شنبه، مهر ۰۱، ۱۴۰۲

مکان سه شهر الیپی

نام شهر نیسابی به وضوح یادآور نیسایه (محل استراحت کاروان ها، نهاوند) و نام ماروبیشتی (دشت با شکوه، نیستاه) مطابق ماهیدشت و هوباهنا یادآور بیت همبان (محل غارها، کرمانشاه) است.
نام ساگارتی های کهن این نواحی هم به معنی غارنشین است:
स adverb sa possession
गर्त m. garta cave
गर्त m. garta hollow
خود نام الیپی مترادف با گوران به معنی محل اشراف به نظر می رسد:
अलेप adj. alepa pure, clean, noble
गुर adj. gura foremost
गुरु m. guru master
محل این سه شهر در روی نقشه تقریبی است.

معنی نام شهرهای باستانی سیروان و سیمره در استان ایلام

نام شهر سیروان که کنار رود بوده است به معنی محل کنار رود است. بنابراین نام روستای سراب کلان کنونی و نام کهنتر ماسبذان (مَس-آپ-ذان، محل آب بزرگ) آنجا با آن مرتبط است:
सिरा f. sirA stream
वन n. vana abode
نام سیمره و نامهای کهن آن ماداکتو (مازَ-کتو) و مهرجان کذگ (مهتر-گان-کذگ) را میشود به معنی محل بزرگ و منبسط گرفت:
स्मेर adj. smera expanded
نام رود سیمره هم به معنی رود گسترده به نظر می رسد:
و این مطابق نام قدیمی آن خواسپ (خو-وس-اپ، دارای آب بسیار) است و با نام قسمت سفلای خود یعنی رود کرخه (عالی) هم همخوانی دارد:
कर्क adj. karka excellent

دوشنبه، شهریور ۲۷، ۱۴۰۲

معنی کاشغر و کاشان (کارکاشی، ساگ بیت، بیت کاری)

نظر به واژهٔ کُردی کَر (سنگی) و کلمۀ کاش در کُردی و زبانهای ایرانی شرقی به معنی صخره و سنگ و کلمۀ غَر که در کُردی و کَرَ در ختنی که به معنی پیرامون است، لذا نام شهر کاشغر به معنی محل دارای حصار سنگی است و کار کاشی یعنی نام کهن کاشان به معنی شهر و کلنی سنگی می باشد. چون دو نام باستانی آن بیت کاری و ساگ بیت نیز به همین معنی شهر دارای خانه های سنگی هستند.
کاسپی به معنی سگپرست (سگسار) و کاسی (کاشّی) به معنی پرستندهٔ ایزد نباتات و کاشی به معنی محل خانه های سنگی است. آنهاییکه این ها را به ظاهرشان مطابقت داده اند، از ترکیب تاریخ مدون و تاریخ اساطیری و لغت شناسی استفاده نکرده اند.

شنبه، شهریور ۲۵، ۱۴۰۲

ماجرای قتل بردیه ها

(The story of two Bardias murder)
کوروش دو پسر به نامهای کمبوجیه و وهیزداته بردیه از کاساندان و دو پسر خوانده به نامهای مگابرن ویشتاسپ (فرورتیش) و گائوماته بردیه از آمیتیس داشت. گائوماته بردیه (سپنتداته) و وهیزداته بردیه در غیاب کمبوجیه مملکت را اداره میکردند. چون شایعهٔ مرگ کمبوجیه در مصر (پیش از خبر مرگ او در سوریه) به ایشان رسید در پئیشیااووادا (اَبَرَج) در پارس همدیگر را ملاقات کردند و نه خود وهیزداته بردیه بلکه گائوماته بردیه نوادهٔ دختری آستیاگ همچنان مسئول ادارهٔ کلّ کشور شد و وهیزداته به عنوان حکمران پارس و نیمه شرقی امپراطوری باقیماند و این برای سران پارس ناخوشایند بود که قدرت دوباره به دست مادها بیفتد. لذا داریوش این دو را به عنوان بردیه های دروغین و همچنین مگابرن ویشتاسپ (فرورتیش) را به قتل رساند. این رشته قتل می رساند که به احتمال زیاد کمبوجیه نیز توسط وی و کسانش ترور شده بود. یعنی داریوش نه تنها دو پسر کوروش بلکه دو پسر خواندهٔ وی را نیز به قتل رسانده است.
داریوش به خاطر اینکه قضیه را به پوشاند داستان دروغی بودن وهیزداته بردیه (حاکم پارس و نیمه شرقی امپراطوری هخامنشی) و گائوماته بردیه پسر ملکه آمیتیس را شایع کرده و در کتیبه بیستون نویسانده است. در حالی که خودش با پارمیس دختر گائوماته بردیه ازدواج کرده بوده است. هرودوت نیز از زبان کوروش به ویشتاسپ می گوید که «پسر تو داریوش مشغول توطئه علیه خاندان من است» و در این باب خوابی را که کوروش دیده است، بیان می کند:
«کورش نخستین شبی که پس از گذشتن از رود در خاک دشمن بخفت، داریوش بزرگترین پسر شاهزاده ویشتاسپ و نوادهٔ ارشام هخامنشی را به خواب دید.
از شانه های داریوش بال هائی برآمده بود که یکی بر آسیا سایه افکنده بود و دیگری بر اروپا. داریوش در آن هنگام تازه پا به بیست سالگی میگذاشت و هنوز به سپاه وارد نشده بود و از این جهت در پارس مانده بود. کورش چون از خواب برخاست آن رؤیا را در مغز خود سبک سنگین کرد و نگران شد و اندیشید که باید توطئه ای علیه وی و خاندانش در کار باشد.
بنا براین شاهزاده ویشتاسپ را به گوشه ای فرا خواند و او را گفت، ویشتاسپ بر من آشکار شده است که پسرت داریوش علیه من و تخت و تاجم توطئه ای چیده. اکنون به تو میگویم که چگونه این امر را حتمی میدانم.
ایزدان تندرستی مرا پاسبانی می کنند ؛ و از هرگونه خطری پیشاپیش هشدارم می دهند دیشب پسر بزرگت را در خواب دیدم در حالیکه بال هائی از شانه هایش بر امده بود که یکی آسیا را با سایه خود فرا پوشانیده بود و دیگری اروپا را از رویا بدون هیچگونه شکی اطمینان میتوان داشت که او سر توطئه بر علیه من را دارد بی درنگ به پارس برگرد تا پس از آنکه پیروزمندانه از کشور ماساگتها برگشتم پسرت را پیش من آوری تا اورا بیازمایم.
چنان بود گفتار کورش که می پنداشت از سوی داریوش خطری متوجه وی است ام نتوانست دریابد که معنی حقیقی آن رؤیا چیز دیگری بود. هشداری که خداوند بوسیله خواب به وی فرستاد می بایست بدو فهمانده باشد که وی در همان روزها و در همان سرزمین کشته خواهد شد و پادشاهیش از خاندان او سلب شده و به داریوش خواهد رسید.
ویشتاسپ در پاسخ کورش چنین گفت: شاهنشاها مبادا آنکه یک پارسی زنده باشد و بخواهد علیه تو توطئه بچیند امیدوارم اگر چنان کسی هست مرگی تیزچنگال او را دریابد. پیش از تو پارسیان فرمانبردار دیگران بودند تو آنان را آزاد ساختی و بر ایشان باجگزاران بیشمار فراهم آوردی و آنان را سرور همگان ساختی.
اگر رویائی تو را هشدار داده است که پسر من بر تو دل چرکین کرده من خود بی درنگ او را بدستت میسپارم تا هرچه خواهی با او بکنی ویشتاسپ چون این بگفت اجازه گرفت و به سوی پارس شتافت تا مواظب کارهای پسرش باشد.»
