یکشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۵
اردبیل
با توجه به منابع غنی زبانهای قدیم و جدید ایرانی که در فرهنگنامه های فارسی و پهلوی و اوستایی بر جای مانده است می توان معمای بسیاری از نامهای جغرافیایی ناشناخته ایران را حل نمود. برای نمونه در این باب در روزنامهً انترنتی آتورپاتکان نام یک روستای قدیمی در شمال آذربایجان شرقی، در قراچه داغ، که آستامال نامیده میشود، مورد بررسی قرارگرفته و تفسیرهایی دوراز ذهن به صورت آس (؟)- تم (؟)- آل از معنی لفظی آن داده شده است. در صورتی که با یک نگاه به لغت نامه های فارسی معلوم میشود که آستا (استه) در فارسی به معنی استر است و معنی کلمهً عربی مال هم که روشن است. یعنی به عبارت ساده نام این روستا به همان معنی نام شهرهای استر آباد و آستارا(آستاوریای منابع کهن یونانی) است. نظیر این نوع نامگذاری روی قصبهً کلیبر و عشیرهً کرد کلخوران می توان سراغ گرفت که اولی به معنی دارندگان گاومیش و دومی به معنی تغذیه کنندگان از گوشت گاومیش ی شکارچیان گوزن است. همین مقوله است نامهای کهن شهر اردبیل که تلاشهای ناموفقی برای تعیین و تبیین آن صورت گرفته از جمله توجیه آن به شهر مقدس که قانع کننده نیستند چون معانی درست نامهای آن وقتی عاید میگردند که معنی واحد و مشترکی مانند رگ سرخی آنها را به هم مربوط ساخته باشد: قدیمی ترین نامی که برای شهر اردبیل ذکر شده همانا روتومنی خبر کتیبهً رازلیق آرگیشتی دوم از پادشاهان اورارتویی است که آن را به سادگی می توان دارای رودخانهً پر ماهی معنی نمود. و این با نام کنونی رودخانهً این شهر یعنی ماهی رود (بالیقلو چای) مهر تأیید می خورد. نام کهن دیگر این شهر یعنی باذان- پی- روذ به معنی قلعهً کنار رود می باشد. نامهای کهن دیگر شهر اردبیل یعنی اردوی-ال و ارتوی- ایت منابع اسلامی و ارمنی را به سادگی می توان مرکب از کلمهً اوستایی اردوی (رود بالنده) و پسوندهای نسبت آل و ایته گرفت یعنی شهر یا قلعه مجاور رودخانه ً بالنده. بنابراین فرضیه ترکیب نام اردبیل از ارد (مقدس) و بیل (شهر) اصالت ندارد چه در اوستا نام رودخانهً این شهر که اردوی-سور- اناهیت (رود نیرومند پاک و بالنده) آمده و وبه نام ایزد بانوی آبهای ایرانیان باستان یعنی ناهید نامگذاری شده بسیار معروف است. کلاٌ منطقه شهرستان اردبیل خصوصا کوه سبلان (هوکر اوستا، به معنی خوب کنش و جایگاه پر سود) و چشمهً سرعین(چشمهً آب گرم معدنی سرئین به معنی منسوب به الهه زیبای آبها ناهید) و دریاچهً زیبای یخ بستهً قلعهً سبلان (اورویس اوستا یعنی گرد) به الههً آبهای ایرانیان باستان یعنی اردویسور اناهیت یا همان ناهید اختصاص داشته است. هاشم رضی در فرهنگ نامهای اوستا مطالبی را در باب این رودخانهً اوستایی از کتاب پهلوی بندهشن نقل نموده اس است که آن را در این جا می آوریم:" در بندهشن، در فصل سیزدهم، هنگامی که از آفرینش سخن به میان است از رود ناهید گفتگو شده است. نخستین مرحله آفرینش، خلقت آسمانهاست. دومین مرحله، آفرینش آبهای جهان است. هنگامی که اهورا مزدا آبها را آفرید، آبها به سوی دریای فراخکرت (اقیانوس) که درجانب جنوب کوه البرز بر بسیط زمین گسترده شده بود سرازیر شدند. آبهای هزار دریاچه در این دریا جای دارد و هریک از این دریاچه ها، آبش دارای خواصی جداگانه است. دریاچه ها در کوچکی و بزرگی یکسان نیستند. پاره ای شان آن قدر بزگند که در چهل روز یک سوار ورزیده نمی تواند گردش را به پیماید. سر چشمهً این دریا از قلّهً البرز کوه می باشد که به واسطه رود اردویسور اناهیتا جاری میشود، تا به کوه