پنجشنبه، آبان ۱۰، ۱۴۰۳

معنی نام سِنِمار

نام و عنوان این معمار اساطیری به اوستایی به صورت سناور به معنی دارندهٔ ریسمان و شاقول به عبارت دیگر همان معمار است:
سنمار. [ س ِ ن ِم ْ ما] (اِخ) معماری رومی که قصر خورنق را برای نعمان بن منذر بساخت. نعمان برای آنکه وی کاخی نظیر آن یا بهتر از آن برای دیگری نسازد، دستور داد تا او را از فراز کاخ بر زمین افکندند و «جزاء سنمار» (پاداش سنمار) از این رو در عرب مثل شده است. (فرهنگ فارسی معین). نام شخصی بود رومی که قصر خورنق را او ساخته است . و سنمار خورنق را چنان ساخته بود که در شبانروزی به چند رنگ مختلف میشد؛ صبح دم کبود بود و در نیم روز سفید مینمود و به وقت عصر زرد میشد. چون تمام گردید او را خلعتی فاخر و نعمتی وافر دادند. از آن بغایت خوش وقت شد و گفت: اگر میدانستم که ملک این چنین احسان میکند عمارتی به از این میساختم ، چنانکه آفتاب به هر طرف که سیر نماید آن قصر بدان جانب میل کند. نعمان به تصور آنکه مبادا برای دیگری از ملوک بهتر از این بسازد حکم فرمود تا او را بر بالای قصر برده بزیر انداختند. (برهان) (آنندراج). به ضرورت شعر به سکون و مخفف میم آمده است:
بخشش خورشید تام باشد از عمر
گر بکشندم بسان سنجر و سنمار.
(از لغت نامه اسدی).

مطابقت بوسنی ها با آمازونها Matching Bosnians with Amazons

قبایل دو زبانهٔ سکایی- اسلاوی سئورومات (مارپرست)/ سرمت (مادر سالار)، شامل ماساگتها (آلانها و روکسولانها، نیاکان کرواتها) و یازیگها (دارندگان توتم مار، صربها) و آمازونها (زنان جنگاور، ائورسی ها) بوده اند که این آخری مطابق بوسنی ها (زنان خطرناک و جنگاور) به نظر می رسد:
भय n. bhaya (bho) dangerous
जनी f. jani (zani) woman
आम m.n. Ama passing hard and unhealthy excretions
zoni (zaoni): women
औरसी f. aurasi (aorsi) legitimate daughter
Matching Bosnians with Amazons
Bilingual Scythian-Slavic tribes Sauromat (serpent worshiper)/Sermat (mother lord), including Massagtes (Alans and Roxolans, ancestors of Croats) and Yazigs (snake totem holders, Serbs) and Amazons (warrior women, Aorsi), the latter according to Bosnians (dangerous and warrior women) looks like:
भय n. bhaya (bho) Dangerous
जनी f. jani (zani) woman
आम m.n. Ama passing hard and unhealthy excretions
zoni (zaoni): women
औरसी f. aurasi (aorsi) legitimate daughter

ینتسایی نام سکایی اویغورها یا روکسولانها

ینتسایی های منابع چینی که در استپها جایگزین آلانها شدند به لغت سکایی و سنسکریت مترادف نام ایغور ها (خجسته ها) و روکسولانها (آلانهای درخشان) به نظر می رسد:
जन m. jana (yana) people
तिष्य m. tiSya auspicious

دوشنبه، آبان ۰۷، ۱۴۰۳

نامهای تخت جمشید (جمشید دارای وَر=باغ) و وَرِنه (شهر فریدون=کوروش) و پاسارگاد و پارسه جملگی به باغ انگور اشاره دارند

مطابق منابع یونانی در کاخ هخامنشیان تاک زرینی که بر کاجی زرین پیچیده بود، نگهداری میشد که سمبل پارس (خوشهٔ انگور) به نظر می رسد:
वेल n. vela (vara) garden
नाय m. nAya leader
वरण m. varaNa any tree
परिसर् f. parisar grape
kad (gad): seat of the throne
पर्ष m. parSa bundle, cluster of grapes
منظور از درخت وَن یوت بیش (درخت رنج زدا) در کتب پهلوی که منجی جاودانی ایرانویج به شمار رفته خود کوروش پارسی به نظر می رسد که در خواب آستیاگ به سان درخت تاک سایه افکن بر آسیا ظاهر میشود.

