پنجشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۹۲

جُستاری در نام و نشان ساسان و ساسانیان

مطابق گفتۀ علی مظاهری در جلد دوم کتاب جادۀ ابریشم، منابع بیزانسی و چینی (آمیانوس مارسلینوس و تاریخنامه تانگ شو) تبار ساسانیان از سکاها است. آمیانوس مارسلینوس گوید: "همه آلانها دارای انضباط سپاهیگری هستند و در سایه همین قسم زندگی است که ساسانیان نیز که اصلاً سکایی نژاد هستند تا این درجه استعداد جنگی دارند (صفحۀ 759 جلد دوم جادۀ ابریشم). تاریخنامه تانگ شو چینیان نیز می گوید: " شاه پوسه (پادشاهان ساسانی پارس) زادۀ یک شاخه جدا شده از کوشان شاهان (سکائیان سمت افغانستان) بود (صفحۀ 717 جلد دوم جادۀ ابریشم). این گفتۀ منبع چینی با مندرجات کتاب پهلوی اردشیر بابکان و شاهنامه فردوسی همخوانی دارد که ساسانیان را ایرانی تبارانی مهاجر به سمت هندوستان عودت داده شده از آنجا به سمت پارس معرفی می نمایند. این اسناد تاریخی با دلایل لغوی و اساطیری که ما آنها را نقل خواهیم کرد مُهر تأیید می خورند.
حال این سؤال پیش می آید که ساسانیان از کدام تیرۀ سکائیان- ایرانیان بوده اند؟ ابتدا باید یاد آوری شود قبیله ای که در تاریخ هم سکایی و هم پارسی معرفی شده است همانا سکائیان پارسی دروپیکی (دربیکی، دری) هستند. از آن جایی که زبان درباری ساسانیان همین زبان دری (دروپیکی، دربیکی) بوده است. جواب سؤال مشخص می شود یعنی در جستجوی تبار ساسانیان به نام قوم سکایی- پارسی دروپیکی (دربیکی) یا همان دری می رسیم که به خطا آن را بر گرفته از واژۀ در بار (دربار ساسانی) گرفته اند.
از بررسی متون تاریخی مربوط به کوچ اجباری کوشانیان (یوئه چی ها، تُخاران) از ترکستان چین که توسط هونها صورت گرفت که متعاقب این کوچ بزرگ ایشان نیز به نوبه خود سکاهای سر راه خویش را به سوی افغانستان و شمال غربی هندوستان به حرکت در آوردند، از روی منابع یونانی معلوم میشود که این اقوام سرازیر شده به سوی افغانستان و هندوستان شمالغربی عبارت بوده اند از چهار قوم کوشانیان (یوئه چی ها، تُخاران)، آسیانی ها (توره ها، یعنی شمشیر زنان)، پاسیانی ها (پاثیانی ها، پهلوانان) و قومی به نامهای ساراوک، سکاراوک، سکارولی (منسوبین به توتم بزکوهی باشکوه). از این میان جای فرمانروای سه قوم کوشان، آسیانی و پاسیانی به ترتیب در نواحی مرکزی افغانستان، در نواحی بلوچستان پاکستان و نواحی دره هیرمند و سیستان مشخص است. ولی جایگاه اقامت و فرمانروایی ایشان مشخص نشده است یعنی در مقام فرمانروایی قرار نداشته اند. گفته میشود اینان به همراه دو قوم سکایی مهاجم آسیانی و پاسیانی از سمت سیستان (سگستان) به سوی پاکستان کنونی و شمال غربی هند رفته اند. لابد ایشان در اینجا تحت فرماندهی آسیانی ها یعنی توره های ولایت توران پاکستان، در حوالی کویته و کلاته که خود اینان نیز تبار سکایی و سرمتی داشته اند، به هندوستان حمله برده و قسمتهای شمال غربی هندوستان را متصرف و در آنجا سکنی گزیده اند. چه مطابق تذکره جغرافیای تاریخی ایران تألیف بارتولد، یکی از فصول کتاب تروگ پمپی که مفقود گردیده، عنوان زیر را داشته است: "چگونه پاسیانها (سکاها) نزد تخاران پادشاه شدند".
بنابراین در مجموع معلوم میشود که از میان چهار قوم مهاجر و مهاجم سکاروکها تنها قبیله ای بوده اند که در مقام رأس حاکمیت قرار نداشته اند، گرچه در حاکمیت آسیانی ها سهمی داشته اند چه نام ساساسا (منسوب به قوچ وحشی/ بزکوهی باشکوه) به سجع خروشتی (آرامی شرقی) و ساسائو (مربوط به بزکوهی) به یونانی در سکه های هند و سکایی ذکر شده که آن را با نام ساسان (مربوط به قوچ وحشی/ بزکوهی) باز شناخته اند (ریچارد فرای تاریخ باستانی ایران، صفحۀ 455).
چنانکه اشاره شد کتاب پهلوی اردشیر بابکان و شاهنامه نیز به صراحت به تبار [سکایی-] پارسی دری (دروپیکی، دربیکی) ساسانیان اشاره دارند به قول این کتابها این ایرانیان چند نسل در آنجا به حالت تبعید می زیسته اند. در واقع نامهای دری (مربوط به گیاه)، دروپیکی (مربوط به شیره غذایی گیاهی، دربیکی) نشان میدهند که ایشان همان سکائیان پارسی برگ هئومه بوده اند که در شمالشرقی امپراطوری هخامنشی در سمت تاجیکستان و فرغانه حاکم ساکن بوده اند. چینی ها این مردم را تحت اسامی سی (سکایی یا ساهی/سهی به معنی نیرومند و با شکوه)، سایی (سکایی، ساهی/سهی)، سیک (سکا یا سای-ایک، سهیک) و سایی وانگ (سکائیان خوب و با شکوه) که در مجموع معلوم میشود این نامهایشان به معنی دارنده توتم بزکوهی /قوچ وحشی باشکوه بوده است. صورتی از نام سکا به صور شکا، دکه و تکه به معنی قوچ وحشی و قوچ در زبان فارسی محفوظ مانده است. نام ساراوک اینان را همچنین می توان به معنی منسوبین به قوچ با شکوه (ساهی/سهی- راک) گرفت. خود کلمه فارسی راک (قوچ) را می توان از ریشه رَئو- ک یعنی موجود با شکوه حساب نمود.
این قوچ وحشی/ بزکوهی توتمی سکائیان پارسی دری را در اسطوره های فرارکنیز اردوان با اردشیر بابکان و خوان دوم هفتخوان مازندران رستم پیدا می کنیم که در آنها قوچ وحشی به نشانۀ فّر ایزدی اردشیر و رستم را در این ماجراهای پر خطر یاری می نماید. لابد این خوان دوم هفتخوان رستم به تأثر از این توتم ساسانیان پدید آمده است. اینکه نسب ساسانیان دری تبار و دارندگان توتم قوچ وحشی به سلسله کیانیان شاخه ویشتاسپ هخامنشی وصل شده است، سوای تعلق این مردم سکایی به قبایل پارسی و مصالح سیاسی می تواند این باشد که نام معروفترین هخامنشیان یعنی کوروش هم به معنی قوچ وحشی بوده است. چه این نام به صورت کوروش- ک در فرهنگ پهلوی- فارسی بهرام فره وشی به معنی نوعی قوچ آمده است. می دانیم که در رؤیای دانیال نیز کوروش هخامنشی به صورت قوچ وحشی شاخ زن ظاهر میشود و از همین معنی هم که لقب قرآنی ذوالقرنین (صاحب دو شاخ) برای کوروش پیدا شده است.
پس در مجموع معلوم میشود که معنی نام توتمی ساسان (منسوب به سکا، شکا، بزکوهی/ قوچ وحشی) حلقه واسط شجره نامه ساسانیان با کوروش هخامنشی و ساسانیان بوده است. در سانسکریت نام شاسا (ساسا) سوای بزکوهی/ قوچ وحشی به معنی آهو و خرگوش هم هست که دکتر علی مظاهری در جلد دوم کتاب جادۀ ابریشم از این میان معنی خرگوش را برای آن در نظر گرفته است در حالی که معانی نامهای این مردم سکایی- پارسی به علاوۀ فره ایزدی قوچ وحشی اسطوره فرار اردشیر بابکان به وضوح اشاره به همین توتم ساسا (بزکوهی/ قوچ وحشی) دارد. مطابق منابع کهن هندی، هندوان تنها از قرن سوم میلادی توانستند این سگها (سکاها، منظور آسیانی/پاسیانی ها) را از سرزمین هندوستان بیرون کنند (بارتولد، تذکرۀ جغرافیای تاریخی ایران، صفحه 57) ولی نظر به پنج نسل ساسانیان در هند ساسانیان حدود یک قرن پیش از این اقدام هندوان است که از هندوستان به پارس رسیده اند. اینکه در اینجا هندوان کلمه سگ را برای این مردم سکایی/ پارسی بکار برده اند به سبب آن است که در واقع ریشۀ سگ و سکا (بزکوهی/ قوچ وحشی) یعنی "سا" (از خود راندن و دور کردن) مشترک می باشد. این دو کلمه مترادف بوده اند گر چه کار برد متفاوتی پیدا کرده اند. از همین روی هم هست که بعضی جاها از جمله در نام سگستان (سیستان) کلمۀ سگ به جای سکا (شکا، قوچ وحشی/ بزکوهی) قرار گرفته است.
نام طایفۀ بازرنگی فارس را که اردشیر بابکان با آن نسبت خونی نزدیک داشته است می توان به صورت سانسکریتی "بهاس- رَنکو" و به صورت اوستایی و پهلوی "با-چ –رنگ-ی" به معنی پرستنده بزکوهی درخشان گرفت. در این رابطه طبری و ابن اثیر میگویند که اردوان خطاب به اردشیر بابکان نوشته است: " ای کُرد نژاد (سکایی) که در چادر کُردان پرورده شده ای ترا که رخصت داد که آن تاج بر سر گذاردی". لابد در اینجا نام بازرنگی با کُرد و کُرمانج و سکا (هر سه به معنی خانواده دارنده توتم بزکوهی) معادل گرفته شده است.
تکمله:
مطابقت سکا-رئوکه ها و آسیانی/پاسیانی های منابع کهن یونانی با دربیکان و بلوچان
نام سکا- رئوکه را به معنی سکاهای فرمانروایی گرفته اند. ولی از آنجایی که یکی از اقوام سکایی-پارسی بزرگ ماوراء النهر دروپیکیان (دربیکان) یا همان سکائیان برگ هئومه بوده اند و مطابق کتاب جاده ابریشم علی مظاهری گیاه هوم در افغانستان به ریواس (ریواه) گفته میشود، می توان تصور کرد که نام سکا- رئوکه در اصل سکا- ریواه-که یعنی همان سکائیان برگ هئومه بوده است. مطابق منابع کهن هندی بعد از گذشت بیش از دو قرن و نیم هندیها ایشان را از دره سند به سوی فلات ایران راندند. نظر به پیدایی قوم ساسانی بازرنگی ها (گرامی دارندگان بزان کوهی) در فارس و اینکه شاهنامه ساسانیان دارندگان زبان درباری دری (دربیکی) را بازگشت کنندگان از هند می شمارد، می توان تصور کرد اینان همان قوم ساسانیان بوده اند و قوم سکایی همراه ایشان که در بلوچستان اقامت گزیدند همان پسیانی ها (تاج خروسی ها)/ آسیانی (پرستندگان عقاب یا به قول خودشان بالدار آسمانی) نیاکان سکایی بلوچان بوده اند.

هیچ نظری موجود نیست: