پنجشنبه، فروردین ۱۱، ۱۴۰۱
احتمال هندوایرانی بودن نام سیاره های زهره و زحل
نام سیارۀ زُهره در اساس به شکل هندوایرانی سوکره به معنی درخشان و شفاف و زیبا به نظر می رسد. بر این پایه نام سهراب را هم میشود به معنی دارای سیمای درخشان گرفت که با توصیف فردوسی از سهراب همخوانی دارد:
शुक्र adj. zukra (sukra) bright, lucid
शुक्र m. zukra Venus[Planet]
आभा f. AbhA appearance
چو نُه ماه بگذشت بر دُختِ شاه
یکی کودک آمد چو تابنده ماه.
واژۀ ظُهر عربی نیز با واژۀ زُهَر عبری (تابش) پیوند دارد. بنابراین واژۀ زُهره سامی است. ارتباطش با نظیر سنسکریتی اش می تواند در حدّ الهام گیری از آن باشد.
مطابقت سهراب با ببهرُواهنۀ مهابهاراته
نام سهراب را با ببهرُواهنه (دارندۀ اسب سرخ قهوه ای) در مهابهاراته مطابقت داده اند. در این صورت هیئت اصلی سهراب، سهراسب (دارنده اسب سرخ) بوده است. معنی نام ببهرُواهنه از سوی دیگر یادآور نام رخش (سرخ) اسب رستم است که در رابطه با پیدایش سهراب است:
बभ्रु adj. babhru reddish-brown
वाहन n. vAhana horse
نام سیارۀ زحل (ساتورنوس) هم هندوایرانی به نظر می رسد:
सुहल adj. suhala having an excellent plough
ساتورن (به لاتین: ساتورنوس, کارنده) از خدایان بزرگ روم بود که خدای کشاورزی و برداشت محصول بهشمار میآمد.
معنی عربی زحل را سیارۀ دور از دیگران آورده اند.
چهارشنبه، فروردین ۱۰، ۱۴۰۱
معانی محتمل مریخ
در لغت نامه دهخدا نام مبهم مریخ با مارس (جنگاور و ویرانگر بزرگ) و مرداس (جنگاور سریع) و بهرام (کشندۀ دشمن) مقایسه شده است. بر این پایه اصل مریخ از مارخه/مارکۀ اوستایی و سنسکریتی به معنی کشنده گرفته شده است:
मर्द adj. marda crushing, killing, आशु adj. Asu quick
मारक m. mAraka (mArakha) killer
معنی سیارۀ کشنده هم برای مریخ محتمل است و این معنی نام مارس را با واژۀ فرانسوی مارش (رژه رفتن جنگاوران) مرتبط می سازد:
मार adj. mAra killing
ईखति{ईख्} verb ikhati[ikh] move
جزء ایخ در واژۀ تاریخ (ثبت گذر زمان) هم به کار رفته است.
سهشنبه، فروردین ۰۹، ۱۴۰۱
ریشهٔ هندوایرانی نهایی واژهٔ یاقوت
گفته شده است، "ریشهٔ نهایی واژهٔ یاقوت از یونانی باستان hyakinthos است که یک بار از عربی به صورت «یاقوت» و یک بار از فارسی میانه به صورت «یاکَند» وارد فارسی شدهاست. خود زبان یونانی این واژه را از یکی از زبانهای کهن غیر هندواروپایی مدیترانهای به وام گرفته که اصل آن مشخص نیست."
به نظر می رسد برعکس ریشهٔ نهایی واژه های یاقوت و hyakinthos و یاکند به زبانهای هندوایرانی به واژهٔ یاهیه کند (لائوهه کند، سنگ سرخ) بر میگردد (در تبدیل نظیر بنلاد= بنیاد):
लौह adj. lauha (yauha) red
कान्त m. kAnta stone
ریشۀ واژه سنگ، lithos را در زبان یونانی [leîo[s گرفته اند، لذا در یونانی جزء لائو در لائوهه را به معنی سنگ گرفته و آن را حذف نموده اند.
دوشنبه، فروردین ۰۸، ۱۴۰۱
اتیمولوژی محتمل زمرد
واژۀ زمرد (سماراقد، ماراقد زبان یونانی, گوهر سبز) را برگرفته از زبانهای سامی گرفته اند، ولی رد پای آن در زبانهای هندوایرانی هم دیده میشود:
मरगत n. maragata emerald
mah-hara-gata: important green matter
هیئت اوز-موروت زبان پهلوی آن را می توان به معنی مادۀ با شکوه درخشان گرفت:
ओष adj. oSa shining
मरुत् n. marut kind of fragrant substance
मरुत् m. marut beauty
شنبه، فروردین ۰۶، ۱۴۰۱
اتیمولوژی قزاگند و خفتان
قزاگند (کزاغند) یعنی خفتانی که از ابریشم خام آکنده شده است و سلاح بر آن می لغزد.
و خود خفتان مرکب از خه (حفرۀ بدن) و پاتان (نگهدارنده) به نظر می رسد:
ख n. kha cavity of the body
पा adj. pA[tana] keeper
اتیمولوژی بگماز (شراب) و بگمود (جشن خدا، تیرگان)
این واژه ها ترکیبی از بگ (خداوند، صاحب) ماز و مود (مئذ، موذ، شراب و شادی) به نظر می رسند. جشن کلوخ اندازان عهد اسلامی مقابل جشن بگمود (جشن بگ-می، جشن شراب و ظرف شکنان)، در ترک شراب و عیش و عشرت به نظر می رسد:
دو هفته بر آن گونه بودند شاد
ز بگماز وز بزم کردند یاد.
فردوسی.
اتیمولوژی خدنگ
واژۀ خدنگ از ریشۀ اوستایی خَد (کندن و سوراخ کردن) آمده است. در سنسکریت هم نظایر دارد:
खाति f. khAti digging
कादम्बक m. kAdambaka arrow
اتیمولوژی ماه
ریشۀ واژۀ ماه، ma در زبانهای هندواروپایی به معنی اندازه گرفتن و سنجیدن است. به سبب سنجش روزهای ماه بر اساس بزرگ و کوچک شدن قرص ماه در طول ماهها.
معنی محتمل گیل
نظر به کُت پوستین کاسپیان و کادوسیان (کادوسی اوی، کُت چرمی ها) در عهد باستانی که هرودوت از آن سخن گفته، نام گیل (جیل، به کُردی لاستیک و چرم کلفت) را می توان به معنی دارندۀ لباس پوستی معنی نمود:
झिल्ली f. jhilli parchment
खद्वा f. khadvA coat
छवि f. chavi skin
بعداً در این ناحیه، طالشیان به البسه طیلسانشان، طالشی خوانده شده اند.
مطابقت سمیران (همیران) اساطیری با آشّور و ضحّاک
سمیران (همیران، هاماوران یا همان سرزمین تازیکان) محل فرمانروایی بوخت سرو (بخت النصر، سروشاه شاهنامه) در رسالۀ پهلوی ماه فروردین روز خرداد و شاهنامه، در سنسکریت به معنی مربوط به خندان مترادف با آشّور (خدای ملّی آشوریان) و ضحّاک (خندان) است:
स्मेर adj. smera (hmera) smiling
Ashur [N] [S] who is happy
جمعه، فروردین ۰۵، ۱۴۰۱
معنی هورخشئتَ اوستایی
هورخشئتَ (خورشید) را غالباً به معنی درخشندۀ درخشان گرفته اند، ولی همچنین معنی گردندۀ درخشان نیز برای آن محتمل است:
स्वरति{स्वृ} verb svarati[svR, hvR] shine
ह्वार m. hvAra going crookedly
ह्वरते{ह्वृ} verb 6 Atm hvarate[hvR] turn
काशते{काश्} verb 1 kAshate[kAsh] shine
چهارشنبه، فروردین ۰۳، ۱۴۰۱
ریشۀ واژۀ آخشیج
معادل واژۀ آخشیج (عنصر بنیادی، آتش، آب، باد و خاک) در زبانهای ایرانی، در سنسکریت به معنی ریشۀ چشم آمده است:
अक्षिजाह n. akshijAha root of the eye
معانی محتمل تاجیک
نام تاجیک را به اوستایی به صورت تا (پیروی کردن)- یوئه چی و ایک (پسوند صفت ساز) می توان به معنی رعیت یوئه چی ها (تخاران) یا به معنی چینی و ایرانی آن یوئه چی بزرگ (تُخار) گرفت. تایوئه چیک (یوئه چی بزرگ) در منابع چینی کهن نامی بر تخاران (قبیلۀ اکثریت) آمده است.
معنی نام گردنۀ هیران
نام روستاهای هیران (حیران) و گردنۀ هیران به تالشی به معنی محل دمه و بخار و ابر آلود است:
खवारि n. khavAri (havAri) vapour
سهشنبه، فروردین ۰۲، ۱۴۰۱
ایش الله هم درست به نظر می رسد
ایش به لغت اوستایی به معنی خواهش کردن و آرزو کردن و خواستن است، بنابر این ایش الله به لغت ایرانی میشود اگر خدا بخواهد و آن ترجمۀ ایرانی إِنْ شَاءَ اللَّه عربی میگردد.
اصل إِنْ شَاءَ اللَّه است. ایرانیها اجزاء إِنْ شَاءَ آن را با ایشا در زبان خود جایگزین کرده اند. چنانکه مسجد (محل سجده) را با مزگت (محل خم شدن) در زبان خود جایگزین نموده بوده اند.
اتیمولوژی کوزه و خاک
نظر به کلمۀ کوچ (خم کردن) در سنسکریت، واژۀ کوزۀ فارسی به معنی خمیده به نظر می رسد:
कोचति{कुच्} verb kochati[kuch] bend
کوژ. (ص) [مرتبط با کژ و کج] به معنی کوز است که پشت خمیده و دوته شده باشد. (برهان).
واژۀ خاک به صورت کاچّه در سنسکریت به معنی خاک مرطوب است:
कच्छ adj. kachcha waterysoil
اتیمولوژی اُشتُر (شُتر)
واژۀ اُشتر (شُتُر) در سنسکریت و اوستایی به معنی دارای محافظ بلند (دارای کوهان) به نظر می رسد:
उष्ट्र m. ushTra camel
उच्च adj. uchcha upper
उच्च adj. uchcha tall
उच्च adj. uchcha high
त्र adj. tra protecting
دوشنبه، فروردین ۰۱، ۱۴۰۱
معنی محتمل فریبرز (بُرز فره)
فریبرز (بُرز فره) می تواند ترکیب فریه (فرّ، درخشندگی) و بُرز (بلند) باشد چون مطابق شاهنامه، درفش پس پشت او (فریبرز) خورشید نشان بود. به نظر می رسد، این نام در اساس از نام فرورتیش پسر خشتریتی (کیکاوس) در ترکیب فراور (سمت بالایی)- تیش (درخشندگی) عاید شده است:
نخستین فریبرز بود پیش رو
گذر کرد پیش جهاندار نو
ابا گرز و با تیغ و زرینه کفش
پس پشت خورشید پیکر درفش
شنبه، اسفند ۲۸، ۱۴۰۰
مطابقت خارخار باستانی با دیواندره
پایگاه دور آشوریان در خاک ماد کیشه سو (همدان) و پایگاه میانی آنها در خاک ماد، خارخار بوده است که مطابق دیواندره (یعنی پایگاه آشوریان) است:
khara: big, very
खर adj. khara hard
कर्कर adj. karkara firm
कर्कर adj. karkara hard
धरति{धृ} verb dharati[dhR] hold
ریشۀ هندوایرانی نام عطارد (هرمس)
نام عطارد به سنسکریت و اوستایی معنی محافظ دعا و حکمت و راز یا محافظ ثروت (هرمس) را می دهد. این سیاره منسوب به نابو بابلیان و تیر (ایزد حکمت و کتابت ارامنه) بدان (کاتب فلک) و نزد یونانیان به هرمس (محافظ ثروت و تجارت) معروف بوده است:
धीर adj. dhira (tira) wise
धीर adj. dhira (tira) thoughtful
ऊत adj. Uta protected
रेढि{रिह्} verb 6 reDhi[rih] praise
अर्थ m. artha profit
در اوستایی اوته به صورت اوثه و ارثَ به صورت اَرِث (ارد) موجود است. بنابراین عطارد همان هرمس می باشد.
جمعه، اسفند ۲۷، ۱۴۰۰
هفت اورنگ مأخذ آسمان هفتم
آسمان هفتم که در روایات اسلامی مکان خدا و انبیاء و مقربان خداوند ذکر گردیده با ستارگان بنات النعش یا همان هفت اورنگ (هفت تخت یا تخت هفتم) مرتبط است که در کتاب پهلوی بندهش مرتبط با سیاره هرمزد (ژوپیتر، زئوس) یاد شده است.
مطابقت ستارۀ اوستایی تیر (تیشتر) با عطارد
در نزد ارامنه ایزد تیر (تیشتر) ایزد کتابت است و آن مطابق با عطارد (نابو، کاتب فلک) است.
پنجشنبه، اسفند ۲۶، ۱۴۰۰
ابیاتی پهلوی ناشناخته از کافی کرجی
نه ر [؟] كشان ماند نه بونه شمكشان ماند نه شا (نه جنگاوران و نه خادمان و زیردستان؟ ماند، نه شاه.)
كه هاودندى بسوره بليس وايش لعقا (دو باره با کلام ابلیس، خواسته اش لیسیدن؟)
بليس ماى دل ساكرس مسلم نكردند (شیطان بزرگ دل ساکرس [موافقت؟] مسلم نکردند)
ثناش ريش و كلك و بتوته شلويه كلا (دعایش آمیخته با ریش و کلک و بیتوته کننده با شال کلاه)
هندو سازمانه كوركامك و رسان سرين (سازمان هندی کور خواهش و بالاسر رسان است؟)
حرامك و مردى بدبرند روزشان برسا
(حرامیان و نامردمان ببرند روزیشان برسایی)
بدان كلاه كوه سى هرى مرنه كواه (بدان، قلّۀ کوه سی هری مرنه گواه است)
چهارشنبه، اسفند ۲۵، ۱۴۰۰
اتیمولوژی ستاره
Reconstruction:Proto-Indo-European/h₂stḗr
Proto-Indo-European
Etymology
From *h₂eh₁s- (“to burn”) + *-tḗr (agent noun), so that the result literally meant "glower, shiner".
त्रायते{त्रै} verb 1 trAyate[trai, thrai] preserve
त्रायते{त्रै} verb 1 trAyate[trai, thrai] save
مطابقت ستارۀ اوستایی وَنَنت با کیوان
ستارۀ اوستایی وَنَنت (آنکه می زند و نابود می کند) که نقطه مقابل مشتری (سعد اکبر) است، به وضوح مطابق کیوان (آنکه می زند) است که ملقب به نحس اکبر می باشد.
بر این پایه نام عربی کیوان، یعنی زُحل می تواند از ترکیب زَهو (باطل، ستم) و حلّ اخذ شده باشد یعنی از بین برندۀ ستمگران (بهرام، کیوان، وَننت).
دوشنبه، اسفند ۲۳، ۱۴۰۰
معنی لغوی برجیس و بریهسپتی و مشتری
در مقایسۀ دو نام ایرانی و هندی سیارۀ درخشان مشتری یعنی برجیس و بریهسپتی معلوم میشود جزء اول آنها برگرفته از بَرِج اوستایی و بریه سنسکریت به معنی درخشان و جزء دوم آنها یعنی ایس و سپتی به معنی نیرومندی و فراوانی هستند. در مجموع یعنی بسیار درخشان:
बृन्हति{बृह्} verb 1 bRnhati[bRh] shine
स्फाति f. sphAti prosperity
نام دیگر آن یعنی مشتری ملقب به شاه سیارگان و هرمزد، زئوس و ژوپیتر هم به صورت اوستایی مهیشته-ری به معنی بزرگترین درخشنده (ستاره) است. بی جهت نیست که نام سیارۀ مشتری در اشعار شاعران ایرانی از جمله فردوسی زیاد به کار رفته است:
महिष्ठ adj. mahishTha greatest
राजति{राज्} verb rAjati[rAj, rae] shine
یکشنبه، اسفند ۲۲، ۱۴۰۰
نامهای کهن گرجستان جملگی به معنی سرزمین زیبایان بوده است
What did the names of Georgia mean?
I think all these names for Georgia ie. Karchedoi, Kartveli, Chaldean, Sakrevelo, Wiruzan (warzhan) and Amazon mean the land of fine ladies (fine people) in Scythian / Sanskrit and avesta:
karch (kart, gurj in kurdish): nice
कल्य adj. kalya (chalya) well, dyu (land)
कर adj. sakara having rays
warzh: nice, zan: women
आम adj. Ama fine, zon / zan (women)
The name Iberia also has the same meaning:
इभ m .ibha family
यर्य adj. Arya honorable
جمعه، اسفند ۲۰، ۱۴۰۰
رد پای چهار شنبه سوری و ایام هفته در بابل
چهارشنبه (چرشنبه) روز نحس محسوب بوده (که ایرانیان با آتشهای مقدس از آن رفع شرّ میکرده و تبدیل به روز مقدّس می کرده اند) و این روز مقدس پیش سامیها به نام سبات (روز استراحت) مطابق شنبه ایرانی بوده است و بقیه ایام هفته روز عادی محسوب بوده اند. شنبه (شم-بت) و آدینه ایرانی از ترجمۀ سبات (روز استراحت) عاید شده اند:
चर adj. chara unsteady
क्षेम m. n. kshema rest, भात adj. bhAta shining, day
अधीन adj. adhina resting on or in
Counting from the new moon, the Babylonians celebrated every seventh day as a "holy-day", also called an "evil-day" (meaning "unsuitable" for prohibited activities).
The rarely attested Sapattum or Sabattum as the full moon is cognate or merged with Hebrew Shabbat, but is monthly rather than weekly; it is regarded as a form of Sumerian sa-bat ("mid-rest").
راجع به منحوس بودن چهارشنبه گفتنی است: چرشنبه در آذربایجان که زمانی مرکز مغان بوده همان چهار شنبه است و در آنجا واژه چَر اوستایی (گذشتن از زندگی) علاوه بر چهار به معنی کشنده، آسیب رساننده و نام نوعی حشره است که خوردنش باعث مرگ خر ها میشود. به قول دهخدا «چر بیماری وبائی است گوسفندان را. و فعل آن چر زدن است.»
اتیمولوژی تکه و تکوک
واژه تکه (بز یا بزکوهی نر) از تک یعنی تاختن می آید و واژۀ تکوک (جام با سر حیوانات) به نوبه خود بر گرفته از واژۀ تکه به نظر می رسد.
نام یونانی ریتون آن هم به معنی دوان و روان است.
پنجشنبه، اسفند ۱۹، ۱۴۰۰
منظور از این ابیات برخی نسخه های شاهنامه در پادشاهی بهرام هرمزد
اگر مرگ دارد چنین طبع گرگ
پُر از می یکی جام خواهم بزرگ
یکی تور ترکی چو گوری به تن
کهن، پُر گهر، هنگ او شست من
اگر مرگ خوی گرگ درنده را دارد، برای فراموشی آن شادی با جام می بزرگ می خواهم.
و یکی تور ترکی (حریر ترکی) چو گبری (خفتانی) به تن، کهن و پر گُهر وزن آن شست من.
چهارشنبه، اسفند ۱۸، ۱۴۰۰
معنی یزدخواست (ایزد خواست، یزخاست)
نام دژ یزدخواست به معنی دژ ستوده و با شکوه استوار به نظر می رسد. مرکب از واژه های اوستایی یزته (ستوده، با شکوه) و خواستی (استوار). سه تا دژ استوار در فارس قدیم بدین نام خوانده شده اند. خوا-ستی به معنی خود استوار و یزد به معنی ستوده و با شکوه است. در نام یزد/ایزد در کاربرد خدا هم آن در اصل به معنی ستوده و با شکوه است. در هیئت بومی یز-خاست، یَز اوستایی به معنی ستودن است [و یزت (یزد) اوستایی به معنی ستوده و با شکوه]. و خاست پهلوی به معنی بر افراشته است. در مجموع میشود با شکوه بر افراشته:
यशस् n. yazas splendour
यशस् adj. yazas splendid
यशस् adj. yazas respected
यशस् n. yazas renown
यशस् adj. yazas pleasant
स्थिति f. [khva]sthiti standing firmly
دوشنبه، اسفند ۱۶، ۱۴۰۰
اصلاح خبر هرودوت در مورد مورچه های بسیار بزرگ پادشاه هخامنشی
هرودوت از مورچه های به بزرگی سگ در سمت هند یاد می کند که نمونه هایی از آن به پیش شاه هخامنشی فرستاده شده بوده است. واضح است که منظور از این مورچه، مورچه خوار هندی (پنگولین) است.
میمون شیروش و ماردم مرتی خوراس (در اصل یعنی مورچه خور) خبر کتسیاس هم که هندیها به دربار هخامنشی می فرستاده اند باید همین مورچه خوار باشد.
به خاطر نوع توصیف این جانور هرودوت و کتسیاس متهم به یاوه گویی و دروغپردازی شده اند.
معنی محتمل نام کوزاک
نام کوزاک را با نام ترکی کازاک به معنی آزاده (چون بزکوهی) سنجیده اند. خود نام کازاک در سغدی به معنی چادرنشین و دامدار می باشد. ولی جالب است که نام کوزاک به زبان روسی منسوبین به بز یا بزکوهی میدهد. بر این پایه این نام ترجمۀ نامهای هندوایرانی سکا و تور است. نامهای مردم قفقازی چچن و مردم آسیای میانی تورگیش نیز در رابطه با توتم بُز یا بُزکوهی بوده اند.
شنبه، اسفند ۱۴، ۱۴۰۰
احتمال معرّب بودن واژۀ بُرهه
واژه بَرُ در اوستایی و ورُ در سنسکریت به معنی بُریده و محصور شده و ایهه(هَیه) در سنسکریت به معنی در این زمان است. بنابراین برُیهه میشود در این مقطع زمانی. معنی واژۀ بُرهه نیز همین است:
वृत{वृ} ppp. vRta[vR, bR] enclosed, cut
इह ind. iha(haya) at this time
نظر محتمل دیگر برگرفته شدن بُرهه از بَرخه (سهم، پاره، بریده) فارسی است که علی القاعده می توانست به صورت بَرهه هم تلفظ گردد. ولی شکل اوستایی بَرُهه (بریده) شامل ضمه هم است که در بُرهه جا به جا شده است.
معنی نامهای باربد و نکیسا و رامتین
نامهای باربد یعنی پهلبت و باربد به معنی سرور شادی و سرور دربار به نظر می رسند. نام نکیسا به صورت نغیه-سا به معنی آوازخوان است و نام رامتین را می توان به معنی خوشی و شادی آورنده معنی نمود. بر این پایه پهلبت (باربد) و رامتین می توانند یک نفر بوده باشند:
फल n. phala enjoyment
रमथ m. ramatha delight
واژه های معرّب نغمه و نغیه می توانند از نی غَویه پهلوی یعنی آوازخوانی گرفته باشند.
جمعه، اسفند ۱۳، ۱۴۰۰
معنی زادشم
نام پادشاه تورانی اساطیری زادشم که گمان میشود لقبی بر تور (وحشی، عصبانی) باشد، در ترکیب اوستایی زات- ائشم به معنی زادۀ خشم است که به عنوان اوستایی افراسیاب یعنی فرنگرسین (بسیار به هراس اندازنده) شبیه است.
معنی هندوایرانی نام شیخ صنعان
نام شیخ صنعان هندوایرانی به نظر می رسد و داستان وی با دختر ترسای دلفریب از معنی لفظی هندوایرانی آن (پیر عاشق زن دلفریب) برخاسته است:
षिक m. shika paramour of an unchaste woman
सन adj. sana[na] old[man]
پنجشنبه، اسفند ۱۲، ۱۴۰۰
ریشۀ هندوایرانی واژۀ تاریخ
واژۀ تاریخ را که در شاهنامه آمده و در قرآن نیامده است، در اوستایی و سنسکریت می توان به صورت تار-ایخ به معنی ثبت گذر [زمان] گرفت.
तारयति{तॄ} verb caus. tArayati[tRR] save
ईखति{ईख्} verb ikhati[ikh] go
مطابقت نام سپیتاک با سیذارته
هاروی کرافت بدین نتیجه رسیده است که سپیتاک سپیتمان (گائوماته بردیه) حاکم بلخ در خبر کتسیاس همان سیذارته گوتمه بودا است. ترادف نامهای سپیتاک و سیذارته گواه این نظر است:
स्फीत adj. sphita[ak] successful
सिद्धार्थ adj. siddhArtha successful
از سوی دیگر هرتسفلد، سپیتاک سپیتمان بلخ را همان زرتشت سپیتمان بلخ می داند.
چهارشنبه، اسفند ۱۱، ۱۴۰۰
ریشۀ هندوایرانی محتمل گَبر
واژه های سنسکریتی و اوستایی گورو (معلم روحانی، مؤبد) و گائو-وَر (دارندۀ سرود دینی، مُغ) علی القاعده می توانستند به گُوُر و گبر تبدیل گردند:
गुरु m. guru spiritual teacher
سهشنبه، اسفند ۱۰، ۱۴۰۰
مطابقت سقسین منابع اسلامی با چچن
در آذربایجان کئچی (بز) را چئچی هم تلفظ می نماید که علاوه بر نام چچن یاد آور نامهای کهن مایوتی و سکا و سقسین (که نامش به همراه بلغارهای غازان و قفقاز یاد شده) و شاشان در معنی منسوبین به بز یا بزکوهی است و همچنین یادآور نام تور که در قفقاز نام نوعی بزکوهی بزرگ و اهلی شده است:
मयु m. mayu antelope
शक m. saka kind of animal, antelope
छाग m. chAga goat
शश m. shasha (sasa) antelope
معنی نام زابل (زاول)
زابل از واژۀ زاور (زاول، محل آب و رودخانه نیرومند, هیرمند) است. در آن سمت معنی آراخوزیا (هرحوائیتی، سرسوتی) هم پر رود است:
शबर n. zabara (zabala) water, strong
دلیل دروغپرست نامیده شدن سرزمین ورنه (پارس و عیلام)
مغان ماد در اساس تقدیس گر آتشهای مقدس بوده اند. نقشهای دخمۀ کیاخسار در قیزقاپان و دخمۀ گائوماته در سکاوند هرسین گواه آن هستند. در مقابل به احتمال زیاد در اوستا منظور از دروغ بندان به ایزد مهر، مغان پارس است که هفت سلوک آیین مهری را داشته اند و در اوستای مسمغان ری خبری از آن سیر و سلوک نیست. از این جا است که در اوستا پارس و عیلام تحت نام ورنه (سرزمین خوشی) که زادگاه فریدون (کوروش) به شمار رفته، متصف به سرزمین دروغپرستان است.
اشتراک در:
پستها (Atom)