چهارشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۹

عنقا شکل نمادین اساطیری نسبتاً در هم آمیخته شتر مرغ و عقاب و همای سعادت

در قفقاز و ایران و بین النهرین باستان ایزد- الهه هایی به عنوان فرمانروایان هوا و توفان و باران و خرد و جنگ و آبها با سر و بال و چنگالی به صورت عقاب تصویر میشدند. آپسو (گریفون ایزد آبهای شیرین) و تیامات (گریفون الهه آبهای شور) در سمت فلات ایران و بین النهرین وآنزو (خدا- الهه حکمت و توفان و باران) که سومریان مکانش را در سمت کوهستان زاگروس تصور میکردند و هایک (هاو-ک، هایاسا، سائینی) ایزد قبیله ای و خرد ارامنه نمونه ای دیگری از آن است که مکانش کوه البروج قفقاز به شمار میرفت. شکنجه پرومته (پُرخرد به زبانهای ایرانی) در محل کوهستان قفقاز به سبب بی احترامی به آتشهای مقدس الهی –که وی آن را برای بشر از درگاه زئوس (ایزد دانایی در معنی هیتی و میتانی آن) ربوده بود و نام اوستایی سرزمین ارمنستان یعنی سائینی (سیمرغ، عقاب) گویای همین نکته اند. نام سرزمین ارمنستان و ارامنه به معنی سرزمین و مردم منسوب به "اره" (آله، عقاب) هستند. اسطوره پرومته نشانگر تضاد قومی دیرین ارامنه (عقابیها) و ارانیها (آذریها، از ریشه کُردی-مادی "ار" یعنی آتش) است.
نام عربی عنقا یعنی گردن دراز به وضوح خود صفت ویژه شتر مرغ این مرغ بزرگ صحرای بزرگ آفریقا است. اینکه در اساطیر به لانه اش آتش می افتد از آنجاست که در بوته زارها و عفزارهای صحراهای سمت جنوب مصر که شتر مرغ در آن زندگی میکرد؛ در تابستان به طور طبیعی از خشکی و گرما و سایش بوته های خشک به همدیگر در اثر وزش باد آتش به لانهً درون بوته های وی می افتاد و وی به احتمال زیاد برای رهایی جوجه هایش خودش را در زبانه آتش قرار میداد و بال و پر می سوخت. غذای شتر مرغ، همانطور در مورد مرغ اساطیری عنقا میگویند یونجه، علف و گیاهان دانه‌دار و غالباً معطر علفزارهای صحرایی است. شتر مرغ به دلیل سازگاری با محیط زیست و آب و هوای متفاوت (از ۳۰ درجه سانتیگراد زیر صفر تا پنجاه بالای صفر را تحمل میکند. لابد در همان حدودهای گرمای پنجاه درجه، تراژدی لانه سوزان برای جماعت کثیر ولی انفرادی زیِ شتر مرغان صحرا اتفاق می افتاده است. زیرگونه انقراض یافته‌ای که در گذشته در تعداد بسیار در شبه‌جزیره عربستان، سوریه و عراق زندگی می‌کرد و نسل آن در حدود سال ۱۹۶۶ به‌کلی نابود شد. لابد تخم بزرگ 4 یا پنج کیلویی همین شتر مرغان سمت بابل (تائوچیه چینیان؛ تئوژیه اوستا، یعنی دیار اژدها/مردوک پرستان، ضحاک تازی پرستان) بوده است که نمایندگان امپراطوری چین در اواسط حکومت اشکانیان از آنها و تخم مرغانشان به حیرت و شگفتی یاد کرده اند.
سیمرغ به عنوان پرندهً سرخ نماد سمت جنوب سرزمین چین و همچنین اشکال متفاوت سیمرغان چین نشانگر پرندگان مرطوب جنگلی (طاووس، شبه طوطیان سرخ پر) و پرندگان مناطق نیمه صحرایی از جمله نوعی جغد بزرگ و با چشمان بزرگ و زیباست. پرنده جنگلی شبه طوطی سرخ فام – که نگارنده تصاویر و در فیلمهای طبیعت مشاهده نموده است- ظاهراً منظور معنی لغوی فوئه نیکس (به زبان یونانی یعنی پرندهً سرخ ارغوانی) هم هست. آن نوع جغد همای خوش رنگ و زیبا ولی (نه به رنگ سرخ) که در روز که به سببی مجبور شود به پرواز در آید؛ کلاغها به غریزه دسته جمعی دورش پرواز نموده و با نوک و جیغهای خود مورد آزار قرار میدهند. در حوالی خانه و باغ انگور نه چندان با شکوه ما، در تپه بلندی که قله اش مرکب از تخته سنگهای بزرگ و کاخ مانند بود و اکنون بعد از سه دهه به غارت رفته اند. نمونه ای از این نوع جغد همای میزیستند و روز به سبب مشکلات بینایی حتی به سوی آدمها و شانه هایشان نزدیک میشدند. در کودکی دو بار آذار و اذیت شدن دائمی ایشان از دست کلاغها را به چشم دیده بودم. این موضوع آزار دیدن هما- سیمرغ از پرندگان مزاحم همان موضوعی است که در در گفتار چینیان هم در باره هما- سیمرغان مقدس چین بدان اشاره رفته است. یک باغدار شهری یکی از ایشان را به قفس خود به شهر مراغه برده بود. چون از قفس در آمده بود با آه و افسوس دوباره در آن نواحی دنبالش میگشت. در باب همای سعادت ایرانیان باستان اختلاف است. گروهی آن را نوعی کرکس رنگی و زیبای میشمارند که ظاهراً این نظر مغان و صحراگردان ایرانی تبار شمالی بوده است که مردگان را به پیش کرکسها می افکنده اند. دیگران از همای همان جغد خوش رنگ و زیبا و درشت چشم را منظور می داشته اند که می توانسته است در روز (به سبب روز کوری) بر روی مردم و شانه های ایشان فرود آید و حتی در داستان بر این شناس خود به تاج و تخت برسد. کلمات بوم و بوف که عربی به شمار رفته اند اساس لغوی روشنی به ترتیب به معانی "مرغ افسوس و فروزان" (بِی- اوم) و "مرغ افسوس" (بِی-اُف) در زبان اوستایی دارند که از سویی به وضوح یاد آور خبر حادثه شوم آوای جغد به شمار می آید (آوای جغد نه تنها دلنواز نیست؛ بلکه تکرار و یکنواختی اش و آزار دهنده هم هست) و این معانی مذکور از سوی دیگر به روشنی گویای غمنامهً ققنوس (عنقا) می باشد.
در فرهنگنامه دهخدا در باب ققنوس و باورهای اسطوره ای مصری و یونانی آن می خوانیم:مورخی رومی به نام پوبلیوس اوویدیوس ناسو، مشهور به اووید، نخستین رومی است که دربارهٔ ققنوس به زبان لاتین مطلب نوشته‌است، در نوشتهٔ او آمده‌است: «چه بسیار مخلوقاتی که امروزه بر روی زمین راه می‌روند، امّا در ابتدا به شکل دیگری بوده‌اند. فقط یک موجود هست که تا ابد همان طوری که از نخست بوده، باقی خواهد ماند، یعنی طی سالیان مدید، بی آن که تغییری کرده باشد، باقی می‌ماند و سرانجام نیز، پس از نابودی، دگربار به همان شکل اولیهٔ خویش متولد می‌شود. این پرنده، پرنده‌ای است که آشوری‌ها یا به تعبیر برخی منابع احتمالا سوری‌ها یا فنیقی‌ها آن را ققنوس می‌نامند. این پرنده، دانه و علف معمولی نمی‌خورد، ولی از عصارهٔ میوه‌ها و از ادویه خوشبوی کمیاب می‌خورد. وقتی ۵۰۰ ساله شد، بر بالای نخل بلندی آشیان می‌سازد و با چنگالش از مرغوب ترین مواد، از پوست درخت گرفته تا دارچین و دیگر ادویه و صمغ برای خود بستری می‌سازد و بعد می‌میرد و روحش با دود و بخار معطر به دوردست سفر می‌کند، و داستان چنین ادامه می‌یابد که سپس از سینه بدن بی جان او ققنوس کوچکی سر بر می‌کشد تا آن طور که می‌گویند ۵۰۰ سال دیگر زندگی کند و در آن زمان که پس از سن و سالی شهامت لازم را پیدا کرد تخت و آشیانش را که مدفن پدرش هست بر فراز نخلی رفیع به حرکت در می‌آورد و سفر به شهر آفتاب را شروع می‌کند، همان جایی که در معبد آفتاب آشیان ققنوس خوش می‌درخشد.»



Phoenix depicted in the book of mythological creatures by F.J. Bertuch (1747-1822).

هیچ نظری موجود نیست: