شنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۹۹

مطابقت نام سرزمین پارادان با سرزمین پشتوها

نام پارادان (پَرَ-دان) در کتیبه های ساسانی یا همان ناحیۀ اپاریتی های کهن (پسیانی های اردوی تخاران) در معنی سرزمین کناری مطابق سرزمین پشتونها (مردم پشتی و کناری) است.

پنجشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۹۹

مطابقت سردشت و ویرانه تپهٔ ربط با بوشتو و بیت باروآتای باستانی

در کتیبه های اورارتویی از شهرهایی به نام بوشتو و باروآتا در جنوب ماننا در سمت مرز پارسوا یاد شده است که با سردشت و ویرانهٔ تپهٔ شهر ربط مطابقت دارند. در کتیبه ای دیگر در آن سمت از بیت باروآ (باری، بانه) و ماشباری (کانی سور) یاد شده است.
شهر خوبوشکیه (خوبوشنا، دارای آراستگی خوب) که مکانش با تپهٔ شهر ربط مقایسه شده و سکاها از آنجا به نواحی حرّان حمله می کرده اند مطابق شهر دهوک (دهوج، آراسته) یا همان ناهودرای آسوری به معنی دژ آراسته است.

چهارشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۹۹

مطابقت خومبان با خومبابای اساطیری (هوم بابا)

از تشابه نامهای خومبان و خومبابا و بستگی نام عیلام با نام آنها در مقام خدای ملی و حامی مردم عیلام و تصاویر شاخدار آنها معلوم میگردد که از خومبابای اساطیری عیلام که بنا به بابلیها به دست گیلگامش و انکیدو کشته میشود همان خومبان خدای آسمان و حامی مردم عیلام مراد بوده است: قدیمی ترین نقش برجسته در ایران، نقش برجسته ی کورانگون در استان فارس، بخش رستم می باشد و جزو آثار به ثبت رسیده ی ملی ایران است. این بنای تاریخی که به عنوان قدیمی ترین نقش برجسته ی ایران به نام های کورنگون و کورنگان شهرت دارد. این بنای زیبای تاریخی بر بالای تپه ای در شمال روستای فهلیان (در گویش محلی فهلیون) واقع شده است و متعلق به عصر ایلامیان می باشد. این نقش برجسته، توسط هرتسفلد کشف شده است.
نقش کورانگون متشکل از دو رب النوع زن و مرد بوده (خومبان و همسرش پینیکیر) که در بین خدمتگذاران خود بر تختی که ماری بر آن حلقه زده، نشسته است و ماهی هایی در حال شنا در آب دیده می شوند. افرادی با لباس های بلند (سه نفر) در سمت راست و (دو نفر) در سمت چپ قرار دارند و همچنین افرادی که لباس هایی کوتاه به تن دارند در تخته سنگ هایی مستقل به حالت دست بسته دیده می شوند.

دوشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۹۹

معنی نام هرمامیثره

احتمال زیاد دارد نام هرمامیثره (یاری شده توسط ایزد عهد و پیمان و صلح) در لیست پادشاهان آشور ترجمۀ مادی نام شلمان-آشارو (سلماناسار، یاری شده توسط ایزد صلح) باشد. با توجه به تلخیص توراتی نام سلماناسار، نام شلمانو-اشاری-ایدو به معنی شلمان ایزد صلح یاور کناری من است، میگردد؛ ولی آن را به سهو ایزد شلمان برتر است، معنی کردند. مطابقت شلمان با ایزد میثره جالب است.

شنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۹۹

معنی نامهای بیلقان و اردبیل

نامهای کهن شهر بیلقان، مرکز قدیم اران یعنی پایتاکاران (پئیتی-کا-ران) و بیلگان (بیل-گان) به معنی محل دارندۀ چشمهٔ بزرگ بوده اند. چون مسلم به نظر می رسد واژهٔ بیل در  بیشتر نامهای جغرافیایی ایران مترادف با کا/خا اوستایی (خان) به معنی سنسکریتی آن، چشمهٔ بزرگ بوده است. بر این اساس نام اردبیل نه به معنی شهر مقدّس بلکه به معنی شهر چشمهٔ بزرگ مقدس (چشمهٔ ناهید کوه هُکَر/سبلان، سرئین) بوده است.
کلمهٔ یونانی پول و واژه هندی پور به  معنی شهر به شکل بیل و بور می توانستند در ایران به کار بروند ولی بیل محلی ایرانی که در نام برخی از روستاها نیز به کار  رفته به معنی چشمهٔ بزرگ بوده است. مانند نام چشمهٔ بیل معروف پاوه و بیلمان (محل چشمهٔ بزرگ) در گیلان قدیم.

معنی نامهای آمُل و ساری

نام آمُل که بدین صورت در کتیبه های آشوری در ارتباط با خشتریتی پادشاه انقلابی ماد (کیکاوس روایات ملی) یاد شده است، در سنسکریت به معنی محل عالی و با ارزش مطابق امروسا (محل پر ثروت) در نقشه های بطلمیوسی است. نام ساری هم به صورت سری در اوستا و سنسکریت به معنی محل نگهبانی و محل آسودن است و این معانی با مفهوم نام سارامنه آن در نقشه های بطلمیوسی به معنی محل پناهگاهی همخوانی دارد:
अमूल्य adj. amUlya excellent, precious
अम m. ama strength, अर्थ m. ar[e]tha wealth
श्राय m. srAya refuge, protection, abode
نام قصبهٔ اسرم ساری نیز در سنسکریت به معنی محل پناهگاهی است:
आश्रम m. Asrama asylum

جمعه، خرداد ۰۲، ۱۳۹۹

معنی گور در نام بهرام گور

نظر به اینکه نامهای قدیمی فیروز آباد، اردشیر خُرّه (شکوه اردشیر) و گور (جور) بوده است، لذا واژه ای که به صورت گَئوره در سنسکریت به معنی شکوه و جلال آمده است، در ایران نیز به شکل گور مصطلح بوده است. پس نام بهرام گور در اساس به معنی بهرامِ شکوهمند و نیرومند بوده است. گَوَره در کُردی و گوره در سنسکریت به معنی بزرگ و با شکوه است:
गुर adj. gura big
نام گوراب به معنی محل اسب دوانی و بازار هفتگی می تواند به معنی محل به دست آوردن شکوه و پیروزمندی (گور-اَپ) باشد. گوراب (گور-آب) به عنوان نام جغرافیایی می تواند معنی محل چشمهٔ با شکوه و نیرومند را بدهد.
واژهٔ مشابه گور یعنی گُرد می تواند به معنی سنسکریتی آن یعنی شخص ورزیده و ورزشکار باشد.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۹

مطابقت سرزمین اساطیری هورقلیا با محل ستونهای هِراکلس (هِرکول)

مطابقت سرزمین اساطیری هورقلیا با محل ستونهای هِراکلس (هِرکول)
چنانکه از دور افتادگی و جایگاه قدسی و خدایگانی و تشابه نامهای هورقلیا و هِراکلیا بر می آید، مسلمین نام هورقلیا را از نام جایگاه ستونهای هراکلس یعنی هِراکلیا (هرکولیا) گرفته اند: در نوشته های عهد اسلامی در مقابل سرزمین‌های دور دست جابلقا (سرزمین درون سد، چین) و جابلسا (سرزمین باریک، کُره یا ژاپن) در شرق، از سرزمینی قدسی و خدایگانی به نام هورقلیا نام برده اند که همان سرزمین ستون‌های هراکلس یونانی-رومی منظور کوههای دو سوی تنگهٔ جبل الطارق در غرب قاره های کهن به نظر می رسند که متصف به مضمون «نان پلوس الترا» است یعنی «از این پس چیزی وجود ندارد».
منابع اسلامی در باب هورقلیا چنین تصویری را خاطر نشان می سازند:
غلامحسین ابراهیمی دینانی در کتاب خود این‌گونه می‌نویسد: این عالم (هورقلیا) فراتر در ذهن و زبان سهروردی، «ناکجا آباد» است زیرا هر گونه اشاره حسی و مکانی در مورد آن بی معناست. به عبارت دیگر این اصطلاح هرگونه تعین مادی را از آن عالم علوی سلب می‌کند و جایگاه آن را فراتر از عالم مثال، مدلل می‌سازد. شیخ اشراق در پایان حکمت الاشراق در بابی تحت عنوان فصل در احوال سالکان از اشراق پانزده نور بر جان سالکان سخن می‌گوید انواری که اولیاء پس از جدایی از کالبدهای جسمانی بر جانشان می‌تابد. تابش این انوار بر جان عاشقان و عارفان آنان را به ستیغ بلندی از معنا می‌رساند که سهروردی خود آن را اقلیم هشتم می‌نامد. «... نیل بدین انوار، غایات متوسطان در سیر و سلوک بود و گاه بود که این انوار آنان را بر گیرد و حمل کند و از این جهت، روی آب و هوا روند و گاه بود که آنان را با همراهی کالبدهای آنان به سوی آسمان برد تا به بعضی از بزرگان جهن بالا بپیوندند و این امور همه از احکام و خصوصیات اقلیم هشتم بود آن اقلیمی که جا بلقا و جابرسا در آن بود.»
قطب الدین شیرازی ملاصدرا، در شرح خود بر حکمت الاشراق، شهرهایی چون جابلقا و جابلسا را از شهرهای عالم عناصر مثالی و هورقلیا را از شهرهای عالم افلاک مثالی می‌داند که پیامبر از آن سخن گفته‌است: «در مطارحات ذکر شده‌است که همه سالکان در امتهای گوناگون ثابت کرده‌اند این صداها، نغمات افلاک (در اساس منظور صدای نیمه انسان و نیمه مرغان اساطیری دریا، سیرنهای یونانیان) در مقابل جابلقا و جابلسا نیستند چرا که آن دو از شهرهای عالم عناصر مثالی اند بلکه در جایگاه هور قلیا هستند و این سومی دارای عجایب بسیاری است چرا که عالم افلاک مثالی است و کسانی بدان دست می‌یابند که برایشان روحانیات افلاک و آن چه که از صورتهای ملیح و صداهای نیکو وجود دارد، ظاهر می‌شود. بنابراین اقلیم هشتم، محل صور متعالی و قدسیه‌ ای است که سالک با تزکیه و تجرید بدان دست می‌یابد.»
در مورد «ستون‌های هراکلس» (هراکلیا) گفتنی است:
بر اساس اساطیر یونانی، هرکول مجبور به گذراندن خوان‌های دوازده‌گانه شد و یکی از آن‌ها (خوان دهم) بدست آوردن گاوهای گروئون در باختر دور و آوردن آن‌ها نزد ائوروستئوس بود. استرابون، مورخ و جغرافی دانان یونانی، نقل قولی از یک متن گم‌شده از پیندار دارد که قدیمی‌ترین سندی است که به این موضوع اشاره می‌کند: «ستون‌هایی که پیندار از آن‌ها به نام دروازه‌های گادس یاد می‌کند و ادعا می‌کند که دورترین نقاطی هستند که هرکول قدم به آنجا گذاشته ‌است.» از زمان هرودت، رابطه تنگاتنگی میان هرکول و ملکارت (از خدایان نگهبان فنیقی‌ها) وجود داشته ‌است. به همین دلیل، افراد زیادی اعتقاد دارند که ستون‌های ملکارت در معبدی در نزدیکی گادس (کادیس کنونی)، در واقع ستون‌های واقعی هرکول هستند.
به گفته افلاطون، سرزمین گم‌شده آتلانتیس، در آن سوی ستون‌های هرکول قرار داشتند که در آن زمان منطقه ای ناشناخته محسوب می‌شد. بر اساس عقاید رایج در دوران رنسانس، بر روی این ستون‌ها، اخطارهایی با مضمون «نان پلوس الترا» یعنی «از این پس چیزی وجود ندارد»، وجود داشت و دریانوردان را از عبور از این نقطه برحذر می‌داشت. بر اساس برخی منابع رومی، هرکول برای رسیدن به باغ هسپریدس می‌بایست از کوهی که زمانی اطلس (از خدایان یونانی) بود، عبور می‌کرد. هرکول بجای اینکه از آن کوه عظیم عبور کند، با قدرت خارق‌العاده خود، راهش را از میان کوه باز کرد و با این کار، تنگه جبل طارق را به وجود آورد و اقیانوس اطلس و دریای مدیترانه را به هم متصل نمود. یک سمت کوهِ شکافته شده، جبل طارق و سمت دیگر آن، کوه آچو یا جبل موسی است. از آن زمان، این دو کوه به عنوان ستون‌های هرکول شناخته شده‌اند. هرچند برخی عوارض طبیعی دیگر، به این نام منسوب شده ‌اند. دیودور سیسیلی معتقد است که هرکول در واقع کوهی را نشکافته، بلکه تنگه ‌ای را که از قبل وجود داشته برای جلوگیری از ورود هیولاها از اقیانوس اطلس به دریای مدیترانه، باریک ‌تر کرده ‌است.

اتیمولوژی پرستار و پرستش

  پرستار (پریستار، پئیری-ایستار) در کنار شخص ایستنده، پَرشتۀ- اوستایی (نگهبانی و پشتیبانی) و واژهٔ پرستنده دو واژهٔ متفاوت هستند که با هم مشتبه شده اند.
प्रष्ठ adj. praSTha standing in front
प्रसादना f. prasAdanA worship

دوشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۹۹

مطابقت دروازه تنائیس و وَریاکو با قزوین و تپه بروانان میانه

نام دروازه تنائیس که در غرب ایالت رغه (ری) در عهد فرمانروایی زریادر (زرتشت) بوده است، به معنی دروازۀ بازرسی افراد مطابق گیزین کیسی باستانی (محل دارای دیده بانی) همان قزوین کنونی (گاس-وین) است.
بروانان (بروانا) می تواند به طور ساده به معنی دژی باشد که بر روی تپه ساخته شده است. بعید است که در این نقطه استراتژیک زیگورات ساخته باشند، لذا به منظور کنترل و دفاع ساخته شده بوده است و نام به ظاهر مشابه آن بیت باروآ (باروآتا، محل باروی نیرومند) در بین خارخار (دیواندره) و الیپی (سمت کرمانشاه) بوده و با شهر قروه (کار باروآ، محل باروی سنگی) مطابقت دارد. به نظر می رسد نام بروانان در عهد مادها اوریاکو (وَریاکو، محل دژ گسترده) در سمت شمال غربی شاپاردا (سهرورد) و شمال شرقی خارخار (دیوان دره) بوده که اوپیته پسر دیائوکو بعد از تبعید شدن پدر و بازگشت از اورارتو آنجا را مقّر خود قرار داده بود. در لشکرکشی هراکلس امپراطور بیزانس از بروانان با نام تبرمایس (تپه و بر آمدگی سترگ) یاد شده است.

یکشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۹۹

اتیمولوژی کوسه ماهی

نام کوسه ماهی مرکب از واژهٔ اوستایی کو-سا (آنکه می بُرد) و ماهی به نظر می رسد. گر چه نام کوسه ماهی می تواند از کوتسه در سنسکریت به معنی آسیب رساننده هم اخذ شده باشد.

شنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۹۹

اتیمولوژی بام (دام)

به نظر می‌رسد دام آذری به معنی بام (سقف) از ریشهٔ دا/دام اوستایی و سنسکریت به معنی نگهداشتن/نگهدارنده باشد. بر این اساس بام هم صورتی از پا/پام (پاییدن/نگهدارنده) است.

جمعه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۹

معنی نامهای قدیمی تُنکابن (محل واقع در پای دژ تُنکا)

این نامها یعنی تُنکا و شهسوار و فیض به ترتیب به صورتهای اوستایی تنو-کا، شیثی-وَر و پی-اوس به ترتیب به معنی دارای چشمهٔ پهناور، محل چشمهٔ بزرگ و محل چشمهٔ فربه می باشند. احتمالاً منظور از این چشمه، چشمه کیله (چشمهٔ دارای نهر آب) در شهر تنکابن بوده است. جزء شیث به صورت شیز در نام تُرشیز (چهار محل، بردسکن حالیه) نیز به کار رفته است.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۹۹

مطابقت نامهای آزر (پدر ابراهیم) و فرانک (مادر فریدون)

این دو نام به ترتیب در فرهنگ اکدی و آسوری و فرهنگنامه های فارسی به معنی سیاه گوش آمده اند. نام آزر در مقام پدر ابراهیم و نام فرانک در مقام مادر فریدون (پدر اساطیری ایرانیان) است. می توان تصور کرد پیدایی نامهای تارح (پدر) و آزر (سیاه گوش) در اساطیر توراتی و اسلامی به تطبیق از اسطورهٔ سکائی تارگیتای (پدر جهانیان و [پدر] عالی گیتی= ترَ-گیتای) و اسطورهٔ فریدون (کوروش) فرزند فرانک (سیاهگوش-پلنگ= پارس) صورت گرفته است.
azaru [SA.A.RI.RI : ] (OB,MB)
[Animals]
a lynx living in marshes ;
See also : nemru: a panther ;

دوشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۹۹

معنی لاماسو و کوریبو و شدو

این تمثالهای نیمه حیوان و نیمه انسان به ظاهر در زبانهای سومری و اکدی به معنی نگهبان سنگی، بزرگ و نیرومند، و نشان بوده اند.

جمعه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۹

معنی زابلستان و نیمروز و هرَخوائیتی و سیستان

چو بهمن به زاولستان خواست شد/چپ آوازه افکند و بر راست شد (بوستان سعدی)
زَور (آب مقدس هوم) متعلق به سکائیان برگ هئومه (دربیکان /دروپیکیان/دریهای مهاجر به سمت نیمروز) در تاریخ و اساطیر و جغرافیا تبدیل به پرتوَ سورَها (پهلوها، پهلوانان منسوب به شراب هوم)، زاولی ها (زاوَرِیها، پهلوانان)، زَئوروَ (زال، پیر) و زمین داور گردیده است و مهراب کابلی (ایزد نیمه انسان و نیمه مار سمّی سکایی، ضحاک کابلی) پدر رودابه [الهۀ سرزمین رودخانه ها، هرخوائیتی، نیمروز، همسر زال و مادر رستم= سورنا) محسوب شده است. بلوچها (اعقاب سکائیان پرستنده سگبالدار آسمانی= سیمرغ) نیز با این سکاهای برگ هئومه از مقابل مه یوئه چی ها (تایوئه چی ها، تخاران) از ماوراءالنهر به سمت جنوب مهاجرت کرده بودند. بر این اساس نام زاولی ها و زاولستان (زابلستان) در اساس متعلق به سکائیان برگ هئومه (دریها) بوده است. نظر به اینکه نام زابل (به صورت زاو-اُل) مترادف با نی-مروچ اوستایی (نیمروز) و کانس اویه اوستایی به معنی سرزمین منسوب به کانالهای آب است و به دستور خشایارشا (بهمن) در هنگام لشکرکشی به یونان برای عبور ناوگان‌هایش در خاک یونان تونل مهم و بزرگی کنده شده بود، این می تواند سبب مشتبه شدن زابلستان (نیمروز) با یونان شده باشد.
لذا منظور از لشکرکشی بزرگ بهمن (خشایارشا) به زابلستان در واقع لشکرکشی بزرگ خشایارشا به یونان بوده است.
لابد خبر جنگ خشایارشا (بهمن) با مردم یونان در ترموپیل در افواه عمومی زنده مانده و به سعدی رسیده بوده است که می فرماید:
چو بهمن به زاولستان خواست شد/چپ آوازه افکند و بر راست شد
"در ابتدای امر به دلیل موقعیت این تنگه (ترموپیل) صدها تن از ایرانیان در حمله به سپاهیان یونانی به قتل رسیدند ولی پس از آن‌که فردی یونانی راهی از میان کوه را به ایرانیان نشان داد لشکر ایرانی از پشت سر به یونانیان حمله کرده که این امر موجب عقب‌نشینی و فرار بخش عمده ۷ هزار سرباز یونانی از محل استقرار خود گشت."
راجع به مطابقت بهمن نوذری با خشایارشا گفتنی است:
نوذریان (فرمانروایان جدید) از خانوادهٔ فریدون (کوروش) از فرتریان (فرمانروایان پیشین) به ترتیب عبارتند از ویشتاسپ نوذری (ویشتاسپ هخامنشی)، سپنتداته (هم لقب داریوش، هم گائوماته)، بهمن (خشایارشا)، اردشیر (اردشیر دراز دست)، داراب (داریوش دوم) و دارای دارایان (داریوش سوم).
نام باستانی نیکه و کابل هم که با نام زابلستان مقایسه می‌شوند به معنی شهر واقع در شکاف کوهستان هستند:
در لشکرکشی اسکندر به دره سند (هند) از شهر نیکه نام برده شده که آن را با شهر کابل مطابقت داده اند. نظر به اینکه لفظ نی-کا به لفظ سنسکریت معنی شهر واقع در پایین و گودی و شکاف را می دهد و این معنی در نام شهر کابُل (کا-پوره/کا-پول= شهر واقع در شکاف کوهستان) زنده مانده است، این نظر درست می نماید.
پس نامهای زابلستان و نیمروز نه با کابل و غزنی (محل مراتع) بلکه با هَرَخوائیتی باستانی (علی القاعده همان هَرَسوَتی سنسکریت) یعنی منطقهٔ رودخانه ها مطابقت می نماید:
हरस्वत् f. harasvat rivers.
معنی نام سیستان
احتمال دارد نام سجیستان (سیستان) نه به معنی سرزمین سکاها (که در سرتاسر جنوب افغانستان و شرق پاکستان پراکنده بودند) بلکه به معنی سرزمین تقدیس جوجه تیغی بوده است:
सेधा f. sedhA hedgehog or porcupine
دلیل اینکه جوجه تیغی در کتب پهلوی از انواع سگ معرفی شده، همین شباهت ظاهری لفظ سَج (سذ، سزاوار، جوجه تیغی) به سگ (درنده) بوده است.
چون مطابق فرهنگ ایران باستان تألیف استاد پورداود: "یاقوت در معجم البلدان در طی سخن از سیستان از ابن الفقیه نقل کرده می نویسد: در هنگام گشایش سجستان (سیستان) به دست عربها مردمان آنجا میگفتند که نباید خارپشت ها را کشت و و نه آنها را راند زیرا که آنها مارها را می کشند. سجستان پر است از مار در هر خانه آن دیار یک خارپشت نگه می دارند. پلوتارخوس نویسنده یونانی 46 تا 120میلادی میگوید: مغان پیروان زرتشت، خارپشت را بسیار گرامی میدارند. اما از موش آبی بسیار بدشان می آید. عقیده دارند هر که بیشتر از آن بکشد بیشتر از بخشایش ایزدی برخوردار گردد.". در فرگرد اول وندیداد در باره همین ناحیه وئکرته (بادخیز، اشاره به بادهای صد و یک روزه سیستان و بلوچستان) یا دوزکه (یعنی محل خارپشت، همان دزدآب، زاهدان حالیه) می خوانیم هفتمین بخش از جاهای مراتع و عشیره ها که اهورامزدا آفرید وئکرته (سرزمین بادخیز) است، آنجا که خارپشت لانه دارد، آفت این سرزمین که اهریمن آفرید زن جادو (اشاره به پئیریکا و پریکانیان بلوچستان) یعنی خنه ثئیتی (پری پوشاننده آبها) است که خود اشاره به نام زاهدان (محل زهکشی) یا همان دزد آب دارد. در مقابل سیستان (سرزمین جوجه تیغی) نام گدروزیا (مکا) یعنی بلوچستان کهن به معنی محل تمساحها بوده است.
نام شهر زرنج (درنگیانا) مرکز سیستان با توجه به اینکه در مصب رود هیرمند قرار داشته به معنی شهر کنار دریا بوده است. نام قصبۀ نادعلی کنونی جای آن معنی دارای رودخانه عالی را میدهد:
नद m. nada river आल adj. Ala excellent

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۹۹

معانی محتمل پارس

در کنکاشهای گذشته ام پارس را به دو معنی پلنگ و پرستندگان سرو گرفته ام. دلیل اول وجود واژهٔ پارس سکایی/ ترکی و درفش از پوست پلنگ-شیر کاویانی و دلیل دوم وجود سروهای پلکان آپادانا و اسطورهٔ اصحاب الرس (صاحبان سرو قرآن، منظور پارسها) و سرو کاشمر است. در نقوش پلکان تخت جمشید شیر پریده بر پشت گاو می تواند بیانگر غلبه پارس بر ماد باشد. مطابق کتسیاس شیرانی از آستیاگ پادشاه مغلوب ماد نگهبانی می کردند. اینکه مغان در اوستا نامی از پارس نبرده اند دلیل بر این است که نام پارس نزد آنان به معنی پلنگ و شیر، ناخوشایند بوده است. اعتقاد به آفریده شدن ماده گاو یا ورزاو نخستین همزمان با کیومرث پلنگینه پوش دلیلی بر تقدیس گاو نزد مغان ماد بوده است.
पृदाकु m. pRdA[ku] tiger or panther.
पृदाकु m. PRdA[ku] tree
पायु m. pAyu guard. आरस् n. Aras cedar.
मातृ f. mAtR cow.

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۹۹

معنی محتمل نام مکران (یعنی محل مکها، هرمزگان و بلوچستان)

نام کهن مکای (مَک-اوی) آن را می توان به معنی رونده و گردنده در آب یعنی سرزمین تمساحها یا ماهیگیران معنی کرد. این همچنین معنی نامهای کهن دیگر آنجا اوئیتیا (آو-ئیتی-یا) و کوشان است. یونانیان مردم آنجا را ایختوفاق (ماهیخوار) و سومریان نام این سرزمین را ماگان (سرزمین قایقرانان) خوانده اند:
मक्कते verb 1 makkate { makk } go
मक्कते verb 1 makkate { makk } move
कुश n. kusha water
मकर m. makara crocodile
مکّه و بکّه که در عربی به معنی محل و مرکز ازدحام بوده اند، ربطی با نام مکای کتیبه بیستون و مکران (محل مجه ها، تمساح‌ها) و گدروزیا (گئیثیه-رئوژیا، محل تمساحها) ندارند. از زَئوژی اوستا، در سنسکریت به معنی حیوان ترسناک منظور تمساح است به سهو آن را با رئوپی (روباه) اوستا یکی گرفته اند.

دوشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۹۹

ریشۀ مشترک اندازه و هندسه

این واژهٔ سنسکریت با اندازه و هندسه فارسی مرتبط می نماید: छन्दस् n. chandas metrical science

اتیمولوژی اندیشه

اندیشه یا همان هندیشه در پهلوی ترکیب هَن (به رسایی و ژرف بینی) و دیشَ (نشان دادن و نمایان ساختن) به نظر می رسد.

معنی نام الیگودرز

نام الیگودرز (ارگی درز، دژ استوار) که در گذشته به انبار غله غرب ایران موصوف بوده با سیگری-فانیکه (دژ کامل) در نقشه بطلمیوسی لرستان مطابقت دارد. اَرگ تلخیص هَراگ (هاراگ، هاراک، اراک، آلاک، آلاگ کتابهای پهلوی) یعنی دژ است. احتمالاً این نام به بخش کنونی ورزندان (دژ شهر) در این شهر اطلاق می‌شده است.

معنی جرودنگهو و وهجرگا در اوستا و کتب پهلوی

جرودنگهو به معنی نگهبان ممل‍کت و وهجرگا به معنی نگهبان خوب گاو است. در کتب پهلوی از گاو جادویی وهجرگا سخن رفته است.

یکشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۹۹

مطابقت نام جیرکها و تیساگتهای خبر هرودوت با قبچاقها و پچنگ ها

نام جیرکهای شکارچی خبر هرودوت که در سمت شمالغربی دریای مازندران و غرب کوهستان اورال می زیسته اند و با کمین کردن درون درختان با تیر و کمان و سگ شکاری و اسب به شکار می کرده اند، مترادف نام قبچاقها (شکارچیان پناه گیرنده در شکاف درختان) است. ظاهراً این معنی نام قوم شمالی آغاجری هم هست. نام قوم هم ردیف و همسایۀ ایشان تیساگتها (بُرنده منشان) که آنها نیز شکارچی بوده اند با پچنگ ها (بُرنده ها) مطابقت می نماید.

معنی اَجّی بِتَر

در مراغه ناسزایی از زبانهای قدیم ایرانی داشتیم به شکل ناسزا به اَجّی بِتر که به صورت اَجّی وَذر، معنی خواهر شوهر نکرده را می دهد.
अनुजा f. anujA little sister

شنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۹۹

احتمال ایرانی بودن واژهٔ اذان

در متون مانوی واژهٔ پارتی هَژان به معنی آهنگ و نوا آمده است که می تواند مأخذ واژهٔ اذان باشد که در قاموس قرآن موجود نیست و آن به نظر می رسد یادگار سلمان فارسی باشد که طبق حدیثی در رابطه با اذان است:
"سلمان فارسی در عصر پیامبر در اذان و اقامه بعد از گواهی به یکتایی خدا و رسالت پیامبر(ص) به ولایت امیرمؤمنان علی(ع) نیز شهادت می داد. یکی از اصحاب به محضر رسول خدا(ص) رسید و عرض کرد: ای رسول خدا، امروز موضوعی را شنیدم که قبلا نشنیده بودم. پیامبر فرمود: آن موضوع چیست؟ او عرض کرد: سلمان اذان می گفت. شنیدم او بعد از گواهی به یکتایی خدا و رسالت پیامبر به ولایت علی گواهی داد (این ماجرا بعد از حجه الوداع پس از ماجرای غدیر رخ داد). پیامبر فرمود: سمعتم خیرا؛ چیز خوبی شنیده اید."

جمعه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۹۹

معنی مزگت

مز-گت به صورت ماز-کت به محل خم شدن ترجمهٔ نام مسجد (محل سجده) است که اعراب نیز به نوبهٔ خود از واژهٔ مَسْگداء آرامی گرفته اند و در ادبیات و لغت نامه های قدیم فارسی به صورت مزگت بدان اشاره شده است.
ماز. (اِ) مطلق چین و شکنج را گویند. (برهان). چین و شکنج. (آنندراج). چین و شکنج و تا و لا. (ناظم الاطباء). چی. نورد. پیچ و خم. شکن. کلچ. شکنج. تاب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ای من رهی آن روی چون قمر
وان زلف شبه رنگ پر ز ماز.
شهید (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
برآمد ز کوه ابر مازندران
چو مار شکنجی و ماز اندر آن.
منوچهری.