فرهنگ و انديشه
پايگاه جواد مفرد كهلان
جمعه، دی ۰۵، ۱۴۰۴
زرتشت سپیتمان عهد هخامنشیان
در میان باستانشنان کسی که پرسیکای کتسیاس و تاریخ هرودوت را در باب حکومت کوروش توأم با هم بررسی کرده است، هرتسفلد است که دیاکونوف مؤلف تاریح ماد آن را نأیید کرده است. بقیه غالباً، صرفاً به هرودوت و کتیبهٔ بیستون استناد کرده اند، او معتقد است سپیتاک سپیتمان حاکم دربیکان سمت بلخ، پسر خواندهٔ کوروش و نوادهٔ دختری آستیاگ که کتسیاس آورده، همان زرتشت سپیتمان است. از آنجائیکه کتسیاس جای دیگر حاکم بلخ در این عهد را سپنتداته گائوماته آورده است، لذا سپیتاک سپیتمان با همان گائوماته بردیه شوهر آتوسا و نائب السلطنهٔ کمبوجیه در هنگام سفر جنگی او به مصر مطابق می گردد. همان کسی که بنا به هرودوت مردم آسیا (هند و ایران هخامنشی) از مرگ او دریغ خوردند. این سخن استثنایی در مورد هیچ شخصیت تاریخی دیگر بیان نشده است.
سپیتاک سپیتمان (زرتشت سپیتمان) در اسطورهٔ زریادر و اوداتیس، تحت عنوان زریادر ظاهر میگردد:
اسطورهٔ عاشقانهٔ زریادر و اوداتیس (هوتس، به معنی دعوت شده چنانکه در اسطوره بدان اشاره شده) که بعداً در روایات ملی به برادر او گشتاسپ (ویشتاسپ) و کتایون منسوب شده واقعی بوده است و آن از ازدواج سپیتاک سپیتمان حاکم رغه (زریادر، گائوماته بردیه) برادر مگابرن ویشتاسپ با آتوسا (هووی، نیک نژاد) دختر کوروش پدید آمده بوده است. بنا به کتسیاس، کوروش بعد از، از سر راه برداشتن آستیاگ و داماد و ولیعهد او سپیتمه با آمیتیس دختر آستیاگ و همسر سپیتمه ازدواج نمود و پسران او مگابرن ویشتاسپ (تیگران) و سپیتاک را از حکومت کشور سفلی (ارمنستان) و رغه (ری) خلع کرده و به حکومت گرگان و دربیکان سمت بلخ برگماشت.
نامهای اوداتیس و آتوسا مترادف هم به معنی دارای اندام پُر هستند:
हुडति{हुड्} verb huDati[huD] accumulate.
Atosa: having a full body.
نامهای زرتوشترا و زریادر و زئیری وئیری هم مترادف هستند:
زریادر یعنی دارای مهارت و دانایی:
धीर adj. dhira skilful
धार adj. dhAra containing
نام اوستایی او زَئیری وَئیری هم به معنی دارای مهارت و دانایی مطلوب است:
धीर adj. dhira skilful
vairi: desirable
عنوان زرتوشترا/ زرتو-اشترای وی به معنی دارای سرودهای دینی شگفت آور (افدستا، اوستا) است:
धृत adj. dhRta possessed
ashtra: holy spell
داستان عاشقانهٔ باستانی زریادر و اوداتیس
داستان عاشقانه زَریادر و اوداتیس یکی از کهن ترین افسانه های عاشقانه ایرانی است که با بودن دستکاری های بسیار، ریشه و بُنِ داستان، خود را تا به امروز رسانیده است. این داستان، روزگاری از مشهورترین داستان های ایرانی بود. بنا به خارس میتیلنی رئیس تشریفات دربار اسکندر در ایران بر پایه دیده ها و سندهای گذشتگان، در دوران مادها و هخامنشیان، نگاره هایی از این داستان و افسانه را بر روی دیواره های نیایشگاه ها، کاخ ها و حتی خانه های مردمان نقاشی می کردند و در زمانی، از روی دلبستگی که مردم به شخصیت های این افسانه داشتند، بسیاری از ایرانیان نامِ دخترانِ خویش را "اوداتیس" یا همان آتوسا می گذاشتند.
گشتاسپ و برادر کوچکترش زریادر (زریر)، دو پسرِ آفرودیت و آدونیس بودند که بر بخش هایی از سرزمین های ایرانی پادشاهی می کردند. گشتاسپ بر ماد و سرزمین های پایینترِ آن چیرگی داشت و زریر در سرزمین های میانِ دروازه کاسپی (قزوین) تا تنائیس (خاراکس نزدیک گرمسار) فرمانروایی می کرد.
آن سوی تنائیس (تنگه، دروازه خاراکس)، سرزمینِ مراثیها (آماردان) بود، که گویا از قوم های سکایی بودند و بزرگ زاده ای به نام اومارتِس پادشاه آن سرزمین بود. اومارتِس دختری داشت به نام اوداتیس که در زیبایی و آراستگی بی همتا بود. به گونه ای که وی را زیباترین بانوی آسیا می شناختند. یک شب اوداتیس خوابی شگفت انگیز دید. او در خواب، شاهزاده ای را دید که از سرزمین های ایرانی به سراغِ او آمده است. این خوابِ شیرین، زندگیِ اوداتیس را دگرگون ساخته و این دخترِ شاداب را گوشه نشین ساخت.
در همین زمان، زریادر نیز شبی در خواب، شاهدختِ «سرزمینِ مراثیها» را دیده و دلباخته او گردید.
پس زریادر، تاج و تختِ شاهی را رها کرده و برای یافتن اوداتیس، روانه سرزمینِ مراثیها گردید. او پس از تاب آوری در برابر سختی های بسیار، سرانجام کامیاب به یافتنِ شاهدختِ زیبا شد و با شادمانی وی را از پدرش خواستگاری نمود. اما از بختِ واژگون، اومارتِس درخواستِ زریادر را رد کرد زیرا خواهانِ آن بود که یگانه دخترش با مَردی از تبار مراثیها پیمان زناشویی بندد. این رویداد اوداتیس را بیش از پیش اندوهگین نمود.
روزگاری از این زمان سپری شد. اومارتِس برای یافتنِ شوهری شایسته از بزرگانِ مراثی برای دخترش، برنامه ریزی می کرد. از همین روی جشن بزرگی برپا ساخت و خویشان، نزدیکان وبزرگانِ شهر را به این جشن، فراخواند.
پیش از آغازِ جشن، اوداتیس (آتوسا) با یاریِ یکی از دوستانِ درباری اش، پیکی برای زریادر فرستاده و او را از این رویداد آگاه ساخت. زریادر که زمان را برای به دست آوردنِ شاه دختِ مراثیها شایسته می دید، بیدرنگ جامه ای سکایی بر تن کرد و بر گردون های بنشست، از تنائیس بگذشت و خود را به سرزمینِ مراثیها رساند. جشن آغاز شده بود که زریادر به گونه ناشناس، درونِ کاخ گردید.
اکنون زمانِ ازدواجِ اوداتیس فرارسیده بود. اومارتِس همانگونه که از پیش، زمینه را آماده ساخته بود، جامی از مِی به دستِ اوداتیس (آتوسا) داد و از وی خواست تا به میانِ بزرگان رفته و مِی را به جامِ کسی که خواهانِ پیوند با اوست، بریزد.
اوداتیس اندکی در تالار گام برداشت و چشم به هر سویی نهاد. سرانجام زریادر را شناخت و با شادکامی به سوی وی شتافت، و جامِ او را پر کرد. بدین گونه در آنروزِ خجسته، زریر شاهزاده ایرانی و اوداتیس شاه دختِ مراثی، به فرخندگی با یکدیگر پیمان زناشویی بستند.
منظور از اومارتس (رهبر ماردها/ آماردان) می تواند کوروش هخامنشی باشد چون بنا به کتسیاس مادها کوروش هخامنشی را پسر قهرمان آماردان یعنی آترادات پیشوای آماردان (کرساسپ/رستم سکایی) معرفی می نمودند و کوروش زمانی از سوی آستیاگ به سفارت پیش کادوسیان فرستاده شده بود.
دلایل تکمیلی:
١- رَک (ری) سه طبقه ای:
لابد رک (ری) سه قسمتی که در وندیداد پهلوی آمده و محل فرمانروایی زرتشت دانسته شده، اشاره به همین شهر سه فرقه ای (حنفی، شافعی و شیعی) ری عهد اعراب است. دارمستتر گمان می کند مراد از سه تیرهٔ رغه (ری) مادها، تورانیان و سامی نژادان باشند که در خود وندیداد اوستا هم بیان شده است ولی به نظر می رسد آن در عهد اعراب به وندیداد افزوده شده است.
٢- مطابقت فرشوشتر و نوذر:
فرشوشتر (فرشو-اشترا، دارای عصای فرمانروایی نو) پدر زن زرتشت سپیتمان (سپیتاک سپیتمان) و نوذر (نئو-تئیره، حاکم نو) بنیانگذار نوذریان که به دست تورانیان (سکاها) کشته شده است، مترادف هستند. از آنجا که سپیتاک سپیتمان (گائوماته بردیه) داماد و پسر خواندهٔ کوروش بزرگ (کوروش سوم) بوده است، بنابراین از فرشوشتر/ نوذر (فرمانروای نو) همان خود کوروش بزرگ منظور است که به دست سکاها کشته شده است. کوروش بزرگ (کوروش سوم) و کوروش اول (هخامنش) خبر هرودوت در شاهنامه و اوستا همجنین تحت نام فریدون (دوست منش= هخامنش) و ثراتئونه (مرد سیلابی= کوروش) آمده و فرد واحدی در نظر گرفته شده اند. چنانکه در کوروشنامهٔ گزنفون، کوروش دوم (توس نوذری اوستا و شاهنامه) داماد و خواهرزادهٔ کیاخسار (کیخسرو، هوخشتره) و کوروش سوم یکی گمان شده است.
٣- مطابقت تاروا با بندر سیراف (طاهری):
تاروا به معنی دارای آب برتر مطابق بندر سیراف (پرآب) در ناحیهٔ یائوتیا (محل رفت و آمد [به دریا]) بوده است. لابد وهیزداته بردیا که بر امور دره سند نظارت داشته است از این بندر پر رفت و آمد، استفاده می برده است. چون نظر به اینکه داریوش می گوید در موقع کودتای او سپاهیان وهیزداته بردیه به سرکوب شورشیان ناحیهٔ کاپیشا در آن سوی آراخوزی رفته بوده اند، این خود همان بردیه پسر کوروش بوده است که بر نیمهٔ شرقی متصرفات کوروش حکمرانی میکرده است و موقع شایعهٔ مرگ کمبوجیه در مصر با گائوماته بردیه، داماد و پسرخوانده کوروش و نائب السلطنهٔ کمبوجیه در موقع سفر جنگی او به مصر، در پئیشیااووادا (استخر) دیدار نموده و او را در مقام نائب السلطنهٔ خود ابقا نموده بود که این اقدام موجب نارضایتی سران پارس و انجام کودتا شد.
تاروا در لغت نامهٔ دهخدا: [ رَ ] (اِخ) موضعی در ناحیه ٔ «یائوتیا» که بردیای دروغی اهل آن جا بود: «... مردی بود نامش «وَهیَزْداته» از اهل محلی که موسوم به «تاروا» و در ناحیه ٔ «یائوتیا» است. این مرد در دفعه ٔ دوم بر من در پارس یاغی شد و به مردم گفت من «بردیا» پسر کوروشم. بعد آن قسمت مردم که در قصر بودند از بیعت من سر تافته به طرف «وَهیَزْداته» رفتند. او شاه پارس شد». (بند پنجم از ستون سوم کتیبه ٔ بیستون ، از ایران باستان ج 1 صص 545-546).
منابع عمده:
١- حماسه سرایی در ایران، تألیف ذبیح الله صفا.
٢- تاریخ ماد، تألیف دیاکونوف، ترجمهٔ کریم کشاورز.
٣- فرهنگ سنسکریت-فارسی، تألیف محمدرضا جلالی نائینی.
۴- لغت نامهٔ دهخدا
تحقیقی در باب نام و نشان قبایل سئورومات منابع یونانی و سئیریمهٔ اوستا (قوم سلم شاهنامه)
به واسطهٔ مسکن شمالی و شباهت نام سئورومات منابع یونانی و سئیریمهٔ اوستا را یکی شمرده اند ولی اندکی تحقیق در باب این نامها آنها را دارای دو معنی متفاوت نشان میدهد. سئورومات سنسکریت و داههٔ اوستایی به معنی مارپرست و سئیریمهٔ سنسکریت به معنی دارندگان توتم گوزن شمالی است:
सुराf. saurA snake, मत adj. mata believed
هرودوت به جای نام داهه (منسوبین به افعی) از سئوروماتها (مارپرستان) در سمت شمال دریای مازندران یاد می کند که این نشانگر مطابقت آنها است. ولی داهه های جنوبی را در ردیف اتحادیهٔ اقوام پارسی نام می برد. استرابو به روشنی قبایل داهه را با نام دقیق داهه (dahae) یاد کرده و از سه قبیله داهه با نامهای پرنی (Aparni) و خانتی (xanthii) و پیسوری (pissuri) یاد کردهاست و آنها را سکایی خوانده و نام داهه را یک نام کلی برای این قبایل دانسته و مکان جغرافیایی زندگی قبیله پرنی را نزدیکترین به هیرکانی و دریای خزر خواندهاست. هرودوت از فبیله ایی بنام دائویی (Dáoi) یاد کرده و آن را همراه با قبایل ماردیانها، دروپیکانها و ساگارتیانها، جز قبایل چادرنشین پارسی معرفی میکند. ایننام همچنین در «کتیبهٔ خدایی» خشایارشای اول هخامنشی، دیده شدهاست. که باتوجه به تفاوت آشکار نام داهه (dahae) در گزارش استرابو و با نام دائویی (Dáoi) در گزارش هرودوت و همچنین دقت استرابو در توصیف کامل نام سه قبیله داهه و منطقه جغرافیایی زندگی قبیله پرنی داهه که بنابر گزارش استرابو، در نزدیکی دریای خزر و شمال هیرکانی (جایی در سواحل شرق خزر) بوده و همچنین استرابو یادآور شدهاست که ارشک یکم پادشاه سکاییتبار قبیله پرنی به همراه قبیلهاش در ساحل رود اترک میزیستهاست.
مطابقت نام ماساگت (پرستندگان گوزن شمالی) با سئیریمهٔ اوستا (پرستندگان گاو بزرگ):
نامهای ماساگت، آلان (یلن، گوزن شمالی) و سئیریمه در معنی دارندگان توتم گوزن شمالی مترادف هستند:
गव adj. gava cow
स्नु n. snu height
सैरिभ m. sairibha (sairima) buffalo, big oxe
ماساگتهای حکومتی که به بالکان رسیدند، به نام روکسولان (آلانهای درخشان) خوانده شدند. از رهبر ایشان آئلیوس راسپا راگانوس دو کتیبه در کرواسی به یاد مانده است. خویشاوندان سئورومات ایشان نیز تحت نام یازیگ (مارپرست) به جوار ایشان رسیده بعداً به نام توتمی شان صرب (مار) خوانده شدند.
نامهای آلان و کروات مترادف هم به معنی دارندگان کراوات هستند:
The names Alan and Croat are synonyms for tie holders:
आलान n. AlAna tie
Croat: Cropat:
ग्रीव m. griva neck, पट्ट m. paTTa band
نامهای سئورومات و یازیگ و صرب به معنی گرامی دارندگان مار هستند و سرمت همچنین به معنی مادر سالار است:
The names Sauromat, Yazig, and Sarb mean snake worshipers, and Sarmat means matriarch:
सर्प m. sarpa snake
सुरा f. surA (saura) snake, मत adj. mata believed
यशस् adj. yashas (yasa) respected
अग m. aga (azi-k) snake
सार m. sAra main point
mata: mother
در باب نام قوم سائینی (سواران) در اوستا:
در شاهنامه ایرج (آریا) و تور (سکا، بزکوهی), سلم (سئورومات) برادر به شمار رفته اند که از یشتهای اوستا گرفته شده اند که در آن به پاکدینان اقوام آریایی (ایرانیان)، تور (سکاها)، سئیریمه (ماساگت)، دائی (داهه، سئورومات/سرمت) و سائینی (سواران، آمازونها) درود فرستاده شده اَست:
सायिन् m. sAyin horseman
از این میان تنها نام سائینی ناشناخته است که به وضوح یادآور نام قوم شمالی سَوار (سابیر) است که زنانشان (آمازونها) در نبردهایشان شرکت می کرده اند و نامشان به اشکال مختلف زیر یاد شده است و معنی اسب سوار می دهد و با آتّاسیهای سمت خوارزم (به معنی دارندگان اسبان نیرومند) در خبر استرابون همخوانی دارند:
Säbir / Sabïr / Sabar / Säβir / Sävir / Savar / Sävär / Sawār / Säwēr
सबार [sabāra].—n. rider; 1. a person who is riding or who can ride a horse.
نام آمازون هم در اساس به معنی دارندگان اسبان نیرومند بوده که به معنی زنان زیبا و نیرومند گرفته شده است:
आम adj. Ama fine, strong
अश्वनाय m. ashvanAya (asun, zon) horse-herd
در مجموع معلوم میشود نامهای ایسّدون (زنان نیرومند) و آمازون (زنان نیرومند) و سائینی (سواران) مربوط به سابیرها بوده اند.
به نظر می رسد این یکجا و برادر نامیده شدن پنج قوم آریایی آسیای میانه در اوستا سابقهٔ دیرینه ای در فرهنگ ایران باستان داشته است که بعداً زبان غالب آنها بعد از مهاجرت به غرب به اسلاوی تغییر کرده است.
منابع عمده:
١- قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، تألیف رقیه بهزادی.
٢- وبسایت تاریخ ما.
٣- فرهنگ سنسکریت آنلاین.
۴- فرهنگ واژه های اوستا، تألیف احسان بهرامی.
ریشه و معنی سنسکریتی و پهلوی نام یلدا
نظر به اصطلاح تاریخی میلاد مسیح که در اساس به معنی تولد خورشید شکست ناپذیر رومیان (ایزد میثره، مهر) و خورشید مصریان باستان است، واژهٔ یلدا در معنی سریانی آن با میلاد مرتبط است ولی خود کلمهٔ یلدای ایرانی در ایران به معانی زاده شدن ایزد یل (خورشید شکست ناپذیر، ایزد مهر)، همچنین به معنی جشن بوده است. همانطور که اکنون میلاد مسیح می گوییم قبل از آن "میلاد خورشید شکست ناپذیر" (یل-دا) بوده است. به بیان ساده میلاد و یلدای سامی در معنی تولد به تنهایی معنی کافی نمی دهند و نمی گویند تولد چه کسی منظور است ولی یلدای ایرانی به تنهایی معنی کاملی می دهد: "تولد خورشید شکست ناپذیر".
واژهٔ سنسکریتی یاترا (یعنی جشن و قابل تبدیل به یادلا/یلدا) در مورد ریشه و معنی نام یلدا بسیار قابل توجه است (علی القاعده حروف "ت" و "ر" به "د" و "ل" تبدیل شده و جایشان پس و پیش شده است). چون معادل ژرمنی آن یعنی یول هم به معنی جشن است که در ایران صرفاً به صورت جشن غیر مذهبی در آمده است:
यात्रा f. yAtrA festival
اما در مورد مناسبت این جشن، نظر به زاده شدن ایزد مهر (خورشید شکست ناپذیر) در شب طولانی یلدا در غار تاریک و انار، میوهٔ شب یلدای دست ایزد مهر گفتنی است که آن اختصاص به ایزد مهر داشته است و صورت یل- دای ایرانی آن که باعث جا افتادن آن شده، معنی زاده شدن ایزد نبرده (لقب اوستایی ایزد مهر) را می داده است:
گفته میشود بر اساس باورهای ایرانیان باستان، مهر در شبه چله، انقلاب زمستانی یا طولانی ترین شب سال در تاریکترین غار از دل سنگ به دنیا آمد، چوپانان اولین افرادی بودند که او را یافتند. نماد زایش مهر نور و امید و نوسازی طبیعت بود. مردم ایران از قدیم الایام تا به امروز شب چله یا انقلاب زمستانی را جشن می گیرند و منتظر طلوع خورشید می مانند. تولد مسیح به پیروی از آیین مهر در گاهشماری خورشیدی در همان شب است.
نظر به نام ماههای هخامنشی بغ یادیش (یاد ایزد مهر، مهرماه) و انامکَ (بی نام، دی ماه، ماه ایزد) می توان تصور کرد نام دی ماه اختصاص به اهورا مزدا بعد همچنین اختصاص به ایزد مهر شب یلدا داشته است. و به سببی نامعلوم آن نزد پارسیان هخامنشی انامکَ (بی نام) خوانده شده است. دلیل آن می تواند این باشد که ابتدا اهورامزدا نظیر وارونا (سرّی) و یهوه خدایی سرّی به شمار می رفته است.
یلدا در مصر باستان:
در مصر باستان، حدود ۴۰۰۰ سال پیش، جشنی به نام «باز زاییده شدن خورشید» همزمان با شب یلدا برگزار میشد، که در آن مصریان به مدت ۱۲ روز به نشانه ماههای سال، به جشن و پایکوبی میپرداختند و پیروزی نور بر تاریکی را گرامی میداشتند و در این جشن از ۱۲ برگ نخل به عنوان نماد سال نو استفاده میکردند.
جزئیات جشن مصریان در شب یلدا:
زمان برگزاری: این جشن در شب یلدا (طولانیترین شب سال) آغاز میشد و ١٢ روز به طول میانجامید.
مفهوم: این جشن نماد بازگشت و زایش دوباره خورشید و پیروزی نور بر تاریکی بود.
نمادها:
۱۲ برگ نخل: نماد ۱۲ ماه سال و آغاز سال جدید.
۱۲ روز جشن: نماد ۱۲ ماه سال.
چهارشنبه، دی ۰۳، ۱۴۰۴
مطابقت دولت آباد با آمناباد کهن
در تاریخ بیهق نام روستاهای شرق سبزوار بیان شده است که از آن میان نام رستاق مهم آمناباد با نام دولت آباد مطابقت می نماید:
مطابق تاریخ بیهق، سنجریدر (سنگ کلیدر کنونی)، آمناباد (؟) احمدآباد منزل (احمد آباد ملک کنونی)، معاذآباد (مرتضی آباد کنونی)، کروزده (کروژده حالیه)، نزلآباد (نزل آباد حالیه)، آزادمنجیر (موجود)، زیادآباد (زید آباد حالیه)، جلین (موجود)، حسینآباد (موجود)، باغن (باغان حالیه)، دلقند (موجود)، ایزی (موجود)، برکهآباد (برگو حالیه)، ابکو (آب باریک؟)، عبداللهآباد (عبدل آباد حالیه)، صلاحآباد (صالح آباد حالیه) و سیدی (سید آباد) در شرق سبزوار قرار داشته اند. بنابراین غالب این روستاها موجودند و دولت آباد کنونی در جای روستای مهم آمناباد کهن است.
دوشنبه، دی ۰۱، ۱۴۰۴
معنی نام پوریای ولی زورخانه ها
در مورد نام پوریای ولی بحثهای بی سرانجامی صورت گرفته است، امّا نظر به پهلوانی و رادمردی پوریای ولی می توان آن را بر گرفته از پوریه-ویلی زبانهای ایرانی میانی به معنی بسیار یل و پهلوان شمرد.
ویرَِ اوستایی به معنی یَل در فرهنگنامه های فارسی به صور یل و ویل (فتح و ظفر) باقیمانده است:
ویل. [وی / وَ / وِ] (اِ) ظفر. (لغت فرس). فتح و ظفر. نصرت. (برهان). || فرصت و وقت یافتن کاری به مراد خویش. (برهان) (انجمن آرا). هنگام یافتن کاری به مراد. (لغت فرس):
لَبْت سیب بهشت و من محتاج
یافتن را همی نبینم ویل.
رودکی (از لغت فرس اسدی).
Geographical names of the Nordic myths
It is wonderful to study,
Nordic old geographical names
There they have been told about, among other things, under the foot of the ash tree Yggdrasil's land (Uppsala):
The land of "Ynglings" (the youthes), i.e., the land of "Yngve Frej's people" (Swedes) which is Sweden
Elivågor, "the storming waves",
which is the Gulf Stream
Jotunheim (the land of the giants),
which is the Roman Empire
Vinland (side grassland) on the other side of Elivågor,
which is Canada.
Nifelheim "the fog-shrouded world",
which is the North Pole
Muspelheim "the world of fire",
which is Africa "the land without cold"
Alfheim "the land of skilled blacksmiths",
which is Germany and France
Midgard and Utgard which are Gårdarike (Russia) and Ukraine (the sideland)
Hel (the land of the complete goddess),
which is Britain (the land of the exalted goddess)
Mimer's Well which is the Manche Sea (English Channel)
Eljudner (the damp of precipitation),
which is Ireland (the land of winter)
Ireland means the land of snow
1- In Welsh, Eira (pronounced AY-ra) means "snow".
2- Hibernia - what did ancient Romans know about "Green Island ...
Hibernia is the classical Latin name for Ireland, used poetically, meaning "land of winter,"
3- In Norse mythology means Eljudner ((the moist of precipitation)), which is Ireland (land of winter).
4- Old Irish goddess Éire (Ériu), meaning something like "fertility and precipitation goddess".
Why is Mimer's Well Manche sea (English Channel)?
Mimer's Well (the location of Mimer's mumbling severed head) is a mythological place in Norse mythology, located at the foot of the world tree Yggdrasil, under the root that leads to the world of the Giants (Jotunheim, Roman Empire).
Mancus refers to a medieval European gold or silver coin, but also has roots in Latin meaning "maimed, crippled, or powerless".
جمعه، آذر ۲۸، ۱۴۰۴
De nordiska myternas geografiska namn
Det är härligt att studera,
nordiska gamla geografiska namn
Där har de bland annat berättats om under foten av asken Yggdrasils land (Uppsala):
Ynglingarnas land dvs, landet av "Yngve Frejs folk" (svenskar) som är Sverige
Elivågor, "de stormande vågorna",
som är Golfström
Jotunheim (jättarnas land),
som är Romarriket
Vinland (sid gräsmark) på andra sidan Elivågor,
som är Kanada.
Nifelheim ”den dimhöljda världen”,
som är Nordpolen
Muspelheim "eldens värld",
som är Afrika "landet utan kyla"
Alfheim "de skickliga smedernas land",
som är Tyskland och Frankrike
Midgård och Utgård som är Gårdarike (Ryssland) och Ukraine (sidlandet)
Hel (den kompletta gudinnans land),
som är Britannien (den upphöjda gudinnans land)
Mimers brunn som är Manchehavet (Engelska kanalen)
Eljudner (det fuktiga av nederbörd),
som är Irland (vinterns land)
Varför betyder Irland "snöns land"?
1- På walesiska betyder Eira (uttalas AY-ra) "snö".
2- Hibernia - vad visste de gamla romarna om "Gröna ön ..."?
Hibernia är det klassiska latinska namnet för Irland, använt poetiskt, och betyder "vinterns land",
3- I nordisk mytologi betyder det Eljudner ((fuktig av nederbörden)), vilket är Irland (vinterns land).
4- Fornirländska gudinna Éire (Ériu), som betyder något i stil med "fruktbarhets- och nederbörds gudinna".
Varför är Mimers brunn Manchehavet (Engelska kanalen)?
Mimers brunn (platsen för Mimers mumlande avhuggna huvud) är en mytologisk plats i nordisk mytologi, belägen vid foten av världsträdet Yggdrasil, under roten som leder till jättarnas värld (Jotunheim, Romarriket).
Mancus hänvisar till ett medeltida europeiskt guld- eller silvermynt, men har också rötter i latin som betyder "stympad (maimed), förlamad eller maktlös".
