معنی اصلی کلمه آریا و آریاویج
می دانیم غالباً کلمه آریا را به معنی نجیب، شریف، پاکدین و متمدن میگیرند. ولی سؤالاتی در این باب مطرح میشود که ممکن است ما را به نتیجه دیگری برساند. از جمله می توان این نام را اشاره خدای قومی ایشان ائیریامن (نجیب منش) و یا اشاره به توتم و حیوان مقدس آریائیان یعنی عقاب (آله=اره)، اسب و شیر (به زبانهای سامی آر) هم منسوب نمود و یا از نام سرزمین خاستگاهی ایشان در سمت خراسان گرفت. می دانیم در منطقه آریای اخبار یونانیان شهرهرات (هئورو اوستا به معنی لفظی دارای مرکب خوب) واقع شده است که نامش در زبان عربی به معنی شیر درنده است. جالب است که یونانیان باستان نام هرات را به صورت آریانا ذکر نموده اند که لابد به مناسبت اسبان خوب و فراوان آنجا بوده است. در نام ایرانویج (علفزار آریاها) و آریاورته (مراتع آریاها) بیش از آنکه نشانگر نام خود قوم باشد نشانگر دام نجیب ایشان یعنی اسب است. بنابراین در مجموع معلوم میشود که نام آریایی در اصل به نجبای دارای اسب و سوارکاران اطلاق میشده است. می دانیم که هنر اسب سواری و بستن اسب به ارابه را به آریائیها منتسب می نمایند. ایرانویج اوستا بنا به کتب پهلوی همان رغه زرتشتی یعنی مراغه (مرغزار) است که در عهد ساسانی معروف به گزن (گثن یعنی علفزار)، هروم (محل نگهداری رمه) و برزه (محل کشت) بوده و از عهد قدیم محل نگهداری اسبان ارتش بوده است. از این سنت کهن در در این ناحیه در شرفنامه شرف خان بدلیسی به صراحت یاد شده است. لابد مسمی بودن آتشکده معروف آنجا یعنیآذرگشنسپ (آتش اسب گشن) –ویرانه کائین کعبه در اراضی روستای علمدار- نیز به مناسبت وجود همین رمه های اسبان لشکری آنجا بوده است. اما نام آریاورته که همانند آریاویج اوستا و کتب پهلوی از سرمای شدید (توفان جمشیدی) به مثابه آسیب دیده از صد زمستان و صد خزان خبر داده شده است در درجه اول باید همین ناحیه آریاویج ایرانیان بوده باشد که اخبار آن به گرد آورندگان ریگ ودا رسیده بوده است. احتمال کمتری وجود دارد که از آن دشت مرغیانه (ناحیه مرو) منظور گردیده باشد. در فرگرد دوم وندیداد از زمستان طولانی جمشیدی آریاویج سخن به میان آمده است که مطابق آن جمشید (موبد درخشان، منظور سپیتمه داماد و ولیعهد آستیاگ) در کنار رود دائیتی (موردی چای شهرستان مراغه) وری (دژی) برای بقای نسل انسانها و جانداران می سازد که توصیفات آن کمابیش با دژ کوهستانی لیلی داغی جنوب شرقی مراغه در کنار موردی چای مطابقت دارد. در این کوه سر تحت و دارای دیوار دفاعی پرتگاهی نسبتاً کامل آن دو غار گرم طبیعی وجود دارد که از عهد انسانهای اولیه محل زیست انسانها بوده به طوریکه ته غارها به عمق زیادی انباشته از خاکستر است. به نظر نگارنده از قوم عاد قرآن به معنی مردم انجمنی همین قوم مغان (انجمنی= گوران) مراد می باشند که رهبر ملکوتی شان هود (هودها= ایزد رعد و باران مغان) بر ایشان بادسرد نازل می نماید. گائوماته بردیه یا همان سپیتاک زرتشت پسر همین سپیتمه جمشید پادشاه ولایات جنوب قفقاز بوده است که مطابق کتب پهلوی در پیچ رود دارجه (رودخانه مغانجیق) کنار شاخه فرعی رود دائیتی (موردی چای) زاده شده بود. در چنین محلی روستایی به نام مغانجیق (به لغت پهلوی یعنی جایگاه مغان) واقع است. نگارنده خبر یک مسکن زیرزمینی دیرین و مرموز را در اراضی این روستا شنیده بودم که با ویژگیهای خانه زادگاهی منسوب به زرتشت همخوانی دارد. به هر حال ساکنین این روستا اکنون غالباً از سیدها تشکیل یافته اند که واقعاً هم سید هستند چون بنا به وصیت نیای خود مال امام از کسی قبول نمی کنند و از نیروی بازوی خویش نان میخورند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر