پنجشنبه، مهر ۰۸، ۱۴۰۰

ریشۀ سنسکریتی نام چغندر

ریشۀ واژۀ چغندر را در زبانهای ایرانی با چوک (چوب، نوک تیز) ربط داده اند ولی به نظر می رسد چغندر به معنی برخوردار از قند پنهان در سنسکریت بوده است:
छवि f. chavi hide
खाण्डव m.,n. khANDa[va] sugar-candy
र adj. ra possessing

سؤال و جواب در مورد مود بَغ (مطبخ)

استاد مفرد درود
در گویش خورزوقی به آشپزخانه محل پختن و آتش میگویند مُود بَغ mod bagh معنی این واژه را لطف کنید بَغ که خدا و پروردگار گویا باشد، مُود پیشوندش چه معنی میدهد؟ لطف میکنید. ممنون.
ج: با درود. مود بغ مرکب است از مود (موت، میث، مکان، آشیانه)، بَک (پَز، پَخ، پختن). در آذری میتباخ، مطبخ عربی معرّب آن است. طبخ در قاموس قرآن نیامده است و طبخ در زبانهای سامی اکدی و آسوری هم موجود نیست.

چهارشنبه، مهر ۰۷، ۱۴۰۰

ریشۀ واژۀ خیار

چنانکه از نام لاتینی آگورکه (خیار، مطبوع) آگوریون یونانی (خربزه، مطبوع) بر می آید، به نظر می رسد خیار (خی-ار) به معنی محصول مطبوع و گوارا بوده است.
क्य n. kya anything agreeable to prajApati
आगुरते {आगुर्} verb Agurate {Agur} agree or assent to

سه‌شنبه، مهر ۰۶، ۱۴۰۰

اتیمولوژی محتمل پاییز

گفته میشود: «واژه پادیز (پادێز pādēz) در پارسی میانه به معنی پاییز بوده که آن را به زمستان یا خرمن مربوط دانسته‌اند. این واژه به چم گردآوری و جمع کردن است که اوستایی آن چنین است:
Paitidaeza. احتمالاً به این خاطر به معنای گردآوری و جمع کردن آمده‌است که واپسین فرصت اندوختن آذوقه پیش از فرارسیدن زمستان است یا اینکه واپسین فرصت جمع‌آوری خرمن است، چون آخرین خرمن‌های کشاورزان در پاییز گردآوری می‌شود.»
ولی آلترناتیو محتمل تر این است که واژۀ پهلوی پادیز را بر گرفته از واژه های اوستایی پَت (افتادن) و تَذَ (آنجا، در آن هنگام) و در مجموع به معنی فصل افتادن [برگ درختان] در نظر بگیریم. واژۀ خزان به صورت اوستایی خَذان (خَدان، منسوب کنده شدن و پایین ریختن) گواه آن است.

معنی مشترک هندوانه و زومچه

هندوانه در فارسی به معنی محصول دارای خط‌ها و مرزها و راه ها است. بر این اساس زومچۀ زرتشتیان به معنی هندوانه نیز به همین معنی است. معانی مشترک آنها در تأیید معنی مشترک آنها است:
अन्त m.,n.[h]anta end, frontier, border
ध adj. dha possessing
माच m. mAcha way
माच m. mAcha road
واژه های خربزه و قارپوز (هندوانه) و سوندی (هندوانه) هم در این رابطه اند:
खर adj. khara cutting
हार्य adj. hArya to be divided
पाश m. pAza border
तुण्ड m. tuNDa melon
शुण्डा f. zuNDA trunk
तुण्ड n. tuNDa trunk, beak
स adverb sa possession
वण्ट m. vaNTa share
वण्ट m. vaNTa portion
نظر به اینکه تونده در سنسکریت هم به معنی پوزه و هم به معنی خربزه است پس خود خربزه به معنی پوزۀ بزرگ هم مفهوم می‌شده است.
طالبی در کُردی به صورت تیله بی به معنی گرد باشنده است و طالبی سمسوری یعنی طالبی دارای شیارهای مرزی فرو هشته:
सीम m. sima limit
सीम m. sima boundary
सुरङ्गा f. sura[ngA] tunnel
نظر به واژۀ سنسکریتی پوشپه (منبسط) واژۀ پوس (پوز، بوزه) در قارپوز (پوز سترگ)، تُربزه (بوز نیرومند، هندوانه) و خربزه (بوز بزرگ) اشاره به شکل انبساط یافته این محصولات جالیزی دارد.

مطابقت معنی آبرام و عمرام (عمران) و سام و هارون

نامهای آبرام (پدر ملت عالی)، عمرام (ملت عالی)، سام (معروف) و هارون (والا) در تورات، نشان از وجود قوم آرامیها (ملت عالی) در مقام نام نیای قبیله ای هیکسوسها (حاکمان خارجی، عبریها) دارند:
Abram [E] [S]
high father or father of Aram.
Aram [N] [E] [S]:
highness
Ram [N] [E] [S]:
elevated; sublime
Amram [N] [E] [S]:
an exalted people.
The son of Kohath, the son of Levi. He married Jochebed, "his father's sister," and was the father of Aaron, Miriam, and Moses ( Exodus 6:18 Exodus 6:20 ; Numbers 3:19 ).
Shem [N] [E] [S]:
renown
Aaron [N] [B] [E] [S]:
lofty
نام مریم (میریام، شورشی) هم نشانگر حضور مردم سرزمین سامیان ماری در اتحادیۀ قبایل هیکسوس است.
و سرانجام نام موسی (منسوب به «خدای جوان مرگ و میر دارای عصا، موث») است که به جای خمودی آخرین فرمانروای هیکسوسی است که به همراه قومش از مصر به اسرائیل رانده شد.

شنبه، مهر ۰۳، ۱۴۰۰

شباهت اسطورۀ یونس و نهنگ با اسطورۀ آریونس (آریون)

به نظر می رسد نام یونس تورات را به قیاس از نامهای بابلی اُآنس (نبی نیمه انسان و نیمه ماهی) و نام یونانی آریونس گرفته اند:
آریون (Arion) نوازنده‌ای در اسطوره‌های یونان است.
بیشترین سال‌های عمرش در دربار پریاندروس گذشت. سفری به سیسیل کرد و در راه بازگشت خدمه کشتی قصد جانش را کردند و او با خواندن آوازی دلفینها را به کنار کشتی جمع کرد و به دریا پرید و توسط یکی از دلفین‌ها نجات یافت.
آریون سوار بر یک اسب دریایی، اثر ویلیام-آدولف بوگورو، ۱۸۵۵.

معنی قره سو

احتمال زیاد دارد رودخانه های قره سو نام ایران در اصل خرَئوسیه-او khraosya-o اوستایی به معنی رود خروشان بوده اند. چون آن قره سو که از اردبیل رد میشود در اوستا متصف به رود نیرومند بالنده است.

