانرسیده و گفتارشان را همراه گفتار شیعیان ذکرمیکنند (21) . «...
و البته با توجه بدانچه گفته شد که طبق روایات بسیار معراجرسول خدا(ص)چند بار اتفاق افتاده،چه از نظر تاریخ و چه ازنظر کیفیت و خصوصیات میتوان نوعى توافق میان اقوال مختلفبرقرار نمود،و به اصطلاح با این ترتیب میان آنها را جمع کرد،بهاین نوع که برخى در سالهاى اول بعثت و برخى در سالهاى آخرو برخى در بیدارى و با جسم و بدن و برخى در عالم رؤیاء و یابصورت تمثیلات برزخى و غیر اینها بوده،و هر یک از این اقوالناظر به یکى از آنها بوده است و الله العالم.
و در پایان این بحثبد نیستبرخى از روایاتى را نیز که درباره اصل داستان اسراء و معراج رسول خدا(ص)رسیده و ما درجاهاى دیگر بطور تفصیل نقل کردهایم براى شما بیاوریم وبدنبال بحث تاریخى خود باز گردیم.
داستان معراج بر طبق روایات
معروف آن است که رسولخدا«ص»در آنشب در خانهام هانى دختر ابیطالب بود و از آنجا بمعراج رفت،و مجموع مدتىکه آنحضرت به سرزمین بیت المقدس و مسجد اقصى و آسمانهارفت و بازگشت از یک شب بیشتر طول نکشید بطورى که صبحآنشب را در همانخانه بود،و در تفسیر عیاشى است که امامصادق(ع)فرمود:رسولخدا«ص»نماز عشاء و نماز صبح را درمکه خواند،یعنى اسراء و معراج در این فاصله اتفاق افتاد،و درروایات به اختلاف عبارت از رسولخدا«ص»و ائمه معصومین روایتشده که فرمودند:
جبرئیل در آنشب بر آنحضرت نازل شد و مرکبى را کهنامش«براق» (22) بود براى او آورد و رسول خدا«ص»بر آن سوارشده و بسوى بیت المقدس حرکت کرد،و در راه در چند نقطهایستاد و نماز گذارد،یکى در مدینه و هجرتگاهى که سالهاىبعد رسولخدا«ص»بدانجا هجرت فرمود،و یکى هم مسجدکوفه، و دیگر در طور سیناء، و بیت اللحم-زادگاه حضرتعیسى(ع)-و سپس وارد مسجد اقصى شد و در آنجا نماز گذاردهو از آنجا به آسمان رفت.
و بر طبق روایاتى که صدوق(ره) و دیگران نقل کردهاند ازجمله جاهائى را که آن آنحضرت در هنگام سیر بر بالاى زمینمشاهده فرمود سرزمین قم بود که بصورت بقعهاى میدرخشید وچون از جبرئیل نام آن نقطه را پرسید پاسخداد:اینجا سرزمین قماست که بندگان مؤمن و شیعیان اهل بیت تو در اینجا گرد میآیندو انتظار فرج دارند و سختیها و اندوهها بر آنها وارد خواهد شد.
و نیز در روایات آمده که در آنشب دنیا بصورت زنى زیبا وآرایش کرده خود را بر آنحضرت عرضه کرد ولى رسول خدا«ص» بدو توجهى نکرده از وى در گذشت.
سپس به آسمان دنیا صعود کرد و در آنجا آدم ابو البشر را دید،آنگاه فرشتگان دسته دسته به استقبال آمده و با روى خندان برآنحضرت سلام کرده و تهنیت و تبریک گفتند،و بر طبق روایتىکه على بن ابراهیم در تفسیر خود از امام صادق(ع) روایت کردهرسولخدا«ص»فرمود: فرشتهاى را در آنجا دیدم که بزرگتر از اوندیده بودم و(بر خلاف دیگران)چهرهاى در هم و خشمناکداشت و مانند دیگران تبریک گفت ولى خنده بر لب نداشت وچون نامش را از جبرئیل پرسیدم گفت:این مالک،خازن دوزخاست و هرگز نخندیده است و پیوسته خشمش بر دشمنان خدا وگنهکاران افزوده میشود،بر او سلام کردم و پس از اینکه جوابسلام مرا داد از جبرئیل خواستم دستور دهد تا دوزخ را بمن نشاندهد و چون سر پوش را برداشت لهیبى از آن برخاست که فضا رافرا گرفت و من گمان کردم ما را فرا خواهد گرفت،پس از وىخواستم آنرا به حال خود برگرداند. (23)
و بر طبق همین روایت در آنجا ملک الموت را نیز مشاهدهکرد که لوحى از نور در دست او بود و پس از گفتگوئى که باآنحضرت داشت عرضکرد:همگى دنیا در دست من همچوندرهم(و سکهاى)است که در دست مردى باشد و آنرا پشت و روکند،و هیچ خانهاى نیست جز آنکه من در هر روز پنجبار بدانسرکشى میکنم و چون بر مردهاى گریه مىکنند بدانهامىگویم:گریه نکنید که من باز هم پیش شما خواهم آمد و پساز آن نیز بارها میآیم تا آنکه یکى از شما باقى نماند،در اینجا بودکه رسولخدا«ص» فرمود:براستى که مرگ بالاترین مصیبت وسختترین حادثه است،و جبرئیل در پاسخ گفت:حوادث پساز مرگ سختتر از آن است.
و سپس فرمود:
و از آنجا بگروهى گذشتم که پیش روى آنها ظرفهائى ازگوشت پاک و گوشت ناپاک بود و آنها ناپاک را مىخوردند و پاک رامیگذاردند،از جبرئیل پرسیدم:اینها کیانند؟گفت:افرادى از امت توهستند که مال حرام میخورند و مال حلال را وامیگذارند و مردمىرا دیدم که لبانى چون لبان شتران داشتند و گوشتهاى پهلوشان راچیده و در دهانشان میگذاردند،پرسیدم:اینها کیانند؟گفت: اینها کسانى هستند که از مردمان عیبجوئى مىکنند.و مردماندیگرى را دیدم که سرشان را با سنگ میکوفتند و چون حال آنها را پرسیدم پاسخداد:اینان کسانى هستند که نماز شامگاه و عشاءرا نمیخوانده و میخفتند،و مردمى را دیدم که آتش در دهانشانمیریختند و از نشیمنگاهشان بیرون مىآمد و چون وضع آنها راپرسیدم،گفت:اینان کسانى هستند که اموال یتیمان را به ستممیخورند،و گروهى را دیدم که شکمهاى بزرگى داشتند ونمىتوانستند از جا برخیزند گفتم:اى جبرئیل اینها کیانند؟ گفت:کسانى هستند که ربا میخورند،و زنانى را دیدم که برپستان آویزانند،پرسیدم:اینها چه زنانى هستند؟گفت: زنانزناکارى هستند که فرزندان دیگران را بشوهران خود منسوبمیدارند،و سپس بفرشتگانى برخوردم که تمام اجزاء بدنشانتسبیح خدا میکرد (24) .
و از آنجا به آسمان دوم رفتیم و در آنجا دو مرد را شبیهبیکدیگر دیدم و از جبرئیل پرسیدم: اینان کیانند؟گفت:هر دوپسر خاله یکدیگر یحیى و عیسى علیهما السلام هستند،بر آنها سلامکردم و پاسخ داده تهنیت ورود به من گفتند،و فرشتگان زیادىرا که به تسبیح پروردگار مشغول بودند در آنجا مشاهده کردم.
و از آنجا به آسمان سوم بالا رفتیم و در آنجا مرد زیبائى راکه زیبائى او نسبتبه دیگران همچون ماه شب چهارده نسبتبستارگان دیگر بود مشاهده کردم و چون نامش را پرسیدم جبرئیلگفت:این برادرت یوسف است،بر او سلام کردم و پاسخ داد وتهنیت و تبریک گفت،و فرشتگان بسیارى را نیز در آنجا دیدم.
از آنجا به آسمان چهارم بالا رفتیم و مردى را دیدم و چون ازجبرئیل پرسیدم گفت:او ادریس است که خدا ویرا به اینجاآورده،بر او سلام کرده پاسخ داد و براى من آمرزش خواست، وفرشتگان بسیارى را مانند آسمانهاى پیشین مشاهده کردم وهمگى براى من و امت من مژده خیر دادند.
سپس بآسمان پنجم رفتیم و در آنجا مردى را بسن کهولتدیدم که دورش را گروهى از امتش گرفته بودند و چون پرسیدمکیست؟جبرئیل گفت:هارون بن عمران است،بر او سلامکردم و پاسخ داد،و فرشتگان بسیارى را مانند آسمانهاى دیگرمشاهده کردم.
آنگاه به آسمان ششم بالا رفتیم و در آنجا مردى گندمگون وبلند قامت را دیدم که مىگفت: بنى اسرائیل پندارند منگرامىترین فرزندان آدم در پیشگاه خدا هستم ولى این مرد از مننزد خدا گرامىتر است،و چون از جبرئیل پرسیدم:کیست؟ گفت:برادرت موسى بن عمران است،بر او سلام کردم جوابداد و همانند آسمانهاى دیگر فرشتگان بسیارى را در حال خشوعدیدم.
سپس بآسمان هفتم رفتیم و در آنجا بفرشتهاى برخورد نکردمجز آنکه گفت:اى محمد حجامت کن و به امتخود نیزسفارش حجامت را بکن،و در آنجا مردى را که موى سر وصورتش سیاه و سفید بود و روى تختى نشسته بود دیدم و جبرئیلگفت:او پدرت ابراهیم است،بر او سلام کرده جواب داد وتهنیت و تبریک گفت،و مانند فرشتگانى را که در آسمانهاىپیشین دیده بودم در آنجا دیدم،و سپس دریاهائى از نور که ازدرخشندگى چشم را خیره میکرد،و دریاهائى از ظلمت وتاریکى،و دریاهائى از برف و یخ لرزان دیدم و چون بیمناکشدم جبرئیل گفت:این قسمتى از مخلوقات خدا است.
و در حدیثى است که فرمود:چون به حجابهاى نور رسیدمجبرئیل از حرکت ایستاد و بمن گفت:برو!
و درحدیث دیگرى فرمود:از آنجا به سدرة المنتهى رسیدم ودر آنجا جبرئیل ایستاد و مرا تنها گذارده گفت:برو! گفتم:اىجبرئیل در چنین جائى مرا تنها مىگذارى و از من مفارقتمیکنى؟گفت اى محمد اینجا آخرین نقطهاى است که صعود به آنراخداى عز و جل براى من مقرر فرموده و اگر از اینجا بالاتر آیم پر و بالم میسوزد (25) ،آنگاه با من وداع کرده و من پیش رفتم تا آنگاهکه در دریاى نور افتادم و امواج مرا از نور به ظلمت و از ظلمتبهنور وارد مىکرد تا جائیکه خداى تعالى میخواست مرا متوقفکند و نگهدارد آنگاه مرا مخاطب ساخته با من سخنانى گفت.
و در اینکه آن سخنانى که خدا بآنحضرت وحى کرده چه بودهاست در روایات بطور مختلف نقل شده و قرآن کریم بطور اجمالو سربسته میگوید«فاوحى الى عبده ما اوحى»- پس وحى کرد بهبندهاش آنچه را وحى کرد-و از اینرو برخى گفتهاند:مصلحتنیست در اینباره بحثشود زیرا اگر مصلحتبود خداى تعالىخود میفرمود،و بعضى هم گفتهاند:اگر روایت و دلیل معتبرىاز معصوم وارد شد و آنرا نقل کرد،مانعى در اظهار و نقل آننیست.
و در تفسیر على بن ابراهیم آمده که آن وحى مربوط بمسئلهجانشینى و خلافت على بن ابیطالب(ع)و ذکر برخى از فضائلآنحضرت بوده،و در حدیث دیگر است که آن وحى سه چیز بود:1- وجوب نماز2- خواتیم سوره بقره 3- آمرزش گناهان ازجانب خداى تعالى غیر از شرک، و در حدیث کتاب بصائر استکه خداوند نامهاى بهشتیان و دوزخیان را باو داد.
و بهر صورت رسولخدا«ص»فرمود:پس از اتمام مناجات باخداى تعالى باز گشتم و از همان دریاهاى نور و ظلمت گذشته در سدرة المنتهى بجبرئیل رسیدم و بهمراه او باز گشتم.
روایت دیگرى در این باره
درباره چیزهائیکه رسولخدا«ص»آنشب در آسمانها وبهشت و دوزخ و بلکه روى زمین مشاهده کرد روایات زیاددیگرى نیز بطور پراکنده وارد شده که ما ذیلا قسمتى از آنها راانتخاب کرده و براى شما نقل مىکنیم:
در احادیث زیادى که از طریق شیعه و اهل سنت از ابنعباس و دیگران نقل شده آمده است که رسولخدا «ص» صورت على بن ابیطالب را در آسمانها مشاهده کرد و یا فرشتهاى رابصورت آنحضرت دید و چون از جبرئیل پرسید در جواب گفت: چون فرشتگان آسمان اشتیاق دیدار على(ع) را داشتند خداىتعالى این فرشته را بصورت آنحضرت خلق فرمود و هر زمان که ما فرشتگان مشتاق دیدار على بن ابیطالب میشویم به دیدن اینفرشته میآئیم.
و در حدیث نیز آمده که صورت ائمه معصومین پس ازعلى(ع)را تا حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف درسمت راست عرش مشاهده کرد و چون پرسید گفتند:اینهاحجتهاى الهى پس از تو در روى زمین هستند.
و در حدیث دیگرى است که رسول خدا«ص»گوید:ابراهیمخلیل در آنشب فرمودند:-اى محمد امتخود را از جانب منسلام برسان و بآنها بگو:بهشت آبش گوارا و خاکش پاک وپاکیزه و دشتهاى بسیارى خالى از درخت دارد و با ذکر جمله«سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر و لا حول و لا قوة الا بالله» درختى در آن دشتها غرس میگردد، امتخود را دستور داده تادرخت در آن زمینها زیاد غرس کنند. (26)
شیخ طوسى(ره) در امالى از امام صادق(ع)ازرسولخدا«ص» روایت کرده که فرمود:در شب معراج چونداخل بهشت شدم قصرى از یاقوت سرخ دیدم که از شدتدرخشندگى و نورى که داشت درون آن از بیرون دیده میشد ودو قبه از در و زبر جد داشت از جبرئیل پرسیدم:این قصر ازکیست؟گفت:از آن کسى که سخن پاک و پاکیزه گوید،و روزه را ادامه دهد(و پیوسته گیرد) و اطعام طعام کند، و در شبهنگامى که مردم در خوابند تهجد-و نماز شب-انجام دهد، على(ع) گوید:من به آنحضرت عرضکردم: آیا در میان امتشما کسى هست که طاقت اینکار را داشته باشد؟فرمود:هیچمیدانى سخن پاک گفتن چیست؟عرض کردم:خدا و پیغمبرداناترند فرمود:کسى که بگوید:«سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا اللهو الله اکبر»هیچ میدانى ادامه روزه چگونه است؟گفتم:خدا ورسولش داناترند،فرمود:ماه صبر-یعنى ماه رمضان-را روزه گیردو هیچ روز آنرا افطار نکند، وهیچ دانى اطعام طعام چیست؟ گفتم:خدا و رسولش داناترند،فرمود:کسى که براى عیال ونانخواران-خود(از راه مشروع)خوراکى تهیه کند که آبروىایشان را از مردم حفظ کند،و هیچ میدانى تهجد در شب که مردمخوابند چیست؟ عرضکردم:خدا و رسولش داناترند،فرمود: کسى که نخوابد تا نماز عشاء خود را بخواند-در آنوقتى که یهود و نصارى و مشرکین میخوابند.
این حدیث را نیز که متضمن فضیلتى از خدیجه-بانوىبزرگوار اسلام-میباشد بشنوید:
عیاشى در تفسیر خود از ابو سعید خدرى روایت کرده کهرسولخدا«ص»فرمود:در آن شبى که جبرئیل مرا بمعراج بردچون بازگشتیم بدو گفتم:اى جبرئیل آیا حاجتى دارى؟گفت: حاجت من آن است که خدیجه را از جانب خداى تعالى و ازطرف من سلام برسانى و رسولخدا«ص»چون خدیجه را دیدارکرد سلام خداوند و جبرئیل را بخدیجه رسانید و او در جوابگفت:
»ان الله هو السلام و منه السلام و الیه السلام و على جبرئیل السلام.«
خبر دادن رسولخدا«ص»از کاروان قریش
ابن هشام در سیره در ذیل حدیث معراج از ام هانى روایتکرده که گوید:رسول خدا«ص»آنشب را در خانه من بود و نمازعشاء را خواند و بخفت،ما هم با او بخواب رفتیم، نزدیکیهاىصبح بود که ما را بیدار کرد و نماز صبح را خوانده ما هم با اونماز گزاردیم آنگاه رو به من کرده فرمود:اى ام هانى من امشب چنانچه دیدید نماز عشاء را با شما در این سرزمین خواندم سپسبه بیت المقدس رفته و چند نماز هم در آنجا خواندم و چنانچهمشاهده میکنید نماز صبح را دوباره در اینجا خواندم.
این سخن را فرموده برخاست که برود من دست انداختهدامنش را گرفتم بطورى که جامهاش پس رفت و بدو گفتم:اىرسول خدا این سخن را که براى ما گفتى براى دیگران مگو کهتو را تکذیب کرده و مىآزارند،فرمود:بخدا!براى آنها نیز خواهمگفت!
