چهارشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۹۱

نطریۀ من راجع به ریشۀ نام جشن سده

از آنجاییکه جشن آتش سده جشن بین دو چلۀ بزرگ و کوچک است لذا آن به نام جشن پایان چله بزرگ و آغاز چله کوچک نیز معروف است. از اینجا این سؤال پیش می آید که آیا بین نام سده و چله (چهله) ارتباطی در معنی و سنت وجود دارد یا نه؟ من بدین نحو به این سؤال پاسخ مثبت می دهم: کلمه چهله (چله) که مضربی از اعداد چهار و ده است، نظیر عدد چهارِ چهارشنبه سوری منحوس به شمار می رفته است. سنت سوگواری چهلم مردگان را در ایران می توان گواه صادق آن گرفت. لذا برای آن کلمه اوستایی سده را که در اساس به معنی زیان زننده و آسیب رساننده است، بکار می برده اند. مار سیاه اهریمنی داستان هوشنگ و کشف آتش نجات بخش سمبل نشانگر همین مفهوم است.همچنین محتمل هست به جای استعمال عدد منحوس چهله (چله) به عمد عدد "سی و ده" را به زبان می آورده اند که به تدریج بر اثر کثرت استعمال می توانست تلخیص یافته و به سده تبدیل شود. یعنی در مجموع از جشن سده نظیر چهارشنبه سوری با برگزاری جشن آتش،رفع نحوست میشده است. یکی از نشانه‌های پیوند این دو جشن مراسمی است که در بین عشایر سیرجان و بافت برگزار می‌شود:
شب دهم بهمن آتش بزرگی بنام آتش جشن سده، با چهل شاخه از درختان هرس شده که نشان چهل روز “چله بزرگ” است در میدان ده برمی افروزند و می‌خوانند: "سده سده دهقانی/ چهل کنده سوزانی/ هنوز گویی زمستانی".

معنی لفظ فَرثَر در کتیبه خشایارشا که توسط هرتسفلد در تخت جمشید کشف شده است

در این کتیبه دو جا بدین کلمه فَرثَر بر می خوریم: "وقتی که داریوش شاه شد، چیزهای بسیار فَرثَر کرد" و وقتی که من شاه شدم، چیزهای بسیار فَرثَر کردم". حسن پیرنیا در ایران باستان معنی آن را مجهول دانسته و از فحوای کلام حدس میزند که آن به معنی خوب باشد.
ولی این کلمه شباهت تامّی با فراتر (عالی تر) دارد که با فحوای متن کلام هم همخوانی دارد. واژه ای از این ریشه را به صورت فِرَ فرَاُثرَ در فرهنگ لغات اوستایی احسان بهرامی می یابیم که به معنی پرواز کردن و پریدن و فراتر رفتن است. یعنی در پارسی باستان کلمه ای به صورت فَرثَر وجود داشته است که که در فارسی دری با لفظ معادل و مشابه و همریشه اش فراتر جایگزین شده است.

سه‌شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۹۱

معنی مترادف نامهای کوی کواد (کیقباد) و دایائوکو

استاد پورداود در گزارش یشتها جزء کواد را نتوانسته است به درستی معنی نماید و جزء کواد را نیز به معنی کوی (کی، فرمانروای روحانی) گرفته است. در حالی که کلمه سانسکریتی "کو-ویدا" که معادل "کوَ-دا"(کوادَ) است به معانی "خبره، کارشناس، متخصص، عالم، دانا، دانشورو دانشمند" است، نشانگر آن است که آن به همین معانی سانسکریتی بوده است. یعنی در مجموع نام کوی کواد به معنی شاه مؤبد دانشمند بوده است.
از سوی دیگر احسان نوری مؤلف کتاب "تاریخ ریشه نژادی کُرد" در سال 1333 دریافته بوده است که این سر سلسله مطابق همان سر سلسله مادها یعنی دایائوکو است که نامش را می توان از ریشه دیاو-او-کوی گرفت که به لغت اوستایی می توان آن را به معانی کِی دانا یا شخص "دانا، اندیشمند، داور، قاضی و بخشنده" گرفت یعنی نامهای کوی کواد (کیقباد) و دایائوکو با هم مترادف هستند.

دوشنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۹۱

ریشه واژه دخمه (محل رها کردن اسکلت مردگان زرتشتی)

اگر واژه دخمه را مرکب از کلمات اوستایی دا-ک (آفریده) و موچ (واهلیدن، کنار گذاشتن) یعنی محل منسوب به رها کردن مخلوق بگیریم، به خطا نرفته ایم.

شنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۹۱

ریشه کلمۀ اُردک

ریشه این نام بدین هیئت روشن نیست و آن را مأخوذ از زبان ملل ترک زبان انگاشته اند. می توان ریشه تُرکی اورت- آیاک دارای پاهای پرده دار و پوشیده برای آن پیشنهاد کرد. ولی در آذربایجان ما آن را اُو- دک می گوئیم که بدین هیئت می توان ریشه پهلوی اُو-دا-ک یعنی موجود آبزی (معادل مرغابی) را برای آن پیشنهاد نمود. ولی شکل فارسی آن یعنی اُردک گواه ریشۀ ترکی آن است. شاید در آذربایجان قدیم با کلمه اودک معادل پهلوی برای نام اُردک ساخته بوده اند.
اگر شکل ور-دک برای اُردک اصالت داشته باشد در این صورت می توان آن را به صورت ور-داک بازسازی کرد یعنی موجود دریاچه زی. چه ور در پهلوی به معنی دریاچه و دا-ک به معنی مخلوق است.
نظر به دَک فارسی به معنی پی و دهوک سانسکریت (به طرف پایین کشیدن) و دوک انگلیسی (مرغابی و شیرجه رفتن)، اُردک (اَاُردک) در زبانهای ایرانی به معنی به سوی پایین شیرجه رونده بوده است.

دوشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۹۱

شهر مراغه به عنوان ماتوستانا (محل کتابخانه)

نام شهر مراغه در جغرافیای بطلمیوسی که بر روی نقشه های کهن دیده میشود، ماتوستانا یعنی محل کتابخانه است. یعنی اینجا در عهد اشکانی شهر محل نگهداری کتب اوستایی و پهلوی مغان بوده است. چنانکه حتی در قرن سوم هجری نیز بدین شهرت اشتهار داشته است و مورخین و تقویم نویسان معروفی چون حسن بن علی همدانی و موسی بن عیسی الکسروی از کتابهای اوستایی و پهلوی آنجا بهره می گرفته اند. مطابق کتاب پهلوی دینکرد محل نگهداری اوستای عهد اشکانی و ساسانی قصبه ای به نام "شی چی کان" (محل قضاوتگاه) در آذربایجان در سمت کوه سهند بوده است که مطابق روستای چیکان (قضاوتگاه) حالیه در جوار جنوب شرقی شهر مراغه و زادگاه نگارنده است. چه نگارنده به عنوان شاگرد کلاس ششم ابتدایی شاهد بودم در سال 1348 از زیر بنای جدید مسجد این روستا دو مُهر بررگ اوستایی و پهلوی بیرون آورده شد که بر قاعده های آنها حروف اوستایی از جمله حروف "اَ" و "ش" اوستایی حک شده بود. چند روز بعد بنّای مسجد آن را با ملات به پی مسجد افکند. این دو مهر اوستایی نشانگر این بودند که مسجد و غارهای زیر آن جای نگهداری اوستای کهن در عهد اشکانی و ساسانی بوده اند.

توضیحاتی در باب نامهای قدیمی مراغه و جغرافیای تاریخی آن

امدادها رود (ام-دادها- رود) و افرازها- رود به ترتیب به معنی دارای رود نیرومند و رود گسترده هستند. مرآوا یعنی صورت اصلی نام مراغه نیز که کسروی دریافته در اصل به معنی دارای آب فراوان است که کسروی به خطا آن را محل مارها یا مادها معنی می نماید. جزء مر در نام مرگور (مر-گاو- ور= دارنده گاوان زیاد) در مقابل ترگور (تر-گاو-ور= دارنده گاوان کم) به همین معنی زیاد و فراوان است. کتاب پهلوی شهرستانهای ایران نام مراغه را آموی یا آمل (به هر دو خوانش به معنی منسوب به آب نیرومند) آورده و آنجا را زادگاه زرتشت شمرده است. نام مارگیانه (=محل جنگجویان)که بطلمیوس آن را به دریاچه ارومیه اطلاق کرده در اصل نه خود نام مراغه بلکه شهر بزرگ جوار شرقی آن یعنی گزنا (جزنگ= محل جنگجویان) بوده که محل قرار گرفتن آتشکده آذرگنسب بوده است و اکنون جای آن را باغهای انگور و سیب کاراجیک (جایگاه جنگجویان) گرفته است. ولی منابع پهلوی دیگر روستای زادگاه زرتشت را هاراک (محل نگهبانی) و روستای واقع در پیچ رود دارجا (شاخه رود دائیتی= موردی چای) ذکر کرده اند که به ترتیب با روستاهای هرق و مغانجیق (جایگاه مغان) در شرق مراغه مطابقت دارند. یاقوت حموی علاوه بر گزنا (جزنق)، شیز (تخت سلیمان یا شیچیکان= روستای چیکان مراغه) و هروم (ارومیه، در اصل هرق مراغه) را نیز مکانهای محتمل زادگاه زرتشت شمرده است. این منطقه را به علت زادگاه زرتشت بودن و مرکز مغان بودن در عهد ساسانی آریاویج یعنی ایران اصلی می نامیدند که ایرانشناسان در مورد قدمت و بزرگی آن اغراق کرده و آن را بر خلاف کتب پهلوی که مکان آن را با کوه سهند و رود دائیتی پیوند داده اند، به سبب توصیف سرمای شدید آن در فرگرد اول وندیداد، خوارزم گمان کرده اند.

جمعه، دی ۲۹، ۱۳۹۱

معانی مثبت و منفی نام کَرد

نامهای این گروه سکایی را -که بعداً تشکیل قوم کُرد را تشکیل دادند- می توان به دو گروه با معانی مثبت و منفی تقسیم کرد.1- نامهای دارای معانی مثبت: کیمری (جنگاور)، کَردوک (پهلوانان دوره گرد)، تور (در معنی پهلوان و قوچ وحشی)، سکا (شکا، شکاک، قوچ وحشی)، تئوژیه (در معنی گردنده) و فریانه (مردم گردنده و کوچ نشین).
2- نامهای دارای معانی منفی: کرتی (دارندگان کردار راهزنی و دزدی)، ریفات (ربایندگان)، تئوژیه (در معنی تاراجگر و غارتگر)، تور (در معنی وحشی و آسیب زننده).

پنجشنبه، دی ۲۸، ۱۳۹۱

ریشه کلمه معرّب طلا (تله پهلوی)

ریشه تله (طلا) علی القاعده همان تَرَ اوستایی یعنی "[فلز]برتر" است. چه علی القاعده حرف "ر" اوستایی در پهلوی به "ل" قابل تبدیل بوده است.
امّا با پیدایی پارامتر تالان یونانی (در اصل ایرانی) و شباهت بنیادی آن با دارانیای پارسی باستان باید تالان و طلا را بر گرفته از همان ریشه دارانیای پارسی شمرد. تبدیل "د" به "ت" و بر عکس در خود زبانهای ایرانی صورت گرفته است نه ایرانی به یونانی. لذا من ریشه پیشنهادی خود در باب ریشه طلا یعنی تَرَ = برتر را باید پس بگیرم.

دوشنبه، دی ۲۵، ۱۳۹۱

اشتباه یکی گرفتن گشتاسپ کیانی و گشتاسپ نوذری (هخامنشی) در روایات زرتشتی

سید مجتبی آقایی در مقاله اش زمان ظهور زرتشت از نگاهي ديگر در باب مرتبط شدن گشتاسپ نوذری یا کیانی که در روایات زرتشتی فرد واحدی به شمار رفته اند، می آورد: "يکي از جالب توجه ترين صورتهاي پافشاري بر روايت سنتي را مي توان در آثار برخي زرتشت شناساني يافت که نه تنها درباره صحت و سقم روايت مذکور بحث چنداني ندارند، بلکه سعي کرده اند به مدد خيالبافي، کاستيهاي تاريخي آن را جبران کنند و بر شاخ و برگ آن بيفزايند. به عنوان مثال مي توان از «اومستد»نام برد که در کتاب خود، از گفت و گوي داريوش جوان با زرتشت در بارگاه گشتاسب و از همراهي اين دو، سخنها گفته است. 23 اما مورد جالب تر، کتاب زرتشت و جهان او اثر «هرتسفلد» است که به راستي حيرت آور است. او در قالب روايت سنتي چنان پيش مي رود که زرتشت را پسر اژي دهاگه (ضحاک، آستياگ مادي) مي شمرد و گمان مي برد که او به دليل مبارزات سياسي اش توسط «گئومات مغ » (بردياي دروغين) محاکمه و به طوس، محل حکفرمايي گشتاسب، تبعيد مي شود، که در آنجا مورد استقبال گشتاسب و پسرش داريوش قرار مي گيرد! به اين ترتيب، داريوش اول و پدرش منجي بزرگ زرتشتي گري مي شوند. 24(دوشن گیمن)".
روایات زرتشتی این دو گشتاسپ معاصر مخاصم و معاند را که یکی که همانا مگابرن نواده دختری آستیاگ و پسر سپیتمه و برادر زریادر (زریر، سپیتاک) بوده و دیگری همان گشتاسپ هخامنشی پدر داریوش است با هم یکی گرفته و تاریخ آن ها را مشتبه ساخته اند. در واقع نقل قول دوشن گیمن از هرتسفلد حاوی اشتباهی است و آن اینکه زرتشت (زریادر، سپیتاک)نه پسر آستیاگ (اژیدهاکه)بلکه نواده دختری او یعنی پسر ملکه آمیتیدا و سپیتمه (داماد و ولیعهد آستیاگ) بوده و در عهد کوروش به فرمانروایی دربیکان سمت بلخ بر گماشته شده بود. کتسیاس جای دیگر می گوید حاکم بلخ در این عهد سپنداته (گائوماته بردیه) پسر آمیتیدا و پسر [خوانده]کوروش بوده است. یعنی گائوماته بردیه پسر سپیتمه و حاکم بلخ بوده لذااین حاکم روحانی عدالتخواه خود همان زرتشت سپیتمان بوده است. ایرانشناسان این پیچیدگی روایات ایرانی منسوب به زرتشت را در نیافته و در نتیجه از شناسایی زرتشت تاریخی و زمان و مکان وی عاجز مانده اند.

چهارشنبه، دی ۲۰، ۱۳۹۱

دو نظر کاملاً متفاوت در این همانی کیانیان و مادها

استاد جلال خالقی مطلق و من هر دو اعتقاد داریم که پادشاهان کیانی همان فرمانروایان مادها هستند ولی عجیب این است که هیچ نقطه مشترکی در انطباق شخصیتهای این سلسله ها با هم نداریم. نظر وی به اختصار چنین است: "ارتباطی بين «مرداس و ضحاك»، «كيكاوس و دياكو» و «كيكاوس و كياگسار»، «كيخسرو و كوروش» و «هوشنگ و دياكو» موجود است."
اما نظر من که سالهای متمادی طولانی به تطبیق کیانیان و فرمانروایان ماد گذشته است، از این قرار است: کیقباد: دایائوکو، اوپیته: اپیوه، کیکاوس: خشثریتی، فرود-سیاوش: فرائورت، کی خسرو:کیاخسار (هوخشتره)، اژیدهاک (ضحاک):آستیاگ (مخاصم کوروش= فریدون).

سه‌شنبه، دی ۱۹، ۱۳۹۱

معنی نام شهرک هنزای کرمان و قصبه هنزک تهران

نام های هنزا و هنزک را می توان ترکیبی از الفاظ هن یا هنگهو اوستایی به معنی ارزانی داشته شده و شایسته و رسا و دارنده فراوانی و جزء زا(زاینده) یا جا گرفت و در مورد دومی بعلاوه پسوند اسمی "ک" شمرد. یعنی در مجموع این نامها به معنی محل ثروتمند و پر آسایش و رفاه بوده اند.

جمعه، دی ۱۵، ۱۳۹۱

معنی نامهای شهرکهای مصیری، لامرد، افزر، بیرم، تمرویه، واروی، کوار و رونیز در فارس

نام مصیری را می توان به معنی مَس-ور-ی (دارنده بزرگی، یا دارنده دژ بزرگ یا چشمه بزرگ) گرفت. لامرد را در زبان لُری می توان دارای میهمانخانه معنی نمود. افزر را می توان آبزار معنی کرد. بیرم را می توان به معنی دارای نوعی ریسمان یا به معنی دارای آرامش مضاعف گرفت.اگر بیرم و اهرم را در رابطه با هم بگیریم. بیرم پر جمعیت به معنی جای با آرامش مضاعف و اهرم کم جمعیت به معنی جای دارای آرامش و کم رامش خواهد بود. تمرویه به طور ساده به معنی محل خرمااست. وراوی به معنی بر آب یا گسترده است. کوار به معنی سبد پر میوه است و سرانجام رونیز به معنی رو-نی-چ است یعنی دارای سراشیبی معنی می دهد.

چهارشنبه، دی ۱۳، ۱۳۹۱

ضّحاک تاریخی چه کسی یا چه کسانی است؟

برخی از محققان نظر به شباهت داستان فریدون و ضّحاک با کوروش و آستیاگ، کوروش را همان فریدون و آستیاگ را همان ضّحاک دانسته اند. موسی خورنی مورخ ارمنی عهد ساسانی به صراحت نام اژیدهاک (ضحاک) را به جای آستیاگ آورده و مخاصم وی را همان کوروش هخامنشی آورده است. بر خلاف ظاهر کلمۀ ضحاک آن نه نامی عربی به معنی خندان بلکه به معنی ذهاک (=دهاک) یعنی سمّی و زهری است و اژی دهاک در اوستا به معنی مار سمّی است. امّا چگونه این نام جانشین نام آستیاگ (ایشتی-ویکو= شخص ثروتمند) شده است روشن است. چون کلمه اوستایی اژدیاک هم که به نام اژی دهاک بسیار شبیه است، مترادف ایشتی-ویکو به معنی ثروتمند است. ارتباط نام فریدون (دوست منش) با کوروش هخامنشی نیز در این است که این در واقع ترجمۀ نام هخامنش (دوست منش) یعنی نام خانوادگی کوروش است. عنوان اوستایی وی یعنی ثراتئونه (سومین) به نشانۀ سومین کوروش بودن کوروش هخامنشی در شجره نامۀ خویش است.
امَا اساس نام اوستایی اژی دهاک (مارسمّی) خدای بابلی مردوک بوده است که سمبل وی ماری سمّی به نام موش هوشو بوده است. از این روی ایرانیان باستان این خدای بابلی و پادشاهان بابلی از جمله آگوم کاک رمه کاسی (که در حدود اواسط هزاره دوم پیش از میلاد حکومت کرده) و نابونید معاصر کوروش هخامنشی است. چه در اوستا محل حکمرانی اژیدهاک را شهرهای کوارنت (کرند از شهرهای آگوم کاک رمه) و بوری (بابل، پایتخت آگوم کاک رمه و نابونید) ذکر کرده اند. اما فردوسی در شاهنامه محل اژی دهاک را دژ هوخت کنگ (دژ گفتار نیک) آورده است که منظور همان همدان پایتخت آستیاگ (اژدیاک) می باشد.
بنابراین در وجود ضّحاک اساطیری حداقل سه شاه متفاوت (آگوم کاک رمه، آستیاگ، نابونید) و یک خدا (مردوک، ضحاک ماردوش) سهیم است. بعلاوه به نظر می رسد داستان کشته شدن جمشید (شاه موبد) به دست ضحاک در سمت خراسان اشاره به کشته شدن داریوش سوم ملبس به لباس مغ به دستور اسکندر مار دوست بوده باشد. در شاهنامه به سبب آمیخته و یکی شدن این پادشاهان و مردوک خدای، عمر هزار ساله برای ضحاک قائل شده اند.

معنی نام ساسان

از آنجاییکه ساسان را در مقام مؤبدی آورده اند، لذا هیئت سانسکریتی ساو-سان به معنی "کسی که با فشردن شیره هوم را کسب می کند" جلب توجه می نماید. ساو "به معنی فشردن هوم برای گرفتن شیره آن و "سان" به معنی کسب کردن آمده اند. فرهنگ لغات سانسکریت منیور ویلیام.
دکتر علی مظاهری از روی منابع رومی و چینی تبار ساسانیان را به سکائیان دربیکی سمت بلخ و تاجیکستان می رساند که در حمله و مهاجرت بزرگ سکائیان به سمت افغانستان و بلخ شرکت داشته اند. لذا ساسانیان را می توان از سکائیان دربیکی (دری)رانده شده از هندوستان به شمار آورد.
در فرهنگ لغات سانسکریتی اوپانیشادها معنی ساسان را حاکم و پهلوان و مانند عالِم یادداشت نموده ام. بر این اساس ساسان یعنی فرمانروای نیرومند و عالِم.
اگر سن به معنی شراب در زبان اوستی اصیل و دیرین باشد. نام ساسان را میشود به معنی تهیه کننده شراب مقدس (هوم) گرفت. ساسَ در سانسکریت به معنی گیاه هم هست.