پنجشنبه، مهر ۰۱، ۱۴۰۰

معنی نام رود اترک

در جغرافیای منسوب به موسی خورنی در گرگان از سه رود ماکسیرا (رود شور)، خَرینداس (رود ستبر) و سرارور (دارای موجودات موذی) نام برده شده است که به ترتیب رود سومبار، رود اترک و رود گرگان هستند. نظر به مطابقت رود خرینداس (رود ستبر) با اَترک، نام اترک را می توان به صورت اَتّ-ریچ به معنی رود آبیاری نیرومند گرفت.
در تبدیل اَتریچ به اَترک گفتنی است: طبق لغت نامۀ دهخدا چ گاه به «ک» بدل شود:
پوچ = پوک.
چلپاسه = کربسه. کلباسو
چمچه = کمچه.
کرچ = کرک (مرغ...).
انچوچک = انچوکک.
در تبدیل واژۀ ریچ اوستایی به رک واژۀ فارسی رَگ (مسیر شریان حیاتی) را هم به عنوان گواه داریم.
احتمال زیاد دارد واژۀ خلیج (گودال ریختن آب) نیز با واژۀ اوستایی و سنسکریتی ریچ ( آبیاری کردن، ریختن، خالی کردن آب) مربوط باشد:
ख n. kha hollow
रेचति {रिच्} verb 4 rechati {rich} evacuate
چون نام اوستایی خلیج فارس یعنی کانس اویه (ظرف و گودال آب) نیز گواه آن است که محل موعودهای زرتشتی و دریای مصب رودخانه های اوتناپیشتیم بابلیها (دارندۀ حیات جاودانی) است.
कंस m. kansa dish, hollow
Oya: water
حمدالله مستوفی نخستین کسی است که نام اترک را در کتابش نزهة القلوب ذکر کرده است. مطابق ایرانیکا، در کتاب حدود العالم آن شاخۀ شمالی (بعد شاخۀ جنوبی) رود هِراند (رود دارندۀ رسایی) دانسته شده است و گفته شده است که استرابون آنرا با نام سَرنیوس (رود بزرگ و اصلی) و پلینی با نام زونیوس (رود بزرگ و نیرومند) یاد نموده است.
एनी f. eni[os] river
نام و نشان اَترک در دایرة المعارف بزرگ اسلامی
اَتْرَك، یكی از طویل‌ترین رودخانه‌های ایران در شمال شرقی كشور. نام اترك را جمع تُرك و به مفهوم رودخانۀ تركان (به نام مردمی كه در اطراف آن می‌زیستند) دانسته‌اند كه درست نمی‌نماید (لسترنج، ۳۷۷؛ ذبیحی، ۵۵). در آثار جغرافی‌دانان اسلامی پیش از سدۀ ۸ ق لفظ اترك دیده نمی‌شود و حمدالله مستوفی اولین كسی است كه این رودخانه را به این نام یاد كرده است (ص ۲۱۲؛ لسترنج، همانجا).
حوضۀ آبگیر رودخانۀ اترك بین °۳۶ و ´۴۵ تا °۳۸ و ´۴۲ عرض شمالی و °۵۴ تا °۵۹ و ´۱۰ طول شرقی واقع شده است. این حوضه از جنوب به حوضۀ آبگیر رودخانه‌های كال شور و گرگان رود، ‌از شمال به خاك تركمنستان، از خاور به حوضۀ آبگیر رودخانۀ ‌درونگر و كَشفَ رود و از باختر به دریای خزار محدود است. مساحت كل حوضۀ آبگیر رودخانۀ ‌اترك را حدود ۰۰۰‘۳۰ كم‍‌۲ برآورد كرده‌اند (طرح مطالعات، «۱-۴«؛ قس (GSE, II / 505. :
دربارۀ سرچشمۀ اصلی این رودخانه اطلاعات گوناگونی وجود دارد. حمدالله مستوفی سرچشمۀ آن را در كوههای نسا و باورد (ایبورد) ‌می‌داند (همانجا). كرزن این محل را در مرتفعات بین مزینان و شاهرود معرفی می‌كند (۱ / ۳۶۸) و دومُرگان آن را در كوههای نزدیك مشهد ذكر می‌كند (ص ۱۳۲). عده‌ای نیز به اختلاف، سرچشمۀ اترك را در نزدیكی ابیورد و دره‌گز (حكیم، ۱۶۵)، قریۀ یدك (شاكری، ۸۴)، كوه كلایوسف (ملگونوف، ۲۰۱)، كوههای خراسان ـ تركمنستان (GSE، همانجا) ذكر كرده‌اند.
آنچه مسلم است رودخانۀ اترك از كوههای هزار مسجد در محلی به نام لاله رویان، واقع در ۴۰ كیلومتری شمال خاوری قوچان سرچشمه می‌گیرد (كیهان، ۱ / ۷۲، ۲ / ۱۸۶؛ رزم‌آرا، ۶؛ مفخم، ۱۱). سرچشمۀ اترك متشكل از حوض بزرگی به طول و عرض ۵۰ متر است كه چندین چشمه با آبی نسبتاً گرم در آن می‌جوشد (كیهان، ۱ / ۷۲). این رودخانه پس از گذشتن از شهر قوچان و دشتهای شیروان و بجنورد و پیوستن چندین شاخۀ فرعی به آن، ‌از مراوه تپه و هتن (هوتن) در چات به رودخانۀ سیمبار (سومبار) در خاك تركمنستان متصل می‌شود و سرانجام در خلیج حسینقلی به دریای خزر می‌ریزد (طرح مطالعات، همانجا).
رود اترك در طول مسیر خود، دو دریاچه تشكیل می‌دهد كه متشكل از مردابهای متصل به یكدیگر است (كیهان، ۱ / ۷۲-۷۳). این دو دریاچه دانشمند و تنگلی نام دارد (نک‍ : نقشۀ تركمن صحرا)‌. در مردابهای اطراف این دریاچه‌ها نوعی درخت گز با ارتفاع كم و گیاهان نیزاری به ارتفاع ۲ تا ۴ متر می‌روید (رزم‌آرا، ۹). طول مسیر اترك، از سرچشمه تا مصب، حدود ۶۰۰ كم‍ است (رزم آرا، مفخم، همانجاها). این مسیر را حمدالله مستوفی ۱۲۰ فرسنگ (همانجا)، كیهان ۵۰۰ كم‍ (۱ / ۷۲) و «دائرةالمعارف بزرگ شوروی»، ۶۶۹ كم‍ ذكر می‌كند (GSE، همانجا). در واقع، به واسطۀ خشكی فصلی یا دائمی قسمتی از مسیر رود اترك، طول این رودخانه متغیر است (قس: همانجا). مطابق قرارداد مرزی میان ایران و روسیه در ۱۲۹۹ ق / ۱۸۸۱ م، مسیر رود اترك از چات تا خلیج حسینقلی مرز مشترك دو كشور (امروزه جمهوری اسلامی ایران و جمهوری تركمنستان) را تشكیل می‌دهد (كیهان، ۲ / ۲۳-۲۴).
رود اترك را از لحاظ طبیعی ـ سیاسی به ۳ بخش تقسیم می‌كنند:
الف ـ اترك داخلی یا بخشی كه در داخل خاك ایران است. اترك داخلی خود از ۳ قسمت تشكیل می‌شود: از سرچشمۀ آن در شمال شرقی قوچان تا رضاآباد را اترك بالایی می‌نامند؛ دشتهای قوچان و شیروان در این قسمت قرار گرفته‌اند. از رضاآباد تا قازان قایه (بالادست مراوه تپه) كه دشتهای بجنورد، گرمخان، مانه و سملقان را در بر می‌گیرد. اترك میانی و از قازان قایه تا دشتهای ساحلی دریای مازندران اترك پایینی خوانده می‌شود. از شاخه‌های مهمی كه به اترك داخلی می‌پیوندد، می‌توان رودخانه‌های فرعی تباریك، قلجق، رود بجنورد، شیرین‌دره، پیش قلعه، آب خرتوت و چشم شربت را نام برد (طرح مطالعات،»۱-۴ تا ۳-۴». اترك داخلی به طور كلی شامل ۱۲ حوضۀ فرعی است (همان، «۴-۴«).
ب ـ اترك خارجی به قسمتی از این رودخانه گفته می‌شود كه در خاك تركمنستان جریان دارد و سیمبار (سومبار) مهم‌ترین شاخۀ فرعی اترك در این قسمت به آن می‌پیوندد (همانجا). رودخانۀ سیمبار خود از ۳ شاخۀ اصلی تشكیل می‌شود: شاخۀ شمالی به نام تركان پس از پیوستن به شاخۀ مركزی سیمبار، در محلی به نام دوزالوم به شاخۀ سوم موسوم به چاندر (چندیر) می‌پیوندد و این ۳ شاخه مجموعاً رود اصلی سیمبار را تشكیل می‌دهند (رزم‌آرا، ۵-۶).
ج ـ اترك مشترك كه مرز بین ایران و تركمنستان است. این بخش پس از عبور از ترشكلی و قزل اترك در نزدیكی محلی به نام پاسگاه پل به تدریج در دشت پراكنده می‌شود و تنها به صورت فصلی به دریای خزر می‌رسد (طرح مطالعات، GSE، همانجاها).
با آنكه مطابق قرارداد ۱۲۹۹ ق، ‌آب اترك می‌بایستی در قسمت مرزی به تساوی بین دو كشور تقسیم شود (كیهان، ۲ / ۳۳؛ مخبر، ۲۱؛ «صورت مجلس»، ۱۴۷)، اما در دهه‌های آغازین سدۀ ۲۰ م در محلی به نام گادری، سدّی توسط روسیه ساخته شد كه باعث تغییر جریان‌ آب رودخانه به سمت شمال و در نتیجه خشكی قسمتهای مرزی گردید (EI1, I / 512). در ۱۳۳۶ ش (۱۹۵۷ م) موافقت‌نامه‌ای بین دو دولت برای بهره‌گیری مشترك از آبهای اترك در تهران منعقد شد ( دایرةالمعارف فارسی).
رژیم آبدهی اترك مانند همۀ رودخانه‌های سرزمینهای خشك و نیمه خشك شدیداً نامنظم و فصلی است. تا جایی كه غالباً در تابستانها كم آب است و در برخی قسمتها خشك می‌ماند. كاهش آبدهی بین قوچان و شیروان مشهود است، هر چند پس از حدود ۷ كم‍ بعد از شیروان، چشمه‌های كوچكی واقع در مسیر رودخانه باعث افزایش جریان آب می‌گردد (شاكری، ۸۵). علاوه بر این در قسمتهای نزدیك به مصب، حدود ۷۰ كم‍ مسیر خشكی وجود دارد كه تنها در فصل طغیانی، آب در آن جریان می‌یابد (رزم‌آرا، ۹؛GSE، همانجا). بدین‌سان، متوسط دبی رود اترك در ایستگاههای مختلف، متفاوت است
(نک‍ : جدول) (»آمار جریان آب»، گزارش ۸۸، ص ۱۰-۱۲؛ گزارش ۹۶، ص ۹-۱۰)
آب اترك را بسیار گل‌آلود و تیره (كیهان، ۱ / ۷۲) و همچنین تلخ و شورمزه (هدایت، سفارت نامه، ۴۰) گزارش داده‌اند.
در جنوب رود اترك جلگۀ وسیع و مرتفعاتی است كه شاخه‌های گرگان رود از همین كوهها سرازیر می‌شوند. قسمت جنوبی آن از كوههای شاهرود شروع شده، به آلاداغ، بینالود، كته شمشیر و جام ختم می‌شود. بین این دو رشته درۀ وسیع و حاصل‌خیزی است كه رود اترك از مشرق به مغرب در آن جاری است و شهرهای مهم خراسان ازجمله قوچان، شیروان و بجنورد در آن قرار دارند (كیهان، ۱ / ۴۵). پس از بجنورد، مسیر اترك عمیق و پیچاپیچ و كرانه‌های آن بی‌حاصل و غیرمسكون است (همو، ۱ / ۷۲). از چات به بعد، در پیرامون رود اترك آبادیهای قابل توجه و مهمی وجود دارد (قس: ابن حوقل، ۱۲۹؛ اصطخری، ۱۷۷).
در گذشته در این ناحیه برخی طوایف تركمن به صورت پراكنده زندگی می‌كردند. سایكس این نواحی را بیابان و صحرایی معرفی می‌كند كه كسی از آن عبور نمی‌كرده است (ص ۲۱). رضاقلی خان هدایت این نواحی را «محل خطر و خوف» و «صحرای بی‌كنار»ی می‌خواند كه در آن «نه آبادی نه شجر و نه حجر و نه علامتی است» (همان، ۴۰، ۱۱۹؛ قس: قورخانچی، ۳۵). همو ساکنان آنجا را غالباً «راهزن یاغی طاغی» می‌خواند (همان، ۱۱۸؛ قس: دومرگان، ۱۴۰-۱۴۱؛ ملگونوف، ۲۰۴). حمدالله مستوفی نیز در سدۀ ۸ ق دربارۀ‌ رود اترك می‌نویسد كه «كنارش اكثر اوقات از حرامی خالی نبود» (همانجا). این منطقه تا اواخر دورۀ ‌قاجاریه محل برخوردهای نظامی و كشاكشهای فراوان میان حكومت مركزی و تركمانان بوده است (نک‍ : ابن حوقل، ۱۲۵؛ حافظ ابرو، ۱۱۷؛ میرخواند، ۷ / ۱۵۷، ۱۸۰؛ غفاری، ۳۰۳-۳۰۴؛ استرابادی، ۸۵؛ مرعشی، ۹۷) و از همین روی كوششهایی به منظور جابه‌جایی طایفه‌های ساكن این ناحیه صورت پذیرفته است (قس: امین‌الدوله، ۵۷). كشاكشهای این ناحیه بر شكل ظاهری و اقتصاد روستایی منطقه نیز بی‌تأثیر نبوده است. كرزن از وجود برجهای پناهگاهی بین عشق‌آباد و مشهد و از سرخس تافراه و از شاهرود تا حتی قم گزارش می‌دهد كه روستاییان به هنگام هجوم دسته‌های تركمان در آنها پناه می‌گرفته‌اند (۱ / ۳۶۸؛ قس: سایكس، ۲۷).
تركمانان این ناحیه را «اترك‌نشین» و «ساحل‌نشین اترك» (امین‌الدوله، همانجا؛ حكیم، ۵۶۸) و در تقسیم‌بندی كلی تركمانان ایران، ایشان را چاروه (چاروا) به معنی شتربان خوانده‌اند (دومرگان، قورخانچی، همانجاها). در قسمت شمالی اترك تركمنهای یموت بعد از قرارداد ۱۸۸۱ م تابع دولت روسیه شدند، لیكن یموتهای جنوب اترك كه به دو تیرۀ آتابای و جعفربای تقسیم می‌شدند، حتی پس از تعیین مرز مطابق سنت و براساس توافق ملحوظ در همان قرارداد، اجازۀ چرانیدن دامهای خویش را در آن سوی مرز نیز داشتند (كرزن، ۱ / ۲۵۹-۲۶۰). مطابق گزارش سایكس، ۰۰۰‘۲ خانوار از تیرۀ جعفربای در جنوب اترك و ۰۰۰‘۱ خانوار از آنها در شمال آن زندگی می‌كردند (ص ۲۱). ملگونوف نیز خبر می‌دهد كه ۰۰۰‘۱ چادرنشین در یورد اترك زندگی می‌كردند كه قراقچی خوانده می‌شدند. همو می‌نویسد بیشتر تركمانان در فصل تابستان به سمت اترك می‌آمدند ومدتی را در آنجا به سر می‌بردند (همانجا؛ قس: رابینو، ۱۵۴). در ۱۸۸۵ م جمعاً حدود ۴۷۵‘۲۲ خانوار از طایفه‌های یموت، گوكلان و تكه در این ناحیه زندگی می‌كردند كه چندان مطیع حكومت مركزی نبودند (پولاك، ۳۲؛ قس: هدایت، روضة، ۸ / ۳۱۸- ۳۱۹).
در همین ناحیه آثار و بقایایی وجود دارد كه بیانگر آبادی در گذشته است. ناحیۀ واقع در پایین دست رود اترك، پیش از این به دهستان موسوم بوده كه به طوایف ده منسوب است (كیهان، ۱ / ۷۳). به گفتۀ باسورث، این شهر درشمال رود اترك واقع بوده است (ص ۱۶). ابن حوقل دهستان را شهری متوسط از ولایت گرگان كه مرز تركان غز بوده است، می‌داند (ص ۱۲۰، ۱۲۵)؛ همو در جای دیگر آن را «مانند دهی» با جمعیتی اندك می‌خواند (ص ۱۲۹). اصطخری دهستان را ثغری می‌خواند پرنعمت، از ثغور قوم غز (ص ۱۷۳) و مقدسی آن را ناحیه‌ای در گرگان برمی‌شمارد (ص ۳۵). بارتولد ظاهراً براساس گفتۀ اصطخری آن را سر حد بین ممالك اسلامی ومتصرفات ایلات غز معرفی می‌كند (ص ۱۴۴).
در همین ناحیه خرابه‌های شهر مشهد مصریان تا سالها پیش بر جای بود (كیهان، همانجا؛ هدایت، سفارت نامه، ۴۱) و نیز نهرهایی به طول ۵۰ كم‍ كه آب اترك را بدان شهر می‌برده، باقی بوده است. بنای این شهر را به پیش ازاسلام مربوط می‌دانند (كیهان، همانجا؛ بارتولد، ۱۴۴-۱۴۵). بارتولد از قول دیگران و در ارتباط با آثار برجای مانده از شبكۀ انهار این ناحیه می‌نویسد: وجود آبیاری مصنوعی تنها هنگامی امكان می‌داشت كه آب اترك و سیمبار (سومبار) و چندیر (چاندر) مانند گذشته به مراتب بیشتر از دورۀ‌ معاصر بوده و مثل امروز تلخ و شور نبوده باشد. همو این آثار را خود نشانۀ تغییر مسیر رود اترك می‌داند (همانجا).
از چات به بعد برخی آبادیهای معدود واقع در كنار اترك عبارتند از از داش برون، اینچه برون و تنگلی (رزم آرا، ۹، ۱۰).
مآخذ
«آمار جریان آب رودخانه‌های ایران»، دفتر بررسیهای منابع آب، وزارت نیرو، تهران، ۱۳۶۴ و ۱۳۶۸ ش؛ ابن حوقل، صورةالارض، ترجمۀ جعفر شعار، تهران‌، ۱۳۴۵ ش؛ استرابادی، میرزا مهدی خان، جهانگشای نادری، به كوشش عبدالله انوار، تهران، ۱۳۴۱ ش؛ اصطخری، ابواسحاق ابراهیم، مسالك و ممالك، به كوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۷ ش؛ امین‌الدوله، فرخ‌خان، مجموعۀ اسناد و مدارك، به كوشش كریم اصفهانیان، تهران، ۱۳۵۴ ش؛ بارتولد، و.، تذكرۀ جغرافیای تاریخی ایران، ترجمۀ حمزه سردادور، تهران، ۱۳۵۸ ش؛ پولاك، یاكوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ كیكاوس جهانداری، تهران،۱۳۶۱ ش؛ حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، به كوشش خانبابابیانی، تهران، ۱۳۵۰ ش؛ حكیم، محمدتقی خان، گنج دانش، جغرافیای تاریخی شهرهای ایران، به كوشش صوتی و كیانفر، تهران، ۱۳۶۶ ش؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به كوشش لسترنج، لیدن، ۱۳۳۱ ق / ۱۹۱۳ م؛ دائرةالمعارف فارسی؛ دومرگان، ژاك، هیأت علمی فرانسه در ایران، ترجمۀ كاظم ودیعی، تبریز، ۱۳۳۸ ش؛ ذبیحی، مسیح، گرگان‌نامه، به كوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ رابینو، ه‍ . ل.، مازندران و استراباد، ترجمۀ وحید مازندرانی، تهران، ۱۳۴۳ ش؛ رزم آرا، علی، جغرافیای نظامی ایران (گرگان و مازندران)، تهران، ۱۳۲۰ ش؛ سایكس، پرسی، سفرنامه، ترجمۀ حسین سعادت نوری، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ شاكری، رمضانعلی، جغرافیای تاریخی قوچان، مشهد، ۱۳۴۶ ش؛ «صورت مجلس»، مجموعۀ قراردادها، وزارت امور خارجه، تهران، ۱۳۳۸ ش؛ طرح مطالعات آبیاری و سدسازی اترك، مهاب، وزارت نیرو، تهران، ۱۳۵۴ ش؛ غفاری قزوینی، قاضی احمد، تاریخ جهان آرا، تهران، ۱۳۴۳ ش؛ قورخانچی، محمدعلی، نخبۀ سیفیه، به كوشش منصوره اتحادیه و سعدوندیان، تهران، ۱۳۶۰ ش؛ كرزن، جرج، ن.، ایران و قضیۀ ایران، ترجمۀ وحید مازندرانی، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ كیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، ج ۱، ۱۳۱۰ ش، ج ۲، ۱۳۱۱ ش؛ مخبر، محمدعلی، مرزهای ایران، تهران، ۱۳۲۴ ش؛ مرعشی صفوی، محمدخلیل، مجمع التواریخ، به كوشش عباس اقبال، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ مفخم پایان، لطف‌الله، فرهنگ رودهای ایران، تهران، ۱۳۵۳ ش؛ مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمۀ علینقی منزوی، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ ملگونوف، گریگوری. «سفرنامۀ نواحی شمال ایران«، سفرنامۀ ایران و روسیه، به كوشش محمد گلبن و فرامرز طالبی، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ میرخواند، محمد بن خاوندشاه، تاریخ روضة الصفا، تهران، ۱۳۳۹ ش؛ نقشۀ تركمن صحرا و دشت گرگان، گیتاشناسی، تهران، شم‍ ‍۱۶۷؛ هدایت، رضاقلی خان، روضة الصفای ناصری، تهران، ۱۳۳۹ ش؛ همو، سفارت نامۀ ‌خوارزم، به كوشش علی حصوری، تهران، ۱۳۵۶ ش؛ نیز:
Bosworth, C. E., «The Political and Dynastic History of the Iranian World», The Cambridge History of Iran, Cambridge, 1968, vol. V; EI1; GSE; Le Strange, G., The Lands of Eastern Caliphate, London, 1966. عباس سعیدی

خطای فاحش در لغت بیدستر در فرهنگ معین که به لغت نامۀ دهخدا هم رسیده است

بنا به یوستی واژۀ ستَرَ در اوستا به معنی خنجر و واژۀ کشَتری (ستری) در سنسکریت به معنی بُرنده و تراشنده و تقسیم کنندۀ همه چیز است.
क्षत्तृ m. kSattR one who cuts or carves or distributes anything
در فرهنگ معین تصویر بیدستر با تنۀ درخت بیدی که آن را سترده و انداخته است، رسم شده است که حاوی رمز نام بید-ستر (قطع کنندۀ درخت بید) است که بدان توجه نشده و دنبال آلترناتیو ضعیف و گمراه کننده ای رفته است:
لغت نامۀ دهخدا: «بیدستر. [دَ ت َ] (اِ مرکب) (از: بی + دست + ار = اره، بی اره) (فرهنگ فارسی معین).»

معنی محتمل لَزگی

لَز و لَزگی به کُردی به چست و چالاک گفته میشود. قابل توجه است واژۀ راسکَ و راسَکَ که علی القاعده صورتی از لزگی هستند در زبانهای ژرمن و سنسکریت به ترتیب به معنی تند و تیز و نوعی رقص هستند. به ظاهر با توجه به درفش لزگیها در زبان خودشان به معنی قوم عقاب دریایی درک شده است. از سوی دیگر با توجه به اینکه شاهان اران را که به سرزمین لزگیها در آن سوی دربند تسلط داشته اند لیزانشاه و خرسان شاه می گفته اند و لوی-زان و خَر-سان به سنسکریت به معنی محل موجود تند و تیز (دار، دال= عقاب) هستند، لذا بیشتر محتمل است که نام مردم لزگی به معنی منسوبین به عقاب باشد.
اگر منظور از لیزان، منطقۀ لاهیج (لیجان) جنوب باکو باشد، این نام می تواند به معنی منطقۀ «مردم دارندۀ سگان تند و تیز و نیرومند» (کادوسیان= مردم دارندۀ سگان نیرومند) باشد. خُرسان را هم میشود محل گود (سفلای رودهای کورا- ارس) معنی نمود.

چهارشنبه، شهریور ۳۱، ۱۴۰۰

Vad betyder namn Motala och Bohuslän?

Om namnen Motala och Bohuslän har jag kommit på de synpunkter att de är i tur och ordning mötesplatsen av de tilltalade och landskapet med hus av bokträ, eftersom de flesta namn i geografin handlar om de särskilda egenskaper som de områdena har haft:
Motala som tingsplats och dess berömda avrättnings plats "Brökullen" visar att Motala har betytt mötesplatsen av rättegångs tal. Bohuslän betyder bok-hus-län
Liksom bovete (bok-vete).
Växten bok är mer rimligt än den antydde bage-n (fästning) i detta förhållande:
I blandade skogar växer bok tämligen vanligt endast upp till en gränslinje från mellersta Bohuslän till nordöstra hörnet av Kronobergs län, därefter mot norr till Östergötlands gräns sedan mot sydöst till Kalmarsund. Denna linje är den egentliga nordgränsen för Sveriges bokområde.
Namnet Bohuslän började användas på 1400-talet och avsåg till en början endast södra delen av landskapet, där som finns bokträd.

سه‌شنبه، شهریور ۳۰، ۱۴۰۰

اتیمولوژی واژۀ ناب

در فرهنگ معین واژۀ ناب (ناپ پهلوی) برگرفته از اَن-آپ اوستایی (بی آب) حدس زده شده است. ولی به نظر می رسد آن بر گرفته از واژۀ اوستایی نَبا (سرچشمه و اصل) بوده باشد. ناف هم شکلی از این کلمه است.

