سهشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۹۵
آیا منظور از اصحاب الرّس قرآن همان مردم خونیرس (سرزمین راه درخشان، ایران باستان یا سرزمین چاههای محافظتی پارس) است؟
جشنهای ماهیانه اصحاب الرّس و اسامی ماههای ایرانی آنها و موضوع درخت مقدس صنوبر/اُرس (سرو کاشمر) و چشمه مقدس ناهید کوه هوکرآیا منظور از اصحاب الرّس قرآن همان مردم خونیرس (سرزمین راه درخشان، ایران باستان) است؟
جشنهای ماهیانه اصحاب الرّس و اسامی ماههای ایرانی آنها و موضوع درخت مقدس صنوبر/اُرس (سرو کاشمر) و چشمه مقدس ناهید کوه هوکر (سبلان) که کارا رود (رود سترگ، اردویسور ناهید) از آن سرچشمه گرفته و به رود ارس می ریزد و مطابقت نام حنظله بن صفوان (دارنده رنگ روشن و سفید) با سپیتاک زرتشت پسر سپیتمه (سفید رخساریا سپید نیرو) گواه آن است که منظور از اصحاب الرّس ایرانیان باستان بوده اند. لذا خود نام حنظله می تواند از هنج-زله (هنج زئیره، به هم پیونده سرودهای دینی کهن) در زبانهای ایرانی اخذ شده باشد و منظور از آن زریادر (دارای سرودهای دینی کهن، زرتشت سپیتمان) است. صندوق این روایت که حنظله در هنگام مرگ در آن قرار داده شد، می تواند سانَ-داغ (محل داغ شدن مردگان، دخمه) منظور بوده باشد. چون جسد گائوماته زرتشت بعد از مرگش (احتمالاَ توسط فرورتیش عاصی مادی) در دخمه سیکایااوائوتی (سکاوند هرسین) در سمت نیسایه (نهاوند) قرار داده شد.
در اینجا درخت مقدس صنوبر (از رستۀ درختان سرو و کاج) سوای سرو کاشمر نشانگر خود درختان منقوش پلکان کاخ آپادانا و درخت مقدس پارسها است: ساموئل. ک. ادی کتابی در بارهی آیین شهریاری در شرق فراهم آورده است که «ادی» در این کتاب، مسائل بسیار جالب توجهی را در بارهی سنتهای شهریاری در شرق مطرح میکند و از آن جمله، در بارهی ارتباط شهریاران دوران مادی و هخامنشی با درخت و به خصوص درخت چنار مطالب بدیعی میآورد:
"پادشاهان پارس پیوسته درخت چنار را گرامی میداشتند. در دربار ایران چنار زرینی همراه تاکی زرین بود که آنها را اغلب در اتاق خواب شاه مینهادند و چنار را به گوهرهای بسیار آراسته بودند و پارسیان آن را ستایش میکردند.
هنگامی که داریوش بزرگ در آسیای صغیر بود، به او درخت چنار و تاکی زرین هدیه دادند و هنگامی که خشایارشا به جنگ یونان میرفت در راه چناری عظیم دید و فرمود تا آن را به زیورهای زرین بیارایند و آن را به نگهبانی به سپاهیان گزیده خود سپرد. ظاهرا به دست آوردن درخت زرینی که در خوابگاه شاه بود معنای به دست آوردن سلطنت میداد."
خود کلمۀ پارس به صورت پَرش در پهلوی به معنی خالدار (پلنگ) و در سانسکریت به معنی رُشد تر و سبز است که این معنی یاد آور درختان همواره سر سبز سرو و کاج است.
पर्षते { पर्ष् } parSate { parS } verb grow wet
مطابق روایات شیعیان در عیون اخبار الرضا از امام رضا(ع) از مولا امیرالمومنین (ع) نقل شده و همچنین در تفسیر صافی از قول امام صادق (ع) از علی (ع) همین حدیث روایت گردیده است:
قوم رّس پس از عصر سلیمان بن داود می زیستند و ۱٢ قریه داشتند که در کنا ر رود ارس در بلاد مشرق واقع بود که گواراترین آب را داشت و همه ۱٢ قریه آز آن نهر سیراب می شدند و سرزمینی سبز و خرم بود اسامی ۱٢ قریه عبارتند از: آبان ،آذر، دی، بهمن، اسفند، فروردین، اردیبهشت، خرداد، مرداد، تیر، مهر، شهریور.
بزرگترین شهر آن ها که مرکز و پایتخت این شهرها بود شهر اسفندیار بود در این پایتخت پادشاهی به نام ترکوذ بن عابود می زیست قوم رس قومی بودند که درخت صنوبر را می پرستیدند و آن را شاه درخت می نامیدند این دخت را یافث بن نوح در کنا ر نهر روشاب ( روشن آب ) کاشت و رشد کرد و پس از طوفان مورد احترام و استفاده مردم قرار گرفت.
چشمه آب رس و درخت صنوبر در همین قریه بود و از شاخه های همین درخت در سایر قرا غرس شد و بهشتی به وجود آورده بودند به قدری به آن احترام می گذاشتند که هیچ فردی از انسان و حیوان حق نداشت از آب چشمه ای که کنا ر درخت بود بیاشامد و یا از شاخ و برگ آن و میوه آن بخورد یا جدا کند و هر انسان یا حیوانی که چنین می کرد او را می کشتند و می گفتند این آب زندگی رب النوع ما می باشد و هیچکس حق ندارد حیات او را به خطر اندازد و وقتی آب از درخت عبور می کرد مردم از آن استفاده می کردند.
در هر شهر و قریه یک روز از سال را عید می گرفتند و اطراف آن درخت اجتماع می کردند و از پارچه های حریر که بر روی آن صور و نقوش گوناگون رسم می شد بر شاخه های درخت می بستند و گوسفند و گاو بر پای آن قربانی می کردند و آنگاه آتش می افروختند و چون شعله می کشید قربانی ها را به درون آتش می افکندند و به طرف درخت سجده کرده و تضرع و گریه و زاری می نمودند. تا از آنان راضی شود. در این حال با کمک شیطان نیز از شاخه های این درخت صدائی شبیه صدای کودکان برمی خاست و برگ های آن تکان می خورد و مردم وقتی این صدا را می شنیدند سر از سجده برداشته و می گفتند دلمان خنک و دیده مان روشن شد و سپس به شکرانه رضایت رب النوع خود شراب می نوشیدند و دف و ودست می زدند. و یک روز یا یک شب جشن و شادمانی می کردند و بعد به شهرهای خود برمی گشتند.
عجم به افتخار این ایام و این امکنه اسامی ماه های خود را ماخوذ از آن شهر ها کرد. همچنین در هریک از ماه ها روز عید مخصوص به یکی از شهر ها بود مثلا شهریور ماه عید اهالی قریه شهریور بود. و چون اسفند می رسید جشن عمومی بود و در آن اهالی تمام قریه های ۱٢ گانه در پایتخت گرد می آمدند .و اطراف درخت خیمه های بزرگ از دیبا و حریر منقوش به صور گوناگون بر پا کرده و ۱٢ درب مخصوص ۱٢ قریه قرار می دادند و نام هر یک بر بالای آن نصب می شد تا هر یک از باب مخصوص خود وارد و خارج شوند . قربانی ها در این روز چندین برابر اعیاد مخصوص سایر قبائل بود و آنگاه پس از شنیدن و دیدن تکان و اصواتی که بواسطه شیطان از درخت بر می خاست همه سر از سجده بر داشته و از فرط مسرت و نشاط به نوشیدن مشروب و زدن دف پایکوبی می پرداختند و به عدد شهر های ۱٢ گانه ۱٢ روز این جشن ادامه داشت و سپس به شهر های خود بر می گشتند.
خداوند متعال پیامبری از بنی اسرائیل مبعوث کرد بنام حنظله بن صفوان از اولاد یهودا بن یعقوب. او مدت ها در میان این قوم بود و مردم را به دین داری و خدا پرستی دعوت کرد ولی اثری نبخشید و دعوت او را نپذیرفتند تا اینکه روزی از ایام عید بزرگ که همه مردم قریه ها در اطراف درخت جمع بودند آن پیامبر گرامی دست به دعا برداشت و عرض کرد الهی تو می دانی که من مدتی است این قوم را به توحید و صلاح و سعادت دعوت می کنم. ابا می کنند و کفر می ورزند و مرا تکذیب می کنند و برای پرستش درخت و لهو و لعب جمع می شوند. درختی را می پرستند که نه نفع دارد و نه ضرر خدایا این درخت را خشک گردان تا آنان مایوس گردند. دعای پیامبر مستجاب شد و چون صبح روز عید بزرگ همه آن قوم از خواب بیدار شدند دیدند درخت یک جا خشک شده است به طوری که انگار این درخت سال هاست خشک بوده با اینکه شب آن روز درخت سرسبز و خرم بود. مردم هریک سخنی گفتند.
گروهی گفتند خدای آسمان و زمین درخت را خشکاند تا به او متوجه شویم. و دسته دیگر گفتند این پیامبر که ما را به ترک پرستش درخت و دعوت به خداپرستی می کرد سحر کرده و درخت را خشکانده است پس بر پیامبر غضب کرده و همه تصمیم بر قتل او گرفتند. جعبه ای آهنین ساختند با دهانه گشاد و پایین تنگ و از او خواستند یا سحر خود را باطل کند و درخت دوباره سبز شود یا در جعبه آهنین خواهی ماند . پس او را در درون جعبه گذاشته و بر آب انداختند و بر جعبه می کوبیدند تا اینکه در آن جعبه آهنین در گذشت . او در لحظات آخرعمر عرض کرد پروردگارا تو شاهد حال من هستی و جای تنگ و سخت مرا ببین و حال تباه و ضعف مرا نگاه کن ، روح مرا قبض کن که دیگر طاقت ندارم و تو خود از این قوم کیفر بگیر. دعای آن حضرت مستجاب و همانجا جان به جان آفرین تسلیم کرد.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر