جمعه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۹

ریشهً اسطورهً هابیل و قابیل در شجرهً نامه فرزندان آدم و صورت بابلی کهن مسخ شدهً آن

در فرهنگ اساطیر شرق باستان تألیف گوِندُلین لِیک، ترجمه دکتر رقیه بهزادی مطلبی مهمی در ریشه یابی اسطوره هابیل و قابیل هست که کمتر نظرها را به خود جلب کرده است. گرچه هیئت بابلی موجود آن خصمانه بر ضد آموریان ویرانگر دونّو (دارندگان دولت دمسکوس، مردم سمت دمشق) ساخته و پرداخته شده و به کتابت در آمده است. در اینجا نام هابیل (به لغت اکدی یعنی دریغ از پسر اصلی[متوفای قبلی]) را به صورت هاراب (شخم) می بینیم و نام قابیل (کاین؛ منسوب به کی) را به هیئت کی (زمین). اگر یک کلمه بیل (شکلی از بِل یا بعل= یعنی خدا) را به آخر آنها اضافه کرده و تلخیص نمائیم به سادگی از آنها نامهای هابیل و قابیل نتیجه میشوند. ظاهراً بابلی ها این اسطوره در رقابت خصومت آمیز با مردم شهر دونّو (سرزمین مردم خونریز آرامی مارتو، امورو در سوریه حالیه) از تحریف اسطوره های ایشان پدید آورده اند که هرج و مرج و کشتار خانوادگی ایزدان نامبرده متن اسطوره گواه آن است. مردم بابل غالباً از سوی دو همسایه عیلامی و آموری مورد تهاجم قرار میگرفتند و از ایشان بدگویی میکردند. خصوصاً در بارهً آموروها (مردم غربی) یا مرتوها (کشتارگران تلخ و ترشروی، قصی القلب) که دولت آموری حمورابی در بابل از میان ایشان بر خاسته بود، همانکه باعث مهاجرت عبرانیان به رهبری ایبال پی ال دوم (ابراهیم) از اشنوناک در شرق بین النهرین به سمت سرزمین اسرائیل بعدی شد. از جمله کتیبه ای بابلی در جایی باب روحیه جنگی و غیر عادی این مردم نیمه بیابانی میگوید: " مارتو که غله را نمی شناسد. مارتو که خانه و شهر نمی شناسد. دهاتیان بیابانی. مارتو که قارچ می چیند... که زانویش را برای کشت خم نمی کند. گوشت خام میخورد. تمام عمرش خانه ندارد.پس از مرگش به خاک سپرده نمیشود." جای دیگری می گویند: " آنان از گندم و گوگونوز (حبوبات) شیرینی ساختند؛ اما یک آموری آن را خورد بی آنکه بداند (اهمیت دهد) درون آن چیست!" در اساس اسطوره کی (زمین) الهه مؤنث صاحب زمین است که در اسطوره توراتی با پدرش شاکان جایگزین شده است و در اصل اسطوره هم این شاکانِ پدر بوده است که به قتل میرسد نه فرزند دیگر وی. شاکان، پدر ایشان ایزد مراتع و دامها است: " شاکّان (مرد شقی و قصی القلب) متصدی اِدین یعنی دشت مرتفع و خدای نیرومندی است که دست انلیل به شمار رفته، فرمانروای جای خوبی می باشد که در آن علف و گیاهان فراوانی وجود دارد و پر از رمه و قوچهای وحشی است". نویسندگان تورات اسطوره ایشان را که در آن ازدواج درون خانوادگی صحبت به میان آمده است؛ کنار زده و آن داستان بسیار دیرین را با توجه به اساطیر مشابه و قرینه اش در مصر و بین النهرین سر و سامانی با معیارهای نوین داده اند. مطلب این فرهنگنامه اساطیر بین النهرین را در اینجا به عینه نقل می نمائیم:
" اسطوره بابلی که بخشی از آن باقی مانده است و شاید تاریخ آن، هزاره دوم پیش از میلاد باشد. این مطلب مربوط به تأسیس دونّو (به زبانهای سامی یعنی سرزمین مردم خونریز و خشن)، یعنی شهری در سمت سرزمین بابل[در اصل در دوردست در سوریه حالیه] و نسب شناسی خدایان است. خدایان سنت ازدواج با محارم و پدر کشی داشتند که به تدریج به صورت عادی در آمد. همچنین مربوط به سننی است که پس از سال کشاورزی با رونق روی میدهد و غالباً حوادث ویژه ای را به جشن فصلی مربوطه منسوب میکنند.
هاراب (شخم) و کی (زمین) نخستین والدین هستند. آنها زمین را شخم میزنند. دونّو را تأسیس میکنند و فرمانروایان محلی یعنی صاحبان گله ها را می آفرینند. زمین (کی) با پسرش ازدواج میکند. هاراب پدرش شاکّان (ایزد دشتهای مرتفع و مراتع) را میکشد و جانشین پدر میشود و سپس او را در دونّو دفن میکند. بعد با خواهر خود تیامات (الهه آبهای شور، مَر الهه شهر ماری؟) ازدواج می نماید که وی هم به نوبهً خود مادر خود (؟) را که همسر سابق شاکّان بود به قتل میرساند. فرزندان ایشان به نوبهً خود با یکدیگر ازدواج می نمایند و مادر خود را میکشند. نسل بعد شامل گائیو (ناله و فریاد)، لاهار و رود- الهه است. آن ها پدر و مادر خود را میکشند و دوباره آنها را در دونّو دفن میکنند.... هارهانوم (قصی القلب، شکافنده، معادل آمورو شوهر بعلت سری)، پسر آنها با بعلت سری "بانوی دشت" دختر آنها ازدواج می نماید. و والدین کشته و به خاک سپرده میشوند. در روز سال نو هایاشوم (شادمان، مترادف اسحق) پسرش با خواهر خود ازدواج میکند و فرمانروایی را بر عهده میگیرد، ولی پدر خود را نمی کشد و فقط او را زندانی میکند."

هیچ نظری موجود نیست: