دوشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۹۶

احتمال بر گرفته شدن نام افغان از عنوان فغانیش پادشاهان هپتالی

نام غلزایی نیز که نام افغان بدانها اطلاق شده، نظیر نام افغان در سنسکریت به معنی منسوب به ظرف آب است:
कलश m. kalaza water-pot.
از سوی دیگر احتمال بر گرفته شدن نام افغان از عنوان فغانیش پادشاهان هپتالی نیز وجود دارد. یعنی این نام ممکن است دو منشأ داشته باشد:
فردوسی از دو فرمانروای هپتالی تحت عنوان فغانیش (فغان-ایش= خدایان پرست) نام می برد. یکی معاصر پیروز پسر یزد گرد بدو پناه برد و او هم وی را در رسیدن به سلطنت یاری داد. دیگری را از نسل خشنواز و بهرام گور دانسته اند که انوشیروان از وی حمایت نمود. اگر نام فغانیش را نظیر نام هپتال (برگزیدۀ هفت قبیله) عنوانی بر پادشاهان هپتالی بدانیم، بدین نتیجه رهنمون میشویم که نامهای افغان (در معنی منسوب به خدا) و ابدالی (منسوب به بندگان برگزیده خدا) یادگار این عناوین پادشاهان هپتالی می باشند.
طبق لغت نامه دهخدا: فغ. [ ف َ ] (اِ) بغ. از سغدی فَغ فُغ ۞ به معنی بت است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). به لغت فرغانه و ماوراءالنهر به معنی بت باشد که عربان صنم خوانند. || معشوق . یار. دوست . مصاحب . (از برهان ). || به کنایت زیبایان را گویند :
ز سیمین فغی من چو زرین کناغ
ز تابان مهی من چو سوزان چراغ .
منجیک

مآخذ داستان "رستم و شغاد" و "رستم و سهراب"

پیروز پادشاه ساسانی در سمت افغانستان قرار دادی با خشنواز هپتالی می بندد که از آن ناراضی بوده است. خشنواز متعاقباَ حمله پیروز را پیش بینی می کند و در نزدیکی قرار گاهش با کندن چاهها و بر افراشتن نیزه ها درون آن به انتظار پیروز می نشیند و پیش بینی و تدبیرش درست در می آید پیروز که در رأس سپاه می تاخته به یکی از این چاه ها می افتد و کشته میشود. تصور من این است که نامهای شغاد (شغا-دَ، تیردان کنندۀ [چاه و خندق]) و شاه کابل در اصل همان خشنواز منظور است و منظور از این رستم خود همان پیروز ساسانی. داستان رستم و سهراب هم مربوط به کشتی گرفتن شاپور و سوخرا و کشته شدن سوخرا است و داستان گرد آفرید هم مربوط به گردویه جنگاور خواهر بهرام چوبین است. این سه داستان از عهد ساسانیان وارد شاهنامه شده اند.
در مورد مطابقت خود سوخرا (سرخ) با سهراب گفتنی است: طبری گوید: "شاپور رازی از در در آمد و با مواضعه ای که قبلاً با قباد داشت به سوخرا گفت. چرا در پیش شاهنشاه نشسته ای؟ سوخرا وی را پاسخی داد و شاپور سوخرا را دشنام داد و آزرد و آن دو در پیشگاه قباد با هم جنگیدند. شاپور جوان بود و سوخرا پیر، شاپور او را بیانداخت و با کمربندش بست و به زندان افکند و بعد از چندی او را بکشتند.. این واقعه از آن به بعد بر سر زبانها افتاد و این مثل از آنجا پیدا شد که باد سوخرا بنشست و باد شاپور برخاست."
قسمت گم شدن اسب رستم و دادن بازوبند به همسرش تهمینه یادآور هرکول (تور سکاها) است که هرودوت یاد کرده است و داستان حمله از توران به ایران سهراب یاد آور حمله وناسب سورهاپ پادشاه خزرها و باسیلها در عهد اشکانیان است که از طریق قفقاز صورت گرفته بود. معلوم میشود داستان رستم و سهراب از این سه مأخذ گرفته شده است.

معنی نام خشَثرو سوکَ

در آبان یشت اوستا توس نوذری (کوروش دوم نیای کوروش، خواهر زاده و داماد کیاخسار) پسران دلیر ایل ویسه (مار سّمی) را که از تورانیان (سکاها) بودند در گذرگاه خشَثروسوکَ (کشور سوکَ) در کنار کنگ دژ (دژ گرداگرد، منظور تخت سلیمان/شیز) شکست میدهد. کلمه سوکَ در سنسکریت به معنی درد و سوزانندگی اشاره به مار سمّی دارد که معنی همان نام ویسه و نام سکاهای این ناحیه یعنی ساخو (دوستدار مار) و نام ایل کُردی سوران (منسوب به مار) است. خود نام کُرد هم در معنی سنسکریتی جهنده، مار شیبا (جهنده) را می رساند که نزد نیاکان سکایی کردان توتم بوده است.

شنبه، آبان ۰۶، ۱۳۹۶

معنی محتمل گدروسیا و پشتون و افغان

نام باستانی سیستان و بلوچستان یعنی گدروسیا می تواند به معنی مردم علاقمند سرود دینی باشد چون نام نیمروز آنجا نیز به صورت نمه- روز به معنی علاقمند نماز است. جالب است که ویرانۀ معبد مشکوفه نیمروز را نمازخانه بومیان کهن این سرزمین می دانند:
गाथ m. gAtha song, रोष m. roSa passion
نام پختون/پشتون (مردم ناحیه پاکتیا آئکی باستانی) با توجه به نام مردم باستانی آن سمت، کاسپاتیریان (دارندگان ظروف سفالی و جام و شیشه) می تواند به معنی مردم پزندۀ سفال و شیشه (سفالگر، شیشه گر) باشد. بر این اساس واژۀ افغان (اوَ-کانه) بر گرفته از اَوَ-گاهه سنسکریت (دلو، سطل، جام و کوزه آب) است. بر این پایه نام های هرخوئیتی و رخَج و ارغنداب را نیز می توان به معنی محل منسوب به ظروف آب رودخانه و ظروف شیشه ای گرفت:
पक्तव्य adj. paktavya be cooked or baked
काच-पात्री f. kAca-pAtrI glass basin
हरस्वत् f. harasvat rivers
रक m. raka crystal
अर्क m. arka crystal, अन्ध n. andha water
अवगाह m. avagAha bucket

جمعه، آبان ۰۵، ۱۳۹۶

مطابقت جامۀ ببربیان رستم با جامۀ شیر نیمیان هراکلس

به نظر می رسد جامه رزم ببربیان (ببر ترسناک) متعلق به رستم به تقلید از خفتان شیر هراکلیوس پدید آمده است:
भयन n. bhayana fear, भयानक adj. bhayAnaka scary, भयानक m. bhayAnaka tiger
معنی نام شیر نیمیان خوان اول هراکلس به معنی شیر خشمگین است، شیری که به دست هراکلس کشته شده است. هراکلس پوست نفوذ ناپذیر آن را خفتان خود کرد. رستم هم در خوان سوم اژدها (ببربیانِ اژدها مانند نظیر نقش جام مارلیک) را می کشد و پوست او را جامۀ تن خود می سازد.

معنی محتمل تازی

نام تازی می تواند به معنی محافظ مار (مار پرست) یا مار پدر بوده باشد. چون توتم قبیله بنی طی (بنوحیه= اولاد مار) که عنوان تازی بدانها اطلاق شده، مار بوده است:
तायते verb 1 tAyate {tAy} protect. शय m. zaya snake.
گزنفون در کوروشنامه نام پادشاه اساطیری عرب را ماراگ دوس (مار افعی) یاد کرده است که به صورت مرداس و ماردوش به شاهنامه رسیده است. نام مرداس در معانی بسیار بخشنده و پُر کالا یاد آور نیای قبیله ای بنی طی یعنی حاتم طایی (یعنی حاکم قبیلۀ طایی) است:
که مرداس نام گرانمایه بود/ به داد و دهش برترین پایه بود

چهارشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۹۶

منشأ سکایی اسطورۀ ایرج و تور و سلم

موضوع پدر ایرج و تور و سلم بودن فریدون (کوروش) در رابطه با توتمهای سه گانه شیر (ایرج)، بزکوهی (تور) و مار (سلمِ) سکاها عاید شده است چون مطابق باور سکاها که در نزد یونانیها و گرجیها و ارامنه و یونانیها محفوظ مانده است، ایشان توتم خدایگانی به صورت سگبالدار (شیر، پلنگ) به نام کوروشا ( شکارگر درخشان بزان کوهی) داشته اند که به همراه امیران (ایزد خورشید بی مرگ) در بند جاودانه ای گرفتار است که هر دو به دور محور زمین می چرخند. یعنی چنین تجسم میشده است کوروشا (در ترکیب ارمنی هاروت [شیر در بند]-ماروت[بزکوهی-مار دربند]) سمبل ایزد ماه سکاها، پاپای (پدر)، همان واناتور ارامنه (تند روندۀ درخشان) بوده است، همان توتمی که در اساطیر یوانی تحت نام خیمَئیریا (بزکوهی) به صورت ترکیبی از توتمهای سکایی شیر (ایرج، سمبل سغدیها [و متعاقباً ایرانیان] )، بزکوهی (تور، سمبل سکاها) و مار (سلم، سمبل سئوروماتها) نشان داده میشده است. و این باور اتحاد قومی سکایی (تورانی) در ایران با مطابقت داده شدن کوروشا با کوروش (فریدون) منتج به پدر این توتمهای سه گانه اقوام آریایی شمالی به شمار رفتن فریدون (کوروش) ملقب به پدر (پاپای) شده است.

سه‌شنبه، آبان ۰۲، ۱۳۹۶

احتمال مطابقت خانقین با دژ خارخاریان

دیاکونوف در تاریخ ماد جایی می گوید "دژ خارخاریان که در مرز عیلام قرار دارد". جای دیگر در حواشی فصل اول می گوید "دژ خارخار (دژ سترگ، دیواندره) که در عهد سومری بادتیریکان نامیده میشد از نظر ساکنان بین النهرین در جلو کشور کوتیان (به سوی بابل) قرار داشت". به نظر می رسد در مورد دوم سهوی صورت گرفته است شهری که در جلو کشور کوتیان به سوی بابل قرار داشته است نه خود خارخار (دیواندره) بلکه همان دژ خارخاریان بوده که در سمت جنوب و در مرز عیلام بوده و قابل تطبیق با خانقین (خانیک-ین، محل چاه و چشمه [نفتی]) می باشد.

دوشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۹۶

مطابقت مادهای ستروخات با کُرمانج ها

در فرگرد اول وندیداد از قومی به نام تئوژیه در سرچشمه رود رنگها (دجله) یاد شده است که می توان نامشان را به معنی دارندگان صدای نیرومند و بلند معنی کرد. بر این پایه اینان همان ستروخاتهای خبر هرودوت به معنی دارندگان سخن نیرومند بوده اند که در شمار اتحادیه قبایل ماد بوده اند. جالب است که دارندگان لهجه کُرمانجی را هنوز هم با کلمات ژی و ژی یی می نامند و ژاوه به معنی آواز بلند است که به نظر می رسد از ریشه اوستایی و سنسکریتی "زبا" (صدا کردن) بوده باشند. در مقابل نام زازاکها (دیملی ها، بوسین های مادی) است که به معنی دارای سخن لکنت دار و ضعیف است. به نظر می رسد ستروخاتها (محکم سخن گویندگان) از سکاها و بوسین ها (معمولی سخن گویندگان) از کیمریان بوده اند.
भाषिन् adj. bhASin saying
نظر به اینکه در عهد باستان منطقۀ کُردان سورانی کنونی به نامهای سرزمین کوتیان (سگپرستان) و بودائوا (محل منسوب به دارندگان توتم سگ، مکان قبیله بودین اتحادیه قبایل ماد) معروف بوده است، لذا سورانی ها را می توان حاصل ترکیب قومی سکاییان ستروخاتی با کوتیان دانست. خود نام سورانی در هیئت سوَ-رانه (سگپرست) می تواند مترادف نام نیاکان کوتی ایشان گرفته شود. معهذا ترکیب کُردی سه-وران (دارندگان سگ) محتمل تر است.
शौव adj. zauva doggish
रण m. raNa pleasure
बुध m. budha dog

یکشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۹۶

مطابقت تثلیث توراتی ابرام، ناحور و هاران با تثلیث شاهنامه ای ایرج و تور و سلم

معانی نامهای ابرام (پدر عالی)، ناحور (غرنده) و هاران (سوزاننده) پسران تارح (پدر) به وضوح با نامهای شاهنامه ای ایرج (پدر نجیب)، تور (غرنده) و سلم (مار) پسران اساطیری فریدون (کوروش، ملقب به پدر) همخوانی دارند. به نظر می رسد این تثلیث اسطورۀ توراتی بر گرفته از اساطیر ایرانی و این هم به نوبه خود از اساطیر سکایی مربوط به توتم سکایی مرکبِ کوروشا/خیمَیریا (شیر، بزکوهی، مار) اخذ شده است.

شنبه، مهر ۲۹، ۱۳۹۶

معنی محتمل نام خرم آباد

خرمالو (خرما آلو) که خرمااربه (خرما گلابی) و کلهو (کل آلو) نیز خوانده میشود می توانست خرما-میوه نیز خوانده شود و این مطابقت دارد با نام خورمووه که صورت بومی نام خرم آباد است. آیا خرمالو منظور بوده یا یک نوع خرمای معمولی جای تحقیق دارد. چون حمدالله مستوفی از خرم آباد به عنوان شهری سخن می گوید که دارای محصول خرمای فراوان بوده است که کمی عجیب به نظر می رسد. به احتمال زیاد در گفتۀ مستوفی خرما به جای خرمالو آمده است. چون نام باستانی خورو میثره آنجا به صورت خورو منثره معنی دارندۀ میوۀ درخشان یا میوۀ خوردنی را می دهد. حدود 22 شهر و قصبه به نام خرم آباد در نواحی معتدل وجود دارند که به معنی محل خرم یا محل خورمه (خوردنی بزرگ و نیرومند) بوده اند. نظر به نام مازندرانی کلهو (کل-آلو= آلوی درشت) که به خرمالو گفته میشود خورمه می تواند نامی بر خرمالو بوده باشد. از سوی دیگر ظاهر نام خیدالو (آلوی اشتیاق آور) که نام باستانی خرم آباد به شمار می رود به خرمالو بسیار شبیه است. لذا نامهای دژ خارتیش (خوار-تیش، محل خوردنی درخشان و بزرگ) و خاریشپی (خوار-ایشپی، محل میوه و خوردنی نیرومند) در سرزمین کاسیان نیز مربوط به خرم آباد به نظر می رسند.

سه‌شنبه، مهر ۲۵، ۱۳۹۶

معانی محتمل نامهای اوروت اسپَ

نامها و القاب این شخصیت محبوب که داماد و ولیعهد و جانشین آستیاگ (آژدهاک) بوده و همزمان با کیاخسار و آستیاگ در ولایات جنوب قفقاز فرمان می رانده است، در رابطه با تاریخ و اساطیر کهن ایران در روایات مختلف به صورت شخصیتهای متفاوت به اوستا و شاهنامه رسیده است و بیشترشان شخصیتهای جداگانه ای به شمار رفته اند: اوروَت اسپَ را به اوستایی به معنی دارنده اسپهای تیز گرفته اند. نام ارمنی یرواند (ائورونت) وی به معنی دارنده تیزی و نیز به معنی دارندۀ مِلک است و نام اسپنداس وی هم به معنی صاحب اسبان و نیز به معنی صاحب دارایی مقدس است. نامهای سپیتمه وی را میشود به معنی سفید رخسار گرفت. نام لهراسب (لُرواسپ، درواسپ) او به معنی دارندۀ اسبان سالم است. نام پوروشسپ او به معنی دارندۀ اسبان فراوان است. نام شاهنامه ای وی جمشید سمت کوه هوکر (شاه مؤبد درخشان کوه سبلان) و رود دائیتی (موردی چای) و نیز هوم عابد و گودرز (شاه) است.

دوشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۹۶

مطابقت نام داریوش پسر ویشتاسپ هخامنشی با اسفندیار پسر ویشتاسپ نوذری

چنانکه گفته شده است نام داریوش پسر ویشتاسپ هخامنشی در زبان پارسی باستان به ‌معنای « [دارای قانون و سنت] استوار نگهدارِ نیکویی» می‌باشد. این نام با سپنتداته (دارای قانون مقدس) پسر ویشتاسپ نوذری اوستا مطابقت می نماید. بر اساس روایت کتسیاس سپنتداته لقب گائوماته بردیه بوده است که طبق هرودوت در هنگام حمله داریوش و همراهان، اینتافرن را از یک چشم نابینا کرده بود. لذا به نظر میرسد یکی از این سپنتداته ها (اسفندیار ها) در شاهنامه به طور در هم آمیخته به نام اسفندیار کور شده و به قتل رسیده و آن دیگری تحت نام رستم (پهلوان ریشه کن کننده ستمگران) قاتل اسفندیار آمده است. این روایت بدین صورت خود از طریق روایات شفاهی به شاهنامه رسیده و در اوستا و کتابهای پهلوی یاد نشده است.

شنبه، مهر ۲۲، ۱۳۹۶

نامهای باستانی برخی نواحی میانی ماد در کتیبه های آشوری (همراه با نام معادلهای کنونی محتمل آنها)

بیت ایشتار (طراز ناهید/تیراز ناهید= پرستشگاه نیرومند ناهید (معصومه) یا محل ناپدید شدن ناهید [در سمت قم])، بیت کاپسی (قم)، تادی روتا (تفرش)، سیبور (ساوه)، گیزین کیسی (قزوین)، اورننا (فرمیهن)، گوکی ننا (گرکان)، کار زیبرا (گازران) و ساکسوکنو (ساروق).

نامهای کهن مناطق کردستان

در کتیبه های آشوری مربوط به لشکرکشی ها به ماد بین منطقۀ توپلیاش (دره دیاله) و منطقۀ پارسوا (ناحیۀ اردلان و حوالی آن) به مرکزیت نیکور (ننور) از ناحیه ای به نام تیل تارانزای نام برده شده است که به وضوح یادآور کلاترزان کردستان است. در آن سمت از نواحی به اسامی بیت همبان (کامیاران)، بیت سومورزو (سنقر)، بیت باروآ (قروه)، بیت زاتی (دهگلان)، بیت سانگ تویی/سیسرتو (سنندج)، بیت زوالزاش (سرو آباد)، بیت ماتی (مریوان) و بیت آبدادانی (بیجار) نیز یاد شده است.

جمعه، مهر ۲۱، ۱۳۹۶

نام های قدیمی نواحی بین سر راه کرمانشاهان و دماوند در لشکرکشی آشوریان

سارگون دوم آشوری در لشکرکشی سال ۷١۳ پیش از میلاد در این مورد چنین میگوید:
"کشور سیگری سو (صحنه)، کشور بیت باعان (خانه خدا، بیستون)، ایالت ماد که در مرز الیپی است (ناحیه کرمانشاهان)، کشور ...، کشور آپساخوتی (اسد آباد)، کشور پارنوآتی (همدان)، کشور اوتیرنا (جایگاه پرآب، فامنین)، دهکده دیریستانو (تجرک)، کشور...، کشور اوریاکی (غرق آباد)، کشورریمانوتی (محل انار، ساوه)، ایالت کشور اوپورئی (پرندک)، کشور اویا دائوئه (دارای آب بهشتی، ری)، کشور بوستیس (پردیس)، کشور آگازی (علی القاعده همان اوالی، آبعلی) کشور آمباندا (رودهن)، کشور دانانو (جایگاه بالایی، دماوند)، ایالات دوردست در مرزهای کشور آریبی مشرق (مردم صحرانشین)، ایالت مادهای مقتدر که یوغ خدای آشور را فرو افکندند و مانند دزدان به کوهها و بیابانها روی آوردند، من هیزم شعله ور به تمام دهکده های ایشان افکندم و سراسر سرزمین ایشان را به تلهای ویران و فراموش شده مبدل ساختم."
از آن جایی که آپیان از عربهایی بین بلخ و تبرستان یاد کرده است، لذا گروهی از ایرانشناسان آریبی مشرق را همین اعراب باستانی این ناحیه دانسته اند.

پنجشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۹۶

ریشه محتمل کلمه ماه در زبانهای هندواروپایی

تصور میکنم کلمۀ ماه (اوستایی ما-ونگه= وسیلۀ اندازه گیری درخشان ماههای سال) می تواند از این ریشه هندوارپایی محتمل بوده باشد:
*me- (2)
*mē-, Proto-Indo-European root meaning "to measure." Some words may belong instead to root *med- "to take appropriate measures."
It is the hypothetical source of/evidence for its existence is provided by: Sanskrit mati "measures," matra "measure;" Avestan, Old Persian ma- "to measure;" Greek metron "measure," metra "lot, portion;" Latin metri "to measure."

مطابقت معنی نامهای پدر و مادر فریدون و کوروش

کامبوجیه (کام-بوجیه، دارای کام رستگار) مترادف آثویه (در هیئت پهلوی آتَویه یعنی غنی و ثروتمند) است. نامهای ماندانا و فرانک هم در سنسکریت مترادف با هم به معنی شادمان هستند.
خود نامهای کوروش و فریدون (ثراتئونه) هم در معنی مرد رود سیلابی مانند به هم می رسند.
نامهای مخاصم کوروش و فریدون یعنی آژدهاک (آستیاگ) در خبر موسی خورنی و اژی دهاک اوستا و نیز نامهای حامیان ایشان یعنی هارپاگ (با آتش پزنده) که پسرش به دستور آستیاگ کشته و طعمه خودش شده بود و کاوۀ آهنگر که پسرش طعمه ماران اژی دهاک شده بود، همانند هستند.

معنی طالقان

در سنسکریت تله به معنی پایین و ته است و کلمه تالاب و تالش (زمین تالابی) و چاله نیز از این منشأ هستند. بر این اساس طالقان یعنی سرزمین واقع در گودی. مطابق اوستا گرشاسب در گوذَ (محل گود، طالقان) در کنار جوی رود رنگها (شاخۀ شاهرود سفید رود) برای ایزد وایو فدیه آورده است.
तल n. tala bottom, गूढ n. gUDha deep mystery.

آرازیاش همان تیکان تپه (دژ نیرومند روی تپه، تکاب) امروزی است

در کتیبه های آشوری در جوار خارخار (دیواندره) از شهری به نام آرازیاش (هَرازیاش، محل دژ نیرومند یا النزاش یعنی دژ تسخیر ناپذیر) نام برده شده است که با شهر تیکان تپه (تَو-کان تپه، دژ نیرومند روی تپه، تکاب) در شمال دیواندره (خارخار باستانی) مطابقت دارد.

چهارشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۹۶

نام نواحی ری و کاشان در کتیبه های آشوری

کتیبه ای از بر لوح گلین از نمرود به تاریخ ۷۲۸ ق.م باقی است که چنین اطلاعاتی (با مناطق قابل قیاس آنها) از نواحی ری و کاشان به ما میدهد. اوریمزان (محل ور[=دژ] بزرگ، ورامین)، رعوسان (منطقه چشمه باشکوه، ری)، نیپاریا (منطقه دارای مساکن زیر زمینی، تهران)، بیت ساگبات (دژ سنگی، کاشان)، سیلخازی یا دژ بابلیان (سیالک)، روآ (راوند، قبل از کویر نمک)، اوشکاکانا (خانۀ سوزان، اران)، شیکراکی (خانۀ نیرومند، مشکات) و سرزمین طلا (ده زیره).

سه‌شنبه، مهر ۱۸، ۱۳۹۶

مطابقت دژ زاکروتی مادهای نیرومند با حصن آباد یاسوکند

تیگلت پیلسر سوم در کتیبه خود می گوید "من از خارخار (دیواندره) رهسپار شدم، از رودخانه عبور کردم، وارد زاکروتی شدم". از آنجاییکه شهر زاکروتی مادهای نیرومند را همان مقر دیائوکو در دره قیزیل اوزن می دانند لذا آنجا قابل قیاس با حصن آباد یاسوکند (شهر ستوده سترگ) در شمال بیجار می باشد.
शक्र zakra adj. strong, ऊति f. Uti protection.
شکل زیکرتو نام زاکروتی هم خود در زبانهای ایرانی مترادف با زاکروتی به همان معنی دژ نیرومند ساخته شده بوده و محل آن در سمت غرب دره قیزیل اوزن (رودک علیا) به سمت میانه (پاردو) ذکر گردیده است.

صاحبان اصلی مقبره های عجلیان در آستانۀ آراک

١- طالب بن علی (عبدالعزیز بن ابودلف عجلی)
٢- سهل بن علی (دلف بن عبدالعزیز عجلی)
۳- جعفر بن علی (عمر بن عبدالعزیز عجلی)
٤- فضل بن جعفر (احمد بن عبدالعزیز عجلی)

دوشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۹۶

معنی کرج

از آنجاییکه ایغارین (دو محل خراج/ تیول) با کرهرود (کره-رود) در جوار جنوب غربی اراک و آستانه در فاصله ۲۷ فرسخی آن مطابقت دارند، لذا کرج ابودلف (کرۀ ابودلف) همان آستانه است که ابودلف و خانواده اش آن و کرهرود (ایغارین) را از خلیفه در مقابل پرداخت مبلغی سالیانه خریداری کرده بودند. از اینجا معلوم میشود کرج (کره) به معنی سنسکریتی و کُردی آن (کرا= خریده شده و کرایه شده) بوده است. خود کلمۀ کرایه معرب از همین کلمۀ زبانهای هندوایرانی به نظر می رسد. چون این کلمه در قرآن نیامده است؛ ولی در تبدیل محل خراج (ایغار) به کرج کلمۀ معرب خراج دخیل می نماید.
(مالیات، باج راه) कर m. kara tax

یکشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۹۶

مطابقت الیپی با سرزمین ماسپیان

یکی از گروههای اتحادیه قبایل پارس دوره هخامنشیان که در سمت خوزستان سکنی داشتند ماسپیان (دوستدار سگان) نام داشته اند. نام الیپی هم به صورت الیپ-اکه در سنسکریت به معنی سگ است. این دو نام تاریخی یادآور نام ایل سگوند جنوب غربی ایران است:
माया f. mAyA sympathy, श्वन् m. zvan (zva-, spa-) dog.
अलिपक m. alipaka dog.
واپسین نظرم ماسپیان (بزرگ سگان) اتحادیه قبایل پارسی کوتیان بوده اند. بودیان (منسوبین به سگ) مادی هم همان کوتیان (سگپرستان) بوده اند.

معنی محتمل توپلیاش

می توان حدس زد که نام کاسی ناحیۀ توپلیاش که در بین پارسوا (سرزمین کناری) و ناوار (نامارو، سرزمین هوریان خورشیدپرست) در دره دیاله قرار داشته به معنی سرزمین بالایی و شمالی مرکب از توپله (توپ زبانهای ژرمن، تَپله کُردی به معنی مکان بلند و بالایی، چنانکه در ترکیب تپله سر دیده میشود) و یاش کاسی به معنی سرزمین بوده است.

نامهای کهن ساوه و تفرش و قم در منابع آشوری

در منابع آشوری نام بیت ساکی یا بیت سانگی (سَوَنگهه= سَوَ، محل میوۀ پر سود= سو-فالی سنسکریت= میوۀ انار) و بیت تزّکی (بیت تفس کای= محل چشمه آب گرم) و بیت کاپسی (محل کپست [هندوانه ابوجهل]) در دو مورد در شرح لشکرکشی های آشوریان با هم در منطقه واحدی در شرق ماد ذکر شده اند که به ترتیب با ساوه و تفرش و قم مطابقت دارند.

شنبه، مهر ۱۵، ۱۳۹۶

معنی کاشغر و کاشان

نظر به کلمۀ کاش در کُردی و زبانهای ایرانی شرقی به معنی صخره و سنگ و کلمۀ غَر که در کُردی و کَرَ در ختنی که به معنی پیرامون است، کاشغر به معنی شهر دارای حصار سنگی است و کار کاشی یعنی نام کهن کاشان به معنی شهر و کلنی سنگی می باشد. چون دو نام باستانی آن بیت کاری و ساگ بیت نیز به همین معنی شهر دارای خانه های سنگی هستند.

معنی نام آستارا

نام شهر آستارا به معنی دارای آب گسترده و نیرومند (آو-سترَ) به نظر می رسد. چه در سند تاریخی مربوطه موجودیت تاریخی شهر آستارا با رودخانه معتبر آن تعریف شده است:
جهانگردی به نام «ابُت» (Abbott) که در سال ۱۸۴۳ از آستارا دیدن کرده، در بارهٔ آن چنین می‌نویسد: "دهکدهٔ دهنه‌ کنار در مصب رودخانهٔ آستاراست. پنجاه تا شصت خانوار جمعیت داشته و دکان‌هایی دارد که اجناس آن‌ها به خارج از ایران حمل می‌شود. در طرف دیگر رودخانهٔ آستارا، سیصد تا چهارصد خانوار پراکنده‌است که محل ایشان به نام «گیلِ کران» مشهور است."
حمدالله مستوفی در نزهةالقلوب (تألیف ۷۳۰ هجری قمری) از شهر «اسپهبد» یاد می‌کند که با قصبه اسپهبدان سیاهکل مطابقت دارد و در ویکیپدیای فارسی به سهو با آستارا مقایسه شده است:" اسپهبد شهری متوسط است و حاصلش غله، برنج و میوه می‌باشد. این ناحیهٔ گیلان، ناحیه‌ای آبادان، با نعمت و توانگر است و در آنجا شهرک‌هایی است با منبر. دراین شهرک‌ها بازارهاست. طعام مردم این ناحیه برنج است و ماهی؛ و از این ناحیه جاروب، حصیر مصلای نماز و ماهی به همهٔ جهان صادر می‌شود."
احتمال زیاد دارد نام اسپهبدان در اینجا در اصل به معنی جایگاه مردم سفید تن (اِسپی-بدن) بوده است، چون مطابق کتاب منم تیمور جهانگشا، تألیف مارسل بريون؛ ترجمه و اقتباس ذبيح‌الله منصوري، مردم اسپهبد تبار این شهر سفیدپوش بوده اند. گرچه به اصالت ترجمۀ ذبیح الله منصوری اعتمادی نیست.

جمعه، مهر ۱۴، ۱۳۹۶

معنی تویسرکان

حمدالله مستوفی در نزهة القلوب صفحه ۷۳ رودراور (رودلاور) را از قصبات شکان (شاه زند) و توی (تویسرکان) و دیه سرکان نام می برد. این شهر در سابق هم رودلاور (رود-لای-وَر) یعنی دژی که رودی میان آن جاری است، نامیده میشد. توی به معنی توانا است و سرکان به معنی محل واقع در سرِ چشمه است. بنابراین تویسرکان تحت اللفظی به معنی محل نیرومند واقع در سرِ چشمه خواهد بود.
جزء روت/رُت (رُس) در نام روت-ستهم (رُستم، ریشه کن کننده ستمگران) نظر به نام معادل اوستائیش کِرِسا-سپَ (در هم کوبنده راهزنان و ستمگران) که در اوستا به صراحت بدین معنی اشاره شده، ربطی با این رود در نام رودلاور ندارد و آن به معنی ریشه کن کردن و نابود کردن (رُت فارسی و رُس ruz سنسکریت) است.

پنجشنبه، مهر ۱۳، ۱۳۹۶

معنی شهمیرزاد

از آنجاییکه شهمیرزاد (شامرزا به زبان محلی) با شهر باستانی سینداگا (محل سرد) در نقشه های بطلمیوسی مطابقت دارد، لذا جزء زاد آن می تواند از تلخیص زینته (زمستانی و سرد) عاید شده باشد و جزء شهمیر (شهمار) آن به معنی شدید و تند (شهم-یر) بوده است. در مجموع یعنی محل بسیار سرد. شرح ویکیپدیا از سرمای آن چنین است: "شهمیرزاد از نظر آب و هوایی زمستانی سرد و تابستانی معتدل دارد و از لحاظ پوشش گیاهی بسیار سبز و خرم‌تر است. همچنین نسبت به شهرهای همسایه‌اش معمولاً خنک تر است". بر این اساس نام فریم کهن آنجا نیز به صورت فرَ-هیما معنی پُر سرما را می داده است.
शीन्त adj. zInta cool.
از آنجاییکه نام کوههای سهند و سولان (به صورت سَهولان) در کُردی به معنی سرمای شدید و یخچال طبیعی هستند و سهیمه در سنسکریت (شمیر، سمیر، جمیر کاروند کسروی) معنی سرد را میدهد لذا شهمیرزاد می توانست معنی زاینده سرما را هم بدهد:
सहिम adj. sahima cold [as wind]
نام منطقه درجزین را هم می توان به لغات اوستایی مرکب از درجَ (دراز) و زَیَنَ (زمستان) گرفت که درجزین همدان بدان متصف است.

سه‌شنبه، مهر ۱۱، ۱۳۹۶

مطابقت نام سپاکو با کوتی

نام دایۀ اساطیری کوروش یعنی سپاکو (سگ) مطابق نام کوتی (سگ در زبانهای کهن ایرانی و سکایی) است (اصطلاح کوتی در مازندرانی و کُردی و اردو زنده است). چون در منابع بابلی اوگبارو (گئوبروه، برندۀ گاوان) یاور کوروش در رسیدن به پادشاهی، فرمانروای کوتیان به شمار رفته است.

عِراق به معنی سرزمین سرسبز

در متن آرامی کاسۀ جادویی اواخر عهد ساسانی از ناحیۀ ایرگ (اِراگ) به همراه نام میشان نام برده شده است. از آنجایی که نام میشان بعداً با نام ناحیۀ برنج زاری و پر مرتع کسکر (به معنی ناحیه سر سبز) همراه می شده است، لذا نام ایرانی کسکر را می توان با نام اکدی اِراکو (سر سبز) سنجید:
Sajad Amiri
متن آرامی بابلی یک کاسه سفالین یافت شده از حفریات محوطه باستانی نیپور، متعلق به متن آرامی سطر ششم این کاسه جادویی که در واقع یک طلسم است به قرار زیر است:
אשׁבעית עליכונ רוחי בבל וערב רוחי אירג ומישׁונ רוחי פרת ודגלת נהרה תדיזעונ ʼšbʻyt ʻlykwn rwḥy bbl wʻrb rwḥy ʼyrg wmyšwn rwḥy prt wdglt nhrh tdyzʻwn
من قسم میدهم بر شما، ارواح بابل و عرب ، ارواح ایرگ و میشان، ارواح رودهای فرات و دجله که خاموش شوید .... همانطور که مشخص است ما در اینجا فهرستی از اسامی جغرافیایی محدوده بین النهرین شمالی و جنوبی را داریم. واژه عرب در اینجا اشاره به سرزمینی دارد که دردوران ساسانی با صورت Arbāyistān آن را می شناسیم. بابل و میشان نیز نام هایی آشنا هستند، همچنین دجله و فرات. تنها می ماند نام جای ایراگ: ʼyrg : אירג ، در این متن. بی تردید اگر در اواخر دوران ساسانی صورت " ایراگ " نام جایی در سرزمین بین النهرین بوده است، که بر اساس این متن ظاهرا اینگونه است، عراق صورت معرب این واژه است. مطمئنا متن آرامی این کاسه از مهمترین منابع برای بررسی ریشه نام عراق به شمار می رود که متاسفانه اصلا هم منبع شناخته شده ای نیست.