هوکر برسد از صد هزار گذرگاه زرین می گذرد. در قلّهً کوه هوکر دریاچه مقدس اورویس قرار دارد. آبها پس از گذر ازآن همه گذرگاه، برای تصفیه شدن کامل به این دریاچه می ریزند. در سوی دیگر این دریاچه معبری قرار دارد که آبها پس از تصفیه شدن از آنجا خارج میشوند. آنگاه یک شاخه از این آبها جدا شده و از کوه اوسین دُم ( قوشه داغ ، زوج کوه سرچشمهً تلخه رود)به دریای فراخکرت جاری گشت. بقیهً آبها تبدیل به باران شده و بر سطح زمین فرو می ریزد. و سرچشمهً همهً این آبها، چشمهً اردویسور اناهیتا است." بر اساس همین اعتقاد به بانوی ایزد باکره آبهای کوه مقدس سبلان بوده که خاقانی شروانی چنین اشعاری سروده است: قبلهً اقبال قلهً سبلان دان کو زشرف کعبه وار قطب کمال است کعبه بود سبزپوش او ز چه پوشد جامهً احرامیان که کعبهً حالست در خبری خوانده ام فضیلت آن را خاست مر آرزوش قرب سه سال است رفتم تا بر سرش نثار کنم جان کوست عروسی که امهات جبال است چادر بر سر کشید تا بن دامن یعنی بکرم من این چه لاف محال است مُقعد چندین هزارسالهً عجوزی بکر کجا ماند این چه نادره حالست موسی و خضر آمده به صومعهً او صومعه دارد مگر فقیر مثالست هست همانا بزرگ بینی آن زال چادر از آن عیب پوشی زالست گفتم چادر ز روی بار نگیری بکر نهً شرم داشتن چه مجالست گفت پس از چارمه که چادر من باد خرقه کند بهر عرس جای جمال است از پس بکران غیب چادر غیرت بفکن خاقانیا که بر تو حلال است.
شنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۵
The Wousouns
The Wousounians are Bulgarians´ forgotten forefathers
Recently it has come to my knowledge that the Wousounians presented in ancient Chinese sources in Middle Asia are in fact the forefathers of the ancient Bulgarians:
1- According to ancient Chinese sources the Wousounians had red hair and blue eyes (a fact fore some, or majority of the Bulgarians).
2- They were so strong and numerous that the both the Huns And Chinese sent their princesses to their kings to become their wives. They had access to 30 000 bowman prepared to make war.
3- They were the worst neighbours to Huns. They appeared on the Huns´way to Europe and they disappeared from Middle Asia efter the Huns moved to Slavic tribes in Eastern Europe.
4- As the ancient Bulgarians they were grooms and most of their rich men possesed around 4000 horses each.
5- Accordin to historical indications they were in majority among the Utigurian and the Kutigurian Huns when they constructed the Bulgarian alliance. The Hun/Turkish word “bulgar” (dulolar) means “a collection of different peoples”. This name is contradictory to the name of the Sabirian Huns which means the ramified Huns. The name of Huns means Cavalry and the possesers of horses.
6- According to Chinese sources “their lifestyle was similar to that of the Huns” and was hence easier attached to the Bulgarian alliance.
7- Their language belonged, according to Herodotos and Turfan sources, to the Indo- European languages. It was more related to Russians (Western Traspians) an Tokharians which was more related to Western European rather than Indo- Iranian. The Wousounian names of their leaders are pronounced in Chinese as Kwenmo, Talo and Youtsi which are not Ural- Altaic.
The name of the Wousounians is Skythic (Indo-Iranian), which means “Those who have fine dogs”. According to Chinese sources They -under the name Khishko (“those who have fine dogs”)- believed themselves to descendants from two brown dogs as they had brown hair and blue eyes. In the Avesta (the ancient Iranian religious book) this mythical progenitor-dog is called Takhmoropa which means the doglike hero. Furthermore the ancient Iranian myths in the Sandbad book talk about a big and strong dag called Uzin (Uzin),which is a variety of Wouson. In the Skythian myths, retold by Herodotos, he is named Arpoxais (the winged dogs king, or the king of “Europa= the fine wagons land”) as king of the Traspian (“grooms”, Wousouns and Russian) and Katiarian (Sauromats; Serbo-croats´ forefather)
It is false theory that the Huns have mixed with Hungarians (Neurians) and built the Magyars nation: The Hungarians (Magyars) are just the famous mythical Wolf howling (wolf figure being) Neurians, in Herodotos history, because their third name, i.e Hongri (Öngör), means the people of magician (=Neurian, Magyar) in Turkish (not the folktribe of the Huns Which might be considered). To prove that the ancient Bulgarian scripts which are blieved to be mixed with Macedonian language in fact are written in Wousoun slavic. It seems to have been white Huns (The Hoautians, “the glorified people”), who lived in middle Asia, not have been another large group of the Wousounians because their language was Skythian (Sanskrit-Iranian) which can be described as a blending between Iranian languages and Sanskrit. Concerning the Katiarian we must add that they were parted in three large groups when they lived between the rivers Don and Volga and the areas around: The name of Jazikian means “bow shovlers” in hungarian. In Iranian myths they are mentioned as Serv- king which means the royal Serbs. The Amazons, which means the “those deressed in armour”, have been forefathers of the Croats, i.e the royal Sauromats (=Basilies; Siraks). The Antaian Sauromats means “by the side living Sauromats- sarmats” (=“Bosnians”).
Sauromats
Sauromats are forefathers of the Serb-Croats
Milan Hustich proves with the help of handreds of Aryan words included in the Croatian laguages that the Croats derive their origen from Aryan (indo- iranian) tribes. They are the forefathers of the Serbo-Croats. This can be concluded from Milan Hustich thesis which Tadeusz Sulimirski (the auther of the book of the sarmats) also confirms. The second language of the Sauromats was Skythian, an indo-iranian language. We know that the Sauromats had lived between two Aryan tribes; one in the east and one in the west and that their language adn culture had been influenced from them. Herodotos proves that the ancient home district of the Sauromats (Sarmats) was situated between the rivers Don and Volga. West from these lived the Skythian (the Skolot). They were ruled by an indo- iranian tribe. The name of Skythian mythical king was Kolaxais: the first part of his name, i.e kola is an Aryan word meaning family, and the sekond part of this name, i.e xais is an iranian word meaning king. The name of the Skythian (Slovons´ forefathers, Skolo-t) means bowl in the ancient Indo- German language but originally the word skolo (bowl) comes from Skythian and Persian. Their subdued peple war slavic tribes which their name derives from the royal Skythian´s own name, i.e Skolot (Skolo-t): Suffixen “t” is marking the plural form in Skythian, and the name Skyth is greece word meaning bowl, the Sun´s symbol.
To the east of the Sauromts lived av Slavic tribe whose wives were equal to men. They were called Issedones (= Jazics; “the people of the bowmen”, Serbs´forefathers). They altred their the skulls of their children. This tradition was also carried out by the Alans and Sauromts. Furthermore the Sauromts society was matirarchical as was the Issedons. That is why Plinius the older was of the opinion that the Serbs was an Alanian tribe like their neighbours to the est. A big mistake in historyography that struck the Sauromats were considered being a Slavic people and closely related to the Iranians. The problem occured when the ancient Iranians considered themselves being closely related to the Sauromats. The Avesta (the old holy book of the iranians) pays tribute to the Sauromats calling them Sairima (“free´mens”, or “the royal rulers”). The Rman writers Plinius and Diodrus have written that”Iranians say that the Sauromats are related to us”. The Sirak (the royal ruling Sarmats”) is their other Iranian/skythian name.
According to Herodotos the native tounge of the Saromats was Amazonian, a language which differed so widely from Skythian that they could not understand each other. But Sauromts had access to their second and international language Skythian, though their dialect was poor depending on their Amazon mothers failed in teaching the feather language (Skytian) in a acceptable way. We know that Sauromats moved to the Balkan Peninsula and to Poland during 300- 150 B.C. Here they were called Sarmatians , Jazigs and Ixamatians (“those with metallic helmets”.
The etymological evidences listed below show us that Serbo-Croats are descendans from Sauromts/ Issedons:
1- The word Sauromat (the variety sau-roh-imati) means in Slavic languages “people who are dressed in armour. The letter prt of the variety of this word mean ring-mail or scaly armour in Sanskrit and Skythian. The name Sauromt has originally belonged to the Croats; that their name meaning “dressed in armour” in Latin.
2- Their Iranian ,i.e Sairima means in Medic- Skythian “the people of all suitors”, which is synonym to the Skythian name of Sauromats,i.e Catiars.
3- The mtthical name Amazon also means”people that are completly dressed in armour and scaly armour”. The name Amazon has been common for the Sauromats with the exeption of the Issedons (the bowmen). They have been forefathers of the Croats;i.e Sauromats.
4- The name of the Serbs in the variety Sarb (=Sarva) means in the Skythian and Sanskrit “all whole and free people”). The Skyths also called Serocroats (Sauromts/ Issedons) Catiars, which has the same meaning as Serb and Croat in the ancient Iranian: The Skythic languages belonged to Iranian language groups though the vocabulary is closer to Sanskrit. The Serb has been another name for Issedons (Jazics).
5- The name of the Croats (Hrovat) means the people of the Suitors and free´men in the anciant Iranian languages and it means “those that dressed in armour” in Latin. This is also applicable to the Amazons (“those dressed in armour”) which has been the synonymous name of the leading group of the Sauromats ( Sirika which means the royal leaders in the ancient Iranian languages). The Name Jazic means bowmen in the Hungarian, which has been synonymous to Issedon, i.e the forefathers of the Serbs. Antayian Sarmats have been the forefathers to the Bosnians: The words being synonymous meaning “those by the side livning Sarmatian people”. We know the Sauromats (which means the possesers of swords in the old persian) with their Long swords and scaly armour have been the ancient Chevalies (Katafrakts). It is a remarkable the name Hrovat (Crovat) in the Avesta is synonymous with Serb in Sanskrit meaning the people of the suitors.
The name of the Russians
The name of the Russians
According to the etymoliogists the name of the Russians derives from the Finnish name Ruotsi ( from the swedish word “rutscha” meaning slide or glide) or from the ancient Swedish roder (rodd=rowing). In this case the name of the Russians derives from the Swedish colonialists name in Russian (Gårdarike, meaning roughly “the realm of the gardens”). The mythical Slavic and Swedish name Rusalki (the comforting valkyria) and Rusla (valkyria participating in Ruslagen) gaurantees this theory. But it is more possible that this name derives from Slavish word rod (“friend”=Frey, the name of the Swedish sacramental God).
Herodotos mentiones the ancient Russians by the names traspian and Androfages which actually means servats and slaves (i.e.Poles and Russian). Herodotos also mentiones the that in the Skytian myths the ancient Slavic mythical king as Lipoxais (coastlands king) and his people as Aukatians, which means horse tamer in the ancient persian. According to the Bible the Gomers (the kimers) sons are Askenas (the people of the eternal Sun, Skyths, Scolot, Sclaves), Rifat (Riphatian, “coastlands Peoples”, Androfages,..), Togarma (the possesers of swords= Sauromats; i.e. the forefathers of Serbo- croats).
The ancient Scandinavians called Russia Gårdarike (the Realem of the gardens), so it is resonable to believe that the name “Russian” also meant the land of the groves, i.e Roshia in the Russian language. There are mythical and historical proves for this etymology: In the Avesta (the ancient Iranian religious book) a large area, north of the Black Sea is mentioned which is called Vourobareshti, meaning the land of the great groves.The opposite name to this is Vourojareshti, which means the land of the great meadows, of course meaning the Russians and Kazachs steppes. In the Indians Rigveda mentioned also this land, and calls it Ariavärta (the meadow of the Arians). The proves revealed in the Koran is crucial because the Koran mentiones Russia as Ayke which means the land of the groves. This land´s mythical king has had the name Shoeib (Peleg in the Bible) meaning “he who distributes the land”. According to the Skytians myths we know that this land distributor originalley was Kolaksais (“the king of the family”), or Skyth (Skolo, “the Suns cup”). Who split Russia and Ukraine between his three sons. There is reson to believe that the name Skyth (Skyt) in the German variety skoz has meant land of the groves, i.e the Vikings´ Gårdarike.The Koran also mentiones this skythic land as Madian which means actually the famous skythic king Madia and Madia´s land. Madia´s Greek name was Gnoros (“the wise”= Madia). Skythes (sclovs) are Slovons´forefathers.
In Vandidad (the yanger part of the Avesta) Ukraine, and Southern Russia mentioned as Chakhra (the wagon land). This is described as the lands of the heros and it is told that the inhabitans burn their dead. This is of course alludes to the name of the Russians as their name also means the people of the wagon in Swedish. In the old iranian myths these lands is called Ratha(in Latin rote, which means wagon). This name has remained in the Persian mythical name Takhmoratha which means the hero of the wagon land. Thakhmoratha (Skythians Arpoxiais) is considred to be the mythical king of the Rutians (derives from Latin word rote, taurs), Dacians (Eu-erpo-ian-s= the fine wagons land/ peoples), Serbo-Croats (Sauromatians, Sarmatian), western traspians (Russians) and Bulgarians (Wousouns, eastern Traspians).
I suggest yet a fourth hypothesis based on two historical and mythological documents: The historical argument is that according to ancient skythian myths, the ancient Bulgarian and Russian has had the skythian name traspians which means the groms or those who use three horses for their wagon. The Russians´ another skythian name was aspalian , also meaning grooms: During the Goths era of the great migration this people was conquered by the Goths on their way to the Ukraine.Thus the question arises what the Russians were called by ancient German tribes? The anser is of course russ (=little horse) which means “wild horse[tamer]” in the ancient German languages. Herodotos mentiones that there existed very wild and white horses in the present day Belarus (white Russia) and Russia.
The mythological argument supporting the teories above is a myth that rescembles the old skythian myths of the ancient progenitor. According to this mythical story three Russian brothers guarding the meadows belonging to the Russian tsar tried to tame a herd of seahorses. The herd was led by three horses (=traspi-s), one bearing the image of the sun, the second the image of the moon and the third the image of the star in their foreheads. Amongst the brothers only the youngest could tame the three horses leading to the rest of the herd being tamed automatically.
It seems that the four sources mentiond above has found each other and allied in the frame of the name Russ.
Hyperborea (Ruotsi,..)
Balticum (Livia,..)
Russia (ancient Traspia)
Gårdarike (Roshia)
چهارشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۵
اشکبوس
شاهنامه نه تنها حاوی تاریخ ملی کهن ما ایرانیان بلکه حامل نکات تاریخی بدیعی در باب همزبانان افغانی و تاجیکی ماست؛ گرچه این تاریخها به صورت اسطوره در آمده اند یعنی این وقایع تاریخی جنبهً افسانه ای پیدا کرده اند، ولی وقتی پرده از روی افسانه های اساطیری کنار میرود وقایع تاریخی مهم عهد باستان رخ می نمایند. معهذا باید توجه داشت که جنبه های افسانه ای با شیرین و دلپذیر کردن وقایع تاریخی باعث زنده ماندن آنها در خاطره ها گشته اند. از این مقوله است جنگ رستم با اشکبوس، سردار اساطیری سپاه کاموس کشانی است که مطابق شاهنامه در پیوند و اتحاد با تورانیان (سکاها) به فرماندهی افراسیاب و همچنین چینیان بوده اند.