De forntida nordiska stammarna

Nordiska folkstammar hos Ptolemaios:
Ptolemaios nämner svenskar, samer och finländare i tur och ordning under namnen firasoi (eldgud dyrkarna), fauonai (fä-unnai, renskötarna) och finnoi (finländarna, sumpmarkfolket).
De andra nordiska folkstammarna hos Ptolemaios:
Om chaideinoi och levoni:
Enligt Ptolemaios bodde de i nordväst och central av Skandinavien. De har varit norrmän och finnvedingar (smålänningar): Chaideinoi: de som bor på taket av Jorden.
छाद n. chAda tak
Chaideinoi har fått även namnen hill-evioner, avioner, hyperbore'er och adogiter.
Hill-evioni (avioni): de som är i aviga sidan av berget.
Hyperbore'er (de övernordliga) har varit norr-avigner (avioner): norrmän. Ado-giter: neder/norr folket Levoni: de som är livegna, finnvedingar (smålänningar).
Om dauciones och gutae som enligt Ptolemaios bodde i södra Skandinavien :
Dauciones (daner) låter att betyda de som har haft skräckinjagande krigshundar.
Gutae (götar) kan betyda häst skötare:
घोट m. ghoTa häst
Skandinaviens karta enligt Ptolemaios:
”Västra delen” bebos av (1) Chaedini
”Östra delen” bebos av (2) Favonae och (3) Firaesoi
”Norra delen” bebos av (4) Finni
”Södra delen” bebos av (5) Gutae och (6) Dauciones
"Mellersta delen" bebos av (7) Levoni
Mytiska nordiska folkstammar på Chertomlyks vas:
Trädet och fåglarna och bevingade hästen påminner om Uppsalas Yggdrasil.
Lejonerna och hästtämjarna (=arimaspier i söder om guldvaktande gripar enligt Herodotus) och jagande griparna påminner om danskar och götar och samer.
Historikern Herodotos berättar om poeten Aristeas som påstod att han i trans hade kommit till issedonerna (egentligen menas folk i Estonia= östland som blivit missförstånd med issedonerna i öst) att det bodde enögda arimaspier bortom dessa, bortom dessa gripar som bevakade guld, och bortom dessa hyperboréerna, som bodde vid havet.
Skyterna runtom Chertomlyk i Ukraina kallade goterna arimaspier (hästtämjarna) och introducerades som dyrkare av den enögde guden (Oden).
Chertomlyks vas från omkring det fjärde århundradet f.Kr.

یکشنبه، آبان ۰۶، ۱۴۰۳

بررسی مفاهیم بسیار جالب خواب های آستیاگ در مورد کوروش

در خبر هرودوت در باب خواب آستیاگ (ایشتویگو، آژدهاک یعنی ثروتمند) در مورد ظهور کوروش مفاهیم نامهای پارس (سرزمین انگور) و کوروش (مرد سیلابی، سیلاو مان) ضمن اسطورهٔ جالبی گنجانده شده اند:
پارس در سنسکریت به صورت پَرش به معنی تَر رشد کننده (چنار) و خوشه (انگور) و پریسَر (دراز کشنده روی زمین) به معنی انگور است و طبق گفتهٔ هرودوت، آستیاگ در رؤیایش کورش پارسی را به سان تاک سایه افکن بر آسیا می بیند که اشاره به معنی لفظی پارس (سرزمین تاک) است:
पर्षते{पर्ष्} verb parSate[parS] grow wet
पर्ष m. parSa bundle, cluster
परिसर् f. parisar grape
परिसर adj. parisara lying near or on
مطابق منابع یونانی در کاخ هخامنشیان تاک زرینی که بر کاجی زرین پیچیده بود، نگهداری میشد که می توانند سمبل پارس (خوشه، انگور، تَر رشد کننده، چنار) باشند.
طبق هرودوت "سپس آستیاگ خواب دیگری دید که از زهدان دخترش درخت تاکی رویید که بر سراسر آسیا سایه افکنده‌است."
این بی شک اشاره به خود نام کوروش است که با توجه به واژهٔ بلوچی کور (رود سیلابی کوهستانی) به معنی مرد سیلاب مانند است و همین است که در اوستا به صورت ثراتئون (رود سیلابی مانند) به جای نام کوروش و نام شاهنامه ای او فریدون (فریتون، دوست منش= هخامنشی) نشسته است.
کل اسطورهٔ پیدایی کوروش از این قرار است:
هرودوت گوید که "آستیاگ دختری به نام ماندانا داشت که دربارهٔ او خوابی دید. خواب دید که او چندان آب رفت که سراسر آسیا را سیل فراگرفت. آستیاگ ترسید و ماندانا را به جای اینکه به یک مادی به زنی دهد، او را به کمبوجیه پارسی داد. از این پیوند کوروش زاده شد. سپس آستیاگ خواب دیگری دید که از زهدان دخترش درخت تاکی رویید که بر سراسر آسیا سایه افکنده‌است. کاهنان دربار و جادوگران (مغان) آن را چنین تعبیر کردند که نواده او، کوروش جانشین او شده و به عنوان شاه به تخت سلطنت خواهد نشست. پس از شنیدن این تعبیر، آستیاگ فرمان داد تا دختر باردارش ماندانا را از پارس نزد او آورند، بعدها هنگامی که کوروش به دنیا آمد، آستیاگ دستور داد تا نوزاد را بکشند. این کار به دست هارپاگ سپرده شد که یکی از درباریان آستیاگ بود. هارپاگ این کار را به چوپانی به نام مهرداد سپرد که یکی از بردگان هارپاگ بود. به این چوپان دستور داده شد که کودک را در کوهستانی رها کند که پر از جانوران درنده بود. هنگامی که مهرداد کودک را به کلبه اش در کوهستان برد، مشاهده کرد که همان موقع همسرش اسپاکو، نوزادی مرده به دنیا آورده‌است. آن‌ها تصمیم گرفتند کوروش را به عنوان فرزندی نزد خود نگهدارند و آنگاه لباس‌های نفیس شاهانه کوروش را از تن او به درآورده و بر تن نوزاد مرده کردند و او را در نقطه‌ای دور افتاده در کوهستان رها کردند. پس از اجرای این کار، مهرداد نزد هارپاگ رفته گزارش داد که مأموریت خود را به انجام رسانده‌است. هارپاگ افراد قابل اعتمادی به کوهستان فرستاد تا جریان کار را بررسی کنند و پس از یافتن جسد، کوروش را به خاک بسپارند. پس از آن اطمینان حاصل شد که فرمان شاه اجرا شده‌است.
