سه‌شنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۹۵

رد پای اساطیر آشوری و بابلی در هفتخوان رستم در مازندران

رستم همراهی از دیوان به نام اولاد دارد که نامش را به صورت ائوره داتَ بازسازی کرده اند که یاد آور اروره دات (آفریده الهه اروره) است که لقب انکیدو (پادشاه سرزمین خوب) همراه گیلگامش (پیرمرد هنوز جوان= سام ) در کشتن دیو خومبابا (آفریدۀ خدای آسمان) است که دارای هفت نوع نیروی درخشان ایزدی (یعنی دیو سفید و درخشان) است. اولاد که نامش به صورت کولاد (کی اولاد) و پولاد غندی هم آمده توسط رستم به پادشاهی دیوان مازندران رسید. نام فولاد غندی (پولاد "ایزد خندان"= آشور) مطابق می باشد با نام آشوربانیپال (خدای خندان [آشور] فرزندی داده است). پولاد در واقع در اینجا علی القاعده به جای پور داد (فرزند داد) است. پس در نامهای اولاد و پولاد غندی دو نام اساطیری و تاریخی انکیدو و آشوربانیپال مستتر است. خود نام دیو سفید بیش آنکه مطابق شاناباشو رئیس رئیسان آشوری باشد که توسط آشوربانیپال برای فتح شهر آمل و تسلیم خشثریتی (کیکاوس) فرستاده شد، مطابق خومبابای عیلامی نگهبان جنگل ایزد آسمان و دارای هفت نوع فر درخشنده (کیتن) است. تعداد هفت خوان رستم (هفت درخشندگی رستم) در مازندران هم وجه اشتراکی با هفت بخش نیروی آسمانی درخشان خومبابا دارد:
Enlil becomes enraged upon learning this and redistributes Humbaba's seven splendors (or in some tablets "auras"). "He gave Humbaba's first aura to the fields. He gave his second aura to the rivers. He gave his third aura to the reed-beds. He gave his fourth aura to the lions. He gave his fifth aura to the palace (one text has debt slaves). He gave his sixth aura to the forests (one text has the hills). He gave his seventh aura to Nungal[ (" the grand princess" ,the goddess of prisoners)]." No vengeance was laid upon the heroes, though Enlil says, "He should have eaten the bread that you eat, and should have drunk the water that you drink! He should have been honored."
(https://en.wikipedia.org/wiki/Humbaba).
واقعه تاریخی نهفته در هفتخوان رستم/گرشاسپ شکست دادن آشوریان در آغاز حکومت آشوربانیپال در زیر حصار شهر آمل است. آشوریان نتیجه لشکرکشی به شهر آمل و مذاکره و تسلیم خشثریتی (کیکاوس) را به عمد کتمان کرده اند ولی از مستقل شدن ماد بعد از این واقعه معلوم است که در آنجا شکست سختی بر آشوریان از جانب آماردان و مادها وارد شده است: نام رئیس رئیسان آشوری شانابوشو (جمع آوری کننده کالا، همان کلاهور شاهنامه که به ظاهر جای گیرنده در آب دریا هم مفهوم شده) در اوستا به صورت گندرِوَ به معنی ثروتمند بزرگ (معنی اسم شانابوشو) و یا رئیس بزرگ (لقب رئیس رئیسان شانابوشو) آمده است که در کنار دریای فراخکرد (مازندران)- لابد کنار شهر آمل- توسط کرساسپ (در هم شکننده ستمگران، همان رستم هفتخوان مازندران شاهنامه) کشته شده است. کتسیاس نام اصلی قهرمان آماردان آترادات (مخلوق آتش) پیشوای آماردان آورده است که با آذربرزین (منسوب به آتش والامقام) در آذربرزین نامه مطابقت دارد.

مطابقت ثریته و زال (پیر)

نام ثریته (پناه دهنده) پدر کرساسپَ (در هم شکننده ستمگران) به صورت زریته (پیر) با زال (پیر) پدر رستم (روتستهم، ریشه کن کننده ستمگران) یکی است. به نظر می رسد در این رابطه نام قهرمان بابلی گیل گامش ("پیر مرد هنوز جوان است") مد نظر قرار گرفته است؛ چون نام خانوادگی مشترک اوستایی و شاهنامه ای ثریته و زال یعنی سامَ در سانسکریت معنی "آنکه همواره در همان حال است" را می دهد.

مطابقت سپیتورۀ اوستا و کتاب پهلوی بندهش با کوروش هخامنشی

مطابق اوستا و کتابهای پهلوی جمشید (شاه مؤبد، عنوان فرمانروایان مغان ماد) به دست سپیتوره ([دارندۀ] میش یا گاو سفید) از کسان اژدهاک (آستیاگ) که برادر جمشید به شمار آمده، کشته میشود. این موضوع یادآور کشته شدن سپیتمه داماد و ولیعهد آستیاگ فرمانروای نواحی شمال غربی ماد (آذربایجان و اران و ارمنستان) به دستور کوروش در هنگام سقوط حکومت مادها است. در اوستا کوروش هخامنشی جایی به نام ثراتئونه (فریدون) و جای دیگر به صورت فرشوشتر (شهریار نو= نوذر) از خاندان هوگوها (دارندگان گله خوب) آمده است و در شمار اجداد فریدون مندرج در کتاب پهلوی بندهش نیز نام سپیتوره به صورت سپیت تور دیده میشود. از آنجاییکه کورَ/کور در آذربایجان و کردستان به گوسفند و قوچ گوش ریز گفته میشود لذا به نظر می رسد خود نام کوروش در این رابطه به قوچ سفید و روشن ترجمه میشده است و نامهای سپیتوره (دارندۀ گلۀ سفید) و هوگوَ (دارندۀ گله خوب) از آن برخاسته است. چون در خواب دانیال نبی تورات نیز کوروش (فریدون) به صورت قوچ دوشاخ (ذوالقرنین) ظاهر میشود.

دوشنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۹۵

مأخذ احتمالی نام عجم

به نظر می رسد نام عجم (گنگ، لال) برای مغان از ترجمه عربی نام مُغ (در واقع به معنی انجمنی) در هیئت سانسکریتی مُکَ (گنگ و لال) عاید شده است. لذا این عمل می تواند در سمت بندر ارتباطی ایرانیان و هندوان و اعراب یعنی بندر هرمز اتفاق افتاده باشد:
मूक mUka adj. dumb, मूक mUka adj. speechless.
ولی بنا به یاد آوری دوستمان جناب فاطمی "واژه بربر هم در زبان یونانی به معنی گنگ و لال بوده است. احتمالاً واژه عجم میتواند زیر اثر فرهنگ یونانی و رومی به بیگانگان اطلاق شده باشد." خصوصاً که یونانیان بعد از جنگ با داریوش کلمۀ بربر را به ویژه به ایرانیان مادی و پارسی اطلاق نموده اند. جالب است که دیاکونوف نیز در صفحه ۵۹ تاریخ ماد می گوید که روسها به خصوص آلمانیها را نمتس (گنگ) می خوانند. یعنی کسی که زبانش را نمی توان فهمید.

یکشنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۹۵

ارتباط واضح اسطورۀ مانو با اسطورۀ آتراهاسیس بابلی

اسطورۀ مانو: در تاریخ ادب هند آمده: در هنگامی که مانو (مرد دانا، پسر برهما به اعتقاد برهمنان) داشت، دست خود را می شست، ناگهان یک ماهی به دستش آمد که مایه دهشت وی شد، چون ماهی سخن می گفت و از او می خواست که وی را از هلاکت نجات دهد و به او وعده می داد که اگر چنین کند او نیز مانورا در آینده از خطری عظیم نجات می دهد، و آن خطر عظیم و عالم گیر که ماهی (سمبل ائا/انکی) از آن خبر می داد عبارت بود از طوفانی که به زودی همه مخلوقات را هلاک می کند، و بنا بر این شرط، مانو آن ماهی را در مرتبان حفظ کرد.
وقتی ماهی بزرگ شد به مانو از سالی خبر داد که در آن سال طوفان واقع می شود، و سپس راه نجات را نیز به او آموخت و آن این بود که کشتی بزرگی درست کند وهنگام به پا شدن طوفان داخل آن کشتی گردد، و می گفت من تو را از طوفان نجات می دهم، در نتیجه مانو دست به کارساختن کشتی شد، و ماهی آنقدر بزرگ شد که دیگر در مرتبان جای نگرفت و به ناچار مانو آن را به دریا افکند.
چیزی نگذشت که طوفان همانطور که ماهی گفته بود آمد و وقتی مانو داخل کشتی می شد دوباره ماهی نزد او آمد و کشتی مانو را به شاخی که بر سر خود داشت بست و آن را به طرف کوههای شمالی کشید و در آنجا مانو کشتی را به درختی بست و چون آب فروکش نمود و زمین خشک شد مانو تنها ماند. (منبع سایت حوزه)
اسطورۀ بابلی آترا هاسیس ( دارای خرد بیش از حد): این اسطوره به این ترتیب آغاز می شود که خدایان همۀ کارهای سخت را انجام می دهند، به کندن کانال ها و تمیز کردن آنها می پردازند، در حالی که این کار را دوست ندارند. پس از گذشت ۳۶۰۰سال به این نتیجه می رسند که به اندازۀ کافی کار کرده اند و خود را در مقابل انلیل مسلح می کنند. انلیل از اینکه در نیمه های شب تهدید شده است ناخشنود است و چهره اش مانند درخت گز زرد می شود. وی خدایان بزرگ را گرد می آورد تا حرف آنها را بشنود. و آنها تصمیم می گیرند که بیلیت- ایلی ، الهۀ زهدان، میرندگان را بیافریند و از آن پس میرندگان همۀ کارهای سخت را انجام دهند. او اینکار را می کند و هفت مرد و هفت زن را می آفریند. از این گروه کوچک جمعیت عظیمی پدید می آید که از نظر انلیل بیش از حد زیاد است.
برای نابودی آنها انلیل، طاعون، خشکسالی و قحطی را آزمایش می کند، اتره هسیس اطمینان می دهد که آنها عمل نخواهند کرد. پس از گذشت شش سال مردم دختران خود را می خورند و دیگر نمی توانند کارهای سختی که برای آن آفریده شده اند، انجام دهند. انکی و انلیل دربارۀ بهترین روشی که باید در پیش گرفت با هم به منازعه برمی خیزند. انلیل تصمیم می گیرد یک کردار بد انجام دهد ( توفان)، و انکی به اتره هسیس هشدار می دهد و دربارۀ قایقی که باید ساخته شود به او رهنمودهای مشخص می دهد، و به او اطلاع می دهد که توفان به مدت هفت روز ادامه خواهد یافت. متاسفانه در اوج حادثه خلا بزرگی در حدود پنجاه و هشت سطر وجود دارد و داستان در نقطه ای از سر گرفته می شود. این حماسه با یک سرود مذهبی موجز به پایان می رسد که احتمالاً توسط انلیل خوانده می شود.:
ما چگونه توفان نازل کردیم.
اما یک انسان از این فاجعه جان به در برد.
شما رایزن خدایان هستید؛
من در فرامین شما تناقض آفریدم.
بگذار ایگی گی به این آواز گوش دهد
تا شما را ستایش کند
و بگذار آنها از بزرگی شما گویند.
من آواز توفان را بر همۀ مردم خواهم خواند:
گوش کنید! (از مرضیه طباطبایی، سایت تاریخ ما)

شنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۹۵

احتمال ارتباط نام ایزد و الهۀ آسمان و زمین با گیه مرتن (کیومرث) و گاو اوکدات (گاو نخستین)

در اساطیر ودایی پریتهوی (زمین) و دیائوس (آسمان) نماد ماده گاو و ورزاو از خدایان کهن باروری و به روایتی مادر و پدر خدایان و انسان هستند. در اساطیر ایرانی کیومرث پیش اندیش همزاد گاو نخستین است و آنها در دو سوی چپ و راست مقابل هم رودخانه مقدس دائیتی خلق میشوند. از آنجاییکه اعقاب کیومرث به نام مهری و مهریانه نامیده میشوند و گاو نر و گاو ماده سمبلهای خورشید و ماه بوده اند، لذا این احتمال وجود دارد که منظور از نخستین مخلوقات ایرانی همان ایزد و الهه ماده گاو و ورزاو شکل زمین و آسمان و والدین ایزد خورشید (مهر) و الهۀ ماه (مهری) بوده باشند. می دانیم که در کتیبه متی وزه پادشاه میتانی هم نام ایزد مهر به صورت زوج ایزد و الهه در نظر گرفته شده است. لذا محتمل است که نام کیومرث (گیومرث) در اساس ورزاو مرد و نشانگر نقش زمینی ایزد آسمان بوده است.
پریتهوی و دیائوس از سوی دیگر منشأ نامهای حوّا و آدم تورات به نظر می رسند چون پریتهوی از ریشه پِرِثو در معنی اوستایی یعنی متعلق به پهلو و دنده، یاد آور حوّا (هَوَیه اوستایی یعنی متعلق به سمت چپ) و دیائوس (در معنی مخلوق بسیار متفکر نخستین=مانو) یاد آور آدم (آ-دامَ، یعنی مخلوق بسیار دانا در زبانهای هندو ایرانی کهن= آتراهاسیس بابلی) است.
نام نخستین خدیو زمین در خبر بروس یعنی آلاروس (آلالوس، آرالیوس خبر موسی خورنی) را در زبان اکدی-سومری می توان به معنی گاو (ورزاو) گرفت و منظور از وی را همان کیومرث دانست.

پنجشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۹۵

مطابقت کیمریان با ستروخاتیان

نظر به اینکه نقش سواران دراز کلاهخود ظرفی از پونتی اواسط قرن ششم پ. م را متعلق به کیمریان سمت کپادوکیه می دانند، لذا نام قبیله ستروخاتیان (دارندگان کلاهخودهای سترگ یا نیرومند سخنان) در اتحادیه قبایل ماد را می توان متعلق به همین گروه دانست. به نظر می رسد اینان اسلاف کردان زازاک (دیملی) بوده باشند.

چهارشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۹۵

مطابقت نام دیو پولادوند با آشوربانیپال

تصور میکنم نام دیو پولادوند شاهنامه که متحد افراسیاب تورانی و حریف رستم است، یادگار بخش آخر نام آشوربانیپال (خدای آشور فرزندی داده است) یعنی پال است که در فارسی این نام در کلّ ترجمه و تصحیف به دیو پولاوند/پولادوند شده است. چون هسته تاریخی اسطوره هفتخوان رستم و آزادی کیکاوس از دست دیوان در آمل مازندران به عهد او (آشوربانیپال متحد پارتاتوای سکایی/تورانی) بر میگردد. او شانابوشو رئیس رئیسان را با سپاهی برای گفتگو با خشثریتی پادشاه ماد (کیکاوس) به شهر آمول فرستاد و این سپاه به دست آماردان و مادها تارومار شدند و ماد مستقل گشت. گمان میکنم رستم اهل خود کاسپیانه (=سگیستان) بوده است که بعدا با سگیستان عهد اشکانی (سیستان) مشتبه شده است. دیوان مازندران و دیوان دژ بهمن همان آشوریان بودند که حکومتشان توسط کیاخسار (کیخسرو، هوخشتره) منقرض شد. لذا به نظر می رسد ظاهر نام آشوربانی- پال در فارسی دیو نگهبانی شده با پولاد= دیو پولادوند درک گردیده است.

سه‌شنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۹۵

معنی سانسکریتی نام آرتته

شهری باستانی و مذهبی و دارای زیگورات به نام آرتته که منابع سومری در داخل فلات ایران و دورتر از سومر، پشت هفت کوهستان معرفی می کنند و محل آن با کنار صندل جیرفت مطابقت داده شده است، در زبان سانسکریت به صورت آرَ (پرستشگاه رسا) -اَتته (برج و بارو) در مجموع معنی دارای برج و باروی پرستشگاهی رسا (زیگورات) را می دهد.

منظور از سروشاه اساطیری همیران (یمن) پادشاه ماساگتها (سئوروماتها) است

در شاهنامه از سروشاه یمن (منظور پادشاه همیران= سرزمین سرما که با حمیران یمن مغشوش گردیده) یاد شده است که سلم (سئورومات) و تور (سکا) و ایرج (ایران) پسران فریدون در آزمایش سرمای سرزمین وی که برای خواستگاری دختران آمازونی وی رفته بودند، برخود لرزیدند. اساس اسطوره به خواستگاری خود فریدون (کوروش) از تومیریس (پرگیس) ملکه ماساگتها/سئوروماتها بر میگردد. در رساله پهلوی ماه فروردین روز خرداد هم گوید "در این روز، بوخت سرو (رستگار با مار) شاه تازیکان (مردم دارنده توتم مار) سه دختر خود را به سرم (دارنده توتم مار) و توژ (تور، دارنده توتم بزکوهی) و ایرج (دارنده توتم شیر=پارس) پسران فریدون داد".
نام صرب (سرپ) از اعقاب سئوروماتها (مارپرستان) در سانسکریت به صورت سرپَ به معنی مار است. تا-زیَ را میشود به معنی پدر-مار و بوخت سرو را به صورت بوخت سُرو به معنی رستگار با مار گرفت.
جالب است که در وجود حیوان توتمی خیمیریا در اساطیر یونانی (علی الاصول توتم کیمریان/سئوروماتها، سکائیان، پارسیان) سه توتم مار، بزکوهی و شیر به هم رسیده اند.

نامهای اوستایی رودخانه های شرق شهرستان مراغه

در کتابهای پهلوی و اوستایی رودهای زادگاه زرتشت که از کوه سهند جاری بوده اند، ونگهو دائیتی (نیکویی بخشنده) و دَرِجه (دراز) - به عنوان شاخۀ ونگهودائیتی- یاد شده اند که مکان آنها با رودخانۀ موردی چای و شاخۀ آن رود مغانجیق مطابقت دارند. نام دیگر ونگهودائیتی در هنگام صحبت از دستگیری افراسیاب (مادیای اسکیتی) در قصر زیر زمینی اش هنکن (معبد مهری کنونی) در جوار مراغه، به صورت ونگهزداه آمده است که به همان معنی نیکویی بخشنده است. به همراه آن نام دو رود خانۀ دیگر این ناحیه به صورت اوژدان ون (دارنده آب صاف رودخانه) و اپَ غژاره (رود سیلابی) ذکر شده اند که با رود صافی شهر مراغه و رودخانه سیل چایی روستای چیکان مطابقت می نمایند.

دوشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۹۵

معنی نامهای سه قصبه و شهر مجاور همِ تشار و تویله و نوسود

تَشار در شکل تَو-شار به معنی دارندۀ عمارت عالی سترگ است. تَو-ویله را به همین صورت میشود دارندۀ چشمه نیرومند معنی نمود. نوسود را هم میشود ناف و مرکز سود معنی کرد.

یکشنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۹۵

ارتباط نام ترائیتنه ودایی با ترایتون یونانی ها و ثراتئونه اوستا

اِئا (ایزد معبد آبها) که کشندۀ اژدهای آپسو است و پسرش مردوک (گوساله رب النوع آفتاب) –معبود کوروش- که کشنده اژدهای ماده تیامات است در اساطیر هندوایرانی به صور ترائیتنه و ثراتئونه (مربوط به آب و رود) با کوروش هخامنشی (مرد سیلاب مانند) در هم آمیخته اند. این نام به صورت ترایتون (خدای آبها) به اساطیر یونانی رسیده است و پسر پولوتون (خدای دریاها) به شمار رفته است. ائا و مردوک در اساطیر ودایی هم به صورت آپتیه (مستقر در آبها) و تریتهه/ترائیتنه یاد شده اند. موضوع در هم آمیختن کوروش (فریدون) با معبودش مردوک پسر ائا باعث شده است که کوروش به عنوان یک پیشدادی (آگرادات) نه از میانۀ سلسله نوذریان بلکه سر سلسله آن تصور گردد و در تاریخ اساطیری ایران به عقب برده شود. ولی عنوان شاهنامه ای فریدون در معنی منسوب به دوست منش می تواند هم اشاره به نام هخامنش سرسلسله هخامنشیان و هم عنوان هخامنشی خود کوروش بزرگ بوده باشد.

شنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۹۵

خدایان توتمی قبیله ای اعراب به شکل شیر و مار بوده اند

بعید می دانم که نسبتی بین قریش و کوروش (مرد سیلاب مانند یا پرستاری کننده) باشد. قریش به طور ساده در عربی از ریشه قَرَشَ به کسب و کار پرداختن یادآور شغل تجارت این قبیله است. خود نام اسماعیل نیای قبیله ای عرب یاد آور اشمون و از همان ریشه اشمون (خدای شنونده و فریاد رس) کنعانی و نابو/نینورتای بابلی و بت یغوث (فریاد رس) خود عرب است که به صورت شیر (حیوان توتمی عرب) پرستش میشده است. خود نام عرب هم به صورت آری-ابی به معنی اولاد شیر (بنی اسد) است. نام ایشان در مقابل نام بنوحّیه (اولاد مار، بنی طی) بوده است که ایرانیها تا-ازی (کسانی که پدر توتمی شان مار است) می گفتند و اولاد اژی دهاک ماردوش به شمار می آورده اند.
تصور میکنم آرابو (عرب) و آریبی (ایرانیان) نزد مردم بین النهرین قبیله و قوم واحدی نیستند چون توتم شیر درنده آنها مشترک بوده اند، بابلیها دو نام مشابه را برای آنها به کار برده اند. آرابو (عرب) می تواند مرکب از آره (شیر) و بو (طلب کننده، به یاری خواهنده) بوده باشد ولی آری-بی در زبانهای ایرانی می توانست به معنی منسوبین به شیر درنده گرفته شود.

جمعه، بهمن ۲۹، ۱۳۹۵

در رابطه با چگونگی ارتباط نام مزار [مادر] سلیمان با دخمۀ کوروش (فریدون)

کلاً به نظر می رسد اسطورۀ داوُد (گرامی) و سلیمان (مرد صلح) در تورات از تاریخ و اساطیر مربوط به کوروش (مرد سیلابی) فرزند کامبوجیه (دوستدار آسایش و خوشی و بهی) گرفته شده و در شمار پادشاهان کهن یهودیه جا داده شده است. چون در اساطیر ایرانی نام کمبوجیه در رابطه با فریدون (دوست منش، کوروش هخامنشی) آثویه (منسوب به رفاه و خوشی و بهی) است. بلقیس (صاحب گیسوان زیاد) ملکه مردم خورشید پرست صبا در روایات اسلامی مربوط به سلیمان مطابق تومیریس ملکه ماساگتهای مادر سالار(آمازون) و خورشید پرست در سمت خوارزم (سرزمین خورشید= سَوَ/سبا) است که نامش می توانست در روایات ایرانی به معنی پرگیس گرفته شود. نام مقبره کوروش (مزار سلیمان که تصحیف به مادر سلیمان شده است) در اساس سیلاومان (مرد سیلاب مانند) بوده است که در زبانهای سامی به معنی مرد صلح گرفته شده است. نام اوستایی کوروش یعنی ثراتئونه را هم میشود به معنی مربوط به رودخانه سیلابی (کورو) گرفت. نام دریاچه تخت سلیمان (شیز) هم می تواند اشاره چشمه سیلابی درون آن بوده باشد.
سلسله توراتی یسی (موجود خدا)، داود (گرامی) و سلیمان (مرد صلح، کامل) از جانب دیگر یادآور پادشاهان آشوری قرن سیزدهم پیش از میلاد یعنی اریک دین ایلی (دارای عمر دراز خدایی)، اداد نیراری اول (اداد یاور است) و سلماناسار (سُلمان اصلی و بزرگترین است) می باشند.

مطالبی که به عنوان مقدمه برای یک مصاحبه تلویزیونی در مورد مطابقت کیانیان و نوذریان با مادها و هخامنشیان فراهم کرده بودم که تا کنون عملی نشده است.

با درود به حضور بینندگان گرامی. مطلبی که می خواهم طی این برنامه عرض کنم، موضوع چالش انگیز گزارش زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران است.
سؤال۱: چه لزومی دارد که بدانیم زرتشت در آذربایجان یا بلخ متولد شده است؟
جواب: دانستن آن سرنخی برای شناسایی شخصیتهای تاریخ اساطیری ایران مانند کیخسرو، کیکاوس، فریدون، گرشاسب، رستم و اسفندیار بدست می دهد. در مجموع منابع ایرانی و رومی زرتشت را زاده آذربایجان می دانند که رسالتش را در بلخ انجام داده است. هرتسفلد معتقد است که زرتشت سپیتمان همان سپیتاک سپیتمان است که نواده دختری آستیاگ و پسرخوانده یا برادرخوانده کوروش بوده و از جانب کوروش به حکومت دربیکان سمت بلخ منسوب شد. هرتسفلد همان باستانشناس آلمانی است که تخت جمشید را از زیر خاک بیرون کشید و در ایران آموزش خط پهلوی داد. از مقابله منابع مختلف تاریخی و اساطیری در می یابیم که او پیش از انتصاب به حکومت بلخ تحت نام زریادر (دارندۀ سرودهای کهن دینی یا همان زرتوشترا) در ماد، از دروازه تنائیس (دربند) تا دروازه کاسپی (دروازه خوار گرمسار) یعنی در اران و آذربایجان، زنجان و قزوین و ری حکومت می کرد. برادر بزرگ او مگابرن ویشتاسپ (تیگران) در سمت ماد غربی (نواحی کردنشین) و کشور سفلی (اورارتو/ارمنستان) حاکمیت داشت.
در مورد زادگاه زرتشت عده ای از محققان بدون اینکه مندرجات کتابهای پهلوی و اوستا را راجع به دریاچه چیچست (ارومیه)، کوه اسنوند (سهند)، هوکر (سبلان)، کوه هرابرزئیتی (البرز)، مازندران، شهر آمل و کوه ارزیفیه (کرکس) را مد نظر قرار دهند و تلاشی در مقایسه نام و نشان پادشاهان ماد و تاریخ اساطیری کیانیان انجام دهند، چون موضوع تاریخ ماد را پیچیده و غامض یافته با فرافکنی جغرافیای تاریخی اوستا و کتب پهلوی را به سمت شرق فلات ایران حواله داده اند. یک نیمه این تاریخ اساطیری مربوط به نوذریان را هرتل و هرتسفلد به درستی دریافته و با هخامنشیان مقایسه کرده اند.
سؤال٢: چه منبعی راجع به گزارش زادگاه زرتشت وجود دارد؟
زادبوم زرتشت دکتر جیوانجی جمشید جی مودی که توسط رشید شهمردان ترجمه شده و در دو شماره ٤ و٥ سال دهم مجله بررسیهای تاریخی ثبت است: وی در این رساله مخصوصاً مندرجات کتابهای پهلوی و اوستا را راجع به زادگاه زرتشت کلاس بندی نموده و بدین نتیجه رسیده است که زرتشت در کنار کوه اسنوند، رود دارجه آن که شاخه رود دائیتی است در روستایی به نام دارجه زبره (واقع در پیچ دارجه) در نزدیکی شهری به نام آمویی/آمل (دارای رود بر افراشته) و دژی به نام اراک (هراک) زاده شده است.
سؤال۳: آیا مودی موفق به تعیین این مکان شد؟
نه، جمشیدجی مودی در سال ۱٩٢٥ در عهد رضا شاه برای تعیین این مکان از را آهن شوروی از انگلیس به ایران آمد و چون در یکی بودن سهند و اسنونت تردید کرد با توجه خبر ابن خردادبه که ارومیه را زادگاه زرتشت معرفی کرده است، به سوی ارومیه رفت و از مکان کوه اسنونت را که همان کوه سهند است و شهر آمویی/آمل (دارای رود بر افراشته) را که به وضوح همان شهر افرازه رود (مراغه) است، دور افتاد. رود دارجه آنجا مطابق رودخانه مغانجیق (روستای واقع در پیچ رودخانه) است و مکان دژ هراک هم در نزدیکی آن در جوار روستای هرق اخیراً کشف و به امید گنج کاملاً ویران شده است.
سؤال٤: نکته گرهی تاریخ اساطیری ایران و زادگاه زرتشت کدام است؟
تا چندی پیش در جوار همین زادگاه زرتشت، ویرانۀ آتشکده آذرگشنسب قدیمی که به نام کایین گبه (آتشکده اسب شاهی) وجود داشت که در عهد انوشیروان آتش آن را به شیز (تخت سلیمان) انتقال داده بودند. مطابق تاریخ اساطیری اوستا و شاهنامه کیخسرو هنگام دستگیر شدن افراسیاب در غار هنگ زیر زمینی اش کنار دریاچه ارومیه در اینجا به عبادت پرداخت. غار هنگ افراسیاب باید همان غاری باشد که امروزه به نام معبد مهری معروف است. چون اوستا محل دستگیر شدن افراسیاب را با نام سه رودخانه کنار این معبد یعنی اوژدان ون (دارندۀ آب رود، صافی)، اپَ غژار (رودخانه سیلابی، سیل چایی چیکان) و ونگهزدا (در بر دارنده نیکویی یا همان ونگهو دائیتی= موردی چای) پیوند می دهد و در تاریخ مدون ایران باستان می دانیم که مادیای اسکیتی در این سمت توسط کیاخسار (هوخشتره) غافلگیر گردیده و اعدام گردیده است. تصور می کنم جزء گشنسب نام آتشکده آذرگشنسب (کایین گبه= آتش اسب شاهی) جوار کوه سهند در اساس نه گُشن-اسپَ (اسب گشن) بلکه گُشن-سپَ (سگ گُشن، منظور شیر) بوده است. و چون آن به مناسبت پیروزی غافلگیرانۀ آریارمن هخامنشی (گستهم نوذری) بر مادیای اسکیتی در جوار مراغه بنیاد شده بود، نام گشن-سپَ (شیر) که معادل نام آریا و پارس (هر دو به معنی شیر) بدان اطلاق شده است. ولی چون شیر در نزد مغان موجود اهریمنی محسوب بود، بدین سبب مغان کلاً از به کار بردن نام پارس اکراه داشته و نام آذرگشنسب را به آذرگشن-اسب برگردانده و آریا (آریه) را نه به معنی شیر بلکه معنی نجیب گرفته اند. در مجموع معلوم میشود نام ایرانویج به سبب همان نامهای آتشکده آذرگشنسب و آریارمن بدان داده شده است. چون به نظر می رسد این خود نام آریارمن به معنی تخمه شیر بوده که به آریاویج برگردانده شده است:
रमण ramaNa m. testicle
از اینجا سر نخ مطابقت کیخسرو اساطیری شاهنامه با کیاخسار (هوخشتره) پادشاه بزرگ ماد به دست می آید و در پی گیری آن به کل مطابقت پادشاهان کیانی با پادشاهان سلسله ماد می رسیم. ادامه معرفی مطابقت یک به یک پادشاهان کیانی با پادشاهان ماد....

چهارشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۹۵

معنی احتمالی پل دختر و قلعۀ دختر

نظر به اینکه اینها پلها و دژ های سخت استوار و غالباً تاقدار بوده اند، لذا واژۀ دختر در اینجا می تواند از کلمات ایرانی دَک/تاک (دوک، ستون سرسخت یا تاق) و دار (دارنده) یا تار (تر، نگهدارنده) اخذ شده باشد.
दुःख duHkha adj. difficult. तार tAra adj. protector

نوشتۀ سانسکریتی و فارسی آتشگاه باکو

An inscription from the Baku Atashgah. The first line begins: I salute Lord Ganesha (श्री गणेसाय नम) venerating Hindu god Ganesha, the second venerates the holy fire (जवालाजी, Jwala Ji) and dates the inscription to Samvat 1802 (संवत १८०२, or 1745-46 CE). The Persian quatrain below is the sole Persian inscription on the temple[7] and, though ungrammatical,[7] also refers to the fire (آتش) and dates it to 1158 (١١٥٨) Hijri, which is also 1745 CE.
آتشی صف کشیده همچون دک (ستون)
جیی بِوانی (جوالا-جی راستکردار) رسیده تا بادک (باکو)
سال نو نُزل مبارک باد گفت
خانۀ شد رو سنامد (سنبله؟) سنة ۱۱۵٨

دوشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۹۵

خاستگاه زبان فارسی و کشف حلقه مفقوده

حلقه مفقوده بین زبان پهلوی و فارسی دری زبان دربیکان (پارسیان دروپیکی، دریها) است که به نام سکائیان برگ هئومه نیز معروف بوده اند. این زبان به سبب سادگی جانشین زبان پهلوی شده است.

جمعه، بهمن ۲۲، ۱۳۹۵

مطابق شدن آمِستریس و آمیتیس با همای دختر اردشیر بهمن

در اساطیر ملی بهمن اسفندیار (خشایارشا) با پسرش اردشیر بهمن مشتبه و یکی گرفته است و همای دختر وی محسوب است. هُمایه در لغت سانسکریت به معنی قربانی کننده است که اسطوره به آب سپردن فرزندش داراب (منظور داریوش دوم) نیز گواه این خصلت وی است می تواند همان ملکه آمِستریس (بانوی نیرومند) مادر اردشیر اول (نه به قول شاهنامه دختر او) بوده باشد که در حکومت او متنفذ و سهیم بوده است. بنا به ایرانیکا "آمستریس ملکه هخامنشی، دختر اتانس (یکی از هفت توطئه‌گر علیه گئومات مغ) و مادر اردشیر یکم هخامنشی و مادر خواهر و زن او آمیتیس بود. به گفته کتسیاس او بد اخلاق و در قساوت مشهور بود. او تأثیر مضری بر دربار اردشیر اول گذاشت. برای مثال، او باعث شد که جاری‌اش (زن برادر شوهر) فلج شود و دو بار او پسران اشرافزادگان پارسی به جهت قربانی نزد خدای عالم مردگان، زنده به گور کرد. او در سن پیری، نزدیک به اواخر حکومت اردشیر درگذشت."
होम homa m. sacrifice
به نظر می رسد در رابطه با همای (در معنی نیک اندیش) نام آمیتیس (آمیتیدا= بسیار دانا) دختر بهمن (خشایارشا) و خواهر و زن اردشیر و نام مادر "داریوش دوم" (ملقب به نوتوس= فرزند نامشروع) یعنی کوسمارتیدن (دانای گل ها) دخیل بوده اند. این دو در اوستا تحت نام همایه و واریذکنا (دختر آب دهنده [گلها]) دختران ویشتاسپ نوذری به شمار رفته اند. به نظر می آید لقب چهر آزادِ (نجیب تبارِ) همای در مقابل واریذکنا (کوسمارتیدن، بانوی محافظ گلها) است که زن بابلی غیر شرعی اردشیر بوده است.

پنجشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۹۵

بررسی اسطوره خواب اژدهاک در باره کوروش و دو برادر خوانده اش مگابرن ویشتاسپ (تیگران) و سپیتاک سپیتمان در اساطیر ارمنی

کتاب تاریخ ارمنستان موسی خورنی چاپ ایروان را دارم این رؤیا در آن آمده است: آژدهاک (آستیاگ) خواب ترسناک خود را چنین توضیح میدهد: "ای دوستان عزیز در رؤیا چنین می نمود که من در یک کشور ناشناس هستم. در کنار یک کوه سر به فلک کشیده که قله اش پوشیده از یخ به نظر می رسید و گویی میگفتند که این کشور ارمنستان است. وقتی که من دقیقاَ به آن کوه نگریستم زنی به لباس ارغوانی و با حجاب نیلگون، با چشمان درشت و رخساری گلگون و بلند قامت که روی قله کوه مرتفع نشسته و در مخاض بود به چشمم افتاد. وقتی که من حیرت زده چشم بدین منظره دوخته بودم، دفعتاً این زن وضع حمل کرده سه بهادر بالغ و کامل زایید. اولی بر شیر سوار و به طرف مغرب می تاخت. دومی بر پلنگ سوار و جهت شمال را در پیش گرفته بود و اما سومی که عنان بر اژدهای عجیب الخلقه ای زده بود به سوی کشور ما می تاخت."
از این برادران این خواب در اصل دو نفر بوده اند اولی (آنکه سوار بر شیر بر سمت مغرب می تاخت) در اصل ویشتاسپ هخامنشی (نوذری) حاکم پارت باشد که نامش به معنی سگ وحشی (منظور شیر و پلنگ و ببر) است و دومی همان کوروش پارسی (فریدون) (آنکه سوار بر پلنگ= پارس به طرف شمال می تاخت). اما چون نام مگابرن ویشتاسپ (تیگران) نواده آستیاگ و حاکم ارمنستان (ویشتاسپ کیانی) با نام ویشتاسپ هخامنشی (نوذری) یکی شده است لذا جای ویشتاسپ هخامنشی با برادر خواندگان کوروش یعنی مگابرن ویشتاسپ حاکم کشور سفلی (اورارتو، ارمنستان) و ماد (منظور کردستان) بعد حاکم گرگان و سپیتاک سپیتمان (ابتدا حاکم ماد کوچک، بعد حاکم باختریا= در معنی سرزمین شمالی) جایگزین شده است. احتمالاً در نام کشور سفلی یکی از نامهای ارمن و اورارتو به صور اِر-مان، اَاور-ارتهو به معنی سرزمین پایینی گرفته شده اند. در مورد نامهای فرمانروای ارمنستان در واقع تیگران، ویشتَ-سپ و مگابرن هر سه به معنی و شیر و ببر و پلنگ بوده است. این خود فریدون/کوروش [پرستندۀ مردوک دارندۀ سمبل اژدهای موش هوشو] است که مطابق شاهنامه می توانست به شکل اژدها در آید. نام سپیتاک (تنومند، بردیه) هم در اشتقاق سپی-تاک/تچ هم میتوانست سگ تازنده (در مفهوم پلنگ) گرفته شود. در واقع در اسطوره دست برده اند و نقش کوروش مقهور کننده آستیاگ را به تیگران داده اند. در اساس تیگران و برادرش سپیتاک نوادگان دختری آستیاگ و پسران ملکه آمیتیس بوده اند که کوروش این ملکه مسن را به دربار خود برده بود. چون کتسیاس جایی او را همسر آمیتیس آورده و جای دیگر مگابرن ویشتاسپ را برادر/برادر خوانده کوروش معرفی می نماید این یعنی کوروش فرزند خوانده ملکه آمیتیس هم به شمار می رفته است همان بانوی این خواب آژدهاک (آستیاگ) که این سه برادر را می زاید.
در بندهش و شاهنامه این سه برادر با نامهای فریدون و کتایون (بُرنده، کیانوش) و برمایون (پُر دانش، پرمایه) ذکر شده اند که علیه آژدهاک (آستیاگ) قیام می کنند.
اژدیایی به معنی ثروت بوده است و اژدیاک و آستیاگ (ایشتی/-ویگ) به معنی ثروتمند. ولی اژی دهاک به معنی اژدهاوش و اژدها نشان بوده است که در این باب در هم آمیخته اند.

ارتباط نام ایرانویج و آذرگشنسب با نام آریارمن

تصور می کنم جزء گشنسب نام آتشکده آذرگشنسب (کایین گبه= آتش اسب شاهی) جوار کوه سهند در اساس نه گُشن-اسپَ (اسب گشن) بلکه گُشن-سپَ (سگ گُشن، منظور شیر) بوده است. و چون آن به مناسبت پیروزی غافلگیرانۀ آریارمن هخامنشی (گستهم نوذری) بر مادیای اسکیتی در جوار مراغه بنیاد شده بود، نام گشن-سپَ (شیر) که معادل نام آریا و پارس (هر دو به معنی شیر) بدان اطلاق شده است. ولی چون شیر در نزد مغان موجود اهریمنی محسوب بود، بدین سبب مغان کلاً از به کار بردن نام پارس اکراه داشته و نام آذرگشنسب را به آذرگشن-اسب برگردانده و آریا (آریه) را نه به معنی شیر بلکه معنی نجیب گرفته اند. در مجموع معلوم میشود نام ایرانویج به سبب همان نامهای آتشکده آذرگشنسب و آریارمن بدان داده شده است. چون به نظر می رسد این خود نام آریارمن به معنی تخمه شیر بوده که به آریاویج برگردانده شده است:
रमण ramaNa m. testicle. हरि hari m. lion

مطابقت هاروت (فرشته آویزان در چاه) با خدای ارمنی ساندرامت/ تیر

موسی خورنی در کتاب تاریخ ارمنستان از خدای پیشگویی ارامنه قدیم تحت نام پرودئیاد ساندرامت (پیشگویی کننده از اندرون زمین) صحبت می کند که می تواند همان ایزد تیر ارامنه منظور باشد. از آنجاییکه نام امشاسپندان ایرانی تیر و مرداد معادل با فرشتگان آویخته در چاه بابل (درواژۀ خدا) به نام هاروت (در ورطه افتاده) و ماروت به شمار رفته است لذا هاروت با ساندرامت/تیر مطابقت می نماید.
راجع به تیر گفتنی است در اسطوره‌های ارمنی باستان، تیر ایزد کتابت، سخنوری، علوم و هنر بوده است. او منشی و قاصد ایزد بزرگ آرامازد، تعبیر کننده خواب و پیشگوی سرنوشت، ثبت یادداشت کننده اعمال نیک و بد انسانها و راهنمای ارواح مردگان در «دنیای زیرین» بوده است. معبد تیر، «یرازاموین» نامیده شده است که در نزدیکی آرتاشات پایتخت آن زمان ارمنستان قرار داشت که در سال ۳۰۱ میلادی به دست گریگور روشنگر ویران شد.

سه‌شنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۹۵

ارتباط و عدم ارتباط کیانیان با بلخ

Farhang Jahanbakhsh
پرسش این است چگونه کیانیان از بلخ سر در می آورند ؟
Javad Mofrad
در اوستا نام هیچ پادشاه کیانی در رابطه با بلخ نیست. کیقباد مطابق شاهنامه به کوه البرز منسوب است. کیکاوس در اوستا و کتابهای پهلوی و شاهنامه با کوه ارزیفیه (کرکس کاشان) و کوه البرز و شهر آمل مازندران پیوند دارد. سیاوش با کنگ دژ (گنجه)، کیخسرو با دریاچه ارومیه و جنگل سفید (شهرزور، حلبچه) و دژ بهمن (نینوا) مرتبط است. ولی یک عده که نمی توانند جغرافیای ماد و کیانی را مطابقت دهند دوست دارند که جغرافیای تاریخی کیانیان را به سمت بلخ و جیحون منتقل کنند. احتمالاً بلخ از دوره کیاخسار (کیخسرو) توسط سرداران پارسی وی برادران کوروش (توس) و آریارمن (گستهم) تسخیر شده بود. روایت تسخیر بلخ تنها در خبر کتسیاس تحت نام نینوس (فاتح نینوا= کیاخسار) منعکس است: آریئوس پادشاه آریبی ها (آریائیان، دارندگان توتم شیر) همدست در کشورگشایی نینوس در فتح سمت باختر (بلخ)، مطابق شاه پارس و فرنوس پادشاه ماد کوچک (آذربایجان) که به دست نینوس کشته میشود مطابق مادیای اسکیتی است.
نام نینوس اساطیری خبر کتسیاس را که بیشتر به جای همان کیاخسار (کیخسرو) است، می توان به معنی ویرانگر نینوه (نینوه-اوس) یا مطابق اوستا دوستدار الهه (نین-اوس) گرفت. در اوستا کیخسرو (هئوسروه) فدیه آورنده به الهۀ آبها اناهیتا ذکر شده است.

دوشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۹۵

معانی نامهای اوستایی کوه سبلان

در کتاب پهلوی زادسپرم نام کوه سبلان در ردیف دومین محل همپرسگی زرتشت با امشاسپندان (در این مورد با امشاسپند بهمن) به صورت مرکب هوگرو آسیند ثبت شده است که شکلهای اوستایی اجزاء آن هوکئیریه (خوب کنش) و اوشی دم (دارای قطره روشن برف)/اوشیدرن (دارندۀ روشنی) است. به نظر می رسد خود نام هوکئیریه (خوب کنش) بعداً به سَوَ-لان (محل سود) ترجمه شده است. اثری از نام دوم را در حدیث نبوی منسوب به کوه سبلان در نزهة القلوب حمدالله مستوفی می یابیم: "روح مرده بعد از خروج از تن به صورت دانۀ برفی بر کوه سبلان و ماسبلان (سبلان بزرگ) فرود می آید". اوش (روشنی) در اوستا و سَوَ (سود) در سانسکریت معنی مرگ نیز می داده اند که لابد در این مورد به روح مردگان تفسیر شده اند.
در رابطه با مشتبه شدن نام دژ بهمن (نینوا)- که کیخسرو (کیاخسار) ویران کرد- با کوه سبلان و شهر اردبیل گفتنی است بی شک نام امشاسپند بهمن کوه "سبلان" (هوگرو آسیند) در این میان عامل بوده است. مطابق ادامه همان حدیث نبوی خبر حمدالله مستوفی "قبری از قبور انبیاء (منظور امشاسپند بهمن) و چشمه ای از چشمه های بهشت (منظور سرئین) در کوه سبلان واقع هستند."

یکشنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۹۵

ایرانویج همان شهرستان مراغه است و مکانهای باستانی مهم آن هنوز قابل شناسایی هستند

دکتر جیوانجی جمشید جی مودی ایرانشناس زرتشتی سال ١٩٢٥ مندرجات کتابهای پهلوی و اوستا را راجع به ایران ویج (زادبوم زرتشت، ایرانویج) زرتشت تئوریزه و کلاس بندی نموده است و نشان داده است که منظور از این سرزمین ناحیه بین کوه اسنوند (سهند) و دریاچه چیچست (ارومیه) بوده است. ولی وی با توجه اینکه ابن خردادبه در کتاب المسالک و الممالک شهر ارومیه را زادگاه زرتشت آورده است در کوه اسنوند بودن سهند تردید کرده و به دنبال پیدایی کوه اسنوند در سمت ارومیه بر آمده است؛ در حالی که شهر آمویی/آمول (دارای آب بر افراشته) که کتاب پهلوی شهرستانهای زادگاه زرتشت شمرده همان افرازه روذ (مراغه) در کوهپایه کوه سهند (اسنوند) است. مطابق ابن خرداد به و ابن فقیه و حسن قمی "آتشکده تخت سلیمان (ما گشنسب، گشنسب بزرگ) از عهد خسرو انوشیروان تبدیل به آذرگشنسب شده بود. آذرگشنسب قدیمی در کوهپایه سهند به طرف مراغه واقع بود" که تا این اواخر به نام کایین گبه (اسب شاهی) معبد متروکه محسوب بود و در مکان شهر جزنق ویران شده در جوار مراغه بود. هنگ افراسیاب (مکان دستگیری افراسیاب تورانی) همان معبد مهری ورجوی در محل به هم رسیدن سه رودخانه اوستایی اوژدان ون (صافی)، اَپَ غژارَ (رود سیلابی چیکان) و ونگهزدا (موردی چای) بوده و مکان کتابخانه های اوستا در عهد ساسانیان یعنی شسپیکان (مکان مرتع=مراغه، ماتیکان [کتابخانۀ نقشه های بطلمیوسی]) و گنج شیچیکان (مکان مسجد روستای چیکان) و دژ زادگاهی زرتشت هراک (محل نگهبانی، ویرانه دژ کنار روستای هرق) و روستای زادگاهی زرتشت دارجه زبره (پیج رود دارجه= روستای مغانجیق با غار گرگان باستانی آن) در همان منطقه واقع شده است. دژ زیر زمینی ورجمکرد کنار رود دائیتی (موردی چای) مطابق همان ویرانه دژ لیلی داغی مراغه است. ولی ورجمکرد اصلی همان شهر زیر زمینی درینکویی کپادوکیه بوده است. گنج دژ افراسیاب همان فراسپ (تخت سلیمان) بوده است که در آنجا اسکیتان تحت رهبری ایشپاکای، سارگون دوم آشوری (زئینیگو تازی) را کشته بودند و در سابق تحت نام شیز والران متعلق به ولایت مراغه بوده است. نام عمومی گزنای آنجا به معنی محل جنگجویان (پادگان نظامی) با قصبات خراجو و علمدار مراغه مشترک بوده است. مکان همپرسگیهای زرتشت با امشاسپندان در کوه اسنوند (سهند)، کنار رود دارجه، کنار رود دائیتی، کنار رود آریخشان (صافی چای) [که زرتشت برای تشریفات هوم از آن آب برداشت] و چشمه خانیک اسنوند (گوران بلاغی سهند) جملگی در شهرستان مراغه واقع هستند. به همین خاطر شهرستان مراغه در عهد ساسانیان ایرانویج (ایران اصلی) خوانده میشد. از مکانهای همپرسگی زرتشت با امشاسپندان تنها توجان (اوجان، بوستان آباد)، میوان (مهربان) از روستاهای سرای (سراب) و کوه هوگرو آسیند (سبلان) خارج از شهرستان مراغه هستند.

پنجشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۹۵

وجه اشتقاق محتمل نام بستان آباد

در کتاب پهلوی زادسپرم نام شهر و رودخانه قدیمی آن اوجان به صورت توجان آمده است که زرتشت در آنجا با امشاسپند اردیبهشت به همپرسگی نشسته است. نظر به معانی اوجان (محل باروی بلند) و توجان (محل باروی بلند نیرومند)، نام بُستان آباد (بُسدان آباد) از تصحیف هیئت بُرجدان آباد (آبادی محل برج) عاید شده است. یاقوت حموی و حمدالله مستوفی از باروی استوار اوجان یاد کرده اند. در تبدیل برجدان به بوسدان گفتنی است: علی القاعده حرف صامت "ر" پیش از صامت "ج" در وسط کلمه افتاده و حرف "ج" (نظیر تبدیل ریواج به ریواس) تبدیل به "س" شده است.

چهارشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۹۵

جشن کُردی تولدان بازماندۀ جشن سکاییه است

در مقاله تاریخ و سرگذشت کُرد، تألیف کامو، گفته میشود: "در کردستان ترکیه جشنی تولدان (موسم انتقام) دارند. تولی دان مخفف تول هلدان است که در کردی به معنی انتقام گرفتن است میشود گفت روزی که انتقام خود را از غاصبین تاج و تخت ملت خویش گرفته یعنی حاکم بیگانه بدست رئیسشان گرفتار شده است جشن بر پا می کنند و نام جشن را هم بزبان خود کردی تول هلدان یعنی انتقام گرفتن نهاده اند پس از اسلام برای اینکه با مذهب جدیدشان خوش آیند باشد خشر نبی هم گفته اند چون حضرت خضر در ساعات سخت و دشوار کمک دهنده شناخته شده است." با توجه به مطابق شدن نام خشر/خضر با خشثره (هوخشتره) این جشن همان جشن سکاییه کهن ایرانیان مادی و پارسی است که به سبب پیروزی کیاخسار (کیخسرو، هوخشتر) بر مادیای اسکیتی (افراسیاب) و دستگیری و قتل وی صورت می گرفته است:
استاد پرویز رجبی در باب جشن سکائیه می آورد: "بابلی بودن جشن سکایه، همان طوری که از نام این جشن برمی آید، به طور قطع نمی تواند درست باشد. وقتی سردار ایرانی کاپادوکیه موفق به نافرجام گذاشتن هجوم سکاها به ارمنستان و آسیای صغیر شد، دستور داد، تا محلی را خاکریز کرده و در آنجا یک معبد آناهیتا بسازند. در این معبد هر سال جشنی به نام سکایه برگزار می‌شده است. «استرابون» در کتاب 5 خود،[25]↓ برخی می گویند، هنگامی که کورش سکاها را شکست داد، روز پیروزیش را به الاهه‌ی میهنش تخصیص داد؛ هر جا معبد آناهیتا وجود دارد این جشن برگزار می شود. در این جشن مردان لباس سکایی به تن کرده و پس از می‌گساری با یکدیگر و زنان همراهشان به زد و خورد می‌پرداختند. این مراسم یادآور خوردن ِشکستی از سکاها بوده است، که در آن به حیله، آن ها را مست کرده و در حال خواب و مستی و رقص از پای درآورده بودند [که مطابق خبر هرودوت مبنی بر پیروزی کی آخسارو بر سکاهای شمال دریای سیاه در سمت دریاچه ارومیه است]. «ویندیشمن»[26]↓ معتقد است که این آیین بایستی مربوط به زمانی از پیش از کورش بوده باشد. «اشپیگل»[27]↓ در ایرانی بودن آیین سکائیه تردید دارد و با تکیه بر گزارش «بروسوس» که این جشن در بابل نیز گرفته می‌شده است، احتمال می‌دهد که نام جشن از واژه ی صائبی شاقا [28]↓(آشامیدن) برگرفته شده باشد.[29]↓".
در اوستا هم پیروزی گستهم نوذری (آریارمن هخامنشی) برادر توس نوذری (کوروش برادر آریارمن) بر تورانیان لشکر افراسیاب در کنار دریاچه ارومیه با فدیه آوردن بر الهۀ آبها آناهیتا صورت گرفته است. به قول شاهنامه این هجوم با شبیخون انجام گرفته است:
بدان نامداران افراسیاب رسیدیم ناگه به هنگام خواب
ازیشان سواری طلایه نبود کسی را ز اندیشه مایه نبود
چو بیدار گشتند زیشان سران کشیدیم شمشیر و گرز گران
چو شب روز شد جز قراخان نماند ز مردان ایشان فراوان نماند
همه دشت زیشان سُرون و سرست زمین بستر و خاکشان چادر است
از قراخان (کاراخان، یعنی خان بزرگ) در اساس خود همان مادیای اسکیتی (افراسیاب= پر آسیب) منظور است.