سه‌شنبه، آبان ۰۹، ۱۳۹۱

معنی نام کابل

از آنجاییکه زبان مردم منطقه جنوب افغانستان (هند سفید) مخلوطی از زبانهای هندی و ایرانی بوده است؛ لذا نام کابل را می توان ترکیبی از لغت سانسکریتی کها (شهر، مغاره، شکاف) یا واژه پهلوی کوی (محل) و واژه پهلوی ئول (بلند وگسترده) گرفت یعنی در مجموع آن به معنی شهر واقع در شکاف بلندی بوده است. برخی نام کهن آن را با کاسپاتیر خبر هرودوت مطابق می دانند که کشتی تجسسی داریوش از آسیا به سوی مصر از آنجا به آب انداخته شده بود. در این صورت نام کاسپاتیر را می توان ترکیبی از اوستایی و سانسکریتی کاس (جا)، پثیا (راه) و ایر (گذر کردن) گرفت. یعنی در مجموع آن به معنی شهر محل راه گذرگاهی بوده است. این نام به وضوح بیشتر با نام شهر پیشاور پاکستان همخوانی دارد. در این صورت اصل پیشاور، پثیاور(= دارای جاده) بوده است. امّا در نقشه ای از تاریخ هرودوت که من در دست دارم نامی را به صورت اوزتوسیانه (به لغت اوستایی اوز- تو-شیانه= جایگاه بلند کشیده توی شکاف و آشیانه کوهستانی) را با منطقه کابل مطابق قرار داده اند که به نظر می آید آن نامی بر کابل باستانی بوده است چه مفهوم آن با معنی شهر واقع در شکاف بلندی کابل کاملاً مطابقت می نماید. روی همین نقشه در مقابل نام اوزتوسیانه در داخل پرانتز هیئت قدیمی نام کابل به صورت کابورا نوشته شده است که می توان آن را به صورت سانسکریتی کها-پوره (شهر واقع در شکاف کوهستان) بازسازی کرد. جالب است در اوستا فقره سوم زامیاد یشت نیز در سمت کابل از کوهی به نام ایشکت اوپائیری سئن ( کوه دارای اشکفت و مغاره ای که برتر از پرواز عقاب است) اسم برده شده است. مطابق فرهنگنامه انترنتی ویکیپدیا "نام سانسکریتی کابل کمبوجه (به فارسی یعنی جایگاه واقع در کام کوهستان) می‌باشد. این نام در نوشته‌هایی باستانی در کوفس (واقع در بلندی کوهستان) و کوفن (منسوب به کوهستان) ذکر شده‌است. در سده هفتم پس از میلاد ژوانزونگ این نام را به عنوان کافو (به انگلیسی: Kaofu، کوهستانی) بررسی کرده بود و اعلام کرد که این به خاطر لقب یکی از چهار قبیله یوئه‌چی است که آنها در اوایل مسیحیت در طول کوههای هندوکش به سوی دره کابل مهاجرت کرده بودند. این شهر توسط شاهنشاه کوشان، کوجولا کادفیزس در سال ۴۵ میلادی فتح شد و جزو مایملاک امپراتوری کوشان تا اواخر سده سومین پس از میلاد محسوب می‌گردید. در اطراف سالهای ۲۳۰ پس از میلاد، کوشانی‌ها توسط شاهنشاهی ساسانی شکست خوردند و به همراه با هم‌بیعت‌های ساسانی معروف به هندو-ساسانیان تبدیل شدند. در دوران ساسانیان، شهر با نام "کاپول" در خط پهلوی نامیده می‌شد. در ۴۲۰ میلادی هندو-ساسانیان توسط قبیله خیانیان که با نام "کیدارایتز" نیز شناخته می‌شدند، به بیرون رانده شدند که پس از آن در ۴۶۰ با هیاطله تبدیل شدند. آنجا به بخشی از باقی‌مانده پادشاهی آشینا از کاپیسا که با نام کابل‌شاهان نیز شناخته می‌شود، تبدیل شد. منابع چینی کهن همچنین نام کابل را به صورت کوبها اردهستانا (محل کوهستانی بلندپایه) ذکر نموده اند."

دوشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۹۱

معنی نام افغان و افغانستان

عجیب است که محققین به معانی ساده ای که نامهای افغان و افغانستان دارند، متوجه نشده اند: منابع هندی و ایرانی کهن نام منطقه ای در جنوب افغانستان را که همانا منطقه آراخوزی (رخج)باشد به صور آواکانه و اوگان ذکر کرده اند که مرکب از کلمه آو (آب) و کان (محل) و علامت نسبت "ه" می باشند. یعنی در مجموع به معنی منطقه پرآب.این ترجمه پهلوی نام سانسکریتی سرسواتی (پر رود) یا همان منطقه هرهوائیتی اوستا و هرخوائیتی پارسی باستان (دارای رودها)می باشد. این نام به صورت افغان از روی نام منطقه بر روی مردم آن دیار رفته و از آنجا بر مردم افغانستان عمومیت پیدا کرده است. معنی ظاهری گریان و کافرِ افغان یا ا-فغ-ان با توجه به ریشه کهن اواکانه و اوگان آن محلی از اعراب ندارند و باید کنار گذاشته شوند.گرچه فرگرد اول وندیداد مردم هرات را نکوهش به گریه و زاری به اغراق و ترک و سپردن خانه ها به هنگام مرگ افراد خانه کرده است . به علاوه در جنوب افغانستان مردمانی موسوم به کافر (کاپری)می زیسته اند.

معنی نام باستانی و کنونی سلدوز (نقده)

در ترکیب نام باستانی سلدوز یعنی شور دیره به نتیجه گیری جدیدی رسیده ام و آن اینکه این نام ترکیبی از شور (سور یعنی نیرومند) و دوروا (استوار) می باشد در مجموع یعنی دارای دژ استوار و این معنی لفظی سول-دوز (طبق قاعده تبدیل "ر" به "ل" در اصل همان سور- دیز)یعنی دژ نیرومند هم می باشد.

یکشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۹۱

معنی نام بلخ

مسلم به نظر می رسد نامهای معروف و کهن بلخ یعنی باکتریا و بلخ هر دو دارای ریشه سانسکریتی هستند چه بهالا-خه و بهاکتی-ایریا به ترتیب در سانسکریت به معنی "شهر خجسته و مقدس" و بسیار مقدس می باشند. صورت اوستایی نام این شهر بخذی و صورت پارسی باستانی آن باختری و صورت پهلوی آن بخر است که می توان معنی دارای بخت و اقبال یا همان خجسته و مبارک را برای آنها قائل شد.در واقع سرزمین مقدس بودائیان که زادگاه گوتمه بودا یا همان شهر گائوماته زرتشت به شمار می رفته است همین بلخ بوده است که در زبان تبتی به نپال (سرزمین مقدس) ترجمه شده و به سهو با سرزمین دور افتاده نپال مطابق گرفته شده است.

معنی مهابهاراته (ملوخا)

نام مهابهاراته یعنی نام اساطیری هند و کتاب حماسی آن را بدون ریشه یابی روشن به هندوستان بزرگ یا رزمنامه بزرگ (مها- بهارا-آته) ترجمه می کنند. از آنجایی که نام هندوستان نزد سومریان ملوخا (مه لوکا) یعنی سرزمین بزرگ آمده است؛ لذا اصل مهابهاراته در معنی هندوستان بزرگ در لغت سانسکریت مهابهوراتا یعنی کشور بزرگ بوده است چه مها به معنی بزرگ یعنی همان مه فارسی است و بهور به معنی سرزمین و آتا به معنی چهارچوب است.

مطابقت اِرِفشوه دینکرد و فردذفشو اوستا با عراق

داستان پادخسروِ اِرِفشوَۀ تازی پادخسرو اِرِفشوَه، پادشاه تازیان بود، در زمان شهریاری او بر تازیان، دیو آز به همراه خانوادۀ خود به سرزمین او حمله کرده و خیال نابودسازی مردمان سرزمین او را داشت. پس فرۀ ایزدی به فرمان اهورامزدا به نزد پادخسرو در آمد. اما از آنجایی که پادخسرو با وجود برخوردار شدن از فرۀ ایزدی نتوانست بر آز و دیوان همراهش چیره‌گی یابد؛ امشاسپند اردیبهشت به یاری او شتافت.
امشاسپند اردیبهشت پادخسرو را آموزش داد و او را راهنمایی کرد تا بتواند با کمک فرۀ ایزدی بر لشکریان دیو آز غلبه نماید و آنها را از سرزمین خود بیرون براند و مردمان سرزمین خویش را نجات دهد. پس از پیروزی پادخسرو بر دیوان، امشاسپند اردیبهشت او را گفت که می‌بایست آن فرۀ ایزدی را در پیکر یک ماهی به رود افکند تا در زمان ظهور زرتشت، بوسیلۀ خورده شدن آن ماهی توسط زرتشت، فره به زرتشت انتقال یابد.
برگرفته از کتاب دینکرد هفتم، ترجمۀ دکتر راشد محصل (پیام سلطانی)
نقدی از من بر این مطلب:
جناب سلطانی مثل اینکه این مطلب شما نظریه قدیمی مرا مبنی بر یکی شمردن فردذفشو (سرزمین چهارپاپرور) با هندوستان را بر باد داد. چون ارفشوه بیشتر به معنی برخوردار از چهار پا است نه متضاد آن که من پیشتر گمان نموده ام. این یعنی مطابقت ارفشوه با فردذفشوَ اوستا. بنابراین مغان نام عراق به صورت اِراگو یعنی برخوردار از گاو در نظر گرفته اند و آن را در مقابل ویدذفشوَ (سرزمین که چهاپا پرورنیست، یعنی عربستان) قرار داده اند.
حال به نظر دیگری رسیده ام آن اینکه:ارفشوه شباهتی تامی با اروه-شوه (چراگاه ناحیه خاک سیاه:سوادعراق) دارد که یاد آور اقلیم سوهی (شوه) اوستا در سمت غرب خونیرث (فلات ایران) است.