چهارشنبه، آذر ۲۶، ۱۴۰۴
ماهروذ (گذر ماه) نام ایرانی تاریخ
در قرآن و احادیث واژهٔ تاریخ به کار نرفته است که این جای بحث منشأ غیر عربی پدید آورده است. ولی در زبانهای سامی واژهٔ ارخ (یرخ) به معنی ماه وجود دارد که واژهٔ تاریخ را با آن مرتبط دانسته اند و تقویم عربی با شمارش قمری بوده است.
اصطلاح ایرانی قدیمی برای تاریخ ایّام، ماهروز (ماهروذ، گذر ماه) بوده است که هرمزان به عمر گفته بوده است.
मास m. mAsa (mAha) month
रूढ adj. rUDha current
معنی هندوایرانی ثبت گذر [زمان] نیز برای علم تاریخ آلترناتیو بومی قابل توجهی است:
त्रायते{त्रै} verb 1 trAyate[trai] protect
ईखति{ईख्} verb ikhati[ikh] go, move
تقویم قمری بابلی
تقویم قمری بابلی یک سیستم خورشیدی-قمری (Lunisolar) بود که ماههایش بر اساس چرخش ماه (۲۹ یا ۳۰ روز) بود، اما برای همگامسازی با سال خورشیدی، هر چند سال یک بار یک ماه کبیسه سیزدهم (Additonal Month) اضافه میکردند تا فصلها جابجا نشوند. منجمان بابلی با رصد ستارگان، این سیستم را توسعه دادند و از آن در بینالنهرین استفاده میکردند که بعدها بر تقویمهای ایران، چین، یهود و سوریه تأثیر گذاشت، و نام ماهها با رویدادهای کشاورزی مرتبط بود.
مطابقت بی قید شک دریاچهٔ چیچست با دریاچهٔ ارومیه
دریاچهٔ چیچست نام کهن و اسطورهای دریاچه ارومیه است که در متون باستانی مانند اوستا و شاهنامه به این نام خوانده شده و به معنای "تیره آب" (کبوذان) است، اما با گذشت زمان به دریاچه ارومیه تغییر نام داد و در منطقهٔ آذربایجان قرار دارد.
بعضی محققین که از مطابقت کیانیان اصلی با پادشاهان ماد بی خبرند، جای دریاچهٔ چیچست را در شرق گمان کردند. ولی مطابق اوستا و شاهنامه کیخسرو کیانی (کیاخسار، هوخشتره) کنار دریاچهٔ چیچست (ارومیه) افراسیاب کشور گشای تورانی (مادیای اسکیتی حمله ور به آسیای صغیر و مصر) را در کنار دریاچهٔ ارومیه غافلگیر کرد و بکشت.
فرش نوتر منوشچهر همان کوروش سوم هخامنشی است
در نسخهٔ ایرانی کتاب پهلوی بندهشن آمده است: اوی فرش نوتر، منوشچهر بی اوزد (او، [فرمانروای توران] پادشاه نو خاندان منوچهر نوذری [کوروش هخامنشی از فرمانروایان نو] را به قتل رساند که همان است در شاهنامه به صورت به قتل رسیدن ایرج فریدون (نجیب از خاندان دوست منش= کوروش هخامنشی) به دست قوم سلم (داهه) و تور (سکا/ماساگت) شده و در اسطورهٔ نوذر نیز جداگانه تکرار شده است. نام فرش هم نشانگر فرشوشتر (فرمانروای نو) پدر زن سپیتاک سپیتمان پسرخوانده و داماد کوروش هخامنشی است که این سپیتاک سپیتمان بنا به هرتسفلد با زرتشت سپیتمان و همچنین گائوماته بردیه همخوانی دارد. خود نام منوشچهر (از نژاد منوش) به جای هخامنشی و نیز به جای چیش پیش پسر کوروش اول (هخامنش، فریدون اول) است. فریدون دوم مطابق خود کوروش سوم هخامنشی خبر هرودوت است که آستیاگ (آژدهاک خبر موسی خورنی) را مغلوب کرد.
اشتراک در:
نظرات (Atom)