وقتی سرگذشت بردیه ها را در نوشته های کتسیاس می خوانیم. معلوم میشود که وهیزداته بردیه همان بردیه پسر کوچک کوروش است چون هم، نام/لقب شان بردیه است و هم حاکم نیمهٔ شرقی امپراطوری هخامنشیان بوده اند. مطابق کتیبهٔ بیستون لشکریان وهیزداته بردیه در آغاز قیام داریوش مشغول خواباندن شورش کاپیشا در سمت کابل بوده اند. و در مورد گائوماته بردیه هم معلوم میشود، او پسر ملکه آمیتیس همسر کوروش ابتدا حاکم بلخ و ناظر درهٔ سند، بعد نائب السلطنهٔ کمبوجیه و بردیه بوده است و لذا جایی برای بردیه های دروغین بودن ایشان باقی نمی ماند.
آن چه در باب نام بردیه (تنومند) باعث سوء تفاهم شده است. غالباً تصور شده است بردیه یک فرد بوده، ولی بردیه در خانوادهٔ کوروش دو تن بوده است: وهیزداته بردیه پسر کوچک کوروش و گائوماته بردیه (سپیتاک سپیتمان) پسرخوانده و داماد کوروش که در غیاب کمبوجیه حکومت می کرده است. آنکه روشنفکر و وزیر بوده است همین پسر خواندهٔ کوروش بوده است که هاروی کرافت وی را همان گوتمه بودا می داند و هرتسفلد وی را همان زرتشت سپیتمان.
این موضوع که وهیزداته بردیه در پئیشیااووادا با حضور خود اختیار اداره مملکت را به برادر خواندهٔ خود گائوماته بردیه واگذار کرده بود، بدین سبب به قول اشیل تراژدی نویس یونانی او در نزد پارسیان ننگ خاندان به شمار می رفت. او به پیروی از کامبوجیه این کار را انجام داده بود چون کمبوجیه نیز این برادر خواندهٔ خویش را در غیاب سفر جنگی خویش به مصر، نائب السلطنهٔ خویش قرار داده بود. فرق تصمیم شان در این بود که وهیزداته بردیه با وجود حضور خویش ادارهٔ مملکت را به گائوماته بردیه تفویض نموده بود. کتسیاس وهیزداته بردیه را هم پسر آمیتیس دختر آستیاگ معرفی نموده است ولی داریوش برای رفع این خبر شایع در کتیبهٔ بیستون تصریح می کند که کمبوجیه و بردیه از یک پدر و مادر بودند. این شایعه می تواند از آنجا ناشی شده باشد که آمیتیس در پرورش وهیزداته بردیه سهیم بوده است. نام وهیزداته مترادف بردیه به معنی مخلوق تنومند بوده است. عنوان بردیه و سمردیس (دارای نیروی سه مرد) در مورد گائوماته بردیه لقبی به خاطر قامت بلند وی بوده است. چون در نقش دخمهٔ او در سکاوند هرسین، قد او ١٨٨ سانتیمتر و قد خدمه آتش کنار او نزدیک نیم متر رسم شده است. در کتیبهٔ بیستون نیز برای اینکه قد او جلب توجه نکند. او را به زیر پای داریوش نقش نموده اند. به قول هرودوت مردم آسیا به غیر از پارسیان از شنیدن خبر مرگ گائوماتای مغ دریغ خوردند:
विहायस् vihAyas adj. vigorous
विहायस् vihAyas adj. mighty
भारसह adj. bhArasaha very strong or powerful
نام پئیشیاووادا (محل وهیزداته بردیه و جای انتخاب شدن گائوماته بردیه به حاکمیت) با اَبَرَج پارس همخوانی دارد:
معنی نام پَئیشیااووادا و کوه آن آرکادریش
نام پَئیشیااووادا به معنی دژ دارای دیده بانی و نام کوه مجاور آن آرکادریش به معنی دارای نمای با شکوه بوده است. اینجا با ابَرَج (جایگاه بلند) که حاوی دژ کوهستانی طبیعی است همخوانی دارد. بعد از شنیدن شایعهٔ مرگ کمبوجیه در مصر پارس ناامن بوده و برادرخواندگان وهیزداته بردیه و گائوماته بردیه در این دژ کوهستانی همدیگر را ملاقات نموده و برای ادارهٔ کشور تصمیم گرفته اند:
Paśya (पश्य) refers to “what sees or looks on”
paśya (पश्य).—a S Looking, seeming, appearing
Paśya (पश्य) refers to “behold”.
uvada (upada): fortress with high position
अर्क m. arka flash of lightning, splendorous
दृश m. dRsha look
दृशा f. dRshA eye
दृश m. dRsha appearance

چهارشنبه، شهریور ۲۲، ۱۴۰۲

معادل آشوری و بابلی ایزد هوم و درخت هوم سفید

این ایزد و درخت کاخ آشورناصیرپال با ایزد هوم و درخت هوم سپید ایرانی همخوانی دارند. از ایزدان بابلی نین گیش زیدا (فرمانروای درخت خوب) با آن قابل قیاس است. ولی نین گیش زیدای بابلی دارای سمبل مار است که ظاهراً در این تصویر غایب است. لذا احتمال دارد منظور نینازو (سرور شفابخش) پدر نین گیش زیدا باشد که او هم خدای گیاهان به شمار می آمده است.

معنی و اصل نام قومهای افغانستان

(The meaning and origin of the names of Afghanistan tribes)
توتمهای تخاران و هپتالان و سکائیان زابلستان و اعقاب کنونی آنها:
نقش توتم گراز هپتالان
هپتالان (غلزاییها) دارای توتم و سمبل گراز بوده اند. در تبر زرین بلخ، هپتالان با نقش گراز و تخاران (یوئه جیها) با نقش کرکس دو سر- مرد و سکائیان زابلستان و بلوچستان با نقش ببر بالدار (سیمرغ) نشان داده شده اند.
گروه خیون (منسوبین به گراز) در درون اتحادیهٔ قبایل هپتالان، نیاکان خُلج ها/غلزایی ها به نظر می رسند:
आखु m. Akhu (khu, khi) hog
कोल m. kola hog
घृष्वि m. ghRSvi (ghlzai) hog
معنی یوئه جی، یوئه جژی و تایوئه جی:
یوئه جی به معنی زوج قوم و یوئه جژی (زوج قوم کوچک) و تايوئجی به معنی (زوج قوم بزرگ، تخار، کوشان، نیاکان هندواروپایی غرجها، نیاکان هندوایرانی هزاره ها) است که با مهاجرین مغول ترکیب شده و هزاره ها را تشکیل اند، تخاران نیز از همان سمت ترکستان چین آمده و از لحاظ نژادی آمیخته بوده اند:
तायते{ताय्} verb 1 tAyate[tAy] spread
युज m. yuja connectors
गृध्र m. gRdhra (garja) vulture
or
गृह n. gRha home
आज m. Aja vulture
hazara: mongol
जटायु m. jaTAyu bearded vulture
در تبر زرین بلخ نام یوئه جی با توتم کرکس دو سر ایشان ربط داده شده است:
युङ्क्ते{युज्} verb yunkte[yuj] unite
आज m. Aja vulture
معنی نام هزاره جات و مغول و خیان بی
این هر سه نام به سنسکریت و مغولی به معنی آتش جاودانی آسمانی به نظر می رسند:
अजर adj. ajara ageless
अजर adj. ajara ever young
आशर m. Azara fire
जातवेदस् m. jAta[vedas] fire
mongol (monkhe-al): eternal sky fire
हायन hayana(h) years
हायन m. hAyana flame
Bhū (भू) refers to “heaven”
مطابقت سکائیان آسیانی با بلوچان
مطابق علی اکبر مظاهری در جلد اول کتاب جادهٔ ابریشم، سکائیانی که به سمت توران سمت غربی درهٔ سند یعنی بلوچستان رفتند، پرستندهٔ سگ بالدار آسمانی (بسلوچ، بهلوچ، بلوچ) بوده اند. بارتولد نام گروه ایشان را که پیشاپیش تخاران (مه-یوئه چی ها)، به این ناحیه رسیدند، آسیانی ذکر کرده است. این نام به صورت آس-سئنی معنی منسوبین به سیمرغ را می دهد. لابد همین توتم قومی این مردم بوده است که در شاهنامه به صورت سیمرغ سمت سیستان و زابلستان معرفی شده است:
As (अस्): to belong to, be in the possession of
श्येन m. syena eagle
معنی تات و تاجیک
سرزمین اساطیری تِتالیا در منابع کهن ارامنه می تواند به معنی سرزمین تاتها باشد:
گفته میشود مورخین ارمنی از تِتالیا (سرزمین شراب هوم) کشور باختر (بلخ، در سرزمین دربیکان/دریها) و حوالی آن را در نظر داشته اند ولی در خبر موسی خورنی آن جزء متصرفات واقارشاک پادشاه ارمنستان در سمت آذربایجان و بحر خزر یاد شده است. این می رساند که منظور از این تِتالیان، تاتهای دروپیک/دربیک/دری تبار (گرامی دارندگان شراب هوم، سکائیان برگ هئومه) بوده است. منابع یونانی و رومی از وجود دربیکان در سمت مصب رود قیزیل اوزن و گیلان خبر داده اند که مطابق تاتها هستند:
तत्त्व n. tatt[va] essence or substance of any thing.
आलय m. Alaya place
نامهای سکا و دربیک (دروپیک) آنها را هم می توان به معنی گیاه هوم و شراب هوم گرفت:
शाक m. n. sAka vegetable
द्रव m. drava liquid
هرودوت دروپیکیان را از شمار قبایل پارسی و داریوش نام آنها را سکاییان برگ هئومه آورده است. نظر به خاستگاه شمالی پارسیان خود پارسی ها مهاجرینی از سمت ایشان بوده اند. بر این اساس نام تاجیک نیز به معنی دارندگان شراب هوم است:
तत्त्व n. tatt[va] essence
तेजस् n. teja[s] essence
نام دیگر آنها (یا گروهی از آنها) یعنی سار-ت (سار-ها) نیز به همین معنی است:
सार m. n. sAra[t] essence[s]
مطابقت ابدالیها (مردان خیّر و بخشنده) با مردم باستانی دادیک (بخشندگان):
یونانیها در سمت آراخوزیا (رخج) از مردمی به نامهای اِوِرگِت (خیّر) و دادیک (بخشنده، عادل) یاد کرده اند که بر خلاف ظاهر آن ربطی با نام تاجیکان ندارد، بلکه مطابق نام ابدالی ها(مردم خیّر و بخشنده یا قوم با شکوه) است که از ترجمۀ نام دادیک یا آلان (هفتالان، هفت ایل باشکوه) عاید شده است:
چون به نظر می رسد قبیلهٔ بزرگی از هپتالان (هفت ایل آلان) تحت عنوان اِبُدالو (گروه با شکوه، آلان) با دادیکها (عادلها) مخلوط شده و نام ابدالی خود را به آنان داده باشند:
आभा f. AbhA splendor
दल n. dala part
अल n. ala excellent
حسن پیرنیا در جلد دوم تاریخ ایران باستان، زیر عنوان اسکندر در آگریاسپ، رُخّج، پارپامیزاد و باختر، در صفحات ۱۶۸۳ و ۱۶۸۴ از روی منابع یونانی نام مردم دادیک (عادل و بخشنده و خیّر) را تحت نام یونانی اِوِرگِت (خیّر) و نام ایرانی آگریاسپ (نگهدارنده اسبان برتر) را در سمت رُخج (قندهار) و شمال گدروسیا (بلوچستان) چنین معرفی میکند:
" اسکندر پادشاه مقدونی پس از آنکه به کارهای زرنگ (سیستان بعدی) تمشیتی داد و یک نفر والی برای هرات معین کرد، به طرف مردمی راند که موافق نوشته های مورخین یونانی اِوِرگِت (خیّر= دادیک) نام داشت. دیودور گوید (کتاب 17، بند 81): این مردم وقتی معروف به آریماسپ (آرام کننده اسبان، یا دارای اسبان رام) بودند و حالا ایشان را به نام یونانی اورگت (خیّر) نامند. وجه تسمیه از این جاست که کورش در موقع لشکرکشی در صحرایی بی آب و علف دُچار قحطی شد. به طوری که سربازان او یکدیگر را می خوردند. در این وقت این طایفه با سه هزار ارابه که مملو از آذوقه بود، به کمک کورش شتافت و در ازای این همراهی غیر مترقب، کورش این مردم را از دادن مالیات معفو داشت و هدایای زیاد به آنها داده، اسم طایفه را به اورگت (=دادیک) تبدیل کرد. اسکندر هم که بدین محل رسید، مردم با آغوش باز او را پذیرفتند و او هدایای زیاد به آنها داد. اهالی گدروسیا (بلوچستان پاکستان و ایران) نیز -که در همسایگی مردم آریماسپ سکنی دارند – اسکندر را خوب پذیرفتند. این روایت گفته های هرودوت را راجع به لشکرکشی کورش به مشرق ایران، تأیید می کند ولی زمان این کشورگشایی ها محققاً معلوم نیست.
کنت کورث در این باب چنین گوید (کتاب7، بند 3): این مردم را در ابتدا آگریاسپ (نگهدارنده اسبان برتر) می نامیدند. ولی، چون کورش در اینجا به واسطه وفور آذوقه و سخاوت مردم از خطرات قحطی و سرما برست. از این زمان آنها را اِوِرگِت نامیدند...
روایت آریان هم نوشته های دیودور و کنت کورث را تأیید میکند. او گوید (کتاب 3، فصل 9،بند 3) که اسم این مردم در ابتدا آگریاسپ (نگهدارنده اسبان برتر) بود و چون در سفر جنگی کورش بر ضد سکاها به او کمک کردند، از آن زمان به اِوِرگِت (منظور دادیک=بخشنده و عادل) معروف گشتند. بعد مورخ مزبور از این مردم تمجید کرده، گوید که این ها به سایر خارجی ها شبیه نیستند، مانند یونانیها متمدن زندگانی میکنند و با عدالت آشنا هستند. اسکندر به آنها آزادی داد هر قدر زمین می خواهید، انتخاب کنید، ولی آنها زمین کمی انتخاب کردند.
ژوستن هم از مردم اِوِرگِت ذکری کرده است. مطابق تروگ پمپه اسم سابق این مردم آداسپ (بخشندۀ اسبان) بوده است."
معنی نام پشتونها و نامهای کهن ایشان
معنی نام پشتون به معنی مردم کناری و پشتی است. چون نامهای کهن ایشان یعنی مردم پارادان، آپاریتی، پتان، پسیانی و اوَگانه (افغان) نیز به همین معنی هستند:
ava (अव).—ind S A preposition and prefix to words; corresponding to from, down from, away. गण m. gaNa gang
عنوان پتان افغانها در نزد هندوان را هم می توان از پئیتی اوستایی (پت، پشت) به همان معنی مردم پشتی یا از کلمهٔ پتنَ سنسکریت به معنی بیرون افتاده و کناری گرفت. اپاریتی نیز به همین معنی است:
patana, (nt. adj.) (fr. patati) falling, falling out
अपार m. apAra beside
इत adj. ita going and comig (living)

دوشنبه، شهریور ۲۰، ۱۴۰۲

مطابقت یزیدیها با هوری-میتانیها

احتمال دارد نامهای زوج قوم هندوایرانی میتانی و هوری کهن یعنی سوبارتو و سو به ترتیب به معنی ایل مارپرست حاکم و ایل مارپرست بوده اند:
स m. sa snake, शयु m. shayu boa snake
भर्ता m. bhartA husband, owner
सुरा f. surA (huri) snake
نام گروه هندوایرانی میتانی درون هوریان به معنی گرامی دارندهٔ بزکوهی و مترادف تور و سکا و کُرد به نظر می رسد:
mit: to love
एण , एनी m. f. eNa , eni Gazelle
بر این پایۀ هوریان اسلاف یزیدیان هستند که نقش مار بر دیوار معابدشان رسم می کنند: نظر به سنت مار پرستی یزیدیان، می توان نام داسنی یزیدیان را از دَسَ سنسکریت (دَه اوستایی، به معنی گزیدن و نیش زدن) دانست. در مجموع دهه-یسنی یعنی مارپرست: نام یزیدی (در اصل اِزی-ایتی یا اِزیدی) را هم میشود به معنی دارندهٔ سنت مار پرستی گرفت.

بررسی نام و نشان دو سپنتداته (اسفندیار) مخاصم و معاصر هم

معنی سپنتداته و داریوش یکی است:
سپنت-داته به معنی دارای ملک شخصی است. معنی نام داریوش (داریَ-وهو-اوش) نیز همین است. بنابراین سپنتداته پسر ویشتاسپ روایات ملی همان داریوش پسر ویشتاسپ است. یکی از القاب گائوماته (اوروپاست) فرمانروای بلخ و درهٔ سند و برادر مگابرن ویشتاسپ نیز سپنتداته بوده است. از اینجاست که نام این قاتل و مقتول در روایات ملی یکی شده است. شکلی از عنوان بودای گائوماته/گوتمه را هم می توان با لقب سپنتداته وی مترادف گرفت:
स्वान्त m. svAnta own territory or domain or province
दात adj. dAta given
धर adj. dhara possessing
वह् adj. vah[u] holding
ईश m. isha master
गोमत् adj. gomat rich in cattle
Urupast: rich in the bull
Bhū (भू) refers to “earth”.
ध adj. dha possessing
गोता f. gotA cow
-ama: very
गो f. go cow
तम ind. tama much, many
هاروی کرافت و هرتسفلد به درستی گائوماته بردیه (سپیتاک سپیتمان) پسر ملکه آمیتیس دختر آستیاگ و داماد و پسر خواندهٔ کوروش را با گوتمه بودا و زرتشت سپیتمان یکی گرفته اند. لذا عنوان سیدارتهٔ بودا را هم میشود به معنی ثروتمند گرفت. در این صورت خود نام بودا (منور) در اصل معادل زرتوشترا (در معنی ستارهٔ زرین) است:
Siddha (सिद्ध).—p. p.Gained, obtained, acquired
Artha (अर्थ, “wealth”)
बुद्ध m. buddha enlightened
این سؤال و جواب هم در رابطه با این سپنتداته ها (اسفندیارها) است:
سؤال: ابوعلی عبدالرحمن بن عیسی کاتب همدانی مولف اثر مفقوده همدان یا همدان نامه در مورد بنای شهر همدان در یک بیت به شعر پهلوی می سراید:
سارو جم كرد، بهمن كمر بست
دارا دارا، گرد هم آورد
معنی این دو مصرع چیست؟
حواب: فکر میکنم سارو به معنی گنج و ثروت و مکان اصلی است:
सार adj. sAra wealth
सार m. sAra main point
بنابر این میشود جم (لهراسب، داماد اژدهاک/آستیاگ) گنج و پایتخت همدان را ساخت. بهمن (خشایارشا) دور آن را کمر کشید (اطراف تپه را به صورت قائم در آورد) و دارای دارایان (داریوش سوم) برای آن بارو کشید.
جم/جمشید تاریخی همان یرواند (لهراسب، سپیتمه) داماد اژدهاک (آستیاگ) است که همزمان با او در قفقاز و شرق آسیای صغیر حکومت میکرده است. نام جمشید وی به معنی صاحب جام درخشان است که صاحب خنجر زرین (زرتو-اَشترا) هم معرفی شده است.
پسران او مگابرن ویشتاسپ (تیگران) و زریادر سپیتاک (سپنتداته، گائوماته) ابتدا فرمانروی ری و ارمنستان بعد در عهد کوروش فرمانروی گرگان و دربیکان سمت بلخ بوده اند. قوم وی ترر/توگرمه (دارندگان شمشیر عالی) از کیمریان بوده اند. عناوین زریادر و زرتوشترای پسر کوچک او سپیتاک (سپنتداته) می تواند اشاره به نام همین قوم دارای سلاح شمشیر وی باشند: zaraya: golden
धर m. dhara sword
zaratu: golden
ashtra: sword, dagger
तेज m. teja having sharpness, sword
रमा f. ramA splendour
द्रू f. drU (tre) gold/golden
आरी f. Ari small sword
کنگ دژی که فرود سیاوش و کیخسرو تصرف کردند، همدان (کیشه سو) بوده است. سارو همان گنج همدان (هگمتانه، محل تجمع هفت دژ تو در تو) واقع در تپه مصلای همدان بوده است. واژهٔ کمر در کتابهای پهلوی نیز در مورد کنگ دژ به کار رفته است. آنجا گفته شده است کنگ دژ بر کمرهٔ دیوان ساخته شده بود. اشاره به بلندی اطراف تپه به صورت تراشیدن و شکل قائم در آوردن دامنهٔ تپه برای دفاع طبیعی بوده است.
اسفندیار (ثروتمند) پسر ویشتاسپ در روایات ملی همان داریوش اول (ثروتمند) است. داراب همان داریوش دوم، دارای دارایان همان داریوش سوم.
معنی نام زئیری وئیری و پسرش بست وئیری
استاد پورداود این اسامی را «زرین در بر» و «بسته در بر» آورده است. از هئیت زریادر (دارای شمشیر زرین) نام زئیری وئیری (زرین در بر) بر می آید که منظور از آنها در بردارندهٔ سلاح شمشیر زرین و جوشن است:
zairya: golden
धारा f. dhArA blade, sword
دَهره: شمشیری کوچک و دو دمه و سر آن مانند سر سنان باریک و تیز. (ناظم الاطباء) (از غیاث):
گل چاک زد جامه کنون قد بنفشه سرنگون
آلوده دارد رخ به خون چون دهرهٔ فخر عجم.
عبدالواسع جبلی (از جهانگیری).
چون روز کشید دهرهٔ عدل
شب زهرهٔ خون فشان برافکند.
خاقانی.

یکشنبه، شهریور ۱۹، ۱۴۰۲

معنی نام شهر زاوَر و روستای موغار در اصفهان

نام شهر زاوَر به صورت اوستایی زو-وَرَ (اَوَرَ در سنسکریت) به معنی پناهگاه نیرومند است.
نام قدیمی موغار یعنی لیلاز به صورت سنسکریتی و اوستایی لیلا-از به معنی دارای زیبایی و شکوه است. بر این پایه خود نام موغار هم خلاصه شدهٔ موغذ-ار (برخوردار از زیبایی) است.
लीला f. lilA grace, beauty
मुग्ध adj. mugdha beautiful
کلمهٔ معرّب مغذی نیز با موغذَ (جذاب) مرتبط می نماید:
मुग्ध adj. mugdha attractive or charming

اتیمولوژی مینا

مینا در معنی بندر (محل آرام و قرار گرفتن کشتیها) با واژهٔ اوستایی میث-ناو/میه-ناو (محل کشتیها) یا واژهٔ سنسکریتی میه-نئو به معنی [محل] متشکل از کشتی ها مرتبط می نماید.
मय maya consisting of
नौ f. nau boat
در زبانهای سامی برای بندر واژه های متفاوت به کار رفته است. میناء عربی را از لمینا/لیمان یونانی (تالاب، دریاچه، بندر) می دانند. در برخی لغت نامه ها میناء را ایرانی دانسته اند. نام شهر میناب (میناو) می تواند به معنی بندر باشد. نامهای بحرین و هرمز هم می توانند به معنی محل حمل کالا (بندر) باشند:
भारिन् adj. bhArin porter
हार m. hAra porter, maetha: place
مینا به معنی آبگینه (اَو-وینه، آیینه، نگهدارندهٔ دیدن) ترکیب میه (حاوی) و وینَ اوستایی (دیدن) به نظر می رسد.