پنجشنبه، تیر ۰۹، ۱۴۰۱

معنی و محل آپساخوتی

نام آپساخوتی عهد مادها به معنی مسکن و محل آب است و با صحنه (صدخانه، پُر چشمه) مطابق می باشد:
अप्सा adj. apsA giving water
कुटि f. kuTi cabin
सात n. sAta riches
khana: fountain

کیشّلو نام باستانی تفرش

در یک کتیبۀ آشوری در ناحیه رودکها (سمت قم) از کیشّلو (جای محلول تند و گرم، محل آبگرم) و کیندائو (جای گود) و آنزاری (محل پُر آب) نام برده شده است که با تفرش (محل آبگرم)، کندج و گازران مطابقت دارند:
कीश m. kisha sun
शालु m. shAlu kind of a stringent substance
taph: hot
रस m. rasa liquid

تفسیری بر مِی دو ساله و محبوبِ چهارده ساله در شعر حافظ

مِی دوساله و محبوبِ چارده ساله
همین بس است مرا صُحبتِ صَغیر و کَبی
ر حافظ برای چه در لفافه و ایهام سخن می گوید. لابد او به خاطر رهایی از متشرعین این کار را کرده است. اگر منظور قرآن و محمّد بود، نیازی به در پرده سخن گفتن نبود.
بر این اساس تصور میکنم، مراد حافظ از مِی دو ساله (مِی دو زمان) مِی این جهانی و آن جهانی و مراد از معشوق چهارده، ساله دَئنای خوشروی‌ باور زرتشتی- که غالباً پانزده ساله تصور شده است- در این جهان و جهان آخرت بوده است و او وجه اشتراک لذایذ این دنیا و دنیای موعود آخرت را برای خود برگزیده بوده است. به مصداق شعر خیّام:
گر ما مِی و معشوق گزیدیم چه باک
چون عاقبت کار همین خواهد بود.

چهارشنبه، تیر ۰۸، ۱۴۰۱

معنی نام خنَن ثئیتی پری در سمت وئه کرته (سرزمین باد خیز سیستان)

این نام که در فرگرد اول وندیداد در رابطه با گرشاسب ذکر شده، می تواند به معنی پری «پوشانندۀ چاه و جوی آب» باشد و بی ارتباط با نام دزد آب (زاهدان) در آن سمت به نظر نمی رسد:
खनन n. khanana digging into the earth
तायते{ताय्} verb 1 tAyate[tAy] protect, hide

مطابقت خانقین با توپلیاش باستانی

گفته میشود، توپلیاش (Tupliash، به معنی محتمل محل محلول نامطبوع [نفت]) از شهرهایی بود که کاسیان بعد از سال ۱۷۴۱ پیش از میلاد در میان‌رودان بنا نهادند. زمانی که جنگجویان کاسی دره دیاله را تصرف کردند، بخش سفلای آن دره به نام توپلیاش شناخته شد و بخش اعظم سکنه آن شهر از قبایل کاسی بودند:
तोपति{तुप्} verb 1 6 topati[tup] hurt, harass
लयति{ली} verb 9 Par layati[li-ash] melt
نام و جای این دژ با خانقین در قسمت سفلای دیاله همخوانی دارد: چون نام خانقین به صورت خانه غین به معنی محل چاه و چشمۀ محلول نامطبوع [نفت] است. ابودلف خزرجی و یاقوت حموی از چاه نفتی بزرگ آنجا یاد نموده اند.
खनि f. khani cave, fountain, well
ghin: nasty, galling
نام ناحیۀ خنجین فراهان را که شباهتی به نام خانقین دارد، با توجه به چشمۀ غاری شکل بزرگ قدیم آن می توان به معنی محل چشمۀ غار گرفت:
खनि f. khani cave, fountain Jin: place

سه‌شنبه، تیر ۰۷، ۱۴۰۱

نام برخی از نواحی کاشان در یک کتیبۀ آشوری

در یک کتیبۀ مربوط به لشکركشی آشوریان به ماد از نواحی بیت ساگبات (دژ سنگی، کاشان)، سیلخازی (صخرۀ با شکوه، سیالک)، روآ، اوشکاکان، شیکراکی (خانۀ واقع در قلّه) و سرزمین طلا نام برده شده اند، این چهار ناحیۀ اخیر کدام مناطق کنونی هستند؟
روآ (با شکوه) با شهرک راوند نزدیک کاشان، اوشکاکان (محل چشمۀ مطلوب) با اسحاق آباد، شیکراکی (خانۀ واقع در قلّه) با نیاسر (در جهت بالا) و سرزمین طلا با مشهد اردهال (محل استراحت محترم) مطابقت دارند:
शिला f. shilA rock
काशि f. kAshi splendid
शिखर n. shikhara peak
काय m. kAya house
नाय m. nAya direction
शिर m. n. shira (sara) head
आर्थ adj. Artha respectable
आर्थ adj. Artha honorable
हला f. halA earth

مطابقت ملایر با بیت كاپسی باستانی

نام منطقۀ انگورخیز ملایر را می توان به صورت مل-آور یا مل- ور به معنی محل شراب و انگور گرفت که این معنی بیت کاپسی به صورت بیت کاپیشی نیز می باشد:
कपिश f. kapisha spirit
कापिश. kāpiśa —A spirituous liquor.
कापिश Kāpiśa .—n. (-śaṃ) A spirituous liquor, wine.

اتیمولوژی واژۀ گرامی

نظر به دو واژۀ پهلوی گرامیک (گرامی) و گرامک (دارایی) واژۀ گرامی در اصل به معنی شخص عزیز و دارا به نظر می رسد:
गायति{गै} verb 1 Par gAyati[gai] relate
ग .ga —[adjective] going in or to, situate or being in, referring to (—°).
गय m. gaya offspring
गय m. gaya family
गय m. gaya property
गय m. gaya wealth
रम adj. rama dear
राम adj. rAma lovely

یکشنبه، تیر ۰۵، ۱۴۰۱

ریشۀ واژۀ نوشیدن

ریشۀ این واژه بدین شکل در زبانهای هندوایرانی کهن دیده نمیشود. از این روی گروهی آن را با کلمۀ انوش (بیمرگی و آب حیات) سنجیده اند. ولی به نظر می رسد آن خلاصه شدۀ ترکیب پیشوند نی (پائین) و شَم (آشامیدن) و ایتن (پسوند مصدری، عمل کردن) باشد. یعنی در اساس نی شمیتن بوده است که به صورت نوشیدن در آمده است.
ناگفته نماند که بنا به لغت نامۀ دهخدا در عربی «ی» بدل از «م» آید:
دیاس = دماس نیوشیدن (گوش دادن) هم ترکیب مشابهی دارد و از واژۀ نی گوشیدن (نی غوشیدن) گرفته شده است.

