پنجشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۹۹

معنی نام ایشکوز و سکای تورانیان (اسکیتان) و داهه ها (سئوروماتها، مار پرستان) و مطابقت آنها با نیاکان کروواتها و صربها

واژهٔ اَسکه ختنی به معنی گوزن بسیار جالب است. چون آثار باستانی کشف شده از گورکانهای اسکیتان (ایشکوزاها)، از جمله تندیس گوزن زرین نشانگر آن است که گوزن پیش اسکیتان مقدس بوده است. نام ایشکوزای ایشان را می توان گرامی دارندهٔ گوزن گرفت. در باور اساطیری مغولان، مغول‌ها زادهٔ یک گرگ نر (سمبل هون‌ها) و یک گوزن ماده (سمبل ایشکوزاها) بوده اند. سکا هم در سنسکریت به معنی نوعی حیوان وحشی می تواند همان اسکه ختنی (گوزن) یا بزکوهی باشد. آبایف نام سکا (شکه) و الان را به صورت اُستی اِلن (گوزن) مربوط به گوزن توتم سکاها و مرکب خورشید نزد آنان می‌داند. نام کرواتها (اعقاب روکسلانها، پرستندگان گوزن درخشان) به صورت کورو-واتَ لغت سنسکریت به معنی گرامی دارندگان گوزن است. نام مردم سکایی- سئورومتی خورشید پرست ماساگت (پرستندگان بزکوهی بزرگ [گوزن]) و مردم سئورومتی (مارپرست) و خویشاوندان و متحدین شان داهه (منسوبین به افعی= سرپ) که زمانی در سمت دریاچهٔ آرال و خوارزم بوده اند، متعلق بدیشان بوده است همان مردمی که کوروش را زخمی کرده و باعث مرگ او شدند. بنا به رومیها این مردمان سکائی و سئورومتی خویشاوند و متحد نزدیک هم بوده و با ایرانیان قرابت داشته اند. صرب‌ها و بوسنی ها مطابق همان سئورومتهای یازیگ و اسلوون ها مطابق اسکیتان (ملت دارای جام) و بلغارها مطابق ووسونها (زاغساران، زاغ سرورها) هستند. اینها همگی سکائی و سئورومتی بوده اند.
कुरङ्गी f. kura[Ggi] deer, वात adj. vAta desired
हरि m. hari sun, वात adj. vAta desired
मह adj. maha great, शक m. Saka kind of animal, इत adj. ita remembered
सुराf. surA snake, मत adj. mata believed
सर्पm. sarpa snake
भोग m. bhoga snake, यज्ञ m. yajna worship

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۹

معنی اوزان (وَسان، گوسان) و عاشیق (ایشیک) و بخشی (وَخشی)

این نامهای قفقازی و آسیای میانی نوازندگان به لغت اوستایی به معنی خواهان و آرزو کنندۀ [سلامتی] و آرزوی خوشبختی کننده هستند. در مجالس جشن سنت بود که در مقابل در یافت مزد آوازی برای سلامتی و خوشبختی فرد مزد دهنده می نواختند و می خواندند.

ریشهٔ اوستایی و سنسکریتی واژهٔ خلیج

در بابل باستان خلیج فارس (دریای مصب رودخانه ها، محل جاودانی بابلی اوتناپیشتیم) را دریای پست پایینی و در اوستا در رابطه با منجی موعود و جاودانی، کانسویه (آب زیاد واقع در محل خالی، چاه و گودال بزرگ آب) نامیده اند. بعداً نام دریاچۀ هامون (همگون) به عنوان آلترناتیو بر گزیده شده بوده است. بر این اساس واژهٔ خلیج علی القاعده بر گرفته از واژه های اوستایی و سنسکریتی خه (گودی و چاه) و ریچ (تهی شده ای که با آب پر شود) می باشد:
ख n. kha hollow , अंश m. ansa lot, oya (water)
ख n. kha hollow, रेचयति verb Caus. rechayati {rich} discharge

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۹۹

معنی کاوی و کرپن و اوسیج

در اوستا از کاوی (ماهر) و کرپن (قداره بند) که نکوهش شده اند منظور عیلامیها یا همان خوزها (هوَ-اوزها، مردم دوستدار خوشی و شادی و خوشبختی، بختیاری‌ها) و لرها (مارافی ها، کُشندگان) هستند و حتی مردم اوسیج (عاشق) نیز که ملامت شده اند، منظور عاشقها (اوزان های ماننایی) بوده اند:
कवि adj. kavi skilful
कृपाण m. kRpANa sword
उशिज् adj. uzij desirable
خنیاگر ماننایی (اوزان، اوسیج) حدود قرن هشتم پیش از میلاد.

دوشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۹۹

جایگاه موسیقی در عهد ماد و هخامنشی

آثنئوس می‌نویسد که خنیاگران با اوراد خود دلاوری‌های کوروش و جنگ‌های او را با آستیاگ پیش‌گویی می‌کردند. سپس از قول دینون می‌نویسد: هنگامی که آستیاگ با دوستانش به جشن و شادمانی می‌پرداخت، مردی به نام اَنگارِس، که مشهورترین خنیاگران بود، احضار شد و داستانهای منظوم معمول را با آواز خواند. در پایان گفت که دَدی ترسناک تر از گراز وحشی در باتلاق‌ها رها شده‌است و اگر بر همسایگان مسلط شود، دیری نگذرد که هیچ دشمنی هماورد او نباشد. چون آستیاگ از خنیاگر پرسید: این چه ددی است؟ خنیاگر جواب داد: «کوروش پارسی». همچنین دینون می‌نویسد که کوروش در خواب دید که خورشید در پیش پای او بود. سه بار کوشید تا آن را با دست بگیرد، ولی موفق نشد، زیرا خورشید سُر می‌خورد و می‌گریخت. مغان برای او پیش‌گویی کردند که سه بار گریختن خورشید به معنای سلطنت سی ساله وی خواهد بود و چنین نیز شد.
داستان‌های مربوط به کوروش به ادبیات راه یافته بود. گزنفون می‌نویسد: ایرانی‌ها در داستان‌ها و سروهای خود که تا این زمان هنوز رایج است، زیبایی و خصال نیکوی این پادشاه و علاقه‌مندی او را به فراگیری بازگو می‌کنند؛ و در جای دیگر می‌آورد که: نام کوروش ورد زبان اهالی ماد بود. هر کسی در گفتار خویش از او تمجید می‌کرد و مردم در سرودها و تصنیف به تحسین او می‌پرداختند.
هرودوت از سروده‌های دینی مادی نام می‌برد که به نگام برگزاری آئین‌های نیایش برای ایزدها توسط مغ‌ها خوانده می‌شد. این سروده‌ها که احتمالاً شباهت‌هایی با یشت‌های اوستایی داشته‌است، به دوره مادها یا حتی پیش از آن بازمی‌گردد. آثنئوس دربارهٔ مادها گفته‌است: «بربرها نیز مانند یونانی‌ها کردارهای پهلوان‌ها را جشن می‌گرفتند و خدایان را می ستایند.»
استرابو می‌نویسند که آموزگارهای ایرانی برای تربیت جوان‌ها، اخبار مربوط به کارهای شگفت ایزدان و نام‌آوران را با اساطیر و افسانه‌ها در هم می‌آمیزند.
بر اساس چنین شواهدی است که مری بویس خنیاگری حرفه‌ای در ایران را متعلق به دوران پیش از اشکانیان می‌داند. بی تردید روایت‌های منثور و منظومی دربارهٔ تاریخ باستان، افسانه‌های کهن و داستان‌های عاشفانه در میان مادها رواج داشته‌است.
موسیقی در عهد هخامنشی مربوط به فرهنگ و هنر کوچه و بازار بوده است و اشراف هخامنشی بیشتر به کار نظامی گری و اقتصاد و دین توجه داشته اند. احتمال زیاد دارد موبدان پارس به موسیقی دانان پارس و عیلام به چشم رقیب می نگریسته اند. چون وَرِنه (سرزمین خوشی) که نام اوستایی مشترک عیلام و پارس بوده است، گرچه آفریده اهورا مزدا و زادگاه فریدون (کوروش) به شمار رفته است ولی مهارتها (دَخشته، هنرها و صنایع) و مردمان غیر آریایی (عیلامی) آنجا نکوهش شده است. در عهد ساسانی موسیقی رسما به دربار آمد و بزرگانی چون باربد و نکیسا و رامتین از میان ایشان بر خاستند.
واژۀ دخشته ونت (دارای مهارتها و هنرها، موسیقی و غیره) که در مورد ورنه به کار رفته غالباً به غلط به معنی دارای دشتان گرفته میشود.
दक्षता f. dakshatA dexterity
رقص و پایکوبی پادشاهان هخامنشی در جشن مهرگان و غیره نشانگر آن است که باور مغان پارس با باور آنها در این باب متفاوت بوده است.
خنیاگران عیلامی اواسط هزارۀ دوم پیش از میلاد:
درمیان مجسمه های سفالی کشف شده از تمدن عیلامی نیز، چندین تندیس سفالی قالبی وجود دارد که نوازنده هایی را درحال نواختی عود دسته بلند نشان می دهد. چند نمونه منحصر به فرد از این نوع تندیس در موزه لوور پاریس نگهداری می شود و از ۲۴تا۳۱ شماره گذاری شده است. درمجسمه شماره ۲۴، ساعد نوازنده عمود بر بدن و دسته ساز کمی متمایل به بالا است. در این مجسمه ساعد کاملاً از زیر کاسه عبور کرده و محل مضراب در انتهای محدوده یک پنجم دسته قرار گرفته است. کاسه طنینی ساز، بسیار کوچک و دسته ساز به نسبت آن بسیار بلند است.
در مجسمه شماره ۲۶،کاسه ساز کمی بزرگترشده و دسته نسبت کم تری با کاسه یافته است. ساعد هم عمود بر بدن نیست و زاویه ای حدود ۳۰ درجه پیدا کرده است. ساعد گرچه از زیر کاسه رد شده ،اما محل مضراب (مضراب خور)، به کاسه طنینی نزدیک تر است.
تندیس شماره ۲۷ مردی برهنه است که لوط دسته بندی را دردست دارد. ساعد او عمود بربدن قرارگرفته و انگشتانش از زیر کاسه، متمایل به محل مضراب شده است. دسته ساز نیز با زاویه ای حدود ۳۰ درجه به سمت بالا متمایل است. این مجسمه مربوط به اواسط هزاره دوم پیش از میلاد است.
مجسمه بعدی که با شماره ۳۰ در ویترین نگهداری اشیاء ایرانی در موزه لوور نگهداری می شود، مرد عیلامی است. ساز دست او، کاسه طنینی کوچک تری دارد. زاویه دسته کمتر است و ساعد کاملاً از زیر کاسه عبور کرده و دست جلوتر از کاسه طنینی قرارگرفته و به نظر چیزی شبیه مضراب در دست گرفته است.
از این دوران، مجسمه سفالی دیگری در موزه آبگینه تهران نگهداری می شود که به شماره ۶۵۹ -س ثبت شده است. پیکرسفالی یاد شده ، یک زن نوازنده است و به اواسط هزاره دوم قبل از میلاد تعلق دارد. این تندیس از منطقه جنوب غربی ایران کشف شده واز دوران عیلام میانی به جای مانده است. ساز در این پیکره عمود بر بدن و به صورت افقی کامل قرار دارد. و لوط دارای دسته کوتاهتری است.
وجود تندیس سفالی از نوازنده زن، نشان دهنده موقعیت عام و همه گیر موسیقی، بدون تمایز جنسی و نیز جایگاه زنان تمدن عیلامی نیز هست. این مجموعه تندیس که جملگی سفالی قالبی هستند، می تواند کارکردهای مذهبی عمومی داشته باشد. تولید انبوه و تعداد اشکالی که دارند، آنها را بدل به یک شی عمومی با کارکرد های شبیه به اشیای متداول در آیین ها کرده است.

مطابقت پاپای خدای آسمان اس‍کیتان هم با اورانوس (آسمان) و هم با کرونوس (زمان، زروان)

(Latin) pappa "father"
पाप n. papa trouble
पाप adj. papa boding evil
धूर्वन् n. dhUrvan hurting
सुर m. sura deity, वन n. vana body of a carriage
در ابتدای آفرینش خائوس (خلاء) به وجود آمد. از خائوس گایا (زمین) و بعد به ترتیب تارتاروس (دنیای زیرین) و اروس (شهوت) به وجود آمدند. دیگر خدایان به وجود آمده از خائوس عبارتند از اربوس (تاریکی) و نوکس (شب)، و اما از ازدواج آن‌ها همرا (روز) و آیتر (فضا) و خارون متولد شدند. از گایا سه خدا متولد شدند: آسمان یا اورانوس، دریا یا پونتوس و کوه‌ها یا اورئا. آسمان هر شب با زمین (گایا و اورانوس) هم آغوشی می‌کرد. از این هم آغوشی ۱۲ تیتان به وجود آمد، سه غول یک چشم و سه هکاتونکایر صددست که اینان در واقع نسل اول خدایان بودند. اورانوس که در واقع پدر این ۱۲ تایتان بود از ایشان تنفر داشت به همین جهت آنان را در تارتاروس یعنی دنیای زیرین (ظلمات شمالی) زندانی کرد. این عمل باعث خشم مادر تیتان‌ها یعنی زمین یا گایا شد و از تیتان‌ها خواست انتقامشان را از اورانوس یا آسمان بگیرند. تنها کرونوس که کوچکترین تایتان بود حاضر به انجام این کار شد. در نتیجه گایا داسی عظیم از سنگ ساخت و به او داد تا اورانوس را اخته نماید. در هنگام شب اورانوس که برای نزدیکی با گایا نزدیک می‌شد توسط کرونوس اخته شد.
کرونوس آلت اخته شده اورانوس را به دریا انداخت که از آن آفرودیت یا خدای عشق زاده شد. هنگامی که کرونوس بعد از پدرش اورانوس به سلطنت خدایان رسید حاضر به آزاد کردن تایتان‌ها از تاتاروس نشد. اورانوس و گایا یعنی مادر و پدر کرونوس پیش‌بینی کردند که خود کرونوس هم توسط فرزندش سرنگون می‌شود. زمانی که کرونوس با رئا خواهرش ازدواج کرد حاصل این ازدواج به ترتیب هستیا، دمتر، پوزئیدون، هرا، هادس و زئوس بودند. اما کرونوس برای اینکه پیش‌بینی والدینش به حقیقت نپیوندد هر کدام از بچه‌های خود را هنگام تولد می‌بلعید.
اما هنگام تولد زئوس، رئا از اورانوس و گایا کمک خواست تا نگذارند کرونوس زئوس را نیز بخورد. رئا سنگ بزرگی را به کرونوس داد و وی نیز که فکر می‌کرد این سنگ بزرگ زئوس است آن را بجای زئوس خورد. رئا، زئوس را به جزیره کرت (در نزدیکی یونان) برد و بزرگ کرد. هنگامی که زئوس بزرگ شد داروی تهوع‌ آوری را به کرونوس خوراند که باعث شد وی فرزندانی را که خورده بود بالا بیاورد که در این موقع جنگی ۱۰ ساله میان تیتان‌ها و فرزندان کرونوس شکل گرفت که کرونوس شکست خورد و سلطنت میان زئوس و برادران و خواهرانش تقسیم گشت.

یکشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۹۹

معنی زغن (اوز-غن) و غلیواج (گری-وز) و پند

این سه که نامهای پرنده شکاری واحدی هستند به ترتیب دوستدار شکار، ربایندهٔ نیرومند و آسان شکار کننده هستند.
फाण्ट adj. phANTa made or won by an easy process
बाढ adj. bADha strong

شنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۹۹

ریشهٔ واژهٔ عشق

ختنی:isa: آرزو.
سنجش با عشق: ishka*
ریشه باستانی: vas/ish
در سنسکریت این کلمه بیشتر به واژهٔ عشق شبیه است:
आचके verb Achake {AkA} love.
अचति verb achati {ach} tend.
جالب است که در اینجا ریشهٔ این واژهٔ سنسکریتی را آکا (دوست داشتن) گرفته اند که در اوستایی کا است. و جزء اول آن می تواند همان اَچ (تمایل) سنسکریت یا ایش اوستایی یعنی آرزو و خواهش کردن باشد که همریشه به نظر می رسند. در مجموع یعنی آرزو مند و خواهان دوست داشتن .در اوستایی هم ریشۀ واژۀ سنسکریتی آ-چَکه (بسیار آرزویش را داشتن) به صورت چَگ (آرزو کردن) در صفحه 494 فرهنگ لغات اوستایی احسان بهرامی وجود دارد . چغیدن (مشتاقانه خواستن) از این ریشه در فارسی باقی مانده است و حرف اضافی "آ" در سنسکریت علامت شدت و فزونی است و حرف چ علی القاعده در زبان فارسی به ش تبدیل شده است: چلتوک = شلتوک، چوپان = شبان.

معنی نامهای ایشکوز و سکا و آلان تورانیان (اسکیتان)

واژهٔ اَسکه ختنی به معنی گوزن بسیار جالب است. چون آثار باستانی کشف شده از گورکانهای اسکیتان (ایشکوزاها)، از جمله تندیس گوزن زرین نشانگر آن است که گوزن پیش اسکیتان مقدس بوده است. نام ایشکوزای ایشان را می توان گرامی دارندهٔ گوزن گرفت. در باور اساطیری مغولان، مغول‌ها زادهٔ یک گرگ نر (سمبل هون‌ها) و یک گوزن ماده (سمبل ایشکوزاها) بوده اند. سکا هم در سنسکریت به معنی نوعی حیوان وحشی (تور) می تواند همان اسکه ختنی (گوزن) یا بزکوهی باشد. آبایف نام سکا (شکه) و الان را به صورت اُستی اِلن (گوزن) مربوط به گوزن توتم سکاها و مرکب خورشید نزد آنان می‌داند. نام کرُواتها (اعقاب روکسلانها، پرستندگان گوزن درخشان) به صورت کورو-واتَ لغت سنسکریت به معنی گرامی دارندگان گوزن است.

جمعه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۹۹

معنی داسنی و اِزیتی (یزیدی)

نظر به سنت مار پرستی یزیدیان، می توان نام داسنی یزیدیان را از دَسَ سنسکریت (دَه اوستایی، به معنی گزیدن و نیش زدن) دانست. در مجموع دهه-یسنی یعنی مارپرست:
داهه ها (آلانها و روکسلانهای سئورومات) نیز مارپرست بوده اند. اشکانیان نیز که از داهه ها بوده اند، درفش اژدها داشته اند.
نام یزیدی (در اصل اِزی-ایتی یا اِزیدی) را هم میشود به معنی دارندهٔ سنت مار پرستی گرفت. پس در واقع یزید کُردان اژی دهاک (شاماران) اساطیری ایشان است: شکل اصلی اِزیدی مرکب است از اِزی= اژی (مار) و دی= دهه ای، منسوب به نیش زننده، در مجموع یعنی منسوبین به مار نیش زننده و افعی یا همان منسوبین به اژی دهاک (شاماران).
یزیدیان معتقدند که طاووس نماد «فرشته اعظم» است. به دلیل وجود هفت فرشته، در رأس آن‌ها ملک طاووس، در جهان‌بینی‌شان، یزیدیان متهم به شیطان‌پرستی شده‌اند زیرا ملک طاووس به عنوان نمادی از شیطان (مار) تعبیر می‌شود. و در اساس نام طاووس یزیدان به معنی دارندۀ زَهر نیرومند (مار افعی) است:
तवस् adj. tava(s) strong
विष m.,n. viSa poison
خود نام کُرد هم به معنی جهنده (مار جهنده) با توتم مار مربوط است:
गूर्द m. gUrda jump
कूर्द m. kUrda jump
در لرستان باستان (سرزمین کاسیان) خدایی به نام شیپاک (جهنده) بوده که با مردوک دارندهٔ سمبل مار یکی به شمار می رفته است و این کلمهٔ شیپاک در پهلوی به معنی مار جهنده به کار رفته است. و در اوستا از سکاهای کردستان به عنوان خاندان ویسه (مار سمّی) یاد شده است. آشوریان ایشان را تحت عنوان خاندان ساخو (گرامی دارندگان مار) نام برده اند.
نقش مار بر ورودی معبد یزیدی لالش

اتیمولوژی سریکا و حریر

پارسی دری:سره:sara: ابریشم،حریر.
معرب: سرق.
پارسیگ:saragēn: ابریشمی (متون مانوی).
سنجش با انگلیسی: silk
کسانی شَعر را عربی به معنی مو را ریشهٔ نام شَعر به معنی ابریشم، دانسته اند. ولی خود سَره فارسی به معنی ابریشم می تواند از سرَئو اوستایی به معنی زیبا و یا سرج سنسکریت به معنی رشته های دراز باشد. در داستان آرگناودها ظاهراً از پشم زرین منظور ابریشم است که هر دو مفهوم سامی و ایرانی در آن جمع هستند. سرئو اوستایی به سنسکریت شری است که صورت اصلی شعر عربی به معنی ابریشم و نام سریکای چین (محل رشتۀ زیبا) به نظر می رسد.
स्रज् f. sraj series
श्री f. shri beauty
सरु adj. saru fine
रेखा f. rekhA (rAk) series
حتی واژهٔ حریر هم علی القاعده می تواند از واژهٔ هندوایرانی هئورو-راک (هَرو-رَک) یعنی رشتهٔ برخوردار از رسایی و زیبایی و کمال اخذ شده باشد:
सर्व adj. sarva (hauru) whole
रेखा f. rekhA (rAk) series

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۹۹

ریشهٔ واژهٔ چراغ

نظر به واژهٔ ختنی چرائو [آگ=آتش] از ریشهٔ چیر (طولانی مدت باشنده) چراغ به معنی آتش به مدت طولانی روشن است.
चिर adj. chira during a long time

اتیمولوژی واژهٔ کلوخ

پارسیگ:kalōk:کوزه:کولوک،سفال،پاره آجر.
متون زردشتی. کلوخ را از Ka+lokh می دانند لوخ در سنسکریت هم به معنی گل پاره است.
نظر به واژهٔ سنسکریتی kha یعنی مجوف و شکافته و شکسته واژهٔ کلوخ در معنی تکهٔ گِل کنده و جدا شده جالب می‌گردد.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۹

معنی غور-باغه (غَو-واکه، غوک)، تُس-باغه (لاک‌پشت) و چرچان-باغه (خرچنگ) در آذری

به نظر می رسد وَک (وَزَغ، موجود موذی) در این نامها مشترک است. لذا این واژه ها از زبانهای قدیم ایرانی به زبان آذری به ارث رسیده است:
غُر-واکه (غوک، وَک دارای صدای غرنده)، تُس-واکه (وَک دارای تاس[کاسه])، چرچان-واکه (کرژنگ-وَک، وَک آسیب رساننده):
वघा f. vaghA kind of noxious animal
वध m. vadha death
गुर adj. gura big, वाक adj. vAka sounding
तुच्छ्य adj. tucchya empty (cup)
कर्षण adj. karSaNa hurting

یکشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۹۹

نام هندی ایندیا و نام یونانی آسیا مترادف بوده اند

نام های بومی هند یعنی مهه لوکه (یعنی کشور بزرگ، ملوخای سومریان)، مها بهاراته (مهه-بهارَ-اَتی، سرزمین پُر ثروت بزرگ) و ایندیا (ایند-آیه، پُر ثروت) و ساتاگیدیه (ثته گوش، سرزمین پر ثروت) مترادف با نام هیتی و یونانی آسیا به معنی سرزمین اشباع از ثروت بوده اند که این نام به خاطر ثروتمندی فلات آناتولی (سرزمین سمت بر آمدن خورشید) به صورت آسیای صغیر بدانجا نیز اطلاق شده است. مسلم به نظر می رسد نامهای سوهی و ارزهی اوستا که هر دو به معنی سرزمین با ارج و سود بوده اند و به عنوان دو کشور شرقی و غربی با هم مشتبه شده اند، همان هند و ارزوه (کشور باستانی غرب آسیای صغیر) بوده اند. همین معروفیت به ثروت معانی هند و آسیا بوده است که یونانیان را تطمیع به لشکرکشی بدان سوی نموده است:
मह adj. maha great
लोक m. loka country
भार m. bhAra burden
अति adverb ati far too
इन्दति verb indati {ind} be powerful
आय m. Aya profit
सात n. sAta wealth
गाढ adj. gADha very much
اژهٔ ایند (قدرتمند) واژهٔ شناخته شده ای در هند بوده است و در نام خدا-پهلوان هند، ایندره (برخوردار از قدرتمندی) به کار رفته است. ایرانیان واژهٔ ایندیا (بسیار قدرتمند) را هند تلفظ کرده اند، نه نام رود سند را. یونانیان که خود به هندوستان رفته بوده اند. هند را نه سندیا و هندیا بلکه با لفظ بومی ایندیا معرفی کرده اند که یکی از چهار نام بومی هندی مترادف آنجا به معنی سرزمین بسیار غنی و ثروتمند بوده است.

شنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۹۹

معنی نام دریای کانسوی (کیانسی)

در فرهنگ واژه های اوستایی احسان بهرامی، نام کانسو (کیانسی) از ریشهٔ کَن (کندن) آمده است. این یادآور نام خلیج فارس است. چون واژهٔ خلیج را هم به معنی (محل گودالی و فرو خلیده) می گیرند. و بابلی‌ها معتقد بودند که اوتناپیشتیم (آنکه زندگی جاودانه یافت) در دریای پست مصب رودخانه ها (خلیج فارس) زندگی می کند که زرتشتی ها نیز سئوشیانت را با آن (دریای کیانسی) ربط داده اند. حتی چاه امام موعود نیز گواه آن است.

جمعه، فروردین ۲۹، ۱۳۹۹

معنی محتمل منصورآبادها و خیرآبادهای ایران

با توجه به کثرت وجود 14 قصبۀ پراکنده مختلف در ایران، از جمله شهر مهران، منصور آباد نام دارند، احتمال دارد لا اقل برخی از این نامها معرب از مان-سورَ (خانۀ نیرومند) بوده باشند. ابن اسفندیار در سمت دامغان از دژ مستحکمی به نام منصوره کوره یا منصوره کوه نام برده است.
قبلاَ متوجه شده بودم، روستاهای زیاد ایرانی با نامهای قاسم آباد و غیاث آباد در واقع کسیم آباد (روستای کوچک) و کهس آباد (روستای دارای قنات) بوده اند که در مورد آنها مصداق دارد.
نظر به کم جمعیتی خیرآبادها نام خیرآبادهای فراوان ایران هم در اصل خوارآباد (آبادی کوچک) بوده است. جزء خیر به معنی خوار و خُرد در واژهٔ ناخیر (گلهٔ گاو و الاغ) به کار رفته است. ناخیر آذری و کُردی به معنی گله چارپایان نا-خُرد (نه خوار و کوچک) است. چون برای لگد نشدن بز و گوسفند را قاطی ناخیر (گلهٔ گاو و الاغ) نمی کنند. خُرد (خوار-ت پهلوی) را در آذری خیردا می گوییم.

محل شهرهای قدیمی مسرقان و طرازک و ماهی روبان و ترب خوزستان

گای لیسترانج محل شهر مسرقان (مس-ارگ-ان، محل ارگ بزرگ) را میانۀ عسکر (بند قیر) و شوشتر دانسته است. یعنی همانجایی که اکنون قصبۀ خان قلعه قرار گرفته و نامی مترادف با آن دارد.
محل شهر نیشکر خیز طرازک (محل تولید جامه) را که حمدالله مستوفی میگوید که نیشکر آن بهتر و بیشتر از دیگر نقاط خوزستان است می توان با قصبه گتوند (محل تولید پنبه عقیلی) در شمال غربی شوشتر مطابق دانست.
سرانجام توصیفی که حمدالله مستوفی در نزهة القلوب از محل شهرهای ماهی روبان و تِرب (یعنی شهر دو گلو، منظور شهر دو گلوی اروند کنار شامل دو بخش شمالی [قصبه نصار] و جنوبی [قصبه معمره]) می دهد، نشانگر همان شهرهای بندر ماهشهر (ماچول= ماسی-ول، محل ماهی) و معمره (محل پر آب و گیاه) حالیه است: " ترب از اقلیم سوم است و شهر کوچک است و گرمسیر. بر کنار دریا افتاده است؛ چنانکه جزر و مد ماهیان را در خشکی اندازد و قوت ایشان از آن بود و مردمش قوی هیکل و دراز بالا و صاحب قوت و سیاه چهره باشند. باغستان بسیار دارد و نارنج و ترنج و لیمو و خرمای خوب درو بسیار بود."

پنجشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۹۹

نامهای ایرانی شهر اهواز و خرمشهر و آبادان و هندیجان و سوسنگرد و بصره و عماره در نقشه های بطلمیوسی

نام شهر اَهواز در نقشه های بطلمیوسی به دو صورت ایرانی و سومری تَریانه (محل پایینی) و کیسیا (محل پایینی) دیده میشود. بر این اساس خود نام شهر اهواز (به صورت اوستایی اَوَ-اَذَ، یعنی واقع در سمت پایین) به همین معنی به نظر می رسد.
نامهای گران و خاراکس (محل دژ سترگ) و انوچته (محل دور و پایینی) و تِرِدون (محل عالی) و خاراسنه (خارا-شنه، مسنه، محل بزرگ) و آسیه (عمارت) به ترتیب مربوط محمره (مهوَره ، شهر بسیار با ارزش) و آبادان (ائیبی-دان، محل دژ بلند) و هندیجان (محل کناری) و سوسنگرد (سو-شن-گرد، محل دژ خوب ساخته) یا خفاجه (خوا-جه، محل خوب) و بصره (بس-رئه، بسیار با شکوه) و عماره هستند:
मह् adj. Mah great, वर adj. Vara valuable
तार adj. tAra excellent, अध्वन् m. adhvan place
अनु ind. anu under, स्थ adj. stha place
सूष m. sUSa strength, कृत ppp. kRta made
आस्या f. AsyA abode
http://members.casema.nl/h.vandeukeren/histotron/086n32sc05.htm

اتیمولوژی سوزن

اتیمولوژی سوزن: ترکیب سیوَ (دوزنده) و ذَئنَ (وسیله، سلاح) یعنی وسیله دوزندگی به نظر می رسد:
सिव m. siva sewer, सिव m. siva stitcher

دوشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۹۹

مطابقت گئوش اوروَن اوستا با گاو نشسته و جام به دست عیلامی

نام گئوش اوروَن را روح گاو معنی کرده اند ولی با توجه به واژۀ اوستائیِ اورونیه (آوند) و اوروَ(ن) سنسکریت (زمین) می توان آن را به معنی گاو دارای آوند و الههٔ گاو شکل زمین (گاوی که زمین را بر شاخ یا گردن خود دارد) هم در نظر گرفت. در اساطیر آریاییان هند زوج اولیهٔ دیائوس (خدای آسمان) و پریتهوی (الههٔ زمین) به عنوان نخستین خدا و الهه به شکل گاو هستند. گئوش اوروَن اوستا با پریتهوی و گئوش تشن (آفريدگار گاو) اوستا با دیائوس مطابقت دارد. در اساطیر ایرانی گاو اوکدات (گاو نخستین) که همزمان با کیومرث (گیه مرتن، گئومرد) در دو سوی رود دائیتی خلق می‌شوند، یاد آور آنان هستند. اسطورهٔ اینها به شکل آفرینش غول ایمر (یَمه، همزاد) و گاو ائوذومبلا (گاو بزرگ پر شیر) به اسکاندیناوی رسیده است.
تندیس نقره‌ای گاو نشسته یکی از اشیای باستانی است که متعلق به دوران نیا-عیلامی است. قدمت این تندیس ۲۹۰۰ تا ۳۱۰۰ سال پیش از میلاد است. سر و دستان موجود، گاو است و تن آن انسان می‌باشد. تندیس نقره‌ای گاو نشسته در جنوب غرب ایران کشف شده‌است. این تندیس ۱۶٫۳ سانتی‌متر ارتفاع دارد. مجسمه نقره‌ای لباس مخصوصی را بر تن کرده که دارای الگوی پله-پله می‌باشد و به شکلی راه راه آن را مزین کرده‌است. گاو در حال گرفتن یک جام با دهانه لوله‌ای است. تندیس نقره‌ای گاو نشسته در موزه متروپولیتن نیویورک نگهداری می‌شود.
مجسمه گاو عیلامی با لباسی منقوش به طرح پلکانی و جام دهانه داری که در دست دارد، آمیختگی جالبی از ویژگی‌های انسان و حیوان را نمایش می‌دهد. البته این گونه نمایش ترکیبی (حیوان در نقش انسان) در دوره عیلامی مقدم معمول بوده و احتمالاً نشان نوعی قدرت فوق طبیعی بوده که از طرف خدایان به پادشاهان اعطا می‌شده‌است. با اینکه کاربرد این تندیس کاملاً مشخص نشده‌است، نوع جام و طرح‌های حک شده روی لباس، بیانگر نوعی مراسم آیینی یا جشن مذهبی است. همچنین جنس نقره‌ای این مجسمه معروف که در عصر مس (حدود ۵۰۰۰ سال پیش) ساخته شده، علاوه بر هنرمندی قابل ستایش سازندگان آن، بیانگر پیشگامی تمدن عیلام در فناوری استخراج و ذوب فلزات گرانبهااست.

اتیمولوژی آستانه (آئی-ستانه، قسمت ورودی اقامتگاه)

اتیمولوژی آستانه (آئی-ستانه، قسمت ورودی اقامتگاه):
आय m. Aya income
स्थान n. sthAna station
آئی اوستایی و آیَ سنسکریت (آمدن، ورود) در مصدر امری آی فارسی زنده مانده است.

معنی نامهای کهن رودسر

رود سر ترجمه دری نام کوتم (دژ و محل واقع در پهلوی نوک و سر [رود]، کوت-دم) است. هوسم نیز به معنی دارای نوک و انتهای مناسب است. کوت- و سم- به لغت فارسی و سنسکریت؛ سم- که در لغت سامان (مرز) هم مستتر است:
कोटि f. koTi end
कोट m. koTa stronghold, कूट m. kUTa dwelling
शामन n. zAm[[ana] end
نام کوهستان نزدیک آنجا، سماموس می تواند سیما (زیما)-موث باشد یعنی آشیانۀ سرما.

یکشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۹۹

معنی نام کُرد

هردو صورت نام کُرد به معنی منسوب به جهنده (مار پرست) بوده اند که در اسطوره کُردی شاماران باقی مانده است. نامهای ساخو های سکایی و کیمری کردستان و نام سئورومتها (اسلاف صربوکرواتها) به همین معنی مارپرست بوده اند.
गूर्द m. gUrda jump
कूर्द m. kUrda jump
در جنوب گوردوئن نام منطقۀ آدیابن (نودشیراکان، محدودۀ آبهای متلاطم) یا همان جزیرۀ کنار امواج رود رنگها (دجله) که در اوستا محل خاندان فریان تورانی (پیران ویسهٔ تورانی، به معنی سکایی سَّمی ناحیهٔ کناری) به شمار آمده، دیده میشود. نامهای کَردا (بریده، جدا شده)، بقردا (بَقّر-داح، سرزمین جدا شده) نیز مربوط به همین آدیابن (جزیرهٔ ابن عمر) بوده اند. بنابراین در پیدایی نام کُرد، چهار نام ایرانی کردا (جدا شده)، کُردا (رمه دار)، کرداک (کردوخ، قداره بند، مسلح) و کُردَ (دارندهٔ توتم مار جهنده) اشتراک داشته اند.

شنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۹۹

اتیمولوژی نام کَبک

نام کَبک به کَوَ-اَک به معنی سر و صدا کننده است:
कव m. kava sound
واژهٔ فارسی غَو (فریاد) از همین بُن کَوَ به نظر می رسد.

اتیمولوژی محتمل واژه های بُقچه، بُغراو (فریاد بلند) بُغز و بُغرنج

بقچه به صورت بَغچه (بَقچه) به معنی محفظه جدای کوچک است. بُغراو (بَغیرِ- آذری) به صورت سنسکریتی بوکارَ به معنی فریاد بلند حیوانات و بُغ-ز (بُغ-زا) و بُغ-رنج از ریشهٔ اوستایی وُئیغ- (اندوهگینی و پریشانی) به نظر می رسند.
भाग m. bhAga compartment
बुक्कार m. bukkAra cry of any animal

چهارشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۹۹

نام لُرستان (سین گیان نقشه های بطلمیوسی، محل گیاه) می تواند از اوروهٔ اوستایی به معنی محل چراگاهی گرفته شده باشد

نام قدیمی تپه گیان (محل گیاه) را منابع آشوری به صورت آریارمی آورده اند که صورت اصلی و بومی آن را آریا اوروه (چراگاه نجبا) باز سازی کرده و آن را با اوروهٔ اوستا (چراگاه) مطابقت داده اند. از آن جایی که واژهٔ لَوَر در کُردی به معنی گیاه و علف است. لذا نام لُرستان با سرزمین کاسیان باستان (پرستندهٔ خدای نباتات) و اوروهٔ اوستا (مرتع) مطابقت دارد که آفریدهٔ اهورامزدا و سرزمین قداره بندان (کاکو ها، مارافی های اتحادیهٔ پارسها= کُشندگان) معرفی شده است. جالب است که نام آریا اوروه (چراگاه نجبا) با آریاورتهٔ اساطیری آریائیان هندی نیز مترادف و یکی است.
در اوستا، فرگرد اول وندیداد، از سرزمین سرچشمهٔ رود رنگها (دجله، شاخهٔ کرخه) به عنوان محل قوم تئوژیه یاد شده است که در جوار سرزمین زمستانی (زاموآ، کردستان) بوده است. نظر به واژهٔ توژ کُردی یعنی شمشیر منظور از این مردم همان مارافی ها (کُشندگان) نیاکان لُران بوده اند. نام اوستایی کشور اپخشیره (دارندگان شمشیر) نیز متعلق به لُرستان به نظر می رسد.

سه‌شنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۹۹

ریشهٔ نام و اسطورهٔ گیاه اساطیری گئوکرن

گَئو در باب نام گیاه گئوکرنِ وسط دریای فراخکرت، همان گیاه است و کرنه یعنی جوان کنندهٔ دور دست (کَرَ-یونَ) و همان گیاه جوانی و جاودانگی اساطیر بابلی است که گیلگمش برای کسب آن به دریای مصب رودخانه ها (دریای مازندران یا خلیج فارس) رفت. نام ایرانی دیگر آن هوم سفید بوده است.

اتیمولوژی هویدا و پیدا

در ترکیب واژهٔ پیدا جزء اول را پَئیتی اوستایی به معنی دارای ِ تشخیص داده اند. و جزء دوم ترکیبی از مصدر اوستایی دی (دیدن) به نظر می رسد. لذا به نظر می رسد این دو واژهٔ هویدا و پیدا مترادف هم، ترکیب واژه های اوستایی هوَ (دارای) و پَئیتی (دارای) با وَئِدا (دید، از مصدر دی= دیدن) باشند. هوَ در نام هوَخشتر (آواکساتار، دارای شهریاری) نیز به معنی دارنده است که آن را به سهو به معنی خوب (هو اوستایی) گرفته اند.

مطابقت کوههای باستانی کارنئول و زابو با کوه زاگروس و هزار

کوه کورون خبر آمیانوس مارسلینوس بین عیلام و ماد می تواند به معنی منسوب به بزکوهی به همان معنی زاگروس (کوه شکارچی بزکوهی) باشد. سومریها نام آن را به شکل کارنئول (منسوب به جانور شاخدار، بزکوهی) آورده اند و مکان سیمرغ آنزو دانسته اند. نام کوه زاگروس به یونانی یعنی شکارچی که در نقشه های بطلمیوسی در سرزمین ساگارتیان (گورانها) قرار گرفته به وضوح یاد آور نام ایل کُرد کلهُر (شکارچی بزکوهی) در این منطقه است.
کوه دیگری که سومریان در ایران و در سمت آرتته (کرمان) در رابطه با الهه اینانا یاد کرده اند، کوه زابو (مجتمع) است که مطابق کوه هزار است.

یکشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۹۹

مطابقت کیلامباتی (کیلان) با کبودراهنگ

نام کیلامباتی (محل درختان زالزالک فراوان) در کتیبه های آشوری، در سمت کیشه سو (همدان)، با کیلان خبر موسی خورنی (محل درخت زالزالک) و آن هم با کبودرآهنگ کنونی (کوفی-درو-هنگ، محل تجمع درختان کوهی) مطابقت می نماید.
دو دژ کیلمان (محل درختان زازالک، گیدار/قیدار) و کولمان (محل گله) در ماد و مرز عیلام بوده اند، با کیلامباتی (کبودرآهنگ) ربط داده نشده اند. آنها به غیر از تپه گیان نهاوند هستند. تپه گیان همان سین گیان (محل گیاهان) در نقشه های بطلمیوسی و آن هم همان اوروهٔ اوستا و آریارمی (آریا اوروهٔ) کتیبه های آشوری (مرتع نجبا) است. دژ کولمان (محل گله) در سمت بین گردنۀ ساپاردا (سهرورد) و خارخار (دیواندره) و الیپی (کرمانشاه) می تواند همان گیلان غرب کرمانشاهان باشد.

تحقیقی در جغرافیای باستانی نواحی ماد

نامهای باستانی مناطق بین استانهای کرمانشاهان و سمنان
ما در اینجا مطالب مربوطه در این باب را از تنها تاریخ معتبر ماد یعنی تاریخ ماد تألیف دیاکونوف، به ترجمه کریم کشاورز را نقل نموده و تبیین خود را در پایان ضمن متن بر آن می افزائیم: سارگون دوم پادشاه سفاک آشوری در سال 713 قبل از میلاد لشکرکشی به داخل ماد را آغاز کرد. مادها از سال 714 منتظر این حمله بودند و از آن بیم داشتند. بیم شان تنها سال 705 ریخت که در آن هنگام سارگون برده دار شکارگر مادها خود به دست فراسپ پادشاه کشورگشای سکایی (افراسیاب اول، ایشپاکای/اسپارگاپیس) در کنار دژکولومیان (تخت سلیمان) غافلگیر شده و به قتل رسید. بنا به اوستا، یشت نوزدهم زمانی که فراسیاب اول (فراسپ) فرمانروای تازی زئینی گو (زنگیاب، سارگون دوم) را به قتل رساند، دارای فر کیانی بود. به هر حال در گزارشهای سالنامه های سارگون ضمن شرح لشکرکشیهای وی اسامی کهن مناطق مختلفی قید شده اند که بسیاری از آنها قابل تعیین می باشند. ما در اینجا صرفا نامهای مذکور در همان گزارشهای سال 713 قبل از میلاد را مورد مداقه قرار می دهیم: بهانۀ لشکرکشی سال 713 شورشی بود که در ناحیه کارالا (در یکی از دره های زاب کوچک، محتملا ناحیه سنقر کلیایی) وقوع یافت و ساکنان آنجا مردی را که دست نشانده آشوریان بودند طرد کردند. سارگون ساکنان کارالا را قلع و قمع کرده و 2200 تن از سران ایشان را امان داده و به حضور پذیرفت. از آنجا عازم ماد مرکزی و الیپی (کرمانشاهان) گشت. پس از ورود به الیپی دالتو (یا تالتو) پادشاه آنجا را بر سریر سلطنت وی مستقر ساخت. این عمل بدان سبب ضرورت یافت که پادشاه مزبور طرفدار آشور بود و اتباع وی و حتی بزرگان و اعیان نیز از این رهگذر از وی ناراضی بودند. لشکریان آشور از آنجا به داخل ماد رهسپار شدند. متن منبع ما در این مورد چنین میگوید. نظر به آغاز و انجام رفت لشکرکشی، مسیر این تهاجم بین کرمانشاهان (الیپی) و سمنان (سرزمین آریبی=عربهای شرقی) قرار داشته است:
"کشور سیگری سو (صحنه)، کشور بیت باعان (خانه خدا= معبد ایشتار کنگاور)، ایالت ماد که در مرز الیپی است (ناحیه همدان)، کشور ...، کشور آپساخوتی (دارای گردنده سخت گذر=آدراپانای خبر ایزیدور خاراکسی، اسد آباد)، کشور پارنوآتی (نوبران)، کشور اوتیرنا (=جایگاه بزرگ، بیوران)، دهکده دیریستانو (=صومعه ، رازگان)، کشور...، کشور اوریاکی (که بعدأ اوپیته فرزند دایائوکو آن را تسخیر نمود، و در ناحیه رودکها قرار داشته، همان خرقان)، کشور ریمانوتی (رباط کریم)، ایالت کشور اوپورئی (چشمۀ با شکوه=رغه، ری) کشور اویا دائوئه (ایوانکی)، کشور بوستیس (پلشت)، کشور آگازی (علی القاعده همان اوالی، آبعلی) کشور آمباندا (دماوند)، کشور دانانو (=جایگاه بالایی/ فرازکوه، فیروزکوه)، ایالات دوردست در مرزهای کشور آریبی مشرق (اعراب سمت سمنان)، ایالت مادهای مقتدر که یوغ خدای آشور را فرو افکندند و مانند دزدان به کوهها و بیابانها روی آوردند، من هیزم شعله ور به تمام دهکده های ایشان افکندم و سراسر سرزمین ایشان را به تلهای ویران و فراموش شده مبدل ساختم." بیشترین نامهای عمومی مناطق ماد بزرگ و میانی و مراکز آنها را در گزارشهای لشکرکشی سالنامه های تیگلت پیلسر پادشاه آشوری می توان پیدا نمود که متن آنها با توضیحات الحاقی اش از سوی ما در تعلیقات فصل دوم تاریخ ماد، صفحات 508 و509 از این قرار است:
"تعیین مسیر و محل لشکرکشی های تیگلت پیلسر به خاک ماد بسیار دشوار است. ما چهار روایت اصلی در بارۀ نواحیی که وی در نوردیده بوده، در دست داریم. در سالنامه ها مذکور است که لشکرکشی اول (744 ق.م) اختصاص به [نامورو در دره دیاله (یا پارسوا= ناحیه کناری)] و بیت زاتی (شازند)، بیت آبدادانا (بیجار)، بیت کاپسی (ملایر) و بیت تازاکی (تویسرکان) داشته است. در سالنامه های مزبور ضمنأ برخی جنگهایی را که در سرزمینهای پارسوا که پایتخت آن نیکور (ننور) بوده و بیت زاتی (شازند) و تا حدی آبدادانا (بیجار) و بیت سانگی (سنندج) و بیت کاپسی (ملایر) و دیگر آرنزیاش (حلبچه)، کیشه سو (همدان)، ارازیاش (اردلان)، سومورزو (سنقر) و بین همبان (کرمانشاه) وقوع یافته بوده بر می شمرند. و از آن پس فهرست کلی از حکام که سر به اطاعت نهاده بودند، میدهند که درست محفوظ نمانده است. ظاهرأ شرحی که در لوح سنگی اول نمرود آمده نیز مربوط به همین لشکرکشی می باشد: بیت همبان (کرمانشاه)، سومورزو (سنقر)، بیت باروآ (بهاره)، بیت زوآلزاش (دلیجان)، بیت ماتی (مریوان)، توپلیاش (دره دیاله)، تیل تارانزای (کلاترزان)، پارسوا (کردستان ایران، در سمت زاموآ= دره شهر زور)، بیت کیپ سی (ملایر) تا شهر زاکروتی (زنگنه یا یاسوکند) و مادهای نیرومند. لشکرکشی دوم (737 ق.م)، طبق مندرجات سالنامه ها به بیت سانگی (سنه، سنندج)، بیت تازاکی (تویسرکان)، مادها، بیت زوآلزاشو (دلیجان) و بیت ماتی (مریوان) تخصیص داده شده بوده است. و جداگانه نام نقاط مسکونی زیر آورده شده است: ناحیه ای که مرکز آن بیت ایشتار (الشتر یا اشترینان) بوده، بیت کاپسی (ملایر)، شهر تادی روتا (توره) و نیروتاکتا (نهرمیان)، سیبور (ساوجبلاغ)... آریارما (تپه گیان نهاوند)، خروسی (خلجستان)، ساکسوکنو (ساروق)، کارزیبرا (گازران)، بیت ساگبات (کارکاشی، کاشان)، سیلخازی (سیالک)، تیل آشوری (یکی از تپه های باستانی مجاور سیالک کاشان). دومین لوح سنگی نمرود یکجا امکنه زیر را بر میشمرد: بیت همبان، بیت سومورزو، بیت باروآ (بهاره)، بیت زوآلزاش، بیت ماتی، توپلیاش (دره دیاله)، بیت تارانزای، پارسوا، بیت کاپسین و نقطه مسکونی زاکروتی (زنگنه یا یاسوکند) که ظاهرأ مربوط به لشکرکشی اول بوده است. و بیت ایشتار (کنگاور) و نیشای (نهاوند) و گیزین کی سی (قزوین)، نقطه مسکونی سیبور، اورننا (=کوهپایه، کرج)، نیپاریا (=دارای منبع آب زیر زمینی، قم) و کشورهای بوستوس (پلشت)، آریارمی (ورامین، حالا تصور می‍کنم آریارمی یا همان آریا اوروه مطابق تپه گیان نهاوند است)، خروسنی (خوار)، روآ (ری، قبل از کویر نمک)، اوشکاکان (جوشکان)، شیکراکی (شجاع آباد) و تیل آشوری یا دژ بابلیان (تپه سیلک کاشان). ضمنأ در کتیبه مصرأ اظهار شده که همۀ این نواحی جزو قلمرو آشور بوده و حکامی و جانشینانی از طرف آن کشور در آنجا مستقر بوده اند. کتیبه ای از بر لوح گلین از نمرود به تاریخ 728 ق.م باقی است که اطلاعات دقیقتر ولی کلی به ما میدهد. فهرست آن کتیبه چنین است: نامرو (در دره دیاله)، بیت سانگی تویی (سنندج)، بیت همبان (کرمانشاه)، سومورزو (سنقر)، باروآ (بهاره)، بیت زوالزاش (دلیجان)، بیت ماتی (مریوان)، توپلیاش (در دره دیاله)، تارانزای (کلاترزان)، پارسوا، بیت زاتی (زرند)، بیت آبدادانی، بیت سانگی، بیت تازاکی (تویسرکان)، بیت ایشتار (الشتر یا اشترینان)، زاکروتی (زنگنه). کتیبۀ مزبور ضمنأ به خصوص تصریح می کند که نواحی یاد شده که تقریبأ همه مربوط به لشکرکشی اول بوده جزو ایالات آشور شده بوده اند. و بعد بلافاصله اسامی ذیل آمده است: گیزینی کی سی (قزوین)، نیشا (نهاوند)، سیبور (ساوجبلاغ). اوریمزان (ورامین)، رعوسان (حسن آباد)، نیپاریا (قم)، پوستوس (پلشت)، آریارمی (آریارمی یا همان آریا اوروه مطابق تپه گیان نهاوند)، خروسی (خوار، گرمسار)، ساکسوکنو (ساروق)، آراکتو (اراک)، کارزیبرا (گازران)، گوکی ننانا (کوشکک)، بیت ساگبات (کاشان)، سیلخازی یا دژ بابلیان (سیالک)، روآ (ریوند، قبل از کویر نمک)، اوشکاکانا (جوشکان)، شیکراکی (شجاع آباد) و سرزمین طلا (اردستان).
در منابع کهن بین النهرین در رابطه با لشکرکشی بابلیها و آشوریها همچنین از شهرها و نواحی زیر هم یاد شده است: اورکیش (شهر پایینی، الکوت)، ناوار (سرزمین الهه کاسی کوهستان شمالی، حوضۀ دره دیاله)، خارسی (کارس منابع یونانی، کرمانشاهان)، کیماش (بلوک کماسی کردستان)، خومورتی (توز خورماتو)، خوخونوری (باوه نور)، گانخار (قصبۀ گهواره بین کرمانشاه و سرپل ذهاب)، آل شوسین (قصر شیرین)، دیمات ان لی لیا (ده مندلی)، خامازی (خفاجه)، کوک کوما (کمیجان)، رمدانی (رزن)، خارخوبارا (رودآور)، کیلامباته (کبوتر آهنگ)، اوریانگو (ایرانشاه)، زابشالی (حوضۀ زاب سفلی)، داگارا (دیاله)، هابهی (بلوک بهی سقز)، کیروری (کفری کردستان عراق)، سیمره (حوضه رود سیروان)، اولمانیا (حلوان)، آداعوش (قلعه دیزه)، خارگا (خانقین)، خارماسا (خورمال)، گیلزان (طبق قاعده تبدیل گ به و، ب همان قصبه بارزان)، بادتیریکان (خارخار، دیوان دره)، کارزیابکو (بعقوبه).
در لشکرکشی سارگون دوم آشوری حدود سال 715 پیش از میلاد از سوی آشور به سمت کردستان و زنجان و میانه که به مقصد نبرد با اوراتو صورت گرفته است از قلاع و قصبات زیر یاد شده است: سوریگاش (سقز)، آپپاتار (آبدادانا، بیجار)، کیت پات (تکاب) کیشّلو (کوشکین)، کیندائو (قیدار)، آنزاری (انجرود)، بیت باگای (خدابنده)، شوآن داخول (شیخ طبق)، دوردوکان (ترکمان)، سوکا (سبز)، میسو (میانه)، بالا (بادلو)، آبی تیکنا (آچاچی) و سرانجام دژ پانزیش که بین میانه و زنجان قرار داشته با قصبه آغ کند مطابقت دارد. در لشکرکشیهای سارگون دوم آشوری به ماد از سیگریس در ناحیه رودکها (سمت سجاس)، بیت خیرمامی (خرم دره)، اومارگی (ابهر)، مالی (مهین) نیز نام برده شده است. ناحیه رودکها (شانارته) شامل دره قزل اوزن (گیزیل بوندا، رودک علیا) و دره خررود/قره چای (راماتئا، رودک سفلی) بوده است.
مطابقت بیت کاپسی با ملایر
در لشکرکشی های آشوریان از شهری به نام بیت کاپسی (محل تهیۀ شراب) به همراه نام بیت ایشتار (اشترینان یا الشتر)، زاکروتی (زنگنه)، تادی روتا (توره)، سیبور (سامن)، نیروتاکتا (نهرمیان) و نیشای (نهاوند) نامبرده شده که با شهر ملایر (محل تهیۀ شراب انگوری) مطابقت می نماید.
نامهای کهن ساوه و تویسرکان و ملایر در منابع آشوری
در منابع آشوری نام بیت ساکی یا بیت سانگی (سَوَنگهه= سَوَ، محل میوۀ پر سود= سو-فالی سنسکریت= میوۀ انار) و بیت تزّکی و بیت کاپسی (محل شراب) در دو مورد در شرح لشکرکشی های آشوریان با هم در منطقه واحدی در شرق ماد ذکر شده اند که به ترتیب با ساوه و تویسرکان و ملایر مطابقت دارند.
مطابقت تادی روتا با قصبۀ توره
در کتیبه های آشوری تیگلات پیلسر سوم که به حدود سال 737پیش از میلاد ضمن بر شمردن فتوحات و نواحی غارت کرده اش در نواحی ماد مرکزی در این ناحیه در کنار بیت کاپسی (ملایر) از شهری به نام تادی روتا نام برده شده است که به وضوح مطابق همان قصبه توره است.
بررسی نامهای تاریخی کهن اراک، آشتیان و فراهان
در صفحه 502حواشی فصل دوم تاریخ ماد تألیف دیاکونوف، ترجمه کریم کشاورز ضمن ذکر مناطق سمت این حوالی از سه شهر بیت ایشتار، کاپسی، تادی روتا (با علامت سؤال یعنی قرائت نامطمئن) و نیروتا کتا (جایگاه پایین رود) نام برده شده است که به ترتیب مطابق الشتر یا اشترینان، ملایر، توره و نهرمیان می باشند. نام کاپسی که در کتیبه های مربوط به لشکرکشیها و سالنامه آشوری به کرّات یاد شده با شهر ملایر مطابق است . نامهای ور (دژ) ورشه (دژ شاهی، آبادی سلطان= سلطان آباد) که در عهد تسلط اعراب و بعد از آن در این منطقه از آن نام برده شده است، قابل تطبیق با قصبه حصار می باشد که اکنون شهر اراک گفته میشود که پیشترعراق (لابد مأخوذ ازارک یعنی دژ) نامیده می شده است. نام باستانی آراکتو در این سمت گواه آن است. کسروی در کتاب کاروند خود به درستی حدس زده است که این اماکن این مناطق خصوصا آشتیان (ورهشی باستانی، ورکسه پرنه) جایگاه دینی و اقتصادی والایی داشته و مکان معابد کهنی بوده اند. فراهان (فرمیهن یعنی "جایگاه با شکوه و فر") هم جای مجلل ترین معبد/ آتشکده ایرانیان باستان یعنی کا- ریان (یعنی پرستشگاه باشکوه) یکی از چهار آتشکده معروف عهد ساسانیان بوده است که بعد از به غارت رفتن آن توسط اعراب آتش مقدس آن به دژ روستای پردغان (فردجان) حمل شده بود.
نامهای باستانی برخی نواحی میانی ماد در کتیبه های آشوری (همراه با نام معادلهای کنونی محتمل آنها)
بیت ایشتار (طراز ناهید/تیراز ناهید= پرستشگاه نیرومند ناهید (معصومه) یا محل ناپدید شدن ناهید [در سمت قم])، بیت کاپسی (قم)، تادی روتا (توره)، سیبور (ساوه)، گیزین کیسی (قزوین)، اورننا (فرمیهن)، گوکی ننا (گرکان)، کار زیبرا (گازران) و ساکسوکنو (ساروق). نام کهن کرمانشاه در منابع آشوری و یونانی یعنی خمبادان (همپادان، سمپادان) و سامبان را میشود به معنی پایگاه مردم انجمنی (ساگارتیان، گورانها) گرفت.
نامهای دیرین کرمانشان و هرسین و کنگاور و الشتر و کنگاور و کوهدشت
در کتیبه لشکرکشی تیگلت پیلسر سوم که متعلق به سال ۷۳۷ پیش از میلاد می باشد٬ در این سمت از نواحی بیت سانگی (خانه سنگی)، بیت تازّاکی (خانه استوار)، بیت ایشتار، کینگی کانگی و کین دی گیاسو نام برده شده است که به ترتیب نشانگر کرمانشان (خانه سنگی)، تویسرکان (دژ سنگی)، الشتر یا اشترینان، کنگاور و کوهدشت می باشند.
صورت قدیمی نامهای کنگاور، سقز،سنقر و هرسین
در کتیبه های آشوری به جای نامهای کنونی کنگاور (کنگوبار، دژ دارای گنج)، سقز، سنقر(سنگ ور=دژ سنگی) و هرسین (خروس- شین=جایگاه خروس) اسامی کار کارخوندیر (دژ معبد درخشان)، سوریگاش، سومورزو و کشور خروسان (مات تارلوگاله) دیده میشود.
نام نواحی قم و کاشان در کتیبه های آشوری
کتیبه ای از بر لوح گلین از نمرود به تاریخ ۷۲۸ ق.م باقی است که چنین اطلاعاتی (با مناطق قابل قیاس آنها) از نواحی ری و کاشان به ما میدهد. اوریمزان (محل ور[=دژ] بزرگ، ورامین)، رعوسان (منطقه باشکوه، حسن آباد)، نیپاریا (منطقه دارای آب انبار، قم)، بیت ساگبات (دژ سنگی، کاشان)، سیلخازی یا دژ بابلیان (سیالک)، روآ (راوند، قبل از کویر نمک)، اوشکاکانا (محل چشمه، جوشکان استرک)، شیکراکی (خانۀ نیرومند، شجاع آباد) و سرزمین طلا (اردستان).
نامهای باستانی برخی مناطق بین استانهای همدان و کرمانشاهان و کردستان
در لشکرکشی که سارگون دوم آشوری در سال ٧١٣ پیش از میلاد به سمت الیپی (ما بین کردستان و کرمانشاهان و همدان) که تحت فرمانروایی تالتا (به لغت سانسکریت یعنی سرکوب کننده اشرار) بود صورت گرفت، از نواحی زیر یاد شده است که با توجه به معانی لفظی سانسکریتی/اوستایی این اماکن با نامهای جغرافیایی قابل قیاس کنونی شان از این قرار هستند: سیگری سو (گسترده در سینه کوهستان)/صحنه (دژ واقع در سینه کوه) [نام سنندج/سیسر جای دیگر به صورت سی سیرتو= محل بسیار گسترده و نیرومند ذکر شده است]، بائیت عان (خانه ایزد آسمان)/بیستون (بغستان)، ماد (سرزمین نجبا)، آپساخوتی/ اسد آباد، پارنوآتی (به سمت پایین قرار داده شده، دارای خانه های پلکانی)/پاوه، اوتیرنا (واقع در سرپایینی دامنه)/اورامان (دارای خانه های واقع در سر پایینی)، دیریستانو (محل نیرومند)/دیوزند، اوریاکی (محل نیرومند)/قروه (محل وسیع و نیرومند)، ریمانوتی (محل شادی)/روانسر، اوپورئی (بالایی)/باوله، اویادائوئه (محل نگهبانی نیرومند)/اوربه، بوستیس (محل نیرومند باشنده)/بست، آگازی (محل واقع در دره ژرف)/سنقر(شین گور= محل واقع در گودی)، آمباندا (محل تقسیم آب)/امین آباد، دانانو (محل غلات)/دانان. ایالت دوردست کشور آریبی شرق و همچنین ایالت مادهای مقتدر (نظر به ترادف ماد و آریزانتی به معنی نجبا باید نام قوم واحدی باشند که به نظر می رسد همان ساگارتیان ماد بوده باشند).
جغرافیای تاریخی کهن شمال غرب ایران
در اینجا برای سادگی مطلب از آن نواحی این منطقه سخن به میان خواهم آورد که در مقالات سابق در باب آنها کلامی نرفته است. منبع اساسی در این باب همانا یادگار بزرگ ایگور میخائیلویچ دیاکونوف یعنی تاریخ ماد به ترجمۀ کریم کشاورز است. ما در اینجا مندرجات تألیف وی را اساس قرار داده و از این طریق بر روی جغرافیای تاریخی و تاریخ باستانی این ناحیه که مورد مشاجره پان ایرانیستها و پان ترکیستها است، پرتوی می افکنیم. دیاکونوف بر اساس کتیبه های آشوری از ناحیۀ زیکرتو و شهر و دیار سانگ بوتی و شهرمجاور آن اولخوی نسبتأ مفصل صحبت نموده است. وی به درستی ناحیۀ زیکرتو (یا زیکیرتو، زی کیرتو) را با حوضۀ رود شهر چای تطبیق داده و ضمنأ می گوید که آشوریان با فرستادۀ فرمانروای زیکرتو با مترجمی ماننایی که خود نام غیر ایرانی داشته صحبت کرده اند. دیاکونوف جای دیگر از ولایت کرتیارا (کله شین؟) در کردستان کنونی ایران خبرمی دهد. کتیبه های آشوری متعلق به سارگون دوم در ناحیۀ زیکیرتو (یعنی محل زیست ساگارتیها) یعنی حوضۀ رود شهر چای میانه از قلاع و روستاهایی نام برده شده اند که این نامها با نظایر کنونی آنها از این قرارند: پاردو (=پاردیه، فراهیه)، ایشتایی پار (ایشنار)، ساکتاتوش (شیخ طبق)، نانزو (نوروز آباد)، ائوکانه (اوگان، ابرگان، روستای نیاکان پدری نگارنده)، کابانی (کبودین)، قوروسوپا (قره جه قبا)، راکسی (=لاکسی، کسلان)، گیم داکریکا (گون دوغدو)، باروناکا (بارنجق)، سی ترا ( سیه دل)، تاش دامی (تکمه داش) و تسامیا (=چامیان، کارا چمن). کتیبه های همین پادشاه آشوری در ادامۀ شرح لشکرکشی حدود سال 710 پیش از میلاد از شهرهای سانگی بوتو (محل بوته های انگور) و اولخوی (یعنی شهر شایسته خوی) نام می برند که به ترتیب همان شهرهای مرند (موروندا، مورونت، یا ماورونداگارای عهد باستان) و شهر خوی می باشند. از اینجا معلوم میشود نام مرند (مورونت، ماورونداگارا) در اصل به معنی شهر تاکستانها بوده است چه کلمه مووره در زبان آذری و کردی به ترتیب به معنی بوته تاک و خود تاک می باشد. از این مطلب همچنین معلوم میشود بیت سانگ بوتی (محل انگور) در ماد بزرگ هم جز همان تاکستان حالیه مراد نبوده است. معنی لفظی خود لفظ بومی کهن خوی نیز قابل انکشاف است چه ارامنه نام پهلوی این شهر را در عهد کهن هیر آورده اند که به معنی ثروت و رفاه است و این معنی در نامهای کهن آنجا یعنی اولخوی (دارای ثروت شایان) و خوی وه (دارای ثروت خوب) که در سالنامه های آشوریان یاد شده اند، مصداق پیدا می کند. در شرح لشکرکشی سارگون دوم به نواحی سانگ بوتی و اولخوی و اورارتو از این اماکن نام برده شده است که با نامهای قابل قیاسشان از این قرار می باشند: ساردوری خورد (سیداوا)، خورنکو (خانقاه)، خاردانیا (خان دیزه)، گیزو آرزو (قیزقلعه)، شاشزیسا (شکریازی)، خودورنای علیا و سفلی (شبانلوی علیا و سفلی)، اوادنا اونزا (ایری بوجاق)، آرازو (عذاب)، شادیش سی نیا (سید خاجین)، سیتو آرزو (سویدلی)، زیرما (زروان، زارغان)، سورزی (کورتی)، الیادی نیا (ایواوغلو)، سورزیالدیو (سولکده)، آرمونا (آلمالو) و سر انجام کی ناشتانیا (جایگاه چشمه) که مطابق با روستای چشمه است. نام کوههای آورین و اردیج: که سارگون دوم در ادامه تهاجم خونین و غارتگرانۀ خود در موقع ورود به اورارتو که از سمت شمال دره قوتور صورت گرفته است از میان دو کوه به نامهای آرسابیا و اثرتیا عبور می کند که به ترتیب با کوههای امروزین آورین (به لغت پهلوی یعنی با شکوه) و اردیج (به لغت پهلوی یعنی آراسته) در نزدیکی مرز ترکیه قابل مطابقت می باشند. نام محال چاردولی: منابع آشوری و اورارتویی از کوهی به نام خارسی/ارسیته در اراضی ماننا که در مجاورت ناحیۀ پارسوا (استان کردستان کنونی) نام برده اند. این کوه مطابق کوه قره داش حالیه است چه این کوه در در اراضی قبیلۀ ماننایی کوموردیان قرار داشته است که اکنون تصحیف شدۀ نامشان در اسم محال چاردولی (چردوغلو) که شامل ناحیه این کوهستان میشود، زنده مانده است. در لشکرکشی سال 713 پیش از میلاد سارگون دوم به ماد از نواحی سیگریس، باییت آن (خانۀ خدا) یا بیت باگای، روستای دیریستانو (محل استراحت کاروانها)، اوریاکی، ریمانوتی، اُپورئی، اویادوئه، بوستیس، آپساخوتی، پازئواتی (به ظاهر به معنی دارای آب گرم) ، اوتیران (به ظاهر به معنی دارای آب نیرومند) ، آگازی و آمباندا (به ظاهر به معنی جایگاه سردسیر) ما بین الیپی (کرمانشاه) و خوار (کویر نمک) نامبرده شده اند که به ترتیب با مناطق سنندج، بیستون یا خدابنده، نهاوند تاکستان، اوریاد، رامند، رودبار تفرش، ابهر،بوئین زهرا ، اسدآباد، گرماب، افشار، اورزمان و گرمسار مطابقت دارند. در کتیبه های اسرحدون پادشاه آشوری در سمت قم (نیپاریا) و کاشان (کارکاشی، بیت ساگبات) از دهکده ای به نام اوراکازابارنا یاد شده که با قصبۀ گازران کنونی مطابقت دارد. کتیبه های سارگون دوم در اطراف بیت باگای/ بیت ایشتار از سه قلعۀ کیششلو/ کارنابو، کیندائو/ کارسین، آنزاری/ کار اداد نام برده اند که به ترتیب با روستاهای حصار، کرسف و علی آباد در جنوب شرقی قیدار مطابقت می نمایند. خود نام قیدار شکلی از همان نام خدای جنگ آریانیان کاسی یعنی گیدار می باشد. محل قبایل اتحادیه ماننا ها در اطراف دریاچۀ اورمیه بنا به شواهد و قرائن از این قرار بوده است: محل تئورلیان (به ظاهر به معنی صاحبان قدرت، مانناهای پادشاهی) در جنوب دریاچۀ اورمیه قرارداشته آنجا که اکنون شهر ویران خوانده میشود خود نام ماننا به زبانهای ایرانی کهن معنی سرزمین پایینی را می دهد. مسّیئیان (ظاهرأ به معنی میانیها) در میاندوآب و حوضۀ رودهای زرینه رود و سیمینه رود ساکن بوده اند. محل دالیان را اطراف تبریز و حوضۀ رود تلخه رود تعیین کرده اند. نام سونبی ئیان با محال سلدوز اورمیه مطابقت دارد. کوموردیان یا چنانکه اشاره شد چاردولیهای کنونی در سمت شرق شهرستان میاندوآب زندگی می کرده اند. کتیبه های آشوری در ماننا (نیسیر عهد باستانی تر) از شهرهای ایزیرتو (پایتخت آن)، خارونا، شودور (شیمری خادیری منابع اورارتویی)، بشتو، و کارالا نام برده اند که به ترتیب مطابق با قصبات حسنلو، خلیفان، محمدیار (که ظاهرأ در آن محمد جایگزین شیمرشده است)، شاه قلعه وکلانه (درخبر شرفنامۀ شرف خان بدلیسی، قلعه دیزۀ کردستان عراق) مطابقت دارند. گودارمحل بشتو را با تپه کاپلانتو مقابله نموده است که خطا به نظر می رسد چه این نام ترجمۀ ترکی همان دژ پلنگان باستانی است که داریوش در کتیبۀ بیستون از آن یاد کرده است. آشوریان در جنوب ماننا یعنی ولایت پارسوای کهن (استان کردستان حالیۀ ایران) ازدژی به کاربیتو به معنی مبارک نام برده اند که با روستای مبارک آباد (صلوات آباد سنندج) مطابق می باشد. منابع آشوری در این سمت از قلعه ای به نام باروتا و کوهی به نام آرسیتا (هارشی) هم اسم برده اند که با قصبۀ بایدر و کوه چهل چشمه مطابقت می نمایند. کتیبه های سارگون دوم در بین میانه و تبریز از قلاع و شهرکهای سوکا، بالا، آبی تینکا، شوان داخول، دوردوکا و مسی (به اوستایی مئیذیه یعنی میانه) اسم برده اند که به ترتیب مطابق با روستاهای سیسان، اوجان، بوستان آباد، شبلّی، دوزدوزان و شهر میانه می باشند که حوالی این شهر آخری همانطوری که دیاکونوف خاطرنشان می کند مقر فرمانروایی دیاکو (دایائوکو، کیقباد شاهنامه) بوده است. کتیبه های آشوریان در ذکر لشکرکشی های آنان در ناحیۀ بین منطقۀ رودکها ( حوضۀ علیای رود قیزیل اوزن در جهت شمال) و ناحیۀ پارسوا (کردستان) از ولایتی به نام گیزیل بوندا نام برده اند که لابد همین نام است که به شکل قیزیل اوزن بر روی نام این رودخانه زنده مانده است. کتبیه های آشوری در این ناحیه از چهار قلعۀ مجاور آن با پارسوا تحت اسامی زیزی، آپپار، زالا و کیت پات یادکرده اند که نامهایشان قابل تطبیق با اسامی روستاهای چیچکو، پاپاله، چالاب و گنبد می باشند. یکی از مقرهای حکمرانی این منطقه در این عهد یعنی دژ سیبار با سهرورد دورۀ اعراب -که هم اکنون، به صورت روستایی در جنوب سجاس بر جای مانده است- مطابقت می نماید. شهر مهم دیگر این حوالی ساگ بیت آمده که با شهر تاکستان همخوانی دارد. نام کهن مراغه یعنی اوئیش دیش منابع آشوری می توان دارندۀ به معنی دارندۀ رودخانه سریع یا درخشان گرفت که یادآور نام ایرانی کهن دیگر آن یعنی افرازهارود می باشد. خود نام مراغه به معنی مرغزار است. در اوستا نام رودخانۀ آن یا رود زرینه رود ویتنگوهئیتی آمده است که به همین معنی دارندۀ جریان سیلابی می باشد. از اینجا معلوم میشود نام رودخانۀ آن یعنی صوفی (صافی) در اصل سپی بوده که در اوستا به معنی در هم شکننده و سیلابی یا به طور ساده دارنده آب صاف بوده است. دژ داربو که منابع اورارتویی جای آن را در شرق دریاچۀ اورمیه تعیین کرده اند مطابق با همان دژ مضاعف تارویی تارماکیس منابع آشوری یعنی شهر تبریز است. بیزانسی ها در رابطه با گزنا (تخت سلیمان) از تبرمایس (ماه نشان) هم یاد کرده اند. نام داربو را با توجه به نام قبیلۀ باستانی ساکن تبریز یعنی دالیان می توان به معنی مردم سرزمین بیشه زاران و باغها گرفت چه منابع یونانی نیز در آذربایجان از مردمی به نام داریتیان (مردم سرزمین درختان) نام برده اند. اما خود نامهای تارویی و تارماکیس به لغت کهن مادی به معنی دژ کوچک و دژ زیر زمینی بزرگ بوده اند. منابع آشوری در سمت بین مرز ماننا و همسایۀ جنوبیش پارسوا (استان کردستان) در نزدیکی دژ بشتو (شاه قلعۀ نزدیک دیوان دره) از دو دژ به نامهای پوری و سی تو آریا (شاتی راراگای منابع اورارتویی) نام می برند که این دو نام به ظاهر بر روی نام روستاهای آب پاره و شریف آباد زنده مانده اند.
معنی لفظی برخی اسامی کهن نواحی شمال غربی ایران
در تاریخ ماد تألیف دیاکونوف با استناد به منابع بابلی و آشوری و اورارتویی و یونانی از جمله از نواحی زیر در ماد و حوالی غربی آن نام برده شده است که با معادلهای محتمل آنها از این قرارند: مادگو (میدان یا میدانسرای در غرب عراق)، نیگ مخی (نقده)،توروکی (طقطق)، اولوخین (ملکان)؛ شاریند (صائین قلعه؛ شاهین دژ)، خانجی (اخته چی)، هابهی (بهی)، زابشالی (چمچمال)، خورتوم (خرواتان)، خوخونوری (نوزی، نوتری ویران در عراق)، آرشتیانا (اشنو)، بین بارا (بارزان)، اوزه (رواندوز)، بیروتو (برادوست)، لاگالاگا (باالقلی)، دور لولومه (دیزه)، مورات تاش (سورداش)؛ اوگیشتی (اوجان)، کوه آلاتا (علمدار نزدیک مرند)، کیت پات (کیوی)، کین گی کانگی (کنگاور)، کین گیالکاسیش (کوهدشت)، کین دی گیاسو (گیان)، کوبوشخاتیدیش (کندی شیخان)، اوپیش/اوپوشو (فش)، گیرگیرا (گلچیدر)، کیخ باخزاتی (باشماق)؛ تانوس (طارم)، عوتارشی (طالش)، کوه دانو (کیهان داغ)، کوه بوشتو (پشت کوه)، آرشتیا (قلعه رش)، کیّروری (کفری)، آماته (الموت)، قبیله کوموردی (کُردان شاخه جنوبی؛ کردان فعلی)، خارمشاندی (خراجیان)، آداعوش (هفتاش)، خارماسا (خوشه دره)، سمسی (سنجابی)، اوریانگو (ایرانشاه)؛ بیت کیلمازاخ (قزل رباط)، خاردیشی (خسروی)، مرعوبیشتو (ماروش)، بیت باروآ (شیخ پاوه)، سوبی گالایان (گیلان غرب)، آیوسیاش (سردشت)، ارشتدیان (بردقلیشت)، پاشاسو (بژوه)، بوشتو (بیتوش)، آشدیاش (اشنویه؟)، اوکی یامون (پنجوین یا اورونجیک)، سی خو آنازی نیری (شیخ چوپان) و شهر هیربا محل درگیری سپاهیان آستیاگ و کورش سوم (شیربضا).
سه دژ بوشتو و باروتا و باروآ از لحاظ صوتی با نام قصبه های بست، بایوه و شهر پاوه در مناطق کردستان و کرمانشاهان مطابقت می نمایند.
جغرافیای تاریخی کهن برخی از نواحی شمالغرب ایران در لشکرکشی سارگون دوم آشوری
- 1آندیا (اَنَت-دهیو= سرزمین انتهایی) مطابق طالش (تَرو-شی، سرزمین بیرونی) است. شهر پانزیش (پنج محله) آن که بین آن و زیکرتو (ناحیه میانه-هشترو) قرار داشته، با قصبه هشجین (هشت محله) مطابقت دارد.
- 2زیکرتو (محل کشت دیمی) مطابق ناحیه میانه-هشترود است و شهر پاردوی آن (پردیده بانی) مطابق ناحیه دزدزان (دژ دژها) در شمال غرب میانه است.
- 3مناطق اوئیش/آوائیس (آب صاف و درخشان) و اوئیش دیش (دارای آب درخشان) مطابق منطقه شهر رود صافی یعنی مراغه (افرازهروذ، فروزنده رود) است. نام رود صافی مراغه در دینکرد به نام اریخشان (دارای آب درخشان) آمده است.
- 4واجیش (وائیذی شی= واقع در محل آب رودخانه) مطابق عجب شیر که در اوستا اسمش اپخشیر (شهر آب رودخانه) آمده است.
- 5آجیدی (آذو-دهیو= شهر شادمان) مطابق دهخوارگان (ده محل میخواری) است.
- 6پارسوا (منطقه پشتی) همان اردلان (اردی-لان= محل پشتی) در سمت سنندج است.
- 7سانگی بوتو (شینگه بوتو= محل بوته زارهای انگور) همان شهر انگورخیز مرند (موره-ونت= دارای تاک) است.
- 8اولخو (شهر صاحب ثروت فراوان) همان شهر خوی (محل ثروتمند) است.
- 9آرما-ری-لی (هرما-رئو-ایلی= شهر سرمای شدید یا همان سیمباس= سرما-بس) مطابق سلماس (سرما-مَس) است.
- 10نام زنزیونا (زنج- یونا، محل باتلاقی) که محلش در سمت جنوب آرماریلی ذکر شده و لشکرکشی هشتم سارگون دوم آشوری از آنجا به خود خاک آشور ختم گردیده و تمام شده، مطابق قصبه مرزی گنگ چین (گنک جین= محل گنداب و باتلاق) است.
- 11گیزیل بوندا (دارای بوم گله پرور یا دارندۀ خانه های سنگی) حوضه رود قیزیل اوزن است.
بنابراین لشکرکشی سارگون دوم که از این نواحی نامبرده است از سمت کردستان به سمت میانه صورت گرفته و از آنجا از طریق هشترود به سمت مراغه و عجبشیر و آذرشهر و اسکو و تبریز و مرند و خوی و سلماس رفته است.
معنی محتمل نام نواحی اطراف دریاچه ارومیه در لشکرکشی سارگون از ماد به سوی اورارتو (بنا به قرائت دیگر)
زیکرتو (محل کندن معدن [نمک]) که مرکز آن پرده (محل گذر از میان: میانه) بوده است. آندیا (مرکز درخت سیاه= قره آغاج کنونی)، اوئیش دیش (دارای آب درخشان= دره رود صافی مراغه)، واجیش (محل پخش شدن آب= اردی هر، بناب)، آجیدی (محل بزکوهی خواران= دهخوارگان)، اوشکایا (اسکو)، دالاجا (محل محصول گلبرگ= مرند یعنی محل درختان تاک)، اولخوی (خوی)، ایرتیا (قره تپه؟)، ارزابیا (رازی؟) و آرماریلی (دیلمان، سلماس).
نواحی باستانی سمت اورمیه
نام اورمیه در کتیبه های آشوری به دو صورت آرمائیت و اورمیاته ذکر شده است. موضوعی که باعث بیراهه رفتن شناسایی مکان آن شده است همانا یاد گردیدن آن به همراه نام زیبیه (قصبه زیوه) در جنوب غربی اورمیه است که این یکی به سهو با زیویه (محل گنج مکشوفه معروف زیویه) – واقع در زاموای باستانی (سمت شهر زور)- مطابقت داده شده است. در حالی که کتیبه های آشوری نام این زیویه را به صورت اوزه به همراه روستاهای بیروتو (کرفتو)، لاگالاگا (لگزی)، بارا (پارسانیان) و دور لولومه (ایلو) جداگانه اسم برده اند. ایرانشناسان بر اساس این کجروی زیبیه را با تپه زیویه در 24 کیلومتری جنوب سقز و آرمائیت را با دهکده صاحب و تپه کاپلانتو در 5 کیلومتری جنوب شرقی زیویه را با ایزیرتو پایتخت ماننا یکی شمرده اند.در کتیبه های آشوری در شرح لشکرکشی آشوریان به رهبری سارگون دوم پادشاه آشوری به ماننا گفته شده است که وی هشت دژ را که در فاصلۀ مرز جنوبی ماننا و تختگاه آن کشور ایزیرتا (ایزیرتو) را تصرف کردند. این دژها عبارت بودند از آیوسیاش (سردشت)، پاشا[..]سو (پشتاشان) ،بوشوتو (باطاس؟)، آشتیاش (شتویس)، اوکی یامون (اورنجیک)، اوپیش (اووج)، سیخو آرنازی نیری (شیخان) که غالبأ در خاک کردستان عراق قرار دارند. سارگون سرانجام ایزیرتو (گوی تپه جنوب شرقی اورمیه) پایتخت ماننا و دو قلعه مهم مرکزی حوالی آن به نامهای آرمائیت (اورمیه) و زیبیه (زیوه) را تصرف کرد. در لشکرکشی سردار آشوری نابوشاروسور به همین منطقه گفته شده است که آخسری پادشاه ماننا مقر خویش را از ایزیرتا به قلعه ایشتائو (قصبه هشتیان بین اورمیه و سلماس) منتقل ساخت. آشوریان 15 روز ایزیرتا و قلاع مجاور اوزبیا (زیبیا، ایزی بیا، زیوه کنونی) و اورمیاته (آرمائیت، اورمیه) را محاصره کردند. ولی چون از تسخیر آنها عاجز گشتند به ویران کردن نقاط پیرامون و بردن مردم به اسارت و گرفتن اسبان و خران و دامهای بزرگ شاخدار اکتفا کردند. آشوریان در طریق بازگشت به تسخیر قلاع مرزی ماننائیان پرداختند. اراضیی که به تصرف آمده بود ظاهرأ در دو بخش قرار داشت. بخش نزدیک شوردیره (نقده) و کوههای خارسی (سیاه کوه) در مجاورت قبیله کوموردیان. در اینجا آشوریان دژ آرسیانشی (حسنلو) و ارشته یانه (اشنو) را تصرف کردند و نواحی اطراف آن را از هستی ساقط کردند. کشور ماننا پیشتر در منابع آشوری به نام مترادفش کشور مهری یا مهرانو (سرزمین شراب و شادی) خوانده می شد.
نامهای کهن مناطق کردستان
در کتیبه های آشوری مربوط به لشکرکشی ها به ماد بین منطقۀ توپلیاش (دره دیاله) و منطقۀ پارسوا (ناحیۀ اردلان و حوالی آن) به مرکزیت نیکور (ننور) از ناحیه ای به نام تیل تارانزای نام برده شده است که به وضوح یادآور کلاترزان کردستان است. در آن سمت از نواحی به اسامی بیت همبان (کرمانشاه یا کامیاران)، بیت سومورزو (سنقر)، بیت باروآ (قروه)، بیت زاتی (دهگلان)، بیت سانگ تویی/سیسرتو (سنندج)، بیت زوالزاش (سرو آباد)، بیت ماتی (مریوان) و بیت آبدادانی (بیجار) نیز یاد شده است.
نامهای باستانی برخی اماکن باستانی بین همدان و بروجرد
در کتیبه شیلخاک اینشوشیناک در میان بیش از ٢٥٠ شهر که وی گشوده و برخی قابل خواندن هستند، در گروه پنجم دو نام شاپورنامشهوم و بیت ایشتار در وجود شاپورخواست و الشتر اشترینان یا قابل شناسایی هستند؛ لذا مناطق مذکور در این گروه را باید بین هرسین، همدان و بروجرد جستجو کرد. ما در اینجا این گروه را از صفحه ٨٨ کتاب ایران در سپیده دم تاریخ جورج گلن کامرون، ترجمۀ حسن انوشه می آوریم و نامهای جغرافیایی کنونی مشابه و محتمل را در داخل پرانتز جلو نامهای مربوطه می آوریم: "اسامی شهرهای گروه پنجم که هنوز می توان آنها را خواند عبارت اند از: طورنات (تویسرکان)، شاهانتا (شاه آباد در جنوب نهاوند)، بیت ریه هاپی ("خانۀ شبان بزرگ"/ نهاوند= محل آسایش)، بیت باهه (باباجان)، شاپورنامشهوم (نامی کاسی به معنی "از آنِ پشتیبان خدا"، شاپورخواست/چغلوندی)، شاید بیت ایشتار (الشتر یا اشترینان)، هوراتو (مراد)، ایشیر توشا اداد ("حرم اداد"، کنگاور= دژ دختر باکره)، شاآپتیما (سامن یا پیامن، [شا = از])، بیت ریتوتی بزرگ (رنگرزان/ رئوک رزان= رزان با شکوه) و کوچک (رزان)، بیت ایتاتو (اشتاد)، رشو (فش)، بیت ریکیم اداد (خانۀ تندر اداد، ازندریان)، بیت موگیا (قابل تفسیر به محل گیاه مُو، ملایر/مل-آور)".
مطابقت دژ زاکروتی مادهای نیرومند با حصن آباد یاسوکند
تیگلت پیلسر سوم در کتیبه خود می گوید "من از خارخار (دیواندره) رهسپار شدم، از رودخانه عبور کردم، وارد زاکروتی شدم". از آنجاییکه شهر زاکروتی مادهای نیرومند را همان مقر دیائوکو در دره قیزیل اوزن می دانند لذا آنجا قابل قیاس با حصن آباد یاسوکند (شهر ستوده سترگ) در شمال بیجار می باشد.
शक्र zakra adj. strong, ऊति f. Uti protection.
شکل زیکرتو نام زاکروتی هم خود در زبانهای ایرانی مترادف با زاکروتی به همان معنی دژ نیرومند ساخته شده بوده و محل آن در سمت غرب دره قیزیل اوزن (رودک علیا) به سمت میانه (پاردو) ذکر گردیده است.
جستاری در باب نام و نشان باستانی دیواندره و همدان و کاشان
آشوریان در خاک ماد دو پایگاه نظامی و مستعمراتی به نامهای خارخار و کیشه سو و یک مرکز مادیهای معاند به نام کارکاشی (بیت ساگبات) داشته اند که به ترتیب با دیواندره و همدان و کاشان مطابقت می نمایند.
کتیبه های آشوری از دژ تو در توی هگمتانه تحت این نام یاد نمی کنند ولی دژ تو در تویی را که آن را رسم کرده در قلب خاک مادها به عنوان پایگاه خود استفاده می کرده اند، تحت نام کیشه سو یاد کرده اند. لابد حصارهای این دژ برای حفظ جان آشوریان درون آن در مقابل مادهای عاصی اطراف آن بنا شده بوده است که دل خوشی از این مالیات ستانندگان درون آن دژ نداشته اند. این نام به لغت سانسکریت و اوستایی به صورت کشیَه سو (خشیَه سو) به معنی سرای سود و ثروت است. این معنی از سوی دیگر مفهوم نام هگمتانه یا هنگمتانه در هیئت هنگ-مَئثنَ (جایگاه سود و ثروت) در زبانهای اوستایی و کُردی و بلوچی می باشد. دژ کیشه سو تا حمله کیاکسار (هوخشتره) به متصرفات آشور در تصرف آشوریان باقی مانده بود. این ما را بدین نتیجه می رساند که بر خلاف گفته هرودوت همدان (هگمتانه) صرفأ از عهد کیاکسار به پایتختی مادها برگزیده شده است و پایتختهای پیشین مادها در نواحی دیگری بوده اند.
دژ مادی "کیشه سو"، از روی نقش برجسته آشوری که در دور-شاروکین کشف شده، پایان قرن هشتم قبل از میلاد.
دیاکونوف محل دژی را که دایائوکو و خانواده اش در حدود سال 715 پیش از میلاد از آنجا به اسارت سارگن دوم آشوری رفتند، دره قزل اوزن در سمت شهر میانه دانسته است. در کتیبه های آشوری در مورد محل فرمانروایی خشثریتی که دیاکونوف وی را نواده دایائوکو حدس می زند، به دو نام کارکاشی (به سانسکریتی یعنی محل سفت و سنگی) و ساگ بیتو (به لغت مادی یعنی محل سنگی) بر می خوریم که در ناحیه ای به نامهای بارناکا (پرنه کا، محل چشمه)، بیت کاری (ناحیه مِلک چشمه) و پارتوکا (ناحیه کنار چشمه) قرار داشته و دژ مضاعفی به نامهای سیلخازی (دژ بابلیان) و تیل آشوری داشته است. نامهای سیلخازی و آشوری به صورت سهلاکهتی و آشری به لغت سانسکریت به معنی محل پرستشگاه (مکان زیگورات) و محل پناهگاه (دژ) می باشند. نامهای کارکاشی و سیلخازی (دژ بابلیان) به وضوح یاد آور نام کاشان و تپه سیَلک کاشان می باشند. می دانیم دو تپه باستانی سیَلک به فاصله 600 متر از همدیگر واقع شده اند و تپه سیَلک جنوبی حاوی بقایای زیگورات بابلی می باشد. این مکانها در حمله خشمگینانه اسرحدون بدین نواحی خراب شده است.
نام برخی نواحی سمت اردبیل و خلخال در کتیبۀ اورارتویی رازلیق سراب
ترجمه بخش هایی از متن كتيبۀ رازلیق سراب:
"به حول و قوه خالدی، آرگيشتی روساهينی می گويد: من به سرزمين آرهو (شایسته، سراو/سراب) لشكر كشيدم. من سرزمين اولوشو (اوجان) و سرزمين بوقو (بستان آباد) را تسخير كردم. من تا كنار رودخانه مونا (رودخانۀ شهر میانه) رسيدم و از آنجا بازگشتم. من سرزمين های گيردو(زرج آباد)، گيتوهانی (محل چمنزاری، گیوی) و توايشدو (قصبۀ پر ثروت= خارهار، خلخال) را تسخير كردم. شهر روتومنی (خانۀ ثروت، اردبیل) را من گرفتم. سرزمين هايی را كه من تسخير كردم تحت باج خود قرار دادم. اين قلعه ها را كه من به زور گرفتم دوباره برقرار ساختم. من آن را آرگيشتی، (يعنی رعيت آرگيشتی) ناميدم."
अर्ह्य adj. arhya worthy
ऋत n. Rta wealth
نام اماکن جنوب غربی استان کرمانشاهان در لشکرکشی شیلهاک اینشوشیناک (١١٦٥ تا ١١٥١ پیش از میلاد)
در گروه ششم مناطق لشکرکشی شیلهاک اینشوشیناک از حلوان تا کوهدشت از این مناطق یاد شده است که با نامهای معادل محتمل کنونی شان، از این قرار هستند. لشکرکشی در سمت بالاهوته (سرابه)، ایالمان (حلوان)، زهاپ (قصرشیرین) شروع شده و تا به سمت شهر کاپلو (کوهدشت) ادامه یافته است: ناهیش بریه یا ناهیش براره (پالان)، باتاشی (قلعه بدری)، شاهیلیک (چشمه زرشک)، شابالیهو (سرپل ذهاب)، منرزموراتش (میرمیرو)، دانو (دانیال)، بیت اوزالی (زیلان)، بیت هانی پی (جوانرود)، شاکوپیا (ساروخان)، بیتاتی (برهان)،...سیلیا (زالو آب)، بیت نگیا (نهر آبی)، شاکاتارزا (کوزران)، دوهوپونا (زاونه)، انه هوتش (گهواره)، بیت سین ایشمانی (سیمانی)، بیت سیلیا (چنار)، بیت زاهمی (زیبری)، بیت سلتی (سرمست)، بیت هوبانی (هارون آباد، اسلام آباد)، شامرزه (صیادان)، شاایکلا (چارمله)، شانگیباری (ساتیان)، تینوالیریش (ایوان غرب)، بیت ماتیمو (مورت)، بیت لاکیپو (سرچله)، تینتو (ترن)، بیت ریکیم اداد (زرنه)، ...زهوکا (سهراب)، بیت تمتیا (حسین آباد، ایلام)، هاربتو (خرابه)، اورکوپوهتی (گلجار)، بیت ناپ شومالیا (شورابه)، ...لیو (بیجوند)، بیت تسک-شری (تنگ زرد)، بیت بربری (بلوران)، بیت میلی شپاک (مالمیر)، شابوراهوته (سراب دوره) و اورو- کاپلو (کوهدشت).
تطبیق ظاهر نامهای قدیمی قصبه های عیلام با نواحیی با نامهای کمابیش مشابه آنها در خوزستان (زاگروس جنوبی)
هیبارش (اندیمشک)، نیشاما (شاوور)، وانتا (ویس)، بردانکا (بدیل)، اومپورا (ام الصغر)، تاسپاک (دز آب)، ایباتا (لهبید)، پالاک (پادوک)، زولوشونا (زهره)، هازور (هویزه)، زیلا-هومبان (زالکی)، ایانا (الوان)، اکرانا (آغاجری)، مزداگوش (رام هرمز)، رازناواتیش (رود زرد)، هیدالی (هفتگل)، پیتاوا (پاتاوه) و تیگرش (تکاب).

شنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۹۹

معنی گوگ و ماگوگ و یأجوج و مأجوج

یکی از معانی نام کوروش، قوچ وحشی/بزکوهی بوده است که در کور-انگه (کور) سنسکریت، کوروشک/کریشک پهلوی و کور کُردی باقی مانده است. گوگ و ماگوگ تورات مطابق گیگ (ژیگ) پادشاه معروف لیدیه و ماگوگ (همان مُغ) مترادف نام اکدی مادو (مردم انجمنی، مادی) است که سران هر دو مملکت آنان مغلوب کوروش شده بودند. اساطیر دینی هسته هایی از تاریخ دارند که در میان هاله ای از افسانه های اغراق آمیز پوشیده شده اند. گویا منظور از سد کوروش در مقام ذوالقرنین سد دربند داریال است که در آن قطعات آهن نیز به کار رفته است. یأجوج و مأجوج قرآن بیشتر یاد آور نیاکان تخاران (گروه بزرگ) یعنی یوئه جژی ها (یوئه جی کوچک) و مه یوئه جی ها (یوئه جی بزرگ) است که توسط هون‌ها از پای غرب دیوار چین به ماوراء النهر رانده شده بودند.

اتیمولوژی واژهٔ تفاله

پارسی میانه:tafr:پنیر؟،شاید قره قروت.
یزدی:ترف:قره قروت.
متون مانوی. (مهدی فاطمی)
واژهٔ توبَره در سنسکریت به معنی قابض و سفت به احتمال زیاد در این رابطه است:
तुबर adj. tubara astringent
لذا واژهٔ تفاله باز مانده ای از این واژه به نظر می رسد. چون معنی بازماندهٔ سفت غذاها منطقی تر از معنی آب دهان است که در غیاب توفر بدان قائل شده اند.

چهارشنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۹۹

معنی نام اَراک

به ظاهر خود پادگان-دژ اراک زمان قاجار ساخته شده و نام سلطان آباد اِراگ را گرفته است. ولی نام آن که از واژۀ هاراک (محل نگهبانی، اراک) است، قدیمی است و از نام روستای حصار سابق بر آن که مترادف هاراک (هاراگ) است، گرفته شده است. چون در جوار جنوب غربی کوه سهند در شهرستان مراغه بالای تپه بلند و وسیع دژی باستانی وجود داشته است که ویرانه هایش کشف و توسط حفاران غیر قانونی حفاری شده است. در پای آن روستایی به نام هِرگ (هِره) وجود دارد که نامش در کتابهای پهلوی خصوصاً در تفسیر پهلوی وندیداد در رابطه با زادگاه زرتشت و کوه سهند و دریاچه چیجست به صور هراگ، هرای و اراک آمده است. نام قصبه هِرَگ (هِره) به وضوح قابل قیاس با اَرگ و هاراگ (محل نگهبانی) است.
در رابطه با خود شهر اراک محله قلعه (=هاراگ) یکی از دو محله تاریخی اراک می‌باشد که از بدو تأسیس سلطان‌آباد هویت یافت. احتمال زیاد و قریب به یقین دارد همان روستای قدیمی حصار در این منطقه بوده باشد. در کتیبه های آشوری هم در نواحی میانی ماد از دژی به نام اراکتّو (محل دژ) یاد شده است. نام هراگ گاهی با ری (رغه، رئه-خا= محل چشمه با شکوه) مشتبه شده است. خود نام اراک را هم به سهو با اِراگ (عراق، محل گود و پست) مقایسه کرده اند.

ریشه های ایرانی محتمل واژهٔ معرّب عمو

نظر به اینکه کاسیان (نیاکان لُران) واژهٔ اکدی کاک (شمشیر) و کاکو (قداره بند، شجاع) را در اسامی شان به کار می برده اند و واژهٔ کاکو در لُری و کردی به عمو (اَمو) و برادر بزرگ اطلاق می‌گردد، می توان تصور کرد نزد آنان مترادف ایرانی آن به صورت اَمو (دلیر و نیرومند، از ریشهٔ اوستایی اَم، دلیر و نیرومند بودن) نیز برای عم به کار می رفته است.
احتمال دیگر:
uncle: from PIE root *awo- "adult male relative other than one's father".
Old English: ēam n.masc uncle W7/ASD
Old Frisian: em n.masc uncle ASD
Frisian: yem(e) n uncle ASD
Dutch: oom n.masc uncle ASD
Old High German: ōheim n.masc uncle ASD
Middle High German: ōheim, oeheim n.masc uncle ASD
German: Oh(ei)m n.masc uncle ASD
आवुक m. Avuka father
نظر به اینکه واژهٔ عمو بدین شکل در قرآن نیامده، از این روی برخی (از جمله احسان بهرامی در فرهنگ واژه های اوستا) واژهٔ عموی را به شکل اَموی آورده اند. و وجود واژهٔ ایرانی اَودَر (اَو-پدَر) گواه آن است:
چون واژهٔ "اَفدَر/اَودَر" که به چم "عمو" در فرهنگ دهخدا، فرهنگ معین، فرهنگ عمید و فرهنگ فدایی آمده است، حاوی جزء اَو (یاری کردن) است که می تواند مصدر واژهٔ اَمو باشد که با واژهٔ عربی عمّ مشتبه و در آن ادغام شده است.
پیداست اَفدَر (اَودَر) به صورت اَوستایی اَو-پیتَر به معنی یاور پدر نام مناسبی برای عمو است. آپو کُردی به معنی عمو به صورت آپی در سنسکریت به معنی دوست (یاور) است. بنا بر این احتمالاً جزء اَو (یاری کردن) در اَودر (عمو) با اضافه شدن پسوند نسبت وی به صورت اَووی (اَموی) نیز بیان می‌شده است که معرّب به عموی شده است. در فارسی تبدیل حرف «و» به «م» اتفاق می افتد مانند تبدیل پسوند دارندگی وَند به مَند.
در زبان و لهجه های محلی واژه های تاته و کاکا (کاکو) نیز به جای عمو به کار می روند که تاته می تواند منسوب به تاتا (پدر) بوده باشد:
तात m. tAta father