سه‌شنبه، مهر ۰۸، ۱۳۹۹

مطابقت خدایان روز و شب عیلامی با اشوین ها

نام خدای خورشید در میان عیلامیان ناهونته‏ بوده که کلمۀ بومی برای خورشید است، و در آغاز نان‌هونده‏ بوده که به معنی آفرینده روز است. در عهدنامه ۲۲۸۰ پیش از میلاد، خدای خورشید جای پنجم را بالای اینشوشی‌ناک داراست، و در آن کلمات زیر تکرار می‌شود: پادشاه نوکر باوفای ناهونته است؛ پادشاه تابع اینشوشی‌ناک است. این امر اهمیت دوگانهٔ این خدایان را که مظهر قانون بودند، مورد تأکید قرار می‌دهد: تا زمانی که بشر، حتی پادشاهان، در روشنایی زمین راه می‌روند، باید نسبت به خدای خورشید وفادار بمانند. اما هنگامی که به قلمرو تاریکی رسیدند، تابع اینشوشی‌ناک قاضی مردگان می‌شوند.
در دین کهن آریاییان هندی و میتانی زوج خدای روشنایی و تاریکی یعنی ناهونته و این شوشی ناک عیلامیان تحت نامهای اشوین ها (خدایان عدالت) و ناستیاها (خدایان خیر و شر) ایزدان روز و شب به شمار رفته اند.

پنجشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۹۹

مشابهت و مطابقت مرد آزما با لیلیت

مرد آزما بر خلاف دوالپا که افسانه ای شدۀ ماهی مرکب و دارای خاستگاه طبیعی به نظر می رسد، ریشه در باورهای کهن بابلی منسوب به لیلیت دارد که این خود به شکل لولو نیز در فرهنگ عامیانۀ ایران باقی مانده است:
مرد آزما: مردآزما، مرده آزما، مرتزما، مِردِزمال، مندرآزما یا جوان آزما موجودی افسانه‌ای است که از آن در داستان‌ها و افسانه‌های بخش‌های مختلفی از ایران یاد شده‌است.
در افسانه‌های مردم سیستان مردآزما نام نوعی جن است که اگر کسی از وی نترسد با او دوست می‌شود و اگر از او بترسند با ترساندن قربانی‌اش را از پا درمی‌آورد.
در این افسانه‌ها گفته می‌شود مردآزما به صورت حیوانی اهلی بر مسافران مرد پدیدار می‌شود و ناگهانی سخن می‌گوید یا تغییر شکل می‌دهد و با این کار میزان دلاوری و مردانگی مسافر را می‌آزماید. بر پایه افسانه، مردآزما بیشتر در جای‌های تاریک و خلوت نمودار می‌شود ولی به کسی آسیبی نمی‌زند و به باور گروهی، در برابر افراد ترسو ظاهر نمی‌شود تا از آن‌ها آسیبی نبیند. گفته می‌شود این داستان برای این ساخته شده تا به افراد کم‌جرأت قوت قلب بدهند که اگر به جای تاریک یا خلوتی رفتند کمتر بترسند زیرا به آن‌ها گفته می‌شد مردآزما به افراد شجاع کاری ندارد. در خراسان جنوبی مردآزما را «مرده‌آزما» هم می‌نامند و او را موجودی زشت‌روی می‌دانند که محل زندگی‌اش گورستان‌های خوف‌ناک و گاه آسیاب‌های کهنهٔ آبی و بادی‌ست. او از نور گریزان است و تقلید صدای آدمی می‌کند. مرد‌ه آزما را بیشتر به قالب زنی زشت‌ روی می‌دانند که صورتش دراز و چاک دهانش عمودی‌ست و دندان‌هایش افقی و بُرّان است. در لرستان به این موجود افسانه‌ای «مرتزما» می‌گویند و از آن به عنوان موجودی ترسناک یاد می‌شود.
در داستان‌هایی دیگر مردآزما در کوچه‌های تاریک و خلوت از پشت دیوار ظاهر می‌شود و هر اندازه به او نگاه شود بزرگ‌تر و بزرگ‌تر می‌شود.
در کتاب کوچهٔ احمد شاملو نیز مردآزما به عنوان نام یکی از جن‌هایی است که به شکل‌های گوناگونی در می‌آید. برخی دیگر آن را هیولا یا غولی تخیلی دانسته‌اند که به‌صورتِ مویی ظاهر می‌شود و بزرگ و بزرگ‌تر می‌گردد یا قدی بسیار بلند به بلندی کوه دارد.
در مناطق کردنشین از این موجود به نام جوان آزما نام برده می‌شود.
در ادبیات شفاهی روستاهای استان کرمان مردآزما (در گویش محلی «مندرآزما») موجودیست به باریکی دسته بیل و یک وجب قد؛ که کم‌کم قد می‌کشد. در صورت پرسش جواب می‌دهد و آدرس اشیاء گم شده را دقیقاً می‌گوید. نکته جالب آن است که در اکثر خانواده‌های بزرگ (طایفه‌ها) یک نفر که معمولاً مسن است ادعای دیدن "مندرازماً را در سنین جوانی دارد.
در فرهنگ عامه مردم از آن به نام مردوزوان یاد می‌شود که شبها در صحرا و بیابان ظاهر شده و به شکل مردی لاغر اندام است که به افراد تنها نزدیک می‌شود. اگر فرد بترسد و فرار کند مردوزوان او را دنبال کرده و رفته رفته قدش بلند و بلندتر می‌شود اما اگر فرد نترسد مردوزوان نمی‌تواند به او آسیبی برساند. چنین گفته می‌شود که مردوزوان دارای پاهایی بلند است که مانند ریسمان می‌ماند و وقتی به فردی که در حال فرار است برسد بر پشتش سوار شده و پاهایش را به دور کمر او گره می‌زند و آن فرد از آن به بعد اسیر و گرفتار مردوزوان می‌شود. بیشتر پیرمردها ادعا دارند که در دوران جوانی در بیابان‌ها مردزوان را مشاهده کرده‌اند. حتی گفته می‌شود که مردوزوان خود را به صورت بزغاله‌ای که سخن می‌گوید، یا به صورت توده‌ای پشم گوسفند که وقتی فرد آن را برداشته در دستش تبدیل به بچه شده‌است نیز به مردم نشان داده‌است.
بنا به افسانه‌های قدیمی محکم گرفتن بند شلوار یا کمربند موجب ناپدید شدن مردآزما می‌شود.
لیلیت: لغت عبری لیلیت که معادل اکدی لیلیتو است، صفتی منشعب از ریشه لیل (ل ی ل) به معنای شب در زبان سامی اولیه‌است که ترجمه تحت‌اللفظی آن معادل «موجود یا خداوند مؤنث ظاهر شونده در شب» می‌باشد. البته در کتیبه‌های میخی این واژه‌ها به صورت لیلیت و لیلیتو و با معنای «ارواح بادهای بیماری‌زا» آورده شده‌اند. واژه اکدی لیل-ایتو (Lil-itu) به معنای بانوی نسیم (Lady Air) ممکن است اشاره‌ای باشد به الهه سومری نینلیل (Ninlil) که وی نیز به عنوان بانوی نسیم شناخته می‌شود. وی الهه باد جنوب و همسر انلیل (Enlil) است. در عراق قدیم، باد جنوب با هجوم طوفان‌های شنی تابستانه و شیوع بیماری‌ها شناخته می‌شده‌ است.
نخستین اشاره به لیلیت در حدود ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد و به عنوان عضوی از خدایان طوفان‌ها در اساطیر سومری است که موسوم به لیلیتو بودند. سومریان بر این اعتقاد بودند که خدایان لیلیتو شکارچی زنان و کودکان بوده و با شیرها، طوفان‌ها، بیماری‌ها و بیابان‌ها مرتبطند. نخستین تصاویر ترسیم شده از خدایان لیلیتو آنان در حالتی نشان می‌دهد که پاها و بال‌هایی همچون پرندگانی موسوم به زو (Zu) دارند.
آنان تمایلات جنسی شدیدی نسبت به مردان داشتند، ولی قادر نبودند به صورت عادی اعمال جنسی را انجام دهند. چنین تصور می‌شد که آنان در مکان‌های متروک، ویرانه و خالی از سکنه اقامت دارند. چنین تصور می‌شد که خدای مذکری موسوم به پازوزو (Pazuzu) در مقابل آنان مؤثر باشد.
بر اساس این اسناد لیلیت نام یکی از خدایان طبقه مذکور بوده‌است. خدایان و الهه‌هایی دیگر نیز در این ردیف قرار داشته‌اند که از آن میان می‌توان به موارد زیر اشاره کرد؛ لیلو (Lilu) که نوعی جن یا بختک به‌شمار می‌رفته، آردت لیلی (Ardat Lili) که مستخدمه لیلیت به‌شمار می‌رفته و چنین تصور می‌شده‌است که وی در خواب به سراغ مردان رفته و از آنان باردار می‌شده‌است و همچنین ایردو لیلی (Irdu Lili)، جنی مشابه با آردت لیلی. اینان در اصل خدایان و ارواح بادها و طوفان‌ها بودند، ولی در گذر زمان به عنوان خدایان و شیاطین شب شناخته شدند.
لقب لیلیت "دوشیزه زیبا" بوده‌است. در توصیف وی گفته شده‌است که قادر به داشتن فرزند نبوده و شیری در پستان‌هایش نداشته‌است. در متون بابلی لیلیت به عنوان یکی از فواحش مقدس الهه ایشتار ترسیم شده‌است. در تطبیق با اساطیر بابلی، در اساطیر کهن سومری نیز، لیلیتو را به عنوان خدمتگار ایناننا (Inanna) یا دست ایناننا برشمرده‌اند. این متون بیان می‌دارند که ایناننا باکره زیبارو و فاحشگان اغواگر را به میان مردم می‌فرستاده تا مردان را گمراه سازند" و به همین دلیل است که وی را دست ایناننا نیز خوانده‌اند. لیلیت مشابه با لیلیتو در اساطیر بابلی-سومری، آردت لیلی در اساطیر اکدی، و همچنین لا بر تو (La-bar-tu) در اساطیر آشوری، بر فحشای مقدس در معابد نظارت داشته‌است. واژه آردت لغتی است برگرفته از واژه آردتو (Ardatu) که به فواحش ومعبد و زنان جوان ازدواج نکرده اطلاق می‌شده و به معنای دوشیزه بوده‌است. آردت لیلی نیز همچون لیلیت، تجسمی از بیماری و ناپاکی بوده‌است.
برخی لیلیت را معادل کی-سیکیل-لیل-لا-که (Ki-sikil-lil-la-ke) دانسته‌اند که شخصیتی مؤنث در مقدمه حماسه گیلگامش است. وی به عنوان پیشکار و معشوقه لیلا (Lila) نام برده شده و به عنوان بانویی توصیف شده‌است که همه قلب‌ها را شاد کرده و همواره در حال جیغ کشیدن است.
معادل دیگری که برای لیلیت برشمرده‌اند، کی-سیکیل-اود-دا-کا-را (Ki-sikil-ud-da-ka-ra) است به معنی بانویی که نور و روشنایی را دزدید یا بانویی که روشنایی را تصرف کرد و غالباً خود را به شکل ماه نشان می‌دهد. لازم است ذکر شود که لغت‌نامه مرجع انجیل تفسیرهای فوق از هویت لیلیت را مخدوش دانسته و منتفی می‌داند.
لیلیت را با نمادهای حیوانی بسیاری مرتبط دانسته‌اند. وی را با پرندگان آنزو (Anzu) (کرامر در ترجمه گیلگامش آنزو را به عنوان جغد ترجمه کرده‌است، ولی اغلب آن را به عنوان عقاب، کرکس و کلاً پرندگان شکاری ترجمه می‌کنند. در برخی از افسانه‌ها این پرندگان دارای سر شیر و به شکل یک عقاب غول‌پیکر توصیف شده‌اند) شیرها، جغدها و مارها در ارتباط دانسته‌ اند. احتمالاً تمثیلات دیگر مبنی بر اینکه لیلیت را ماری در بهشت توصیف کرده‌اند نیز از همین‌جا نشات گرفته‌ است.

چهارشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۹۹

معنی اَفد یا اَپد در سکۀ خسرو اپرویز

واژه ای که به اختصار به صورت افد یا اپد که در سکه خسرو دوم اپرویز (پرویز) به کار رفته است به صورت اَو-پَد (بی شکست و افتادن) به وضوح مطابق به خود همان معنی اَ-پرویز (اَ-پَرو-ایت اوستایی یعنی بی شکست) است.

سه‌شنبه، مهر ۰۱، ۱۳۹۹

ایشتار در مقام منفی فاحشه بابلی مسیحیان

ایشتار الهۀ محبوب باستانی بین النهرین و ایران باستان در مسیحیت در نقش منفی فاحشه بابلی ظاهر شده است. در واقع آن لقب فاحشه بابلی هم که به همسر گائوماته بردیه (هامان) یا همان اِستر  تورات اطلاق شده متعلق به ایشتار است که در اینجا منظور آتوسا همسر گائوماته بردیه بوده است که از لحاظ زیبایی با ایشتار مقایسه می شده است:
فاحشه بابل یا روسپی بابل (به انگلیسی: Whore of Babylon) یا بابل کبیر (به انگلیسی: Babylon the Great) یک شخصیت شیطانی در دیدگاه مسیحی است که در مکاشفه یوحنا از او نامبرده شده‌است و با مسائل آخرالزمان مرتبط است. لقب او «بابل کبیر، مادر فاحشگان و گناهان روی زمین» (یونانی: Βαβυλὼν ἡ μεγάλη, ἡ μήτηρ τῶν πορνῶν καὶ τῶν βδελυγμάτων τῆς γῆς)  است.
۱ آنگاه از آن هفت فرشته که آن هفت پیاله را در دست داشتند یکی پیش‌آمد و با من گفت: «بیا تا مجازات آن فاحشهٔ بزرگِ لمیده بر آبهای بسیار را نشانت دهم. ۲ با او بود که پادشاهان زمین زنا کردند و از شرابِ هم‌آغوشی‌های او بود که ساکنان زمین مست شدند.» ۳ پس آن فرشته مرا در روح به بیابانی برد. در آنجا زنی دیدم نشسته بر پشت وحشی سرخ‌فام که پیکرش یکسره با نامهای کفرآمیز پوشیده شده بود، و هفت سر و ده شاخ داشت. ۴ و زن جامهٔ سرخ و ارغوانی بر تن داشت و در برقِ طلا و جواهر و مروارید می‌درخشید. جامی زرّین به‌ دست داشت سرشار از همهٔ زشتیها و آکنده از ناپاکیِ هم‌آغوشی‌هایش. ۵ و این نام مرموز بر پیشانی او نوشته شده بود: «بابِل بزرگ، مادر فواحش و زشتیهای زمین.» ۶ و دیدم که زنْ مست از خون مقدّسان است، خون آنان که بار شهادت خود در حق عیسی را بر دوش داشتند. همین که او را دیدم سخت در شگفت شدم.
۷ فرشته با من گفت: «شگفتی تو از چیست؟ راز آن زن و آن وحش را که هفت سَر و ده شاخ دارد و زن سوار بر اوست، من برایت شرح خواهم داد.
۸ آن وحش که دیدی، زمانی بود، اکنون نیست، و بزودی از هاویه برخواهد آمد و به هلاکت خواهد رسید. از ساکنان زمین آنان که نامشان از بدو آفرینش جهان در دفتر حیات ثبت نشده‌است، از دیدن آن وحش در شگفت خواهند شد، زیرا که زمانی بود، اکنون نیست، و با اینهمه، خواهد آمد.»
۹ «اینهمه را ذهن حکیمی می‌طلبد تا دریابد. آن هفت سَر، هفت کوهند که آن زن بر آنها قرار دارد. همانها هفت پادشاه نیز هستند.
۱۰ از آنان پنج تن سقوط کرده‌اند، یکی باقی است و آن آخری هنوز نیامده است؛ امّا وقتی که به واقع بیاید، باید اندک زمانی بپاید.
۱۱ آن وحش که زمانی بود و اکنون نیست، پادشاه هشتم است. او به همان هفت تن تعلق دارد و به هلاکت خود می‌رسد.»
۱۲«آن ده شاخ که دیدی، دَه پادشاهند که هنوز به پادشاهی نرسیده‌اند. امّا در مهلتی یک‌ساعته از قدرت شاهان برخوردار خواهند شد، با آن وحش.
۱۳ آنان همگی یک هدف دارند و زور و قدرت خود را به وحش خواهند سپرد.
۱۴ همگی با آن بره به جنگ برخواهند خاست، امّا بره بر آنان پیروز خواهد شد، زیرا او ربِ‌ارباب و شاه شاهان است - و خوانده‌شدگانِ او با او خواهند بود، و برگزیدگانِ او با او خواهند بود، و پیروانِ وفادار او با او خواهند بود.»
۱۵ آنگاه فرشته با من گفت: «آن آبها که دیدی، که فاحشه بر آنها قرار دارد، همانا ملتها و جماعتها و قومها و زبانها هستند.
۱۶ آن وحش و آن ده شاخ که دیدی، از فاحشه بیزار خواهند شد. او را نابود خواهند کرد و عریان رها خواهند نمود. گوشت او را خواهند خورد و او را در آتش خواهند سوزاند.
۱۷ زیرا که خدا در دل آنها نهاده‌ است که خواست او را برآورند و با رضای خاطرْ عنانِ قدرت و حکومت خود را به‌ دست آن وحش بسپارند، تا آنگاه که کلام خدا به‌تمامی تحقق یابد.
۱۸ و آن زن که دیدی همان شهر بزرگ است که بر پادشاهان زمین حکومت می‌کند.»

یکشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۹۹

ریشۀ هند و ایرانی کلمات الجبرا و الکل و صفر (zero)

این واژه ها که در غرب بر گرفته از فرهنگ عربی به شمار می آیند در اساس هند و ایرانی به نظر می رسند:
نام علم جبر که نخستین بار محمد بن موسی خوارزمی مطرح کرده با نام علم جَفر (دانش پنهانی) و واژۀ اوستایی جَفرَ و گبهیره سنسکریت (ژرف و معمایی) پیوسته است:
गभीर adj. gabhira secret, deep, grave
کلمات الکل و صفر هم بر گرفته از این واژه های سنسکریت هستند:
कोहल m. kohala sort of spirituous liquor
خود کوهل در الکحل (الکل) ترکیب کو (کَیه، مادۀ اصلی) و هَلَ (شراب) در سنسکریت به نظر می رسد:
काय m. kAya (ko) principal, हाला f. hAlA spirituous liquor, हल m. hala wine
و واژۀ صفر (zero) بر گرفته از سوَئیره سنسکریت:
स्वैर adj. svaira optional
स्वैर adj. svaira self-willed
स्वैर n. svaira unreservedly
स्वैर n. svaira confidingly

شنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۹۹

مطابقت نام آنو و پسرانش با زروان و دو پسرش

مطابقت معنی سنسکریتی و اوستایی آنو و پسرانش انلیل (این-لیلَ) و انکی (انغی) با زروان (زمانه بیکران) و پسرانش اهورامزدا (خدای شادی و خوشی) و اهریمن (بد کردار):
آنو (در زمان)                      
انلیل (سرور خوش نیت) ............................    انکی (زیان رساننده)
منشأ برادری اهورامزدا و اهریمن پیشتر جایی باید باشد، اینجا معانی اوستایی و سنسکریتی نامهای بابلی این خدایان تداعی گر منشأ بابلی این نسبت زروان و اهورا مزدا و اهریمن و معنی نامهای ایشان می باشند. ایرانیان باستان خیلی از مراسم خود نظیر نوروز و مهرگان و نام نشان برخی امشاسپندان را از سنتهای بابلی و عیلامی گرفته اند و وارث تمدن و فرهنگ ایشان نیز می باشند. بابلیها کلاً در پیدایی ادیان نقش اساسی داشته اند.

جمعه، شهریور ۲۸، ۱۳۹۹

ریشۀ هندو ایرانی محتمل جفر و جبر و قبر

کلمۀ قبر را به درستی با واژۀ گور فارسی مرتبط می دانند که خود با تلخیص جَفرَ اوستایی (ژرف و گود) مرتبط می نماید: نظر به اینکه آریائیان هندی پیشکسوتان علوم جفر و جبر بوده اند و واژۀ جفر که در قرآن نیامده و در زبان عربی به معنی چاه بزرگ و ژرف آمده است؛ لذا این کلمه ها با واژۀ اوستایی جَفرَ (ژرف و گود) و گبهیرۀ سنسکریت به معانی گود و قبر و معما مربوط می نمایند. می دانیم که علم جَفر، به معنی دانش امور نهانی و غیبی گرفته شده است. بر این پایه نام علوم جبر (به سنسکریت بیجَگنیته= محاسبۀ نطفه و ریشه) و جفر را می توان از این واژۀ اوستایی و گبهیرۀ سنسکریتی مأخوذ دانست که نخستین بار آن را محمد بن موسی خوارزمی ذکر کرده است:
गभीर adj. gabhira deep
गभीर adj. gabhira grave
गभीर adj. gabhira mysterious
واژۀ صفر عربی و زِرو اروپایی هم نه بر گرفته از سونَ (خالی) در سنسکریت بلکه برگرفته از واژۀ سنسکریتی سوَئیره (اختیاری و رمزی) به نظر می رسد:
स्वैर adj. svaira optional
स्वैर adj. svaira self-willed
स्वैर n. svaira unreservedly
स्वैर n. svaira confidingly

چهارشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۹۹

مطابقت جشن مهرگان و جشن محتمل منسوب ناهونته

احتمال دارد مهرگان پارسیان در پیش عیلامیان مطابق جشن خدای عیلامی معادل ایزد مهر یعنی ناهونته بوده است:
از آنجاییکه تمدن ناحیۀ پارس تحت تأثیر تمدن عیلام بوده است، لذا احتمال زیاد دارد مهرگان معادل عیلامی منسوب به خدای خورشید عیلامی داشته است: خدای خورشید در میان عیلامیان ناهونته‏ که کلمه بومی برای خورشید است، و در آغاز نانهونده‏ بوده که به معنی آفرینده روز است. در عهدنامه ۲۲۸۰ پیش از میلاد، خدای خورشید جای پنجم را بالای اینشوشیناک داراست، و در آن کلمات زیر تکرار می‌شود: پادشاه نوکر باوفای ناهونته است؛ پادشاه تابع اینشوشیناک است. این امر اهمیت دوگانهٔ خدایان را که مظهر قانون بودند، مورد تأکید قرار می‌دهد:تا زمانی که بشر، حتی پادشاهان، در روشنایی زمین راه می‌روند، باید نسبت به خدای خورشید وفادار بمانند. اما هنگامی که به قلمرو تاریکی رسیدند، تابع اینشوشیناک قاضی مردگان می‌شوند.
فردوسی در شاهنامه به پیدایش این جشن در دوران پادشاهی فریدون زادۀ ورنه (عیلام-پارس) اشاره کرده‌است:
فریدون چو شد بر جهان کامکار - ندانست جز خویشتن شهریار
به رسم کیان تاج و تخت مهی - بیاراست با کاخ شاهنشهی
به روز خجسته سر مهر ماه - به سر برنهاد آن کیانی کلاه
زمانه بی اندوه گشت از بدی - گرفتند هر کس ره بخردی
دل از داوری‌ها بپرداختند - به آیین، یکی، جشن نو ساختند
نشستند فرزانگان، شادکام - گرفتند هر یک ز یاقوت، جام
می روشن و چهرهٔ شاه نـَو - جهان نو ز داد از سرِ ماه نـَو
بفرمود تا آتش افروختند - همه عنبر و زعفران سوختند
پرستیدن مهرگان دین اوست - تن‌آسانی و خوردن آیین اوست
کنون یادگارست از و ماه مهر - بکوش و برنج ایچ منمای چهر

شنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۹۹

معنی نام کوههای اوستایی زِرِزَذَ (زاگروس) و مانوش (دنا)

در زامیاد یشت اوستا از دو رشته کوه ایران به نامهای هرَبَرزئیتی (البرز به معنی کوه بسیار بلند و رسا) و زِرِزذَ (یا زِمِ ذَ، زمین+ذَ؟) یاد شده است که این دومی همان رشته کوه زاگروس به نظر میرسد. جزء زِرِزَ در این نام را کانون و مرکز معنی کرده اند، ولی معنی جزء ذَ معلوم نشده است. این جزء به صور "دَ" و "تهه" در سنسکریت به معنی کوه است. در این صورت کوه زاگروس (زاکری-اوس، یعنی کوه بلند)، کوه مرکزی ایران به شمار می رفته است.
در اوستا و کتاب پهلوی بندهش به همراه کوه زِرِزَذَ از کوه بزرگ دیگر به نام مانوش (شکاف بزرگ) نام برده شده است که با قلّۀ قاش مستان (شکاف بزرگ) یعنی بلندترین قلۀ کوهستان دنا همخوانی دارد.

جمعه، شهریور ۲۱، ۱۳۹۹

هاماکسوبی ها (ارابه‌نشینان) همان سیگین ها (نیاکان زگناره ها، کولیهای اروپایی) بوده اند

گفته میشود این مردمان که در زبان یونانی باستان به آنها «هاماکسوبی» گفته می‌شود، از مردمان ایرانی‌تبار بودند که در شمال خاوری دریای آزوف، در نزدیکی مرداب‌های مایوت زندگی می‌کردند. گفته می‌شود که اصل آنها از مادها بوده است. محل زندگی آنها در سَلْمستان (قلمرو سلم‌ها یا همان سرمتی‌ها) که خود بخشی از سکاستان بزرگ بود.
ارابه‌نشینان کوچ‌گرد بودند و بر روی ارابه‌هایی زندگی می‌کردند که خیمه‌های چرمین بر روی آن‌ها سوار بود.. در زبان یونانی به آنها هاماکسوبی گفته می‌شد که از واژه (هاماکسا: گردونه، ارابه) و (بیوس: زینده) ساخته شده و به معنی ارابه‌نشین است. بطلمیوس می‌گوید که زیستگاه آنها در امتداد رود ویستولا (لهستان کنونی) بود. (ویکیپدیا)
به احتمال زیاد هاماکسوبی ها همان سیگینهای تاریخ هرودوت به معنی مردم گردنده در ارابه ها (چیو-گین-ها) باشند، یعنی نیاکان همان زگناره ها (کولیهای اروپایی) که هرودوت می گوید از خویشاوندان مادها بودند و بدانسوی شمال بالکان رسیده بوده و در ارابه هایشان می زیسته اند. در این صورت نام هندوایرانی سیگین شان در یونانی به هاماکسو-بی ترجمه شده بوده است یعنی در ارابه ها زیست کننده ها.

معنی نام بردعه (پَرتوَ)

واژه های پِرِتوَ اوستایی و پَرتهَوَ سنسکریت به معنی عریض و پهن می تواند ریشۀ نام پرتَوَ (بردعه) باشد:
पार्थव n. pArthava width,पार्थव n. pArthava great extent
لسترنج‌ مى‌نويسد: در سده 7ق‌/13م‌، زمانى‌ كه‌ ياقوت‌ كتاب‌ خود را تأليف‌ كرد، بردعه‌ [شهری که قبلاً 1200 نانوایی داشت] ويران‌ بود (ص‌ 178). در نخستين‌ سده‌های‌ اسلامى‌، جغرافى‌دانان‌ مسلمان‌ از آبادانى‌ بردعه‌ و وجود باغها و بوستانها خبر داده‌اند. از محصولات‌ عمدۀ بردعه‌ ابريشم‌ بوده‌ كه‌ به‌ خوزستان‌ صادر مى‌شده‌ است‌. بردعه‌ داراي‌ بازارها، كاروانسراها، مساجد از جمله‌ مسجد آدينه‌، گرمابه‌ها و دروازه‌های‌ متعدد بوده‌ است‌. به‌ نوشتۀ اصطخری‌ (ص‌ 156)، ابن‌ حوقل‌ (1/337- 339) و ديگران‌، در كنار دروازۀ كردان‌ بازاري‌ بود كه‌ مردم‌ در روزهای‌ يكشنبه‌ گرد مى‌آمدند. اصطخری‌ طول‌ و عرض‌ اين‌ بازار را يك‌ فرسنگ‌ در يك‌ فرسنگ‌ نوشته‌ است‌. مردم‌ عراق‌ و خراسان‌ در اين‌ بازار كه‌ كُركى‌ نام‌ داشت‌، جمع‌ مى‌شدند (نيز نك: قزوينى‌، همانجا).
خرابه‌های‌ بردعۀ قديم‌ در برابر ايستگاه‌ راه‌آهن‌ داش‌بورون‌ در 45 كيلومتری‌ جنوب‌ ملتقای‌ رودهای كر و ارس‌ نزديك‌ شهر كنونى‌ بردع‌ باقى‌ است‌ (مينورسكى‌، 48).

شباهت ویژگیهای اهورامزدا (وارونا) با آنو سومریان و اِل (الله) سامیان

آنو یعنی ایزد آسمان سومری ملقب به آن-گال (بزرگ بالا، مَسته، مزدا) خدای دانایی و دارای فرامین خدایی me و ملقب به گاو نر بارور کننده بود و همانند اهورامزدای دارنده نیروی فرّ ایزدی دهی، ایزد آتش گیبل (گیبر، گبر، آذر) فرزند وی محسوب میشد. متقابلاً اِل (اللهِ) سامیان به معنی خدا و رهبر نیز ملقب به کاهن خدایان و خدای گاونر بارور کننده و اِل رحیم و مهربان و پادشاه آسمانی جهان به شمار آمده است.

پنجشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۹

مطابقت نمرود با حمورابی و نمرو (مردوک)

منظور از نمرود (نمرو-اده، دارای عهد و پیمان درخشان) و صاحب برج بابل از سویی حمورابی قانونگذار بابلی (امرافل تورات، معاصر ابراهیم) و از سوی دیگر نمرو (درخشان، مردوک) خدای بابل است که زیگورات بابل به نام وی بنا شده بود.
نام نهم از نامهای پنجاه گانه مردوک، نمرو به معنی درخشان است همان نمرو که در تورات به صورت نمرود بانی و صاحب برج بابل به شمار رفته است:
Namru: nawru [ZALAG2 : ] (adj.)
1) celestial body, divine epithet : bright , shining , radiant / "sunny" ; : [AŠ.ÍM.BABBAR : ] : Namra-sīt a personal name ; 2) face, eyes : radiant , shining ; 3) metal, textile, employee, precious stone ... : excellent , of good quality , brightly coloured ; 4) [NA4.ZALAG : ] : name of a stone / name of a plant / name of a bird ; 5) sunny ; Cf. nawāru
Variants : namiru, namru

سه‌شنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۹۹

مطابقت گئوش اوروَن با ائا/انکی

آیا در باور "زمین بر شاخ گاو نر و گاو بر پشت ماهی و ماهی بردریای بی کران است" گاو و ماهی سمبلهای خدای زمین و آبهای ژرف ائا/انکی نیستند؟
اگر نام گئوش اوروَن را به صور گئوش اورونگهه (گاو اقیانوس) و گئوش اورو-ن (گاو دوردست و اعماق) در نظر بگیریم گاونر دور دست و اعماق نگهدارندۀ زمین همان ائا/انکی خواهد بود؛ در این صورت هر دو نام گئوکرن و گئوش اورون در وجود ائا/انکی به هم می رسند.
به نظر می رسد به لحاظ لغوی نام گئوکرن (گاو اعماق دریا) را می توان به معنای «شاخ گاو» هم گرفت که این موجب باور قرار داشتن زمین بر شاخهای گاو شده است.
به نظر می رسد نام این ماهی بزرگ روی اعماق دریا همان است که در کتب پهلوی به صورت خر سه پای (در اساس کرسه-پای= پایندۀ غلبه کننده) آمده است که از گئوکرن نگهبانی می کند. آن در اصل نه خر سه پای بلکه نوعی ماهی بزرگ کَرَ (برنده، کوسه ماهی) به شمار می رفته است:
कर्षते verb karSate {kRS} overpower, पायु m. pAyu guard

یکشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۹۹

این ویژگی‌ها در نزد ابوالحسن یحیی بن عمر علوی، ملقب به شهید شاهی (چاهی) بسیار جالب است

۱-از اولاد زید بن امام زین العابدین است.
۲- در نزد شیعیانش بسیار محبوبیت داشت.
۳- برخی هوادارانش قتل او را باور نکردند و گفتند او مهدی قائم است و در منطقه شاهی (چاهی) غیب شده است. نام یحیی (زنده می ماند) او در پیدایی این عنوان سهیم بوده است.
۴- به دلیل اینکه نام پدرش عمر نزد شیعیان مذموم بود. عنوان حسن را از کنیه ابوالحسن او برگرفته و در جای نام پدر او قرار دادند. او کمی پیش از عهد امام حسن عسکری می زیسته است.

شنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۹۹

آیا تپه میل معبد گئوکرن (گاو کرانه و اعماق، ائا/انکی دارای کلاه شاخه دار) نبوده است؟

نظر به پیدا شدن تصویر "ماهی" (محافظ درخت گئوکرن و سمبل ائا/انکی) در تپه میل و شباهت نام روستای قلعه نو در بین شهر ری و ورامین، در کنار تپه میل به گئوکرنو (مربوط به گئوکرن) و نیز با توجه به باقیمانده نیزارهای آنجا که نشانۀ تالاب بزرگ کهنی در آنجا بوده است، می توان تپه میل را معبد گیاه دینی و اساطیری گئوکرن انگاشت. چون در منابع مربوط به اساطیر ایران، آشیان سیمرغ در البرزکوه اسطوره‌ای قرار دارد امّا در آثار زرتشتی دیگر، گفته شده که آشیان و قرارگاه سیمرغ بر فراز درخت شگفت‌انگیز گئوکرن یا درختی در میانهٔ دریای فراخکرد (دریاهای پیرامون ایران)، واقع است. این نشانگر آن است که معبد گئوکرن به نزدیکی البرز کوه بوده است.
اپم نپات اوستایی (ایزد ناف آبها) نیز که خالق انسان و دارای خانۀ مکعبی شکل واقع در گودی (نظیر کعبۀ زرتشت) به شمار می رفته است، مطابق ائا انکی به نظر می رسد.

جمعه، شهریور ۱۴، ۱۳۹۹

معنی نامهای داغستان و بلاسگان

نامهای داغستان و بلاسگان (نام ساسانی اران) و سرزمین خزر (کوز-اَر به ترکی یعنی صاحب زغال بر افروخته) مترادف هم به معنی محل مردم پرستنده زغال بر افروخته هستند:
दाहक adj. dAhaka burning
भ्लाशते verb 1 bhlAshate {bhlAsh} beam, glitter, shine
بنا به ابن فضلان خاقان به، هر روز صبح با پای پیاده پیش خاقان خزر آتش روشن میکرد.
نامهای مختلف اران یعنی اوتیا، آلوانیا و آگوانیا جملگی به معنی سرزمین آتش هستند.
در سفرنامۀ اولیا چلبی به جای نام زبان ارانی (آذری) مردم نخجوان از زبان دهقانی یاد شده است که برگرفته از واژۀ داهَکَ سنسکریتی-سکایی به معنی سوزاندن است:
در سمت شرق دریای خزر هم واژه داهه به معنی داغ کردن به کار می رفته است چون در آنجا داهه ها مرده هایشان را می سوزانده اند. به خاطر این داهه نامیده می‌شدند. بدین دلیل که سنت مرده سوزان را اشکانیان داهه تبار نیز داشته اند.
"رعایا و مردم عادی شهر نخجوان به زبان دهقانی سخن می‌گویند، اما شاعران عارف و ندیمان دانا، با ظرافت و نزاکت تمام به زبان پهلوی و مغولی سخن می‌گویند که زبان‌هایی قدیمی هستند.اهالی شهر هم چنین سخن گویند: اولاً زبان دهقانی، دری، فارسی و غازی (منظور مغولی؟) و زبان پهلوی."
در کتب جغرافی نویسان عهد اعراب به همراه نام بلاسگان از ساترودان یعنی محل رودخانۀ صاف و گوارا (کورا) نامبرده شده است.

شباهت پائوروَ اوستا با اورشانابی بابلی ها

در اوستا در رابطه با طول حکومت ثراتئونه (کوروش، ذوالقرنین) از پائوروَ (قایقران) یاد شده است که سی شبانه روز (به نشانی سی سال طول حکومت ثراتئونه) توسط ثراتئونه به صورت کرکسی به پرواز در آمده است. او یاد آور قایقران ورطۀ مهلک اقیانوس بابلی اورشانابی (سفیر نقاط تاریک دریا) است که در رابطه با گیاه عمر و جوانی در دریا همراه گیلگامش است.
نام کارون (چارون) در زبانهای سامی منسوب به چاه و ورطه و گودی را می دهد. به نظر می رسد یونانیها آنرا از نام عربی متعلق به اورشانابی (قایقران ورطه) گرفته اند. نامهای ایرانی رود کارون یعنی چاهو و رود کاریزها گواه آن هستند.

پنجشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۹۹

مطابقت نام ثریتۀ اوستایی از خاندان سام با زال پسر سام شاهنامه

نام ثریته را به معنی سومی گرفته اند؛ ولی آن در شکل سریته معنی رفتن و گذر[زمان] را می دهد که این معنی مطابق نام زال (زَر، پیر) در شاهنامه است. خود نام سام در سنسکریت به معانی آرامش دهنده، شادیبخش و زمان و سال می باشد. کلمۀ فارسی سال به شکل سئوریه (گذر زمان) در سنسکریت دیده میشود. واژۀ اوستایی و سنسکریتی سَرِذَ /سَرد (سال) به معنی تقسیم گذر زمان است.

سه‌شنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۹۹

معنی نام زَعفر جنی

نام زَعفر به صورت زَوَ-وَر در زبانهای قدیم ایرانی (اوستایی-پهلوی) به معنی دوستدار [پیشنهاد] یاری خواهی (یاریگری) است و به صورت زاور در پهلوی به معنی مرد جنگی است:
زعفر جنی. [زَ ف َ رِ ج ِن ْ نی] (اِخ) در تداول عامه، پادشاه مسلمان جنی. که گویند به روز عاشورا به مدد حسین بن علی (ع) با لشکر خویش بیامد و حضرت علیه السلام به او اجازه حرب نداد و فرمود از انصاف و مردی دور است. چه شما آنان را ببینید و ایشان شما را نبینند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).