دوشنبه، مهر ۱۰، ۱۳۹۶

معنی نام روستای پوروستَر

این قصبه آذر شهر دارای نام کهن مادی/اوستایی به معنی روستای بسیار گسترده است که فرهنگستان پیش از انقلاب آن را در نیافته و آن را با نام ساختگی فیروز سالار جایگزین کرده است: در اوستایی پَئورو به معنی بسیار و ستَر به معنی گسترده است.

یکشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۹۶

مطابقت قوی قریلگان قلعه با گنگ دژ سیاوش در خوارزم

صورت اصلی قوی قریلگان قلعه اوزبکستان (به ظاهر ترکی آن به معنی محل نگهدارندگان دامها) در اساس کوی کُرینگان قلعه (قلعۀ کوی دایره ای و حلقوی) به نظر می رسد. در نقشه های قدیم خوارزم در این سمت شهری به نام جیت (جیویت= جایگاه دایره ای و گرد) دیده میشود. جزء گنگ در گنگ دژ سیاوش هم در فرهنگنامه های فارسی به معنی خمیده و کج اشاره به همین محاط و گرداگرد بودن حصار های شهرهای گنگ نام همانند همین حصار قوی قریلگان قلعه دارد. لذا نظر به آثار باستانی خرابه های قوی قریلگان قلعه که با نوروز و تقویم و سنت سیاوشان پیوند دارند می توان آنجا را همان گنگ دژ سیاوش (سیاوخش گرد) در خوارزم شمرد.
خود سیاورشن را می توان به معنی مرد سیاه و مرد دارای اسب سیاه گرفت. ولی نظر به سنت رستنیهای سیاوشان نامهای سیاورشن و سیاوخش را به صورت سِیه وَرشنَ و سِيه وَکشَثه در سنس‍کریت می توان فراهم کننده هدایا و فراهم کننده رشد و نمو گرفت. نامی هم که در مطابقت شجره نامه کیانیان با مادها با سیاوخش منطبق میشود فرائورت (فرَ-وَرتَ، پر ثروت و رفاه) پادشاه مقتول ماد به دست مادیای اسکیتی (افراسیاب) در گنجه اران است که در روایات ملی به صورت فرود سیاوش یاد شده است.

در بارۀ سنن کهن مردم بُخارا

Pari Hasibi
گریستن مغان :نرشخی از گریه مردم بخارا برسیاوش پس از ذکر این که مغان قبر سیاوش را عزیز دارند و هر سال هر مردی یکی خروس آنجا بدو بکشد پیش از بر آمدن آفتاب در روز نوروز خبر می دهد که در همه ولایت ها معروف است و مطربان آن را سرود ساخته اند و می گریند و قوالان آن را گریستن مغان خوانند . مناسب امروز (عاشورا) بود .
Javad Mofrad
در مذهب بودایی خروس سمبل عذاب این جهانی است. بخارا شهر مذهبی ماوراء النهر بوده است و نام آنجا را با ویهاره (معبد یا شتر مقدس=بهوکره) مطابقت می دهند. احتمال دارد نام سیاوش به ویژه با تموز ایزد سوگوار بازگردنده از جهان زیرین در ایام نوروزی (جشن بازگشت فرورهرهای نیاکان) ربط داده می شده است. نام سیاوش (سیاورشن) را در سنسکریت می توان به معنی دارای پادشاهی تباه شده معنی کرد:
श्याव adj. zyAva dark, वरासन n. varAsana throne.
نظر به ارتباط سنت میر نوروزی و حاجی فیروز ایام نوروزی با تموز می توان تصور کرد در قرون اولیه هجری هنوز سنت آیین سوگواری و شادی نوروزی سیزده روزه برای تموز در ایران و عراق رایج بوده است و همین بخش آیین سوگواری آن به سنن زرتشتی منسوب به سیاوش و سنن اسلامی شیعی پیوسته است. آیین ندبه مانوی نیز متأثر از تموز پرستی بابلی به نظر می رسد. تموزِ بابلی دارای سمبل صلیب مقدس (آدونیس فینیقیان) جنبۀ خدایگانی عیسی مسیح و زاد و مرگ و بازگشت وی را تشکیل می دهد.
احتمال دارد چنانکه اشاره شده ویرانه قوی قریلگان قلعه اوزبکستان (محتملاً همان جیت عهد اسلامی به معنی شهر دارای حصار گرداگرد) که آثار باستانی آن با نوروز و تقویم و سوگ سیاوشان مربوط است همان کنگ دژ سیاوش اساطیری در سمت خوارزم بوده باشد.