شنبه، آبان ۰۶، ۱۳۹۱

معنی واژه بانو

کلمه کدبان به معنی مرد سرور نگهبان خانه نشانگر این است که کدبانو به معنی خانم سرور نگهبان خانه معنی می داده است. لذا اطلاق کلمه بانو برای خانم از همین معنی خانم نگهبان خانه پدید آمده است و این کلمه ربطی با کلمه اوستایی هم شکلش یعنی بانو به معنی درخشان و نورانی ندارد.
در تأیید این گفته کلمه سغدی الاصل خاتون را هم در دست داریم که مرکب از اجزاء خات (خانه) و اون (علامت نسبت)است؛ و در مجموع مترادفی بر کلمات ایرانی کدبانو و بانو است.
از آن جایی که خاتون را می توان منسوب به خات (کات) یعنی خانه شمرد و بانو /کدبانو حالت تأنیث بان (نگهبان)/ کدبان؛ لذا لفظ خان-اوم هم می تواند در زبانهای ایرانی به معنی منسوب به خانه باشد.

جمعه، آبان ۰۵، ۱۳۹۱

معنی نامهای بروجن و بیرجند

نام بروجن مرکب از برو (بارو) و جن (جین، جا) است یعنی آن در مجموع به معنی محل برج می باشد. چون نام دیگر آن جا در سفر نامه ناصر خسرو،ارجان (ارگ-ان یا ارگ-گان) آمده است که آن نیز به معنی محل ارگ و برج می باشد. نام بیرجند را هم در رابطه با نام بروجن می توان مأخوذ از هیئت اوستایی بئیرکنت (محل بارو وبرج نگهبانی)گرفت.

سه‌شنبه، آبان ۰۲، ۱۳۹۱

Vem var historiska Abraham, Moses, Zaratoshtra- Buddha

Varför Abraham (Abram) var Eshnunna konungen Ibal-piel den andre? Enligt Bibeln fick Abraham sin tillflykt till Haran i Hurriers land från Staden Ur i södra delar av Mesopotamien i Amrafels (Hamurabis) tid, och därifrån vandrade han till Palestina och Egypten. Denne tid sammanfaller med Eshnunna konungen Ibal-piels tid. Han fick tillflykt med sitt folk från Eshnunna till hurriers land när Hamurabi attackerade hans land. Hans folk kallades senare Hebréer (flyktingar) eller Hyksos (utländska härskare). Myten om Abrahams Kaabe –eller eldofferstempel byggandet härledde av Ibal-pi-el-s namn dvs. ”bebyggaren av guds gamla hus”. Det andra folket som lämnade sitt land mot Hamurabis angripande till Palestina var Mari folket, vid Eufrat floden i sydväst om Syrien. Mari folket visas i bibeln vid namn mytiska Maria (Maria som sister till Aron och Moses). De här två folken tillsammans med Amoriter (Omris folk) och hurrier (Arons folk) -mitanier (Moses folk) byggde Hyksos folkstammars förbund och de gick till anfall till Egypten och ockuperade det för omkring för 150 år. Varför Ka-mose (den siste hyksos konungen) var den mytiska Moses? Den sista egyptiska- hyksosiska konungen som krigade mot hyksoser i Egypten var Ka-mose (=Moses som dödar 3000 hebréer). Hans namn betydde guden Mithe/Mithras-själ hos hyksoser och det betydde Barnets själ hos egypter. Av detta egyptiska betydelse härstammade Moses barnets myt. Hyksoser bedrevs ut of Egypten och förföljdes av Ka-moses broder Ah-mose (Egyptens nya Faraon). Varför Zaratoshtra och Gautama Buddha var samma historiska person? De gamla iranska och grekiska källor visar att Bakhtria har varit Zaratoshtras och hans kult hemstad, men vi hittar denne stad som Buddismens hemort, med buddistiska templet Nava-vihara (central templet). Herzfeld har bevisat att Zaratoshtra varit befälhavare för sakaiska derbiker i området Bakhteria i sex århundrade före Jesus Kristus. Därifrån har Han styrt Norra delar av Indien. Men enligt buddistiska källor har levt även Gautama Buddha från stammen sakia i Indien denna tid. Hans namn betyder religions songers vetare detta är även betydelsen till Zaratoshtras berömda epitet dvs. Gaumata. Enligt Herzfeld har Zaratoshtras (Gaumatas) offentliga namn varit Spitak son Av Spitama. Han har varit styvbarn och brudgom till Cyrus den större. Namnet Nepal (heliga landet på tibetanska, som Gautama Buddhas hemort) har varit ett informellt namn till Bakhtria (Buddismens och Zoroastrismens hemort) vilken felbedömt senare till nuvarande Nepal. I Bibeln kommer Gaumata (i sin negativa personlighet) vid namnet Haman (mumlaren) i Esters bok. Ishtar (Ester) har varit ett binamn till Atosa (Gaomatas hustru, Cyrus dotter).