دوشنبه، شهریور ۲۹، ۱۴۰۰

مکان کنونی شهرهای رویان و بروان

شهرهای کلاردشت و رشت محل کنونی شهرهای باستانی رویان و بَروان هستند: نظر به سر سبز بودن مازندران و گیلان کمتر اتفاق افتاده است که شهر ویران شده برای همیشه متروک گردد، بر این اساس شهر کوهستانی رویان مازندران و بَروان دیلم (گیلان) را باید در میان شهرهای بزرگ این مناطق جست. یکسانی موقعیت جغرافیایی و ترادف لغوی متناظر آنها ما را به سوی شهرهای کلاردشت و رشت رهنمون میگردد:
مطابقت رویان قدیم با کلاردشت (کلار دژ) گای لیسترینج در جغرافیای تاریخی خلافت شرقی، شهری به نام کلار (دارندۀ شکوهمندی) در غرب مازندران را با شهر مرتفع رویان کهن (محل با شکوه) سنجیده است. نام کلار از سوی دیگر به وضوح یادآور شهر کلاردشت (دژ دارندۀ شکوه) است. در این سمت جغرافی نویسان قدیم از شهرهایی به نام کبیره (کلارستاق) و کجه (کُجور) هم یاد نموده اند. در کتاب البلدان در حدود ۱۲۰۰ سال قبل به شهر سعیدآباد مابین کلار (کلار آباد) و رویان (کلار دشت) اشاره شده‌است. بنا به گای لیسترینج دو رویان یکی نزدیک دریا و آن دیگری در سمت کوهستان وجود داشته است.
یاقوت حموی، رویان را کرسی منطقه کوهستانی طبرستان و آمل را کرسی منطقه جلگه ای و اراضی پست ساحلی یاد کرده و قید نموده که در رویان ساختمان‌های خوب و باغستان‌های پر میوه وجود داشته و نزدیک رویان (یا کلار) شهر سعید آباد (مرزن آباد) واقع است.
مطابقت رَشت با بَروان کهن مرکز دیلم (گیلان قدیم) شهر بَروان بوده است که به شکل برَهه- وان به معنی محل درخشان بوده است. حمدالله مستوفی در نزهة القلوب به جای بَروان از رشت نام می برد که نامش به صورت رَئه-شت به همان معنی محل درخشان یعنی معنی بَروان است. به نظر می‌رسد عنوان درخشان آنجا مربوط به محصول ابریشم آن بوده است. واژۀ رَشتَ در اوستایی نیز به معنی درخشیدن و آراستن، اشاره به متاع ابریشم شهر رشت دارد که حمدالله مستوفی در نزهة القلوب بدان اشاره کرده است.
رشت ابتدا قصبه ای بود که در میان دو رودخانه گوهررود و سیاهرود قرار داشت و از این جهت نیز قدمت دیرینه دارد. ولی از جهت سابقه شهری، اولین بار نویسنده حدود العالم و سپس حمدالله مستوفی، در قرن هشتم هجری، از این شهر نام برده است. دو نام قدیمی عربی رشت دارالمرز یا دارالامان بوده که قبل از این دو، به آن بیه یا بیه پس می گفته اند. نام بیه پس در اصل به معنی محل پسین تهیه ابریشم است که در مقابل بیه پیش (لاهیجان=محل پیشین تهیه ابریشم) قرار داشته است. بیه از همان ریشه بو (ابریشم) و بویه (ابریشم کار) است. بنابراین اگر خود نام رشت را هم در رابطه با همین ویژگی این شهر یعنی رشتن مادۀ درخشان ابریشم معنی نمائیم راهی منطقی پیموده ایم. در عهد مسلمین شهری به نام رشت در کنار جیحون در سمت شمال خراسان وجود داشته است که به احتمال زیاد مفهوم آن هم شهر محل تهیۀ ابریشم بوده است.
مطابقت رودسر با نامهای قدیمی دیگر آن هوتم و کوتم در ارتباط با حاکم نشین دیگر دیلم یعنی هوسم گفتنی است: نامهای هوسم و کوتم و رودسر مترادف هستند:
हुत adj. hu[ta] poured out
ग्मा f. gmA (zam) earth
कोटि f. koTi end
ग्मा f. gmA (zam) earth

یکشنبه، شهریور ۲۸، ۱۴۰۰

معنی قهرمان

کار اندیش و مباشر را که در باب قهرمان مطرح کرده اند، بدین شکل معانی قانع کننده ای نیستند. لغت نامه هایی هم که ابتدا واژۀ قهرمان را مطرح کرده اند مانند برهان و آنندراج منسوب و متأثر از سبک هندی هستند.
معنی کارفرما برای واژۀ معرّب قهرمان در زبان عربی یاد آور کرامه (فرمان) و کرامنه (مباشر پشتکار دار) در سنسکریت است و ان که علامت فاعلی است:
क्रम m. krama order
क्रमण n. kramaNa approaching or undertaking anything
مطابق لغت نامۀ دهخدا:
قهرمان. [ق َ رَ] (معرب، ص، اِ) وکیل یا امین دخل و خرج. جمع آن قهارمه است و این کلمه عربی نیست. (اقرب الموارد). || پهلوان. دلاور. (ناظم الاطباء). پهلوان مظفر و غیرمغلوب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || قائم به کارها و خزانه دار و وکیل و نگهدارندۀ آنچه در تصرف او هست. معرب کهرمان. (آنندراج). کارفرما. (برهان) (ناظم الاطباء). ج، قهارمة. (دزی ج 2 ص 415)۞:
اگر اشتر و اسب و استر نباشد
کجا قهرمانی بود قهرمان را؟
ناصرخسرو.
|| قوت و زور و قدرت. (ناظم الاطباء). || حاکم و به معنی حکومت نیز. (آنندراج).

جمعه، شهریور ۲۶، ۱۴۰۰

معنی مِرمِروس (میرمیرو)

نام یا عنوان سردار بزرگ ساسانی را که در منابع بیزانسی به صورت مِرمِروس آمده، به صورت مهرمهرویه بازسازی کرده اند ولی به نظر می‌رسد اصل آن عنوان میرمیرو یعنی رئیس رئیسان بوده است که از عهد آشوریان به سپهسالاران بزرگ اطلاق می‌شده است.

کاوۀ آهنگر؛ مؤبدی آهنگ-گر بوده است

جالب است که کلمات کاوی و ارچک که مطابق نام کاوه و ارشک هستند در سنسکریت مترادف هم به معنی شاعر و موبد می باشند و مطابق هوفمان، ارشک در آتشکده آذربرزین مهر ناحیه آساک به حکومت رسیده بود. برخی ایران‌شناسان کاوۀ آهنگر سخنور و پسرانش کارن و قباد را مربوط به عهد اشکانی می دانند. مصرع شاهنامه ای "به فرزند من دست بردن چرا" از زبان کاوه، یاد آور قیام ارشک (قباد، فرمانروای روحانی) به سبب نظر لهو فِرِکلِس والی سلوکی بر برادر و جانشین او تیرداد (کارن، جنگاور) می باشد که سبب قتل فِرِکلِس و قیام ارشک می گردد:
कावयते { कव् } verb 10 kAvayate { kav } compose
कव m. kava sound
कवि m. kavi poet
छवि f. chavi (kavi) skin
अर्चक adj. archaka worshipping
अर्चक adj. archaka honouring
अर्चक m. archaka worshipper
अर्चक m. archaka priest
کاوه را بعداً با هارپاگ عهد کوروش (فریدون) مطابقت داده اند. ولی اگر کاوه در اصل هارپاگ بود نامش در اوستا ذکر میشد.

چهارشنبه، شهریور ۲۴، ۱۴۰۰

ریشۀ هندوایرانی محتمل نام خلیج (پیشرفتگی آب در خشکی)

در پهلوی و اوستایی چات/چاه و خا/خان به معنی چاله و چاه هستند. نتیجه این میشود که هیئت خله/خاله هم برای چاه و شکاف و گودی و چاله و کانال وجود داشته است، چنانکه در واژۀ فارسی خلیدن و خَلّه/کهَلّۀ سنسکریت (کانال) نمود دارد:
खल्ल m. khalla cut
खल्ल m. khalla creek
खल्ल m. khalla canal
ij: ratio extension
نظر محتمل تر:
احتمال زیاد دارد واژۀ خلیج (گودال ریختن آب) با واژۀ اوستایی و سنسکریتی ریچ ( آبیاری کردن، ریختن، خالی کردن آب) مربوط باشد:
ख n. kha hollow
रेचति {रिच्} verb 4 rechati {rich} evacuate
چون نام اوستایی خلیج فارس یعنی کانس اویه (ظرف و گودال آب) نیز گواه آن است که محل موعودهای زرتشتی و دریای مصب رودخانه های اوتناپیشتیم بابلیها (دارندۀ حیات جاودانی) است.
कंस m. kansa dish, hollow
Oya: water

معنی نام مناطق سنگلج و نشلج

نامهای این نواحی به محل تقسیم آب به کانالها و محل نشت آب کانال (قنات) می باشند:
रवि m. ravi (ragi) right canal
در مورد نام سنگلج گفته شده است: برخی نام سنگلج را دگرگون‌شدهٔ «سنگ رج» دانسته‌اند. رج به معنی ردیف است و اصطلاح سنگ رج مربوط به تقسیم آب با پاره‌های سنگ بوده‌است.

اتیمولوژی شهر جویم

مطابق مقدسی «جویم دارای تپۀ زیبایی است که با پنج پله بالا روند و در میانش حوضی است که از باران پر شود و هر روز به اندازۀ نیاز از آن بر گیرند.» وجه تسمیه جویم (جَئیوی-یم) به معنی دارای حوض بزرگ ژرف می تواند از آن گرفته شده باشد.
ترکیب اوستایی گَیَه (جَیَه= جای) -آو (آب)- وَئِم (ژرف، گود) یعنی جای آب ژرف برای جویم محتمل‌تر است.

سه‌شنبه، شهریور ۲۳، ۱۴۰۰

نگاه تیزبین و بسیار منطقی احمد کسروی در مورد جغرافیای تاریخی

کتاب کاروند احمد کسروی حاوی مطالب مهمی در بارۀ جغرافیای تاریخی ایران است؛ گرچه زمان وی فرهنگنامه های اوستایی و پهلوی و سنسکریت به فارسی و انگلیسی لااقل در دسترس عامۀ مردم ایران نبود ولی وی با شّم منطق ریاضی نیرومندی که داشت نظریات صائبی در بارۀ ریشۀ برخی نامهای جغرافیایی ایران داده است که برای نمونه به سه مورد معانی نام شمیران، تهران و جهرم در نوشتار وی اشاره میشود که تحت عنوان نام شهرها و دیههای ایران ذکر شده است:
وی نام شمیران را به درستی با زَمی ایرانی به معنی زمستان سنجیده و آن را معادل واژه های هیما در سنسکریت، هیمس لاتین، خیمون یونانی و جمیر ارمنی و زیما در روسی می داند و آن را از جمله در نقطه مقابل نامهای تهران و جهرم به معنی جایگاه گرم می بیند. حدس جالب وی در مورد جهرم درست به نظر می رسد ولی این معنی برای تهران با توجه به واژۀ اوستایی ثرائی/تهرائی thrai (پناه گرفتن) با مشکل مواجه میشود که مطابق سفرنامه ها مردم این قصبه برای امنیت خود و اموالشان از پناهگاههای زیر زمینی استفاده می نموده اند. ولی چنانکه گفته شد دو مورد شمیران و جهرم از این سه مورد کاملاً درست و منطقی است که مورد جهرم را بعد از چندین نظر عوض کردن سرانجام به همان نظر احمد کسروی بزرگ رسیدم:
معنی جهرم نظر به اینکه نام های گابرا در نقشه های بطلمیوسی فارس و زرهم کارنامه اردشیر بابکان را می توان شهر تابستان شدید معنی کرد، لذا نام جهرم چنانکه احمد کسروی حدس زده بود، به معنی شهر تابستان بسیار گرم است:
गभीर adj. gabhira (jafra) grave
hama: hot, summer
धीर adj. dhira strong
hama: hot, summer

معنی نام زیگین ها (زیگِناره ها، کولی های باستانی)

در خبر هردوت نام سیگین های شمال بالکان (هاماکسوبی های منابع یونانی و رومی بعد از هرودوت، یعنی مردم زندگی کننده در ارابه ها) که در ارابه ها می زیسته و از تبار مادها به شمار می رفتند، به معنی مردم گردنده است:
श्यायते {श्यै} verb zyAyate {zyai} move
जन m. jana people

دوشنبه، شهریور ۲۲، ۱۴۰۰

معنی نام شهر ترمذ کنار آمودریا (جیحون)

نظر به نام «آب راهۀ» ترمذ و قایقهایی که در آن ساخته می‌شده است، نام ترمذ را می توان بر گرفته از تَرِ-میث اوستایی یعنی محل از این سو به آن سو گذر کردن، گرفت:
ترمذ از نظر جغرافیدانان مسلمان اهمیت بسیار داشت. یعقوبی جای آن را در سمت چپ رود جیحون ذکر کرده است. صفی الدین بلخی نام پیشین آن را «آب راهه» دانسته که بر اثر کثرت استعمال به «آواره» تبدیل شده است. مقدسی از قایقهایی که در آن ساخته می‌شده، سخن گفته است.

یکشنبه، شهریور ۲۱، ۱۴۰۰

معنی سنسکریتی واژۀ عجم

واژۀ اَجم (عجم) شکلی از اَگمه/هگمۀ ایرانی در سنسکریت مترادف با ساگارتی، مُغ و ماد (مادو اکدی) به معنی مردم انجمنی است:
अज m. aja troop
मय maya consisting of
ولی بسیار محتمل تر این است که این نام واژه های هندوایرانی به جَبر (به هم بسته، انجمنی =گبر) و الجمع در زبان عربی ترجمه شده و الجمع به عجم تلخیص یافته است. چون در خود منابع هندوایرانی کهن واژۀ اجم به جای نام طبقۀ روحانی مغ به کار نرفته است.

