شنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۸

معنی لفظی اسامی مناطقی که به نام کهن گزن یا جزن نامیده شده اند

معنی لفظی این مناطق که از میان شهرک ویران شده گزن/گزنا در جوار مراغه جایگه گشت و گذار زادبومی نگارنده در دوران کودکی بود، هنوز معمایی است که در اینجا به دنبال ارایهً ریشه منطقی برای این مناطق بر خواهیم آمد. معنی چوب ستبر که لغت نامه ها برای آن پیشنهاد می کنند ولی مفهوم پر از گزنه و خار برای آنها مناسبتر به نظر می رسد. چه در مورد منطقه شهر ویران شده گزن یعنی ایرانویج (ایران اصلی) که شهر مرکزی همچنین زمانی به اسامی رغه، برزه، هروم و گنجک معروف بوده است در بخش فرگرد اول وندیداد گفته شده است که اهریمن در آنجا مار سرخ بیافرید و این دال برآن است که نام گزن از ریشه گزیدن و گزنده گرفته میشده است. ولی اینجا محل مارهای فراوان نیست. گرچه نگارنده در ایام نوجوانی در سر راه از شهر مراغه به روستای زادگاهی ام چیکان ماری رنگی را که از سرما در کنار بوته ای کز کرده بود دیده و بیرحمانه به آئین مغان به قتل رسانده بودم. مسجد روستای چیکان در جوار خانه زادگاهی اینجانب همان جایگاه نگهداری اوستا بوده است که در کتاب پهلوی دینکرد شی چیکان (یعنی جایگاه داوری) نامیده شده است. چه نگارنده دو مُهر بزرگ به خط اوستایی و پهلوی را در موقع پدید آمدن و دوباره دفن شدنشان در بنای جدید مسجد روستا در کودکی شاهد بوده ام. پیگیری این معماها سرنوشت مرا به عنوان محقق تاریخ و جغرافیای باستانی سوئد نشین رقم زد. مفهوم گزن به معنی شهر لشکریان و گزندگان با سلاح هم با توجه به نام روستاهای جزن و گزن نام برای همه این اسامی مناسب نمی آید، اما این شهر فنا شده محل لشکریان بوده و آتشکده معروف آن آذرگشنسب که تا چند سال پیش به صورت کوره ای با سنگهای زمخت و آجرهای رنگی لعابدار در گوشه ای از آن که مشرف بر تپه ای ماسه ای باقی مانده و کایین کبه (کعبه پادشاهان) خوانده میشد. هنوز هم بخش جنوبی آن کاراجیک (یعنی جایگاه جنگجویان) نام دارد. همانجا که بنا به شرفنامه بدلیسی اسبان لشکری شاه طهماسب صفوی را کردان به غارت برده بودند.. در عهد ماننائیان این منطقه ارسیانشی یعنی منطقه جنگاوران لذا نگارنده بر این باور است که منظور از گزن در باب این شهر بیشتر به همان معنی شهر طبقه اجتماعی جنگجویان بوده است. ولی صادق بودن این معنی در مورد روستاهای همنام گزن یا جزن بعید به نظر می آید، بر این پایه به نظر میرسد مفهوم مشترک مکان علفزاری واقع در دامنه کوه (کژ-ن) برای جملگی این اسامی مناسب بوده باشد. چه معنی دامنه کوه حتی برای نامهای رغه (منسوب به راغ یعنی دشت و علفزار دامنه کوه) و هروم (واقع در بلندی و دامنه کوه) یعنی نامهای دیگر شهر گزن نیز مناسب می افتند. از این میان کلمه آذری کوشن و کلمه سانسکریتی گثن یعنی علفزار (مرغزار) برای نام گزن مناسب ترین ریشه تاریخی می نمایند، چه این معنی در نام شهر مراغه یکی از سه بخش شهر بزرگ گزن یا همان رغه آذربایجان بوده است، زنده مانده است.
ااین مفهوم گزن و مراغه یعنی علفزار و مرغزار ما را رهنمون میگردد به اینکه نام اوستایی این منطقه یعنی ائیرینه وئجه یا ایرانویج را مرکب از ائیرینه (منسوب به نجیب) و وئجه (علفزار) بگیریم. جزء اخیر در کلمه فارسی وجین کردن یعنی کندن علفهای زاید مزارع بر جای مانده است. مسلم می نماید منظور از ائیرینه نیز در اینجا نه خود قوم آریا بلکه مرکب نجیب آنان یعنی اسب بوده است که مطابق اسناد تاریخی از قدیم توسط دولتها در این منطقه پرورش می یافته است. حتی در عهد خاندان پهلوی گله اسبان ارتش در شمال شرقی شهرستان مراغه در دامنه کوه سهند نگهداری میشد. از آنجایی که در وداها نیز از سرزمینی سردسیری به نام آریاورته (مراتع نجبا یا مراتع دامهای نجیب) تقریبا با همان لحن اوستایی یاد گردیده است، لذا می توان مراد از آن را همین شهرستان مراغه دانست که آوازه آن توسط موبدان به نویسندگان وداها رسیده بوده است.
در باب خود نام ایران که در عهد اشکانیان به سمت هرات و کّلاً خراسان بزرگ اطلاق میشده است. نام ایران را سوای پرورندگان حیوان نجیب یعنی اسب، می توان معانی سرزمین راه (= هارّان تورات، پرتو، خراسان) و حتی سرزمین شیر درنده را نیز از آن مستفاد نمود. در مورد اخیر می دانیم نام هرات (آریانا) و ریشه آن به صورت هُرّ در زبان عربی و آره در عبری به معنی شیر درنده می باشند. نام اوستایی هرات یعنی هئورٌوه (کامل) بی ربط با این مفهوم نمی نماید.
لغت نامه دهخدا

گزن. [گ َ زَ ] (اِخ ) نام شهری است در غرب ایران که نام دیگرش شیز و مولد زرتشت است . گزن (یا گنگ (؛ گزنکا) گادزاکا( یا (گادزا) نامیده اند و در زبان ارمنی و سریانی (گندزک) یا (گنزک) خوانده اند و مورخان و جغرافی نویسان تازی آن را جزن یا جزنق نام برده اند و در اوستا چئچسته خوانده شده ، همان است که بعدها به شیز موسوم گردیده . به مزدیسنا تألیف دکتر معین ص 203 و ص 206 رجوع شود.

جزنق - [ ckr ]


آوا : ج َ ن َ
نوع لغت : اِخ
فینگلیش: شرح:

شهرکي است آبادان به آذربايجان بنزديک مراغه . آثار باستاني از اکاسره (ساسانيان ) و آتشکده اي در آن بلده وجود دارد. (از معجم البلدان ). اين بلده که به فارسي گزن و گنگ و به يوناني گنزکا يا گادزاکا يا گادزا است و جغرافي نويسان عرب آن را جزن و جزنق ناميده اند، محل آتشکده بزرگ آذرگشسب است که بمعني آتش اسب فحل و آتشي خاص سواران و جنگيان بوده است و در اينکه محل آن کجا بوده اختلاف است و ياقوت محل آنرا جزنق و گزن ذکر کرده و بناي آنرا به کيخسرو منسوب داشته است . رجوع به کلمه گزن در اين لغت نامه و معجم البلدان ذيل کزنا و حاشيه ص 35 تاريخ سيستان و مزديسنا ص 203 و 206 و يشتها ج 2 ص 241 و مرآت البلدان ج 4 ص 226 شود.


گزن

گزن . [ گ َ زَ ] (اِخ) نام محلی در کنار راه قزوین است میان بالا بازار رودبار و پایین بازار رودبار. در 267000 گزی طهران واقع شده است.


جزن

[جزن]_ - [ ck ]


آوا : ج َ
نوع لغت : ع ص ، اِ
فینگلیش :
شرح : هيزم خشک ستبر. (ناظم الاطباء). لغتي است در جَزْل بمعني هيزم ستبر. (از اقرب الموارد). همان جزل است که لام به نون بدل شده است چنانکه در لعل نيز لام به دل به نون شود و لعن گويند. (از قطرالمحيط). حطب جَزْن و جَزْل ; هيزم خشک سطبر. (از منتهي الارب ) (از ذيل اقرب الموارد). ج ، اَجْزان. (از ذيل اقرب الموارد). ج ، اَجْزُن. (منتهي الارب) (قطرالمحيط).




- [ ck ] - [جزن]


آوا :
نوع لغت : اِخ
فینگلیش :
شرح : از رستاق انجيل. از تاريخ قم ص (117).



[جزن] - [ ck]-


آوا :
نوع لغت : اِخ
فینگلیش :
شرح : دهي است جزء دهستان وسط از بخش طالقان از شهرستان طهران . محصول آن غلات آبي و ديمي، سيب زميني ، لوبيا، عسل و ميوه است و چشمه هايي بنام پست قلعه و ده سوسرک دارد که آب آنها پس ازتبخير نمک ميشود. (از فرهنگ جغرافيايي ايران ج 1).



[جزن - [ ck ] - [


آوا : ج َ زَ
نوع لغت : اِخ
فینگلیش :
شرح : دهي است از دهستان مرکزي از بخش نطنز از شهرستان کاشان . آب اين محل از شش رشته قنات تامين ميشود و محصول آن غلات ، حبوب ، ابريشم ، خربزه ، هندوانه و ديگر ميوه ها و شغل مردم گله داري است و 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافيايي ايران ج3).



[جزن - [ ck ] - [


آوا : ج َ زَ
نوع لغت : اِخ

فینگلیش :شرح : معروف به «گز» قصبه دهستان حومه از بخش حومه از شهرستان دامغان . محصول آن غلات ، پنبه ، انگور و مختصري پسته و شغل مردم گله داري است و 1960 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافيايي ايران ج 3).

۱ نظر:

worldpress گفت...

سلام دوست عزیز
به خاطر تحقیقی که کردی بهت تبریک میگم.
اصالت پدر و مادری من به ده جزن از توابع نطنز بر میگرده.
مردم این ده هنوز به زبان فارسی پهلوی(میانه) صحبت میکنند. در کنار این ده محلی به نام بارانداز قرار داره که در زمان صفویه از باراندازهای کاروانسراهای شاه عباسی در مسیر اصفهان کاشان بوده.نام این ده در لهجه محلی گزه (Gezzeh) و گزن (Gezzan) نامیده میشه. وجه تسمیه گزه در این ده بنا به گفته عده ای به درخت گز که در حوالی این ده میرویه بر میگرده اما نام گزاری این ده به نام معرب جزن (Jazan) مربوط به زمان ارائه سجل (شناسنامه) در دوران انتهایی قاجار بر میگرده.پسوند فامیلی افراد همه شامل جزنی میگرده. از افراد تقریباً مشهور در این ده میتوان به بیژن جزنی فرد انقلابی و چپی که دارای گروهک مسلح خود در جماعت چریک های فدایی خلق بود نام برد.وجود قنوات به سبک زمان صفویه در حوالی این ده و همچنین قلعه قدیمی در مرکز این ده نشان از قدمت و اهمیت نسبی این ده داره. موقعیت کلیدی این ده به موجب محل تمرین نظامی بودن در زمان صفویه و همچنین فراوانی دزدها و راهزنان در زمان قاجار تقریباً توجیه کننده وجود قلعه در ده و همچنین مهاجر بودن اکثر ساکنین این ده میباشه.(انتخاب فامیلی افراد در این ده با نام هایی مانند سمنانی، ایلخانی، بیک،خانی، کبیرسلطانی و غیره نشان از مهاجرت های گوناگون به این محل بارانداز کاروانسرای شاه عباسی داره).شغل اصلی مردم این ده پس از گله داری و کشاورزی (اغلب انار) تولید ابریشم و توت جهت تغذیه کرم ابریشم بوده ولی در 60 سال اخیر کار ابریشم رو به افول و از بین رفتن بوده. یک وجه تسمیه ناموثق نام گیری این ده از نام محلی دیگر که مهاجرها به آن محل آمده اند مانند دهی در نزدیکی سمنان به همین نام نیز وجود داره. امیدوارم توضیحات بنده کمکی درجهت رسیدن شما به وجه تسمیه جزن باشه.
My Email: Saeid1355@yahoo.com
موفق و پیروز باشید.