دوشنبه، تیر ۰۹، ۱۳۹۹

محل دژهای ماننایی آرسیانشی، ارشتیانه، ایشتائو، اورمیاته، سوبی و آریدو

دژهای آرسیانشی (محل جنگجویان)، ارشتیانه (محل نیزه وران)، ایشتائو (محل ثروت)، اورمیاته (محل پرموج)، سوبی (محل سودمند) و آریدو (روستای رسا) با فرَسپه (پُرسپاه، تخت سلیمان)، قره آغاج (کارا-گاس، محل نیزه وران)، تپهٔ حسنلو (حصن-لو، دارای دژ استوار)، اورمیه (محل آب مواج)، سابلاخ (مهاباد) و اوشنو (جایگاه خوب) مطابقت دارند.

مکان دژهای کهن اوراش و سیبارو در گیزیل بوندا

نظر به مطابقت گیزیل بوندا با منطقه قافلانکوه (قافلانتی)، شهرهای کهن اوراش (هوراش، محل چشمهٔ خوب) و سیبار (باروی سودمند) در آنجا با هشجین و آغ کند (سفید ده) کنونی مطابقت دارند. دورتر از آنجا به سمت شرق دژ پانزیش (نگهدارندهٔ تراوش آب) آغ بلاغ (چشمهٔ سفید) هشترود به نظر می رسد. احتمالاً نام فرمانروایان گیزیل بوندا، پیریشاتی و اِنگور به ترتیب به معنی پُر ثروت و شخص با شکوه بوده اند. در این سمت شهرهای میسی، زالا، زیزی (آ-زیزی)، دوردوکا با میانه، زرنق، آچاچی و ترکمان همخوانی دارند.

یکشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۹۹

بارناکا، پارتوکا (کنار چشمه) نامهای کهن کاشان (محل چشمه)

در نوشته های اسرحدون پادشاه آشور که به منطقۀ کاشان محل فرمانروایی خشثریتی (کیکاوس، پادشاه سرزمین کنار چشمه) حمله کرده و خشثریتی (شاه نیرومند) از آنجا با کسانش به شهر آمل مازندران گریخته بود، چنین منعکس است: "من کشور بارناکا (سرزمین کنار چشمه، کاشان)، دشمن محتال، و ساکنان تیلاشوری (تپه سیلک) که نامش در دهان مردم مخرانو (مهرانو، منسوب به کشنده، مار، کُردان)، پیتانو (محل سرور، پایتخت) است، پایمال کردم."
در اوستا و کتابهای پهلوی و شاهنامه کیکاوس نیز در رابطه با کوه ارزیفیه (کرکس کاشان) و البرز و شهر آمل است.

شنبه، تیر ۰۷، ۱۳۹۹

هومل به معنی هوم آرامش بخش

آبایف معتقد است نام گیاه هومل (رازک) از خانوادهٔ شاهدانه ها که در زبانهای اروپایی رایج است، از زبان آریائیان سرمتی به معنی هوم آریائیها گرفته شده است. ولی با توجه به جزء اِل (ایل) که در سنسکریت به معنی آرامش بخش است، معلوم میشود که هومل به معنی هوم آرامش بخش و یکی از انواع هوم و نوع آرامش بخش و دارویی آن به شمار می رفته است. مسکن اولیه هومل را چین می دانند که از طریق سرزمین سکاها و سرمتها و ایران به اروپا رسیده است. نام ایرانی رازک هم حاوی واژۀ اوستایی رازَ (مراسم دینی رمز آمیز) است.
مری بویس می گوید: «اینکه گیاه اصلی سوم، هوم چه بوده سخت مورد مناقشه است. زرتشتی ها یک گونه افدرا را به جای هوم مصرف می کنند. برهمن ها می گویند بذر سومای (هوم) کهن و اصیل مفقود شده و در سرزمین آنان نمی روید. از اوستا بر می آید که گیاه هوم انواع فراوان دارد. رنگ آن سبز است. با پاجوشهای نرم. خوش بو است. پر گوشت و سرشار از شیره است. بر فراز کوه‌ها و ژرفای دره ها می روید.».
توصیفات اوستایی آن یاد آور خشخاش است. سکاها هم خشخاش را در مراسم شعف و شادی به کار می برده اند.

مطابقت شهرهای باستانی ماروش (محل کُشندگان) و کامپدانا (محل خانه های زیر زمینی) و کوندرو (محل شمشیر) با صحنه (محل شکارچیان)، کرمانشاهان (محل غارها) و کنگاور (محل دارای شمشیر)

فرورتیش دوم فردی مادی بود که در زمان داریوش بزرگ علیه وی شورش کرد و خود را شاه ماد خواند. پس از روی سر کار آمدن داریوش بزرگ و به دست گرفتن حکومت از جانب وی، آشین در عیلام و بختنصر سوم در بابل از قلمرو او جدا شدند و ادعای استقلال کردند. در دسامبر سال ۵۲۲ پیش از میلاد و در حالی که داریوش در حال جنگ با بابلیان بود، فرورتیش در ماد شورش کرد. او اعلام کرد که از خاندان هووخشتره است و نام سلطنتی خشثریتَه را بر خود گذاشت و هگمتانه پایتخت مادها را به تصرف خود درآورد. در این قیام ساکنان ماد، پارت و هیرکانه هم به او ملحق شدند و ظاهراً مردم ارمنستان هم از او حمایت می‌کردند. هم‌زمان شورش‌های دیگری هم در سایر ایالات بر پا شد.
داریوش که در بابل بود سپاهی را به فرماندهی ویدَرنه برای سرکوب فرورتیش فرستاد. ویدرنه در ژانویهٔ سال ۵۲۱ پیش از میلاد با یکی از سرداران فرورتیش در مرز جنوب غربی ماد و در شهری به نام ماروش (صحنه) جنگید ولی توفیقی به دست نیاورد و در کامپدانا (کرمانشاهان) منتظر رسیدن داریوش و نیروهایش شد. از طرفی دیگر ویشتاسپ پدر داریوش هم که ساتراپ پارت بود از سمت مشرق علیه فرورتیش اقدام کرد و فرورتیش به ‌ناچار باید در دو جبهه می‌جنگید. در ماه آوریل همان سال داریوش پس از سرکوب شورش بابل رهسپار ماد شد و در ماه مه با فرورتیش در شهری به نام کوندورو (کنگاور) در خاک ماد وارد جنگ شد. در این جنگ فرورتیش شکست خورد و با معدود سواران خود به رغه (ری) گریخت. ولی هنوز کنترل ماد به ‌طور کامل به دست داریوش نیفتاده بود. در اواخر ماه ژوئن داریوش دسته‌ای از جنگجویان را به رغه فرستاد و در آن ‌جا آن‌ها توانستند فرورتیش را دستگیر کنند. از ری هم عده‌ای به کمک ویشتاسپ رفتند و در جنگی دیگر در خاک پارت توانستند آخرین هوادارن فرورتیش را شکست داده و نابود کنند.
داریوش در سنگ‌نبشتهٔ بیستون دربارهٔ سرنوشت فرورتیش می‌نویسد که شخصاً بینی، دو گوش و دهان فرورتیش را بریده و یک چشم وی را درآورده. سپس وی را به ‌زنجیر در دربار نگه داشتند تا همه او را ببینند و عاقبت به فرمان وی او را در هگمتانه بر نیزه کردند و افرادی را که از نخستین طرفداران او بودند در درون دژ هگمتانه دار زدند.

جمعه، تیر ۰۶، ۱۳۹۹

دلایلی که فرورتیش (حاکم مادی مقابله کننده با داریوش) را همان مگابرن ویشتاسپ (تیگران) برادر گائوماته بردیه (سپیتاک سپیتمان) نشان میدهند

۱- فرورتیش (دیندار) از خانواده هوخشتره و حامی گائوماته بردیه (سپیتاک سپیتمان) بوده است. در واقع از ویشتاسپ کیانی (ارژاسپ، ببر، سگ جنگی) که در راه دین زرتشتی با ویشتاسپ نوذری (ویشتاسپ هخامنشی، حاکم پارت) جنگید، منظور، وی می باشد.
۲- دخمۀ گائوماته بردیه را در سکاوند هرسین برای وی بنا نموده است.
۳- حامیانش گرگانیها و ارامنه و ماد مردمان محلهای مراکز فرمانروایی وی بوده اند.

معنی محتمل نام ایل افشار

نام افشار را به ترکی به معانی متفاوت چابک، معاون و مطیع گرفته و سراولویت دادن به یکی از این معانی توافقی صورت نگرفته است. نظر به نام ترکی قرخلو متعلق به ایل افشار که می تواند از قیوراقلو (قبراقلو، منسوب به چابک سواران) اخذ شده باشد، لذا احتمال دارد همانطور خواجه رشیدالدین فضل الله در جوامع التواریخ رشیدی آورده است نام افشار یا اوشار به معنی چابک و چابک سوار بوده است.

پنجشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۹۹

معنی نامهای قیزیل اوزن (رودکها) و گیزیل بوندا (قافلانتی) و اوشدیریکا (بزقوش)

نام قیزیل اوزن را با توجه به شکل ظاهری به ترکی به معنی محل شنای ماهی قیزیل آلا گرفته اند ولی این رودخانه معروف به داشتن قیزیل آلا نبوده است و این نام باستانی آن است که به صورت گزیلو-ذِن (ویترو-ذِن) به معنی رود ناحیه پایینی و کناری (=آندیا) بوده است همانکه آشوریها آن را شانارته سفلی (رودک پایینی) ترجمه کرده بودند. بر این اساس نام کوه گیزیل بوندا (قافلانتی) کنار شاخه های آن به معنی کوههای پایینی به هم پیوسته را می داده است چه این معنی نام قافلانتی به صورت کاپیلان-تی (کوه مجتمع) هم می باشد. در کنار نام ناحیهٔ آندیا (پایینی) از ناحیهٔ میسی (میثیه، یعنی میانه کنونی) نیز یاد شده است. در سمت شمال شرقی آن نام کوه بزقوش به صورت بُزکوش به معنی کوه بُزان به نظر می رسد. چون نام مادی آنجا اُواش دیریکا معنی دارای علفزار در بلندی است. از نامهای جغرافیایی باستانی کهن ماد معلوم میشود که سنسکریت زبانان و سکایی زبانان نیز در ماد حضور داشته اند:
विधारयतिverb caus.vidhArayati {vidhR} separate
धेनाf. dhenA river
बुन्धयति verb bundhayati {bundh} bind
कपाल m.n. kapAla multitude, थ m. tha mountain
बुक्क m. bukka (buza) goat, कुठि m.kuThi mountain

چهارشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۹۹

محل احتمالی قصبات باستانی خالخوبارا و کیلامباتی در ایالت کیشه سو (همدان)

کتیبه های آشوری در ایالت کیشه سو (همدان) از دو قصبه به نامهای خالخوبارا و کیلامباتی یاد کرده اند که به ظاهر یاد آور قصبات کنونی خرخپ و کیکله هستند. نام کیلامباتی شباهتی هم با نام کبودرآهنگ دارد.

دوشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۹۹

مطابقت کوه هاشمار (عقاب) با کوه دالاهو

نام کوه و گردنهٔ هاشمار (به اکدی یعنی عقاب) که محل آن بین نامار (قسمت میانی رود دیاله) و اِلیپی (ناحیهٔ کرمانشاهان) ذکر شده با کوه دالاهو (دال-آوو، محل گردش عقاب) در ناحیهٔ مرزی کرند همخوانی دارد.

مطابقت شهرهای باستانی هارونا و شوردیره با خانا (پیرانشهر) و سلدوز (نقده)

در منابع آشوری در مرز ماننا و آشور از نواحی هارونا، آریدو و شوردیره نام برده شده است که به ترتیب مطابق با خانه (پیرانشهر)، گردنهٔ دو آب و نقده (سلدوز) می باشند. گردنه سیمه سی در نزدیک دژ آریدو در کتیبه های آشوری همان گردنهٔ دو آب بین نقده و پیرانشهر به نظر می رسد.

یکشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۹۹

مطابقت دژهای کهن آنتارپاتیانو و خارزیانو با سلطانیه و خرمدره یا هرسین

در کتیبه های آشوری بین زنجان و قزوین از دژهایی به نام آنتارپاتیانو (محل میانی) و خارزیانو (محل پرخوراک) یاد شده است که با سلطانیه و خرمدره مطابقت می نمایند: شهرویاژ (شهر میانی و مرکزی) که در جامع التواریخ رشیدی نام سابق سلطانیه ذکر شده است، به وضوح نشانگر همان شهر باستانی آنتارپاتیانو (شهر میانی) است که مطابق شرح لشکرکشی های آشوریان مکانش بین زنجان و قزوین قرار داشته است.
در لشکرکشی های آشوریان جایی در سمت هرسین به نام اکدی مات تارلوگاله (کشور خروسان) آمده است. این می تواند ترجمۀ خارزیانو در هیئت خرئوس (خروز)-یانو (منسوب به محل) باشد.

شنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۹۹

ریشهٔ واژهٔ عامیانهٔ اُشکُل (اُسکُل)

این واژه را که شبیه اصطلاح ترکی اوزگَل (نفهم) است با واژهٔ عربی عثکول (خوشهٔ خرما) مقایسه کرده اند ولی آن در ترکیب اوش (هوش)- کُل (کوتاه، ناقص، کُند) به وضوح ریشهٔ ایرانی دارد.
هیئات اوس خُل و کو-اوس-خُل در اساس معنی کسی که عقلش کج است را می دهند.

جمعه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۹

معنی اسلاوی خزر

نام خزر به صورت کوسر در اسلاوی به معنی دارندگان بُز و دارندگان توتم بُز (بُز کوهی) است. این نام به صورت کوزَر به ترکی به معنی پرستندگان زغال بر افروخته است. هر دو معنی یادآور نام سکاها (گرامی دارندگان بزان کوهی) است که پرستندهٔ الههٔ اجاق خانوادگی تابیتی بوده اند. خزران ترکیبی از سکاهای هندوایرانی و اقوام زردپوست بوده اند.

پنجشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۹۹

اتیمولوژی نان بَربَری و لواش

فکر می کنم در اصل بَر-بَر-ی بوده باشد یعنی منسوب به در بر دارندۀ دانه (سیاه دانه و کنجد). نه اینکه هزاره های دارندهٔ این سنت نانوایی بربر خوانده شده باشند.
واژۀ لواش به صورت لَوَشَ[س] در سنسکریت به معنی از تکه های کوچک درست شونده است:
लवशस् ind. lavasha[s] in small pieces

سه‌شنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۹۹

اتیمولوژی تالان و تاراج و طلا

تالان و تاراج که در ترکی بسیار رایج هستند، می توانند از سنسکریت زبانان سمت ختن گرفته شده باشند: تالان و تاراج به صورت تارَ-ران و تارَ-اج در سنسکریت و اوستایی معنی راندن و بردن اموال برتر (طلا و نقره و غیره) است.
بر این اساس واژهٔ طلا معرب از تالَ (تلا، تَرَ اوستایی) به معنی فلز برتر است.

شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۹۹

مطابقت دژهای کهن فرَآته و فناسپَ با قصبات یای شهری مراغه و ماه نشان زنجان

مینورسکی بین فراداسپ (فرااسپَ، پُر اسب، شیز) و فرَآته (فرَ-اوتَ، بسیار سرد) قائل به تمایز است و فرَآته را با یای شهری مراغه مقایسه می کند که اقامتگاه تابستانی شهریاران آتروپات بود. اقامتگاه زمستانی ایشان دژ مستحکم فراداسپ (شیز، گنجک) بوده است. در گزارش منابع بیزانسی بین فراداسپ (شیز، گنجک) و اگنزنه (زنجان) به شهری به نام فناسپَ (محل پرورش اسبان) اشاره شده که با قصبهٔ ماه نشان و قصبهٔ بهستانِ (پیه اسبان، محل پرورش اسبان) کنار آنجا مطابق دارد.

چهارشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۹۹

مطابقت معنی سنسکریتی همای (قربانی آتش) با ققنوس (آشیان سوز)

در فرهنگ ایرانی همای به معنی اوستایی آن دارای دانش و سنجش خوب آمده است ولی آن در معنی سنسکریتی قربانی آتش مطابق ققنوس میگردد. واژهٔ فارسی هیمه (چوب برای سوزاندن) با آن مرتبط می نماید. واژهٔ هیزوم (ایزوم اوستایی) نیز به معنی سوزاندنی است که از واژهٔ اوستایی و سنسکریتی اید (ایذ، سوختن) است:
होम m. homa burnt-offering
ققنوس واژه ای لاتینی به معنی آشیان سوز است
در جهان اسلام کلمۀ معرب ققنوس را با واژۀ یونانی فوئه نیکس (مرغ فینیقیایی، ارغوانی) سنجیده اند؛ ولی این نام در اساس بر گرفته quequ (سوختن و پختن)+ n[id]us (آشیانه) به معنی آشیان سوز در زبان لاتین است که این معنی خصلت این مرغ اساطیری به شمار رفته است. لابد بر اثر اصطکاک چوبهای خشک لانه پرنده ای چون عقاب در اثر حرکت باد آتشی بر لانه این پرنده افتاده و عامل آن آتش سوزی را خود این پرنده دانسته و اساطیری اش نموده اند.
جالب است در فرهنگنامه های برهان قاطع، غیاث و لطائف و آنندراج نام فارسی ققنوس، آتش زن آمده است.
گفته شده است در میان مصریان، اسطورۀ فوئه نیکس/ققنوس در اصل، اسطورۀ خورشید بوده كه بعد از هر شب دگر بار در سحرگاه طلوع می كند و نام شهر هلیوپولیس در نوشته هردوت نیز باید در همین ارتباط باشد. واژه فنیكس در زبان عبری شامل سه بخش fo-en-ix به معنی یک آتش بزرگ است.

دوشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۹۹

معانی نامهای قدیمی رودخانه های خوزستان در منابع کهن یونانی

خواسپ (خو-وس-اپ، دارای آب بسیار): مطابق رود کرخه (عالی) است.
ایولئوس: این نام به صورت اَاورو-اوس معنی سرچشمه گیرنده از چشمۀ زیرین مطابق نام چاهو و کارون و رود کاریزهای کتب پهلوی است.
پازی تیگر (دجله کوچک): مطابق شاخۀ اصلی رود کارون است.
کوپرات (رودخانۀ زیبا و مطبوع): مطابق شاخۀ دز رود کارون است.
آگرادات (رود بالایی): مطابق رود طاب (جراحی، مارون) است.
اوروآتیس (رود روان پایینی): مطابق رود هندیجان است.
احمد کسروی در کتاب کاروند خود تحقیقی در باره نام و نشان کهن رودهای خوزستان انجام داده است که نظریات فوق مکمله و اصلاحیه ای بر تحقیقات او است که
در اینجا خلاصهً مطالب کسروی را در باب نام رودهای خوزستان از کتاب کاروند او نقل قول می کنیم: " رودهای خوزستان و نویسندگان باستان روم و یونان: نویسندگان باستان روم و یونان در کتابهای خود از رودهای خوزستان نام برده سخن رانده اند، زیرا اسکندر، جهانگشای مقدونی، چون در سال 331 پیش از میلاد مسیح دارا پادشاه ایران را در خاک بابل (عراق عرب) شکست و شهر باستانی بابل را گرفت. پس از آن برای اینکه نزدیکترین راه به سوی پایتخت هخامنشیان (استخر یا پرسپولیس) پیش گیرد با لشکرهای خود دجله را گذشته به سوزیان (خوزستان) در آمد و شهر سوسا (شوش) پایتخت باستان عیلام، با گنجهای انبوه آن به دست آورد و سپس به سوی پارس شتافت. و پیش از آن که از خوزستان بیرون رود با مردم اوکسی جنگیده شهر ایشان را با جنگ و محاصره گرفته و دیههایی را که در آن مرز و بوم خرم و آبادان بود چاپیده و ویرانه گردانید." نامهای خوزستان و مردم اوکسی هردو ایرانی بوده و به ترتیب به معانی سرزمین بخارآلود و مردم خوشبخت (بختیار) می باشند. پیداست که نام ایل بختیاری و قبیلهً مادی بودیها (خوشبختان) متعلق به همین مردم اوکسی (به لفظ اوستایی وخشی) بوده اند. [در کتب پهلوی نیز از این نام به صورت فردذاخشتی (بسیار خوشبخت) به عنوان نام نیای اساطیری و جاودانه مردم کنار رود کاریز ها (کارون) نام برده شده است]. کسروی در ادامه می آورد: "اسکندر در این یورش خود که کشور خوزستان را از این سر تا بدان سر پیمود، ناگزیر بود که رودهای بزرگ آن سرزمین را یکی پس از دیگری بگذرد و این بود که تاریخ نویسان یونان و روم که داستان کشورگشائیهای او یا سرگذشت برخی از جانشینان وی را نوشته اند، آن رودها را شناخته از آنها سخن رانده اند. لیک نامهایی که آن نویسندگان با این رودها داده اند نه تنها اکنون شناختهً کسی نیست بلکه در نوشته های نویسندگان تازی و پارسی از آغاز اسلام چنین نامهایی در هیچ جا نیامده. از آن سوی چون نویسندگان یونان تنها در میان سخن راندن از داستان اسکندر و دیگران از آبهای خوزستان نام برده و جداگانه آنها را نستوده اند و چنانکه در خور است نشناسانیده اند، آن است که به آسانی نتوان پی برد که از کدام نام کدام رود را خواسته اند و آن رود اکنون به چه نام خوانده میشود..... استرابون، یکی از نویسندگان به نام عهد باستان. نام چهار رود را از خوزستان برده، می نویسد: " اسکندر به رودهای بسیاری نیز گذشت که بر آن کشور روانند و به خلیج پارس می ریزند، چه پس از رود خوآسپ ، کوپرات می آید که سرچشمهً آن خاک مردم اوکسی است. باز در آنجا آگرادات می باشد که از روزگار سیروس و از آن شهریار بدین نام خوانده شده، این رود به قسمتی از خاک پارس می گذرد که کوئیل پرسیس (آبگیر پارس) خوانده میشود و در نزدیکی پازارگاد نهاده است." کرتیوس و آریان دوتن از تاریخ نویسان یونان، چون از رود شوش سخن می رانند آن را اولو می نامند و بطلمیوس می نویسد که سر چشمهً اولو در ماد بود و به دریا جدا از شط العرب، می ریخت. کرتیوس چون شهر اوکسی ها را می ستاید، نام تازهً دیگری از رودهای خوزستان می برد. چنانکه می گوید: آن شهر در میانهً سوزیان و پارس و در خاور پازی تیگر و در باختر اوروات بود." نظر به موقعیت جغرافیایی و معنی نام های شهر اوکسی (شهر مردم خوشبخت) و رام هرمز (شادی وآسایش خدا) شهر اوکسی ها باید همان رامهرمز کنونی بوده باشد. کسروی در پیگیری گفتارش می آورد: "در این چند جمله که ازنویسندگان یونان آوردیم، شش نام رود از خوزستان را می بینیم که باید از هر یک جداگانه سخن رانده، که به کدام یک از رودهای این کشور گفته می شد، و اینک ما به آن می پردازیم: 1- خواسپ: از روش گفتار استرابون می توان به آسانی فهمید که وی در شمردن رودهای خوزستان پی اسکندر و لشکرکشیهایش را گرفته بدین سان که رود بزرگی را که اسکندر نخست گذشته، تاریخ نویس نیز نخست نام می برد و پس از آن دومی و سپس سومی و سر انجام چهارمی را می نویسد. به عبارتی دیگر ترتیبی را که رودهای خوزستان در روی زمین از باختر به سوی خاور دارند، در نوشتهً استرابون نیز از روی همان ترتیب شمرده شده اند. پس باید گفت که خواسپ همان رود کرخه است که ازسوی باختر نخستین رود خوزستان می باشد. دلیل دیگر این مسئله نوشتهً هرودوت می باشد که چون از رود شوش گفتگو می کند آنرا خوآسپ می نامد و همچنان نوشتهً کرتیوس که میگوید: "چون اسکندر به شوش می آمد فرمانروای که آبولیت نام داشت پسر خود رابرای پیشواز بدان سوی رود خوآسپ فرستاد و وی جهانگشای یونانی را تا کنار رود آورد که خود آبولیت نیز تا آنجا به پیشواز شتافته بود." دلیل دیگر است. از این نوشته بسیار آشکار است که خواسپ جز کرخه نیست که از نزدیکی شوش می گذرد.[به نظر می رسد نام آبولیت سامی بوده وبه معنی پدر شیر مانند میباشد. اما نام قدیمی و کنونی رود مذکور یعنی خوآسپ و کرخه هردو به وضوح ریشهً ایرانی داشته و به معنی دارای آب خوردنی عالی هستند]. نام دجله (رنگهای اوستا به معنی رود سیلابی) که کرخه بدان می پیوندد در اصل از کلمه اکدی ادیکلات یعنی فراخ ساحل برگرفته شده است. ایرانیان آنرا به شکل تیگریس( رود تیز) تلفظ کرده و از آن نام مترادف اروند رود را ساخته بوده اند.] کسروی در مورد رود دوم می آورد: "2- ایولئوس (اولو). دوبود وکینیر این رود را جز خواسپ (کرخه) دانسته اند، و دوبود گفته که اولو نام باستانی چشمهً بزرگی است که اکنون به نام چاهو یا شاهور(چاهور) خوانده میشود.... بطلمیوس آشکار گفته که اولو را سرچشمه در ماد بود و خود به دریا جدا از شطالعرب می ریخت... وانگهی نویسندگان یونان اولو را در خور کشتیرانی ستوده می گویند اسکندر کشتیهای از کار افتادهً خود را از آن رود- از جویی که بریده بودند- به شط العرب فرستاد...." کسروی در باب اینکه تصور می کند از ایولئوس (اولو) نیز مراد کرخه است به خطا می رود چه همان طوریکه می دانیم تنها رود قابل کشتی رانی خوزستان همان کارون است که سرچشمه در اراضی بختیاریها (اعقاب بودیهای ماد) دارد ولی مسلّم به نظر می رسد نظر به نام ایولئوس که می توان آن را شرور وچاه شیطانی زیر زمینی معنی کرد، نام کارون اصل سامی داشته وبه معنی رود چاه بوده است و این نام گذاری از افسانه های اساطیریی حادث شده که در مورد چشمهً بزرگ چاهو از شعب کارون وجود داشته است و خود نام رود کارون و گنج اساطیری زیرزمینی قارون از آن گرفته شده است دلیل این گفته همانا نام پهلوی رود کارون یعنی آب کاریزها می باشد که کنارش مکان جاودانیی به نام فردذاخشتی به معنی بختیار به شمار آمده است. کسروی به درستی رود سوم یعنی کوپرات را همان رود دزفول (آبدیز) آورده است: "3- کوپرات. استرابون آشکار می نویسد که پس از خواسپ، کوپرات می آید. پس ناچار باید گفت که کوپرات نام باستانی رود دزفول می باشد که از خاور کرخه می گذرد ، و دلیل دیگر این گفته آن است که دیودروس، از تاریخ نویسان یونان، می نویسد که آنتیخوس (یکی از جانشینان اسکندر) با اردوی خود در یک شب از کنار اولو تا کنار کوپرات را در نوردید. زیرا در خوزستان دوتا رودی که که دوری آنها از همدیگر به اندازهً راهپیمایی یکشبهً اردویی باشد، جز کرخه و آب دزفول نیست و این دو رود در نزدیکیهای شهر شوش چهار یا پنج فرسنگ از هم دور هستند، و این اندازهً راهپیمایی اردویی در یک شب بیش نیست." در تأیید گفتار کسروی باید گفت نام کوپرات به لغت کهن ایرانی به معنی دارندهً پل خوب بوده و نام دزفول و آبدیز نیز مرکب از دژ و پل و آب می باشند. نام رود چهارم پازی تیگر آورده که به یونانی به معنی دجلهً کوچک است: "4- پازی تیگر از روی ترتیبی که استرابون در شمردن رودهای خوزستان نگهداشته باید گفت که نویسندگان یونان از پازی تیگر جز رود کارون را نخواسته اند و سرچشمهً آن، که استرابون گفته از کوره اوکسی ها می باشد، شناخته نیست." باید گفت که نظر به ترادف نام اوکسی و بختیاری باید همان چهارمحال بختیاری و نواحی کوهستانی مجاور آن شمرد. سرانجام کسروی از نامهای آگرادات و اورواتیس نام می برد و آنهارا نامهای رود جراحی (طاب) می داند: " 5- آگرادات. این رود را استرابون پس از پازی تیگر نام می برد و در خاور کارون که ما آن راپازی تیگر دانستیم رود بزرگی که مانندهً کرخه و رود دزفول و کارون باشد، جز رود جراحی یا طاب که از سر حد پارس و خوزستان می گذرد، نیست." 6- اورواتیس. این نام در نوشتهً استرابون، که ما آن را آوردیم، برده نشده و تنها از کرتیوس است که ما آن را میشنویم و او می گوید که در خاور کورهً اوکسی ها بوده است و بارون دوبود، پس از جستجو و کنجکاوی فراوان بدین نتیجه می رسد که کورهً اوکسی ها همان جلگهً مالمیر می باشد، و اورواتیس را هم جز نام دیگر آگرادات یا طاب ندانسته است."

شنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۹۹

مطابقت ایرج فریدون با کوروش هخامنشی

در اساطیر ارامنه، آرا (نجیب) که به دست ملکه شامیرام کشته می‌شود، یاد آور کشته شدن ایرج فریدون توسط تومیریس ملکهٔ ماساگتها (قوم سلم و تور) است. نام اولاد ایرج فریدون یعنی پسران، وانیتار (پیروزمند) و اناستوک (تنومند) و دخترش گوزک (تُپُل) به وضوح یاد آور کمبوجیه (کامیاب، فاتح مصر)، بردیه (تنومند) و آتوسا (دارای اندام پُر) فرزندان کوروش هستند.

جمعه، خرداد ۱۶، ۱۳۹۹

ریشهٔ ایرانی ملموس واژهٔ آدام (آدم)

غالباً این واژه را به خاطر ذکر شدن در تورات سامی به شمار می آورند. ولی آن می تواند به واسطه مغان کلدانی بابل از کلمهٔ پهلوی دام به معنی آفریدهٔ ایزدی اخذ شده باشد. چون این کلمه می توانست به صورت آدام نیز بیان گردد نظیر فریدون (آفریدون)، مارد (آمارد).
آشکار است این معنی پهلوی آفریدهٔ ایزدیِ آدام بر معانی عبری آدام (آدم) یعنی خاکی و سرخ ارجحیت دارد.
در لغت نامهٔ اکدی-آسوری واژهٔ آدم یاد نشده است و به جای آن واژهٔ آنشو (انسان) به کار رفته است.
نام سومری نخستین انسان یعنی آداپا را که می توانست در زبانهای سامی آداما (آدام) هم تلفظ شود، می توان به صورت آدّا-پا به معنی پدر ظاهر شده (نازل شده) گرفت.

پنجشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۹۹

اسطورۀ تاریخی پَرسُد (بسیار آرزومند) در خبر کتسیاس

کتسیاس نام چهار پسر وارباک مادی (پادشاه دژ، اوپیته پسر دیائوکو) را به صورت سوسارمس، آرتیکاس، آربیان و آرته یس (آرزومند ثروت) آورده است که از این میان آرته یس نامی بر همان خشثریتی (شهریار) منابع آشوری است. کتسیاس او را جایی تحت نام پَرسُد (بسیار آرزومند) به سبب شباهت نام پَرسُد به پارس طور دیگری معرفی می نماید که از میان روایت وی میشود شرح واقعه ای را که او شنیده است شناسایی کرد. پارسُد پارسی در مقام خشتریتی مادی (کیکاوس، شاه آرزومند) و شاه ماد منظور اسرحدون و آشوربانیپال است که در آن عهد بر بخش اعظم ماد تسلط داشتند: "پارسُد نامی که از حیث دلاوری، شجاعت و عزم و جزم معروف بود، نفوذی در دربار ماد یافت. بعد، چون از حکم شاه در بارۀ خود رنجید، با سه هزار پیاده و هزار سوار نزد کادوسیها (پرستندگان سگان نیرومند، منظور آماردان، کاسپیان و کادوسیان) رفت و خواهرش را به یکی از متنفذین این مردم (داتام، آترادات پیشوای مردان) داد و مورد توجه گردید. پس از آن او مردم کادوسی را تحریک کرد، که بر پادشاه ماد (منظور اسرحدون و آشوربانیپال) شوریده و مستقل شوند و چون شنید شاه قوشونی به قصد او فرستاده، با دویست هزار نفر تنگی را اشغال کرد. خود شاه به قصد او با قوشونی مرکب از ۸۰۰ هزار نفر بیرون رفت و در جنگ شکست خورد (آشوریان محل جنگ را زیر حصار شهر آمُل در زمان آشوربانیپال آورده اند). توضیح آنکه پنجاه هزار نفر کشته شد و ما بقی را پارسی مزبور از ولایت کادوسی ها براند. پس از آن کادوسی ها او را شاه کردند و او همواره به ممالک ماد (متصرفات مادی آشوریان) تجاوز کرده، به تاخت تاز و غارت می پرداخت."
کتسیاس جای دیگر پرسُد حاکم کادوسیان و مادها را کوروش پارسی گمان کرده و حامی وی را آترادات پیشوای مردان (گرشاسب/رستم هفت‌خوان مازندران) آورده است. ضمناً اشاره می کند که حاکم کادوسیان-مردان در پیکار کشته شد که منظور اورواخشیۀ اوستا برادر گرشاسب (آترادات) است که گرشاسب از قاتلان وی در کنار دریای فراخکرت (مازندران) انتقام گرفت.

سه‌شنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۹۹

واژۀ آلِش (داد وستد) ترکی است یا فارسی؟

نظر به کثرت استعمال این واژه دکتر محمد حیدری ملایری آن را از ریشه ایرانی می داند. واژه ای که در اوستا و سنسکریت در این باب می توان یافت اَرِثۀ اوستایی (سود و بهره و آشتی و معامله) و ارثۀ سنسکریت (ثروت و معامله) است که می توانست به صورت الث و آلش در آید. جزء ت در هیئت آلشت (عمل معامله اقتصادی) از ایتی اوستایی به معنی روش است. ولی جنبۀ ترکی هیئت آلِش/آلیش به همراه وِریش بنا به دهخدا به معنی تعویض و تبدیل و داد و ستد غلبه دارد.

معنی عنوان وارباک پادشاهان ماد

کتسیاس تحت نام وارباک (خداوند دژ) چهار فرمانروای ماد یعنی دیاکو و پسرش اوپیته و نواده اش خشتریتی و نبیره خشتریتی، هوخشتره را که هر چهار تایشان صاحب دژ دفاعی بوده اند، یکی به شمار آورده است: وارباک به عنوان بنیانگذار ماد همان دیاکو و وارباک به عنوان صاحب چهار پسر که فرمانروایان انقلابی متحد بوده اند، همان اوپیته و وارباک به عنوان مبارزه کننده با سارداناپال (آشور بانیپال) به همراه باختریها (مردم شهر مقدس، منظور سیلخازی/سیلک کاشان) و کادوسیان (کاسپیان، آماردان، کادوسیان) همان خشتریتی و سرانجام وارباک منقرض کنندهٔ آشور همان هوخشتره نوادهٔ خشتریتی است.

دوشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۹۹

نقش مار بر مُهر پادشاه میتانی شائوش تَتر

نقش ایزد بالدار ایزد خورشید میثره (مِهر) بر مُهر پادشاه میتانی شائوش تَتر که بر درخت کاجی قرار گرفته است و ماری متوجه بازوی شاه نیشایشگر است.

معنی محتمل نام زوج قوم سوبارتو و سو

احتمال دارد نامهای زوج قوم هندوایرانی میتانی و هوری کهن یعنی سوبارتو و سو به ترتیب به معنی ایل مارپرست حاکم و ایل مارپرست بوده اند:
स m. sa snake, शयु m. shayu boa snake
वार्त n. vArta welfare
सुरा f. surA (huri) snake
मित adj.mita moderate, strong
بر این پایۀ اینان اسلاف یزیدیان هستند که نقش مار بر دیوار معابدشان رسم می کنند: نظر به سنت مار پرستی یزیدیان، می توان نام داسنی یزیدیان را از دَسَ سنسکریت (دَه اوستایی، به معنی گزیدن و نیش زدن) دانست. در مجموع دهه-یسنی یعنی مارپرست: نام یزیدی (در اصل اِزی-ایتی یا اِزیدی) را هم میشود به معنی دارندهٔ سنت مار پرستی گرفت.