یکشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۹۹

معنی نام انارک و نائین

نظر به این که نام انارک در شمال شرقی نائین را به صورت نارُسینه (نارشینه، محل انار) آورده اند، لذا می توان نام انارک را به معنی منسوب به انار گرفت.
نام نائین را به اوستایی می توان به صورت نی-یَئون جایگاه پایینی یا به معنی محل نیزاری دانست. نائین در منطقه صاف و نسبتاً گود قرار گرفته است:
न्यून adj. nyUna low

شنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۹۹

معنی عنوان راسپی مؤبدان و شهرسپ (بنیانگذار اساطیری نماز)

نام راسپی به صورت رِچ-پی در سنسکریت به معنی نگهبان نماز است:
ऋच् f. Rch praise
पायु m. pAyu guard
و نام مؤبد اساطیری بنیانگذار نماز، شهرسپ را در این رابطه می توان به معنی مؤبد شاهی نگهبان نماز گرفت:
مر او (تهمورث) را یکی پاک دستور بود
که رایش ز کردار بد دور بود
خنیده به هر جای شهرسپ نام
نزد جز به نیکی به هر جای گام
همه روزه بسته ز خوردن دو لب
به پیش جهاندار برپای شب
چنان بر دل هر کسی بود دوست
نماز شب و روزه آیین اوست.
نام شهرسپ را با بوذاسف (منوّر) سنجیده اند. ولی به ظاهر نامهای بوذاسف و مرّبی اش بلوهر (بهَرو-هارَ، نگهبان سرور) متعلق به شهرسپ به نظر نمی رسند. گرچه سئوشیانت اوخشیت نمه (پرورانندۀ نماز) مطابق زرتشت/بوذاسف است.
نمازهای طولانی مسلمین که برای پُر کردن اوقات مجاهدین بوده، از مقولۀ پرستش متعادل خدا فراتر می‌رود و حالت تلقین خدایی الله و پیامبری محمد و ولایت علی را دارد.

جمعه، اسفند ۰۸، ۱۳۹۹

معنی سرمق و ارخُمان و جوبرقان در فارس

جغرافی نویسان قدیم سرمق را حاصلخیزترین منطقه فارس دانسته اند بر این اساس سرمق را می توان به معنی محل اصلی ثروت گرفت:
सार m. sAra main point
मघ n. magha wealth
ارخُمان را می توان به معنی محل خانه های با شکوه و ارزشمند دانست.
نام جوبرقان به صورت جیه-برزان (جایگاه بالنده و بزرگ) مطابق مشکان ‌(محل بزرگ) است.

چهارشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۹۹

معنی نام هامان عمالیقی اقاقی در کتاب اِستر تورات

هامان عمالیقی در معنی «سرور زمزمه کنندۀ سرودهای دینی که حیف شد» در تاریخ با گائوماته (دانای سرودهای دینی) مطابقت دارد که در حادثۀ ماگوفونی (مغ کشی) کشته شد، به گواهی تاریخ او آدمکش نبود که بخواهد یهودی کشی کند، بر عکس به قول هرودوت به خاطر قتل او مردم آسیا افسوس خوردند. عمالقی اقاقی به صورت اَ-مالکی اقاقی در زبانهای سامی به معنی افسوس از سروَر بزرگ است.

معنی محتمل نام سرمت (سئورومت)

نام سرمت می تواند به معنی تیر انداز باشد. چون نام مجاری ایشان یعنی یازیگ نیز به معنی تیر انداز بوده است:
शरव्या f. saravyA arrow
वाति {वा} verb 2 Par vAti {vA} blow
لابد نام آمازون (تمام سلاح داران) به گروه جوشنپوش روکسولان آنها اطلاق میشده است.

دوشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۹۹

یکشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۹۹

اتیمولوژی واژ ه های صد و هزار در سنسکریت

اتیمولوژی واژ ه های صد و هزار در سنسکریت: سَ- ده به معنی دارای دهها عدد (ده تا ده)، هزار/سهسره (سَ- سَره) به معنی عدد دارای رسایی و کمال.

شنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۹۹

مطابقت سهرورد (ستخرُ-ورد، دژ گرداگرد سترگ) با دژ آراکوتتو (خارا-کوتتو،دژ سترگ) در ماد

مطابقت سهرورد (ستخرُ-ورد، دژ گرداگرد سترگ) با دژ آراکوتتو (خارا-کوتتو،دژ سترگ) در ماد
نظر به هیئت قاراقوش (خارا کوشک، دژ سترگ) کنونی آن، نامهای سهرورد و آراکوتتو در آن به هم می‌رسند.

اتیمولوژی محتمل لیمو

لیمو می تواند به معنی میوه ای باشد که آب آن با فشار دادن گرفته شود:
लियते {ली} verb 4 Atm liyate {li} press closely
मवते {मू} verb mavate {mU} fix (fruit)
نیمبو سنسکریت به معنی لیمو ترش نیز به صورت نیمج-بو به معنی چلانده شونده است.

چهارشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۹۹

اتیمولوژی سوزن

با توجه به سو-کَ اوستایی (سوزن)، واژۀ سوزن ترکیب سِئو (دوختن) و زَئِنَ (ابزار) به نظر می رسد:
सीवयति {सिव्} verb caus. sivayati {siv} sew

مطابقت آگِنور با اِوِنور

در داستان پیدایی خط در یونان نام آگِنور (مرد بزرگ و حقیقی) پادشاه فینیقی ها (در اساس فِن ها) با اِوِنور (مرد شریف و بزرگ) پادشاه اساطیری آتلانتیس و دختران ایشان ایوروپا (دارای گردش خوب) و کلِئیتو (نامی و برگزیده) نیز که توسط زئوس-پوزیدون ربوده میشوند، با هم همخوانی دارند.
اگر آتلانتیس را به صورت آوت- لانت- ایس و به معنی سرزمین بیرونی بگیریم آن مطابق هیپربوریه (سرزمین ماورای شمال، شبه جزیرۀ اسکاندیناوی) خواهد شد، که جنوب آن حدود پنج، شش هزار سال پیش از میلاد در حدود دانمارک (سرزمین شسته شده با آب) به زیر آب رفته است.

دوشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۹۹

معنی محتمل نامهای دریاچه های بختگان و طشک

نام این دریاچه های متصل به هم، تالاب درخشان و تالاب خجسته به نظر می رسند:
भा f. bhA lustre, खात n. khAta ditch
तिष्य m. tishya auspicious, ख n. kha hollow

یکشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۹۹

معانی نامهای قدیم و جدید دریاچه مهارلو

جنکان (جین-کان): محل معدن نمک
ماهلویه‌ (میث-لای-ه): محل رسوب نمک.
مهارلو (مهار-لای-و): محل مهار رسوب نمک.

معنی محتمل مَرو (ماری)

نظر به توصیفات جغرافی نویسان عهد اعراب از سدهای آب پر نگهبان رود مرو آبِ (مرغاب) شهر مرو بزرگ و کوچک، نام مرگوش کهن، مرو قرون وسطی، به معنی محل دارای سد مخزنی آب (جای انبار کردن آب) بوده است:
मर्वति {मर्व्} verb marvati {marv} fill
घोष m. ghosha of water
بر این اساس نام باستانی پارسی ثتاگوش (پنجاب) کنار آب به نظر می رسد:
तट m. n taTa beach

جمعه، بهمن ۲۴، ۱۳۹۹

معنی ولنجک

گفته میشود که ولنجک محله ای اعیان نشین و شکارگاه اشراف قاجار بود.
از این گفته معلوم میشود که ولنجک همان والان-جاک یعنی محل تله گذاری برای شکار بوده است:
بالان. (اِ) تلۀ جانوران که نظیر باران (واران) اصل پهلوی آن والان بوده است.

اتیمولوژی قُلهک

بعید است که نام قُلهک از چسبیدن قلعۀ عربی به پسوند ایرانی تصغیر اَک پدید آمده باشد. نام ایرانی کهنی است که بدین شکل در آمده است. می تواند از گُل-هَج پهلوی و آن هم از گَور-هیج اوستایی به معنی محل قناتهای آبیاری پدید آمده باشد:
वव्र m. vavra (gavra) hole
गोल adj. gola cylindrical
قُل در کُردی هم به معنی شکاف و سوراخ است و هَچ اوستایی به معنی روان شدن آب است. یعنی در مجموع می توان قلهک را اشاره به قناتهای آن گرفت.
"این منطقه از گذشته‌های دور دارای چندین رشته قنات بوده که برخی از آن‌ها هنوز جاری هستند. آب قنات جاری در سفارت که بسیار پرحجم و همچنان جاری است."

چهارشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۹۹

منشأ دجّال (معاند مهدی موعود) و خر غول آسای او

در اساطیر مصری و یونانی سِت - تایفون، غول- اژدهای صد سر که سمبلش الاغ و بلندترین موجود است و به دست زئوس کشته میشود، ویژگیهای مشترکی با اژی دهاک ایرانی- بابلی دارد: اژی دهاکی که مطابق ایزد ماروش نین گیرسو/ایزد ماردوش نین گیش زیدای معبد کوره ای شکل ماربین اصفهان بوده است. از این روی خروج دجّال را از اصفهان (محل هبوط مار از بهشت) و ظهور خر دجّال را از چاهی در اصفهان دانسته اند.
توصیف تایفون حدفاصل میان یک موجود بشری و یک حیوان بود و الاغی عظیم سمبل او بود، از حیث قامت و قدرت بر همه فرزندان زمین فزونی داشت و از همه کوهستانها بزرگ‌تر بود و سر او اغلب به ستارگان برمی‌خورد و وقتی دست‌هایش را باز می‌کرد یکی به مشرق و دیگری به مغرب می‌رسید و به جای انگشتان یکصد سر اژدها داشت، از کمر به پایین بدن او از افعی‌ها پوشیده شده و دارای بال بود و از چشمانش آتش بیرون می‌زد و تایفون آنقدر وحشتناک بود که وقتی خدایان متوجه حمله او به آسمان شدند از ترس همه به مصر گریخته و شکل حیوان‌ها را به خود گرفتند.

کتاب التنبیه و الاشراف مسعودی صفحۀ ۵۷:

پارسيان قومى بودند كه قلمروشان ديار جبل بود از ماهات و غيره و آذربايجان تا مجاور ارمينيه و اران و بيلقان تا دربند كه باب و ابواب است و رى و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر كه نيشابور است و هرات و مرو و ديگر ولايتهاى خراسان و سيستان و كرمان و فارس و اهواز با ديگر سرزمين عجمان كه در وقت حاضر باين ولايتها پيوسته است، همه اين ولايتها يك مملكت بود، پادشاهش يكى بود و زبانش يكى بود، فقط در بعضى كلمات تفاوت داشتند، زيرا وقتى حروفى كه زبان را بدان مىنويسند يكى باشد و تركيب كلمات يكى باشد زبان يكى است و گرچه در چيزهاى ديگر تفاوت
داشته باشد چون پهلوى و درى و آذرى و ديگر زبانهاى پارسى. (ترجمۀ ابوالقاسم پاینده) ترجمۀ قسمت آخر دقیق به نظر نمی رسد چون جای دیگر توسط احمد کسروی چنین ترجمه شده است: مسعودی تاریخ نگار بنام نیمه های سده چهارم هجری در کتاب «التنبیه و الاشراف» چون استانهای ایران را از آذربایگان و ری و تبرستان و خراسان و سیستان و کرمان و فارس و خوزستان و دیگر جاها میشمارد چنین میگوید: «همه این شهرها و استانها یک کشور بود و یک پادشاه داشت، و زبانشان هم یکی بود اگرچه به نیمزبانهای گوناگون ـ از پهلوی و دری و آذری و دیگر مانند اینها ـ بخشیده (تقسیم) میشد». بیان احمد کسروی از نیمه زبانهای پهلوی و دری و آذری در آذربایجان با توجه به پهلوی و دری معرّب آنجا و به خصوص آذری کنونی (ترکی آمیخته به دری، پهلوی و عربی) بسیار قابل توجه میگردد. همان زبان آذری (در واقع ارانی) که به قول یاقوت حموی کسی به جز خودشان آن را در نیابد.

سه‌شنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۹۹

مطابقت گرگر ها با اسکیتان

هرودوت می گوید که اسکیتان با زنان آمازون (گرجی) ازدواج کردند و از آنها ملت دو زبانۀ سئورومات (ماساگتهای کنار رود سمور) پدید آمد. و در مقابل استرابون میگوید که زنان آمازون برای تولید مثل با مردان گرگریان (ارانیها) در می آمیختند. از اینجا معلوم میشود که گرگر ها همان اسکیتان/ایشکوزهای پرستندۀ الهۀ اجاق خانوادگی تابیتی در اران (جایگاه آتش اجاق خانوادگی) بوده اند. نامهای گرگر، اران، آلوان و آگوان جملگی به معنی منسوب به آتش (آذری) بوده اند، لذا انتساب نام گرگر به گالگائیها یعنی نیاکان اینگوش ها و چچن‌ها نظر درستی نیست. چون موسی خورنی مورخ ارمنی نام و نشان گرگریان را با ارانیها مرتبط می داند و می نویسد که زبان ادبی ارانیها زبان گرگریان است. گرگر ها که در زمان روادیان بازوی نظامی حکومتی بوده اند و هیچوقت در تاریخ، قفقازی زبان به شمار نرفته اند و زبانهای اینگوش و چچن هیچوقت زبان ادبی اران نبوده اند. زبان ترکی خزری و زبانهای ایرانی، زبانهای عمدۀ رایج در اران بوده اند.

نبرد کارکمیش/مگیدو همان نبرد قرقیسیا/هارماگدون می باشد که در رابطه با موعودها است

معنی نام آشوراوبالیت یعنی "آشّور (خدای خندان=ضحّاک [اژی دهاک]) زنده مانده است" و مقاومت وی در حران و کارکمیش در خاطرۀ مردم خاورمیانه به صورت ظهور سفیانی (عثمان= مار، اژی دهاک) زنده مانده است. جالب است که عیسی مسیح و سوشیانت و مهدی موعود در این نبرد یکی میگردند. کارکمیش و قرقیسیا و مگیدو را به ترتیب می توان در زبانهای سامی به معنی محل حفظ آتش، محل نبرد و تپۀ ازدحام گرفت:
بر اساس منابعی که ویکیپدیا (دانشنامه آزاد) از آنها بهره برده است، پس از سقوط نینوا و ویران شدن آن در سال ۶۱۲ پ.م. قشون آشوراوبالیت دوم در سایه اتحاد با مصر توانست برای مدت کوتاهی از حران دفاع کند و این شهر را حفظ نماید. سلاله مصر توسط آشوری‌ها منصوب شده بود. قشون مصری در سال ۶۱۰ پ.م. شکست خورد و مجبور به بازگشت به مصر شد، به این ترتیب بابلی‌ها و مادها به رهبری کیاخسار (کیخسرو) توانستند در سال ۶۰۹ پ.م. حران را تصرف و غارت کنند. آشوراوبالیت دوم ناچار به کارکمیش پناه برد. آشور دوباره از مصر، کولونی سابق آشور در شمال آفریقا درخواست کمک کرد و مصریان هم به کمک وی شتافتند. یوشیا، پادشاه یهودیه با بابلیان متحد شد و تلاش کرد که جلوی عبور قشون مصری تحت فرماندهی فرعون نخوی دوم را بگیرد. یوشیا در مگیدو شکست خورد و در حین جنگ کشته شد. فرعون نخوی دوم و آشوراوبالیت دوم به محاصره حران پرداختند (۶۰۸ ق. م)، ولی شکست خوردند و نیروهای فرعون مصر به سوریه شمالی عقب‌نشینی کردند. گویا آشوراوبالیت دوم از پادشاهی اورارتو هم برای نجات دادن سلطنت خود یاری طلبیده بود، ولی در همان زمان مادی‌ها به اورارتو هجوم بردند و به پایتخت آن توشپا رسیدند و آن دولت را مطیع خود کردند. آشور-اوبلیت دوم بعد از آن از صفحه تاریخ محو می‌شود و پادشاهی آشور با ناپدید شدن وی خاتمه پیدا می‌کند. نام لیموها تا پایان حکومت آشوراوبالیت دوم ادامه پیدا می‌کند. سال ۶۰۹ پ.م. را آخرین سال حکومت وی می‌دانند (سال: Gargamišayu, the Carchemishite). این احتمال وجود دارد که وی در این دومین محاصره شهر حران در ۶۰۸ پ.م. کشته شده باشد، البته این فقط یک احتمال است. همچنین این احتمال هم وجود دارد که جان به در برده باشد و در جریان آخرین شکست مصری-آسوری در شهر کارکمیش در ۶۰۵ ق.م. شرکت کرده بوده باشد. در هر صورت وی دیگر نتوانست به سلطنت خود ادامه دهد. این مسئله روشن است که وی از اعضای خانواده سلطنتی آشور بوده‌است و نیز این مسئله که قبل از اینکه شاه شود، فرمانده کل قشون بوده‌است، ولی برخی‌ها در این مورد که آشوراوبالیت دوم برادر یا پسر سین-شر-ایشکون بوده -فردی که از ۶۲۳ تا ۶۱۲ پ.م. پادشاه آشور بوده‌است- شک دارند. وی نام خود را از یکی از پادشاهان پیشین آشور به نام آشوراوبالیت یکم گرفته بوده‌است.
نبرد قرقیسیا نبرد قرقیسیا نبردی است که به باور مسلمانان در آینده روی خواهد داد که «مانند آن دیده نشده و نخواهد شد«.
روایات اسلامی خبر از وقوع جنگ‌ها، فتنه‌ها و آشوب‌های گسترده و فراوان در آخرالزمان و در آستانه ظهور مهدی موعود می‌دهند؛ فتنه‌هایی که پی در پی می‌رسند و سرزمین‌های بسیاری را در بر می‌گیرند. این جنگ یکی از بزرگترین فرازهای زندگی سفیانی است که پس از سرکوب مخالفان هدفی جز حمله به عراق ندارد از این رو با سپاهی بزرگ به سمت عراق رهسپار می‌شود. در میانه راه در منطقه‌ای به نام قرقیسیا در شمال سوریه امروزی (محل کنونی شهر بصیره در شرق دیرالزور) میان او و سپاهی دیگر جنگی هولناک درمی‌گیرد.
نبرد قرقیسیا در احادیث روایت‌های اهل سنت به نبرد قرقیسیا اشاره کرده و از بزرگی و بی نظیر بودن این رویداد سخن گفته‌اند. محمد بن عبدالله از این آشوب‌ها چنین یاد می‌کنند:
»فتنه‌ای به پا می‌شود و به دنبال آن فتنه‌ای دیگر برمی‌خیزد. فتنه اولی در مقایسه با دومی همانند تازیانه خوردن است در مقایسه با ضربات لبه تیز شمشیر! سپس فتنه‌ای پدید می‌آید که همه محرمات در آن حلال شمرده شود! آنگاه خلافت به بهترین مردم روی زمین می‌رسد، در حالی که او در خانه‌اش نشسته باشد.»
محمد باقر، از امامان شیعه، در روایتی خطاب به میسر ضمن پرسش از فاصله محل اقامت او تا قرقیسیا، به بزرگی و بی‌سابقه بودن نبردی که در این منطقه رخ خواهد داد اشاره کرده‌است: »در این ناحیه واقعه‌ای رخ خواهد داد که مانند آن از زمانی که خداوند تبارک و تعالی، آسمان‌ها و زمین را آفریده اتفاق نیفتاده و تا زمانی هم که آسمان‌ها و زمین برپا هستند، مانند آن اتفاق نخواهد افتاد. سفره‌ای است که درندگان زمین و پرندگان آسمان از آن سیر می‌شوند.»
همچنین ابن ابی یعفور از محمد باقر نقل می‌کند:
»همانا واقعه‌ای برای فرزندان عباس و مروانی در قرقیسیا روی خواهد داد که پسر نوجوان در آن پیشامد پیر گردد و خداوند هر گونه یاری را از ایشان برگیرد و به پرندگان آسمان و درندگان زمین الهام کند که از گوشت تن ستمگران خود را سیر کنید. سپس سفیانی خروج خواهد کرد.»
ایشان در روایت دیگری به ارتباط نبرد قرقیسیا و خروج سفیانی می‌پردازد:
»سپاهیان سفیانی از قرقیسیا عبور خواهند کرد و در آنجا به نبرد خواهند پرداخت، پس صد هزار نفر از ستمگران در آنجا به قتل خواهند رسید. آنگاه سفیانی سپاهی را به سوی کوفه روانه می‌سازد که تعداد آن‌ها به هفتاد هزار نفر می‌رسد.»
جعفر بن محمد الصادق، دیگر امام شیعیان امامیه، در روایتی گفته‌است:
»همانا برای خداوند در قرقیسیا سفره‌ای است که سروش آسمانی از آن خبر می‌دهد؛ پس ندا می‌کند ای پرندگان آسمان و ای درندگان زمین! برای سیر گشتن از گوشت ستمکاران شتاب کنید.» یکی از محققان معاصر نیز در کتاب خود به این حدیث اشاره کرده و ذیل آن می‌نویسد:
»چنان‌که روایت اشاره می‌کند، عرصه نبرد، بیابان خشک و بی آب و گیاه است و آنها اجساد کشتگان خود را دفن نمی‌کنند یا توانایی این کار را ندارند، از این رو پرندگان آسمان و درندگان زمینی از گوشت لاشه‌های آنها شکم خود را سیر می‌کنند و اینکه سربازان کشته شده نیز ستمگرند؛ زیرا که آنها سربازان جباران و ستم پیشگان می‌باشند. یا اینکه در میان آنها شمار زیادی از افسران و فرماندهان ستمکار از دوطرف وجود دارد.»
منابع اهل سنت نیز به نقل روایاتی پرداخته‌اند که بیانگر شدت درگیری در قرقیسیا است؛ از جمله روایت زیر که ابن حماد آن را نقل می‌کند:
»سفیانی با سپاهیان خود بر آنها غالب می‌شود و ترک و روم را در قرقیسیا به قتل می‌رساند تا اینکه درندگان زمین از گوشت آنها سیر می‌شوند.»
او در روایت دیگری از علی بن ابی‌طالب نقل می‌کند که:
»سفیانی بر شام غالب می‌شود، آنگاه در قرقیسیا نبردی بین آنها رخ می‌دهد، تا اینکه پرندگان آسمان و درندگان زمین از کشته‌های آنها سیر می‌شوند.»
دلایل و زمینه‌های نبرد قرقیسیا آنچنان که از روایات بر می‌آید نبرد قرقیسیا بر سر گنجی است که در ناحیه فرات پیدا می‌شود. ابن حماد به نقل از پیامبر از این گنج چنین گزارش می‌دهد: «فرات از کوهی از طلا و نقره پرده برمی‌دارد سپس بر سر آن جنگ می‌شود به طوری که از هر نه نفر، هفت نفر کشته می‌شود، پس اگر آن را درک کردید به آن نزدیک نشوید.»
در کتاب اللملاحم و الفتن از ابن کثیر نیز به نقل از پیامبر به پیدا شدن گنج اشاره شده‌است: «به زودی فرات از گنجی از طلا پرده برمی‌دارد، پس هر کس آن را یافت، نباید چیزی از آن بر گیرد.»
ابن حسام جونپوری نیز در کتاب البرهان به ماجرای کوه طلا در فرات اشاره دارد: «قیامت برپا نمی‌شود، مگر اینکه فرات کوهی از طلا را آشکار می‌سازد، مردم بر سر آن گنج به نبرد برمی‌خیزند و نه دهم آن‌ها کشته می‌شوند.»
نویسنده کتاب عصر ظهور در بحث از جنبش سفیانی چنین آورده‌است: «هدف اصلی سفیانی از جنگ عراق سلطه یافتن بر آن کشور و ایجاد مقاومت در برابر نیروهای ایرانی و زمینه‌سازان ظهور حضرت، که از مسیر عراق به سوی سوریه و قدس پیش می‌روند خواهد بود؛ ولی در راه عراق در اثر حادثه عجیبی جنگ قرقیسیا رخ می‌دهد و آن حادثه پیدا شدن گنجی در مجرای فرات یا نزدیک مجرای رود فرات است. به طوری که عده‌ای از مردم برای دست یافتن به آن، دست به تلاش می‌زنند و آتش جنگ بین آنها شعله‌ور می‌شود و بیش از ۱۰۰ هزار تن از آنها کشته می‌شوند و هیچ‌یک به پیروزی قطعی نمی‌رسند و به آن گنج دست نمی‌یابند. بلکه همگی از آن منصرف شده و به مسایل دیگر مشغول می‌شوند.»
نیروهای درگیر در نبرد قرقیسیا بنابر آنچه از روایات به دست می‌آید طرفین درگیر در نبرد قرقیسیا، ۴ دسته هستند:
ترکها: آنها در منطقه بین‌النهرین نیرو پیاده کرده‌اند؛
رومیان: آنها در سرزمین فلسطین نیرو پیاده کرده‌اند؛
سفیانی: او همه سرزمین شام و اردن را در چنگ دارد؛
عبدالله: او همپیمان رومیان در منطقه است؛
قیس: فرمانده سرزمین مصر در آن روزگار؛
فرزندان عباس در آخر زمان: یکی از نیروهای بزرگ در شرق خاورمیانه، عراق و غرب شام در اینجا به برخی از روایاتی که در این زمینه وارد شده‌اند اشاره می‌کنیم: غربیان (رومیان) به سوی مصر حرکت می‌کنند و ورود آنها به آن سرزمین نشانه آمدن سفیانی است. پیش از آن شخصی که دعوت می‌کند، قیام می‌کند و ترکها هم به حیره وارد می‌شوند و رومیان به سرزمین فلسطین وارد می‌شوند. عبدالله هم بر آنها پیشی گرفته تا این دو لشکر بر سر رود، در برابر هم بایستند. پس جنگ بزرگی رخ دهد و صاحب المغرب (هم پیمان رومیان) هم به راه می‌افتد. مردان را می‌کشند و زنان را در بند می‌کنند آنگاه به سوی قیش برگشته تا اینکه سفیانی وارد شهر حیره می‌شود… و هر آنچه که آنها گرداورده بودند را سفیانی در هم می‌شکند و پس از آن به سوی کوفه به راه می‌افتد.
سفیانی با سپاهش بر آنها پیروز می‌شود و ترکان و رومیان را در قرقیسیا می‌کشد. در جایی دیگر آمده‌است: … پس در آن هنگام ترکان و رومیان اجتماع کرده و با یکدیگر به نبرد برمی‌خیزند و سه پرچم در شام برافراشته می‌شود، آنگاه سفیانی با آنها جنگ می‌کند تا در منطقه قرقیسیا به آنها می‌رسد. در روایت دیگری چنین آمده‌است: زمان وارد شدن سفیانی به کوفه بعد از نبرد او با ترکان و رومیان در قرقیسیا است.
در روایتی که عبدالله بن زبیر از علی بن ابی‌طالب نقل می‌کند نیز از حضور دو عبدالله و سپاه آنان در قرقیسیا سخن گفته شده‌است: عبدالله به دنبال عبدالله برمی‌خیزد تا اینکه سپاهیان آنها در قرقیسیا در کنار نهر با یکدیگر رودرو می‌شوند.
زمان نبرد قرقیسیا نبرد قرقیسیا در ماه شوال و میان دو رخداد بزرگ روی می‌دهد:
نخست خروج سفیانی
دوم ظهور امام مهدی
قرقیسیا کجاست؟ شهر قرقیسا در نقشه‌های قدیمی (kerkisia) در سمت راست فرات در پایین محل اتصال رود خابور در نزدیکی شهر بصیره سوریه قرار دارد. این شهر امروزه از بین رفته و خرابه دیوارهای آن منطبق بر چاه‌های نفتی العمر در نقشه گوگل قابل مشاهده است.

دوشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۹۹

امام مهدی موعود تاریخی و یاران و دشمن اُخروی وی

پنج موردی که نشان میدهد اسطورۀ مهدی موعود از داستان زندگی المهدی قائم ابوالحسن یحیی بن عمر علوی انقلابی پیش از تولد حسن عسکری گرفته شده است:
١- یحیی یعنی زنده می ماند (جاودانی) و عمر (آبادگر یا معمر) مطابق جاودانی و معمر بودن و آبادگر بودن مهدی موعود شیعیان اثنی عشری می باشد. بنا به ابن اثیر و مسعودی بعضی از اصحابش شکست او را نپذیرفتند و گفتند: "او کشته نشد و او است که المهدی القائم (=استوت ارته زرتشتیان یعنی استوار دارنده آیین داد و عدل) می باشد و در آینده قیام خواهد کرد." خود عنوان مَهدی (هدایت کننده یا بزرگ دانا = اهورامزدا در زبانهای ایرانی) در واقع عنوان قهرمان آتی (قرینۀ ایرانی عیسی مسیح) یا خدای ملت مغلوب بوده است که در عهد اعراب از سوی مغلوبین به صورت نامی بر موعود رهایی بخش در آمده است.
٢- از خاندان علوی شاخۀ زید بن علی حسین بن علی ابی طالب است که حماسۀ قیام مساوات طلبانه او در سمت کوفه در عهد حسن عسکری زنده و محبوب شیعیان علوی بوده است.
٣- کُنیۀ مهدی ابوالحسنِ (پدرِ حسن، به کسرِ "ر") او به سادگی نزد ایرانیان علوی سمت کوفه می توانست به مهدی پسرِ حسن (پدۯ حسن، به سکون "ر") تعبیر و تفسیر گردد.
٤- مهدی قائم ابوالحسن در منطقۀ شاهی کوفه به قتل رسیده است و نام شاهی را چنانکه در نامهای شاخه کارون موسوم به شاهو (شاهور) و چاهو(چاهور) شاهد هستیم صورت عربی نام ایرانی چاهی به شمار رفته است. لذا این گفته که اصرار دارد مهدی قائم در چاه قایم شده است از همین فقره تاریخی قتل موعود شدن یحیی در منطقۀ چاهی عاید گردیده است.
٥- مطابق تواریخ اسلامی معتبر حسن عسکری فرزندی نداشته است و نواب اربعه داستان مهدی موعود خود را بر اساس واقعه قتل حماسی مهدی ابوالحسن یحیی بن عمر علوی در منطقۀ شاهی (چاهی) ساخته اند که در عهد ایشان هنوز داستانی معروف و محبوب بوده است. یعنی داستان مهدی موعود پایه و اساسی دیگر داشته است که توسط نواب اربعه بدین شکل در آمده و در جای خالی فرزند حسن عسکری (حسن عقیم) قرار گرفته است.
مطابقت شعیب صالح با کیخسرو: در مورد شعیب صالح (متحد کنندۀ نیکوکار) که همواره پیروز به شمار رفته است و از جمله یاران برجستۀ امام مهدی در مقابلۀ سفیانی (عثمان، مار) است، گفته شده است که وی از سمت ری بر می خیزد و در شهر زورا مخاصمین خود را شکست میدهد و شهر اصطخر (منظور شهر سترگ) را فتح می کند، سپس به سوی قرقیسیا (کارکمیش) در جهت شام و اورشلیم می رود و به حضور یاران امام مهدی می‌رسد تا زمینۀ ظهور امام مهدی را فراهم آورد.
متقابلاً کیخسرو (کیاخسار) یا همان هوخشتره (پادشاه نیک)، ملقب به متحد کنندۀ کشور از جمله جاودانی ها و یاران سوشیانت است. وی در تاریخ از سمت ری در ماد بر می خیزد و دژ تو در توی کیشه سو (مقّر آشوریان در خاک ماد، همدان) را فتح می کند و در سمت شهرزور آشوریان (مردم خدای آشّور= ملت خدای خندان/ضحاک) را شکست میدهد و سرانجام لشکری برای دفع آخرین مقاومت کنندگان آشوری به یاری بابلیان به سمت شام و اورشلیم می فرستد.
نام دشمن امام مهدی موعود، سفیانی نیز در اساس مترادف نامهای عثمان (مار، نام دیگر سفیانی) و اژی دهاک (مار افعی) مخاصم سوشیانت به نظر می رسد. چون این نام می تواند به صورت اولیۀ سرپ-یانی به معنی منسوب به مار باشد که علی القاعده حرف ساکن «ر» در وسط آن افتاده است و به واسطۀ مرتبط شدن با نام خاندان ابوسفیان، پیش شیعیان رسمیت پیدا کرده است.
सर्प m. sa[r]pa serpent
این نیز بسیار محتمل است که نام سفیانی از عنوان اوستایی اَژی دهاک یعنی سپَ یَئونه (ویرانگر جهان) اخذ شده بوده است.
نام یمانی هم در شمار یاران امام مهدی موعود، سوای نام یَمن در معنی خجسته و مبارک، در مقام مخاصم سفیانی، یادآور سام گرشاسب (خجستۀ دشمن شکن) قهرمان اوستایی رهایی بخش دورۀ کیانیان (پادشاهان ماد) است که از جاودانان زرتشتی و مخاصم اژی دهاک و از یاران سوشیانت است:
सौम्य adj. saumya auspicious
ولی سید خراسانی صاحب علم سیاه (ابومسلم خراسانی) که به سمت عراق یورش می برد و نفس زکیۀ انقلابی (محمد بن عبدالله بن حسن مجتبی) در شمار یاران امام مهدی از افراد تاریخی عهد اعراب هستند.
در روایات شیعیان کسان دیگری نیز بدین ها اضافه شده اند :
مفضل بن عمر از امام صادق(ع) نقل می‌کند: از پشت شهر کوفه ۲۷ مرد همراه حضرت قائم(عج) بیرون می‌آیند، پانزده تن آنان از قوم حضرت موسى(ع) هستند که «به حق هدایت کنند و بدان دادگرى نمایند» (اشاره به آیه ۱۵۹ از سوره اعراف است) و هفت تن آنان اصحاب کهف هستند و (دیگر) یوشع بن نون، سلمان فارسى، ابو دجانه انصارى، مقداد، مالک اشتر، می‌باشند (که جمعا ۲۷ نفر می‌شوند) پس اینها یاران و حکمرانان او هستند.

مطابقت شعیب صالح با کیخسرو

در مورد شعیب صالح (متحد کنندۀ نیکوکار) که همواره پیروز به شمار رفته است و از جمله یاران برجستۀ امام مهدی در مقابلۀ سفیانی (عثمان، مار) است، گفته شده است که وی از سمت ری بر می خیزد و در شهر زورا مخاصمین خود را شکست میدهد و شهر اصطخر (منظور شهر سترگ) را فتح می کند، سپس به سمت شام و اورشلیم می رود و به حضور یاران امام مهدی می‌رسد تا زمینۀ ظهور امام مهدی را فراهم آورد.
متقابلاً کیخسرو (کیاخسار) یا همان هوخشتره (پادشاه نیک)، ملقب به متحد کنندۀ کشور از جمله جاودانی ها و یاران سوشیانت است. وی در تاریخ از سمت ری در ماد بر می خیزد و دژ تو در توی کیشه سو (مقّر آشوریان در خاک ماد، همدان) را فتح می کند و در سمت شهرزور آشوریان (مردم خدای آشّور= ملت خدای خندان/ضحاک) را شکست میدهد و سرانجام لشکری برای دفع آخرین مقاومت کنندگان آشوری به یاری بابلیان به سمت شام و اورشلیم می فرستد.
نام سفیانی نیز در اساس مترادف نامهای عثمان (مار، نام دیگر سفیانی) و اژی دهاک (مار افعی) مخاصم سوشیانت به نظر می رسد. چون این نام می تواند به صورت اولیۀ سرپ-یانی به معنی منسوب به مار باشد که علی القاعده حرف ساکن «ر» در وسط آن افتاده است و به واسطۀ مرتبط شدن با نام خاندان ابوسفیان، پیش شیعیان رسمیت پیدا کرده است.
सर्प m. sa[r]pa serpent

یکشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۹۹

مطابقت زیارتگاه شعیب فیروز آباد ری با مزار محمد بن زکریای رازی

اگر نام شعیب را از شَعب (جراحی کردن و گرفتن درز) بگیریم، آن عنوان مناسبی برای زکریای رازی خواهد بود:
شعب. [ش َ] (ع مص) فراهم آوردن درز و شکاف را (یا عام است). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
چون گفته شده است: اگر چه رازی به عنوان پزشک مشهور است، اما بعضی از مورخان او را به نام «جراح» می‌شناسند. از مطالعهٔ آثار وی چنین برمی‌آید که در جراحی صاحب‌نظر بوده‌است. وی دربارهٔ «سنگ کلیه‌ها و مثانه» کتابی نوشته و در آن تأکید کرده‌است در صورتی که درمان سنگ مثانه با راه‌های طبی مقدور نباشد، باید به عمل جراحی پرداخت و در این کتاب از اسبابی که با آن عمل سنگ مثانه را انجام می‌داده، نام می‌برد. رازی اولین طبیب یا (پزشکی) است که در عالم طب از سل مفصلی انگشتان صحبت کرده‌است. در شکسته‌بندی و دررفتگی‌ها قدم‌هایی برداشته و آثاری از خود به جا گذاشته‌است.
قبر زکریای رازی بعد از ۱۱ قرن پیدا شد مدیر پژوهش مرکز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظیم، از کشف و شناسایی آرامگاه محمدبن‌زکریای رازی، کاشف الکل، در محوطه گورستان قدیمی ری و امامزاده شعیب فعلی خبر داد.
مهدی دانشیار افزود: کاوش‌های ۱۶ ساله برای کشف مقبره کاشف الکل در ری انجام شده است۔ طی پژوهش‌هایی که انجام شد، به این نکته دست پیدا کردیم که بیمارستان قدیم ری در حوالی منطقه قلعه‌نو و فیروزآباد شهرری بوده و رازی هم به عنوان مدیر این بیمارستان در همین منطقه به درمان و تدریس اشتغال داشته و در همین منطقه نیز از دنیا رفته است.
رازی در قبرستان قدیمی این منطقه یعنی جایی که امروز به نام امامزاده شعیب می‌شناسیم، به خاک سپرده شده است. لازم است مسؤولان و متولیان برای ساخت مقبره و رونق این منطقه اقدام کنند۔

جمعه، بهمن ۱۷، ۱۳۹۹

جشن نوروز، جشن جمشید ایزد و الهه سپندارمذ

جشن نوروز بابلی (زگموک/اکیتو) از عهد سارگون اکدی حدود سالهای ٢٢۸۸-٢٢۳٥ پیش از میلاد در بابل برگزار میشد و مراسم سبزی کاری و سمنو و سیزده بدری شبیه نوروز ایرانی داشته است؛ ولی به آن خدایان بابلی مردوک و تموز اختصاص داشته است. امّا جنبه خدایگانی نوروز در عیلام و فلات ایران به ایزد و الهۀ بومی متعلق بوده است که در اساطیر ایرانی با نام جمشید و شهرناز (الهۀ پایتخت، همسر اژی دهاک) ظاهر شده اند. به احتمال زیاد هم نوروز بابلی و هم نوروز پارسی و مادی برگرفته از سنن عیلامیان جشن دوست سمت پارس و ماد از عهد زن سالاری قبیله ای پیش از تاریخ عیلامیها، بوده اند. چون در بابل سنت کاشتن سبزیهای آزمایشی نوروزی باغهای معلق بابل را به ملکۀ مادی آموخا منتسب می نموده اند. در اساطیر هندوایرانی یمه (جمشید) و خواهر همزادش یمی خدا و الهۀ جهان زیرین هستند. ولی جمشید (یعنی پادشاه همزاد) هم که جشن نوروز در روایات ملی ایرانی بدو منسوب است نمود این جهانی هم داشته است؛ همان جمشیدی که معاندش اژی دهاک (مار افعی) است و او همانطور که از روایات ملی نتیجه میشود با ابالگاماش (یعنی شاه همزاد) پادشاه مَرهَشی (مرودشت) مطابق است که از ریموش (مار جهنده= اژی دهاک) پسر سارگون اکدی شکست بسیار سختی خورده و کشته شده بود. حتی نام پدر ریموش یعنی سارگون (درستکار) هم با نام مرداس (بخشنده) پدر اژی دهاک (ضحاک شاهنامه) همخوانی دارد.
زیگورات چُغازنبیل کنونی (چُوار-جنب-یل، مربع شکل) یا همان مجموعه‌ مذهبی دوراونتاش پیرامون۱۲۵۰ پ. م (۱۲۷۵–۱۲۴۰پیش از میلاد)، در دوران شاه ایلامی اونتاش ناپیریشا، در ستایش «اینشوشیناک» ایزد نگهبان شوش (یعنی شهر شادی) ساخته شده بود و خود همین معنی شادی و خوشی شهر شوش با فستیوال دیرین الهۀ پایتخت آن مرتبط بوده است. در نزدیکی زیگورات معروف چغازنبیل، تپه دیگری به نام تپه حُریه وجود دارد؛ کتیبه‌های به ‌دست‌آمدهٔ دوره عیلام میانه، نشان می‌دهد که تپه حریه، احتمالاً بیت اکیتوی چغازنبیل (یعنی معبد مربع شکل) بوده است. پادشاه عیلامی، در آغاز سال نو ابتدا به زیارت زیگورات چغازنبیل می‌رفته و سپس آن مسیر را پیاده تا تپه حریه طی می‌کرده، در آنجا بنایی وجود داشته ـ این بنا ویران شده و ما از طریق کتیبه‌های موجود، از آن خبر داریم ـ که وی در آن اعمال رسمی دوباره شاه شدن را انجام می‌داده است.
جشن بهاری در عیلام باستان جشن اینشوشیناک (جمشید ایزد) و الهه شازی/شالا (سپندارمذ، شهرناز) بوده است:
در مقایسه با جشن سبزه رویاندن بر ستونهای بهاری معلق بابلیان در شهر معروف بابل (پایتخت بابل) که منتسب به ملکۀ شاهدخت مادی آموخا و سبزه رویاندن نوروزی سنتی ایرانیان باستان و باور به نزول فروهر اموات نیک در این ایام مرتبط است، رد پای آن را می توان در فستیوال عیلامی الهۀ نگهبان پایتخت (شهربانو، شهرناز) سراغ گرفت.
مهم ترین مراسم مذهبی در ایلام، فستیوال «الههٔ نگهبان پایتخت» بوده است. از زمان‌های قدیم در شوش (شهر شادی)، آکروپولیسی (دژ مرتفع شهر) وجود داشته است که دارای حریم مقدسی مشتمل بر معابد خدایان مختلف بوده که معبد این-شوشینک معبد برجستهٔ آن بوده است. نظر به اینکه شالا همسر اینشوشیناک (به معنی ایزد شهر شوش) به شمار می رفته است، لذا منطقی است که منظور از الهۀ نگهبان پایتخت را همان شالا (شازی) الهۀ قضاوت و جهان زیرین بپنداریم. ربه النوع شالا و همسر او، اینشوشیناک که در اینجا مورد پرستش بوده اند و قابل انطباق با خدا و الهۀ همزاد زیر زمینی نوروز یعنی یمه (جمشید) و یمی اساطیر هندوایرانی می باشند، بر خدایان آیین بابلی برتری داشته اند. بی جهت نیست که وَر جمشیدی اوستا با وَرنه (محل شادی، انشان/مرهشی= مرودشت) خاستگاه فریدون (کوروش) همنامی دارد که مترادف نام شوش است. همان فریدونی (فرد هخامنشی= دوست منشی) که معاند آژدهاک (آستیاگ، ثروتمند) است و آژدهاکی که با اژی دهاک (ریموش) مشتبه شده است.
شالا (شازی) به عنوان الهۀ نگهبان پایتخت که با شهرناز (دختر یا خواهر جمشید اساطیری) همخوانی دارد، در اساطیر ارامنه تحت نام ساندارامت (الهۀ اندرون زمین) یاد شده است و با سپنت آرمئیتی (سپندارمذ، فروتنی مقدس)، الهۀ زمین و اسفند ماه و نام روز بیست و نهم ماه یعنی مانتره سپنت (مقدّس سرّی) که به نوروز منتهی میگردند، مطابقت دارد:
मन्त्र m. mantra secret, स्वन्त adj. svanta (spanta) auspicious
احتمال زیاد دارد عیلامیها از نخستین مردمانی بوده باشند که به بهشت و جهنم معتقد بوده اند. در تصویری که مربوط به تپه یحیی تمدن ارتته است، مار و آلات برنده و تنه های بریده شده آن نشانگر یک نوع جهنم و جهان زیرین است. در این صورت تخت نشین ماردوش مؤنث و سر گاو بر سر مالک جهنم است. بی جهت نیست در اساطیر ایرانی اژی دهاک (ضحاک) به طور جاودانه در غاری (زیر زمینی) محبوس است. اگر تصور کنیم آنها زوج مؤنث و مذکر داشته اند، در این صورت با همزادان یمه و یمی اساطیر هندوایرانی قابل قیاس میگردند که ایزد و الهه جهان زیرین بشمار می رفتند. جالب است که در روایات خواهر (خواهران) جمشید همسر اژی دهاک (ضحاک) به شمار رفته است. یعنی اژی دهاک در مقام خدایگانی با مخاصمش جمشید معادل میگردد. شاید در تصاویر عیلامی بهشت نیز مصور شده باشد. در این تصاویر، گرز گاوسر، یعنی همان گرزی که فریدون ورنه ای (منسوب به سرزمین خوشی) یعنی کوروش، ضحاک را با آن کوفت و بند آورد، نیز در بالای سر مرد ماردوش دیده می شود.
اگر معنی خدا (فرزانه) یا خدای بخشنده برای نام عیلامی هل تمپت درست باشد، جالب خواهد بود که معلوم شود منظور از وی کدام خدای ایلامی است. خدایان هومبان و اینشوشیناک و الهه شازی (شالا) که با هاروت و ماروت و زهرۀ زیرزمینی (ساندارامت ارامنه) در روایات اسلامی قابل قیاس می باشند، در این رابطه قابل توجه هستند: هومبان: عالی ترین خدای مرکز عیلام بود که در اواسط هزاره دوم ق.م در راس خدایان عیلامی قرار گرفت. هومبان می توانست به عنوان خدای بهشت و آسمان به شمار آید و با اهورامزدای ایرانی معادل گرفته شود.
اینشوشیناک (خدای شوش: خدای شهر شادی): او خدای جهان زیرین عیلامی یعنی جهان مردگان بود. در میان خدایان دیگر ایلامی او عمیق ترین نفوذ را بر روحیات عیلامی ها داشته است. مردم عادی عیلام عنوان پدر ضعیفان را به او داده اند. معنی هل تمپت (سرزمین خدای بخشنده) می تواند اشاره به نام وی یا هومبان باشد. او خدای شهر شوش بود و پرستش او فقط منحصر به پادشاه و کاهنان بوده است. نام این خدا به صورت این-شَیَ-و-شینا-ک می توانست در سنسکریتی اژدهای افعی سرور یعنی اژی دهاک سرور شادیبخش گرفته شود. جزء سنسکریتی شینا (اژدها) که در نام اینشوشیناک دیده میشود، به صورت شین در خود زبان عیلامی هم به معنی مار است. نام پدر پوزور این شوشیناک یعنی شین پی ایش هوک (یعنی کسی که به مار اهدا شده است) نشانگر آن است که در عیلام نام شین (مار) هم به جای نام اینشوشیناک به کار می رفته است.
شازی یا شالا (الهه آب ایلامی): الهه رودها و قاضی محاکمات دشوار بود. تصویر مربوطه زیر می تواند مربوط بدین الهه بوده باشد. چون گناه‍کاران پل قضاوت چینوت زرتشتی نیز به درون دره پر مار رود دائیتی (رود قضاوتگاهی پر مار) سقوط می کنند.
جالب است که فستیوال مادر اعظم عیلام هم با مهرگان بزرگ مطابقت دارد فستیوال «مادر اعظم» در ماه جدید، نزدیک به شروع، فصل پاییز که در واقع آغاز سال هم بود، برگزار می‌شد. در باغ‌های مقدس الهه، قوچ‌های اختهٔ پرورش یافته طی مراسم مذهبی که به نام «گوشون» معروف بود، قربانی می‌شدند. از آنجا که این فستیوال «روز قربانی جاری» نامیده می‌شد، جریان خون قربانی اهمیت ویژه‌ای داشت. حساب‌های درباری سلطنتی روشن می‌کند که این فستیوال تزکیه فقط در حریم مقدس صورت نمی‌گرفت، بلکه در حضور شاه و ملکه هم برگزار می‌شد. حیوانات لازم برای قربانی از میان رمه‌های سلطنتی در اوایل سپتامبر انتخاب می‌شد و پس از جدا کردن، هر مورد توسط منشیان مسئول به طریقهٔ مناسب رسمی ثبت می‌شد.
به نظر می رسد فستیوال عیلامی مادر اعظم (مَس-ماتر) با مهرگان بزرگ (مَس- میثره) جایگزین شده است. این می تواند نشانهٔ آن باشد که بسیاری از جشن‌های فراوان کهن پارسی از معادلهای عیلامی آنها گرفته شده بوده اند.

سه‌شنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۹۹

گنج زیویه متعلق به مادیای اسکیتی (افراسیاب) بوده است

مطابقت آسووا (پرسود، سئوکَ اوستا) با زیویه مقّر کشور گشای بزرگ سکایی، مادیای اسکیتی (افراسیاب، پر آسیب تورانی)
शिव adj. ziva auspicious
तुर adj. tura hurt
نام سردناپال (سردنا) که داماد و معاصر آشوربانیپال بوده و به جای نام او هم به کار رفته است، دقیقاٌ مترادف نام مادیای اسکیتی است:
मेधा f. medhA wisdom
Skyth: bowl
Sar-dana: The wise boss
पाल m., n. pAla bowl
ولی نام آسووا که با نام آسیا هم پیوند می یابد به شکل آسَوَ (مفرّح) با نینوا (مطبوع) پایتخت آشوربانیپال هم همخوانی دارد:
आसव m. Asava exciting
आसव m. Asava enlivening
Nineveh: handsome; agreeable
امّا نام شهر سَرَبوَی بیش از آنکه نشانگر نینوا و کتابخانه با شکوه آشوربانیپال آن باشد که می توانست تحت نام آسووا یاد شده باشد، نشانگر شهر دارای دریاچۀ کنگ دژ افراسیاب (تخت سلیمان= محل دریاچه) است:
सर n. sara pool,
bava: to be
در یک مأخذ سُریانی (آشوری)، در بخش تاریخ ماد چنین آمده است:
«به سال پانزدهم فرمانروایی سردنا (سروردانا، مادیا)، خیزش آربک (سرور با شکوه، کیاخسار/کیخسرو) شاه ماد، استان‌های حلوان و همدان را فرا گرفت ... شهر بزرگ سَرَبوَی (مکان استخر، تخت سلیمان) را سردنا شاه آسووا بنیان نهاد. او شاه بزرگی بود و سراسر جهان از وی هراس داشتند. کشور او یک‌سوم ارض مسکون بود ... هنگامی که به خواست خداوند روزگار شاهی آسووا سر شد، آربک یا ادورباد (آتورپات) از سرزمین ماد -خُرد- که به نام وی "ادور(آتور) بایگان" نامیده می‌شود، با سپاهی بزرگ بر آن شد که با نمرود (یاغی/شدّاد، منظور ساراک پادشاه آشور) به پیکار خیزد.»
داستان غافلگیر شدن و دستگیر و کشته شدن مادیای اسکیتی (قراخان=خان بزرگ، افراسیاب تورانی) در این ابیات شاهنامه به یادگار مانده است:
شب تیره چون روی زنگی سیاه
کس آمد ز گستهم نوذر به شاه
که شاه جهان جاودان زنده باد
که ما بازگشتیم پیروز و شاد
بدان نامداران افراسیاب
رسیدیم ناگه بهنگام خواب
ازیشان سواری طلایه نبود
کی را ز اندیشه مایه نبود
چو بیدار گشتند زیشان سران
کشیدیم شمشیر و گرز گران
چو شب روز شد جز قراخان نماند
ز مردان ایشان فراوان نماند
همه دشت زیشان سرون و سرست
زمین بستر و خاکشان چادر است
محتوای شرح واقعۀ دستگیری و قتل مادیای اسکیتی (سردنا، افراسیاب) مطابق خبر هرودوت از این قرار است:
«مادیای اسکیتی از دروازه دربند قفقاز گذشته و فرائورت (فرود سیاوش) را در شهر گنجه شکست داده و به قتل رساند. او به مدت بیست و هشت سال در آسیای مقدم به قتل و غارت و ویرانی پرداخت و از مقّرش در ماننا به دور دستها رفت و در کیلیکیه توگدامۀ کیمری (اغریرث) را شکست داده و بکشت و از مرز مصر با هدایای فرعون پسامتیخ بازگشت و آشوربانیپال پادشاه آشور یکی از شاهدختهای آشوری را به ازدواج‌ وی در آورد. ولی سرانجام مادیای اسکیتی توسط کیاخسار (در واقع متحد وی در ماد کوچک) به میهمانی خوانده شد و در یک شبیخون کیاخسار شکست خورده و به قتل رسید ».
اوستا و شاهنامه داستان دستگیری و مقتول شدن مادیای اسکیتی را به دو صورت دستگیر شدن افراسیاب توسط هوم عابد و شکست قراخان توسط گستهم نوذری ضمن یک شبیخون شرح داده اند که از مجموع آنها چنین معلوم میشود که میهمانی و جشن با شراب و شادی که بعداً به جشن سکائیه معروف شد، توسط سپیتمه لهراسب (یرواند، هوم عابد) برای اسکیتان و مادیای اسکیتی (افراسیاب) ترتیب داده شد و سردار مهاجم شبیخون زنندۀ کیاخسار (کیخسرو)، آریارمنه (احتمالاً خواهر زادۀ کیاخسار، گستهم نوذری) بوده است که مادیا و سران سپاهش را در آن میهمانی غافلگیر می کند و مادیا (نیوکار مادس خبر موسی خورنی، مادیای تبهکار)/ فارنوس خبر کتسیاس (نفرین شده)، دستگیر و میخ بر پیشانیش کوبیده شده و بر دیوار برجی مصلوب میگردد. خود کیاخسار (کیخسرو) همزمان بدین محل در نزدیکی آتشکدۀ قدیمی آذرگشنسب در کوهپایۀ سهند رسیده بود و در این واقعه حضور داشته است. مکان این واقعه طبق اشارات اوستا محل به هم نزدیک شدن و تلاقی سه رودخانه اوژدان وَن (صافی)، اپَ غژارَ (سیل چایی چیکان) و ونگهزدا (موردی چای) در کنار شهر مراغه و معبد مهری ورجوی مراغه (هنگ افراسیاب) بوده است که در شاهنامه به جای معبد مهری مراغه غار هامپهول مراغه منظور گردیده است.
لذا گنج زیویه، باجهایی بوده است که مادیای اسکیتی (افراسیاب) از نواحی غربی خاورمیانه ستانده بوده است.
کیاخسار (کیخسرو) بعد از فارغ شدن از کار سکاها به نبرد با آشوریان (دیوان دژ بهمن) در گیر با بابلیان پرداخت و مطابق اوستا ائوروَ ساره (ساراک) را در بین حلوان (جنگل آریائیان) و شهرزور (جنگل سفید) شکست داد. در شاهنامه شرح این واقعه نیامده و به جای آن به ویرانی دژ بهمن (نینوا) توسط کیخسرو (کیاخسار) پرداخته شده است.
دیودور سیسیلی به نقل از کتسیاس می گوید: «آرباکس رئیس پاسداران مادی بر سارداناپال شورید و در جنگهای متوالی او را شکست داد و سرانجام سارداناپال خود و افراد خانواده اش را به آتش به سوخت.» اینجا سارداناپال (به لغت سامی یعنی شاهزادۀ بسیار دانا) به جای مادیا (گنوروس، فرنگرسین، بسیار دانا) با ساراک آخرین پادشاه آشور مطابقت داده شده است.دیودور سیسیلی به نقل از کتسیاس می گوید: «آرباکس رئیس پاسداران مادی بر سارداناپال شورید و در جنگهای متوالی او را شکست داد و سرانجام سارداناپال خود و افراد خانواده اش را به آتش به سوخت.» اینجا سارداناپال (به لغت سامی یعنی شاهزادۀ بسیار دانا) به جای مادیا (گنوروس، فرنگرسین، بسیار دانا) با ساراک آخرین پادشاه آشور مطابقت داده شده است. در مجموع معلوم میشود که لقب اوستایی فرنگرسین مادیای اسکیتی (در معانی بسیار به ترس اندازنده و بسیار دانا) با لقب توراتی آسناپّر (بسیار خطرناک) متحدش آشوربانیپال مشترک بوده است.
این نشانگر آن است که آنها در عنوان سارداناپال (شاه بسیار دانا) نیز اشتراک داشته اند:
Asnapper: unhappiness; increase of danger