نام کهن منطقه اصفهان در منابع آشوری پاشری آمده است که صور مختلف آن را می توان به معنی پایگاه خدای شیروش (نین گیرسوی سومریان)، موجود چالاک، موجود سه پا (خر سه پای مقدس زرتشتیان، خر دّجال) و موجود خرد کننده گرفت. بر این پایه مسّلم می نماید معنی لفظی ظاهری نام ماربین یا مارا بین نیز باید سبب گریده باشد که اصفهان محل دجّال (کشنده، خدای معاند و دغل کار) و خردّجال (دّجال بزرگ) یعنی معادل سامی اژی- دهاک (اژدها - گزنده) به شمار آید. می دانیم هر دوی دجّال و اژی دهاک در اساطیر ادیان موعودهایی به شمار آمده اند که در روز رستاخیز بر ضد منجی واقعی بوده و مقدم بر وی قیام خواهند نمود. از سوی دیگر اگر لغت دجّال را با دجله (ادیکلات یعنی ساحل فراخ=عراق) و دجیل (دجله کوچک= عراق عجم) و حواشی زاینده رود اصفهان (پارتاکانای کهن یعنی منطقه رودباری) ارتباط دهیم به خطا نرفته ایم. می دانیم که گروهی ماربین را با خود زاینده رود مارشکل مقابله نموده اند. در احادیث شیعیان از دو دجّال صحبت شده و با یهودیه اصفهان (جی، به لغت ایرانی علی القاعده یعنی کشتارگر) مربوط گردیده اند و بر این اساس دّجال، خداوند بخش شهرجی اصفهان معنی می دهد. این ایزد با ایزد کوره آتش یعنی نین گیرسوی بسیار وحشت انگیز سومریها مطابقت پیدا می کند که مطابق اساطیر بابلی سری شیروش مانند خدا داشت بخش پایین بدن او به عقاب طوفانی (اژدهایی بالدار) منتهی میشد و در دو سوی او شیرانی وجود داشت.مسلم به نظر میرسد صفات نان دهی و سود رسانی و کوه مانندی دجّال بزرگ از ترجمه عامیانه اجزاء نام نین(نان)- گیر (گرفتن، کوه)- سو (سود) عاید گردیده است. لابد از اینجاست که در اساطیر زرتشتی موضوع نبرد قهرمان ایرانی به نام آذر (یعنی آتردادات/ گرشاسپ منجی ایرانیان) و اژی دهاک (نین گیر سو، ایزد کوره آتش) پدید آمده است. به نظر میرسد در نام اژی دهاک (مار گزنده) جزء دهاک (گزنده) در حالت مستقل همان گیرتاب لولو سومریان (مرد –عقرب) بوده باشد که مطابق تصاویر باستانشناسی در نزد بومیان فلات ایران خصوصا در آراتتا (جیرفت) پرستش میشده است. می دانیم مسیحیان موعود پرست نیز باور اژدهای دجال روز بازپسین را به شکل غسل تعمید یافته اش از ملل ایرانی و بابلی به عاریت گرفته اند. در فرهنگ جديد عربى – فارسى منجدالطلاب و فرهنگ لاروس معانىلغت دجال چنين آمده است: «آب طلا، گروه بزرگ انبوه ، دروغگو ، فريبنده لقب مسيح كذاب كه در آخرالزمانظهور كند». معنی آب طلا (زرین)، نام دجال را با زروان (ایزد پیر و زرین زمان= سیمرغ- زال زر اساطیری) پیوند می دهد. در کتاب پهلوی شهرستانهای ایران بنای جی (اصفهان) به سکندر گجسته نسبت داده شده است. از نام سکندر لابد در اینجا سک- اندر یعنی سگبالدار آسمانی یعنی تهمورث (تخموروپه= سگبالدار نیرومند و دم دراز) و نین گیرسو مراد گردیده است. جالب است که خود نام تخموروپه (تهمورث) با توتم پارس یعنی پلنگ متصف به سگبالدار مربوط است. به عبارتی یعنی اسم نین گیرسو هیئت سومری نام پارس/تخموروپه یعنی نیای اساطیری پارسها است. الهه همسر نین گیرسو یعنی بابا (الهه پوشیده) نیز در فلات ایران پرستش میشده است که می دانیم نامش به صورت بی بی شهربانوی اساطیری به عنوان همسر امام حسین وارد مدار روایات شیعیان شده است. لابد خود نام حسین در این باب به وساطت نام هوشنگ (کاشف آتش و حامی کشاورزی) از نام نین گیرسو اخذ شده است چه نام همسر هوشنگ یعنی گوزگ دقیقاً مترادف الهه بابا (بی بی شهربانو) است.از سوی دیگر در غرب فلات ایران خدای هوریانی مشابه نین گیرسو یعنی زروان به صورت پیر شالیار نزد مردم اورامانات کردستان بر جای مانده است . این نام و سنت بی شک بازمانده از زروانیان کهن منطقه هستند.
صادق هدایت در فرهنگ عامیان مردم ایران موضوع باور ظهور خردجال از اصفهان را چنین آورده است:
خردجال: دجال پالانى دارد كه هر شب می دوزد و صبح پاره مىشود, روزى كه دنيا آخر مىشود خردّجال (دّجال بزرگ) از چاهى كه در اصفهان است بيرون می آيد هر مويش يك جور ساز مىزند, از گوشش نان يوخه مىريزد و به جاى پشگل خرما مىاندازد, هركس به دنبال او برود به دوزخ خواهد رفت. مطابق کتاب مجمع النورين: از همه الاغها بدتر خر دجال است كه ملعون روز خروجش بر آن خر سوار مىشود. رنگ آن خر سرخ است, چهار دست و پايش آبى است, سر و كله او به قدر كوه بزرگى مىباشد, پشت او موافق سر اوست. گامى كه برمىدارد نزديك شش فرسخ را طى مىكند. اين روايت زبدة المعارف بود. از موى مكار صداى ساز به گوشهاى مردم مىرسد, سرگين كه می اندازد انجير و خرما به نظر می آيد, قد خود دجال بيست ذرع است, در فرق سر دو چشم دارد و شكاف چشم ها به طول و درازى اتفاق افتاده, يك چشم او كور است, صورت دراز و آبله بر صورت دارد.
لغتنامه دهخدا دجال را چنین معرفی میکند:
دجال . [ دَج ْ جا / دَ جا ] (اِخ ) مردی کذاب که در آخرالزمان ظهور کند و مردم را بفریبد کنیت او ابویوسف است . رأس الکفر. (منتهی الارب ). مطموس العین . (منتهی الارب ). مسیح کذاب که در آخر زمان آید. نام مردی از یهود که در آخر امت اسلام بیرون آید و دعوی کند. صاحب منتهی الارب گوید: اشتقاقش از: دجل البعیر؛ اندودن به قطران عم جسمه بالهناء لانه یعم الارض است ، یا از دجل به معنی کذب و احرق و جامع و قطع نواحی الارض سیراً، و از تدجیل ، غطی و طلی بالذهب لتمویهه بالباطل او من الدجال لذهب او لمائه لان الکنوز تتبعه او من الدجال الفرندالسیف ، او من الدجالة للرفقه العظیمه ، او من الدجال للسرجین لانة ینجس وجه الارض ، او من دجل الناس للقاطهم لانهم یتبعونه . دجال در روایات اسلامی شخصی است که پیش از ظهور مهدی موعود (امام قائم ) یا مقارن اوایل عهد او ظهور می کند و در دوره ٔ چهل روزه یا چهل ساله دنیا را پر از ظلم و جور و کفر می سازد تا مهدی او را دفع کند و دنیا را دوباره از عدل و داد پر کند. ظهور او مانند ظهور سفیانی و دابةالارض یکی از علائم آخرالزمان شمرده شده است . در باب نام اصلی و محل اقامت و محل ظهور وی اقوال مختلف است . گویند مردی است یک چشم که از مادری یهودی به دنیا آمده است و در جزیره ای به صخره ای بسته شده ، در آخرالزمان در هنگام عروض یک قحطی شدید در حالیکه بر درازگوشی سوار است و همراه خویش آب و نان فراوان دارد از خراسان یا کوفه یا محله ٔ یهودیه ٔ اصفهان ظهور و ادعای خدایی می کند و بسبب عجایب و خوارق بسیار که با او هست ، بسیاری به او می گروند. سرانجام بدست عیسی مسیح یاپس از ظهور مهدی بدست وی کشته می شود. دجال کمابیش مطابق مسیح کاذب یا ضد مسیح است در روایات یهود و نصاری ، که پیدا شدن او و مبارزه ٔ مهدی و مسیح با او تجسم فکر مبارزه نهائی بین خیر و شر و غلبه ٔ نهایی یزدان بر اهریمن است و ظاهراً از ادیان ایرانی وارد عقاید یهود شده است . (از دایرةالمعارف فارسی ). در قاموس کتاب مقدس آمده است که : این کلمه در جایی دیگر جز در رساله ٔ یوحنا یافت نمی شود و مقصود ازو کسی است که بامسیح مقاومت و ضدیت می نماید و مدعی آن باشد که خود او در جای مسیح میباشد و در رساله ٔ اول یوحنا می گوید«و هر روحی که عیسی مجسم شده را انکار کند از خدا نیست اینست روح دجال که شنیده اید که او می آید و الان هم در جهانست «و نیز می گوید»: دروغگو کیست جز آنکه مسیح بودن عیسی را انکار کند و آن دجال است که پدر و پسر را انکار می کند.
ماربین را می توان به معنی منسوب به دو مار کشنده یا بسیار درخشان گرفت. اگر جزء مارا در نام مارابین را آرامی بگیریم، مفهوم آن دو قدیس یا قدیس درخشان خواهد شد. بنابراین به پای اسطوره هاروت (حائورون ایزد آموری چاه) و ماروت (مرتو، ایزد آموری وحشی جنگ و کشتار) کشیده میشویم که نزد ایرانیان و مردم بین النهرین تصور میشده است که اینان در هیئت هاروت و ماروت یا در اصل همان حائورون و مرتو در چاهی در بابل آویزان هستند. حائورون (ایزد وحشتناک جهان زیرین) در رابطه با مارگزیدگی و عشق به یک الهه است که از او در باره مارگزیدگی کمک خواسته است. در اساطیر اسلامی هاروت و ماروت نیز به رابطه عشقی الهه زهره با هاروت و ماروت اشاره شده است. در باب مارتو نیز به رابطه عاشقانه وی با الهه ای سخن رفته است. از این میان نامهای معادل ماروت و شیپاک کاسیان با مردوک خدای ماروش بابلی مطابقت دارند که این ایزد معروف بابلی به نوبه خود با ایزد خورشید و جنگ آریائیان یعنی مهر (در معنی کشنده) یکی میگردد که در تصاویر باستانی مهری برجای مانده در مراسم قربانی گاو توسط وی، حضور دو مار را شاهد هستیم . در جوار جنوب غربی اصفهان ایزد قربانی کننده گاو عیلامیها شیموت (قاصد نیرومند خدایان) بوده است. از سوی دیگر خود نام اصفهان در معنی جایگاه پرستش توتمی سگسان-گربه سان یاد آور ایزد بابلی نین گیرسو (ایزد کوره آتش) است که سمبل او یک عقاب شیرسر به همراه دو شیر است. این ویژگی در اساطیر ایرانی مختص زروان یعنی ایزد بزرگ سیمرغی هوریان غرب ایران کهن است. می دانیم خود لغت هوری در زبان ارامنه به معنی منسوبین به ایزد آتش است. بر این اساس شهر اردشیر جانب ماربین (در معنی جنگجوی درخشان) را می توان به معنی شهر شیر مقدس (نین گیرسو) گرفت. جالب است که مطابق اساطیر ایرانی کاوه آهنگر (آهیگر روایات یهودیان ایرانی به معنی اخگر= آترادات /گرشاسپ/رستم/آذربرزین) از اصفهان (محل ایزد شیروش)علیه اژی دهاک (=مردوک) یا همان ضحاک(= آشور) قیام نمود. پیداست نام اصفهان/سپاهان (سپادانه= جایگاه ایزد شیر-سگسان) در این باب با کاسپیانه (یعنی سرزمین سگساران مازندران) یکی گرفته شده است. از روی معنی لفظی همین سرزمین کاسپیانه (سگپرستان) است که رستم سگستانی و سیستانی به شمار رفته است. در اساس آترادات (مخلوق آتش، آذربرزین) پیشوای آماردان همان رستم/گرشاسپ اساطیری به معنی در هم شکننده ستمگران است که نخستین پیروزی بزرگ ایرانیان را بر غارتگران قرون و اعصار آشور بر ایران با پیروزی بر آنها در پای حصار شهر آمل مازندران رقم زد و بنای ایران مستقل را نخستین بار در تاریخ پی ریخت. در واقع سرزمین اسطوره –افسانه باور ما ایران پایگاه نگهداری باورهای کهن و ملغمه و تو در توی شده پیشینیان است که به در مقیاسی بسیار گسترده باعث خرافه زدگی مردم ایران شده وصد البته عقب ماندگی از قافله تمدن گردیده است. ما خواسته یا ناخواسته با غوطه خوردن در دریای اساطیر و با ریشه یابی این باورهای عقیدتی دیرینه و کهنه شده در واقع به نوعی کار نجات غریق فرهنگی و دینی مشغول هستیم.
به هر حال نام ماربین در اساس در عهد تسلط فرهنگ ایرانی به صورت مهرابه و آتشکده مهر یا میرو در معنی ایزد درخشان خورشید به کار می رفته است که خود با توتم شیر در پیوند بوده است. از گفتار حمزه اصفهانی در باب نام و نشان آتشکده های منطقه اصفهان به وضوح بر می آید که در نامک شهر اردشیر جزء شهر اشاره به نام یک خدای شیروش بین النهرینی یا عیلامی است چون در نامهای آتشکده های زروان اردشیر و مهر اردشیر جزء اول بیانگر نام یک خداست. بنابراین اگر شهر را جایگزین شده کلمه شیر بگیریم که با هر سه خدای آتشکده های اصفهان در خبر حمزه اصفهانی یعنی نین گیرسو شیر سر و زروان شیر سر و مهر در ارتباط است به خطا نرفته ایم. گرچه در کتاب حدودالعالم شهرستان (شهر) نام اصلی یکی از دو بخش شهر اصفهان ذکر شده است. نام بخش دیگر جهودان (=جی) آمده است. به هر در اینجا حال نام کهن بخش کهنی از شهر اصفهان به صور گابه و گبی به معنی آتشکده بوده است. چون این کلمه در نام محلی ویرانه آتشکده آذرگشنسب شهرستان مراغه یعنی کائین گبه (آتشکده پادشاهان) نیز مشاهده میشود. مسلم به نظر میرسد اصل آن از بومیان سومری غرب ایران باشد چه در زبان سومری خدای آتش، گیبیل نامیده میشده است. علی القاعده حرف "ل" ساکن آخر آن در تلفظ حذف گردیده است. اکدی ها نام این ایزد آتش را گیرائو (گیرا) می نامیده اند که به نظر میرسد مأخذ اصلی نام گبر (گُور) و گوران باشد. به سبب تحقیر آمیز بودن این نام از عهد باستان، مغان عمداً در عهد اقتدارشان آن را در باب خویش مورد استفاده قرار نمی داده اند.
از مورخين و جغرافيا نويسان قديم، برخی راجع به آتشگاه اصفهان مطالبی نوشته اند. از آنجمله «ابن خردادبه» در قرن سوم هجری در کتاب « المسالک والممالک » می گويد: در قريه مارابين، قلعه ای از بناهای طهمورث (=پلنگ بالدار نیرومند، زروان/نین گیرسو) موجود است و در آن آتشکده ای است.
« حمزه اصفهانی » در قرن پنجم هجری در ذکر پادشاهی کی اردشير ( وهو بهمن اسفنديار گشتاسب ) می نويسد که وی در يک روز سه آتشکده بنا کرد: آتشکده شهر اردشير در جانب قلعه ماربين ( اين آتشکده با محل فعلی آتشگاه که در بلوک ماربين واقع است تطبيق می کند ) دوم آتشکده زروان اردشير در قريه دارک از رستاق خوار(برخوار فعلی)، سوم آتشکده مهر اردشير در قريه اردستان. [ تاريخ سنی ملوک الارض والانبياء. تأليف حمزه اصفهانی. چاپ برلين.]
« ابن حوقل » از جغرافيا نويسان مشهور قرن چهارم هجری، در وصف آتشگاه اصفهان در کتاب معروف خود « صورة الارض » چنين می نويسد: ماربين در مغرب اصفهان واقع شده ... در اين بخش، تل بزرگی است مانند کوه که بر روی آن قلعه ای بنا شده و بر آن آتشکده ای است که می گويند آتش آن از آتش های ازلی قديم است. مراقبين اين آتش و دربانان آن از زرتشتی ها می باشند که همه ثروتمند و متمولند.... [ صورة الارض. تأليف ابن حوقل. چاپ ليدن هلند 1939 . ترجمه محمد صدرهاشمی. ص 365 ]
« مافروخی » مورخ اصفهانی قرن پنجم در رساله « محاسن اصفهان » در فصلی که از بزرگان اصفهان نام می برد، از بنای آتشگاه به نام ( دژ ماربين ) نام برده است و بانی آن را « مهر يزدان » ملکی از ملوک طوايف ناحيه لنجان اصفهان معرفی می کند و می نويسد: " دژ را بر بالای قلعه ماربين، او بنياد نهاد". [ ترجمه محاسن اصفهان. به اهتمام عباس اقبال. چاپ تهران.]
« مسعودی » در« مروج الذهب » در قرن چهارم هجری، اين محل را يکی از هفت معبدی می داند که از آن بت پرستان بوده و برای پرستش آفتاب و ماه و پنج ستاره مهم ديگر، تفويض شده: " دومين اين معابد، در قله کوهی موسوم به ماراس ، نزديک اصفهان واقع است و در اينجا بت هايی منصوب بوده تا اينکه پادشاه يوستاسف ( گشتاسب ) زمانيکه دين مجوس را قبول کرد، از آنجا حرکت داد و اين محل را به آتشکده تبديل نمود. معبد مزبور در سه فرسخی اصفهان واقع است و هنوز هم مجوسان، اين معبد را احترام می نمايند."
« حمدالله مستوفی قزوينی » مورخ شهير سده هشتم هجری نيز در کتاب « نزهةالقلوب » اشاره موجزی به اين محل کرده است. در ذکری که وی از اسامی بخش های استان اصفهان می کند، عبارت زير درخور توجه است: " بخش دوم، ماربين است که 58 روستا را دربر می گيرد ... در اين بخش، قصری برپاست که شاه طهمورث ديوبند بنياد نهاد. آن را آتشگاه می گفتند و همينجا بود که بهمن، فرزند اسفنديار، يک معبد آتش برافراشت."
مشخصات آتشكده اصفهان :اين معبد ويران در قله حقيقي كوه آتشگاه واقع شده است و ارتفاع عمارت آن حدود 4 متر و قطر آن نيز قريب 4 متر مي باشد . شكل عمارت هشت گوشه بوده و با خشتهاي بزرگ ساخته شده است . طاق اين بنا گنبدي است كه قسمت زيادي از آن خراب شده است . بناي مزبور ، هشت درگاه در جهات مختلفه دارد . ديوارهاي خشتي طرفين اين درگاه ها كه طاقي روي آنهاست ، ستونهايي بر اين معبد تشكيل داده اند.
در زير اين بنا ، اساس يا پي مصنوعي ديده نمي شود و عمارت را مستقيما" روي سنگهاي طبيعي بنا گذارده اند . در وسط بنا يك بر آمدگي ديده مي شود كه احتمال مي رود محلي بوده است كه مجمره ي آتش قرار داشته است .
علاوه بر عمارت معبد ، بقاياي بعضي عمارات كه در اطراف آن بوده ديده مي شود ولي قدري پايين تر از خود معبد است و طرف شرقي و شمال شرقي قله كوه را متصرف است . پي عمارت هاي تخريب شده ي ديگري نيز در ديگر جهات ديده مي شود كه ظاهرا" اين مجموعه حالت يك دژ را داشته است . احتمال مي رود كه اين عمارت ، محل زندگي مغان و يا مخزن خود معبد بوده است . در مورد پيشينه تاريخي اين بنا ، سند محكم و معتبري وجود ندارد ولي اكثر مورخين و محققين آن را به اردشير دراز دست از شاهان هخامنشي كه از425 تا 465 قبل از ميلاد سلطنت داشته است ، نسبت مي دهند .عده اي نيز اين معبد را به ايام ساسانيان و عهد پيروز پسر يزدگرد ( 459 تا 484 ميلادي ) نسبت مي دهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر