جمعه، مهر ۰۸، ۱۴۰۱

معنی نام روستای هورو (هوری)

نام این روستای عجبشیر که دارای تندیس قوچهای سنگی است به لغت اوستایی و سنسکریت به معنی دارای [پیکرهٔ] گوسفندان خوب است:
hu (hva): har, good
उरा f. urA (vara) ewe

چهارشنبه، مهر ۰۶، ۱۴۰۱

معنی نام آخوند

نام آخوند را به درستی با واژهٔ اَهونَ (اَخونَ) در اوستایی که در نام دعای زرتشتی اَهونَ وَئیری (دعای خواهش از خدا) به کار رفته، ربط داده اند. در سنسکریت مفهوم درست آن و همچنین عنوان آخوند به روشنی معلوم میگردد:
آخوند به صورت آهوانَده در سنسکریت به معنی «روحانی دعای طلب محافظت کننده از درگاه خداوند» است:
आह्वान n. AhvAna invocation of a deity
दयते{दे} verb Desid. dayate[de] wishing to protect or defend
نماز اهونَ وَئیری:
"همانگونه که سردار دنیوی، (فرمانروا، شاه) به ارادهٔ خود (فرمانروایی می‌کند) به همان گونه نیز یک رد یا رهبر روحانی در پرتو راستی و پاکی نیرومند است. بخشش اندیشهٔ نیک بهرهٔ کسی است که کار را به نام و به خواست مزدا انجام دهد. نیروی خدایی و کشور اهورایی از آن کسی است که درویشان را دستگیری کند."
اگر جزء «د» در نام آخوند را بر گرفته از «دا» (دانستن) بگیریم آن به معنی دانای دعای خدایگانی خواهد بود. ولی معنی دعای اهونَ وئیری (دعای خواهش از خدا) آن را به سوی همان معنی «روحانی دعای طلب محافظت کننده از درگاه خداوند» می برد.
واژهٔ آخوند و آیین وجودی طبقهٔ آخوند از آداب و سنن زرتشتی عهد ساسانی باقیمانده و با اسلام شیعی ایرانی گره خورده و بالاخره شکل اسلامی ضد خودی گرفته‌ است.

سه‌شنبه، مهر ۰۵، ۱۴۰۱

اتیمولوژی گندم و جو و چاودار

به نظر می رسد گنتوم پهلوی (گندم) علی القاعده از یوین-توم اوستایی یعنی دانه و غلهٔ برتر ساخته شده باشد.
جو به اوستایی و سنسکریت به صورت یَوَ آمده است که می توان آنرا به معنی دانهٔ دارای پوشش، از مصدر یاه (یاو-اَنگه، پوشیدن) گرفت.
چاودار (جودَر) ترکیب اوستایی جئیوی (گودی) و دَر/دار (دارنده) به نظر می رسد. چون دانهٔ چاودار لاغرتر از گندم و جو است.

دوشنبه، مهر ۰۴، ۱۴۰۱

اتیمولوژی برنج و rice

برنج به صورت وریهی-انگه در سنسکریت و اوستایی به معنی محصول برنج است. خود وریهی به صورت وَرِسَ-ی در اوستایی به معنی مویین و شبیه موی سفید است:
व्रीहि m. vrihi rice
व्रीहि m. vrihi any grain
अङ्ग n. anga component
rice (n.)
mid-13c., ris, "edible seeds or grains of the rice plant, one of the world's major food grains," from Old French ris, from Italian riso, from Latin oriza, from Greek oryza "rice," via an Indo-Iranian language (compare Pashto vriže, Old Persian brizi), ultimately from Sanskrit vrihi-s "rice."

اصول اخلاقی

اصول اخلاقی علمی که جامعه شناسان نتیجه گرفته اند:
1-عدالت و انصاف
2-درک واقعیت و کشف حقیقت
3-عشق و محبت
4-آزادی و رهایی
5-حرمت و حیثیت
جوامعی که اینها را مراعات و اجراء نکنند، انسانی و پیشرفته نیستند.
بر گرفته از گفتارهای دکتر فرهنگ هولاکویی.

مهرگان جشن خدایان خورشید

نظر به اختصاص ماه هفتم سال، تشریتو (مهر) به شمش (مهر) گفته شده است:
جشن پاییزی بابلیان در کنف حمایت شمش خدای عدالت (عدالت کیهانی) بابلی بود.
بنابراین ناهونتهٔ عیلامیان نیز نظیر شمش بابلیان و میثرهٔ پارسیان به عنوان خدای خورشید و عدالت کیهانی، جشن پاییزی داشته است.

ریشهٔ منگنه و منجنیق

این واژه ها از زبان یونانی گرفته شده اند و تئوری عامیانهٔ من چه نیک در لغت نامهٔ دهخدا در مورد منجنیق نادرست و مناسب خود شیفتگان است. مگر اینکه آن را شکلی از واژهٔ منگنیک یونانی بشماریم. معادل ایرانی آن هِلکان (هیلکان کُردی، فرو گذاشتن و رها کردن) است.
بحران کنونی نتيجهٔ به منگنهٔ مذهبی گذاشته شدن ملت طی چهار دهه است.

شنبه، مهر ۰۲، ۱۴۰۱

جمعه، مهر ۰۱، ۱۴۰۱

معنی نام جغرافیایی قره خان

مطابق ویکیپدیا «قره‌خان ممکن است به یکی از مکان‌های زیر اشاره بدارد:
قره‌خان (الیگودرز)
قره‌خان (مهاباد)
قره خان (نیشابور)
قره‌خان سفلی (شادگان)
قره‌خان علیا (شادگان)»
منظور از این نامگذاریهای جغرافیایی، «خان و فرمانروای بزرگ» نیست بلکه آن به معنی محل دارای چشمهٔ بزرگ (خارا-خان) است.

اتیمولوژی غربال

غربال ترکیب غَر (پاشیدن، عبور دادن) و والَ (بالَ، شبکهٔ ساخته شده از مو) به نظر می رسد:
घार m. ghAra sprinkling, swallowing
वाल m. vAla hair-sieve

پنجشنبه، شهریور ۳۱، ۱۴۰۱

مطابقت آلپ ار تونگا با آلب ارسلان

آلپ ارتونگا (مرد قهرمان ببر مانند) که کشورگشای بزرگ ترک آسیای میانه و قفقاز و آسیای صغیر به شمار آمده است که در سرانجام زندگی اش مقتول و دارای سوگنامه می‌گردد، با آلب ارسلان (قهرمان شیر مانند) که در اوج کشورگشاییهایش غافلگیرانه به دست یوسف قلعه بان کشته می‌شود، قابل قیاس است. پس محمود کاشغری کشورگشای ترک معاصر خود، آلب ارسلان مقتول را تحت نام آلپ ار تونگا معرفی کرده است. در ایران برای آلب ارسلان داستان بزمی امیر ارسلان رومی (پسر ملکشاه/در اساس پدر ملکشاه) را ساخته اند.
این اشعار ترکی در مورد آلپ ارتونگا یاد آور به قتل رسیدن آلب ارسلان می باشد:
آلپ ار تونگا اؤلدو مو
دونيا صاحيب‌سيز قالدی می
قورخاق اؤجو آلدی می
ايندی اورك ييرتيلير.
آیا آلپ ارتونگا مرد؟
دنیا بی صاحب ماند؟
شکارچی ترسو گرفت؟
الان قلب پاره می‌شود.

سنت تراژدی تموز (آدونیس)، منشأ سوگ سیاوش در نزد سغدی ها و خوارزمیها

سوگ در نزد مغان ماد و پارس پسندیده نبوده است لذا سوگ سیاوش (سیاو-ورشن، شاه سیاه تخت/سیاه بخت) در ماوراء النهر منشأ غیر ایرانی داشته است:
श्याव adj. syAva dark, वरासन n. varAsana throne.
گفته شده برپا داشتن آیین سوگ که در میان تمام تمدن‌های کهن، یکی از بنیادی‌ترین آئین‌های دینی ـ اجتماعی بوده است، ریشه در اعماق عصر اساطیر دارد و بن‌مایه‌ی اغلب آئین‌های سوگ (عَزا، تعزیه) به «تموز» (دریغ پسر حقیقی) در بابل باستان برمی‌گردد و به «افسون آب» و «طلب باران» مربوط است. «تموز» بعداً به «آدونیس» (سرور من) جای سپرد که هر سال کشته می‌شد و طبیعت را از خون مقدس خود رنگین می‌کرد و جوانان سوری را هر سال برمی‌انگیخت تا بر سرنوشت وی بگریند و نوحه سر دهند.

اتیمولوژی کاروان و کالا

کاروان را به معنی ستون نظامی و مردم گروهی رونده گرفته اند که قانع کننده نیستند. ولی اگر وان (بان) را با واژهٔ سنسکریتی پَنیه (بُنهٔ فارسی) به معنی کالا بسنجیم به معنی قانع کنندهٔ مردم دارای کالا می رسیم:
kAra: people
पण्य n. paNya commodity
خود کالا به معنی [متاع] آماده شده برای [عرضه] به نظر می رسد:
कल्य adj. kalya prepared for

چهارشنبه، شهریور ۳۰، ۱۴۰۱

وجه اشتراک جشن سده و چارشنبه سوری

واژه های سدَ و چَر در اوستایی به معنی زیان زدن هستند. پس جشن سده و چارشنبه سوری به معنی پیروزی بر زیان و ضرر با روشن کردن آتش‌های مقدّس است. جیشنو در سنسکریت به معنی پیروزی است:
जिष्णु adj. jishnu victorious, winning
جشن نوروز و جشن سده و چارشنبه سوری هیچکدام جشن ستایش مذهبی نیستند که با یزشن یا یسن توجیه و توضیح شوند. جشن رفع شرّ و پیروزی گرما بر سرما هستند.

سه‌شنبه، شهریور ۲۹، ۱۴۰۱

مطابقت میر-زین الدینِ اسطورهٔ مم و زین با کیاخسار (کیخسرو)

کَوی (دانا) در نوشته‌های ودایی برابر کَوی اوستایی است. گفته می شود کی در زبان پهلوی و نیز در نوشته‌های کهن فارسی هم به معنای «دانا و حکیم» است:
कवि adj. kavi wise
بر این اساس نام میر-زین [الدین] ترجمهٔ نام کیخسرو (کیاخسار، هوخشتره) است، چون نام زین به صورت زَئنَ (زینا، ژینا) در لغت اوستایی به معنی دانا و هوشیار است. لذا نام زین را می توان ترجمهٔ نام مادیا (دانا) هم به شمار آورد.

دوشنبه، شهریور ۲۸، ۱۴۰۱

مطابقت زلیخا با زارینا

نظر به مطابقت نام سکایی زارینا (زرین) همسر مادیا (یوسف) با نام اساطیری زلیخا (همسر یوسف)، واژهٔ زلیخای روایات اسلامی از نام اوستایی زریکه (زریچه، زرین) اخذ شده است. به نظر می رسد نامهای کُردی و توراتی آنها یعنی زین (زیَن اوستایی) و آسِناث به معنی آسیب رسان و خطرناک از لقب افراسیاب ِ(پر آسیبِ) خود مادیا (دانا) گرفته شده اند. گرچه از سوی دیگر نامهای مم و زین مخفف مادیا و زارینا به نظر می آیند. نام مم را به صورت مئم (مغم) در معنی غارنشین (خرس غارنشین) می‌شود به سبب دستگیر شدن مادیای اسکیتی (یوسف، یوزارسف، افراسیاب) در غار هنگ زیر زمینی و دارای چاه (هامپهول)، دانست.

اتیمولوژی بُلبُل

با توجه به نامهای مترادف هزار دستان (هزار نغمه و سرود) و هزار آوای بلبل، جزء اول آن بر گرفته از بَئورو اوستایی (بُل، ده هزار) می نماید و جزء دوم بر گرفته از وئیری (ستودن و نغمهٔ باب دل) به نظر می آید.

منشأ ایرانی گرامیداشت روز چهلم مردگان

به نظر می رسد آیین گرامیداشت چهلم مردگان در ایران از تفسیر خود عدد چهلم با اجزاء اوستایی چه (چی، فراهم آوردن) - هئوروم (هلُم، آرامی و خوشبختی) یعنی فراهم آوردن رسایی و آرامی و خوشبختی عايد شده است.

یکشنبه، شهریور ۲۷، ۱۴۰۱

نامهای سکا (شکه) و کُرد مرتبط هستند

واژهٔ سکا (شکه) در زبان‌های هندوایرانی به معنی بزکوهی حیوان توتمی سکاها بوده است. واژهٔ کورَ (کورنگه) نیز در سنسکریت به معنی بزکوهی است. ولی کُر در کُردی به معنی بُز معمولی به کار می رود. این نشان می دهد که واژه های کُرد (کُر- دا، نگهبان بُز یا بُز کوهی) و کُرمانج (کُر-مانج، خانوار منسوب به بُز یا بُز کوهی) بعداً صرفاً به معنی چوپان و رمه دار گرفته می شده اند. منابع پهلوی و شاهنامهٔ فردوسی نیز بدین معنی نام کُردان اشاره کرده اند.
در سنسکریت چهاگه، شکه و در مازندرانی شُکا به معنی بز و بزکوهی هستند. نام اوستایی تور سکاها هم در قفقاز نوعی بزکوهی درشت اهلی شده است.
نام کیمریان که هرودوت تفسیر به شاه کش (کی-مری) کرده است در اساس به صورت کای-مری (مارپرست= سئورومات، قوم سلم) بوده است که در نام سورانی (منسوبین به توتم مار) زنده است:
सुरा f. surA snake

مطابقت یوزارسف با مادیای اسکیتی و یوسف

مطابق مانتو (کاهن مصری حدود ۳۰۰ سال پیش میلاد) یوزارسف (به معنی شاهنشاه سرکوبگر)، به چوپانان (کُردان، سکاییان) که قبلاً به فلسطین (به بیت شئان، اسکیتوپل) تبعید شده بودند نامه می‌نویسد و از آن‌ها می‌خواهد که به کمک شورش وی بیایند. دویست هزار نفر از چوپانان قبول می‌کنند و آنان به سمت مصر حرکت می‌کنند. ابتدا آمنوپیس (در اساس پسامتیخ) برای جنگ آماده می‌شود، اما بعد تصمیم می‌گیرد که به همراه فرزند خردسالش رامسس از مصر فرار کند و به اتیوپی پناهنده شود. حکومت مصر به این ترتیب به دست یوزارسف و پیروانش می‌افتد. مانتو می‌گوید آن‌ها سیزده سال حکومت کردند و در این دوره مجسمه‌های خدایان را نیز نابود کردند و معابد مصری را به آشپزخانه‌ای برای طبخ حیوانات تبدیل کردند؛ حیواناتی که مصری‌ها قبلاً آن‌ها را می‌پرسیدند.
بعداً در روایات سامی یوزارسف (یوسف) را در جای سالاتیس رهبر هیکسوسهای باستانی قرار داده اند.

اتیمولوژی محتمل ناقلا

ناقلا (زرنگ و حیله گر) را با نام نیکولای سنجیده اند که قانع کننده نیست. اگر جزء اول را حرف نفی نا بگیریم جزء دوم آن را با خُله (خُل، خوار) می توان سنجید. در مجموع یعنی کسی که خُل نیست و با هوش و دانا است.
اگر قلا را بر گرفته از گرای (سفله و پست، گار/گای به آذری یعنی کُند فهم) بگیریم، از ناقلا معنی با هوش و زرنگ نتيجه میشود:
गलति{गल्} verb galati[gal] fall down or off
مطابق دوستمان ایرانشید، در نواحی مرکزی ایران قلا خریدن به معنی به قیمت پایین خریدن جنس گرانبها است و طبق دوستمان خسرو فرهی به لُری میگویند: جایی که نشسته ای قلا هست:
गलू m. galU sort of gem
بر این اساس ناقلا یعنی ناگوهر (کلک باز و فریبکار، زرنگ منفی کار).

جمعه، شهریور ۲۵، ۱۴۰۱

اتیمولوژی تماشا

این واژه را با تماشی عربی یعنی با هم رفتن سنجیده اند که بیراهه است. چون تماشا در زبان اوستایی و سنسکریت معنی با اشتیاق فراوان دیدن را می دهد:
तम adj. tama most desired
asha (aksha): seeing
ईक्ष adj. iksha (asha) looking
ईक्ष adj. iksha (asha) seeing
در زبان کُردی «شا» یعنی ببین.

اتیمولوژی آزادی (آزاتیه پهلوی)

अदिति adj. aditi (adhiti) free, freedom
آزاتیه در فرهنگ نامه های پهلوی با کلمهٔ یَزتیه (شکر، سپاس) هم شکل شده است.

اتیمولوژی افسوس

افسوس (اَپَسوس) به معنی دور از احساس بسیار آسودگی و شادی است:
अप apa: further away
सुसुख adj. susukha feeling very comfortable or happy

پنجشنبه، شهریور ۲۴، ۱۴۰۱

اتیمولوژی قالی

واژهٔ قالی به صورت گا-لَیَ به معنی جای پا نهادن در خانه را می دهد:
gAya (gA) :step
लय m. laya dwelling
लय m. laya house
लय m. laya residence
लय m. laya place of rest

چهارشنبه، شهریور ۲۳، ۱۴۰۱

اصل اسطورهٔ کُردی مم و زین همان اسطورهٔ مادی-سکایی مادیا و زارینا است

کتسیاس طبیب و مورخ یونانی داستان غنایی مرد مادی (در اساس مادیای اسکیتی، افراسیاب) با لقب ستریانگایوس (فرمانروای ستمگر جهان) را نقل کرده است که دل به ملکۀ سکاها به نام زارینا (زرین، زیبا) بست و چون ناکام ماند دست به خودکشی زد.
زارینا. (اِخ) ملکهٔ سکاها است. مؤلف ایران باستان آرد: دیودور از قول کتزیاس تمجید زیاد از ملکه سکاها و زارینا کرده و گوید:... او این ملت را از قید رقیت مردمان مجاور خلاصی داد. شهرهای زیاد بساخت و اخلاق مردم خود را ملایم کرد. به شکرانه این کارها سکاها پس از مرگ ملکه مقبره ای برای او ساختند به شکل هرم... روی آن، مجسمه بزرگی ازطلا نصب کرده و آن را تعظیم و تکریم میکردند چنانکه پهلوانی را کنند. (ایران باستان ج 1 ص 212 و 214).
در اسطورهٔ مم (مادیا) و زین (زارینا)، پدر مم یعنی ابراهیم (پدر امتهای فراوان) و همکاران مم، یعنی بنگین (دارندهٔ بنگ هوم) و میر- زین الدین (خسرو)، به ترتیب مطابق پارتاتوای کشورگشای اسکیتی پدر مادیا، سپیتمه لهراسب (هوم عابد، دستگیر کنندهٔ مادیا) و کیاخسار (کیخسرو) می باشند که این دو در به مخمصه افتادن و مرگ مم (مادیای اسکیتی) در سمت آذربایجان و کردستان (کنار دریاچهٔ ارومیه) حضور داشته اند. و طبق اسطوره، زین از فراق مم جان می سپارد. حتی اسطورهٔ معروف دیگر کُردی یعنی شاماران نیز در اساس مربوط به قتل مادیا (افراسیاب، یعنی بسیار آسیب رساننده) و توطئهٔ سپیتمه (جاماسب، لهراسب، هوم) می باشد.
مطابقت مادیای اسکیتی با یوسف روایات سامی
اسطورهٔ هدیه گرفتن یوسف (به اوستایی به صورت یئو-سپ یعنی فرمانروای ستمگر= ستریانگایوس) پسر یعقوب (کشتی گیر) از فرعون مصر و به چاه افتادن وی و داستان عاشقانه اش به وضوح با باجگیری مادیای اسکیتی (داماد آشوربانیپال) پسر پارتاتوا (بسیار توانا) از پسامتیخ فرعون مصر و سرانجام دستگیر شدنش در غار زیر زمینی اش در کنار دریاچهٔ ارومیه، مطابقت می نماید.
در وبلاگ کوردی کرمانجی این اسطورهٔ کُردی چنین آمده است: در زمانهای قدیم امیری بود بنام زین الدین که در جزیره بوتان فرمانروایی می کرد او مشهور به میر بوتان بود. امیری قدرتمند و رشید و جسور و خوشنام بود. در بذل و بخشش همچون حاتم طایی و در رشادت و جوانمردی مانند رستم زال بود.
مو حتاجی سه خاوه تا وی حاتم مه غلوبی شه جاعه تا وی روسته م
میر زین الدین دو خواهر بسیار زیبا همچون پریان بهشتی داشت بنام زین و ستی که زیبایی و نجابت آنها زبان زد عام و خاص بود. آنها در اندرونی قصر بوده و کمتر کسی توانسته بود آنها را ببیند ولی تعریف و تمجید آنها در همه جا بود و خیلی ها آرزو داشتند که روزی آنها را ببینند.
هه رچه ند ستی وه نازه نین بوو لی زین ژمسالی حوورعین بوو
ئه و هه ردو وه کی دو شه ب چراغان گاوا دمه شینه باغ و راغان
نالان دکرن جه ماد و حه یوان تالان دکرن نه بات و ئینسان در دربار میر مردان با کیاست و شجاعت زیادی وجود داشت. در بین این مردان دو نفر بودند که بسیار مورد اعتماد و توجه میر بودند یکی بنام تاجدین و دیگری بنام مم. هر دو در شجاعت و رشادت بی نظیر بودند.
تاجدین دگوتنی جه وانه ک گوده رزی زه مانه په هله وانه ک تاجدین فرمانده محافظان و مم نیز یکی از محافظان میر بود. تاجدین پسر اسکندر از وزرای میر و مم پسر دبیر (منشی) میر بود. تاجدین دو برادر بنامهای عارف و چکو نیز داشت. تاجدین و مم از برادر بهم نزدیکتر بوده و بسیار بهم علاقه مند بودند. در آن ایام مردم برای جشن عید نوروز به باغ و بوستان، دشت و دمن می رفتند. (مانند سیزده بدر امروزه) و به شادی می پرداختند. هیچکس در منازل نمی ماند. در یکی از این مراسم تاجدین و مم با لباس مبدل دخترانه شرکت داشتند ناگهان چشمشان به دو پسرک جوان افتاد که در حال مبارزه بودند. در مبارزه هیچکس حریفشان نمی شد. در زیبایی نیز بی همتا بودند تاجدین و مم کنجکاو شده آنها را تعقیب کرده و سرانجام پی بردند که آنها پسر نیستند بلکه دو دختر پری صفتند. با دیدن آنها تاجدین و مم چنان دل باخته آنها شدند که هر دو از هوش رفتند. دختران همان زین و ستی خواهران میر بودند آنها انگشتر های خودشان را باهم عوض کرده و به قصر برگشتند. مم و تاجدین وقتی به هوش آمدند هیچکس آنجا نمانده بود پریشان و مشوش به خانه آمده مریض و در بستر بیماری افتادند. همه فکر و ذکر آنها آن فرشته های زیبا بودند. و نمی توانستند لحظه ای از فکر کردن به آنها غافل باشند. ساعتها به انگشترها خیره می شدند و به فکر صاحبان آنها بودند تا اینکه متوجه شدند آن دو نفر یکی زین و آن یکی ستی بوده است. و اما ستی و زین نیز حالی همچون حال مم و تاجدین را داشتند. آنها دایه ای داشتند بنام هایزبون که زنی دنیا دیده و با تجربه بود. وقتی حال و روز دخترکان را دید متوجه شد که آنها وضعیت مناسبی ندارند و کاملا تغییر کرده اند. از آنها پرسید: برسر شما چه آمده؟ چرا چنین آشفته اید؟ زین گفت:
ئه ی هه وه سا دل و هناوان ئه ی روهنیا هه ردو چاوان
دایه جان ما شیفته دو تا دختر شده ایم. دایه گفت مگر ممکن است. زین گفت آری ولی انگشتر های ما پیش آنها ست و انگشترهای آنها پیش ما، برو بگرد و صاحبان این انگشتر ها را پیدا کن. دایه پیش یک رمال خبره رفت و گفت:
ئیحسان بکه په رده یی هلینه ئه و هه ردو مه له ک ببیژه کینه
رمال رمل انداخت و گفت: این انگشتر ها مال مم و تاجدین هستند. دایه برگشت و موضوع را به زین و ستی گفت. زین گفت دایه جان برخیز برو به مم بگو زین تو را و ستی هم تاجدین را می خواهد اگر آنها نیز ما را می خواهند بر اساس رسم و رسوم مان برایمان خواستگار بفرستند.
رابه هه ره ببیژه تاجدین گه ردی ته ستی بوی مه می زین مزگین ژوه رامه هوون قه بولن ئه م ژی زیده تر مه لوولن
دایه طبق دستور زین انگشتر ها برداشت و رفت سراغ مم و تاجدین و انگشتر ها را به آنها پس داده و موضوع خواستگاری را به آنها گفت و بر گشت. مم و تاجدین برخاستند و بزرگان خودرا برای خواستگاری پیش میر فرستادند. ولی چون تاجدین بزرگتر بود باید اول عروسی او انجام می شد پس از آن نوبت به مم می رسید. بزرگان خدمت میر رفتند و گفتند: یا میر شما تاج دین را خوب می شناسید ما امروز آمدیم که شما او را به دامادی قبول کنید میر گفت: آری او برای من خیلی عزیز است اگر ستی راضی باشد من حرفی ندارم. خواستگاری به خوبی و خوشی تمام شد و میر یک عروسی بسیار مجللی برای آن دو گرفت و ستی به عقد تاج دین در آمده و او به عنوان عروس به خانه تاجدین پاگذاشت. میر غلامی بنام بکو (به کو ) داشت، بکو مردی شیطان صفت، ریاکار دو بهم زن و متملق و چاپلوس بود.
ناوی وی مونافقی به کر بوو به لکی ژ بلوقیا به تر بوو
روزی بکو نزد میر رفت و به او گفت: یا میر شما به تاج دین محبت کردید او را داماد خود قرار دادید ولی نمی دانید که او چشم طمع به تاج و تخت شما را دارد و خودش هم تصمیم گرفته خواهرت زین را به مم بدهد. بکو آنقدر از تاج دین و مم بدگویی کرد تا ذهنیت میر را نسبت به آنها تغییر داد. میر خشمگین شد و گفت: به تاج و تختم سوگند یاد می کنم اگر کسی بخواهد به خواستگاری زین برای مم بیاید سرش را از تنش جدا خواهم کرد. کسی جرأت نداشت برای اینکار داوطلب بشود. زین بعد از رفتن ستی تنها همدم خود را از دست داده بود اینک تک و تنها در قصر در آتش عشق مم می سوزد و می سازد و روز به روز بیمارتر و لاغرتر می شود. شب و روز اشک می ریزد و می نالد. مم نیز حال و روز شبیه زین را دارد. روزی میر همه مردان را جمع کرده و به شکار رفت مم از موضوع مطلع شده واز این فرصت استفاده کرده و خود را به باغ قصر میرساند تا زین را ببیند. آنها در باغ موفق به دیدار هم می شوند و آنقدر خوشحال می شوند و در کنار هم می مانند که نمی دانند غروب شده ناگهان متوجه می شوند که میر و همراهان وارد باغ شدند. زین فرصت در رفتن را پیدا نمی کند مجبور می شود زیر عبای مم خود را پنهان کند و مم نیز خود را به ناخوشی و خواب می اندازد. قبل از اینکه میر آنها را ببیند تاجدین آنها را دیده و می داند زین زیر عبای مم پنهان شده است به فکر چاره می افتد فوری به طرف قصر خود رفته قصر را آتش زده و اعلام کمک می کند میر و همراهان متوجه آتش شده و باغ را ترک می کنند بدین وسیله تاجدین مم و زین را نجات میدهد. بهر حال عشق و دلدادگی مم و زین زبان زد خلق و عالم می شود و این خوش آیند میر نیست . بکو بار دیگر دست به کار می شود و خود را به میر می رساند و می گوید: ارتباط مم و زین خیلی زیاد شده و باعث آبروریزی شما خواهد شد. همه اهالی جزیر از این ارتباط حرف می زنند میر می گوید: با ظن و گمان نمی شود من باور ندارم بکو می گوید: قربان مم دروغ حرف نمی زند او را به کاخ دعوت کن با او شطرنج بازی کن شرط این باشد که وقتی شما برنده شدید از او بخواهید که به شما بگوید که به چه کسی علاقمند بوده و او را دوست دارد او نیز حقیقت را به شما خواهد گفت. میر این کار را می کند اینک بازی شطرنج شروع شده و هر بار میر بازی را می بازد بکو متوجه شد که زین از پنجره قصرش بازی برادر و معشوقش را نگاه می کند ولی مم پشت به پنجره است بار دیگر بکو حیله گر به فکر حیله می افتد و به میر پیشنهاد می دهد که برای خوش شانسی جایشان را عوض کنند. میر و مم جایشان را عوض می کنند این بار مم روبروی پنجره قصر زین قرار می گیرد، بازی دوباره شروع می شود در حین بازی ناگهان مم چشمش به زین می افتد که در پنجره قصر او را می پاید هوش و حواس از سرش می پرد و روند بازی از دستش در می رود و بازی را خیلی زود واگذار می کند. میر برنده با غرور می گوید: حالا بگو به کی دل باخته ای؟ بلافاصله بکو به میان حرف آنها می پرید و می گوید: مم عاشق یک دختر سیاه چرده و لب ترکیده عرب شده. مم گفت: نه من عاشق دختری هستم که نجیب زاده و و دختر یک امیر کرد است و نام او نیز زین است. میر تا این حرفها را شنید عصبانی شد و دستور داد تا مم را بکشند. مم شمشیرش از غلاف در آورد آماده دفاع از خود شد تاجدین و عارف و چه کو خود را به مم رساندند و گفتند اگر قرار باشد مم کشته شود باید هر سه ما را نیز بکشید. میر به ناچار از کشتن مم صرف نظر ولی دستور داد او را به سیاه چال بیفکنند. اینک مم در زندان و زین در قصر به دور ازهم بی قرارند و در غم هجران یکدیگر اشک ریخته و می نالند. هر دوی آنها خواب و خوراک ندارند.
حه تا ره مه قه ک هه بیت ژ جانی جانا تو د جانیدا نه هانی هندی کو ژ هجری بی قه رارم ئه و چه ند ژته ئومیدوارم.
آنها دست به چله کشی (نوعی ریاضت است که تا چهل روز هیچ چیزی را نمی خورند) زدند. ریاضت و چله کشی مم به حدی رسید که مم بطور کلی زین را فراموش و از عشق زمینی به عشق آسمانی و عرفانی رسید او دیگر غیر از خدا عاشق هیچکس نبود. همه مردم جزیر از حال و روز آنها مطلع شده و احساس همدردی کرده و به بکو لعنت می فرستاند که چگونه مانع وصال دو دلداده پاک و معصوم شده است. تنفر مردم از بکوی منافق روز به روز بیشتر و نارضایتی مردم از میر نیز بیشتر میشد به حدی که تاجدین و عارف و به کو تصمیم گرفتند بر علیه میر قیام کنند و مم را نجات بدهند بکوی منافق مطلب را فوری به گوش میر رساند و به او پیشنهاد داد مقداری نرمش نشان دهد تا اعتراضات مردمی فروکش کند میر گفت: بکو برو به زین بگو من مم را می بخشم و شما می توانید به دیدن مم بروید. (نقشه بکو این بود که می دانست مم به حدی در زندان ضعیف و نحیف شده است که به محض دیدن زین طاقت نیاورده و در دم خواهد مرد). زین از موضوع باخبر شد او همراه با ستی و دایه اش برای دیدن مم آماده می شوند ولی با کمال تاسف خبر می آورند که مم جان باخته است. زین با دلی پراز غم و اندوه خود را بر سر بالین مم در زندان می رساند دستی برسرو روی مم می کشد. ناگهان دید که مم چشمانش را باز کرد به زین نگریست ولی او زین را نشناخت‌. به مم گفتند این زین است که به دیدن شما آمده میر هر دوی شما را عفو و با ازدواج شماها موافقت کرده است. ولی دیگر کار از کار گذشته بود مم تنها این چند کلمه را گفت: من به غیر از خدای خود از کسی درخواست عفو نمی کنم و غیراز خدای خود معشوقی ندارم. مرا به حال خود واگذارید و بروید. سپس برای همیشه چشم از جهان فروبست و جان را به جان آفرین تسلیم کرد. موضوع به گوش میر رسید او چنان منقلب شد و از کرده خود پشیمان که دستور داد حکیم و دکتر به زندان بروند و مم را نجات بدهند ولی مگر می شود مرده را زنده کرد. مردم جزیر با دلی آکنده ازغم و تاثر طی مراسم با شکوهی مم را تشیع جنازه کرده و او را با غم و اندوه فراوان به خاک سپردند.
بوتان ژ مه زن حه تا بچوکان نسوان و کچ و به نات و بووکان ئه عیان و ئه کابر و ئه عالی میرزا و رووال و لائوبالی یک فه رد نه ما دشه هری دلخوه ش بیلجومله د سه رخوش و موشه وه وش
زین با دلی شکسته و پراز غم نزد برادرش میر زین الدین رفت اینک برادر پشیمان و سرافکنده است زین به او گفت برادر من نیز باید به دلداده ام بپیوندم ولی از شما یک درخواست دارم و آن این است که شما بایستی پس از مرگم یک مراسم عروسی برای من و مم که دیگر در این فانی نیستیم همانند مراسم عروسی تاجدین و ستی برگزار کنید. سپس به سر قبر معشوقش رفت و خود را بر سر قبر مم انداخت آنقدر گریه و زاری کرد تا او نیز از دنیا رفت. تاجدین بسوی آنها می رفت که ناگهان در سر راهش با بکوی منافق مواجه شد. تاجدین بلافاصله شمشیرش را کشید و بکوی ملعون را به درک واصل کرد. مردم هر دو دلداه ناکام را در کنار هم به خاک سپردند. و تصمیم گرفتند که بکو را هم نزد آنها دفن کنند پس از مدتی دو گل بر سر قبر این دو دلداده پاک سرشت سبز شد ولی یک خار نیز بین آنها رشد کرده بود و مانع رسید آن دو گل بهم می شد. هم اینک قبر مم و زین در شهر جزیر بوتان مورد توجه عام و خاص بویژه عشاق بوده و می باشد.
مَم و زین نام یکی از داستان‌های منظوم عاشقانه به زبان کردی کرمانجی سروده احمد خانی (۱۶۵۱ -۱۷۰۷) است که درسدهٔ ۱۷نوشته شده است. مم و زین را بهترین قطعه ادبی به زبان کردی کرمانجی دانسته‌اند. مم و زین داستان مهر پرشور دو دلدار به نامهای مم و زین است که این دو در پایان داستان در ناکامی جان می‌سپارند. صحنه این داستان در سرزمین جزیره در شمال میانرودان (شمال عراق و جنوب ترکیه) در قلمرو امیر سرزمین بوتان است.

ریشهٔ عربی یا هندوایرانی واژهٔ غرور

به ظاهر واژهٔ غرور هندوایرانی به نظر می رسد. چون علاوه بر اینکه در سنسکریت ریشهٔ روشنی دارد، آن در فهرست قاموس قرآن تبیان نیز دیده نمی‌شود. گرچه در زیر عنوان غرر به معنی فریب دادن سه جا به واژهٔ غَرور بر می خوریم:
गर्वर m. garvara haughtiness
गर्व m. garva pride
بر این پایه به نظر می رسد گَروَ سنسکریت به معنی تکبر همان باشد که در فرهنگ لغات اوستایی به صورت گورو به معنی بیزاری انگیز گرفته شده است.
ولی با راهنمایی دوست قدیمیم احمد داداشی معلوم شد که واژهٔ غرور و ریشهٔ آن در قرآن و احادیث به کار رفته است و لغت عربی مصطلحی است. بر این اساس، به نظر می آید هیئت سنسکریتی بر گرفته از عربی است یا اینکه ترادف و تشابه آنها تصادفی است.

معانی هندوایرانی و عربی غَزَل

واژهٔ غزل که در قاموس قرآن به کار نرفته است به صورت گاثَ-اَلَ به لغت سنسکریت و اوستائی به معنی [دارای] شعر و سرود عالی و به صورت غَزَل به عربی به معنی رشتن است. یعنی غزل بهواژهٔ غزل که در قاموس قرآن به کار نرفته است به صورت گاثَ-اَلَ به لغت سنسکریت و اوستائی به معنی [دارای] شعر و سرود عالی و به صورت غَزَل به عربی به معنی رشتن است. یعنی غزل به معنی شعر و سرود عالی و یا موزون (گاث-تاله) معرّب از زبان‌های هندوایرانی به نظر می رسد:
The term ‘gāthā’ (गाथा) occurs in the Ṛg-veda and Avesta meaning usually a song or verse.
Gathala, as, m. (Pāņ.iii, 1,146) a singer.
गाथ m. gAtha song
गाथा f. gAthA verse
अल n. ala (Ara) excellent
غزل می تواند به معنی شعر و سرود موزون هم باشد:
गाथ m. gAtha song
गाथा f. gAthA verse
ताल m. tAla rhythm
مطابق لغت نامهٔ دهخدا: غزل. [غ] (ع مص) رشتن ۞. مغزول، نعت از آن است. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج). ریسمان رشتن. (ترجمان علامهٔ جرجانی ص 73). ریسیدن. (غیاث اللغات). رشتن. غُزول. || نوازش کردن: اخذ فی غزلهم والرفق بهم. (دزی ج 2 ص 211). || (اِ) رشته ۞. (منتهی الارب) (آنندراج). ریسمان. رسمان. (لغت محلی شوشتر ذیل رسمان). ریسمان. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات). مغزول از نظر تسمیه به مصدر و منسوب آن غزلی است. (اقرب الموارد). ج، غُزول. (دزی ج 2 ص 211). رسن. (غیاث اللغات).
- دارالغزل؛ جایی که زنان رشته های خود را میفروشند. (دزی ج 2 ص 211).
- غزل حریر؛ ابریشم رشته شده.
- غزل قطن؛ کتان رشته شده.
|| ریسمانی که با آن جانوران وحشی را میگیرند. || پیچک مو (درخت). || شراب غزل الکرم؛ از نوشابه هایی که معده را تقویت کنند و اشتها آورند. (دزی ج 2 ص 211).

سه‌شنبه، شهریور ۲۲، ۱۴۰۱

اتیمولوژی آذوقه

امین کیخا: آذوقه یا آذوغه را گاهی ترکی و دهخدا عربی میداند ولی در دانشنامهٔ ایرانیکا زیر ریشه شناسی آدوکنیشه که ماه اول سال ایرانی باستان بوده است، آمده است: آذو یا ادو معنای grain میدهد.
آیا به نظر شما آذوغه فارسی است؟ آذوقه به صورت اَذو-گَیَ به اوستایی به معنی خوراک زندگی است.
اگر جزء گَیَ (زندگی) را در اول و اَذو (خوراک) را بعد بیاوریم، به هیئتی از واژهٔ غذا می رسیم. ولی واژه های سنسکریتی خادیه و غاسه به معنی غذا ریشهٔ دیگری برای غذا نشان می‌دهند:
खाद्य n. khAdya food
घास m. ghAsa food
به نظر می رسد خود اینها با واژهٔ اوستایی اَذو پیوند دارند.

معنی هُلو و شفتالو و شلیل (شفت لیل)

واژهٔ هُلو به صورت اوستایی هَئورو به معنی میوهٔ رسا و کامل است.
شفت.[ش َ] (ص) فربه و سمین و لحمی و گنده و ستبر و ضخیم. (از برهان) (ناظم الاطباء). فربه و گنده. (از فرهنگ جهانگیری).
شفتالو به معنی میوهٔ رسا و [شفت] لیل به سنسکریت به معنی [میوهٔ] لطیف است.

اتیمولوژی واژهٔ سیب

نظر به واژه های سنسکریتی سِوی (سیب) و سثوی (میوهٔ بهشتی) واژهٔ فارسی سیب بر گرفته از واژهٔ اوستایی سپی (میوهٔ پاک و درخشان) به نظر می رسد:
सेवि n. sevi apple
स्थवि m. sthavi heaven
स्थवि m. sthavi fruit

یکشنبه، شهریور ۲۰، ۱۴۰۱

ترکیب واژه های گوز و گُه

गुद n. guda anus
jah: to come unto, to jump
गुद n. guda anus
हायन adj. hAya[na] passning away

اتیمولوژی محتمل زنجفیل

زنجفیل (شنگویر) به لغت سنسکریت می تواند به معنی میوهٔ دارویی پای گیاه باشد:
सञ्चय m. sanchaya (zanga) stock, ankle
फल n. phala fruit

آویشن به معنی گیاه ضدّ مسمومیّت (پاد زهر)

آویشن ترکیب اوستایی حرف نفی آ (یا اَوَ) و ویشن (سمّ و مسمومیت) به نظر می رسد. چون که در مورد این گیاه گفته می‌شود: آویشن حاوی مقادیر بالای تیمول و کارواکرول است که به ترتیب خاصیت ضدعفونی‌کننده و ضد باکتریایی دارند، است. آویشن گیاهی دارویی است که برای پیشگیری از سرماخوردگی و عفونت‌های تنفسی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

اتیمولوژی انغوزه

نام انغوزه به صورت اوستایی انغ- اوزه به معنی یاری رسان دارای بوی آزار دهنده است:
انغوزه. [اَ زَ / زِ] (اِ) دارویی بدبو و دافع تشنج و عبارت است از صمغ درخت انگدان که به تازی حلتیث منتن گویند. (ناظم الاطباء). صمغ بدبویی که از یک نوع کما ۞ حاصل می شود.

معنی محتمل گشنیز و شوید

گشنیز می تواند به معنی محصول گیاهی پرپشت باشد:
goshn: thick
nidha: plant
معنی محتمل شوید
شوید می تواند به محصول گیاهی باریک و لاغر باشد:
khshi (shi): thin
vid: product

اتیمولوژی واژه های گرگ و گراز

گُرگ (وِهرِکه) به معنی کشندهٔ و گُراز (وَراهه سنسکریت، وِهرِکه اوستایی) با توجه به واژه های اوستایی وَرِک و وَرِچ و واژهٔ سنسکریتی ویرَد (ویرَذ) به معنی دریدن و پاره کردن به معنی درنده و پاره کننده بوده است. نام ژرمنی گراز یعنی هوگ نیز به معنی پاره کننده و بُرنده است:
वृक m. vRka wolf
वृकायु adj. vRkAyu murderous
विरदति{विरद्} verb viradati[virad, viradh] rend asunder
به نظر می رسد در ایران نام وَراز (گراز) به معنی ضد و ویرانگر بیشه (وی-راز) نیز درک می‌شده است.
نام گرجی ها که در رابطه با بیژن (اُرُد اشکانی) و آرمانیان (ارمنیان) در شاهنامه به صورت گُراز ظاهر شده است، در اصل به معنی مردم سرزمین زیبا است.

جمعه، شهریور ۱۸، ۱۴۰۱

معنی نام کهکشان

نام کهکشان را در فارسی و نزد ارامنه به معنی ظاهری آن کاه کشان گرفته اند ولی آن به صورت کهاهی-کشَنه در سنسکریت معنی علامت آسمانی را می دهد. در هندی هم کهکشان نوار آسمانی (آکاشه-گنه) خوانده میشود:
खाहि n. khAhi sky
कषण n. kashana marking
आकाश m.,n. AkAsha sky
गण m. gaNa series, गण m. gaNa band
در اساطیر هندی کهکشان یندو (یئون-دو: نوار درخشان در آسمان) با آریامن (ایزد دوست) و در اساطیر ارمنی کهکشان در معنی کاه کشان با ایزد بارشامین (حامی صلح و دوستی و آرامش یا منظرهٔ درخشان) ربط داده شده است:
अर्यमन् m. aryaman, friend अर्यमन् m. aryaman sun, अर्यमन् m. aryaman chum [companion], अर्यमन् m. aryaman milkweed plant [Asclepias - Bot.]
भर adj. bhara supporting
भर adj. bhara carrying
शमिन् adj. Shamin pacific
موسی خورنی نام کهکشان را کاههای پخش شدهٔ ایزد بارشامین (منظرهٔ درخشان یا حامی صلح و دوستی) در آسمان توسط ایزد واهاگن (بهرام) دانسته است:
भ्राशते{भ्राश्} verb 1 Atm bhrAshate[bhrAsh] shine
मन n. mana view
بنابراین کهکشان به این هر دو معنی یعنی منظرهٔ درخشان و کاه کشیده شده و پخش شده در آسمان درک می شده است.

اتیمولوژی میوه

میوه بر گرفته از میو miv به معنی گوشتالو و فربه رشد کرده یا ترکیب مَیه (میو) - اَدَ (اَذَ) یعنی مایهٔ خوردنی گرانبها و گوشتالو به نظر می رسد:
मीवति{मीव्} verb mivati[miv] grow fat or corpulent.
मय maya consisting of funds
ad [-] .(vrt.) to eat.
Miva: from Middle Persian 𐭬𐭩𐭥𐭪‎ (mēwag, “fruit”), in Manichaean Middle Persian 𐫖𐫏𐫇‎ (myw /mēw/), but Parthian 𐫖𐫏𐫃𐫅‎ (mygd /miɣẟ/) and 𐫖𐫏𐫃𐫅𐫃‎ (mygdg /miɣẟag/, “fruit”).

پنجشنبه، شهریور ۱۷، ۱۴۰۱

معنی نام روستای سیرچ کرمان

نام این روستای کویری پُر آب و محصول ترکیب «سیر» و «چیه» (تجمع و امکانات) به نظر می رسد. در مجموع یعنی محل پُر تجمع و پر ثروت.

اتیمولوژی محتمل خشخاش

در لغت نامهٔ دهخدا خشخاش را لفظی عربی به معانی مردم با سلاح و زره و گیاه کوکنار آورده اند، ولی در ملحقات دهخدا در پارسی ویکی آنرا سنسکریتی و هندو ایرانی به معنی کوکنار (نام یونانی خشخا‌ش) ٱورده اند. آن به معنی اخیر مرکب از خشَ (نیرومند) و خَش (خوش) به نظر می‌رسد یعنی دارندهٔ خوشی نیرومند.

سه‌شنبه، شهریور ۱۵، ۱۴۰۱

اتیمولوژی محتمل انگور و خرما

انگور می تواند به معنی میوهٔ خوشه ای باشد:
अङ्घ्रि m. anghri sphere
अङ्घ्रि m. anghri branch
ترکیب اَنگ-ور یعنی «برخوردار از اجزاء» (خوشه ای) محتمل تر است:
अङ्ग n. anga component
अङ्ग n. anga constituent
अङ्ग n. anga component part
خرما به صورت خور-میو (هور-میو، آر-میو) می تواند به معنی میوهٔ رسا و کامل بوده باشد:
मीवति{मीव्} verb mivati[miv] grow fat or corpulent.

اتیمولوژی محتمل انگبین و انگشت

انگبین می تواند به معنی تشکیل شده از اجزاء زرد و روشن باشد:
अङ्ग n. anga component
अङ्ग n. anga constituent
अङ्ग n. anga component part
भान n. bhAna lustre
भान n. bhAna light
اتیمولوژی انگشت اوستایی: انگشت ترکیب اَنگ(عضو خم شونده) و گوشت یا اُست (استخوان) است. یعنی در مجموع آن به معنی عضو گوشتی-استخوانی خم شونده به نظر می رسد.

دوشنبه، شهریور ۱۴، ۱۴۰۱

مطابقت شیراز با آربوای نقشه های بطلمیوسی

نظر به یکی بودن محل و معنی آنها این دو نامهای محل واحدی بوده اند: چون واژهٔ هاربهورای سنسکریت (محصول لذیذ، انگور) می توانست به آربوا تلخیص یابد. و خود نام شیراز را نیز می توان به معنی محل بارور شدن رز (تاک) گرفت:
हारभूरा f. hArabhUrA grape
हार adj. hAra delightful
bhura: product
نام باستانی تیرازیس (محل نیرومند کناری) که با شیراز مقایسه شده، یاد آور نام و نشان شهر توج (تاووس) عهد اسلامی است:
तिरस् adverb tiras aside
तिरस् indecl. tiras beyond

یکشنبه، شهریور ۱۳، ۱۴۰۱

مطابقت گذرگاه خیبر با خواسپس باستانی

مطابق منابع کهن یونانی در سمت کوهستان هندوکش و کابل و گذرگاه درهٔ سند محلی به نام خواسپس قرار داشته است. این محل باستانی با گذرگاه خیبر کنونی مطابقت دارد. چون نام خواسپس به صور اوستایی آن یعنی خواش-پَثَ[نَ] و خوا-پَثَ [نَ] به معنی راهی است که بتوان از آن به آسانی و خوشی گذر کرد، لذا جزء خی در خیبر به معنی خوب و آسان و جزء بَرَ به معنی رفت و آمد و گذر است. در مجموع یعنی گذرگاه خوب

معنی محتمل نام شهر کابُل

نظر به نام هندو ایرانی کهن این شهر یعنی اُرُدیستانه (اُرُدی-ستانه، شهر رود-خندق آب کوهستانی)، نام کابُل به صورت کهه-پوره (کهه-پوله) در سنسکریت به معنی شهر رودخانهٔ واقع در شکاف کوهستان درک میشده است:
उरुधार adj. urudhA[ra] Streaming abundantly, water ditch
स्थानक n. sthAna[ka] city city
ख n. kha hollow
पुर n. pura city
چون نام سنسکریتی قدیمی رودخانهٔ کابل یعنی کوبها را می توان به معنی رود شکاف کوهستان گرفت. این می رساند که نام کابُل به معنی شهر میان شکاف کوهستان درک می‌شده است:
कुभा f. kubhA Kabul river
कूप m. kUpa hollow
कूप m. kUpa hole
مسلّم به نظر می رسد نام اوستایی ایشکتَ اوپاریسئنه (شهر شکاف کوهستان) مربوط به کابل بوده باشد:
iShkata: cavern, hollow
उपरिशयन n. uparishayana elevated resting-place
نام کابول به صورت کاپ-پول در زبان‌های ایرانی نیز به معنی شهر شکافِ [کوهستان] است. لابد منظور از شکاف (خندق، کاپ) همان خندق آب میان شهر کابل بوده که شمال شهر را از جنوب شهر جدا میکرده است.

جمعه، شهریور ۱۱، ۱۴۰۱

معنی محتمل نام زابلستان

نام زابلستان را می توان از عنوان حاکمان کهن «زاولی» آنجا به معنی منسوب به پهلوانان، بر گرفته از واژهٔ اوستایی زاورَ (زور و نیرو) گرفت.