یکشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۹۷

معنی نامهای کادوسی (کاتوزی) و کاسپی، مارپرست و سگپرست است

دو جام زرین معروف تپه مارلیک نشان از سنت سکایی تقدیس بزکوهی و توتمهای اژدها و سگ در نزد کادوسیان و کاسپیان دارد: "جام افسانۀ زندگی بزکوهی
جام افسانه‌ی زندگی نزدیک بیست سانتی‌متر بلندی و چهارده سانتی‌متر پهنای دهانه دارد و از یکی از آرامگاه‌های بخش شمالی تپه مارلیک به دست آمده است. این جام تا اندازه‌ی زیادی از زر ناب درست شده است و نرمی ویژه‌ای دارد. قدمت این جام کهن به هزاره اول پیش از میلاد میرسد.
جام افسانه‌ی زندگی نه فقط از نظر این که نخستین نمونه از داستان تصویری است، اهمیت دارد، بلکه یکی از شاهکارهای هنری جهان باستان است که مانند آن کم پیدا می‌شود. سازنده‌ی این اثر از فن پیشرفته‌ی فلزکاری آگاه بوده و از آن به زیباترین شیوه درساختن این جام بهره گرفته است. باریک‌بینی او در ساختن این جام بسیار شگفت‌انگیز است. او کوشیده است حالت طبیعی و عادی حرکت‌های جانور را آن گونه که در طبیعت است، نمایش دهد و فراورده‌ی دستان چابک و هنرمند او به خوبی نشان می‌دهد که از نظر آگاهی و آشنایی با طبیعت در سطح بالایی بوده است.
نقش‌های روی جام که برجسته و از سطح جام بیرون زده‌اند، در چهار ردیف سازمان‌یافته‌اند و روی هم یک مفهوم را بیان می‌کند که در گرداگرد جام چند بار آمده است.
1. ردیف نخست (پایین‌ترین ردیف) نخستین مرحله‌ی زندگی بز جوانی را نشان می‌دهد که تازه از مادر زاده شده است و از پستان مادر شیر می‌خورد. مادر سر خود را برگردانده و در حال نوازش پشت بزغاله است. این صحنه نشان می‌دهد که هنرمند به‌خوبی از وضعیت رشد و نمو جانوران آگاه بوده است، زیرا در سر بزغاله فقط گوش را نمایش داده و چون شاخ‌ها هنوز نروییده‌اند، آن‌ها را نکشیده ‌است. او ماهیچه‌های پاها و دست‌ها را با خط‌های ساده نمایش داده و موهای بدن مادر و بزغاله را با خط‌های نقطه‌چین جناقی موازی کشیده است. 2. ردیف دوم که بالای ردیف پیشین است، به شیوه‌ی تقارن‌دار بز نوجوانی را نشان می‌دهد که در حال بالا رفتن از درخت است. در این‌جا بز از مرحله‌ی کودکی گذشته است و به جای شیر نوشیدن از پستان مادر، از درخت برگ می‌خورد. شگفت‌انگیز است که هنرمند برای نشان دادن سن جانور شاخ‌ها را راست و نه خمیده بر سر او کشیده است و روی شاخ دو گره یا خط گذاشته که نشانه‌ی دو سال از زندگی آن است. دم بز جوان نخست به بالا و سپس با یک زاویه‌ی تند به سوی زمین کشیده شده است و نشان‌دهنده‌ی بزرگ‌شدن جانور نسبت به حالت و سن جانور در ردیف یکم است.
3. ردیف سوم نقش گرازی در حال رفتن است. سر جانور به جلو کشیده شده و به نظر می‌آید در حال حمله است. این نقش نیز مانند نقش‌های دیگر در گرداگرد جام چند بار آمده است. موهای جانور با نوارهای افقی خط‌های جناغی موازی و یال خشن پشت گردن و ادامه‌ی آن روی پیشانی با خط‌های کوچک راست و موازی نمایش داده شده است. گوش‌های جانور، نوک‌تیز و به سوی پشت و چشم‌ها بیضی کشیده شده است. دندان‌های نیش، پوزه و ماهیچه‌های دست و پا با خط‌های ساده و بسیار متناسب نمایش داده شده است. این صحنه نمایانگر مرحله‌ی سوم داستان است و نشان می‌دهد که زندگی بز در خطر افتاده است.
4. ردیف چهارم (بالاترین ردیف) صحنه‌‌ای است که مرحله‌ی پایانی زندگی بز را نمایش می‌دهد و پیکر کشته شده‌ی بز را نشان می‌دهد که لاشخورها در حال خوردن آن هستند. بز دیگر به صورت جانور جوانی نشان داده نشده است و روی شاخ‌های بلند و خمیده‌ی او یازده گره یا خط دیده میشود که نشان دهنده‌ی شمار سال‌های زندگی آن است. بنابراین، جانور در یازده‌سالگی با یورش گراز کشته شده است. لاشه‌ی بز کوهی در حالت درازکشیده بر پشت روی زمین است. سطح بدن با خط‌های نقطه‌چین پوشیده شده است که نشان‌دهنده‌ی موهای بدن است. از شگفتی‌های صحنه چهارم این است که نگارگر کوشش کرده است به این صحنه عمق ببخشد و به عبارت دیگر صحنه‌ای سه‌بعدی پدید آورد. از این رو، لاشخورهایی که در حال خوردن پیکر جانور هستند بسیار بزرگ وآن‌هایی که در حال پرواز هستند کوچک‌تر نمایش داده شده‌اند. بال‌های لاشخورها به چهار ردیف بخش شده که سه ردیف آن کوچک و ردیف چهارم بزرگ‌تر است. هر پر بال یک مثلث دراز در میانه دارد که نشان‌دهنده‌ی بخش سخت پر است و در دو سوی آن بخش نرم پر به صورت خط‌های جناغی موازی نمایش داده شده است. پرهای گردن و پاها به مانند فلس‌های ماهی روی هم جای گرفته‌اند.
در میانه‌ی صحنه‌ی چهارم جانور کوچکی نزدیک چیزی مانند یک درخت کوچک دیده می‌شود که به نظر می‌رسد جنین یا میمون باشد. اگر آن را جنین بدانیم، می‌توان چنین نتیجه گرفت که هنرمند می‌خواسته پیوستگی زندگی و مرگ را از زادروز تا روز مرگ و سپس زندگی دوباره نمایش دهد. در حالت دوم، می‌توان گفت که هنرمند از افسانه‌های کهن هند و ایران الهام‌گرفته و داستان زندگانی جنگل و جانوران را برای عبرت انسان روی جام به نمایش گذاشته است و میمون نماینده‌ی جانور باهوش و زیرک است که در بیشتر چنین داستان‌هایی، از جمله در داستان‌های کلیله و دمنه، دیده می‌شود.
این جام باارزش سندی است که نشان دهنده باورها و اندیشه های اقوام گذشته ی ایران درباره چرخه زندگی و حیات پس از مرگ داشته اند و کمک شایانی به روشن نمودن زوایای تاریک تاریخ این سرزمین مینماید." (مازیار ریوند)
به طور خلاصه این ساغر زندگی یک بز کوهی را از بدو تولد تا مرگش به تصویر کشیده است ، در پائین تولد و در بالاتر تغذیه و رشد و مرگ و خورده شدن به وسیله لاشخور‌ها و دوباره تولد و شروع، زندگی دیگر فکر میکنم این تصویر واضح تر باشد. (سالار دانشور) این جام می تواند سند خوبی برای تقدیس بزکوهی در نزد کادوسیان باشد که این نشانگر تبار سکایی (بزکوهی پرستی) کادوسیان و آماردان است که در اسطورۀ زریادرس و اوداتیس خارس میتیلنی نیز بدان اشاره شده است . وجود تصویر میمون هم سندی بر این است که در عهد باستان در جنگلهای مازندران و گیلان، میمون می زیسته است و ببرها موجب انقراض نسل آنها گردیده اند.
اما جام زرین دیگر که در رابطه با معانی نامها و باورهای دینی کهن مردم گیلان و مازندران است مهمتر به نظر می رسد:
خود معنی نام کادوسی که در شاهنامه به صورت کاتوزی (کا-تو-زی= پرستندۀ اژدهای نیرومند) ذکر شده است از نقش برجستۀ همین جام معروف دیگر تپه مارلیک (لانۀ مار) معلوم میگردد که به نظر می رسد آن الهۀ مشترک کاسپیان (سگپرستان) و کادوسیان (پرستندگان اژدهای نیرومند) بوده است. این الهه یک سوم پلنگ دوسر-یک سوم زن- یک سوم اژدها بوده باشد که در نقش بر جسته این جام زرین تپه مارلیک دیده میشود، چون این دو نام را میشود زن پر پیچ و خم نیز معنی نمود. در تأیید این گفته در مسیر هفتخوان رستم سگیستانی (کاسپیانی) در مازندران، شیر درنده، زن جادو و اژدها که نشانگر این الهه هستند، به دست رستم و رخش کشته میشوند. نام کاسپی را هم در رابطه با نام مازندران (محل گرامی دارندگان الهۀ درنده) میشود به معنی گرامی دارندگان سگسان ماده گرفت که یونانیان باستان از این سنت ایشان یاد کرده اند. لابد اطلاق عنوان اوستایی دیو پرست به مردم مازندران به سبب پرستش این الهه بوده است که نقش بر جستۀ آن بر روی جام زرین تپه مارلیک دیده میشود. پس در واقع دیو سپید مازندران "دیوی سپی" (الهۀ سگسان) بوده است. منطقه مارلیک در دره سفید رود گیلان واقع است که یونانیان باستان آن رود را به نام مازندرانیها رود آمارد نامیده اند.
آیا نامهای گیلان و دیلم و کادوسیا به معنی محل پرستندگان مار بوده اند؟
دِیه deya در نام دیلم در سانسکریت به معنی احترام مطابق جزء کا/کاتو (گرامی داشتن) در نام کادوسی (کاتوزی) است و جزء دوم آنها به شکل لوم و دوسی/دوشی در زبانهای هندوایرانی به معنی مار (فرو برنده) و دارنده مادۀ سمی هستند. نام گیلان هم به صورت گیلانَ در سانسکریت معنی بلعنده (مار) را می دهد. نام تپه مارلیک و جام زرین آن گواه این نظر هستند: مطابق ویکیپدیا "گروهی از پژوهشگران نام مارلیک را برگرفته از واژگان «مار» و «لیک» (لانه، سوراخ) می‌دانند و دلیل این نام گذاری را انبوه مارهایی (یا سکایی تباران مار پرستی) گمان میکنند که در گذشته در آن زندگی می‌کردند". نام طوالش را هم که با کادوسی مقایسه می کنند ترکیب ساده ای دارد و به صورت تاوَ-لِش به معنی منطقۀ پر پیچ و خم یا منطقۀ موجود پر پیچ و خم (مار) است.

هیچ نظری موجود نیست: