یکشنبه، تیر ۰۹، ۱۳۹۸

معنی نام دژ یزد خواست (ایزد خواست)

نظر به اینکه ورودی دژ یزد خواست پل چوبی قابل جابجایی بر روی درۀ بلند بوده است؛ بنابراین نام این دژ در اساس به صورت یوجنت آکوست (یوجت آخوست) یعنی دارای پل چوبی آویزان و قابل جابجایی بوده است:
در مورد این دژ گفته شده است: سه طرف قلعه درۀ عمیق و سبز ایزدخواست قرار دارد که راه دسترسی را عملا قطع می‌کند. ارتفاع آن از سطح زمین بین ۶ تا ۱۵ متر است و حتی با ابزار جنگی در دسترس قرار نمی‌گرفت. ورودی قلعه‌ی ایزدخواست در ضلع جنوبی قرار دارد. سردر دژ از بین رفته و اکنون با مصالح به‌جا مانده، دوباره بازسازی شده و در چوبی دیگری جای آن را گرفته است. مقابل در ورودی پل متحرکی ساخته شده بود که اکنون اثری از آن نیست، و به‌جای پل متحرک، یک پل معمولی قدیمی می‌بینیم.
https://images.kojaro.com/2017/11/9c3692e8-bce3-4b32-bcd1-e7e3c0c82f06.jpg

جمعه، تیر ۰۷، ۱۳۹۸

معنی محتمل زادراکارتا (نام قدیم ساری)

Za(r)-dra-karta مِلک درخت میوه زرد-نارنجی (لیمو-پرتقال)
چون نامهای کهن فناکه (باغ میوه) و اسرمط آنجا را هم می توان به صورت ا-سرَ-مئثَ (محل میوه زرین) می توان به همین معنی گرفت. نام نارنجه کوتی و توسان (توشان) هم که برای ساری آورده اند به ترتیب به معنی محل باغهای نارنج و جایگاه پر توشه است.
در نقشه های بطلمیوسی نام استرآباد (آبادی سترگ) به صورت ابربینا (بسیار گسترده و سترگ باشنده) آمده است. زادراکرت تنها شباهت صوتی به استرآباد دارد.

سه‌شنبه، تیر ۰۴، ۱۳۹۸

نامهای سه جشن بزرگ ایران باستان در تلمود

در تلمود بابلی نام سه جشن ایرانی به ترتیب موتردی (مَهو-سرذی= جشن بهاری سال)، تور-یَسکی (جشن سکائیه، تیرگان) و مُهَرِنکی (میهرنه-کی= مهرگان کوچک) آمده است. ولی در تلمود اورشلیم نام مُهَرِن (مهرگان، مهرگان بزرگ، مهرگان خاصه) نیز که پنج روز بعد از مهرگان کوچک (مهرگان عامه) بزرگ برگزار میشده است، قید شده است. از آنجا که نوروز نیز به همان ترتیب عامه و خاصه داشته است، لذا سر نام و جای مُهَرِن و ارتباط آن با مهرگان یا نوروز بحث کرده اند. ولی در عهد پیش از اسلام نوروز با جشن زگموگ (آغاز سال بابلی) که به خدایان مَردوک و تموز اختصاص داشته، مطابق میشده و کمتر از جشن مهرگان بومی و اصیل به شمار می رفته است، لذا چنانکه از خود نام مُهَرِنه (میهرنه، منسوب به ایزد مهر) بر می آید، منظور از آن مهرگان خاصه (مهرگان بزرگ) بوده است.
मह m. maha festival of spring
शरदा f. zaradA year
उज्जेष adj. ujjeSa victorious
मित्रिन् adj. mitrin friendly

یکشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۹۸

معنی محتمل نام کوه شازند و خُسبیجان

با توجه به صفت سرد و برف آلود بودن کوه شازند می توان اصل آنرا شا (شی، جا)-زَیَنتَ (سرد و زمستانی) گرفت. نام خُسبیجان را هم با توجه محصولات فراوان میوۀ آن به صورت خشی (جا)-بهیوه (میوه)-گان (علامت نسبت) یا خو (خوب) - سیبی (سیب) -گان منظور داشت:
शीन्त adj. zinta cool
भव्य n. bhavya (miva) fruit
نظر به اینکه دخمۀ قیزقاپانِ کیاخسار (کیخسرو) در سرزمین زاموآ (زمستانی، دره شهر زور) قرار دارد که مترادف معنی مذکور نام کوه شازند است، لذا نام شازند و خسبیجان هم به تبعیت از آن محل ناپدید شدن کیخسرو (تشکیل دهندۀ دولت سرتاسری در ایران) به شمار آمده است.

پنجشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۸

معنی گوپت شاه و کپادوکیه

به نظر می رسد کپادوکیه/کت پتوکه به معنی سرزمین منسوب گراز (وراز= ضد بیشه، یا همان ورهه پهلوی -سانسکریت=چهارپای کشنده) بوده است. واژۀ کاپتیکه در سانسکریت به معنی بد و کلمه اغو/اکو اوستایی به معنی بد، نامی سانسکریتی بر گراز است. لذا گوپت شاه یعنی شاه کپادوکیه (سرزمین گراز). می دانیم توگدامه کیمری (اغریرث) و پسرش سانداکشاترو (گوپت شاه نیمه گاو-نیمه انسان به معنی گاو سرور) ملقب به تخمه تیامات در کپادوکیه فرمانروایی میکرده اند. لذا این نامها از عهد مادها وجود داشته است. در شاهنامه بدین معنی نام مردم کپادوکیه در داستان منیژه و بیژن به صورت گرازانی که به سرزمین آرمانیان (ارمنیها) حمله ور شده اند، اشاره شده است. کیمریان کپادوکیه مناطق دور و نزدیک خود را غارت می کرده اند:
कापटिक kApaTika adj. bad, आखु Akhu m. hog
(خوک= خه، خی)-कथापयति verb kathApayati { kathApaya } relate
خود نام سانداخشترو با گوپت (گاو سرور) مترادف به نظر می رسد:
षण्ड m. SaNDa bull set at liberty
क्षात्र n. kshAtra dignity of a ruler or governor, body, military or reigning order, power

سه‌شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۹۸

معنی نام زنان داریوش

معنی نام زنان داریوش: ارتیستونه (استوار در راستی)، رته بامه (راستی درخشان)، آتوسا (توپل و زیبا)، اپاکیش (بسیار پاک).
نامهای فراتاگون (تابع رهبر)، فیدیما (دارای رخسار پر، احتمالأ همان آتوسا) و پارمیس (پرمهر) هم در شمار نام زنان داریوش آمده اند.

یکشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۹۸

جشن تیرگان

بانو ” پـیگولوسکایا ” در کتاب شهرهای ایران در روزگار پارتـیان و ساسانیان فصلی را به جشن شهر بگمود - تیرگان، اختصاص داده و به نقل از رویداد نامه سریانی ادیابنه به داستانی پـیرامون برگزاری یکی از جشنها اشاره می کند. شرح برگزاری این مراسم که به آن جشن شهر بگمود (جشن خدا) گفته می شده، به قلم معـلمی به نام ” آبل ” از سده دوم میلادی برجا مانده است. آبل پـیرامون جشن مذکور چنین آورده است : این جشن در ماه ایار برگزار می شد و گروه کثیری مردم از اطراف و اکناف ادیابنه، کنار چشمه و آبگیر بزرگ آن گرد می آمدند. آنها نخست، خود را در آبگیر می شستـند، آنگاه می نشستـند و به تدارک (خوراک) میپرداختند و آن خوراک را به بردگان خود می دادند، ولی تا زمانی که یکی از فرزندان خردسال خود را به درون آتش نمی افکندند، خود از آن خوراک نمیخوردند. آنها جگر و قلوهای قربانی خود را برمی داشتـند و به نشانه جشن از شاخه درختی می آویختـند. بعـد تیرهای بسیاری از کمانهای خویش به نشانه شادی و سرور به سوی آسمان رها می کردند و پس آنگاه به سوی خانهً خود باز می گشتـند. پ. ج. مسینا ماجرای این جشن را با نوشته ابوریحان بیرونی پـیرامون جشن تیرگان مقایسه کرده است، و پـیگولوسکایا شرح این مقایسه و مشابهت های “شست و شو”، “پرتاب تیر”، “شکستن ظرف ها”، “قطعه قطعه شدن آرش”، “قربانی کردن کودک” و “تهیه خوراک” را اشاعه یک جشن می داند. این تحلیل درخور توجه است، لذا قسمتی از آن عیناً نقل می شود : مراسم جشن تیرگان را می توان با مراسم جشن شهر بگمود که ماه ایار در استان ادیابنه برگزار می شود مرتبط دانست. مراسم شست و شو در آبگیر شاید با ماجرای کیخسرو در چشمه سار و عادت شست و شویی که بیرونی از آن سخن داشت نزدیک و مرتبط باشد، پرتاب تیر به هوا، که به نشانه سرور و شادی صورت می گرفت، شاید با پرتاب تیر از سوی آرش رابطه ای داشته باشد. بـیرونی از رسم شکستن ظرفها در جشن تیرگان خبر داد ولی هیچگونه توضیحی پـیرامون این رسم و سنت ارایه نکرد. مقایسه این رسم و سنت با مطالب مندرج در رویدادنامه سریانی بسیار گویا به نظر می رسد. پس از آماده کردن خوراکی غیر عادی، ظرف های آشپزخانه را می شکستـند. در ادیابنه کودک قربانی را به درون آتش می افکندند. این نکته مبهم است که چرا پس از این عمل، وسائلی را که همراه کودک بر روی آتش قرار می دادند، درهم می شکستـند. بـیرونی تـنها از رسم نابود کردن ظرفهای آشپزخانه آگاهی داشت. چنـین به نظر می رسد که وی علت این کار را نمی دانست. هرگاه به این نکته توجه شود که در ادیابنه طی مراسم مذکور نخست کودک را به درون آتش می افکندند و آنگاه به صرف غذا می پرداختـند، موضوع چگونگی انهدام کلیه وسائل آشپزخانه مشخص می شود. زیرا این اشیاء و وسائل با قربانی کردن انسان ارتباط دارد. آرش پس از رها کردن تیر پس از رها کردن تیر بر زمین افتاد و قطعه قطعه شد. کودک را به درون آتش می افکندند. آرش جان خود را فدا کرد و محل سقوط تیرش درختی بسیار تـناور بود. کودک را نیز قربانی میکردند و قلو هایش از شاخه درخت می آویختـند. ابوریحان از رسم پختن گندم و میوه در جشن تیرگان آگاه بود، این خاطره ای از دردها و مشقت های منوچهر بر مردم و به سبب خام بودن گندم و میوه به هنگام پـیکار با افراسیاب بود. بدین مناسبت پوشاک دهقـنه و کشاورزان را بر تن می کردند و محصول به صورتی ابتدائی، از جمله گندم و میوه پخته مصرف می شد. در داستان ارائه شده از سوی معـلم آبل نکته ای ناروشن است، نکته مزبور آن است که اهالی ادیابنه کنار آبگیر گرد میآمدند به شست و شو و تهیه خوراک می پرداختـند و به بردگان می دادند. آنها خود تـنها پس از افکندن کودک به درون آتش غذا می خوردند. بدیگر سخن خوراک بردگان مقدس نبود و مانند خوراک آزادگان با رسم و سنت قربانی رابطه ای نداشت. بنابراین طبق رویداد نامۀ آدیابن "در آدیابن (بین سوریه و ترکیه کنونی) در جشن بگمود/تیرگان قربانی کودکان و شستن تن در حوض آب و خود روزه داری و دادن غذا به بردگان و شکستن ظروف رایج بوده است." این ایزد به جای اداد خدای سامیان بوده است. در ارمنستان هم خدایی به نام تیر پرستش میشده و ایزد دانش و کتابت به شمار می رفته است، ایزد تیر-تشتر ایرانی همۀ این ویژگی ها را نداشته یا به تدریج از جشن آن کنار گذاشته شده بوده است: تیرگان یکی از جشن‌های ایرانی در تیرروز از تیرماه برابر با ۱۳ تیر در گاهشماری ایرانی برگزار می‌شود. این جشن در گرامی داشت تیشتر (ستارهٔ باران‌آور در فرهنگ ایرانی) است و بنا به سنت در روز تیر (روز سیزدهم) از ماه تیر انجام می‌پذیرد. در تواریخ سنتی تیرگان روز کمان کشیدن آرش کمانگیر و پرتاب تیر از فراز البرز است. همچنین جشن تیرگان به روایت ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه، روز بزرگداشت مقام نویسندگان در ایران باستان بوده‌است. پس جشن تیرگان در ایران بیشتر به مناسبت پیروزی ایرانیان در جنگ و رقابت آرش کمانگیر با تورانیان (دشمنان خارجی) منظور گردیده است. اسطورۀ آرش کمانگیر (اِرِخشَ) در شاهنامه فراموش شده، ولی در اوستا به صراحت بدان اشاره رفته است.
بنابراین جشن تیرگان ایرانی در اساس نه جشن بگیامود اداد/تیشتر بلکه همان جشن سکائیۀ کهن است که به مناسبت پیروزی کوروش نیای کوروش (توس نوذری) بر سکاهای کردستان (ساخوها، پسران ویسه) و شبیخون برادرش آریارمن (گستهم نوذری) بر خود مادیای اسکیتی (افرسیاب تورانی) در کنار دریاچه ارومیه برگزار میشده است. جشن کُردی تولدان نیز بازمانده این جشن است: ریشۀ تاریخی جشن کهن ایرانی سکائیه
استاد پرویز رجبی در باب جشن سکائیه می آورد: "بابلی بودن جشن سکایه، همان طوری که از نام این جشن برمی آید، به طور قطع نمی تواند درست باشد. وقتی سردار ایرانی کاپادوکیه موفق به نافرجام گذاشتن هجوم سکاها به ارمنستان و آسیای صغیر شد، دستور داد، تا محلی را خاکریز کرده و در آنجا یک معبد آناهیتا بسازند. در این معبد هر سال جشنی به نام سکایه برگزار میشده است. «استرابون» در کتاب 5 خود،[25]↓ بی ذکر منبع می نویسد؛ برخی می گویند، هنگامی که کورش سکاها را شکست داد، روز پیروزیش را به الاهه‌ی میهنش تخصیص داد؛ هر جا معبد آناهیتا وجود دارد این جشن برگزار می شود. در این جشن مردان لباس سکایی به تن کرده و پس از میگساری با یکدیگر و زنان همراهشان به زد و خورد می‌پرداختند. این مراسم یادآور خوردن ِشکستی از سکاها بوده است، که در آن به حیله، آن ها را مست کرده و در حال خواب و مستی و رقص از پای درآورده بودند [که مطابق خبر هرودوت مبنی بر پیروزی کی آخسارو بر سکاهای شمال دریای سیاه در سمت دریاچه ارومیه است]. «ویندیشمن»[26]↓ معتقد است که این آیین بایستی مربوط به زمانی از پیش از کورش بوده باشد. «اشپیگل»[27]↓ در ایرانی بودن آیین سکائیه تردید دارد و با تکیه بر گزارش «بروسوس» که این جشن در بابل نیز گرفته می‌شده است، احتمال می‌دهد که نام جشن از واژه ی صائبی شاقا [28]↓(آشامیدن) برگرفته شده باشد.[29]↓".
ولی چنانکه هرودوت میگوید مورد سرمستی و غفلت بزرگ سکائیان پادشاهی (اسکیتان) از ایرانیان مادی و پارسی در عهد کی آخسارو (کیخسرو) روی دارد که منجر به کشتار شدن سکاها در سمت آذربایجان گردید. در شاهنامه و اوستا به صراحت از این پیروزی بزرگ ایرانیان نوذری (اولاد چیش پیش دوم هخامنشی) بر لشکریان افراسیاب تورانی (مادیای اسکیتی) در عهد فرمانروایی کیخسرو کیانی (کی آخسارو مادی) سخن به میان آمده است. این بزرگترین پیروزی تاریخی ایرانیان بر سکائیان پادشاهی شمال دریای سیاه بوده است. لذا استرابون اشتباه کرده است که مناسبت این جشن را پیروزی کوروش سوم بر سکاها پنداشته است. در واقع بر عکس، کوروش سوم (فریدون= هخامنشی) پیروزمند جنگ با سکاها نبود و در پیکار با آنها جان خود را هم باخت. لذا در واقع این جشن بزرگ سکائیه ایرانیان باید جشن پیروزی شکوهمند کوروش دوم (توس نوذری) و برادرش آریارمنه (گستهم نوذری) سرداران سپاه کی آخسارو (هوخشتره، کیخسرو) بر سکاها در کنار دریاچه چئچست در سمت شهر مراغه بوده باشد. احتمال دارد سنت بر نشستن کوسه در ایام نوروزی در اصل اشاره به همین جشن ایرانیان باستان و شکست و کشتار سکائیان کم ریش لشکر مادیای اسکیتی و دستگیری و قتل خود وی بوده است که بعداً به وداع زمستان تفسیر شده است.
این پیروزی بزرگ ایرانیان مادی و پارسی یکی از زمینه هایی بود که موجب تشکیل امپراطوریهای بزرگ ماد و هخامنشی گردید. فردوسی از زبان گستهم نوذری میگوید که شب هنگام مادیا و سپاه مخوف وی را در آنجا غافلگیر نموده اند:
بدان نامداران افراسیاب رسیدیم/ ناگه به نگام خواب
ازیشان سواری طلایه نبود/ کسی را ز اندیشه مایه نبود
چو بیدار گشتند زیشان سران/ کشیدیم شمشیر و گرز گران
چو شب روز شد جز قراخان نماند/ ز مردان ایشان فراوان نماند
همه دشت زیشان سُرون و سرست/ زمین بستر و خاکشان چادر است
از قراخان (کاراخان، یعنی خان بزرگ) در اساس خود همان مادیای اسکیتی (افراسیاب= پر آسیب) منظور است که گویا ابتدا از مهلکه میگریزد ولی به دست کسان سپیتمه هوم (گودرز کشوادگان) حاکم محل دستگیر و به فرمان کیخسرو اعدام میگردد. به قول موسی خورنی، نیوکار مادس (مادیای جادوگر) را در حالی که میخی به پیشانیش کوفته بودند بر دیوار برجی میخکوب کرده در معرض انظار رهگذران و همه کسانی که به آنجا می آمدند، قرار دادند.
جشن کُردی تولدان نیز بازماندۀ جشن سکاییه است:
در مقاله تاریخ و سرگذشت کُرد، تألیف کامو، گفته میشود: "در کردستان ترکیه جشنی تولدان (موسم انتقام) دارند. تولی دان مخفف تول هلدان است که در کردی به معنی انتقام گرفتن است میشود گفت روزی که انتقام خود را از غاصبین تاج و تخت ملت خویش گرفته یعنی حاکم بیگانه بدست رئیسشان گرفتار شده است جشن بر پا می کنند و نام جشن را هم بزبان خود کردی تول هلدان یعنی انتقام گرفتن نهاده اند پس از اسلام برای اینکه با مذهب جدیدشان خوش آیند باشد خشر نبی هم گفته اند چون حضرت خضر در ساعات سخت و دشوار کمک دهنده شناخته شده است." با توجه به مطابق شدن نام خشر/خضر با خشثره (هوخشتره) این جشن همان جشن سکاییه کهن ایرانیان مادی و پارسی است که به سبب پیروزی کیاخسار (کیخسرو، هوخشتر) بر مادیای اسکیتی (افراسیاب) و دستگیری و قتل وی صورت می گرفته است.
بنیاد های تاریخی اسطورۀ آرش کمانگیر:
چکیدۀ مطلب:
رد پای آرشام و خشایارشای هخامنشی (نوذری) در روایات ملی ایران: از آن جایی که توس و گستهم نوذری سرداران کیخسرو کیانی مطابق کوروش (نیای کوروش) و آریارمن هخامنشی سرداران و خواهر زادگان کیاخسار مادی (کیخسرو کیانی) هستند و منوچهر/نوذر اساطیری با چیش پیش دوم هخامنشی مطابقت دارند؛ لذا به نظر می رسد ترکیب اضافی نام آرش کمانگیر نه صفت و موصوف بلکه اضافه ای از نوع بنوت (پدر و فرزندی) بوده است چون به روشنی نام آرش با آرشام (خرس نیرومند) و عنوان کمانگیر و تیرانداز با نام گستهم (ویست-تهم= پهلوان تیرانداز) همخوانی دارد:
ऋक्ष m. [a] Rksha bear
رد پای آرشام و خشایارشای هخامنشی (نوذری) در روایات ملی ایران: از آن جایی که توس و گستهم نوذری سرداران کیخسرو کیانی مطابق کوروش (نیای کوروش) و آریارمن هخامنشی سرداران و خواهر زادگان کیاخسار مادی (کیخسرو کیانی) هستند و منوچهر/نوذر اساطیری با چیش پیش دوم هخامنشی مطابقت دارند؛ لذا به نظر می رسد ترکیب اضافی نام آرش کمانگیر نه صفت و موصوف بلکه اضافه ای از نوع بنوت (پدر و فرزندی) بوده است چون به روشنی نام آرش با آرشام (خرس نیرومند) و عنوان کمانگیر و تیرانداز با نام گستهم (ویست-تهم= پهلوان تیرانداز) همخوانی دارد:
ऋक्ष m. [a] Rksha bear
مطابق ایرانیکا از شخصی که در کتاب مُجمل التواریخ به عنوان "راست [تیر] انداز" و "سخت کمان وراز" یاد شده همان گستهم نوذری منظور است. نام اوستایی گستهم یعنی ویستئورو را میشود به معانی گستریده پهلوانی و دور تیرانداز گرفت. نام شاهنامه ای گژدهم هم شکلی از گستهم (ویست-تهم) یعنی پهلوان تیرانداز است. گستهم نوذری همان آریارمن هخامنشی است که مطابق شاهنامه و اوستا و خبر هرودوت افراسیاب (مادیای اسکیتی) را در یک شبیخون شبانه در کنار دریاچه ارومیه شکست داده و به قتل رسانده و سکاها (تورانیان) را به پشت کوههای قفقاز (چوراسری، کوه سفید از برف) باز پس رانده بود.
نام کوه رویان که در منابع یونانی و رومی به نام چوآتراس (پاراچوآتراس) محل تیراندازی یاد شده که با کوه چوراسری (قفقاز) و آریوپاگوس (تپه آرس آتن) مشتبه شده است: در منابع یونانی و رومی بین سالهای 30 و 640 میلادی سرزمین کادوسیان بین ماد و کوه چوآتراس (پاراچوآتراس) یاد شده است. نامهای این کوه در معانی سنسکریتی آن محل تیرانداز و تیر اندازی، یاد آور کوه رویان (محل تیراندازان) و ائیریوخشوثَ اوستا (محل تیراندازی آریائیها) است که آرش اساطیری تیر معروف خود را از آنجا پرتاب کرده است: चापधर adj. chApadhara bow-armed
चापधर m. chApadhara Sagittarius
रुह् f. ruh shoot
تیراندازی سپاهیان خشیارشا (در معنی شاه نیرومند یا خرس نیرومند) از آریوپاگوس (تپه آرِس، یاد آور ائیریوخشوثَ اوستا) به ارگ آتن مآخذ اصلی دیگر اسطورۀ آرش کمانگیر به نظر می رسند: نام ائیریوخشوثَ اوستایی (محل روان کردن تیر آتشین آریائیان) از ترجمه به ایرانی آریوپاگوس (محل ذوب و پختن آریائیها) پدید آمده و منظور از خوانونت (دارای درخشندگی) ارگ آتن بوده است. وقایع و شخصیتهای تاریخی که مرتبط با اسطورۀ آرش کمانگیر هستد:
1- اسطورۀ آرش کمانگیر متعلق به فرمانروای مادی مامیتی-آرشو (درست سنجندۀ اندازه گیری) به نظر می رسد:
نظر به اینکه تیر اساطیری معروف آرش (اِرِخشَ) در رویان در سمت دره قیزیل اوزن -سفید رود انداخته شده و دره قیزیل اوزن در حوزۀ فرمانروایی مامیتی- آرشو (کی آرش روایات ملی) قرار داشته است؛ لذا به نظر می رسد هنگامی که سکائیان شمال قفقاز دست از حمایت ماد کشیدند و اسرحدون پادشاه خشمگین آشور به سیلخازی (تپه سیلک کاشان، مقر خشثریتی= کیکاوس) حمله کرد و آنجا را ویران نمود و خشثریتی به آمُل مازندران گریخت، این مامیتی- آرشو متحد (به احتمال زیاد برادر خشثریتی) بوده که تصور شده است در کوههای سمت رویان مسئولیت سد کردن راه مازندران را در سر مسیر راه آشوریان (متحدان سکاییان= تورانیان) به عهده داشته است. در روایت اساطیری مربوطه نام منوچهر (اولاد منوش= هخامنش) و افراسیاب (پر آسیب) به جای نامهای تاریخی مامیتی- آرشو و اسرحدون ذکر شده اند:
माय adj. mAya {mA} measuring, मिति f. miti {miti} measure. आरक्षा f. ArakshA guard.
2- مطابقت آرش کمانگیر با خشایارشا (خشیه-ارشا):
خود موضوع تیر اندازی آِرِخشَ/آرش اوستا از کوه ائیریو-خشوثَ (کوه تیراندازی مرد نجیب) به سوی کوه خوانونت (درخشان) به وضوح یاد آور تیر انداختن تیراندازان خشایارشا در یونان از تپه آریوپاژ (کرسی ایزد جنگ آرِس) به سوی ارگ آتن است. کلاً در اساطیر ایرانی به سبب اشتراک نام، دیوان دژ بهمن (آشوریان) با بهمن (خشایارشا) مشتبه شده و خشایارشا تحت نام بهمن یاد شده است: आर्य adj. Arya excellent, क्षोटयति verb kshoTayati {kshoT} throw.
صفت شاتین که ابوریحان برای آرش کمانگیر آورده از واژۀ سنسکریت شاتَ (تیز) به معنی دارندۀ تیزی است یعنی اشاره به همان لقب "شیوا تیر" آرش به معنی تند تیر انداز است.
3- مطابقت آرش کمانگیر با آریارمن (گستهم نوذری):
از آن جایی که توس و گستهم نوذری سرداران کیخسرو کیانی مطابق کوروش (نیای کوروش) و آریارمن هخامنشی سرداران و خواهر زادگان کیاخسار مادی (کیخسرو کیانی) هستند و منوچهر/نوذر اساطیری با چیش پیش دوم هخامنشی مطابقت دارند؛ لذا به نظر می رسد ترکیب اضافی نام آرش کمانگیر نه صفت و موصوف بلکه اضافه ای از نوع بنوت (پدر و فرزندی) بوده است چون به روشنی نام آرش با آرشام (خرس نیرومند) و عنوان کمانگیر و تیرانداز با نام گستهم (ویست-تهم= پهلوان تیرانداز) همخوانی دارد. از سوی دیگر مطابق ایرانیکا از شخصی که در کتاب مُجمل التواریخ به عنوان "راست [تیر] انداز" (= اَرش کمانگیر) و "سخت کمان وراز" یاد شده خود همان گستهم نوذری (آریارمن هخامنشی) منظور است. نام اوستایی گستهم یعنی ویستئورو را میشود به معانی گستریده پهلوانی و دور تیرانداز گرفت. نام شاهنامه ای گژدهم هم شکلی از گستهم (ویست-تهم) یعنی پهلوان تیرانداز است. یعنی به عبارتی آرش کمانگیر (در مقام گستهم نوذری، آریارمن) پسر خود منوچهر (چیش پیش) بوده است.
اسطورۀ آرش کمانگیر
در زمان پادشاهی منوچهر پیشدادی، در جنگی با توران، افراسیاب سپاهیان ایران را در مازندران محاصره می کند. سرانجام منوچهر پیشنهاد صلح می‌دهد و تورانیان پیشنهاد آشتی را می‌پذیرند و قرار بر این می‌گذارند که کمانداری ایرانی در سمت رویان برفراز البرزکوه تیری بیاندازد که تیر به هر کجا نشست آنجا مرز ایران و توران باشد. آرش از پهلوانان ایران داوطلب این کار می‌شود. به فراز دماوند می‌رود و تیر را پرتاب می‌کند. تیر از صبح تا غروب حرکت کرده و در کنار رود جیحون یا آمودریا بر درخت گردویی فرود می آید. و آنجا مرز ایران و توران می‌شود. پس از این تیراندازی آرش از خستگی می‌میرد. آرش هستی‌اش را بر پای تیر می‌ریزد؛ پیکرش پاره پاره شده و در خاک ایران پخش می‌شود و جانش در تیر دمیده می‌شود. مطابق با برخی روایت ها اسفندارمذ تیر و کمانی را به آرش داده بود و گفته بود که این تیر خیلی دور می رود ولی هر کسی که از آن استفاده کند، خواهد مرد. با این وجود آرش برای فداکاری حاضر شد که از آن تیر و کمان استفاده کند. بسیاری آرش را از نمونه‌های بی‌همتا در اسطوره‌های جهان دانسته‌اند؛ وی نماد جانفشانی در راه میهن است. آرش معروف به کمانگیر، از پهلوانهاى باستانى و اسطوره اى ایران است که در تیراندازى بسیار زبردست و بى مانند بود. او پس از شکست ایرانیان از تورانیان براى تعیین مرز دو کشور تیرى را از نقطه ى شکست که سارى یا آمل بود پرتاب کرد. تیر آرش پس از زمان درازى بر تنۀ درختى در مرو فرود آمد. مرز ایران این گونه تعیین شد، اما پیکر آرش، که همه ى نیروى خود را براى پرتاب آن تیر گذاشته بود، پاره پاره شد و او جان خود را در راه میهن از دست داد.
جشن تیرگان که به ستاره تیر و ایزد تیشتر مربوط است. به یاد قهرمانی آرش کمانگیر برگزار می شود و در این روز مردم به یکدیگر آب می پاشند. در اوستا بهترین تیرانداز را «اِرِخش» نامیده اند و تصور می رود که مقصود آرش است، برخی محققان این کلمه را تصحیف عبارت اوستایی «خشوی وی ایشو» می دانند زیرا معنی این عبارت «صاحب تیر سریع» است که صفت یا لقب آرش بوده و در تیریشت بند 6-7 چنین آمده است: «تیشتر ستاره زیبا و با شکوه را می ستائیم که به جانب فراخکرت به همان تندی روان است که تیر از کمان «آرش» آریایی. آرش که از همه آریائیان سخت کمان تر بود.»
در شاهنامه مستقیماً از داستان آرش نامی نرفته، چرا که فردوسی و مأخذ آن خداینامه به روال معمول ساسانی خود و مخالفت با آرشِ نام ارشکانیان آن را حذف کرده اند، تا رقیبی برای رستم و ساسانیان وجود نداشته باشد. در نوشته های دوران اسلامی نظیر مجمل التواریخ که برگرفته از روایات کهن پارسی است، چنین آمده که: منوچهر، پادشاه پیشدادى، در سال هاى پایانى فرمان روایى خود از افراسیاب تورانى شکست خورد و به مازندران پناهنده و در آنجا محاصره شد. سرانجام، هر دو به صلح گرایش پیدا کردند و منوچهر از افراسیاب خواست که به اندازه ى یک تیر پرتاب از خاک ایران را به او بازگرداند. افراسیاب درخواست او را پذیرفت سپندارمذ به منوچهر فرمان می دهد که تیر و کمان خاصی برای این کار تهیه کند. چوب این تیر و کمان از جنگلهای خاص، پر آن از پر عقاب برگزیده و آهن آن از کانیهای ویژه آماده می شود. ایرانیان آرش را که در تیراندازى چیره دست و پرآوازه بود، براى پرتاب آن تیر سرنوشت ساز برگزیدند و او نیز این مهم را بر عهده می گیرد ، او همه نیرو و وجود خود را با یاد سرزمین ایران به تیر می بخشد، آرش بر فراز کوهى برمی آمده تیر را در کمان گذاشته کمان را می کشید و تیر پرتاب می شود. اما سپندارمذ به ایزد باد فرمان داد که تیر را از آن کوه بردارد و به آن سوى خراسان ببرد، تیر سپیده دم رها می شود و از کوهها می گذرد سرانجام در غروب آفتاب، در سرزمین بلخ، در ناحیه ای به نام گوزگان در کنار جیحون تیر بر درخت گردویی که بلندتر از آن در جهان نیست می نشیند و مرز ایران و توران مشخص می گردد. بیرونى نیز در آثار الباقیه همین داستان را آورده است: فرشته اى به نام اسفندارمذ به منوچهر فرمان داد که تیر و کمان ویژه اى بسازد. سپس، آرش برهنه شد و تن خود را به مردم نشان داد و گفت: "ببینید که پیکر من هیچ گونه زخم و بیمارى ندارد، اما پس از تیراندازى نابود خواهم شد." گویند که اسفندارمذ تیر و کمان را به آرش داد و گفت هر که آن را بیفکند، به جاى بمیرد و آرش با این آگاهى تن به مرگ داد. او همه ى نیروى خود را در چله ى کمان گذاشت و با پرتاب تیر، پیکرش پاره پاره شد. (منبع روایت رادیو ازبک ایران).
مطابق سید حسن تقی زاده "در تلمود اورشلیم نام جشن تیرگان به صورت تُریَسکی یاد شده‌ است".
نام تُر-یَسکی را به سادگی می توان به معنی جشن شکست دادن تورانیان/سکاها (جشن سکائیه) معنی کرد.
.
منابع عمده: ایران باستان پیرنیا (جلد 1)، تاریخ ماد دیاکونوف، ایرانیکا، فرهنگ لغات سنسکریت نائینی، فرهنگ واژه های اوستای احسان بهرامی. جامعه مجازی سپنتا، اراک. ویکیپدیای فارسی.

شنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۹۸

معنی نام شهرهای تهران و تبریز

نام تهران از ریشۀ اوستایی تهرایی (پناه دادن) به معنی جای دارای پناهگاهها[ی زیر زمینی] است:
بدون مراجعه به ریشه اوستایی آن که زبان مغان و مسمغان رغه (ری) بوده با توجه به غارهای محافظتی ساکنین قریه تهران با وجه اشتقاق عامیانه ای بدین مفهوم رسیده اند: "برخی تهران را (تَهِ ران) می دانند چون در گذشته به هنگام حمله دزدان و دشمنان، مردم به انتهای خانه های همچو غارشان (زیر زمینها) پناه می بردند." (جواهر کلام، عبدالعزیز. تاریخ تهران. صفحه ۲۴)
نام تهران برای نخستین بار در یکی از نوشته‌های تئودوسیوس یونانی در حدود اواخر سده دوم پیش از میلاد به عنوان یکی از توابع ری ذکر شده است. در کتاب عجایب البلدان آمده است: "تهران قریه ای است معظم و ولایات ری دارای باغات زیاد با اشجار و ثمرات خوب و فراوان و سکنه در خانه های سرداب مانند به سر میبرند، همین که دشمن حمله آورد، به خانه های تحتانی پناه می برند که هر قدر محصور بود نشان امتداد یابد به سبب کثرت آذوقه که از فرط احتیاط ذخیره کرده اند آسوده اند . . . و دائماً به سلطان عصر یاغی و با عساکر او در کارزارو زد و خوردند، مالیات خود را به مسکوک نمی پردازند، بلکه در عوض نقود رایج خروس و مرغ می پردازند."
چگونه نامهای کهن تارمَکیس و تاورژ تبدیل به تربیز و تبریز شده اند
مطابق کتیبه گزارش لشکرکشی سارگون دوم آشوری از ماد به سوی اورارتو، در محل شهر تبریز دو دژ (دژ مضاعف) به نامهای تارویی (دژ کوچک) و تارمَکیس (دژ بزرگ و پرتوان) وجود داشتند. تارمَکیس همان نامی است که امروزه تبریز شده است. تغییر و تبدیلها از این قرار بوده است. تارمَکیس (تار-مَگ-ایس= دژ-بزرگ-توانا) تبدیل به تَر-مه-ایز و آن هم تبدیل ترویژ و تربیز شده است که این شکل تربیز نام محلی و اصلی تبریز است. تبدیل "م" به "ب" در زبانهای ایرانی اتفاق می افتد. مثل: غژم = غژب و "و" گاه بدل به «ب» شود و یا بدل از آن آید: پاوند = پابند. مثال تبدیل "و" به "م" پسوند وند= مند.
در این باب نام شهرهای تفلیس و تفرش را به معنی چشمه آبگرم آورده اند. ولی به ظاهر شکل تربیز (تار-مس) به معنی دژ بزرگ همان تارمکیس عهدباستان است و شهر سردسیری است بدون چشمه آبگرم و ربطی به آبگرم ندارد. در ریشه شناسی ناقص نام تبریز در ویکیپدیا اصلا ارتباط نام تبریز را با تارمکیس تاریخ ماد که ایرانشناسان در یکی بودن آن با تبریز تردید نکرده اند، نادیده گرفته اند و هیئت تَوری نام شهر تبریز را که به اوستایی به صورت تَو-وَری به معنی منسوب به دژ نیرومند است، به معنی گرما گرفته اند. خود هیئت تبریز (تاورز/تاورژ ارامنه) می تواند از هیئت اوستایی تَو-رز (یعنی دارای پناهگاههای مخفی زیر زمینی نیرومند) عاید شده باشد. بنابراین تارمکیس هم در واقع به معنی تار (پناهگاه)-مغ (زیرزمین)-ایس (نیرومند) بوده است. یعنی در مجموع همان دارای پناهگاههای زیرزمینی نیرومند. می دانیم شهر تبریز از عهد باستان به داشتن پناهگاههای زیر زمینی باستانی خود معروف است.

پنجشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۹۸

معنی احتمالی مُو، انگور و خرما

موو/مَو در سنسکریت به معنی مجتمع و خوشه ای است. لابد انگور و خرما (مُو پارسی میانه) به خاطر خوشه ای بودن بدان نامیده شده اند. خود واژۀ انگور هم به صورت انگوره در سنسکریت به معنی خوشه ای است. کلمه سنسکریتی گرامه هم که شباهتی به خرما و خرمن دارد به معنی انبوه و خوشه ای است. رَز در معنی انگور در اوستایی به معنی پیراستن (هرس کردنی) است.

سه‌شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۹۸

ققنوس واژه ای لاتینی به معنی آشیان سوز است

در جهان اسلام کلمۀ معرب ققنوس را با واژۀ یونانی فوئه نیکس (مرغ فینیقیایی، ارغوانی) سنجیده اند؛ ولی این نام در اساس بر گرفته quequ (سوختن و پختن)+ n[id]us (آشیانه) به معنی آشیان سوز در زبان لاتین است که این معنی خصلت این مرغ اساطیری به شمار رفته است. لابد بر اثر اصطکاک چوبهای خشک لانه پرنده ای چون عقاب در اثر حرکت باد آتشی بر لانه این پرنده افتاده و عامل آن آتش سوزی را خود این پرنده دانسته و اساطیری اش نموده اند.
جالب است در فرهنگنامه های برهان قاطع، غیاث و لطائف و آنندراج نام فارسی ققنوس، آتش زن آمده است.
گفته شده است در میان مصریان، اسطورۀ فوئه نیکس/ققنوس در اصل، اسطورۀ خورشید بوده كه بعد از هر شب دگر بار در سحرگاه طلوع می كند و نام شهر هلیوپولیس در نوشته هردوت نیز باید در همین ارتباط باشد. واژه فنیكس در زبان عبری شامل سه بخش fo-en-ix به معنی یک آتش بزرگ است.
عطار در منطق‌الطیر در باره این مرغ چنین آورده است:
هست ققنس طرفه مرغی دلستان
موضع این مرغ در هندوستان
سخت منقاری عجب دارد دراز
همچونی در وی بسی سوراخ باز
سال عمر او بود قرب هزار
وقت مرگ خود بداند آشکار
چون ببرد وقت مردن دل ز خویش
هیزم آرد گرد خود ده خر، مه بیش
در میان هیزم آید بی‌قرار
در دهد صد نوحه خود را زار زار
آتشی بیرون جهد از بال او
بعد آن آتش بگردد حال او
زود در هیزم فتد آتش همی
پس بسوزد هیزمش خوش خوش همی
مرغ و هیزم هر دو چون اخگر شوند
بعد از اخگر نیز خاکستر شوند
چون نماند ذره‌ای اخگر پدید
ققنسی آید ز خاکستر پدید
آتش آن هیزم چو خاکستر کند
از میان ققنس بچه سر برکند

یکشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۹۸

ریشۀ احتمالی واژۀ هندواروپایی دختر (daughter)

واژۀ دختر را در سنسکریت می توان به معنی شیر دهنده (دارای شیر) گرفت:
दुग्ध n. dugdha(-ra): (to give) milk
دوشیزه فارسی را هم در رابطه آن می توان به همین معنی دارندۀ شیردهی گرفت:
ईश adj. iza owning
در مقابل آن، پسر (payas-ar= برخوردار از نطفه)یا همان پوت-رَ سنسکریت مترادف با واژۀ هندواروپایی سون به معنی دارای تخمه و نطفۀ رشد و بقای نسل است:
Old English sunu "son, descendant," from Proto-Germanic *sunus (source also of Old Saxon and Old Frisian sunu, Old Norse sonr, Danish søn, Swedish son, Middle Dutch sone, Dutch zoon, Old High German sunu, German Sohn, Gothic sunus "son"). The Germanic words are from PIE *su(e)-nu- "son" (source also of Sanskrit sunus, Greek huios, Avestan hunush, Armenian ustr, Lithuanian sūnus, Old Church Slavonic synu, Russian and Polish syn "son"), a derived noun from root *seue- (1) "to give birth" (source also of Sanskrit sauti "gives birth," Old Irish suth "birth, offspring").

شنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۹۸

ریشۀ واژۀ فریاد

در سنسکریت برای فریاد فارسی می توان چنین ریشه ای یافت:
प्र adverb pra very, वाद adj. vAda causing to sound.
ولی هیئت پهلوی فرَ-هات معنی بسیار یاد کردن (فریاد یاری) را می دهد.

جمعه، خرداد ۱۷، ۱۳۹۸

معنی محتمل برخی نواحی کرمان

کرمان (شهر سنگ [قیمتی])، جیرفت (به لغت سنسکریت یعنی محل کشت زیره)، بَم (سترگ)، زرند (دارای محصول زرین)، کهنوج (محل قنات نو)، بافت (محل بافندگی)، بردسیر (پر از سنگ قیمتی)، راور/رابر (دارای دژ با شکوه)، بَرَوات (محل پر بهره)، منوجان (قسمت رعیت نشین قصبه)، ارزویه (محل کشت ارزن)، رفسنجان (محل مس)، پاریز (دارای حصار گرداگرد) و راین (محل باشکوه).
اگر تصورکنیم برد سیر به همین معنی ظاهری آن یعنی پر از سنگ [قیمتی] بوده است نام وه اردشیر را در رابطه با آن می توان وهو-اَرِت-سیر (شهر پر از گوهر و ثروت خوب) گرفت. در ویکیپدیا هر دو معنی را آورده اند ولی به ارتباط ممکن بین معانی آنها توجه نکرده اند. وُهو-اَرِثَ در اوستا در معنی دارایی خوب مترادف وُهو-هَر (گوهر پهلوی) است.

مطابقت تررها با توگرمه ها (مردم ارمنستان کوچک)

به نظر می رسد تررهای خبر استرابون (دارندگان سلاح تیز/شمشیر) که در عهد مادها به غارت آسیای صغیر می پرداخته اند، مطابق تورات همان مردم ارمنستان کوچک یعنی توگرمه ها (دارندگان شمشیر) بوده باشند که نامشان در ردیف ریفات (کُشندگان، کیمریها) و اشکناز (اسکیت، سکا) ذکر شده است. کلاه و شمشیر و اسب تصاویر تابوت از کلازومن نشانگر ارامنه ارمنستان کوچک (تررها) است.

چهارشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۹۸

معانی احتمالی نام شهرهایی در استان زنجان

زنجان (کار زینو، زینوکان باستانی= محل سلاح)، ابهر (دارای آب همواره جاری)، قیدار (محل گیاهزاری)، هیدج (هئو دژ، دژ خوب)، سُجاس (سوَ-گاس، محل سودمند)، سهرورد (محل گل سرخ)، کرسف (کرس-آپ= دارای آب باریک)، چورزق (چهار-رزک یعنی محل چهار بخشی، نام قصبه چورس خوی= چایپاره گواه آن است)، دندی (محل ثروتمند) و حلب (هَر-آب= محل آب همواره جاری).

سه‌شنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۹۸

مقایسۀ سادۀ نام پادشاهان کیانی با پادشاهان ماد

Azin Marzoboom
این موضوع خیلی جالبیست. من اصلا حدس نمیزدم کیانیان پایه ای تاریخی داشته باشد. اخیرا یکی اینجا به من گفت واقعی است و من امکان نداشت آنرا قبول کنم. حال کمی شک مرا گرفته. میشود لطفا بیشتر توضیح دهید. منظورم خواندن کتاب و مقاله نیست (وقت آن فعلا نیست) بلکه توضیحی که بعنوان مثال پشت یک میز در یک بار در شهری در ایرلند در حین خوردن آبجو میشود، داد. 😃 Javad Mofrad
نامها و لقبهای پادشاهان کیانی را با پادشاهان ماد مقایسه کردن (سوای وجه اشتراک وقایع تاریخی و اساطیری) ساده ترین راه است:
کیقباد (شاه) : دیاکو (شاه) ، اپیوه (عزیز) : اوپیته (پدر خوب)، کیکاوس (پادشاه سرزمین چشمه زاران) ملقب به نیرومند: خشتریتی پادشاه پارتوکا (نیرومند پادشاه سرزمین کنار چشمه یعنی کاشان)، فرود سیاوش (ثروتمند نگون‌بخت) : فرائورت (بسیار ثروتمند)، کیاخسار (هوخشتره) : کیخسرو، آخروره آژدهاک (نا ظالم ثروتمند) : آستیاگ (ثروتمند)، لهراسب (تیز اسب) : سپیتمه (هوم) دارای رمه اسبان خوب که داماد و ولیعهد آستیاگ بود و در ولایات جنوب قفقاز حکومت می کرد و مگابرن ویشتاسپ (ویشتاسپ کیانی) و سپیتاک زریادر (به قول هرتسفلد. همان زرتشت سپیتمان) پسران وی بودند و در عهد پدر بزرگشان آستیاگ در ارمنستان و ری و در عهد کوروش در گرگان و بلخ حکومت می کردند و کوروش مادر ایشان آمیتیس دختر آستیاگ را به عنوان ملکه و مادر به دربار برده بود. از این روی در تواریخ و اساطیر تحت نام کتایه و برمایون گاهی برادر خوانده و گاهی پسر خوانده کوروش (فریدون) به شمار می رفتند.

دوشنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۹۸

دلایلی بر ترادف نامهای رستم و گرشاسب

آرتور کریستن سن در کتاب کیانیان خود میگوید که «به نظر مارکوارت، رستم هفتخوان مازندران شاهنامه از خاندان سام همان کِرِساسپ اوستا ازهمان خاندان سام است که دشمنان خود را در کنار دریای فراخ‍کرت کشتار میکند». برای این نظر دلایل لغوی روشنی در معنی براندازه راهزنان وجود دارد که بدانها توجه کافی نشده است:
در فرهنگ واژه های اوستایی احسان بهرامی صفحه ۱۲۳۴، واژه «رُ» از ریشه «رَوَ» [از ریشه هندواروپایی رِیپ] به معنی بریدن و دریدن آمدن است. جزء دوم نام رستم یعنی ستم به صورت ستمبه در سانس‍کریت به معنی شورش و راهزنی و دزدی و شورش و طغیان آمده است، همان‍که به گونه ستم (جور) باقی مانده است (صفحه ۹۱، فارسی باستان، هاشم رضی).
در مقابل نام گرشاسپ/کرساسپ هم در هیئت کِرِسا-سپَ به همین معنی است: کِرِسَ= راهزن (جلد اول یسنا، صفحه ١٦٧ به نقل از بارتولومه)، دشمن و ستیزه جو (صفحه ٣٨٢ فرهنگ واژه های اوستا)، سپا (افکندن و دور انداختن، صفحه ١٩٦ یادداشتهای گاثاها)، برانداختن و ویران کردن (فرهنگ واژه های اوستا.ص ١٤٦٧). در تأیید این وجه اشتقاق در بند ١٣٦ فروردین یشت اوستا می خوانیم: «ما به فروهر پاک سام گرشاسب مجعد موی و مسلح به گرز درود میفرستیم تا بر ضد بازوان قوی دشمن و لشکرش و سنگر فراخش و درفش برافراشته اش آن مقاومت توانیم کرد تا بتوانیم در برابر راهزنان پایداری کنیم».
در باب مطابقت رستم هفتخوان مازندران و گرشاسب اوستا سه موضوع کشتار کردن گرشاسب دشمنان بزرگ خود را در کنار فراخکرت (مازندران؟)، هفتخوان رستم و کی‍کاوس (پادشاه منطقه چشمه زاران) در مازندران و موضوع تاریخی لشکرکشی رئیس رئیسان آشوری شانابوشو سردار آغاز ح‍کومت آشوربانیپال به شهر آمول که بنا به پراشک شرق شناس چ‍ک به مقصد مقر خشثریتی فرمانروای پارتوکا (سرزمین کنار چشمه= ناحیه کاشان) صورت گرفته که از پیش از اسرحدون از آنجا به شهر آمل مازندران پناه برده و ماد بعد از آن مستقل شده بود، قابل توجه است:
خاندان سام-ثریته (شادی بخشنده و محافظت کننده) در کنار هسته میتولوژیک خود یک هسته تاریخی در جنگلهای مازندران در کنار دریای فراخکرت (منظور مازندران) دارند. در عهد هخامنشیان فرد تاریخی قهرمان آنجا آترادات پیشوای آماردان نامیده می شده و سلف سابق کوروش به شمار می رفته است که سوای گرشاسب کنار دریای فراخکرت اوستا و رستم هفتخوان مازندران شاهنامه، مطابق آذربرزینِ مقابل بهمن (در اساس دیوان دژ بهمن) در سمت شهر ساری (در اساس شهر آمل مازندران مکان استقرار خشثریتی= کیکاوس، مقصد لشکرکشی رئیس رئیسان آشوری شانابوشو در آغاز حکومت آشوربانیپال) است که منجر به شکست دیوان (آشوریان) و استقلال مادها گردیده است:
त्रात adj. trAta protected, protection. शम m. zama final happiness.
در اوستا نام اورواخشیه (بسیار شادیبخش) مترادف با سام (بسیار شادیبخش) و فرامرز (بسیار[شادی] بخشنده) متعلق به برادر سام گرشاسب نریمان (به قول مارکوارت همان رستم هفتخوان مازندران) است که در کنار دریای فراخکرت (مازندران) به دست دشمنانش کشته میشود و سام گرشاسب نریمان از دشمنان وی انتقام میگیرد.

یکشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۹۸

معنی محتمل نواحیی در استان همدان

همدان (محل تجمع [دژهای تو در تو])، نهاوند (نیسای، دارای استراحتگاه)، ملایر (محل شراب انگوری، بیت کاپسی)، مریانج (محل پر چمن)، ازندریان (محل کاریز= آب اندرونی)، رزن (محل انگور)، جورقان (محل گودی و تالاب)، سامن (دارای جای امن زیر زمینی)، آجین (جای آب)، دمق (محل نگهداری دامها)، قهاوند (محل قنات)، برزول (محل واقع در بلندی)، فرسفج (محل پر اسب یا پر سگ)، زنگنه (محل اسلحه)، لالجین (محل لاله)، فامنین (محل خانه های رنگی)، درجزین (درختستان) و تویسرکان (محل نیرومند و واقع در بلندی یا سرچشمه).

شنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۹۸

معنی احتمالی ازنا

حدس زده اند که نام ازنا به معنی دشت بزرگ بوده باشد و در اوستا واژهٔ اسن (اسنگهه) به معانی جا، سرزمین و دشتی که بدون سکنه (کم جمعیت و دور افتاده) باشد، آمده است.
ولی نظر به معدن سنگ چینی کریستال شهر ازنا، نام آن را می‌شود از اسن اوستایی در معنی سنگ گرفت. در نقشه های بطلمیوسی در جای آن شهری به اسم آر-ساکیا (رسا-سنگ) دیده می‌شود.