ام هانى گوید:من به کنیزک خود که از اهل حبشه بود گفتم: بدنبال رسول خدا«ص»برو ببین کارش با مردم بکجا میانجامد وگفتگوى آنها را براى من باز گوى.
کنیزک رفت و باز گشته گفت:چون رسولخدا«ص»داستانخود را براى مردم تعریف کرد با تعجب پرسیدند:نشانه صدقگفتار تو چیست و ما از کجا بدانیم تو راست میگوئى؟فرمود: نشانهاش فلان کاروان است که من هنگام رفتن بشام در فلانجا دیدم و شترانشان از صداى حرکتبراق رم کرده یکى از آنها فرارکرد و من جاى آنرا به ایشان نشان دادم و هنگام بازگشت نیز درمنزل ضجنان(25 میلى مکه)بفلان کاروان برخوردم که همگىخواب بودند و ظرف آبى بالاى سر خود گذارده بودند و روى آنرا باسرپوش پوشانده بودند و کاروان مزبور هم اکنون از دره تنعیم وارد مکه خواهند شد،و نشانهاش آن است که پیشاپیش آنهاشترى خاکسترى رنگ است و دو لنگه بار روى آن شتر است که یک لنگه آن سیاه مىباشد.
و چون مردم این سخنان را شنیدند بسوى دره تنعیم رفته وکاروان را با همان نشانیها که فرموده بود مشاهده کردند که ازدره تنعیم وارد شد و چون آن کاروان دیگر بمکه آمد و داستان رمکردن شتران و گم شدن آن شتر را از آنها جویا شدند همه راتصدیق کردند.
محدثین شیعه رضوان الله علیهم نیز بهمین مضمون-با مختصراختلافى-روایاتى نقل کردهاند و در پایان برخى از آنها چنیناست که چون صدق گفتار آنحضرت معلوم شد و راهى براىتکذیب و استهزاء باقى نماند آخرین حرفشان این بود که گفتند:
-این هم سحرى دیگر از محمد!
پىنوشتها:
- 1بحار الانوار ج 18 ص 381 و الصحیح من السیره ج 1 ص 269-270.
۴ نظر:
سلام استادعزيز
به يك نكته توجه نفرمودهايد.
در ترجمه آيه خود نيز بدرستي اشاره كردهايد كه : " يك شب"
طبعا حركت از مسجد الحرام به مسجدالاقصي ظرف مدت زماني يك شب ممكن نيست.
با سلام و عرض خسته نباشید
جناب مفرد شما کاملا وارد بحث نشدید یا شاید من اشتباه فکر میکنم
در قسمت آخر که حضرت از نشانه های معراج سخن میگویند چطور این نشانه ها را به دست آوردند اگر این داستان از روی سفرهایشان به شام و ... ساخته شده است؟
در رابطه با زنانی که از پستان آویزانند در کتابی که نامش را فراموش کرده ام آورده بود که به این خاطر که شوهرانشان از سکس با آن ها رضایت کامل ندارند به این بلا گرفتار شده اند لطفا پاسخ دهید و مرا بابت بخش اول از جهالت برهانید
با تشکر مسعود میرشجاعیان
اگر منظورتان مندرجات سورهً نجم است در آنجا از باوری زرتشتی دیگری سخن در میان است که لابد محمد به واسطه قبیله بزرگ عرب زرتشتی بنی تمیم از آنها اطلاع داشته است و ربطی به معراج ندارد :ضمن سوره نجم از پیامبر و از سدره المنتهی وی (درخت سدر دور دست) و بهشت نزدیک آن سخن رفته که بیانگر اعتقاد زرتشتی درختان دریایی مقدس دور دست هوم سفید (گوکرن= درخت دوردست، سمبل سپیتاک زرتشت) و درخت درخشان رنجزدای (سمبل فریدون/کورش) در مجاورت آن است.
نظایر صحبت دیدن زنانی که این چنین ظالمانه شکنجه میشوند در کتاب زرتشتی ارداویرافنامه قابل مشاهده است.
خوش باشید. جواد مفرد
در نوشته امیر حسین خنجی "داستان اسرء و معراج" مطلب "زنانی که از پستانشان آوزانند" از سیره ابن هشام و تفسیر طبری نقل شده است.جرمشان هم این آمده است که "اینان فرزندانی زائیده اند که فرزند شوهرانشان نبوده است."این تفاسیر اسلامی به قرینه از سفر ارداویراف ایرانیان/خنوخ یهود (هر دو در اساس کیخشثرو/هوخشثره)پدید آمده است.جواد مفرد.
ارسال یک نظر