بررسی نام کشانی در این رابطه گره گشاست چه آن به وضوح نشانگر قوم کوشان (تخاران، یوئه چی ها/ مه یوئه چی ها) و فرمانروایان مقتدر آن است که از مرزهای شرقی ایران کنونی تا داخل مرزهای چین اصلی فرمانروایی نموده اند. با اندکی دقت در این نامها در می یابیم که خود نامهای کاموس و اشکبوس هم اشاره به همان فرمانروایان کوشانی دارند چه شرقشناسان با توجه به نام فرمانروایان مقدم و متأخر کوشانی آنان را به کادفیس ها (کوجولا کادفیس ، ویما کادفیس) و ایشکاها ( کانیشکا، واشیکا، هوویشکا، اوواسوشکا) آنان را به دو گروه با همین نامها تقسیم نموده اند که شاهنامه و ایرانیان باستان بیش از یک هزاره مقدم بر آنها همین کار را به نحو دیگر انجام داده اند چه بی شک نام کاموس از تحریف و تصحیف همین نام کادفیس و نام اشکبوس ( شاه حامی و پیرو" فرد دانا" = گوتمه بودا همان گئوماته زرتشت) با توجه به همان نام ایشکاها (شاهان) پدید آمده است دکترمحمدجواد مشکور در کتاب ایران در عهد باستان در باب کانیشکا - که نامش با توجه به نام توراتی ایشپاکای اسکیت (ایشاک تورات، اسحق قرآن) یعنی شهسوار و شاه - به معنی شاه جهان است چنین می آورد: " کانیشکا در 120- 160 میلادی به پادشاهی نشست. وی بزرگترین پادشاهان کوشانی است؛ و قلمرو حکومت او گذشته از ایران شرقی و افغانستان شامل حوزهً رود تاریم و ترکستان چین و شمال غربی هند و سواحل گنگ بود؛ و پاتالی پوترا پایتخت قدیم سلسلهً معروف موریاهای هند بدست او افتاد. کانیشکا برای انتقام گرفتن از چینی ها از متصرفات هندی خود از راه وخان گذشته ولایات کاشغر و یارکند و ختن را فتح کرد. و دامنهً فتوحات خود را تا رود تاریم رسانید و سلطنت کوشانی را از هر طرف به یکی از چهار رود جیحون، سند، گنگ و تاریم امتداد داد و پسر پادشاه کاشغر و برخی امیرزادگان چین را به گروگان با خود به پایتخت خویش در بگرام آورد. کانیشکا لقب شاه گنداهارا (گنداور) را داشت. کانیشکا و جانشینان پر اقتدار او بیشتر توجه به هند و ثروت آن کشور داشتند. در نظر کوشانیها هند پر ثروت، جاذب تر و سودمندتر از نواحی بیابانی ایران شرقی می نمود. در همین نواحی سرحد دوکشور اشکانی و کوشانی تقریباٌ قریب به خطی که امروز مشخص سر حد بین ایران و افغانستان است، تثبیت شده بود. جنگ بین کانیشکا و پارت ظاهراٌ در زمان بلاش سوم وقوع یافته است. در متن سریانی مربوط به زمان بلاش چهارم (191-207 میلادی) از سپاهی بزرگ مرکب از مادها و پارسها که به مشرق ایران حمله برده اند به طور مبهم ذکری شده است. در آغاز بلاش محاصره شد و تلفات سنگینی داد، اما سپاهیان او از نو حمله آورده و دشمنان کوشانی را تا دریا عقب راندند. دین بودایی که در عهد آشوکا (=عادل) از خاندان موریاها در شرق ایران انتشار یافت در عهد کانیشکا به منتهی ترقی خود رسید و معابد بودایی زیادی در سراسر مشرق ایران بر پا گردید. می گویند ساختن مجسمه های بزرگ بودا[زرتشت،ابراهیم ادهم، ابراهیم خلیل] در بامیان در زمان کانیشکا آغاز شده است." بنابراین در اصل اسطورهً کاموس کشانی، نام رستم یعنی(پهلوان بلند اندام) ، در رابطه با اشکبوس به جای بلاش (ولخش=والا- خشیه) است که خود به معنی شاه و پهلوان بلند اندام می باشد نه به جای رستم دستان که همان آترادات پیشوای مردان سردار عهد خشثریتی (سومین فرمانروای ماد، کیکاوس) و شکست دهندهً ابر قدرت آشور در مازندران بوده و حدود هشت قرن قبل از بلاش سوم (رستم اشکانی) و کانیشکا (اشکبوس) می زیسته است. اصلاحیه: مطابقت کاموس کشانی و اشکبوس با کادفیس کوشانی و ایشکائوس (کان-ایشکا) :در مجموع به نظر میرسد کاموس کشانی و اشکبوس شاهنامه یادآور نامهای کادفیس کوشانی و ایشکائوس (کان-ایشکا) پادشاهان سمت دره سند هستند که در رابطه با جنگ بلاش اشکانی (=رستم/پهلوان اشکانی) با کوشانیان مطرح شده اند. دلیری کجا نام او اشکبوس همی برخروشید برسان کوس بیامد که جوید از ایران نبرد سر هم نبرد اندر آرد بگرد بشد تیز رهّام با خود گبر همی گرد رزم اندر آمد به ابر بر آویخت رهّام با اشکبوس بر آمد ز هردو سپه بوق و کوس بر آن نامور تیر باران گرفت کمانش کمین سواران گرفت جهانجوی در زیر پولاد بود به خفتانش بر تیر چون باد بود نبد کارگر تیر بر گبر اوی از آن تیزتر شد دل جنگجوی به گرز گران دست بر اشکبوس زمین آهنین شد سپهر آبنوس بر آهیخت رهّام گرز گران غمی شد زپیکار دست سران چو رهّام گشت از کشانی ستوه به پیچید زو روی و شد سوی کوه ز قلب سپاه اندر آشفت طوس بزد اسپ کاید بر اشکبوس تهمتن بر آشفت و با طوس گفت که رهّام را جام باده است جفت به می در همی تیغ بازی کند میان یلان سر فرازی کند چرا شد کنون روی تو سندروس سواری بود کمتر از اشکبوس تو قلب سپه را به آیین بدار من اکنون پیاده کنم کارزار کمان بزه را به بازو فگند به بند کمر بر بزد تیر چند خروشید کی مرد رزم آزمای هم آوردت آمد مشو باز جای کشانی بخندید و خیره بماند عنان را گران کرد و او را بخواند بدو گفت خندان که نام تو چیست تن بی سرت را که خواهد گریست تهمتن چنین داد پاسخ که نام چه پرسی کزین پس نبینی تو کام مرا مادرم نام مرگ تو کرد زمانه مرا پتک ترگ تو کرد کشانی بدو گفت بی بارگی بکشتن دهی سر به یک بارگی تهمتن چنین داد پاسخ بدوی که ای بیهده مرد پرخاشجوی پیاده ندیدی که جنگ آورد سر سرکشان زیر سنگ آورد به شهر تو شیر و نهنگ و پلنگ سوار اندر آیند هر سه به جنگ هم اکنون ترا ای نبرده سوار پیاده بیاموزمت کارزار پیاده مرا زان فرستاد طوس که تا اسب بستانم از اشکبوس کشانی پیاده شود همچو من زدو روی خندان شوند انجمن پیاده به از چون تو پانصد سوار بدین روز این گردش کارزار کشانی بدو گفت با تو سلیح نبینم همی جز فسوس و مزیح بدو گفت رستم که تیر و کمان ببین تا هم اکنون سر آری زمان چو نازش به اسپ گرانمایه دید کمان را بزه کرد و اندر کشید یکی تیر زد بر بر اسپ اوی که اسپ اندر آمد ز بالا به روی بخندید رستم به آواز گفت که بنشین به پیش گرانمایه جفت سزد گربداری سرش در کنار زمانی بر آسایی از کارزار کمان را به زه کرد زود اشکبوس تنی لرز لرزان و رخ سندروس به رستم بر آنگه ببارید تیر تهمتن بدو گفت بر خیره خیر همی رنجه داری تن خویش را دو بازوی و جان بد اندیش را تهمتن به بند کمر برد چنگ گزین کرد یک چوبه تیر خدنگ یکی تیر الماس پیکان چو آب نهاده برو چار پر ّو عقاب کمان را بمالید رستم به چنگ به شست اندر آورد تیر خدنگ برو راست خم کرد و چپ کرد راست خروش از خم چرخ چاچی بخاست چو سوفارش آمد به پهنای گوش ز شاخ گوزنان بر آند خروشید چو بوسید پیکان سر انگشت اوی گذر کرد بر مهرهً پشت اوی بزد بر بر و سینهً اشکبوس سپهر آن زمان دست او داد بوس قضا گفت گیر و قدر گفت ده فلک گفت احسنت و مه گفت زه کشانی هم اندر زمان جان بداد چنان شد که گفتی ز مادر نزاد نظاره بریشان دو رویه سپاه که دارند پیکار گردان نگاه نگه کرد کاموس و خاقان چین برآن برز و بالا و آن زور و کین چو برگشت رستم هم اندر زمان سواری فرستاد خاقان دمان کزان نامور تیر بیرون کشید همه تیر تا پَر پُر از خون کشید همه لشکر آن تیر بر داشتند سراسر همه نیزه پنداشتند چو خاقان بدان پّر و پیکان و تیر نگه کرد برنا دلش گشت پیر.....