دوشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۹

استقلال و تحریم های اقتصادی

استقلال که آن روی دیگر سکه ی آزادی و دموکراسی است پس از شکست انقلاب مشروطیت از ایران رخ بر بست و آن هنگامی بود که قزاق های زیر فرماندهی ژنرال ادموند آیرون ساید فرمانده نیروهای انگلیسی در شمال ایران، در سوم اسفندماه ۱۲۹۹ دست به کودتا زدند. از آن روز تا به امروز نه مردم ایران از آزادی برخوردار بودند و نه استقلال ایران معنای واقعی داشته است. در درازای این سال ها نفت ومنابع طبیعی میهن ما بدون اجازه ی مردم ایران به غارت رفته است. دولت های دست نشانده و وابسته به قدرت های جهانی یکی پس از دیگری اهرم دولت و قدرت نظامی را به دست گرفته و بر جان و مال مردم ما ستم روا داشته اند تا غارتگران جهانی بتوانند مواد خام را ارزان از ایران ببرند و کالاهای ساخته شده ی غربی را به هر قیمت که می خواهند به مردم ما بفروشند.
در این سال ها، حکم حکومتی همیشه از تشکیل حزب و سازمان های آزادیخواه جلوگیری کرده است. دولت از طریق روزنامه های دولتی و دستگاه های آموزشی و رادیو و تلویزیون، مردم را به مصرف کنندگان کالاهای غربی مبدل کرده و هرگونه تولید و تفکر ملی را قدغن کرده اند. اقتصاد حکومت های وابسته در کشور ما، آنچنان برنامه ریزی شده و می شود که با وجود نیروی کار ارزان و منابع طبیعی فراوان و دارا بودن استعداد کشاورزی در استان های گوناگون، ایران به طور وسیعی وارد کننده ی کالاهای مصرفی بوده و حتا پیش پا افتاده ترین کالاهای کشاورزی و صنعتی را هم وارد می کند. سازمان دهی کار و سرمایه و نیز موازنه ی صادرات و واردات به گونه ای است که کشاورزان زمین های خود را رها کرده و درشهرها از گرسنگی تلف می شوند.
کشور پهناوری که دارای معادن گوناگون فراوانی است و بر روی دریاهای گسترده ای از نفت قرار دارد حتا قادر به ساختن سوزن و تولید بنزین مورد نیاز خود نیز نیست و از تولید غذای روزانه ی مردم خود ناتوان است. حکومت اسلامی ایران برای کوچکترین نیازهای خود وابسته به خارج بوده و در برابر هر تصمیم کشورهای تولید کننده ی خارجی شکننده و بی دفاع است. البته تولید اتومبیل و سرهم بندی موشک های بالستیکی نیز چیزی جز صنعت مونتاز وابسته نیست.
در این گیر ودار هر روز شمار بزرگی از روشنفکران و قلم زن های ما از هر سو نگرانی خود را از تحریم های اقتصادی قدرت های بزرگ اعلام می کنند و نگران آسیب پذیری مردم بی گناه و بی دفاع ایران می باشند، زیرا مردم ایران از دو سو درزیر فشار روزافزون اقتصاد وابسته هستند. از یک سو دولت به گونه ای برنامه ریزی می کند که ملت ایران قادر به تولید هیچ کالایی نباشد و از سوی دیگر قدرت های جهانی، راه واردات را با تحریم های اقتصادی بر روی ملت ما می بندند. حکومت اسلامی وابسته ی ایران روز و شب به جنگ زرگری با قدرت های بزرگ جهانی مشغول است تا توش و توان باقی مانده ی ملت ایران را نابود سازد.
با تحریم و ممنوع کردن حزب ها و سندیکاها و سازمان های سیاسی اجتماعی در داخل کشور یعنی با تحریم آزادی های مردم ، راه برای تشکیل مجلس ملی و دولت ملی مسدود شده و قدرت تصمیم گیری از ملت ایران سلب می شود. برنامه ریزی اقتصادی آنچنان انجام می گیرد که منافع غارتگران جهانی و دلالان و رانت خواران بر همه چیز حتا جان و مال مردم و خدا و پیغمبر پیشی می گیرد. سرمایه داران و دلالان کلان در حکومت اسلامی همان کمپرادورها و دلالان حکومت وابسته ی شاهنشاهی نیستند. همه ی میلیاردرها و رانت خواران کنونی که لیست شماری از آن ها منتشر شده است، سی سال پیش از دعانویسان، جن گیران، روضه خوانان و طلبه های بی چیز، چاقوکشان و دزدان و باج بگیران محله های فقیر و حصیرآبادها بودند. سرمایه داران جهانی درست به همین قماش موجودات حقیر نیاز دارند. این ها نه اقتصاددانند و نه برنامه ریزی می دانند. این آدم کش ها برای بدست آوردن قدرت و پول ، دست به هرگونه جنایتی می زنند. این سی و دو سال حکومت اسلامی نشان داده است که همه ی شاخص های سرمایه داری وابسته ی حکومت پهلوی به شدید ترین شکل در حکومت اسلامی ادامه پیدا کرده است. جای شاپورها و اعضای خانواده ی پهلوی را آقازاده ها و جای تکنوکرات های دلال را آخوندها و اوباش تازه به دوران رسیده گرفته اند.
آن که از تحریم ها سود می برد دلال های خارجی و واسطه های داخلی هستند. سرمایه داران جهانی که این فاجعه را برای مردم ما بوجود آورده اند ، از عواقب و نتایج تحریم ها بخوبی آگاهی دارند زیرا خود آن ها، آفریننده ی این سیستم در سراسر کشورهای توسعه نیافته هستند. اگر یک دولت ملی با زیر بنای اقتصادی ملی دچار تحریم های اقتصادی شود راه توسعه و پیشرفت اقتصادی را سریع خواهد پیمود. در دوران حکومت ملی دکتر مصدق تحریم دولت های باختری برای خرید نفت ایران راه رونق صنایع داخلی و کشاورزی را هموارتر کرد و دولت ایران برای اولین بار در تاریخ معاصر به موازنه ی واردات و صادرات بدون فروش نفت دست یافت. ایران در آن روزگار بر خلاف اراده ی تحریم کنندگان گامی بلند به سوی استقلال سیاسی و اقتصادی خود برداشت. سرمایه داران جهانی چون در این راه با شکست روبرو شدند دست به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ زدند و دولت برآمده از اراده ی مردم را ساقط کردند. اما حکومت اسلامی دلالان و رانت خواران که زندگی و ارکان اقتصادی اش به واردات بستگی کامل دارد در برابر تحریم ها ناتوان است. با بسته شدن راه کالاهای وارداتی آسیب اساسی به مردم وارد می آید و بازار قاچاق دلالان و رانت خواران گرم تر و پررونق تر می شود.
منوچهر تقوی بیات
استکهلم ـ دهم بهمن ۱۳۸۹ خورشیدی برابر با ۳۰ ژانویه ۲۰۱۱ میلادی

پنجشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۹

Om sular och skepp i hällristningar

I nordiska hällristningar visar sularbilder antal på skepp och deras riktning, som fått långa färd varken på krig och plundring, eller handel.

Jättar ursprungligen har varit isbjörnar

De mytiska ensamboende familjer jättar har ursprungligen varit isbjörnar enligt rimtursar (samiska trular). Myten om Bergelmer (den bärgade manen) visar att under istiden och årtusenden efter har bott is björnar i norra Skandinavien. Myten om Bergelmer säger att de flesta jättar (isbjörnar) drunknat under Ymers blod (Ancylus sjöns översvämning) bara Bergelmer (den bärgade jätte- manen) räddade sig på en kvarn lave.

سه‌شنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۹

اصول اخلاقی علمی و اجتماعی

این اصول می بایستی جایگزین ادیان کهن آلوده به خرافات و اجحاف گردند:
1-عدالت و انصاف
2- واقعیت و حقیقت
3- عشق و محبت
4- آزادی و رهایی
5- حرمت و حیثیت

دوشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۹

آیا انسان زاده گوریلهاست یا میمونها

مجسمه زرین اِآ- انکی

مجسمه زرین بُز نر ریشداری که بالهای چسبیده به تنه فلس دار که در موزه سوار بر پایه ای ایستاده است، مشکوفه از بین النهرین است که به وضوح نشانگر اِئا- انکی یعنی خدای خرد و نیرنگ پر شکل زمین و آبهای ژرف است. مطابق بروسوس بابلیها معتقد بودند که او تحت نام اوآنوس به شکل نیمه انسان و نیمه ماهی از دریا بیرون آمد و کتابت را به سومریان و اکدیان آموخت و دوباره به دریا باز گشت.
آیا انسان زاده گوریلهاست یا میمونها

ظاهراً چارلز داروین و رقیب آلمانی وی گوریل را ندیده بودند که برای تعیین نیای انسان به نیاکان بلهوس گوریلها یعنی شمپانزه و میمون (=زیاد جفتگیری کننده) مراجعه نموده اند، نه خود گوریلهای نیرومند و درشت و شبه انسان. چون پُر واضح است که اگر نیم تنه بالایی گوریل را بتراشیم؛ در حالت نشسته یک انسان سیاه پوست نیرومند و متین و همنوع دوست را نشسته بر زمین می بینیم. اگر لایه چربی کلفت پشت گردن وی را در خارج از محیط جنگلهای آفریقا ذوب شده حساب کنیم؛ دیگر نیازی به جستجوی فسیل نیای گم شده انسانها نیست. بر زیست شناسان است که مبحث چگونگی تبدیل شامپانزه یا میمون به گوریل را پیش بکشند. مطابق فرهنگ عامه صادق هدایت و برخی فرهنگنامه ها در سمت عدن و یمن و آفریقای شرقی بوزینه ای به نام نسناس (نس- ناس= انسان مطرود) را در مقام نیمه انسان و عربی زبان شکار کرده می خوردند. معلوم است منظور شمپانزه در زبان عربی است که اکنون نیز در افریقا به واسطه ادعای لذیذی گوشتش گاه و بیگاهی شکار میشود.
.

دوشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۹

Etymologin till namnet Gävle

Ordet gäv-le betyder den lilla fullgod och utmärk ställen (i gemförelse med Upp-sala), och om en mytisk stad vid namnet Gimle talar Snorres Edda att ” det är en sal med guldtak i Asgård (Sverige), till vilken de rättrådiga kommer, efterdöden i en kommande tidsålder. Gimle beskrives som ”det hos som skönaste av alla (=gäv-ala)”. I syd väst om Gävle betyder staden Avesta ”i fram sida stående (adversta) eller avig-stående, avigstå) ”, motsats till Krylbo (vimlande centrum).

شنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۹

نقد و بررسی هفت شهر عشق و طلب دانش عطار نیشابوری

سی مرغان می خواستند به خدای دانش (اهورا مزدا) برسند که در عمل بعد از پیمودن شش مرحله به شناخت خود و رفع از خود بیگانگی رسیدند و دارای اجتهاد و اسقلال رأی و فکر شدند و در خدمت حضرت سیمرغ اجتماع انسانی خود قرار گرفتند. در ترتیب تقدم و تأخر این هفت مرحله و تبیین علمی آنها اشکالاتی موجود است که به سادگی می توان اصلاح شان نمود. می دانیم شناخت علمی و شناخت عاطفی (عشق) دو وجه مغز انسان هستند که درستش آن است نیروی عاطفه و عشق و هنر در خدمت شناخت علمی قرار گیرد. در صورت عکس ممکن است سر از فاجعه بیرون بیاورد:
1- وادی طلب (شروع به تحقیق و بررسی پدیده ها و رشته های علوم و فنون)
2- عشق (شناخت عاطفی و علاقه وافر برای طلب علوم و فنون) که انرژی و موتور متحرکه راه است.
3- حیرت (شک و تردید علمی و فلسفی) که پایه دانش است.
4- استغنا (ادامه راه برای غنای آموخته ها و آرایش و پیرایش آنها).
5- توحید (نتایج واحد از بررسی ها و گفتارها و شجاعت بیان نتایج آنها در اجتماع ).
6- فقر و فنا (ساده زیستن و قناعت به جای غرق شدن در تجملات هم در حین سلوک و حتی در مرام و هدف).
7- معرفت (شناخت علمی و فلسفی کافی و وافی در تحصیل و ادامه کار و زندگی).
عطار در کتاب زیبای خویش منطق‌الطیر با توجه به امکانات آن روزها با اندکی اهمال ترتیب و تقدم هفت شهر عشق خود را اینگونه بیان می‌کند:
گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی،درگه است

وا نیامد در جهان زین راه کس
نیست از فرسنگ آن آگاه کس

چون نیامد باز کس زین راه دور
چون دهندت آگهی ای ناصبور؟

چون شدند آن جایگه گم سر به سر
کی خبر بازت دهد ای بی خبر؟

هست وادی طلب آغاز کار
وادی عشق است از آن پس ، بی کنار

پس سیم وادی است آن معرفت
پس چهارم وادی استغنا صفت

هست پنجم وادی توحید پاک
پس ششم وادی حیرت صعبناک

هفتمین وادی فقر است و فنا
بعد از این روی روش نبود تو را

در کشش افتی روش گم گرددت
گر بود یک قطره قلزم گرددت.

مقبرهً منسوب به استر و مردخای مربوط به بانویی یهودی به نام جمال ستام است

مطابق مندرجات ویکیپدیا مصالح ساختمانی بنای این مقبره از سنگ و آجر است و به سبک بناهای اسلامی ساخته شده‌است. از شکل ظاهری و سبک معماری این اثر، چنین بر می‌آید، که ساختمان فعلی آن در قرن هفتم هجری بر روی ساختمان قدیمی تری که متعلق به قرن سوم هجری بوده‌است، بنا شده‌است.
قسمتهای مختلف بنا شامل: مدخل ورودی، دهلیز، مقبره، ایوان و شاه نشین است. یک جلد کتاب آسمانی " تورات" که قدمت بالایی دارد و بر پوست آهو نوشته شده‌است، در حفاظ استوانه‌ای شکلی، در سازمان میراث فرهنگی استان نگهداری می‌شود.
در وسط فضای مربع شکل مقبره‌ها، دو صندوق منب کاری شده زیبا بر روی این قبور قرار دارد. در بالای قبر جنوبی، که آن را به استر نسبت می‌دهند، صندوق منب کاری عتیقه و نفیسی قرار دارد، که قدیمی تر است و صندوق دوم که بر روی قبر مردخای قرار دارد، بسیار شبیه صندوق اولی است و حدودا در سال ۱۳۰۰ توسط استاد عنایت الله ابن حضرت قلی تویسرکانی، که یکی از منبت کاران برجسته زمان خود بوده، ساخته شده‌است.
ترجمه خطوط عبری روی صندوق متعلق به استر، که بانی صندوف را معرفی می‌کند، چنین است: " امر کرد به ساختن این صندوق، بانوی عفیفه صادقه، جمال الدوله یوحرقیا و جمال الدوله یشوعا و یشعل، که هر سه نفر برادر خانم جمال ستام هستند."
نام ستام باید صورت تلخیص کلمه پهلوی ستهم باشد یعنی سخت و شدید؛ بنابر این جمال ستام یعنی بانوی بسیار زیبا بنابر این قیاس وی با استر (ایشتار؛ ملکه و الهه زیبایی بابلی ها) سهو و خطا نبوده است. مردخای که اصلش همان مردوک خدای ماروش (ضحاک مار دوش) خدای خاص بابلی ها است؛ بی سبب نامش در رابطه با این جایگاه ذکر شده است.


آرامگاه منسوب به استر و مردخای که مزار جمال ستام است

جمعه، دی ۲۴، ۱۳۸۹

معنی لفظی نام فیثاغورث

نام فیثاغورث مرکب است از فیثا (دانش و جادوگری در طبیعت)؛ گئو (زمین)و رئو-اس (یعنی حاکم با شکوه) بنابراین در اصل به معنی بزرگترین عالم علم فیزیک و جبر و هندسه بوده است. لذا ریشه کلمه علم جبر عربی نبوده و از تلخیص جزء دوم و سوم عاید شده است.

ریشهً کهن شعار رزمی شاخسئی و واخسئی

شعار رزمی شاخسئی (به زبان پهلوی یعنی دارندگان چوبدستی) و واخسئی (یعنی گروه بیرون صف گسترده) که باهم تقسیم شعار رزمی و مذهبی میکنند، ریشه ای دیرینه دارد. مسلم به نظر میرسد برای رفتن به نبرد همین شعار رزمی و هموایی شاخسئی و واخسئی گویان باعث هیجان رزمی و جوش و خروش میشده است. خصوصاً آن با یک نوع رقص که چوبی گفته میشود همراه میگردد. فکر میکنم همین نوع رقص جمعی رقص دسته جمعی گم شده فارسی زبانها و آذریها است. شعارهای اضافی شاخسئی و واخسئی بعداً در عهد شاه طهماسب صفوی در ده روز اول ماه محرم به شکل زیر تکمیل شده است:
شاخ-سئی؛ واخسئی (ازهم آوایان خارج صف)
اولی (سزاوار)؛ حیدر
حیدر؛ مدد
یا عباس؛ دخیلم
یا امام؛ وای امام
امام؛ شهید

نقد و بررسی فرار خانواده عیسی مسیح به مصر

شهرهایی که به نام بیت اللحم (خانه غذا)، ناصره (تاجگذاری شده، تقدیس شده) جلیل (بزرگ، محترم) و رامه (عالی مقام و بلند) در رابطه با زادگاه عیسی مسیح از آنها یاد شده است؛ جملگی شهرک واحدی بوده اند که اکنون رامات (ترفیع یافته و بلند) نام دارد و در جنوب بیت المقدس واقع است. در اسطوره تاریخی فرار به مصر انجیل متی از فرار- سه مغ (یهودای جلیلی و دو فرزندش) به همراه همسر و فرزند نوزادش منظور مناحیم- به سمت مصر از راشل نامی که صحبت میشود -که رابطه با افکندن عقاب طلایی سمبل امپراطوری روم بر روی در معبد اورشلیم فرزندانش به قتل رسیده اند. چنانکه اشاره شد فراریان خود خانواده یهودای جلیلی فرزند زیپورایی بنیانگذار فرقه مشتاقان آزادی یهود از اسارت رومیان (فرقه زئالوت) بوده است. بر خلاف وی همکارش ماتثیاس فرزند مارقالوت موفق به فرار با قایق شد. به احتمال زیاد قایق بر روی بحرالمیت به سمت صحرای سینا رفته است تا از راه دریای مدیترانه که نسبت به اورشلیم دورتر است. بیش از یک دهه ایشان در نزد آرامیان سمت صحرای سینا بودند تا آبهای سیاست سرکوب از آسیاب بیافتد و به وطن باز گردند. بعد از بازگشت در دره جتسمانی (دره حاصلخیز) به کشاورزی و دامداری پرداخت و چون با جمع شدن دو باره مردم در نزد یهودای جلیلی (عیسی مسیح) تشنج سیاسی دو باره بالا گرفت. به اعدام محکوم گردید. یک دهه بعد دو فرزند بزرگش در قیامهای مشتاقان آزادی مقتول شدند. حدود سال 60 میلادی نیز پسر کوچکش در قیام بزرگ شهر ماسادا مقتول گردید. بعداً سه تن اول عضو خانواده را مغان شرقی از ولایت گندوفار (گندآور پارتی، رستم زابلی) از ولایات زابلستان و سیستان شمردند. در متن اسطوره منقول از متی نیز خشم بر افروخته هیرودیس برای کشتن نوباوگان (در اصل نوجوانان شاگرد متاثیاس (یحیی) و یهودای جلیلی را گریختن همین سه مغ (حاخام) اعلام شده است. اما متاثیاس با عده ای از شاگردان از جمله فرزندان راشل- که به نظر میرسد در ساقط کردن عقاب طلایی (سمبل امپراطوری روم) فعال بوده اند به قتل رسیدند. حدود دو دهه بعد غاز مناحیم شورش نهایی زئالوت به ویرانی اورشلیم منجر شد. نویسندگان انجیل اولیه یعنی متی و مرقس قصه های شکست فرزندان یهودای جلیلی که باعث رونق بازار زئالوتها شده بود از رمان تاریخی و مذهبی خود حذف کردند و یهودای جلیلی در مقام منجی یعنی خود عیسی مسیح به صورت فرد بی زن و فرزند معرفی شد و سالهای عمر وی بیش از نصف اش خط خورد. اما منبع یوسف فلاویوس به طرزی زیرکانه در روم از ضد رومی معروف اسم برده است. همان یهودایی که روزی که هیرودیس به بستر مرگ افتاده بود گفته بود: " این شرم آور است که به رومیها خراج دهیم و افزون بر خدای متعال کسی را به سروری خود قبول کنیم." این گفته به طور ناقص در نامه های رسولان مسیحی به نام عیسی مسیح ثبت شده است. بدون اینکه به اینهمانی این دو اشاره شده باشد. در انجیل متی رمان تاریخی مذهبی فرار خانواده عیسی مسیح به مصر از این قرار است:
"فرار به مصر
۱۳پس از رفتن مُغان، فرشتۀ خداوند در خواب بر یوسف ظاهر شد و گفت: «برخیز، کودک و مادرش را برگیر و به مصر بگریز و در آنجا بمان تا به تو خبر دهم، زیرا هیرودیس در جستجوی کودک است تا او را بکشد.»۱۴پس یوسف شبانگاه برخاست، کودک و مادرش را برگرفت و رهسپار مصر شد،۱۵و تا زمان مرگ هیرودیس در آنجا ماند. بدینگونه، آنچه خداوند به زبان نبی گفته بود تحقق یافت که «پسر خود را از مصر فراخواندم.»
۱۶چون هیرودیس دریافت که مُغان فریبش داده‌اند، سخت برآشفت و دستور داد تا در بیت‌لِحِم و اطراف آن همۀ پسران دو ساله و کمتر را، مطابق با زمانی که از مُغان تحقیق کرده بود، بکشند.۱۷آنگاه آنچه به زبان اِرِمیای نبی گفته شده بود، به حقیقت پیوست که:
۱۸«صدایی از رامه به گوش می‌رسد، صدای شیون و زاری و ماتمی عظیم. راحیل برای فرزندانش می‌گرید و تسلی نمی‌یابد، زیرا که دیگر نیستند.»"