معنی فریومد، ملایر و ملکان

نام فریومذ (فریومد) را می توان مرکب از فریو (فرایوِ اوستایی، پُر و فراوان) و مذ (انگور و شراب انگوری) گرفت که بدان مشهور بوده است. نامهای ملایر (محل دارای مذ= مل) در استان همدان و ملکان (انگوران قدیم) در آذربایجان نیز در این رابطه هستند.

شنبه، شهریور ۲۰، ۱۴۰۰

معنی جابلقا (جا-برغه) و جابلسا (جا-برسا)

این دو شهر بسیار بزرگ و پر جمعیت (در واقع کشور) افسانه ای به معانی سرزمین درون سدّ (برغه) و سرزمین انتهایی، به ترتیب چین و ژاپن (ژاپنگو، وی= سرزمین دور) هستند که نام و نشانشان در خاورمیانه افسانه ای شده است:
बर्स m. barsa thin end

دلیل احتمالی بر این که چرا مقبرۀ امام سوم شیعیان به شکل شش ضلعی ساخته شده است

می تواند این بوده باشد که سازندگان مقبره از قبیلۀ بنی اسد، عنوان اَسَد-اَس (بنیاد شده توسط بنی اسد) را با اَسدَس (شش عدد شده) و مُسدَس (شش ضلعی) ربط داده اند.

پنجشنبه، شهریور ۱۸، ۱۴۰۰

اتیمولوژی محتمل کِویر زبان كُردی

کِویر كُردی به معنی تخته سنگ می تواند در اصل به معنی تکۀ جدا شده باشد:
ka: which
विरह m. vira[ha] separation
واژۀ کویر فارسی را در این رابطه می توان اشاره به قطعۀ شش ضلعی های نمکی کویر نمک دانست.

جمعه، شهریور ۱۲، ۱۴۰۰

مطابقت فُطروس ملک روایات شیعیان با پتروس حواری

گفته شده است «در فلسفۀ عزاداری امام حسین شیعیان از عزاداری مسیحیان قدیم که با فدا شدن مسیح، گناه تمام مسیحیان بخشیده میشود، الهام گرفته شده است». مسیحیان قدیم مراسم زنجیر زنی هم داشته اند که مورد تقلید شیعیان قرار گرفته است (مراسم «روز خون» و یا «آداب‌ورسوم هفت‌روزه» مسیحیان که بسیار شبیه روز عاشورا و مراسم ده روزۀ ماه محرم است). در سوگ سیاوش که تعزیۀ عاشورا با آن مقایسه میشود نه موضوع بخشش گناهان و نه زنجیرزنی وجود داشته است.
یکی از شواهد روشن الهام تعزیۀ ماه محرم از مراسم تعزیه برای عیسی مسیح ماجرای فُطروس ملک است که در اصل همان پطروس حواری مسیحیان به نظر می رسد. واژه های حواری و حوری (مَلک) در ریشۀ حور به معنی شدیداً سفید به هم می رسند:
فُطْرُس در روایات شیعی، فرشته ای رانده شده از درگاه الهی است که به هنگام ولادت امام حسین بال و پر خود را به قنداقۀ ایشان مالید و مورد بخشش خداوند قرار گرفت.
پطرس در انجیل پطرس ترجمۀ یونانی کلمۀ آرامی «کیفا» به معنی «صخره» است. بر اساس انجیل، علت نامگذاری شمعون به «پترس» توسط عیسی اینگونه عنوان می‌شود:
« من بر این صخره کلیسای خود را بنا می‌کنم، و قدرت‌های جهنم، هرگز قادر به نابودی آن نخواهند بود. من کلیدهای ملکوت خدا را در اختیار تو (پطرس) می‌گذارم تا هر دری را بر روی زمین بگشایی در آسمان نیز گشوده شود و هر دری را بر روی زمین ببندی، در آسمان بسته شود.» بر اساس این روایت، کلیسای رم خود را جانشین پطرس و وارث کلید بهشتی می‌داند. اما در انجیل برنابا (بارنابا) که در زمرۀ اسفار مشکوک عهد جدید است، پترس به دلیل این که عیسی را فرزند خدا خواند، مورد خشم وی قرار گرفت و حتی عیسی قصد اخراج پطرس از جمع حواریان را داشت، که با وساطت دیگر حواریون، او را بخشید.
مرگ پترس
در سال ۶۴ میلادی امپراتور روم نرون دستور به آتش زدن روم داد و سپس این تقصیر را بر گردن مسیحی‌ها نهاد. از این رو که پترس رهبر کلیسا بود وی را دستگیر کرده و واژگون به خواست خودش بر صلیب کردند. زیرا خود وی گفت من لیاقت ندارم مانند عیسی مسیح بمیرم.
فطرس ملک
فطرس یا فطروس یا پتروس ملک به اعتقاد مسلمانان نام فرشته‎ای بوده‌است که شفا یافتن او در خرائج راوندی نقل شده‌است. به اعتقاد مسلمانان هنگامی که امام حسین متولد شد خداوند به جبرئیل فرمان داد با گروه بسیاری از فرشتگان به حضور محمد آیند و به او تبریک بگویند. جبرئیل در مسیر فرود از آسمان به زمین فرشته‌ای به نام فطرس (پطرس) را دید که در جزیره‌ای افتاده (خداوند فطرس را مأمور کاری می‌کند و او در آن کار کندی کرده و در نتیجه به کیفر شکست بالهایش گرفتار شده است).
فطرس به جبرئیل گفت: به کجا می‌روید؟ جبرئیل گفت: به سوی محمد. فطرس گفت: مرا نیز با خود حمل و نزد محمد ببر شاید برایم دعا کند؛ جبرئیل خواسته او را پذیرفت و با هم همراه فرشتگان دیگر به حضور محمد رسیدند و تولد حسین را تبریک گفتند. آنگاه جبرئیل ماجرای فطرس را به عرض رسانید. محمد گفت به او بگو پیکرش را به این نوزاد بمالد فطرس همین کار را کرد و همان دم خداوند فطرس را تندرست کرد و به حال اول برگرداند سپس فطرس همراه جبرئیل به آسمان پرگشود.
در روایت دیگر آمده‌است فطرس هنگام پرواز به سوی آسمان به محمد گفت اکنون که من به خاطر وجود حسین شفا یافتم باید حق او را ادا و احسانش را جبران کنم؛ هرکس حسین را زیارت کند زیارتش را به او ابلاغ می‌کنم و هرکس در هر کجا به او سلام کند یا درود فرستد سلام و درود او را به آن خواهم رساند.