مکان بیت تزّکّی و آراکوتّو در ماد

در این مورد قبلاً حدس‌هایی زده و آنها را با تفرش و تویسرکان و اراک و سهرورد و جاهای دیگر سنجیده ام. آخرین نقطه نظرم در مورد محل آنها الیگودرز (محل خانقاه) و دلیجان (محل گاری) است. چون بیت تزّکّی و آراکوتّو را می توان به ترتیب به معنی خانۀ صوفیان و محل پرۀ نیرومند چرخ گرفت:
तपस् n. tapas asceticism
काय m. kAya house
अरक m. araka spoke of a wheel
तुङ्ग adj. tu[nga] (tu) strong

محل شهرهای باستانی پارتاکّی، پارتوکّی و ورکسَ-پرنه

در کتیبه های آشوری از سه ناحیۀ پارتاکّی (کنار چشمه)، پارتوکّی (دارای چشمۀ بزرگ و نیرومند) و اوراکازابارنا (ورکس-پرنه، محل بسیار ثروتمند) در سمت کاشان نام برده شده است که با کاشان (محل چشمه) و اصفهان (دارای رود چشمه زاری عظیم، پارتاکانا) و آشتیان (وَرَ, ورشه، ابَر ایشتیجان، محل بسیار ثروتمند) همخوانی دارند:
पृथक् indecl. pRthak beside
खा f. khA fountain
kA-shan: the location of the spring
पृथु adj. pRthu great
खा f. khA fountain
स्फायते{स्फाय्} verb sphAyate[sphAy] expand
दानु n. dAnu fluid, water
वार m. vAra treasure
वार m. vAra goods
क्षय m. kSaya house
क्षय m. kSaya seat
pharna: splendid, glorious
ईष्टे{ईश्} verb ishTe[ish] possess, wealth
yaona(yana): house, place
از این میان معنی نام اسپدانا (اصفهان) به مفهوم دارای آب عظیم که با نام باستانی تر آن یعنی پارتاکانا (دارای رود چشمه زاری نیرومند) مطابقت دارد، تازگی دارد و بسیار قابل توجه است. نامهای دیرین پارتاکانه در منابع کهن بین النهرین یعنی سیماشکی و پاشری نیز به معنی سرزمین کنار زاینده رود است:
सीमा f. simA border, beside
शीकायति{शीकाय} verb shikAyati[shikAya] sprinkle
शीकायति{शीकाय} verb shikAyati[shikAya] rain in fine drops
शीकायति{शीकाय} verb shikAyati[shikAya] drizzle
शीकायति{शीकाय} verb shikAyati[shikAya] drip
पाश m. pAsha border, beside
रय m. raya stream of a river

شنبه، تیر ۰۴، ۱۴۰۱

منشأ واژه های گرگ و گراز

واژۀ گرگ از وهرکه اوستایی و ورکسَ سنسکریت می آید و به معنی درنده و کشنده است:
vark: to tear off
वृकायु adj. vRkAyu murderous
نام وَراز (گراز) که شباهتی به نام وهرکه (گرگ) دارد، به معنی بُرنده و ویرانگر است:
वृश्चति{व्रश्च्} verb vRshchati[vrazch] cut down or off or asunder

معنی نام اردیبهشت (اشه وهیشتَ)

استاد پورداود نام اردیبهشت را به معنی بهترین راستی گرفته است که در وجه دین و قانون است. ولی اگر آن را به معنی بهترین بهره و فراوانی بگیریم، نشانگر پر بهره ترین ماه سال در طبیعت خواهد بود که مناسب ماه اردیبهشت است. اَشَ و اَرِد در زبان اوستایی به معنی فراوانی و بهره آمده اند.
معانی ارد (ارت) و اشه در سنسکریت:
نام ایزد ایرانی اَرد به صورت ارتهه به معنی ثروت و به صورت اردهه به معنی عدالت است:
अर्थ m. artha wealth
अर्ध n. ardha to give or leave to anybody an equal share of
استاد پورداود ارد (ارت) را به واژۀ سنسکریتی رته ارجاع داده است که به معانی راستی و ثروت و قانون خدایگانی است و اشه اوستایی را صورتی از آن دانسته اند:
ऋत adj. Rta true
ऋत n. Rta indeed
ऋत n. Rta sincerely
ऋत n. Rta truly
ऋत n. Rta wealth
ऋत n. Rta divine law
واژۀ اشه را که صورت معادل ارد (ارت، راستی و عدالت و ثروت) گرفته شده است همچنین می توان به معانی لذت و آرامش گرفت:
आशय m. Ashaya property
आशय m. Ashaya fortune
आशय m. Ashaya pleasure
आशय m. Ashaya resting-place
واژۀ آرد که شباهتی ظاهری به واژۀ ارد دارد به معنی سخت فشار داده شده است:
आर्द adj. Arda tormenting exceedingly
आर्द adj. Arda pressing hard

اتیمولوژی فرزین (وزیر) و فرزانه

خود معنی وزیر (وی-چیر اوستایی) را فتوی دهنده و دانای قوانین و مشاور آورده اند:
विचार m. vichAra idea
विचार m. vichAra counsel
विचारक m. vichAraka judge
نام فرزین (وزیر در شطرنج) را در ترکیب فرَ- زئنَ در اوستایی می توان به معنی بسیار دانا گرفت:
प्रज्ञ adj. pra-jna very wise
ترکیب فر-زانه هم به همین معنی است:
Fra-zaena[anga]: very wise
From Middle Persian [script needed] (plcʾnk' /frazānag/, “wise, intelligent”), which is cognate with Parthian 𐫜𐫡𐫉𐫀𐫗𐫃‎ (frzʾng /frazānag/, “wise, clever”). Equivalent to فرزان‎ (farzân) +‎ ـه‎ (e).

جمعه، تیر ۰۳، ۱۴۰۱

زروان (آنزو، سیمرغ، مظهر اهورامزدا) خدای بزرگ بومیان کهن فلات ایران بوده است

مطابقت لغوی زروان با سائینی (عقاب، شاهین، آنزو):
द्रावण adj. drAvaNa putting to flight
स m. sa bird
ष m. sha heaven
इन adj. ina mighty
An: heaven
zu: wise storm bird
در باب مطابقت زروان با آنزو گفتنی است:
زروان، خدای دیرین، که پدر اهورمزدا و اهریمن به‌شمار می‌آمد، تنها زمان بی‌کران نبود؛ مانند سیمرغ آنزو (مرغ دانای آسمان) که در منابع سومری صاحب الواح تقدیر خدایان شده بود، مظهر تقدیر و سرنوشت نیز محسوب می‌شد. نام دیگر سومری او یعنی ایم دوگود موشن (مرغ توفان) بوده است. ظاهراً کوه کارنو (شاخ) که مکان آنزو محسوب است همان قلۀ دماوند کوهستان البرز، مکان سیمرغ شاهنامه است.
معلوم میشود که بین واژۀ زروان (زمان) بالدار و سیمرغ (سنه در سنسکریت یعنی قدیمی، زال-عقاب) و آنزو (عقاب آسمانی) ارتباطی اساسی وجود دارد: وجه اشتراک آنان سوای اشتراک در معانی لغوی، خدای زمان و آسمان بودن و بالدار بودن و ایزد تقدیر بودن و موطن شان، فلات ایران است.
خود اهورا مزدا (خدای دانا) نیز مظهری از آنزو (مرغ دانای آسمان) است:
چون استاد پورداود به نقل از اوزبیوس (340- 263 میلادی) به نقل از فیلوس بیبلوس (130- 80 میلادی) از زبان زرتشت میگوید "اهورامزدا (خدای دانا) را سری است مانند شاهین (سئنه، سیمرغ)، نخستین و جاودانی و فناناپذیر است نه از کسی تولد یافته است و... آفرینندۀ کلیۀ چیزهای نیک است". (جلد اول یشتها، صفحه 39).
بر این اساس اهورامزدا با وارونا (ایزد پوشانندۀ آسمان) در نزد هندوان و اورانوس (ایزد آسمان) در نزد یونانیان مطابقت دارد.

معنی نام غار علیصدرا

نام غار علیصدرا به لغت سنسکریت به معنی غار خندق آب است:
आली f. Ali dike
षड्रस n. SaDra[sa] water
گفته میشود مردم روستای علیصدر و روستاهای اطراف، از قدیم‌الایام به وجود این غار پی برده بودند و از آب آن بهره‌ برداری می‌کردند. علاوه بر این، در صد سال گذشته، اهالی ده با هدایت مازاد آب نهر سراب به غار علیصدرا، از آن به عنوان مخزن و سدی برای استفاده در فصل گرما بهره می‌برده‌اند.

معانی محتمل نام سمیرم و سیمره و سیموروم

نام سمیرم به معنی شهر و محل نسیم ملایم و سیمره به معنی دارای آب خنک و سیموروم به معنی محل سرزمین زمستانی (زاموای قرون بعد) به نظر می رسند:
समीर m. samira moderate breeze
समीर m. samira breeze
उम m. uma landing-place
उम m. uma town
उम m. uma city
सीमा f.simA (hima) cold, wintry
उरु n. uru(um) space
उरु n. uru (um) room, place

معنی نامهای کوه سهند و سبلان

در اوستا و کتب پهلوی نام کوه سهند (دارای سرما، به تلفظ محلی، سَهَت) به صورت اسنوند (اش-سئنَ- ونت، دارای سرمای شدید) ذکر شده است. در کُردی سهو-لان به معنی یخچال طبیعی و سهند (سهین-وند) به معنی کنایه از سرمای شدید است:
शीत adj. sahita (sahinta) cold
शीयते{श्यै} verb pass. shiyate[zyai, shyai] freeze
ash-zaena-vant: very cold
نام اوستایی کوه سبلان (سَوَلان= محل سود)، یعنی هئو کئیریه (هوکر) با توجه به چشمه سرئین (زیبا) آن که منسوب به الهه ناهید بوده، به معنی خوب کنش است.

مطابقت کتایه (کتایون) و برمایه (برمایون) با گائوماته بردیه و وهیزداته بردیه

معنی نام برادران یا برادر خواندگان کتایه (کتایون) و برمایه (برمایون) یاد شده در کتاب پهلوی بندهش که علیه فریدون (یعنی شاه هخامنشی) توطئه می کنند به لغت سنسکریت یعنی سخنگو (وزیر) و فرد بزرگ تن (بردیه) به ترتیب مطابق گائوماته بردیه («سروددان بزرگ تن»، داماد و پسرخواندۀ کوروش، نائب السلطنۀ کمبوجیه در هنگام سفر جنگی او به مصر، سپیتاک سپیتمان) و وهیزداته بردیه («بزرگ تن نیرومند»، پسر کوچک کوروش، حاکم نیمه شرقی امپراتوری هخامنشی) به نظر می رسند:
कथयान adj. kathayA[na] telling
प्रमाण n. pramA[Na] extent
स्फीत adj. sphita[ak] big (=bardhia)
विहायस् vihAyas adj. vigorous
विहायस् vihAyas adj. mighty
در مطابقت وهیزداته بردیه با بردیه پسر کوچک کوروش حاکم نیمه شرقی امپراتوری هخامنشی گفتنی است که موقع قیام داریوش هخامنشی بخشی از سپاهیان او مشغول سرکوب شورش کاپیشی (کاپیسا) در سمت کابل بوده اند. پس از شنیدن شایعه مرگ کمبوجیه در مصر (که مدتها پیش از حادثۀ مرگ کمبوجیه در اکباتان سوریه اتفاق افتاده بود) این دو برادر خوانده در مقام وزیر و سخنگو و شخص فرمانروا در محلی به نام پئیشیا اوادا (ابرج یا نقش رستم) در پارس در مقام فرمانروا اعلام حاکمیت کرده بوده اند. فریدون به معنی مربوط به دوست منش مترادف هخامنشی که به خصوص به کوروش اطلاق می‌شده است، ولی در رابطه با توطئۀ کتایه و برمایه منظور کمبوجیه سوم و داریوش اول است.
بردیه به معنی تنومند ترجمۀ نام وهیزداته (مخلوق نیرومند) و لقب گائوماتۀ بلند قامت میان این دو برادر خوانده مشترک بوده است. داریوش در کتیبۀ بیستون برای جلب رضایت و اقناع افکار عمومی ایشان را بردیه های دروغین معرفی کرده است.
هرتسفلد سپیتاک سپیتمان (گائوماته بردیه، حاکم بلخ و نائب السلطنه کمبوجیه هنگام سفر جنگی او به مصر) را همان زرتشت سپیتمان و هاروی کرافت وی را همان گوتمه بودای بلخ و ناظر امور درۀ سند می داند.
نام کیانوش که در شاهنامه به جای کتایه (کتایون، کموجیه) آمده است به معنی جانشین است:
आनुषक् ind. Anush[ak] in continuous order

معنی نام زنجان

برای نام زنجان دو هیئت زنگان و شهین ذکر شده است. واژۀ سئین/سهین (شهین، نظیر تبدیل سئنه به شاهین) به صورت زَئن (زَیه، زیَم) اوستایی و شیه[نی] در سنسکریت به معنی سرد است. در کتب جغرافیایی هم زنجان شهر سردی توصیف شده است:
zaena: cold, wintery
शीयते{श्यै} verb pass. shiyate[zyai, shyai] freeze
नी ni: bring
چون از سوی دیگر محلی باستانی به نام زینوکان (محل سرد یا محل اسلحه) در خاک ماد می تواند همان زنجان کنونی باشد که زمستان های سردی دارد:
گفته شده است واژۀ فارسی زمستان مرکب از zam «زمستان» و پسوند زمان و مکان -istān است. این واژه در اوستا به صورت zaēn ،zayan و نیز zyam «زمستان» باقی مانده است. نامهای سنه/سنندج (دژ سنه، سیسرتو باستانی= بسیار سرد) و سائین دژ (شاهین دژ، قهود/گَهوت: جای سرد) نیز می توانند از واژۀ اوستایی زَئِن (سَئِن) یعنی سرد و زمستانی اخذ شده باشند. در تبدیل زَئِن به سَئِن گفتنی است که جایگزینی حرف «ز» با «س» در زبانهای ایرانی اتفاق می افتد مانند: دیز= دیس، هندازه/اندازه= هندسه.

مطابقت کول خزینه با دور کوری گالزو [ین]

نام تپۀ باستانی کول خزینه که در مجاورت استان لرستان (سرزمین کاسیان)، در استان ایلام قرار گرفته یاد آور دور کوری گالزو [ین] یعنی دژ منسوب به کوری گالزو، از پایتخت‌های کاسیان است. یعنی نام کوری گالزین است که به شکل کول خزینه در آمده است. پایتخت محلی دیگر کاسیان کرینتاش (کویرینت در اوستا) مطابق شهر کرند در استان کرمانشاهان است.

معنی نام همدان

نام همدان را غالباً به معنی محل تجمع گرفته اند. ولی نظر به دو شیر سنگی باستانی نشستۀ آنجا که یکی از آنها باقیمانده است. همدان و نام باستانی دیگر آن کیشه سو به معنی محل شیر به نظر می رسند: واژه های همنگه (همه) و کیشه (کِشی-ن) در سنسکریت به معنی شیر هستند. در تبدیل همنگه به همه علی القاعده جزء اوستایی آنگه به حرف اَ یا اِ تبدیل شده است. در هیئت هنگمتانه تبدیل و جای تبدیل دگرگون شده است:
हेमाङ्ग m. hemAnga (hama) lion
धान n. dhAna chest, storage
केशिन् m. keshi[n] lion
केसरी m. kesa[ri] lion
शयु adj. shayu lying down
در مورد تاریخچۀ شیرهای سنگی کهن همدان چنین اطلاعات جمع آوری کرده اند: تپه‌ای که در هم‌اکنون تندیس شیر سنگی بر روی آن جای گرفته تپه‌ای باستانی است، چرا که تابوت متعلق به دوره اشکانی ازآن محل یافته شده و در موزه تپه هگمتانه نگهداری می‌شود. این تندیس به همراه قرینه‌اش نخست در دروازه شهر همدان قرار داشته‌است و اعراب به هنگام فتح همدان آن را باب‌الاسد به معنی دروازه شیر نامیده‌اند.
در سال ۳۱۹ ه‍.ق نیز که دیلمیان همدان را به تصرف خود درآوردند دروازه شهر را به کلی تخریب کردند. مردآویج دیلمی قصد داشت یکی از آن‌ها را به ری منتقل نماید ولی چون موفق نشد پنجه‌های یکی از شیرها را شکست و دیگری را به‌طور کامل تخریب نمود. مجسمه آسیب دیده تا سال ۱۳۲۸ هجری شمسی بر روی زمین افتاده بود تا اینکه مهندس سیحون طراح و معمار آرامگاه بوعلی‌سینا آن را در جایگاه کنونی قرار داد. در دوره اسلامی، این شیر را محافظی برای شهر و طلسمی بر رد بیماری برمی‌شمردند. جویندگان گنج آن را شکسته‌اند و برجستگی بینی آن بر اثر بوسه‌های زنان جویای همسر صاف شده‌است.
تاریخ ساخت مجسمه شیر سنگی مورد اختلاف است. برخی باستان‌شناسان و تاریخ‌نویسان این مجسمه را بازمانده تمدن مادها می‌دانند. همچنین نحوه کنده‌کاری تندیس و نزدیکی آن به باروی اشکانیان و نیز کشف تابوت دوره اشکانی از شان محل چنین بر می‌آید که این تندیس به اشکانیان مربوط باشد، اما این اثر از یادگارهای هنری سلوکی/اشکانی می‌باشد. احتمال دارد که اسکندر آن را به افتخار سردارش هفایستیون که در اکباتان مرد، ساخته باشد.
در کتاب تاریخ ایران و جهان جلد اول این اثر باستانی به دوره مادها منتسب شده است.
کلینتون اسکُلارد (۱۸۶۰–۱۹۳۲ م) خاطر نشان می‌سازد که از نشانه‌های عظمت اسکندر و دیگر مردان دوران باستان چیزی باقی نمانده‌است: «نگهدار شیر تنهای خوابیده، یادگاران خاموش را در سنگ از سه شاهنشاهی منقرض شده -مادها، پارسیان، پارتیان- بر گرداگرد باروهای همدان.»

شنبه، خرداد ۲۸، ۱۴۰۱

آیا معبد غار کرفتو متعلق به بهرام (ایندره) یا مهر یا ایزدی دیگر بوده است؟

نظر به اینکه در ارمنستان هراکلس (که نامش در غار کرفتو ذکر شده) با واهاگن (بهرام) مطابقت داده می‌شده است، معبد غار کرفتو نه معبد مهری بلکه آتشکدۀ بهرام بوده است. در کوماگن هم، بهرام (کشندۀ دشمن) تحت نام آرتانگ (کشندۀ ویرانگر) با هراکلس و آرس معادل گرفته شده است. «هرکول - معروف به آرتانگ - آرس»:
आर्तना f. ArtanA destructive battle. [gai] relate
ترجمۀ کتیبۀ یونانی غار کرفتو
در آنجا هراكلس سكونت دارد باشد كه پليدي در آن راه نيابد.
یا با تفسیری:
[این خانۀ هراكلس است؛ هر كس در آن وارد شود، در امان است.] آنجا که هراکلس سکونت دارد، باشد که پلیدی در آن راه نیابد. نام غار کرفتو نظر به همین خط و نگاره های مهم آن می تواند بر گرفته از واژۀ اوستایی کَرِپته (کَرِپ) یعنی خط و نگاره بوده باشد.
تصاویر حیوانی غار کرفتو هم می تواند مربوط به ایزد بهرام باشد که به اشکال گاونر، اسب سفید، شتر سرمست، گراز تیز دندان، عقاب، قوچ و بزکوهی بعلاوه به صورت مرد جوان ظاهر می‌شده است.

معنی به کس در شاهنامه

«هنر نزد ایرانیان است و بس/ ندارند شیر ژیان را به کس»
صورت اوستایی واژه کَس فارسی و پهلوی یعنی کَثَ (کَ) در اوستایی به معنی چند، چند تا و چه اندازه و در سنسکریت به معنی [به] حساب [آوردن] است. در مجموع به کَث (به کس) به معنی به حساب آوردن و به شمار آوردن است:
कथा f. kathA account [story, narrative]

ارتباط آشّور (خندان، خدای ملی آشوریان) و نبو (بشارت دهنده) با اژی دهاک (ضّحاک) و زرتشت بابلی کیمیاگران

در تمدن آشّور اژدها و مار اهمیت ویژه‌ای داشته اند. در این تمدن، نقش‌برجسته‌هایی مشاهده می‌شود که در آن آشّور (Asshur)، خدای بزرگ آشوریان که با مردوک بابلی مطابقت داده میشده، و نبو (Nabo)، یکی دیگر از خدایان این مردمان، سوار بر پشت اژدرمارانی نشان داده شده‌اند (بلک، 1385: 72). زرتشت بابلی کیمیاگران هم در رابطه با اژدر مار تصویر شده است. زرتوشترا (دارندۀ بشارت زرین, زرتشت) ترجمۀ نام نبو (اعلان کنندۀ [خبر خوش]، نبی) و لقب رهبران روحانی بوده، بعداً به سپیتاک سپیتمان (گائوماته بردیه، گوتمه بودا) اطلاق شده است.
نامهای ارمائیل (خدای نگهدار بازماندگان ویرانی) و کُرمائیل (خدای نگهدار اژدر مار) در شاهنامه در اساس مربوط به این خدایان و سمبلهای اژدر مار ایشان به نظر می رسند:
अर्म Arma.—[masculine] [plural] rubbish, remnants, ruins.
कूर्म m. kUrma name of a serpent or kAdraveya king

جمعه، خرداد ۲۷، ۱۴۰۱

اتیمولوژی کِشمش

واژۀ کِشمش را ترکی دانسته، ولی اتیمولوژی آن را نا معلوم اعلام داشته اند. به نظر می رسد آن خلاصه شدۀ واژۀ مرکب کیش (زمستان) و یئمیش (میوۀ خشک شده) باشد. در مجموع یعنی میوۀ خشک شده برای زمستان. میوژ یا موزۀ کُردی-لُری می تواند همان میوۀ زمستانی (میو-زیاو) باشد.

اتیمولوژی محتمل یخدان

واژۀ رخت فارسی در اوستایی و پهلوی و سنسکریت دیده نمیشود. ولی واژه یاه (یاخ) و مشتقات آن در اوستایی به معنی پوشیدن و پوشش و لباس دیده میشوند. از آن می توان چنین نتیجه گرفت واژۀ رخت در اساس تصحیف واژۀ یخت (یاهت، یاخت) بوده است. لذا یخدان یعنی رخت دان (جامه دان). کلمۀ یخنی در فرهنگنامه های فارسی به معنی اسباب و ابزار ذخیره که در این رابطه مطرح است، برگرفته از یئغئنی ترکی (جمع آوری شده) به نظر می رسد:
yaha (yakha, yakht): dressing (dress)
धान n. dhAna chest

ریشۀ واژه های زمان و زمهریر

زمان به معنی منسوب به هنگام و وقت و زمهریر به معنی سرمای شدید و آزارنده به نظر می رسد:
समय m. samaya (zama) time
हिम m. hima (zema) cold
har-ira: intensive

معنی لفظی وَرَزَن

وَرَزَن در آذربایجان به معنی محل نسبتاً بلند و شیب دار و ملات کشی شده ای است که انگور ها را برای تبدیل به کشمش در آن جلو نور آفتاب پهن می کنند. این واژه به صورت وَرِزان در اوستایی به معنی جای پخش کردن و گستردن است.

پنجشنبه، خرداد ۲۶، ۱۴۰۱

معانی نام پل چینوَد (چینوَت) و مکان جغرافیایی آن

جزء چین به معانی طناب و انتخاب و جزء وَد (وَت) به معنی مرگ بوده است. در مجموع پل چینود یعنی پل طناب گزینشی جهان بعد از مرگ:
चीन m. china thread
चयन n. chayana selection
वध m. vadha death
کوه هرای مرتبط با پل چینود که در نزدیکی غار هنگ (غار کبوتر مراغه) و کنار رود دائیتی (رود داد و عدالت یا رود جایگاه پر دد) قرار گرفته و با کوه کنونی ذرنج مطابقت دارد که به لغت اوستایی به معنی جای نگهبانی است:
धरण n. dharaNa support
धारणा f. dhAraNA righteousness
این محل به صورت یک درۀ عمیق میان دو رشته کوه مجاور هم، به نزدیکی آتشکدۀ قدیمی آذرگشنسب در دامنۀ جنوب غربی کوه سهند و محل نگهداری اوستای عهد ساسانی، شیچیکان (روستای چیکان) قرار دارد و رود پر مار و خرچنگ دائیتی (موردی چای) میان آن جاری است.
آنچه در منابع زرتشتی در مورد پل چینوت تصور می‌شود تیغی تیز و شمشیر گونه است که ابعاد آن هر یک ۹ نیزه است و بر قلّه کوهی اساطیری به بلندی یکصد مرد به‌ نام «تئیره» (قلّه) قرار دارد. این پل از تئیره که بلندترین قلۀ کوه هرا است تا عرش کشیده می‌شود به عنوان شاهینِ ترازوی ایزد رشن است، سگی مینوی بر سر پل حاضر بوده و دوزخ نیز در زیر آن قرار دارد. بنا به عقاید زرتشتی، روان درگذشته تا سه روز بر بالین تن حاضر و به آن متصل است و پس از آن در سپیده دم روز چهارم روان برای داوری به سر پل چینوت می‌رسد و در آن‌جا در دادگاهی که به داوری ایزد مهر و با حضور ایزدانی چون سروش، رشن و اشتاد برگزار می‌شود، به حساب کارهای نیک و بد وی رسیدگی می‌شود. اگر پرهیزکار بوده، کفهٔ ترازوی نیکی وی بر بدی سنگینی می‌کند، تیغه به پهنا می‌ایستد و گزندی به او نمی‌رساند، سپس بادی خوش وزیده و در آن باد دختری زیبا که تجسم اعمال او است بر او ظاهر شده و به راهنمایی او از نردبان سه پله‌ای که نماد اندیشه، گفتار و کردار نیک است به گروتمان (بهشت برین) وارد می‌شود. اگر بدکار باشد عجوزه‌ای بر وی ظاهر شده و به گفتهٔ عجوزه و از ترس آن، علی‌رغم میل باطنی، روان بر تیغ می‌رود و در سه گام که نماد اندیشه، گفتار و کردار بد است، بریده شده و به دوزخ می‌افتد. در هنگام عبور از پل مانعی وجود دارد که هم روان نیکوکاران و هم روان بدکاران با آن مواجهند و آن رودخانه‌ایست که از اشک سوگواران پدید آمده و بیانگر این است که در تعلیمات دینی زردشتی مؤمنان را از سوگواری بیش از حدّ بر متوفی منع می‌کردند. نیز در باورهای اسطوره‌ای آمده که پل چینود دو رو دارد و برای نیکوکاران، عریض و گشاده است و برای بدکاران مانند لبهٔ تیغ باریک و تیز است. دینکرد یک سر این پل را بر فراز دائیتی در ایران ویج (حوالی کوه سهند) و سر دیگرش را بر فراز هرا می‌داند. در بندهش آمده‌است: که چکاد دائیتی (قلّۀ دادگاهی رود دائیتی) آن است که در میان جهان به بالای یکصد مرد است، که چینود پل بر او ایستد. روان را بدان جای آمار کنند.
نوشتۀ قدیمی ام در این باب که بر اساس رسالۀ بسیار تحقیقی زادبوم زرتشت دکتر جیوانجی جمشید جی مودی است:
در اوستا در واقع نام کوه ذرنج (محل نگهبانی) یا زریش (به لغت پهلوی زیر- ریچ= زیر ریز) كوه ریزش كننده، در رابطه با دستگیری افراسیاب (مادیای اسکیتی) توسط هوم عابد و سرور (سپیتمه جمشید، لهراسب) هرا برزئیتی (کوه بسیار بلند) ذکر شده است که همچنین نام اوستایی البرز کوه (کوه بسیار بلند) است و این یکی مأخذ اصلی آن. اطلاق این نام بدین کوه ذرنج شهرستان مراغه می تواند به سبب وجود کلان دژ هراک (رغۀ زادگاهی زرتشت) بوده باشد که به نامهای هرا (دژ بلند) و برزه (بلند) نامیده می شده است: چه نام دیگر شهر بردع (برزه) در اران را نیز هروم (هرا، بلند) آورده اند و نام روستای هره در شرق چیکان شکلی از همین کلمه هرا است. حتی تپه بلندی در اراضی این روستا نیز هرای داغی خوانده میشود. به طوری که "در تپه طاقدیسی بلند و عریض و طویل بالای این روستا زیر بنای دیوار بسیار طویل و عریضی به سوی کوهستان پیدا شده است" بر می آید که لابد روستای هره و نام کهن هروم این شهر– که بعداً به عنوان زادگاه زرتشت با نام ارومیه مشتبه شده است. و این شهر نام خود را از آن دیوار و حصار دفاعی کلان دژ مرکزی آذربایجان رغۀ آذربایجان (هراک، رک) به ارث برده است. این احتمال هم هست نام برزه اشاره به قسمتی از شهر داشته است که در تپۀ طاقدیسی پیش آتشکده آذرگشنسپ کهن در کنار روستای علمدار، در نقطه مقابل شهر واقع در گودی مراغه قرار داشته است. نام کوه زریش یا ذرنج را می توان به معنی زیر ریچ (یعنی کوه ریزش کننده) یا کوه پناهگاهی گرفت که هر دو معنی در باره آن صدق میکنند. در قلۀ این کوه در میان صخره ها به طور طبیعی تالاری از سنگها ی یکپارچه و ترک خورده درست شده است که به معبدی می ماند. سمت جنوبی و نفوذ پذیر آن را با سنگهای درشت قابل حمل به رنگهای گوناگون انباشته اند که معلوم میشود قلّه کوه در مواقع خطر جنگ به عنوان جان پناه مورد استفاده قرار میگرفته است. به احتمال زیاد در دوران سوم زمین شناسی محل لانۀ دایناسورهای پرنده بوده است. در شاهنامه این کوه و یا خود کوه مقابل آن کوه غار هامپوهول به نام هرا (یعنی محل نگهبانی) خوانده شده است. در واقع در مورد هر دو صدق میکند. چون بالای کوه غار هامپوهول نیز به عنوان سنگر با سنگها دیوار دفاعی سنگ چین درست نموده اند. مطابق شاهنامه هوم عابد که در بالای این کوه مشغول عبادت بود نالۀ افراسیاب (مادیای اسکیتی) را از غار هنگ شنید و به دستگیری وی شتافت. یعنی به روایت فردوسی غار هنگ همان غار هامپوهول (هم – پایو- اوول، جایگاه بلند پناهگاهی)است. جالب است که در زبان کُردی هن پاویل معنی جالب پناهگاه استوار واقع در دامنۀ کوه را می دهد که به بهترین وجهی موقعیت طبیعی و دفاعی غار هامپهول را بیان می نماید. گرچه مشخصات غار هنگ بیشتر به معبد به اصطلاح مهری ورجوی میخورد که معبد یا گور دخمۀ سکایی (اسکیتی) بوده است. لابد در کنار محل اقامت موقتی مادیای اسکیتی در اینجا ایجاد شده بوده است. مطابق شاهنامه در هنگام دستگیری افراسیاب، کیخسرو (کی خشثرو، هوخشثره) در همان نزدیکی در آتشکدۀ آذرگشنسب کهن (منظور ویرانۀ کائین گبۀ حالیه= معبد شاهی، بین اراضی روستاهای کیم نوا و علمدار) مشغول عبادت بوده است که این خبر خوش دستگیری قاتل پدرش فرائورت (سیاوش/ فرود) به وی رسید. مطابق کتب پهلوی مکان پل چینوت (قضاوتگاه و دادگاه روز بازپسین) خیالی زرتشتیان نیز همینجاست یک طرف آن همان کوه هرابرزئیتی (زرنج) و سوی دیگر کوهی است که نامش ذکر نمیشود (ما اکنون گوو داغ گوئیم یعنی کوه آبی یا آسمانی) و آن زیر هم رود دائیتی (رود دادگاهی پر از خرچنگ و مار و ماهی که در زمان کودکی ما بود؛ یعنی موردی چای کنونی یعنی رود مردابی یا رود مردگان) در گودی عمیق بین این دو کوه نزدیک به هم روان است. پل خیالی چینوت در ارتفاع یک تا یک و نیم کیلومتری بالای آن کشیده میشد و آن پل برای پاک دینان به اندازه جاده ای پهنی میشد ولی برای ناپاک دینان به باریکی تیغه شمشیری میگردید و ایشان را از آن بالا شقه کرده و به ته آن درۀ عمیق می فرستاد.

معنی نامهای کاوه (گاوه) و ارشک (ارچک) و کشواد و گودرز

نامهای کاوه (گاوه) و ارشک (ارچک) و کشواد و گودرز مرتبط به نظر می رسند:
نام کشواد در عنوان گودرز کشوادگان را در زبانهای ایرانی به معنی شیوا سخن و فصیح گرفته اند و این با معنی سنسکریتی کاوه و گاوه و ارشک (ارچک) و خود نام گودرز همخوانی دارد:
कव m. kava sound
गव f. gava speech
अर्चक m. archaka priest
نام گودرز به صورت گو-دَرِز، دارای صدای بلند و استوار معنی می دهد.

معنی نام گُناباد

قسمت مرکزی گناباد (نیابد خبر ابن حوقل یعنی آبادی دارای آبراه زیرین، جناود خبر مقدسی یعنی آبادی دارای قنات)، جویمند نام دارد قصبۀ شهر که قنات معروف گُناباد از آن جاری است یکی از محله‌های آن بوده‌است. بنابراین نام گُناباد در اصل جُنات-آپات بوده است یعنی آبادی دارای جوی گُنات (قنات):
junAti[jU] press forwards [stream, aqueduct]
apat: village
در زبانهای قدیم ایرانی حروف «ج» و «گ» به وساطت تبدیل پذیری آنها به حرف «غ» می توانستند به هم تبدیل گردند.

معنی نام گناوه

گفته میشود گناوه (جنابه، جناور) شهری بوده‌است بسیار قدیمی و کهنه در ولایت ارجان در فارس قدیم. اولین کسی که توصیفی از خود شهر به دست می‌دهد مقدسی است او می‌نویسد «بازارها در کوچه‌ها قرار دارند و مسجد جامع در مرکز آبادی است. آب آشامیدنی از چاه‌های آغشته به نمک و آب‌انبارها (گورابه ها) تأمین می‌شود.»
بر خلاف نظر برخی جغرافی نویسان قدیم از جمله ابن بلخی و حمدالله مستوفی نام آن به معنی محل آب گَنده نیست، بلکه به معنی محل آب انبارهای تأمین شده از آب باران است:
ग्रावन् m. grAvan cloud[-water]
घनवारि n. ghanavAri rain-water
घन m. ghana cloud
वारी f. vAri water
ghana-ava: cloud-water
در آذری گانا (قانا) به کانالهای تاکستانها و گَنو (قَنو، گان-او) به آبراهه های کنار خیابانها می گوییم. بر این پایه هم گناوه به معنی محل آب انبارها است.

معانی نام پل چینوَد (چینوَت)

جزء چین به معانی طناب و انتخاب و جزء وَد (وَت) به معنی مرگ بوده است. در مجموع پل چینود یعنی پل طناب گزینشی جهان بعد از مرگ:
चीन m. china thread
चयन n. chayana selection
वध m. vadha death

سه‌شنبه، خرداد ۲۴، ۱۴۰۱

آیا منظور از بیژن اشکانی همان اورود (ویرود) اشکانی است؟

وجوه اشتراک:
۱- اورود اول جانشین گودرز پسر گیو است و این مطابقت دارد با نسب گودرزی بیژن.
۲- رستم عهد اشکانیان (که می تواند همان سورنا منجی اورود دوم باشد) منجی بیژن است. لذا عنوان رُستم (رُسته-تهم) را در این رابطه می توان به معنی"پهلوانِ (تهمِ) «اورود» (رُسته)" در نظر گرفت و آنرا لقبی بر سور-نا (شخص پهلوان) دانست:
विरूध adj. virUdha (orodha) grown
बीज n. bija[na] grain, growth, generating element.
शुर m. shura (sura) hero
na: person
۳- نام همسران اورود دوم و بیژن یعنی لائودیکه و منیژه مترادف به نظر می رسند:
Laodike: This name derives from the Ancient Greek name “Laodíkē (Λαοδίκη)”, composed of two elements: “lāós (λᾱός)” (people, people assembled) plus “díkē ‎(δίκη)” (custom, manner, order, law, right, judgment, justice). In turn the name means “justice of the people”.
मान n. mAna rate
मान n. mAna measure
जाया f. jAyA woman
در این رابطه پهلوانان شاهنامه ای میلاد (مهرداد) و هجیر (خوب چهر) و رهام (دارای نیروی با شکوه) و بهرام (کشندۀ دشمن) که گمان می رود در اساس اشکانی باشند، با پادشاهان مهرداد و سندروک (زیبا) و بلاش (ولخش, پر نیرو) و تیرداد (دادۀ ایزد رعد و جنگ)-نام اشکانی مطابقت می نمایند.

دوشنبه، خرداد ۲۳، ۱۴۰۱

معنی محتمل داورزن و زمین داور

نام این مناطق دور افتادۀ خراسان و افغانستان (واقع در درۀ هیرمند)، بعید است که به معنی داور-جن و زمین داور به معنی محل داور بوده باشند. به گفتۀ لسترنج زمین داور به معنی معبرهای کوهستان می‌باشد. لذا اگر جزء داور را در آنها با واژۀ اوستایی دوَرَ (در و دروازه) بسنجیم، آنها به معنی محل دارای دروازه و گذرگاه خواهند بود.

اتیمولوژی محتمل شهر خُلم

نظر به اینکه شهر خلم شهر باصفا و سرسبز توصیف شده، لذا نام آن می تواند به معنی شهر دلپذیر باشد:
ख n. kha city
लमते{लम्} verb lamate[lam] delight in

در مورد مآخذ واژۀ تاریخ

واژۀ تاریخ که در قرآن به کار نرفته و منشأ آن مورد مناقشه است، به صور تری-ایخ و تری-خیه و تریخ در سنسکریت و اوستایی به معنی دانش ثبت و بیان گذر و گذر (از جمله گذر زمان) است:
तरति{तॄ} verb tarati[tRR, tari] save
ईखति{ईख्} verb ikhati[ikh] go
तारयति{तॄ} verb 1 Par tArayati[tRR, tari] get through
ख्याति{ख्या} verb khyAti[khyA] declare
تاریخ به معنی ثبت وقایع و نوشتن کتاب با تر-ایخ سنسکریت و اوستایی همخوانی دارد:
تاریخ. (ع مص، اِ) تأریخ. توریخ. نوشتن کتاب را. (منتهی الارب). واژۀ دیروک کُردی به معنی تاریخ نیز در این رابطه قابل توجه است:
दूर adj. dUra (dira) far, past
उक्त{वक्ति , वच्} pap. ukta[vakti, ukh] said
उक्त pap. ukta (uk, ukh) spoken
پس خود واژۀ سنسکریتی تریخ را می توان "دانش ثبت و بیان «گذر» زمان" گرفت:
Sanskrit dictionary
[«previous (T) next»] —
Trikh in Sanskrit glossary
Source: Cologne Digital Sanskrit Dictionaries: Shabda-Sagara
Sanskrit-English Dictionary
Trikh (त्रिख्).—[(i) trikhi] r. 1st cl. (triṅkhati) To go, to move or approach.
Source: Cologne Digital Sanskrit Dictionaries: Yates Sanskrit-English Dictionary
Trikh (त्रिख्):—[(-i) triṅkhati] 1. a. To go.
در مجموع معلوم میشود تاریخ نظیر دیروک کُردی در زبانهای هندواروپایی به معنی دانش بیان گذشته ها است:
tere- (2)
*terə- Proto-Indo-European root meaning "cross over, pass through, overcome."
It is the hypothetical source of/evidence for its existence is provided by: Sanskrit tirah, Avestan taro "through, beyond;" Latin trans "beyond;" Old Irish tre, Welsh tra "through;" Old English þurh "through." 290-91 ēg̑-, ōg̑-, əg̑- IE to say, speak 503-4 i̯ek- IE i̯ēk- to speak
مطابق لغت نامۀ دهخدا: تاریخ. (ع مص، اِ) تأریخ. توریخ. نوشتن کتاب را. (منتهی الارب). وقت چیزی پدید کردن. و در اصطلاح، تعیین کردن ْ مدتی را از ابتدای امر عظیم و قدیم مشهور تا ظهور امر ثانی که عقب او است تا که دریافته شود به زمانه ٔ آینده و دیگر مدت ظهور این امر ثانی بلحاظ نسبت بعد مدت امر قدیم مشهور اول... (غیاث اللغات) (آنندراج). سیوطی در المزهر بنقل از مجمل ِ ابن فارس آرد: تاریخ کلمه ٔ معرب است. جوالیقی در المعرب گوید: گویند «تاریخ» که مردم بدان وقایع را نگارند عربی محض نیست بلکه مسلمانان آنرا از اهل کتاب گرفته اند. تاریخ مسلمانان از سال هجرت شروع شد و در زمان خلافت عمر رضی ﷲعنه ثابت گردید و از آن پس تا کنون صورت تاریخی به خود گرفته است. بعضی گفته اند کلمه ٔ مذکور عربی است ۞ و از لغت «ارخ» به فتح همزه و کسر آن به معنی بچه گاو وحشی اشتقاق یافته است، اگر مؤنث باشد، بنابراین وجه مناسبت تاریخ با این معنی آنست که مانند تولد بچه حادثه ای پدید می آید. و باهلی برای مردی که در بصره بود چنین انشاد کرد:
لیت لی فی الخمیس خمسین عیناً
کلها حول َ مسجد الأشیاخ ِ
مسجد لاتزال تهوی الیه
أم ّأرْخ ِ قناعها متراخی ...
و گفته اند «أرخ» (بفتح اول) به معنی وقت است و «تاریخ» به معنی توقیت است. (المعرب چ مصر صص 89 - 90). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: «تاریخ» در لغت تعریف زمان است و گویند این کلمه مقلوب تأخیر است و نیز آنرا به معنی غایت دانند، چنانکه گویند فلان تاریخ مردم خود می باشد یعنی شرف آنان بدو منتهی گردد و اینکه گویند این عمل در تاریخ فلان انجام شده است به معنی اینست که در وقتی انجام شده است که بدان منتهی گردیده است، و باز گویند که این کلمه ٔ عربی نیست بلکه مصدر مؤرخ است که معرب ماه روز (ماه-روذ، گذر ماهها) میباشد.

شنبه، خرداد ۲۱، ۱۴۰۱

معنی نام تورقوز آباد

به نظر می رسد هیئت تورقوز در اصل تَرکَز (صاحب اراضی دارای چین دوم) بوده است و این شکل ثقیل در ترکیب با پسوند آباد به تورقوز آباد ساده شده است:
ترکز (ترکژ) در لغت نامه دهخدا
ترکز. [ت َ ک َ] (اِ) مزرعۀ کاشته و درو شده و شخم و یا چین دویم. || زمین بایر. || زمین شخم شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترکژ شود.
ترکژ. [ت َ ک َ] (اِ) تخم و بزر. (ناظم الاطباء). تخم که در عربی بذر گویند. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 278 الف). || مزرعه ای که برای کشتن آماده شده باشد. (ناظم الاطباء). در بعضی از نسخه ها مزرعه ای که برای کشت آماده شده باشد و به عربی فلحان گویند. (از لسان العجم ایضاً) و رجوع به ترکز شود.

کوروش به معنی مرد سیلابی یا مرد خورشیدی؟

نظر به واژۀ کور بلوچی (رود کوهستانی) و نام رودهای کورا و کُر و اینکه آستیاگ در رؤیایش کوروش را به سان سیلاب جهانگیر می بیند و نیز اینکه عنوان اوستایی کوروش یعنی ثراتئونه (منسوب به رودخانه) است، نام کوروش به معنی مرد سیلابی یا سیلاب مانند به نظر می رسد. ولی در برخی منابع یونانی نام کوروش را با خورشید مرتبط دانسته اند:
بارتولومه به نقل از یوستی ذکر می‌کند که ریشۀ نام کورش به معنایِ خورشید نیز در ایران کاربرد دارد.
استرابو در کتاب خود (کتاب15فصل3بند6) آورده است: « نام کورش بزرگ در آغاز آگراداتس (مخلوق برتر، پیشداد) بود»:
अग्र adj. agra foremost
दत्ते{दा} verb 3 datte[dA] give
کتسیاس و پلوتارک، نام کوروش را به‌معنی «خورشید» دانسته‌اند. به روایت کتسیاس (پرسیکا، بند ۴۹)، پس از پادشاهی داریوش دوم، همسرش «پسر دیگری برایش آورد و او را کوروش به‌معنی خورشید نامید». پلوتارک (ذیل «اردشیر»، فصل ۱، بند ۲) نیز دربارهٔ کوروش، پسر دوم داریوش دوم، چنین می‌نویسد: «کوروش نامش را از کوروش قدیم گرفت که، چنان‌که می‌گویند، از خورشید نام گرفت؛ زیرا Κύρος واژه‌ای پارسی برای «خورشید» است. واژهٔ «خورشید» در فارسی باستان باید -hvar* بوده باشد، از ایرانی آغازین xvar*؛ که قابل مقایسه با -hvar در زبان اوستایی و svar در سنسکریت است. کتسیاس می‌نویسد که کوروش در زمانی که محافظ شاه ماد بوده‌است در خواب دید که سه بار در حال دست بردن در خورشید است. این خواب را برای وی چنین تعبیر کردند که سی سال فرمانروایی خواهد کرد. متقابلاً در اوستا ثراتئونه (ایزد منسوب به رودخانه)، کشتیران پائوروَ (پیشداد) را به مدت سی شارو (سال/ماه) به سان کرکسی در هوا به پرواز در می آورد.
هنکلمن، در حالیکه کورش را پارسی می‌داند با اشاره به روایتِ استرابو، نامِ او را بیشتر عیلامی انگاشته تا هندوایرانی و این نام را از ترکیب نام یک خدا (کورو، خدای سیلاب) و یک فعل برمی‌شمرد و ترجمه نام کورش را اینگونه بیان می‌کند: « {خدای نامعلوم، [خدای سیلاب]} حمایت کرد/ ارزانی داشت».

جمعه، خرداد ۲۰، ۱۴۰۱

اتیمولوژی واژۀ خمیازه

به نظر می رسد جزء خم در اینجا خلاصه شدۀ خاو (خواب، خِو کُردی) بوده و جزء بعدی بر گرفته از واژۀ یازیدن است:
یازیدن. [دَ] (مص) اراده کردن و قصد نمودن. (از برهان قاطع). آهنگ کردن. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). گراییدن. متمایل شدن. مایل شدن. میل کردن. قصد چیزی کردن و روی آوردن یا نزدیک شدن یا کشیده شدن به سوی چیزی:
بار ولایت بنه از دوش خویش
نیز بدین شغل ۞ میاز و مدن.
کسائی.
بکن کار و کرده به یزدان سپار
بخرما چه یازی چه ترسی ز خار.
فردوسی.

پنجشنبه، خرداد ۱۹، ۱۴۰۱

در بارۀ مطابقت ایزد مؤآبی چموش با ایزد مهر

امکان زیاد دارد چموش مرتبط با ایشتار همان شموش (خورشیدی) باشد و با شمشون و ایزد مهر و هراکلس مرتبط با دئیانیرا همانندی زیاد دارد. چون در اسطورۀ گرجی امیران (اُمرو، مهر)، امیران و ملکه دالی با شمشون و دلیله تورات و هراکلس و دئیانیرا مطابق است. تصویر چموش هم همانند نقش ایزد مهر در سیگیلهای میتانی است.
در این رابطه گفتنی است که واژۀ آسوری-اکدی کاموسّو به معنی «در بند گرفتار آمده» است که در مورد امیران و شمشون مصداق دارد:
kamūssu *
in fetters , fettered

چهارشنبه، خرداد ۱۸، ۱۴۰۱

مأخذ نام ارزوره فرزند اهریمن

به نظر می رسد نام اوستایی دیو ارزوره (یعنی خدای جنگ بیگانه) که همچنین نام کوهی به مرز روم به شمار آمده به معنی خدای جنگ، نام کوه آرارات بوده باشد که لابد مکان خالدی خدای جنگ و خدای پادشاهی, خدای بزرگ اورارتویی ها به شمار می رفته است:
अरर m. arara war
थ Tha . a mountain.
نام آرارات در تورات به معنی جای فرونشستن کشتی نوح مفهوم شده است:
Arah [N] [S]
the way; a traveler
Raddai [N] [S]
ruling; coming down
نظر به تصویر شیرسوار خالدی مراد از هاروت (شیر) و ماروت (ایزد جنگ) در کوه آرارات، شیر خالدی و خود خالدی بوده اند:
हरित m. harita lion
मरुत m. maruta god of war

منشأ اسطورۀ روئین تنی اسفندیار

یکی از معانی سنسکریتی سپنتداته (اسفندیار) و سپیتاک به صورت سپنداته و سپیت-اک به ترتیب ناگهان به زندگی باز گشتن و بزرگ تن است. لذا روئین تنی اسفندیار می تواند در اصل رئویین تنی باشد یعنی دارای تن با شکوه. از گفتار کتسیاس چنین معلوم میشود که نام اصلی گائوماته بردیه (سروددان تنومند) /سمردیس (دارای تن سه برابر)، سپیتاک پسر سپیتمه بوده است. در هنگام ترور شدنش یکی از همراهان داریوش (قهرمان، پهلوان) را از یک چشم نابینا کرده بود.
स्पन्दते{स्पन्द्} verb spandate[spand] come suddenly to life
स्फीत adj. sphita big
दारु m. dAru artist

دوشنبه، خرداد ۱۶، ۱۴۰۱

رد پای بیگ بنگ در نظریۀ نسبیت

می توان گفت که اینشتین با تئوری نسبیت عام به منشأ پیدایش ذرات نور از فضای مطلق (مادۀ تاریک) رسیده بود. چون در توضیح فرمول‌های نسبیت گفته میشود، اگر ماده ای با نیروی بی نهایت به حرکت در بیاید آن ماده در جهت حرکت منقبض شده و تبدیل به ذرۀ فوتون میگردد. اگر آن ماده را مادۀ تاریک و آن نیرو را نیروی گرانشی بیکران نهفته در مرکز مادۀ تاریک بگیریم به بیگ بنگ می رسیم.

اتیمولوژی محتمل کدو و ترب

کدو می تواند بر گرفته از کَئِته در اوستایی به معنی [محصول] مطلوب باشد:
कौतुक n. kautuka pleasure
ترب می تواند به معنی دارای مزۀ تند و آزارنده باشد:
तुर adj. tura hurt
भवति{भू} verb 1 bhavati[bhU] become

شنبه، خرداد ۱۴، ۱۴۰۱

اتیمولوژی محتمل واژۀ خیار و خیابان در زبان فارسی

احتمال زیاد دارد خیار در زبان فارسی به معنی مطبوع بوده است. چون واژۀ سنسکریتی کوبَرَ (کومبَرَ، مطبوع) حدّ واسط بین واژۀ خیار و cucumber (خیار، تنۀ گیاهی مطبوع) در زبانهای اروپایی به نظر می رسد:
काय m. kAya trunk [of a tree]
कूबर adj. kUbara (kumbara) agreeable
پژوهشگران معتقدند منشأ پیدایش گیاه خیار، آسیای میانه یا کشور هند است که امروزه این کشور یکی از بزرگترین ذخایر ژنتیکی گیاه خیار را در اختیار دارد. بیش از سه هزار سال است که در منطقه غرب آسیا کشت خیار رایج بوده و به احتمال فراوان این سبزی توسط رومی‌ها به مردم کشورهای اروپایی معرفی شده‌است.
واژۀ خیابان را هم می توان به معنی [راه] مرتبط کننده بین منازل و باغها گرفت:
ख्याप्य adj. khyApya to be related

جمعه، خرداد ۱۳، ۱۴۰۱

معنی شنبه (شنبت) و آدینه و تاریخ

شنبه (شنبت، شمبت) به صورت سنپد در سنسکریت معنی فراوانی (افزایش مال و محصول) را می دهد و آدینه به معنی روز استراحت است:
संपद् f. saMpad (sanpat) abundance
अधीन adj. adhina resting on or in
یک منبع چینی از قرن هشتم میلادی از وجود ایام هفته به نام یو شمبت، دو شمبت، سه شمبت، چر شمبت، پنج شمبت، شش شمبت و شمبت در سمت بلخ نام برده است. لذا نامهای ایام هفته در شرق ایران رایج بوده است ولی در غرب ایران (به استثناء بین النهرین) و فرهنگ زرتشتی رایج نبوده است.
واژۀ تاریخ، هندوایرانی و بر گرفته از‌ واژه های تَر (حفظ، ثبت) و ایخ (گذر)، در مجموع یعنی ثبت وقایع گذر زمان به نظر می رسد:
तरति{तॄ} verb tarati[tRR, tar] save
ईखति{ईख्} verb ikhati[ikh] go
اصطلاح ایرانی قدیمی دیگر برای تاریخ ایّام، ماهروز (ماهروذ، گذر ماهها) بوده است:
मास m. mAsa (mAha) month
रूढ adj. rUDha current

معنی محتمل ارسنجان

نام ارسنجان را که در کتب جغرافیایی قدیم مانند فارسنامۀ ناصری ذکر شده است به معانی محل انجمن و سرسبز گرفته اند، ولی محتمل تر آن است که نام های ارسنجان و ارزنجان (اریز باستانی, کنار شاخه بزرگ فرات) بر گرفته از واژۀ اوستایی اَرِذَ (به معنی گوشه و کنار) بوده باشند.

پنجشنبه، خرداد ۱۲، ۱۴۰۱

معنی نام بُرازجان

بُرازجان می تواند به معنی محل درخشان و گرم باشد. بُرز پهلوی (درخشان و با شکوه) در ترکیب با جان (جا) برای سادگی تلفظ تبدیل به بُراز شده است. در تأیید این نظر، برازجان در نقشه های بطلمیوسی تحت نام تائپه (محل تابناک و گرم) دیده میشود.