شنبه، مهر ۲۹، ۱۳۹۱

نامهای اوستایی سه رودخانه محل دستگیرشدن مادیای اسکیتی در جنوب شهر مراغه

در زامیاد یشتِ اوستا در رابطه با محل دستگیر شدن افراسیاب (پُر آسیب) منظور مادیای اسکیتی که به دست پنجمین فرمانروای ماد کیاخسارو (کیخسرو) در کنار مراغه و در محل روستای ورجوی دستگیر گردیده و به قتل رسید، از سه رودخانه اَپَ غژارَ (آب تند رونده)، ونگهزدا (بهتر دهنده) یا همان ونگهو دائیتیا (رود شایسته خوب) و اَوژدان ون (رود پر آب، افراخ-رود) نام برده شده است که به ترتیب مطابق رودخانه سئِل چایی (رودخانه سیلابی، رود چیکان)، رودخانه موردی چای (دائیتی اوستا) و رودخانه صافی (افراهروذ) می باشند.

پنجشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۹۱

اسپنوی و تژاو همان آمیتیدا و سپیتمه هستند.

نظر به معنی لفظی نامهای شاهنامه ای اسپنوی (خردمند) و تژاو (دارنده تیزی) این دو مطابق آمیتیدا (دانای منش نیک) و سپیتمه (سفید رخسار) یعنی دختر و داماد آستیاگ (اژی دهاک) پسر کیاخسارو (کیخسرو) می باشند. ظاهراً سپیتمه یا همان لهراسپ (تیزاسپ) از مغان سئورومتی- اسکیتی بوده است که از سوی مادیای اسکیتی (افراسیاب) به حکومت ولایات جنوب قفقاز (اران، آذربایجان، ارمنستان) گماشته شده بود که بعد در غیاب مادیای اسکیتی (گنوروس، افراسیاب) با کیاخسارو متحد شد و با نواده دختری او آمیتیدا ازدواج کرد. جمشید یعنی مؤبد درخشان از القاب وی بوده است. هرتسفلد سپیتاک پسر همین سپیتمه، حاکم دربیکان بلخ در عهد کوروش را همان زرتشت سپیتمان می داند.

دوشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۹۱

روستای هرق شهرستان مراغه در جایگاه زادگاه زرتشت

کتب پهلوی از جمله وندیداد پهلوی نام روستای زادگاهی زرتشت در آذربایجان را هراک (اراک) آورده اند. این نام را به صورت رک نیز نوشته و آن را با رغه (ری) مشتبه شده اند. این روستا اکنون نیز در شهرستان مراغه وجود دارد و هرق خوانده میشود. هراک به معنی محل نگهبانی و دژ است. بر روی تپه تاقدیسی بسیار بلند و مرتفع کنار این روستا پایه عظیم و طولانی یک دیوار دفاعی اخیراً کشف شده است. مردم محلی معتقدند که آن دیوار دفاعی حومه مراغه از شرق بوده است. محل باغهای بین روستای هرق و چیکان پر از تنورهای متروکه است که هردم از گاهی پیدا میشوند. این نشانگر آن است که هراک (هرق) روستایی بزرگ یا شهرک بوده است. شی چیکان محل نگهداری اوستای عهد ساسانی و آذرگشنسب قدیمی (کائین گبه ویران شده) نیز در حوالی آن واقع شده اند.

یکشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۹۱

عزت الله زارع کاشانی، انساندوستی که وی بود

عزت الله زارع کاشانی مردی سلیم النفس و انساندوستی بود که در سال 1367 نه گفت و در راه اعتقادات خویش و تندروی های زمامداران، جان باخت. روزی مادر خانمم، خویشاوند سببی خود را سرزنش کرده بود چرا زحمت کشیده دو نوع غذا برای میهمانی درست کرده ای در حالی که یک نوع غذا کفاف میکرد.