چهارشنبه، فروردین ۱۱، ۱۴۰۰

معنی نام نشتیفان

نام قصبۀ نشتیفان خراسان به معنی محل نشت آب به نظر می آید:
नेषति {निष्} verb neshati {nish} sprinkle
नेषति {निष्} verb neshati {nish} moisten
वन n. vana abode

معنی نام شهر کوفه

نام شهر کوفه در اکدی به معنی محل نیزاری به نظر می رسد:
kuppû (1):
[Humanities → Geography → Rivers]
1) reed , reed thicket , reed-bed.
مطابق گفتۀ طبری هنگامی که اعراب در کوفه مستقر شدند سه صومعه در آنجا وجود داشت که نیزارها میان آنها فاصله افکنده بود.
نام کوفه را در عربی به معانی متفاوتی گرفته اند که معنی اکدی محل نیزاری بر آنها ارجحیت دارد:
"واژه کوفه به معنای شن سرخی است که در جایی انباشته شده باشد و برخی گفته اند دایره وار باشد، یا شنی که با سنگریزه مخلوط باشد و یا هر گونه شنی. بنابر برخی منابع، «کوفه» از کلمه «تکوف» مشتق شده است که به معنای «جمع شدن» است."

سه‌شنبه، فروردین ۱۰، ۱۴۰۰

اتیمولوژی سلمانی (آرایشگر)

واژۀ سلمانی می تواند از سَرَ-مانۀ اوستایی یعنی «آنکه [موی] سر را آرایش و اندازه می کند»، گرفته شده باشد.
शिर m. n. sira (sara) head
मान n. mAna (mA) measure

معنی اسکوت و پیکت The meaning of scot and pict

نام مردم باستانی اسکوت و پیکت در اسکاتلند به ترتیب به معنی تیرانداز و نیزه ور به نظر می رسند.
Possibly the name of the picts come from Nordic pikt [ar], "those who have lances". In comparison, scots' name may come from skyttes (archers).
The comparison of their names is important, and makes the theory strong.
Swedish skott means to shoot.

معنی محتمل نام نِوِرها

نام نِوِرها، نیاکان مجارها را که سنت تقلید زوزه گرگ را به سیاق جادوگری داشته اند، می توان به معنی دارای کردار زوزه کشی گرفت:
नय m. naya prudent conduct or behaviour
विरौति {विरु} verb virauti {viru} yell
विरुत n. viruta howling

دوشنبه، فروردین ۰۹، ۱۴۰۰

اتیمولوژی ناهار و ناشتا و چاشت

ناهار و ناشتا در اساس نیه- آهار و نیه- آشتیا یعنی وعده غذای اصلی و مرکزی و میانی بوده است. در سنسکریت هم واژۀ معادل ناهار بدین معنی است. واژۀ عربی نهار (نح-حارٌ، سمت گرما، روز) با ناهار فارسی یکی نیست:
नय m. naya principle
आहार m. AhAra food
आशित n. Ashita food
मध्याह्नभोजन n. madhyAhnabhojana lunch
मध्याह्न m. madhyAhna midday, noon
भोजन n. bhojana food
چاشت (بین صبحانه و ناهار یا ناهار) به طور ساده به معنی وقت غذا است:
चषते {चष्} verb 1 chashate {chash} eat
घास m. ghAsa food

معنی محتمل نام شهر کهن بلنجر (بویناکس)

نام شهری که پایتخت اولیۀ خزرها به شمار رفته است به صورت بلنجر آمده است. آن را با توجه به نامهای دیگر آنجا یعنی وران چان (محل قوچ) و بویناکس (محل گاو) به صورت وران جار می توان به معنی محل نگهداری قوچ در نظر گرفت. این نامها یاد آور واژۀ توران (محل قوچ وحشی و گاو) هستند.

یکشنبه، فروردین ۰۸، ۱۴۰۰

معنی نام شهر باستانی هُلبُک (هُلمک)

نام شهر باستانی هُلبُک ختلان به معنی محل ثروت درخشان (شیشۀ درخشان) است. این شهر به ساختن شیشه های درخشان معروف بوده است:
सुरति {सुर्} verb surati {sur, hur} shine
भोग m. bhoga wealth
मघ n. magha wealth

شنبه، فروردین ۰۷، ۱۴۰۰

نامهای کهن لرستان (کاشّو، پهله، لرستان) را می توان با تاک مرتبط دانست

نام کاشّو و کاسیتو یعنی ایزد و الهۀ کاسیان در بابل به معنی ایزد و الهۀ تاک ترجمه شده است. نام لُر هم به معنی جنگل و درخت و گیاه گرفته می‌شده است. لذا نام قدیمی دیگر آنجا یعنی پهله را می توان به معنی محل میوه (پهره، بهره، بَر) گرفت:
फल n. phala fruit
फल n. phala profit
این پهل را از این روی وهسودان (محل پُر سود) نامیده اند، در مقابل پهل امشاسپندان (بیمرگان مقدس) که سرزمین خدایگان اشکانی در پارت و گرگان بوده است.

ریشۀ هندوایرانی شراب و شمع

سورا (شُرا، هورا) در سنسکریت به معنی شراب و سورآپ (شُرآپ) به معنی محلول شراب است. مصطلح عربی آن، شراب نیست، بلکه خمر است.
सुरा f. surA wine
सुराप m. surApa preserver of spirituous liquor
सुराप adj. surApa spirit-drinking
شوکامون (سوچَ- مون، آرام و ادامه دار سوزنده) یا شومو (سوچ-مو، ادامه دار سوزنده، شمع) خدای آتش زیر زمینی و حامی سلاله شاهی کاسی ها بوده است. سمبلهای وی یک شمع و شیر درنده بوده اند.
शोचति {शुच्} verb shochati {shuch} burn
मौन n. mauna silence
کلمۀ آذری شامشا (کبریت) در اساس شمعچه به نظر می رسد.

در مورد القابِ نبو، زرتوشترا و بودای سپیتاک سپیتمان

به هم رسیدن ایزد بابلی نَبو (اعلان کنندۀ خبر خوش) با زرتوشترا (بشارت زرین دهنده) در نوروز بزرگ (ششم فرودین، ماه فروردین روز خرداد) بنا به رسالۀ پهلوی ماه فروردین روز خرداد زرتشت (زرتوشترا) در این روز متولد شده است.
بیرونی در آثار الباقیه می نویسد: «روز ششم فروردین نوروز بزرگ است و نزد ایرانیان جشن بزرگ می باشد. گویند خداوند در این روز مشتری [سمبل مردوک] را بیافرید و فرخنده ترین ساعت های آن روز ساعت مشتری است. زرتشتیان می گویند زرتشت [نبو] در این روز توفیق یافت که با خداوند [مردوک] مناجات کند و کیخسرو [کیاخسار] در این روز به آسمان عروج کرد و در این روز برای ساکنان کره زمین سعادت قسمت می کنند و از اینجاست که ایرانیان این روز را امید نام نهاده اند».
متقابلاً در روز ششم زگموک (نوروز بابلی):
قبل از رسیدن خدایان، روز پرهیاهو می‌شود. عروسک‌هایی که در روز سوم ساخته شده بودند سوزانده می‌شوند و نبردی نیز انجام می‌شود. این هیاهو حاکی از آن است که بدون مردوک، شهر در هرج و مرج مداوم قرار خواهد گرفت. نبو (خدای حکمت) در قایق به همراه دستیارانش که خدایان شجاع نیپور، اوروک، کیش و اریدو (شهرهای بابل باستان) هستند، سر می‌رسد. خدایان همراه نبو با مجسمه‌هایی نمایش داده می‌شوند که بر روی قایق‌هایی که مخصوص این مناسبت ساخته شده‌اند، قرار گرفته‌اند. در اینجا تعداد زیادی از مردم به دنبال پادشاه به سمت اساگیله که مردوک در آنجا زندانی است می‌روند و چنین می‌خوانند: «این همان کسی است که از راه دور برای بازگرداندن شکوه پدر زندانی ما آمده‌است».
بر این اساس واژۀ سامی نبی/نبو و مترادف ایرانی آن زرتوشترا (زرتشت) به معنی اعلان کنندۀ خبر خوش و بشارت زرین دهنده بوده اند:
Nebai [S]: budding (promising); speaking; prophesying
Nabu: G. to name (+2 acc.) ; to invoke (a god) ; to nominate ; to decree, ordain D. to lament, wail Š. to cause to proclaim N. to be named ; to be appointed, called upon
शार adj. zAra yellow (golden)
तोष्टुम् {तुष्} infinit. toshTum {tush} to please
त्रायते {त्रै} verb1 trAyate {trai} protect
نام بودا Buddha نیز در ترکیب Bha-udha یعنی اعلام کننده خبر خوش، مترادف نامهای نَبو و زرتشت است:
भाति {भा} verb bhAti {bhA} appear as
उदय m. udaya good fortune
در رابطه با نام نَبو (به اکدی یعنی اعلام کننده [خبر خوش]) و نبی گفتنی است واژۀ عربی نبأ که نام هفتاد و هشتمین سورۀ قرآن است و در قسمتی از آن نعمت‌ها و مواهب بهشتی را شرح می‌دهد به معنی خبر (اعلام خبر خوش) است.
چهار نام تاریخی و اساطیری متعلق به مادر سپیتاک سپیتمان با هم مترادف می نمایند:
هرتسفلد و هاروی کرافت هریک جداگانه سپیتاک سپیتمان حاکم دربیکان سمت بلخ نواده دختری آستیاگ و پسرخوانده/برادرخوانده کوروش را با زرتشت سپیتمان (مطابق نظر هرتسفلد) و گوتمه بودا (مطابق نظر هاروی کرافت) یکی دانسته اند و چهار نام تاریخی و اساطیری متعلق به مادر ایشان با هم معانی واحدی دارند: آمیتیس (بسیار دانا)، مایا (دانا)، دوغدو (در هیئت دا-اوختو= دانای کلام) و سنگهواک مرتبط با اژدهاک (آستیاگ) که دانای سخن معنی میدهد.
تفاسیری بر تصاویر مُهر ماشمیان توضیح جناب آقای افتخار روحی فر:
«مُهر ماشمیان یک مهر عقیق زردی در گیلان یافت شد که متعلق به سه هزار و پانصد سال پیش است.
این مهر ارزشمند که خیلی کمتر بدان پرداخته میشود طی پژوهش شادروان دکتر اردشیر جهانیان اینگونه مورد بررسی ژرف قرار گرفت در عهد پهلوی دوم که من عکس و متنی از آن را بیان میکنم، شخص سمت راست این مهر گشتاسپ شاه است و شخص سمت چپ زرتشت پیامبر و شخص پشت زرتشت، لهراسپ پیر است.
درخت بین زرتشت و گشتاسب دقیقاً همان درختی است که زرتشت هنگام ظهور خود بر ایوان گشتاسپ با خود آورد آن بیست و یک گوی بر درحت هم همان بیست و یک نسک اوستاست که زرتشت به گشتاسپ تقدیم داشت اینها دقیقاً در گات ها و حتی شاهنامه آمده است:
چو یک چند گاهی برآمد برین
درختی پدید آمد بلند اندرزمین
از ایوان گشتاسپ تا پیش کاخ
همه گلشن بیخ و بسیار شاخ
همه.برگ اویند بارش خرد
کسی کز خرد برخود کی میرد فروهر بالا بر عکس تمامی فروهرهای هخامنشی و مصری و بین النهرین بالهایش دارای هفت طبقه است که این همان هفت امشاسپند اهورامزدا هستند شخص سمت چپ زرتشت است و شخص پشت سر آن لهراسب که گواه به تخت نشینی گشتاسب در هنگام زنده بودن لهراسپ است و غیره که فعلاً در این بحث نمیگنجد... این مُهر ارزشمند که کمتر کسی از آن خبر دارد و عکسش را هم خود بنده گرفتم متعلق به سه هزار و پانصد سال پیش است و دقیقاً نشان میدهد که جریان زرتشت و گشتاسپ و لهراسپ و کیخسرو تاریخی بیش از سه هزار پانصد سال دارند....
و این دقیقاً نظریه های یکی دانستن اشخاص اسطوره ای با تاریخ ۲۵۰۰ سالۀ هخامنشی را رد میکند. این توضیحات از زنده یاد دکتر اردشیر جهانیان در یک مقاله کامل در مجله هوخت چاپ ۱۳۳۶ بیان شد و چندی بعد هم از یادها رفت...»
به نظر من این تصویر بیشتر یاد آور اسطورۀ بابلی به قدرت رسیدن مردوک است یعنی اینکه، از آن جانور موش هوشو (اژدها/پلنگ مردوک) چنین بر می آید که نفر سمت چپ همان مردوک (معادل گشتاسپ= دارندۀ سمبل سگ وحشی)جانشین آنو است. آن دو نفر دیگر از راست به چپ، می توانند آنو و ائا/انکی (پدر مردوک) یا به احتمال بیشتر نَبو (وزیر مردوک) باشند. نام سرو کاشمر منسوب به زرتشت (یعنی موبد دارندۀ بشارت زرین یا همان نَبو/ پیامبر بشارت خدایگانی) را به سنسکریت می توان "سیب خاردار وحشی کاملاَ درخشان" گرفت که با این درخت آیینی اساطیری همخوانی دارد. سروَ=کامل، کاش= درخشان، مَرَ= خار سیب. به عبارتی این زرتشت به غیر از زرتشت سپیتمان بوده است که با وی یکی گرفته شده است. از قرار معلوم عنوان نبی (پیامبر) ادیان سامی که با نام خدای بابلی نَبو (پیامبر بشارت دهنده) مربوط است، بعداً در عهد هخامنشی در مورد سپیتاک سپیتمان (زرتشت سپیتمان) به کار رفته است.
از اینجا معلوم میشود باور به وجود پیامبر خدا (نبو/نبی) در میان افراد بشر نخستین بار بعد از عهد خود زرتشت سپیتمان، به نام نامی او صورت گرفته و مرسوم شده است.

دوشنبه، فروردین ۰۲، ۱۴۰۰

معنی وُئورو برشتی و وُئورو جرشتی

نامهای اوستایی وُئورو برشتی و وُئورو جرشتی به معنی جنگلهای متروکۀ گسترده و علف‌زارهای شنزاری گسترده اشاره به جنگلها و استپهای اوراسیایی گسترده هستند:
उरु adj. uru (vuru) large
भृष्टि f. bhRshTi deserted cottage or garden
घृष्टि f. ghRshTi grinding
واژۀ سنسکریتی جنگل ترکیب جَنگها (تنه و ساقۀ درختان خود رو) و لَیه (مسکن) به نظر می رسد.
जङ्घा f. janghA thigh
जङ्घा f. janghA shank
लय m. laya dwelling

معنی مَگّو

در آذربایجان در بازیهای سنتی نوجوان واژۀ مَگّو به عنوان تایم اوت و اعتراض استفاده میشود. منشأ آن دانسته نیست. احتمالاً همان مه(حرف نفی) و گو (فریاد زدن) اوستایی است. معادل نا-بی کُردی (نه شدن).

شنبه، اسفند ۳۰، ۱۳۹۹

اتیمولوژی محتمل سروم ساک (سیر)

با توجه به واژ های سیروم (تند و تیز) و ساک (سبزی، گیاه) سروم ساک بر گرفته از زبانهای سمت ختن می باشد:
शीर adj. sira[um] sharp
तिव्र adj. tivra (tigra) sharp
शाक m. n. sAka vegetable
واژۀ سیر و ثایگر پارسی باستان با توجه به واژۀ سیر سنسکریت و تیغر اوستایی یعنی تند و تیز به معنی دارندۀ مزۀ تند و تیز به نظر می رسند.

معنی فرسنافه و الفه یعنی نامهای روز پیش از نوروز

فرسنافه (فرست- نَوَ) به معنی مقدمۀ سال نو بوده است.
प्रस्ताव m. prastAva introduction
اَلپه در سنسکریت به معنی خُرد و کوچک است. لذا احتمال زیاد دارد روز ارفه/ الفه به معنی نوروز کوچک بوده است.
अल्प adj. alpa trifling

معنی نام جندل شاهنامه

این نام شاهنامه ای به معنی عاقد به نظر می رسد و ربطی با جندل عربی به معنی سنگ ندارد:
गान्धर्व m. gAndharva marriage which requires only mutual agreement
جَندَل یکی از نزدیکان فریدون (=هخامنشی، کوروش) است. فریدون به او فرمان داد که گرد جهان جستجو کند و از نژاد شاهان سه دختر که شایستهٔ ازدواج با سه پسر اویند بگزیند. جندل پژوهش کنان به سرزمین نسیم بسیار خنک یمن (در اصل سرزمین سمیران/همیران، سرزمین سرما، سرزمین تومیریس) رسید و دختران شاه یمن را برگزید.
بنابراین نام ملکه تومیریس به صورت توَ- همیر-ایس به معنی ملکه سرزمین نسیم بسیار خنک (خارا-زم، خوارزم) خواهد بود.
तवस् adj. tava[s] strong
मीर m. samira (hamira) breeze
ईश adj. isa a ruler

پنجشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۹۹

مرقد «مریم مقدس» در نزدیکی مرزهای کرمانشاه

_________________________
اما این مقبره که به مریم مقدس منسوب است آن هم در جایی که کسی انتظار آن را ندارد؛ بر فراز کوهستان بمو در مرز ایران و عراق مقبره محقری قرار دارد که مردمان طایفه قبادی* از دیرباز آن را مقبره «حضرت مریم» می دانند.
هیچ توجیه منطقی برای اینکه این محل را آرامگاه مریم مقدس بدانیم وجود ندارد اما مکان این مقبره یعنی کوه‌ «بمو» می تواند ما را در زمینه راهنمایی کند. همانطور که گفته شد این مقبره بر روی ارتفاعات «بَمو» قرار دارد، «بَمو» رشته کوهی است که در غرب شهر کوچک «ازگله*» قرار گرفته است و به صورت یک دیوار کوهستانی مرز میان ایران و عراق (نامار، ناوار باستانی) را تشکیل داده است.
این کوه در دوره باستان مقدس بوده است و به دلیل اهمیت دینی و موقعیت استراتژیکی که داشته است مورد توجه بوده است و یک سنگ نگاره* چهار هزار ساله از دوران کهن در دل این کوهستان به یادگار مانده است.
به نظر می رسد که مقبره حضرت مریم در حقیقت بازمانده پرستشگاه یک الهه کهن ماقبل زرتشتی بوده است که خاطره آن پس از قرن‌ها به صورت «مریم مقدس» تغییر یافته است. این مقبره در داخل خاک عراق اما در فاصله کمی از مرز ایران قرار دارد ولی امروزه دیگر دسترسی به این مقبره امکان پذیر نیست چرا که در زمان جنگ ایران و عراق این مکان محل درگیری های نظامی بوده و مین های باقی مانده از جنگ رفتن به آن را امکان ناپذیر کرده است و امروزه نیز به دلیل ملاحظات امنیتی اقدامی جهت مین زدایی در دستور کار قرار ندارد و به همین دلیل سالهاست که این مکان زیارت کننده ای به خود ندیده است و جز سالخوردگان قوم کسی آن را به خاطر نمی آورد و تا چندی بعد این مکان بطور کلی از حافظه مردم دو سوی مرز پاک خواهد شد. _________________________
* طایفه قبادی: یکی از تیره های ایل جاف جوانرودی است که در منطقه ثلاث باباجانی و در دو سوی مرز زندگی می کنند و امروزه کاملا یکجانشین شده‌اند. * ازگله: مرکز بخش ازگله از شهرستان ثلاث باباجانی است که در نزدیکی مرز عراق قرار دارد و دارای آب و هوایی گرمسیری است. * سنگ‌نگاره ایدین‌سین: در هزاره دوم پیش از میلاد «ایدین‌سین» پادشاه دولت «سیموروم» (جایگاه سرما) واقع در عراق امروزی سنگ‌نگاره ای حاکی از پیروزی خود بر دولت «لولوبی» که آن زمان حاکم کرمانشاهان بوده است از خود به جای گذاشته است.
بمو به معنی درخشان و درخشندگی اشاره به تقدس باستانی این مکان است:
भाम m. bhAma brightness
احتمالاً مکان شیمالیا الهۀ مقدس کوههای پربرف به شمار می رفته است:
شیمالیا (دارای جایگاه سرد و پر برف= سیموروم) نام کاسی آن بوده است. نام بین النهرینی یا هوری الهۀ کوهستان را نامار (درخشان) یا ناوار آورده اند که با مریم به آرامی یعنی مادر مقدّس همخوانی دارند.

دوشنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۹۹

معنی محتمل نامهای کارالا و آلابریا

کارالا در معنی شمشیر، یادآور قصبۀ شمشیر کرمانشاهان و آلابریا در معنی محل سربازان یاد آور دژ نظامی باستانی گودین تپه کنگاور کرمانشاهان است:
कराल m. karAla sword
आलय m. Alaya house
भार्य m. bhArya soldier
در شمال غربی آنها در ناحیۀ زموآ (زمستانی) از دو محل به نامهای زامرو و آرکادی یاد شده که یاد آور زرآب و قلعه جی کنونی هستند.

معنی عجبشیر

نام عجبشیر با توجه به نام باستانی آن در کتیبۀ سارگون دوم آشوری یعنی واجیش (وائیذی شی= واقع در محل آب رودخانه) به معنی محل جریان آب رودخانه خواهد بود:
अज m. aja move
अप् f. ap water
शिर m. shira bed

یکشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۹۹

معنی رویین تن

منظور از رویین تن شدن مبهم است. اگر آن را به معنی دارای تنی از جنس فلز روی بگیریم، به اشکال می خورد چون «روی خالص بسیار نرم بوده در درجه حرارت معمولی ترد و شکننده است و با ضربه ی چکش به راحتی می شکند.»
رویین دژها در واقع دژهای مقاوم و استوار و شکوهمند و درخشان بوده اند. به نظر می رسد نام فلز روی هم به جهت صفت سفید و درخشانی آن (رَئه اوستایی) نامگذاری شده است.
کلمۀ «را» در اوستا به معنی بازداشتن و جلوگیری کردن، معنی رویین تن و رویین دژ را باز دارندۀ تن [ از آسیب] و دژ باز دارنده نشان میدهد.
لابد لقب رویین تن اسفندیار (داریوش پسر ویشتاسپ) از آنجا عاید شده است که مغان نام داریوش را ترکیب داریَ-وه-اوشَ یعنی دارندۀ بیمرگی گرفته اند.
دلیل اینکه در شاهنامه بهمن (خشایارشا) جایی خود را نبیرۀ رویین تن (پدرش اسفندیار) یاد کرده، این است که نوه (نبیره) به معنی جوان خانواده هم مفهوم می‌شده است:
नव adj. nava young

شنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۹۹

نامهای خاورمیانه ای اساطیری مرتبط با کیاخسار (کیخسرو، هوخشتره)

۱-کسیسوتریوس (شهریار نیرومند).
۲-خیستروس (شهریار، نیرومند).
۳-خضر (خشثرو، شهریار، نیرومند)
۴-خنوخ (فاتح، دانا)
۵-ادریس (غیب شده، دانا) که از سوی دیگر با آتراهاسیس بابلی (بی اندازه دانا) می پیوندد.
۶-هرمس (هئورو-مذ، بسیار دانا) که نام ایرانی آتراهاسیس بابلی به نظر می رسد.
کیخسرو به گفته سهروردی، عارف و صاحب فرّ کیانی بوده و معراج روحانی داشته‌است و نفس او منقّش به انوار قُدس الهی شده بود و بوسیله آن انوار، همهٔ انسانها او را تعظیم می‌کردند.

پنجشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۹۹

مآخذ حماسی تخلص کوراوغلوی بابک خرمدین

مطابق متون فارسی میانۀ مربوط به کارنامۀ اردشیر بابکان: «اردشیر پسر ساسان (منسوب به بز کوهی) در حال زدن تنبور و خواندن (سرود) بود که کنیزک (گلنار) او را دید و عاشق شد و قوچی وحشی/بزی کوهی هنگام فرار ایشان، آنها را همراهی نمود.»
متقابلاً بابک خرمدین تنبور نواز که ترانه های حماسی در تشجیع سپاهیان خود از کوروش و اردشیر بابکان می خواند و تحت عنوان کوراوغلوی چملی بِل (پسر قوچ وحشی ساکن بَذ مه آلود) بدانها تخلص می نمود، در حماسۀ آذری کوراوغلو (پسر بزکوهی) در هنگام فرار با معشوقش نگار با تنبور برای او ترانۀ حماسی می خواند.
शश m. sasa antelope
कुरङ्ग m. kura['nga] antelope

اتیمولوژی دمشق (داماسکوس، تمسکوس)

نظر به هیئت دار-مِسِک (جای خوب آبیاری شونده) که در مورد دمشق آمده، شکل دی- مِسِک آن را می توان در زبانهای سامی به صورت دِئو- مِسِک به معنی محل بر خوردار از دانش آبیاری گرفت.

معنی ماروت

نائینی در توضیح نام ماروت در ترجمۀ ریگ ودا جلوی این نام معنی درخشان را آورده است. از آن جاییکه هیئت کاسی ماروت یعنی ماراتاش (ماروتاش) را می توان به معنی بسیار درخشان گرفت. لذا از این کلمات سنسکریت می توان چنین نتیجه گرفت که آن بدین معنی درک نیز می‌شده است:
मरुत् m. marut beauty
मरुत् m. marut gold
मरीचि m. marichi (maruti) ray of light
ماروت را همچنین در سنسکریت مترادف با امرداد به معنی بیمرگ و بیمرگی آورده اند.

چهارشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۹۹

معنی واژۀ اهورا (آسورا)

در زبانهای ژرمن ریشۀ نام گروه خدایان هندواروپایی آسه ها/ آسوراها را از آنسه/آسه (بیش از حدّ بزرگ) گرفته اند که با نام اَنشر سومری (سرور تمامی آسمانها) همخوانی دارد.
अंश m. ansa degree of latitude or longitude
अंश m. ansa lot
asa: supersaturation

معنی نام مردوک و عنوان نمرو وی در اکدی

از میان پنجاه نام مردوک، عنوان نمرو وی به معنی درخشان با ماراتاش و شیخو کاسیان مطابق بوده است. خود عنوان مردوک را به اکدی می توان خلیفۀ مردم معنی نمود:
mara-tash: very shine
शिखा f. shikhA ray of light
mardu: a successor ;
uqu [ERIN2 : ]: people, population ; troops

مشابهت اَنشَر و کیشَر سومری با اهورامزدا و اهریمن ایرانی

در اساطیر سومری همزادان اَنشَر (ایزد تمامی آسمانها) و کیشَر (الهۀ زمین) به وساطت نام آسورامزش منابع آشوری (خدای بزرگ آسمانها) و انکی (خدای بزرگ فریب و نیرنگ و خدای زمین) با اهورامزدا و اهریمن همانند میشوند. از سوی دیگر به نظر می رسد اَنشَر را با آشّور (خدای خندان) نیز که تمثالی شبیه فروهر اهورامزدا دارد، مطابقت می داده اند. طبق باور بابلیان انشر، مردوک (ماروت، درخشان) را در آغاز ایام نوروز (زگموک) در زیر زمین بابل زندانی می کند که در روز هشتم نوروز توسط پسرش نابو آزاد میگردد.

سه‌شنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۹۹

مطابقت نمرود با حمورابی و نمرو (مردوک)

منظور از نمرود (نمرو-اده، دارای عهد و پیمانهای درخشان) و صاحب برج بابل از سویی حمورابی (خدای من داغ و درخشان است) قانونگذار (امرافل تورات، معاصر و سوزانندۀ ابراهیم) است که او قوانین خود را منتسب به خدای خورشید (شمس) نموده که این خود از سوی دیگر مطابق نمرو (درخشان، مردوک) خورشید خدای شهر بابل است که زیگورات معروف به برج بابل به نام وی بنا شده بود. در آغاز باب چهاردهم سفر پیدایش تورات در عهد منسوب به ابراهیم می خوانیم: "و واقع شد در ایام امرافل‌، مَلِك شنعار [سومر] (حمورابی پادشاه آموری بین النهرین 1750- 1792 پیش ازمیلاد)، و اریوك‌، مَلِك‌اَلاّسار (اریک دین ایلی پادشاه آشور در حدود سالهای 1298-1309)، و كَدُرلاعُمر، مَلِك عیلام (کودورکوکومل حدود سال - 1160- پیش از میلاد) و تدعال‌، ملك امّت‌ها (تودهالیاس پادشاه هیتی سالهای 1342 – 1382 قبل از میلاد." پیداست که از این میان تنها امرافل (حمورابی) با ابراهیم تاریخی یعنی ایبال پی ال دوم پادشاه اشنونه (1761- 1790) در سمت اور معاصر بوده است.
نام نهم از نامهای پنجاه گانه مردوک، نمرو به معنی درخشان (صفت خورشید و آتش) است همان نمرو که در تورات به صورت نمرود بانی و صاحب برج بابل و پرستنده عنصر درخشان آتش به شمار رفته است:
Namru: nawru [ZALAG2 : ] (adj.)
1) celestial body, divine epithet : bright , shining , radiant / "sunny" ;
Variants : namiru, namru
adû (pl. adû, adê)
1) a treaty ; adê šakānu to establish a treaty ; adê tamû to swear a treaty ; adê naṣāru to keep a treaty ; bēl adê vassal ; 2) NB : now ;
Cf. adê
اِتِمِنانکی، معبد بزرگ مردوک (برج بابل تورات) اتمنانکی (Etemenanki) یا برج زیگورات، پلی ارتباطی میان جهان خدایان و جهان انسان ها در بابل باستان بود.
(سمیه رمضان ماهی)
زیگورات یا معبد پلانی اتمنانکی یکی از بناهای مقدس و مهم در تمدن بین النهرین بوده است. این معبد یا برج عظیم در پائین کاخ نبوکد نصر بنا شده بود و هفت طبقه و بیش از ٦٠ متر ارتفاع داشت.
ایده و دستور ساخت این برج را به نبوکد نصر نسبت می دهند؛ معبدی که بعدها به برج بابل شهرت یافت. این برج زیگورات، معبد مردوک (بزرگ ترین خدای بابلی) بود و از آنجا که مانند کوهی، آسمان و زمین را به هم پیوند می داد، تمنانکی ، یعنی "مکان پیوند آسمان و زمین و یا بهشت" خوانده می شد. برخی از محققین نیز آن را به معنی "خانه زمین و آسمان" دانسته اند. این پرستشگاه ، پلکانی بسیار طولانی و بی شمار داشت که گرداگرد آن پرستشگاه آسمان خراش می گشت و به اوج آن می رسید. از هر نقطه شهر یا دشت های اطراف آن، این برج دیده می شد. اتمنانکی در روزهای عادی، شاید همان پایه آسمان و زمین بود، ولی در مهم ترین روز دوازده ماه سال، روزهای ماه نیسان که آکیتو (Akitu) -جشن نوروز- برپا می گردید، چیزی نبود جز "کوه جهان زیرین" و دروازه آن هم "دروازه مرگ" محسوب می شد.
بر طبق اساطیر بین النهرینی، در یک اتاق آجری در این پرستشگاه، هر سال "تیامات" (Tiamat) هول انگیز، مردوک (ماروت) را برای مدتی در زیر زمین بابل زندانی می کرد، در حالی که روزهای جشن در بیت آکیتو سپری می شد و خدایان شادکام به سور و سرور می پرداختند و سرنوشت سالِ آینده همه جانداران را طرح ریزی می کردند، اتمنانکی مجددا، وضع خود را تغییر می داد؛ هم مظهر امید بود و هم نماد بیم.
از بالای دروازه رعب آوری که در پای این برج کوه پیکر قرار داشت، پلکانی بلند و مارپیچ پیرامون آن از یک طبقه دیگر می پیچید و هر چه بالاتر می رفت، کوچک تر می شد تا به بلندترین نقطه آن می رسید. منظره عمومی آن به شکل منشورهای چهارگوش مستقیم بود که طبقه به طبقه روی هم قرار داشت و به هر اندازه که به طبقه هفتم نزدیک تر می شد، کوچک تر می گردید.
کسی که به طبقه هفتم صعود می کرد، منظره فراموش نشدنی شهر عظیم بابل را به خوبی تماشا می کرد. در طبقه هفتم برج، جایگاه مقدسی به نام "سهورو" (Sahiru) برای خدای مردوک درست کرده بودند. هرودوت می گوید:
"درون آن یک کرسی بزرگ باشکوه و میزی زرین نهاده بودند و هیچ کس نمی توانست بدان جا رود. لیکن هر شب کاهنان مردوک، دختر زیبایی (زُهره ای) را از میان شهریان برمی گزیدند و بدان جا می بردند و می گفتند که بت بزرگ با وی درمی آمیزد."
این برج عظیم را چنان که گویند "نبوپولاسر" (Nabopolassar) از نو ساخته است. زیرا در یکی از الواح نبوپولاسر چنین آمده است: " در آن زمان که برج بابل متزلزل و ویران گردیده بود، مردوک به من امر داد پایه های مستحکم آن را در اعماق جهان قرار دهم تا قله آن به آسمان ها صعود کند." در کتیبه ای هم که از بخت النصر برجای مانده، در این باره آمده است:
"... من تمنانکی برج بابل را از نو بنا نهادم . در "بورسپا" (Borsippa) معبد "شهر" و معبد" نبو" را بنا کردم و آنها را با طلا و سنگ های قدیمی مانند روز روشن ساختم ." این برج یکی از بناهای مذهبی عهد باستان و شاید قدیمی ترین بناها باشد که برجای مانده است. اسکندر مقدونی هنگام حمله به بابل تصمیم گرفت که آن را تعمیر کند، ولی به قول استرابون (Strabo) از این تصمیم منصرف شد:
"زیرا این کار، کار بزرگی بود که مدت زیادی وقت لازم داشت و تنها برای ساختن سطحی که برای خالی کردن خاک ویرانه اش لازم بود،برای یک روز کار ششصد هزار کارگر می باید کار می کردند."
ار نکات جالب توجه دیگر پیرامون این برج، رنگ آمیزی آن بوده است. بروسوس (Berosus) می نویسد که "هفت طبقه برج به هفت رنگ کواکب ، که مظهر رنگهای هفت گانه آسمان به شمار می رفت، ساخته شده بود: از پائین به ترتیب طبقه اول رنگ سیاه (زحل)، طبقه دوم رنگ سفید (ونوس)، طبقه سوم رنگ ازغوانی (ژوپیتر)، طبقه چهارم رنگ آبی (مرکوری)، طبقه پنجم رنگ شنگرفی (مارس)، طبقه ششم رنگ نقره ای (مرکوری) و طبقه هفتم رنگ طلایی (آفتاب)، و ترتیب این رنگها از طبقه فوقای به پائین با ترتیب روزهای هفته تطبیق می کند."*
پی نوشت: * دایره المعارف اساطیر و آئین های باستانی جهان، غلامرضا معصومی

ارتباط نام اِرِخشَ (آرش) با ایزد بابلی نینورتا

نینورتا (دارندۀ بنیادهای کامل) خدای تیرانداز مسافت بعید می تواند مأخذ اصلی نام اِرِخشَ (بی زخم، سالم و کامل) باشد. اِرِخشَ (آرش کمانگیر) بیشتر با شخصیت اوستایی ویستئورو (تیرانداز گستریده پهلوانی، گستهم، آریارمنه) و پسرش آرشامَ (خرس نیرومند) مطابقت داده شده است.

دوشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۹۹

معنی روستاهای ساروق نام

این نام به صورت سار- اوگ معنی واقع در سر اوج و بلندی را می دهد. چون ابن فقیه قلعه کهنۀ همدان را که در روی تپۀ بلندی بوده بدین نام آورده است.
शिर m. n. sira (sAra) head
ओघ m. ogha heap

شنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۹۹

اتیمولوژی واژۀ دیهیم

واژۀ دیهیم (دیزیم) در زبانهای هندوایرانی می تواند به معنی دستار نگهدارندۀ مروارید باشد:
दयते {दे} verb dayate {de} protect
हिम n. hima pearl
ولی غالباً اصل این واژه را از دیدیمای زبان یونانی به معنی پیشانی بند و دستار دانسته اند.
شادروان پروفسور واریگ نظر داده ا‌ست که این واژه از ایران به یونان رفته است و نوشته که یک بند پهن سفید و آبی‌ رنگی‌ بوده که روی تاج یا سربند پادشاه ایران می‌‌آمده است.
هیمه (سیم) در سنسکریت همچنین به معنی قلع (فلز نقره ای رنگ) است و همین رنگ تقریباً بین نقره (برخوردار از رنگ قلع) و قلع و مروارید مشترک است. واژۀ سیم در اوستایی معنی یوغ و زنجیر نیز میدهد.
हिम n. hima tin
नाग n. nAga tin

پنجشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۹۹

معنی نام بندر جاسک

نام جاسک می تواند به معنی محل ماهیخواران باشد که یاد آور سرزمین ایختوفاقهای منابع یونانی یعنی محل ماهیخواران است:
झष m. jhaSa fish
खादति {खाद्} verb 1 khAdati {khA[d]} eat

چهارشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۹۹

معنی نام سراوان

در مورد نامهای قدیمی سراوان از شستون (محل قنات و چشمه) و سراستون (سرئو-ستان، محل چشمه) نام برده شده است. هیئت سرابستان ناسخ التواریخ آن هم می تواند از سرئوستان (سراستون) اخذ شده باشد. بنا بر این نام شهر سراوان در اساس مرکب از واژه های سنسکریت سرئو (چشمه) و پسوند مکانی وان (جایگاه) است:
शस्त adj. shasta cut down
स्रू f. srU fountain
वन n. vana abode

سه‌شنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۹۹

مشابهت امشاسپندان (بیمرگان مقدس) با آنوناکی های بزرگ بابلی (اشراف)

۱-سپنت مینو (فروردین): آنو
۲- بهمن (ایزد خندان): آشّور (خندان)
۳- اردیبهشت: اِنکی (ائا، ایزد بهشت روی زمین)
۴- شهریور (ایزد ذوب فلز): ملوخ (ایزد ذوب و قربانی سوز)
۵- سپندارمذ: اینانا (الهۀ پاک آسمانی)
۶- خرداد: انلیل (هاربۀ کاسیان)
۷- مرداد: مردوک

اتیمولوژی کفشدوزک

نظر به واژه های اوستایی کَئورو- بَرِش (پشت خالدار) و دوژ- زَک (آسیب زدا) نام کفشدوزک در اساس به معنی موجود پشت خالدار شته زدا (آفت زدا) خواهد بود.

دوشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۹۹

معنی نام شهرک خمین

نظر به اینکه نام قدیمی دیگر خمین به صورت کَمَره (دارای کمربند) آمده است، لذا نام خُمین بر گرفته از خوَنج اوستایی (خوَ-، گرداگرد را گرفتن) و به معنی دارای حصار گرداگرد بوده است. واژۀ خوَهل پهلوی (خمیده) و خُم و خَم فارسی از این ریشه به نظر می رسند.