پنجشنبه، فروردین ۰۹، ۱۴۰۳
معنی هندوایرانی روستاهای آیدوغمیش و گوندوغدو
نامهای جغرافیایی آیدوغمیش (آیدوغدو) و گوندوغدو ایران و ترکیه که به ظاهر به ترکی به معنی زادهٔ ماه و زادهٔ خورشید به نظر می رسند در زبانهای هندوایرانی به معانی محل دوشیدن گوسفندان و محل دوشیدن گاوان می باشند. در عهد سلجوقی منطقه ای در اصفهان آیدوغمیش خوانده میشده است. اکنون نام روستای کوچک و دور افتاده ای است.
ai: subsistence
dukh[tu]: milking
mish: ewe
गोणी f. goNi cow
dukhtu: milking
معنی دو واژهٔ ارداو (ارداد) و رَدَو
دربارۀ لغت ارداو که به معنای غول و دیو گرفته شده و معادل رَدَو خوارزمی آمده است، در بعضی فرهنگها به چند شکل، از جمله ارداد، آمده است. در اساس به معنی آسیب رسان در لفظ سنسکریت به نظر می رسد:
अर्दति{अर्द्} verb 1, 10 ardati[ard] hurt
रध्यति{रध्} verb 4 Par radhyati[radh] hurt
نامهای مشابه آنها، ارداویراف و ارداویراز در رابطه با رسالت وی در نشان دادن جزا و کیفر اخروی به معنی زمزمه کنندهٔ جزا و کیفر به نظر می رسند:
अर्दति{अर्द्} verb 1, 10 ardati[ard] hurt
विराव m. virAva humming
یکی از معانی زرتوشترا نیز در رابطه با رسالت وی به صورت زرتو-اشترا به معنی دارای سرود زرین افسونگر دینی است:
zarato: golden
ashtra: religious hymn
نام اوستا هم به صورت اود-ستا به معنی سرود شگرف دینی می باشد.
یکشنبه، فروردین ۰۵، ۱۴۰۳
معنی بهار و پاییز در اوستایی و سنسکریت
بهار به معنی فصل سبز شدن گیاهان است:
भर्ति{भृ} verb bharti[bhR] wear[i.e. let grow]
پاییز (پاتیز) به معنی فصل پایین افتادن برگها (خزان) است:
पात m. pAta fall
अधः indecl. adhaH down[Greek bathos, deep]
معنی نام هرمز و هرمزد
نام هرمُز را بدین شکل خود می توان خدای شادی و خوشی معنی کرد:
असुर adj. asura (ahura, hura) divine
मुद adj. muda (maodha) happy
خود نام اهورا مزدا (هرمزد) نیز که بیشتر به معنی خالق بزرگ و خالق دانا (مز- دا) گرفته شده، در هیئت اهورا مَذ- دا به معنی سرور خالق خوشی، مترادف آشّور (خندان) خدای ملی آشوریان و وارونای هندوایرانیان کهن (خدای شراب و لذت و خوشی) است:
माद m. mAda (madha) exhilaration
मद m. mada (madha) excitement
dyu: sky, god
varu-na: a person of pleasure and happiness
वारुणि f. vAruNi spirituous liquor
در رابطه با این معنی گفتنی است: مناسبت روز هرمز (اهورامزدا) با شراب و شادی:
سر سال نو هرمز فرودین
بر آسوده از رنج روی تن دل ز کین
بزرگان بشادی بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند
نام شهرهای کهن هرمز-میناب را در این رابطه می توان شهر خوشی و رفاه کامل و شهر دارای آب مینوی معنی نمود.
شنبه، فروردین ۰۴، ۱۴۰۳
میثرا یک لقب الهه ناهید
نظر به اینکه در اوستا غالب قهرمانان به الهه ناهید فدیه می آورند تا در جنگ پیروز شوند، لذا او الههٔ عهد و پیمان (میثرا) هم به شمار می رفته است و هرودوت وی را تحت این لقب او معرفی کرده است. گرچه زوج خدا-الهه میثره ها جدا از ناهید، ایزد-الههٔ نور و چراگاه و عهد و پیمان بوده اند. ناهید را بیشتر با الهه سرسواتی هندوان سنجیده اند؛ گرچه او با الههٔ آبهای تاورهای سکایی ایفی ژن (زن نیرومند آبها) هم قابل قیاس است. چون با اینکه در مهر یشت یاد آوری شده که جنگاوران ایزد میثره را به یاری می خوانند ولی در یشتها هیچیک از بزرگان برای وی قربانی و استغاثه نمی کنند. لذا بسیار محتمل است که قربانی برای ناهید از سنت سکاهای تائوری گرفته شده است که برای الههٔ آبها ایفی ژن (زن نیرومند آبها) قربانی می نموده اند. مطابق یشتها فقرات ۴١-۴٣ آبان یشت "افراسیاب تورانی مجرم در هنگ زیر زمینی صد اسب، هزار گاو و ده هزار گوسفند از برای اردویسور ناهید قربانی کرده، تمنا نمود به آن فرّی که در میان دریای فراخکرت است برسد." اورویاپه (فراخکرت، دارای آبهای گسترده) در یشتها صفت دریاچهٔ چئچست (ارومیه) است که افراسیاب در آن با استغاثه به الههٔ زمین (آپی سکاها، الههٔ زمین و آبها) شناور می گردد.
According to Herman Lommel, the proper name of the divinity in Indo-Iranian times was Sarasvatī, which also means "she who possesses waters".[4] In Avestan, the name 𐬀𐬭𐬆𐬛𐬎𐬎𐬍⸱𐬯𐬏𐬭𐬁⸱𐬀𐬥𐬁𐬵𐬌𐬙𐬀 (Arəduuī Sūrā Anāhitā) means "of the waters, mighty, and immaculate".
Like the Indian Sarasvatī,
सरस्वती f. sarasvati excellent woman, any river
جمعه، فروردین ۰۳، ۱۴۰۳
معنی نام کوروش
بنابر نوشتهٔ تاریخنگار و جغرافیدان یونانی «استرابون»، نام «کوروش» از یک رودخانه برگرفته شده بود:
«اسم کوروش در ابتدا آگراداتوس (مخلوق مقدم) بود و بعد او نام خود را تغییر داد و نام رود (مقدس) ”کور“ را که در نزدیکی تخت جمشید جاری است بر خود نهاد».
کور دربلوچی به معنی رودخانهٔ کوهستانی است، بنابراین کوروش به معنی مرد رود مانند است. بی جهت نیست که آستیاگ در رؤیایش کوروش را به سان سیلاب جهانگیر می بیند. نام کوروش با توجه به دو نیاکان کوروش نام وی، نام اصلی او بوده است. آگرادات (مخلوق مقدم) و فرتره (مخلوق فراتر) و پرذات (پیشداد، مخلوق مقدم) عناوین کوروش (فریدون) بوده اند. در روایات ملی اوستا و شاهنامه نام کوروش (مرد رود مانند) به ثراتئونه (مربوط به رودخانه) و فریدون (فریتون، مربوط به جاری شونده) ترجمه شده است.
در مورد پسران اساطیری فریدون (کوروش):
سلم (مار) و تور (بزکوهی) و ایرج (شیر) سمبل سئوروماتها و سکاها و سغدیها بوده اند و پسران کولاکسائیس (در واقع سه قوم تابع سکاهای پادشاهی شمال قفقاز) و این سه تا را یکجا به صورت توتمی با سرشیر و میان بزکوهی و دم مار نشان می داده اند یونانیان آنرا خیمریا (بز) و گرجیها آنرا کوروشا (بزکوهی) می نامیده اند. این کوروشا در اساطیر با کوروش (فریدون) یکی شده است. ایرج پادشاه آریائیان که در جنگ با ماساگتها (سکاها) و سئوروماتها (داهه ها) کشته شد بنا به خبر موسی خورنی خود کوروش است.
پنجشنبه، فروردین ۰۲، ۱۴۰۳
معنی اصطلاح شاهنامه ای اَخته زهار (هخته زهار)
در اوستایی هَخته (اَخته، جمع شده) بر عکس آهیخته (برکشیده) است. جانوران هنگام خشم و حمله اَخته زهار (هخته زهار) میگردند. خود زهار و خوَیه (خایه) به معنی ارگان لذت و خوشی هستند:
अक्त adj. akta driven
zah-Ar=khva-ya (khAya): the pleasure organ
در مورد زهار اگر آنرا با زه (ده اوستایی یعنی شیفتگی) و زهی (خوب و دلکش) در فارسی ربط دهیم و "ار" را پسوند صفت فاعلی بگیریم، به ارگان لذت و خوشی می رسیم که در زبانهای ژرمن به زهار می گویند.
به کردار گرگان به روز شکار
بران باد پایان اخته زهار
سواران چو شیران هخته زهار
که باشند پرخشم روز شکار
گزید از سواران برون از هزار
بران باد پایان هخته زهار
به کردار شیران به روز شکار
بران باد پایان هخته زهار
سهشنبه، اسفند ۲۹، ۱۴۰۲
معنی نام شهرک اردل، چلگرد، چالشتر، بن، شلمزار/کیار، فارسان (پارسون)، بروجن و لردگان در چهار محال و بختیاری
نام شهرک اَردَل را در ترکیب ارد_لیه می توان به معنی محل کناری و پشتی گرفت.
نامهای چلگرد و چالشتر را می توان به معنی محاط در گودی و قرار گرفته در گودی معنی نمود.
نام بِن می تواند به معنی محل واقع شده در بُن و ته باشد.
شلمزار/کیار به معنی محل کتیرا است.
بروجن و فارسان (پارسون) به ترتیب به معنی جایگاه بارو و محل کناری به نظر می رسند.
لَردگان را به زبان محلی می توان محل وسیع معنی نمود.
آریانای خبر یونانیان باستان همان آریاورتهٔ وداها، منطبق بر نواحی شرق فلات ایران بوده است.
(Aryana is Arya varta)
مطابق یادداشت استاد محمد جواد مشکور در کتاب ایران در عهد باستان: "آریاورتهٔ ریگ ودا به معنی جایگاه آریائیها (آریانا) و چراگاه آریاهاست و در آن می نویسد که در آریاورته صد زمستان و صد خزان اتفاق افتاده است."
این نشانگر آن است که نام ایرانویج (ایران اصلی) عهد ساسانی که در وندیداد و کتب پهلوی به ترتیب به خوارزم و اطراف کوه سهند (زادگاه زرتشت) اطلاق شده از همین نام آريانا (آریاورته) استخراج شده است که در اساس نه نام کشور بلکه نام اقلیمیِ نواحی نیمه خشک و خشک شرق فلات ایران (افغانستان و حوالی آن) بوده است.
جالب است که نامهای سغد و آریاورته (مراتع آریائیها) مترادف هستند:
सु- su- (“good”) ("pure")
घास m. ghAsa meadow or pasture grass
در فرگرد اول وندیداد نام دیگر سُغد، گَوَ آمده است که این هم به معنی سرزمین مرتع است:
गव्य n. gavya pasture land
ثاتَئیرو (سرزمین مراتع) نام اوستایی دیگر سرزمینهای شمال غرب فلات ایران
ثاتَئیرو نامی اوستایی است که در بند ١٤ مهریشت اوستا آمده و مفهوم آن در فرهنگ واژه های اوستایی احسان بهرامی، گیاه خوراکی دام و انبار گیاهینه آمده است: «آن جایی که شهریاران دلاور، سپاهی آراسته فراهم کنند؛ آن جایی که برای چارپایان ثاتَئیرو کوهستانهای بلند و چراگاههای بسیار آماده شده است؛ آن جایی که دریاهای ژرف و پهناور، گسترده شده است؛ آن جایی که رودهای فراخِ کشتی رو با انبوه خیزابهای خروشان به کوه و سنگ خارا بر میخورند و میشتابند به سوی مرو و هِرات و سُغد و خوارزم.»
بر مبنای توضیحِ اراتوستن از آریانا، حدود این سرزمین از رود سند در شرق است، تا خطی از کارمانیا تا دروازههای کاسپین (شرقِ دریای خزر) در غرب و از دریای عمان در جنوب است تا رشتهکوههای توروس (منظور امتداد شرقی توروس) در شمال. استرابون ساکنان آریانا را یک ملت میشمارد.
برخلاف گزارش اراتوستن، استرابون جغرافیدان یونانی(۶۴ پ.م. - ۲۴ م) و پلینیوس نویسنده رومی (۲۳–۷۹ م) مرزهای آریانا را به گونهٔ دیگری توصیف کردهاند. استرابون مرز شرقی این سرزمین را رود سند و مرز جنوبی آن را اقیانوس هند از دهانه رود سند به خلیج فارس توصیف میکند.
بنابر گفته اراتوستن آریانا شامل استانهای پارتیا (خراسان)، پرادا (فراه)، آریا](هرات)، کارمانیا (کرمان)، باکتریا (بلخ)، مارگیانا (مرو)، هیرکانیا (گرگان)، درنگیانا (سیستان)، گِدروزیا (مکران)، آراخوزیا (قندهار بزرگ) و کوههای پاروپامیسوس (هندوکش) بودهاست. این شامل قسمتهای شرقی فلات ایران یعنی افغانستان و پاکستان و شمال هند، شرق و جنوب ایران، تاجیکستان، بخشهایی از ازبکستان، ترکمنستان و شمال غربی پاکستان است.
در شرح «نبرد کوروکشتره» که در مهابهارات آمدهاست به منطقه آریانا در شمال هندوستان اشاره شده که اکنون نیز در شمال هندوستان استانی به نام «هاریانا» یا همان «آریانا» وجود دارد. این اثر از قدیمیترین اشارهها به منطقه آریانا است.
طبق تعریف اراتوستن، خط مرزی آریانا رود سند در شرق، آبهای آزاد (دریای عمان و اقیانوس هند) در جنوب، سرزمینهای میان کارمانیا و دروازه کاسپین در غرب و کوههای توروس (منظور امتداد شرقی توروس) در شمال بودهاست. حتی استرابون تاریخدان یونانی از این محدودهٔ جغرافیایی بهعنوان یک کشور واحد یاد کردهاست.
سرزمین گستردهٔ آریانا تمامی سرزمینهای شرقی ماد، پارس و قسمتهای جنوبی رشته کوههایی که تا بیابانهای گدروزی و کارمانیا تا دریا را دربر میگرفت. استانهای کارمانیا، گدروزیا، درنگیانا، آراخوزیا، آریا (هرات) و پاروپامیز نیز جزئی از آریانا بودند. استرابون در مجموعه کتابهای جغرافیای خود (کتاب ۱۵، فصل ۲، بند ۸)، افزودهاست: سرزمینهای ماد، پارس، در شمال باکتریا (بلخ) و سغد را نیز آریانا گویند، زیرا این مردمان نیز تقریباً به یک زبان حرف میزنند. (جزئیات بیشتر در استرابون در کتاب پانزدهم، فصل ۲، بند ۸ موجود است.) گفتنی است که آپولودور آرتمیتایی از باکتریا (بلخ) که جزئی از آریانا نیز محسوب میشده، به صورت کلی به عنوان «زیور آریانا» یاد کردهاست.
رودیگر اشمیت، خاورشناس آلمانی، بهکار بردن واژهٔ آریانا توسط اراتوستن را یک اشتباه میپندارد. وی بر این باور است که اولاً تمام اهالی این سرزمینها از یک قوم نبودند و دوم اینکه واژهٔ آریایی در اصل جنبهٔ قومی و بعدها سیاسی داشته که به شکل ایرانشهر ظهور کرده و بنابراین آریانا دیگر اقوامایرانی نظیر مادها، پارسها و سغدیها را نیز شامل میشدهاست. (کما اینکه به گفتهٔ دیودور سیسیلی، زرتشت احکام اهورامزدا را «در بین اهالی آریانا (Arianoi) » تبلیغ میکردهاست.)
تورج دریایی میگوید مفهوم آریانا بیشتر یک گستره فرهنگی است تا جغرافیایی.
نامهای آریانا و آریا و بسیاری از القاب باستانی دیگر، که آریا پارهای از آنها است، با واژهٔ اوستایی اَیریا و واژهٔ فارسی باستانیِ آریا که خود نامی از مردمان ایران باستان و هند باستان است، مرتبط است.(به معنای «نژاده»، «عالی» و «گرامی»)
به گفتهٔ شروین وکیلی، یونانیها به منطقهٔ هرات که به پارسی باستان و در کتیبهها هَرَیْوَ نامیده میشده، به لاتین در ابتدا «آرَیْوَ» و سپس «آریوانا» و «آریانا» میگفتند و ارتباطی با کلمهٔ آریایی ندارد.
برای نخستین بار اِراتوستِن، جغرافیدان اهل یونان باستان در سدهٔ سوم پ.م. واژهٔ 'ἡ 'Αρειανή' (تلفظ: ایریانه) را بهعنوان یک محدودهٔ جغرافیایی تعریف کرد. استرابون، جغرافیدان دیگر یونانی در سدهٔ اول میلادی، حدود آریانا را در مجموعه جغرافیای خود (کتاب ۱۵، فصل ۲، بند ۸) تعریف کرد.
بعدها پلینیوس، فیلسوف و نویسندهٔ رومی سدهٔ اول میلادی در «دانشنامهٔ تاریخ طبیعی» (Naturalis Historia) خود، از اصطلاحات «سرزمین آریانا» (Ariana Regio) و «آریانا» (Ariana ؛ در کتاب ششم، فصلهای ۲۳ و ۲۵)، و صفت «آریانوس» (Arianus ؛ به معنای «اهل آریانا» و «مربوط به آریانا»؛ در کتاب ششم، فصلهای ۲۳، ۲۵ و پاراگراف ۹۳) یاد کرد و همچنین در کتاب ششم، فصلهای ۲۳، ۲۵، و پاراگراف ۱۱۶، اهالی آریانا را «آریانی» Ariani) ؛ یونانی :Αρειανοί / آرِیانُوی) خواند.
بهخاطر دست به دست شدن سرزمین آریانا بین پارسها، مقدونیها و گاه هندیها، نویسندگان دیگری همچون آلیانوس، نویسندهٔ رومی سدهٔ دوم میلادی، در مجموعهٔ «طبیعت جانداران» (De natura animalium) خود (در کتاب ۱۶، فصل ۱۶) اصطلاح «هندیان اهل آریانا» (Arianos Indos) را بهکار بردهاند.
اطلاعات گیتاشناسان قدیم از بیشتر این سرزمین محدود به مواردی که از لشکرکشیهای اسکندر مقدونی و جنگهای پادشاهان یونانی یا توسط سوداگران بهدست آمده بودهاست.
هرودوت، تاریخنگار یونانی سدهٔ پنجم پ.م. بطلمیوس، جغرافیدان یونانی سدهٔ دوم میلادی، آریان، تاریخنگار رومیِ یونانیتبارِ سدهٔ دوم میلادی و استفانوس بیزانسی، جغرافیدان رومی سدهٔ ششم میلادی، از نام «آریا» یا «آریانا» یاد کردهاند.
منابع عمده:
1- Smith, William (1980). "Ariana"
2- Lewis, Charlton T.; Short, Charles
3- Ri. Schmitt, 'ARIA', Encyclopaedia Iranica, 1986
کتاب پانزدهم، از 'جغرافیای استرابو'، تارنمای دانشگاه شیکاگ-4و
5- Singh, Upinder (2006). Delhi
اطلس جغرافیای باستانی و کلاسیک اثر ساموئل باتلر و ارنست ریس، آریانا را در شرق (به رنگ زرد) بر اساس توصیفات اراتوستن نشان میدهد.
دوشنبه، اسفند ۲۸، ۱۴۰۲
معنی نامهای یاسوج، سی سخت، گچساران، چرام، لنده، لیکک و باشت در کهگیلویه و بویر احمد
معنی کُهگیلویه: کُه= کوه است. گی (درخت، گیاه)-لاویه (به سانسکریت و کُردی یعنی مربوط به لانه، مکان بیرونی) در مجموع یعنی کوهستان جنگلهای طبیعی است. نام لُری آن کر-ککو به کُردی به صورت کر کَکَو یعنی کوه درختان جنگلی است: کر= کوه سخت مرتفع. کَکَو= نوعی درخت جنگلی.
نام بویر احمد به صورت بئور همث یعنی همواره ده هزار نفر، یاد آور نام اتابکان هزاراسپی قدیم منطقه است.
کلمۀ کُردی و لُری یا-سوچ (جای سوزناک از سرما) آلترناتیو بسیار جالبی برای نام یاسوج است.
بر این اساس یاسوج مطابق همان سیماش باستانی (محل سرما) به نظر می رسد.
نام سی سخت به معنی محل سنگ سخت و گسترده است.
نام منطقهٔ آبهای گچی گچساران به معنی محل پر گچ به نظر می رسد. اگر گچساران حالت جمع بگیریم آن اشاره به دو گنبد گچکاری شدهٔ دو گنبدان داشته است.
واژه گچ از فارسی میانه gač است که ریشهٔ نهایی آن نامعلوم است، ولی با واژههای اکدی gaṣṣu، آرامی gaṣṣā، عربی جصّ، لاتین gypsum، و یونانی باستان gýpsos مرتبط است. فرهنگستان نام گچساران را از ظفرنامهٔ یزدی قرن نهم هجری قمری گرفته و بر روی منطقه رسمیت داده است.
نام چرام را هم در لغت نامه ها به معنی چراگاه آورده اند.
نام لنده (به لُری یعنی سربار) را می توان به معنی محل اندوختهٔ فراوان گرفت:
लयन n. layana place of rest
धाय adj. dhAya possessing
نام لیکک را به زبان محلی می توان به معنی محل گوشه و کنار گرفت.
باشت به صورت بهو-ایشت به اوستایی و سنسکریت به معنی محل ثروتمند است.
دوشنبه، اسفند ۲۱، ۱۴۰۲
اردبیل و سرئین، شهر و چشمهٔ ناهید، الههٔ زیبایی آبها
نام اردبیل را میشود محل چشمهٔ بزرگ مقدس (سرئین= چشمهٔ زیبای ناهید) معنی نمود.
आर्थ adj. Artha honourable
ल n. bila opening, fountain
محل کوه هوگروآسیند (کوه خوب محل آبتنی شفا دهنده، سَوَلان)
अवस्नात n. avasnAta bath water
بنا به مندرجات کتابهای پهلوی دینکرد و زادسپرم دومین همپرسگی زرتشت با امشاسپندان در کوهی به نام هوگرو آسیند (هوکئیریه اوسنائیتی= محل آبتنی خوب کننده) با امشاسپند وهومن (بهمن) بوده است که مطابق مندرجات یشتهای اوستا این چشمه کوه هوکئیریه همان سرئین (چشمهٔ زیبا) چشمهٔ منسوب به الهه اردویسور اناهیتَ (ناهید) بوده است که آبهای دنیا را پاک و تصفیه می کرده و متصف به زیبایی بوده است:
او به صورتی در اوستا یاد شده که گمان میشود مجسمههای موجود در معابد او را توصیف کردهاند. آناهیتا بانویی «زیبا، شکوهمند، خوشاندام، فرهمند، کمربند بر میان بسته، دارای موزههایی که تا قوزک پایش با بندهای زرین، همه آراسته، درخشان و با بالاپوشی پوشیده، آراسته، پرچین و زرین، سپید بازو، آراسته به زیورهای زیبا از جمله گوشوارههای چهار گوش زرین و گردنبند پَنام زرین، گردن زیبا و مقدس، تاج زرین هشت پر بر سر، آراسته به گوهرهایی همچون ستارگان درخشان، روشنایی دارای همه گونه آسانی، آراسته به صد ستارهٔ زرین هشت پاره، گردونه شکل، آراسته با نوارها، زیبا، دارای پنبری برجسته، نیکو ساخته، پوشانده در جامههایی ببرین است.»
محل چهارمین همپرسگی نیز در آن سمت با امشاسپند شهریور در سرای (سراب) بوده که روستایی است در میوان (مهربان).
بقیهٔ پنج همپرسگی در کنار کوه سهند بوده است که محل زادگاهی زرتشت بوده است: نخستین همپرسگی کنار رود دائیتی (موردی چایِ) کوه اسنوند (سهند) با اهورا مزدا و سومین همپرسگی با اردیبهشت در توجان (اوجان)، پنجمین با امشاسپند سپندارمذ بر چشمهٔ خانیک (شاه بلاغی)، ششمین با خرداد در کوه اسنوند (کوه سهند) و هفتمین با امشاسپند امرداد بر دارجه زبره (پیچ کنار رود دارجه= مغانجیق) در کنار رود دائیتی (موردی چای).
معنی نام باذان فیروز اردبیل:
نام باذان فیروز شهر اردبیل به صورت پادان-پی-روذ به معنی محل چشمهٔ بالنده مطابق خود نام اردبیل یعنی شهر چشمهٔ مقدّس است. هیئت شهرام فیروز آن نیز به معنی محل شهر چشمهٔ شاهانه و رامش دهندهٔ شاه به نظر می رسد:
पदन adj. padana who or what goes or moves
पयस् n. payas (paya) water
रूढ adj. rUDha increased
چون در اوستا نام رود شهر اردبیل و چشمهٔ سرئین (زیبا و با شکوه) آن اَرِدوی سورَ اَناهیتَ (آب نیرومند بالندهٔ پاک) آمده است.
معنی محتمل بیل و اردبیل و سلسبیل
بیل به معنی چشمه و ارد-بیل به معنی شهر "چشمهٔ مقّدس" (سرئین، چشمهٔ زیبا) و سلسبیل هم به همین معنی چشمهٔ زیبا است. مطابق یک حدیث نبوی از عجایب المخلوقات در کوه سبلان چشمه ای از چشمه های بهشتی روان است:
सरस adj. sarasa (salasa) fresh, beautiful, juicy, powerful
बिल n. bila opening, fountain
بیل کشاورزی هم به معنی وسیلهٔ شکافتن از همین ریشه است:
बिलति{बिल्} verb 6 10 bilati[bil] cleave
बिलति{बिल्} verb 6 10 bilati[bil] split
هیئت ارمنی کهن نام اردبیل یعنی ارت-وَت هم به اوستایی (مادی) به معنی محل چشمهٔ پاک و مقدّس است.
ऋत adj. Rta enlightened، holy
वेग m. vega (Vedha) stream, fountain
نام اردبیل در منابع اورارتویی یعنی روتومانی نیز به معنی محل چشمهٔ مقدّس به نظر می رسد:
ऋत adj. Rta enlightened, holy
वन n. vana (mana) fountain
بر این اساس نام سُغدبیل در سمت تفلیس به معنی محل چشمهٔ آبتنی خوب بوده است. خود نام تفلیس را به محل چشمهٔ آبگرم گرفته اند:
सु- su- (“good”) ("pure")
गाढ adj. gADha bathed in
معنی نام چشمۀ قرآنی بهشتی سلسبیل
دکتر محمد خزائلی در فرهنگ اعلام قرآن در مورد واژۀ سلسبیل که به قول لغت شناسان قدیم آن را به معنی آب گوارا و پیوسته جاری معرّب از زبانهای ایرانی می آورد، ولی اتیمولوژی آن را نمی داند: "لفظ سلسبیل در آیۀ ۱۸سورۀ انسان مذکور است: «عیناً فیها تسمی سلسبیلا». اهل بهشت از چشمه ای در بهشت سیراب میشوند که سلسبیل نامیده میشود.
اجزاء سلسبیل در اساس به وضوح در لغات هندوایرانی سَرَسَ (سَلَسَ، گوارا و زیبا و نیرومند) و بیل (چشمه) دیده میشوند یعنی چشمۀ گوارا و نیرومند است. جزء بیل در نامهای جغرافیایی ایرانی همچون خامده بیل (چشمۀ سیراب کننده)، اندبیل (چند چشمه)، اردبیل (اردی-بیل: دارای آب رود یا چشمه بالنده، رود اردوی-سور-اناهیتَ اوستا) و چشمه بیل معروف پاوه دیده میشود. به نظر می رسد نام قرآنی چاه ویل جهنم قرآن نیز صورتی از این واژه بوده باشد:
सरस adj. sarasa (salasa) fresh, beautiful, juicy, powerful
बिल n. bila opening
از آن جایی که در قاموس قرآن، سلسبیل نام چشمه ای بهشتی به شمار رفته است و مطابق حدیث نبوی منقول در عجایب المخلوقات این چشمه کوه سبلان (هُکر اوستا) یعنی همان چشمهٔ اردویسور اناهیت اوستا (چشمه پاک بالنده نیرومند) است که چشمه ای بهشتی به شمار رفته است، لذا نام سلسبیل با اردبیل (دارای چشمهٔ بالنده) و چشمهٔ سرئین آن یعنی چشمهٔ زیبا مطابق میگردد.
معنی نام الههٔ آبهای اوستا (اَرِدوی سورَ اَناهیتَ)
اتیمولوژی آناهیتا (اناهیتَ):
اَن حرف نفی برای موقعی است که یک اسم یا صفت با حروف صدادار شروع میشود. مثل اَن-ایران، اَن- اوشی-روان و اَن-اهیتَ. و آهیتَ/اهیتَ خود مرکب از آهو (عیب و بدی، آهوک پهلوی) و ایتَ (به درستی این طور) است. بنابراین اَناهیتَ به معنی آنکه به درستی بی عیب و کامل و سالم و پاک است:
अहित n. ahita evil
لذا آهیتا در نام آناهیتا (کسی که زشت و ناپاک و معیوب نیست) خود به معنی زشت و ناپاک و معیوب است. می تواند به هیت و هوت در کُردی (زشت) خلاصه شده باشد.
اَناهیتَ (بی عیب و سالم) می تواند عنوان و لقبی بر الههٔ آبها و زیبایی ایرانیان یعنی اَرِدوی سورَ (بسیار زیبا) باشد که چشمهٔ آبگرم زیبای کوه هوکر (سبلان) سرئین (چشمهٔ زیبا) به وی اختصاص داشته است:
सरु adj. saru (saura) fine
योनि m.f. yoni (yauna) fountain
مطابقت شهر باستانی کوبینا با خیاو (وَراوی، مشکین شهر)
در سمت کوه سبلان نام شهر کوبینا (دارای آب گوارا) در نقشه های بطلمیوسی شمال شرق آذربایجان با خیاو (خی-آوَ، دارای آب خوب و گوارا) یا همان وراوی (دارای چشمهٔ آب مطلوب) همخوانی دارد:
कुभन्यु adj. kubhanyu desirous of water
वर्य adj. varya to be chosen
avi: watery
نام اردبیل در کتاب پهلوی شهرستانهای ایران به صورت آمل (عالی و با شکوه) به عنوان زادگاه زرتشت به شمار آمده است:
अमूल्य adj. amUlya excellent
دریاچۀ قلۀ کوه هُکر (سبلان) یعنی اورویس (مدور) در عهد باستان محل مینوی پرهیزگاران (ایزد ارد) به شمار می رفته است.
طبق حدیث نبوی منسوب به کوه سبلان که در نزهة القلوب حمدالله
مستوفی می یابیم: "روح مرده بعد از خروج از تن به صورت دانۀ برفی بر کوه سبلان و ماسبلان (سبلان بزرگ) فرود می آید. قبری از قبور انبیاء (منظور ایزد ارد) و چشمه ای از چشمه های بهشت (منظور سرئین) در کوه سبلان واقع هستند."
متقابلاً مطابق کتاب بندهش به روایت مهرداد بهار: مینوی پرهیزگاران (=ایزد ارد) برای پاکی زمین آفریده شده است که چون بر او (=زمین) دیوان به شب پلیدی فراز برند، او (=مینوی پرهیزگاران) پاکیزه بکند. او را این خویشکاری نیز هست که هر غروبی از هر آفریدۀ ایزدی فرّه ای باز به پیش هرمز شود، به اوشهین گاه آن فره به ستارۀ پایه آید و اوشبام (آن را) بپذیرد، به بامدادگاه به دریای اورویس [یعنی مدور، در قلۀ کوه هُکر (سبلان) که رود اردویسور ناهید از آن سرچشمه میگیرد] در آید و مینوی پرهیزگار [آن را] بپذیرد و به رَی (ارابه) که گردونه است، آید و به هر جانوری فرۀ خود را بسپارد. او که زمین را رامش بخشد یا بیازارد، آن گاه [از او] سپندارمذ آسوده یا آزرده بُوَد.
کوه سبلان (سَوَلان، محل سود) که در کتابهای پهلوی بیشتر تحت نام کوه هوگروائوسیند (کوه خوب کنش آبتنی) معرفی شده همان کوه اوشیدم، اوشیدرن (کوه درخشان) زامیاد یشت اوستا به نظر می رسد. چون در زامیاد یشت نام کوه مقدس هُکر (هوگر، سبلان) تحت این نام خود ذکر نشده است.
دریاچهٔ قلهٔ سبلان (اورویس اوستا)
نام آرادان (اردهن) استان سمنان اشاره به دژ با شکوه آن دارد
این نام از آرَ (رسا و با شکوه) و دان (دهن، محل نگهداری، دژ) ترکیب شده است:
اردهن. [اَ دَ] (اِخ) قلعه ای است حصین از اعمال ری از ناحیه ٔ دنباوند و طبرستان ، بین آن و ری سه روزه راه است. (معجم البلدان) (مرآت البلدان). بستانی در دائرةالمعارف گوید: اردهن از قلعه های باطنیان و اسماعیلیان است که ابوالفتوح خواهرزاده ٔ حسن بن الصباح آن را بتصرف درآورد و آن از استوارترین قلاع زمین است و از این رو تاج الدین بسطامی حکایت کرده: آنگاه که خوارزمشاه از مقابله ٔ چنگیزخان فرار کرد و به عراق شد مرا احضار کرد و ده صندوق پر از جواهر و لاَّلی که خراج زمین با آن معادل نبود بمن سپرد و بفرمود تا آنرا بقلعه ٔ اردهن که قلعه ای حصین بود برم. سپس تاتار آن قلعه بگشودند و بعضی گفته اند که اگر در اردهن یک تن بود، تصرف قلعه بقهر امکان نداشت، مگر آنگاه که به آذوقه محتاج میشد. (ضمیمه ٔ معجم البلدان). رجوع به تاریخ مغول ص 38، 41، 130، 131 و رجوع به اردهین شود. (لغت نامهٔ دهخدا).
در سفرنامه طبرستان، استرآباد و گیلان در مورد آرادان آمدهاست:
«بزرگ آنجا مرتضی قلی بیک، برادر کوچکتر آقا میرزا علی اکبر است که ۶ نفر پسر دارد. میرزاآقا و… و آرادان مختص خودشان است. غله بلوک آرادان۱۵۰۰ خروار، نقدی ۶۵۰ تومن، شلتوک ۳۱۰ خروار و صیفی ۷۵ خروار و این آرادان دو قلعه دارد. قلعه وسطی در بالای تپه بلند است و منزل اربابان در قلعه تپه میباشد و دور این قلعه تپه، همه خانههای رعایا است و مسجد و تکیه، حمام یخچال و آب انبار بسیار بزرگ، آب سرد و صاف و سبزی کاری هم دارد. و قلعه دیگر دور از اینهاست و کسی نشان نمیدهد که در چه عهدی ساخته شدهاست. از قراری که مذکور شد باید در عهد رستم و افراسیاب بنا شده باشد. و از قلعه تپه که نگاه میکنی جمیع صحرا و سبزی کاری نمایان است. بسیار جای باصفا و دلکش است. ۱۱۰ خانوار اند و خودآرادان یک بلوک است. سه قریه یکی پاده، یکی کند و دیگری آرادان و همین قلعه قبل از نادرشاه، ۹/نه ماه در محاصره افغان بود تا اینکه آذوقه قلعه تمام شد و به تصرف افغان درآمد.»
یکشنبه، اسفند ۲۰، ۱۴۰۲
معنی اَلنجان و فَلاورجان و آیدوغمیش اصفهان
دو نام اَلنجان (دارای گردنهٔ سخت گذر) و فلاورجان به ترتیب به معنی محل سدّ و دربند و محل پوشاننده (پُل)/محل دارای پُل به نظر می رسند. نام ریز ناحیهٔ النجان را به صورت ریچ به اوستایی می توان به معنی محل آبیاری شمرد:
अलङ्घन n. alanghana not passing over or beyond
आलान n. AlAna binding
Jan: place
प्रवर m. pravara cover
مفضلبن سعد بن حسین مافروخی اصفهانی صاحب کتاب «محاسن اصفهان» که در زمان صدارت خواجه نظامالملک طوسی میزیسته(۴۶۵–۴۶۸ هجری) دربارهٔ مسایل تاریخ، جغرافیا و ادبیات اصفهان گزارشهای خوبی دادهاست. در این کتاب آورده: بزرگترین بلوک اصفهان و پر برکتتر از همه آنها لنجان و النجان است که در محل به چهار ناحیه آیدوغمیش، آشیان، اشترگان و گرکن تقسیم میشود و هر یک از آنها روستاهای متعددی دارد.
نام فیروزان خبر حمدالله مستوفی نه متعلق به فلاورجان بلکه مربوط به سهرو فیروزان نظر می رسد.
اتیمولوژی نام روستاهای کم جمعیت و دور افتادهٔ آیدوغمیش میانه و لنجان اصفهان
در اوستایی و سنسکریت معنی محل بهره مند از شیر چارپایان برای آی دوغمیش بسیار محتمل است.
Aya: revenue
dogh: milk
maeth: place
نام مشابه آیدوغمیش یعنی گوندوغدو نیز به شکل اوستایی گئون-دوغدو معنی بهره مند از شیر چارپایان را می دهد:
gaona: revenue
doghdo: milking
نقش همای سعادت (کرکس ریشدار-سیمرغ) بر کلاهخود هخامنشی
نقش همای سعادت (کرکس ریشدار-سیمرغ) بر کلاهخود هخامنشی عهد اردشیر اول در فلات آناتولی
https://www.facebook.com/photo?fbid=7967884473227953&set=a.2932556633427454
معنی نام نپال
نام نپال به لغت سنسکریت معنی محل روحانی خانواده (محل سرور مقدّس) را می دهد. شهر مقدس گوتمه بودا (گائوماته بردیه) در اساس بلخ (شهر مقدس و نورانی) بوده، بعد چون نپال نام رسمی نپال کنونی بوده است، نزد هندوان، بودای نوبهار بلخ (دیر مرکزی بلخ) اهل نپال گمان شده است.
नेप m. nepa family priest or
निप m. nipa lord
लय m. laya dwelling
مطابقت آتشکدهٔ اسپاخو (غار والا) با آذر برزین مهر (آتشکدهٔ بلندپایهٔ ایزد مهر):
स्फायते{स्फाय्} verb sphAyate[sphAy] expand
ख n. kha cave
غار-چشمهٔ آبشاری معروف سوله قواق (سور-کاواک، غار چشمهٔ آبشاری نیرومند) در حوالی اسپاخو واقع است.
در کنار همخوانی آتشکدهٔ اسپاخو با آذربرزین مهر و کشف بقایای کاخ هخامنشی در سمت آشخانه و شباهت نامهای شهر آشخانه و رود تالابی سومبار به اسامی شهر باستانی آساک و دریاچهٔ سُوَر که در سمت آتشکدهٔ آذربرزین مهر بوده اند، دلیلی بر مطابقت آنها است.
سهشنبه، اسفند ۱۵، ۱۴۰۲
معنی نام روستای بادامیار آذرشهر
نظر به قدمگاه باستانی روستای بادامیار (پَتمَ-یار، یاور راه) نام آن می تواند اشاره به معبد مهری کهن آنجا (قدمگاه ایزد یاوری) باشد. غالب قدمگاههای ایران به جای معابد مهری کهن هستند:
pathma: road
yAr:helper
معنی نامهای کهن میناب (اورگان، هرمز، مغستان، انامیس، میناب)
همهٔ این نامها اشاره به معنی محل ثروتمند و مرفه آن دارند:
वार m. vAra (ura) treasure
gan: place
मघ n. magha wealth
stan: place
haura: welfare, maeth: place
अनामिष adj. AnAmiSa profitfull
maethana (maena): place (of)
अभय adj. abhaya secure
معنی محتمل اندوهجرد، شهداد و سیرچ
این اماکن کویری سرسبز کویر لوت به ترتیب به معانی دارای حصار پیرامونی، جای پر محصول و محل آبیاری گسترده به نظر می رسند:
andha (anta) fringe
varta(garda, jarda): turn
Shiya: place of, dAd: product
si: widespread
rich: to water
نام شهر منوجان (منوغان) کرمان به معنی محل مستحکم به نظر می رسد. قلعهٔ باستانی مستحکم منوجان هنوز پا برجاست:
MAnu: house
घन adj. ghana solid
یکشنبه، اسفند ۱۳، ۱۴۰۲
اصل سومری و بابلی نام سائینی
این تصویر سائینی (سیمرغ) پزشک اساطیری ایرانیان باستان در کاخ سارگون دوم آشوری است. معادل سومری آن الهه ای است به نام نی نی سینا (الههٔ پرنده). می شود حدس زد نام آشوری این پزشک خدا هم حاوی واژهٔ سینا (پرنده) بوده است.
https://www.facebook.com/photo/?fbid=7936444606371940&set=a.2932556633427454
اتیمولوژی مُروا (فال نیک) و مُرغوا (فال بد)
گروهی این واژه ها را با پرندهٔ خوش یمن (طاووس) و پرندهٔ بدیمن (بوف) ربط داده اند ولی در این صورت بر خلاف ظاهر جز اول آنها، مُرو (بسیار با شکوه) و مُرغو (بد آواز) به معنی پرنده نیستند بلکه جزء دوم آنها یعنی «وا» (وَیَ) به معنی پرنده است:
मयूर m. mayU-ra peacock, very splendour
वे m. ve bird
त्विष् f. tviS splendour, peacock
mur-ghu: bad voice
वे m. ve bird
اما اگر این واژه ها را به پهلوی ترکیب مَر-اَوَ- اوا (نشانهٔ همراهی خوب) و مَر- اَغَ-اَوا (نشانهٔ همراهی بد) بگیریم راه درست را رفته ایم.
اشتراک در:
پستها (Atom)