هنگامی که کوروش ده ساله شد و با کودکان هم سن و سالش بازی می‌کرد، آن کودکان وی را به عنوان شاه برگزیدند: یکی از میان این کودکان که نجیب‌زاده‌ای از ماد بود از فرمان کوروش سرباز زد، در نتیجه کوروش او را گوشمالی داد. پدر آن پسر به نام آرتمبارس نزد آستیاگ شکایت برد و اظهار داشت که یکی از بردگان وی فرزندان درباریان را چوب زده‌است. کوروش را نزد آستیاگ فرستادند تا تنبیه شد. شاه با مشاهده کوروش و شباهت وی با افراد خانواده‌اش مظنون شد که مبادا کوروش نواده خودش باشد. پس شاه مهرداد را تهدید کرد که اگر حقیقت را نگوید شکنجه خواهد شد. مهرداد حقیقت را بیان داشت و آستیاگ از آن آگاه شد. پس از آن هارپاگ را به بی رحمانه‌ترین شکل تنبیه کرد. بدین ترتیب که او را برای صرف شام دعوت نمود و بدون آنکه وی خبردار شود گوشت بدن فرزند هارپاگ را به عنوان غذا، به خورد پدر داد. مدتی بعد آستیاگ به جادوگران و کاهنان روی آورد و از آن‌ها سؤال پرسید که آیا هنوز هم باید از خطر از جانب نوه‌اش بهراسد یا نه. آن‌ها پاسخ دادند که رؤیای شاه اکنون تعبیر شده‌است، برای اینکه کوروش هنگامی که با کودکان دیگر بازی می‌کرد، به عنوان شاه انتخاب شد. پس دیگر نیاز نیست از وی بترسد. پس از آن آستیاگ آرام گرفت و نوه‌اش را به پارس نزد پدر و مادرش فرستاد."
در منابع کلاسیک یونانی (هرودوت، گزنفون، دیودوروس)، کوروش فرزند کمبوجیه اول و ماندانا است. بدین ترتیب فرزندشان (کوروش) نوه ایشتوویگو است. تاریخ‌دان‌هایی چون کامرون، پیانکوف و وایس‌باخ این گزارش را صحیح و قابل اعتماد می‌دانند. اما والتر هینتس این گزارش را مشکوک می‌داند و می‌گوید که کوروش زمانی که به پانزده سالگی رسید، آستیاگ هنوز به تاج و تخت ماد دست نیافته بود. بدین ترتیب می‌توان ادعا کرد که کوروش نمی‌توانسته نواده آستیاگ باشد. هینتس می‌گوید کوروش در سن چهل سالگی به پادشاهی رسید و در نتیجه سی سال فرمانروایی کرد. از آنجا که منابع بابلی نشان داده‌اند که کوروش در سال ۵۳۰ پ. م درگذشت، بنابراین می‌بایستی حدود سال ۶۰۰ پ.م. به دنیا آمده باشد. بریان می‌گوید که پیوند خانوادگی کوروش و آستیاگ محل تردید است. چون این ادعا می‌تواند توجیه ایدئولوژیکی هلنی از قدرت کوروش در ماد و حتی در لیدیا باشد. این بن‌مایه‌ای است که آن را نزد هرودوت بازمی‌یابیم، وقتی که می‌کوشد نخستین تماس کوروش و اهموسه و سپس علل فتح مصر به دست کمبوجیه را توجیه کند؛ که در بیشتر موارد توجیهات دودمانی‌ای مطرح است که پس از وقوع رویدادها ابداع شده‌است."
در مورد ماندانا دختر آستیاگ خبر گزنفون در کوروشنامه گره گشاست که می گوید آستیاگ اول (فرائورت) پدر کیاخسار (هوخشتره) پدر بزرگ مادری کوروش (کوروش نیای کوروش بزرگ) بوده است. بنابراین ماندانا مادر پدر بزرگ او (کوروش نیای کوروش) بوده است که با مادر خود کوروش بزرگ مشتبه شده است.
منابع عمده:
١- تاریخ هرودوت.
٢- فرهنگ لغات سنسکریت.
٣ داندامایف، تاریخ سیاسی هخامنشیان.

اتیمولوژی خیار و خربزه و قارپوز (تربزه)

خیار در شکل اوستایی خوَ-وَئوئیری (خوَ-ویار) به معنی میوه و محصول خوب و مطبوع است.
شکل برجسته و کشیدهٔ پوزه نشانگر آن است که از این شکل کدویی کشیده آن منظور بوده است. بنابراین خربزه و قارپوز به معنی محصول کشیدهٔ بزرگ و محصول کشیدهٔ آبدار (تربزه) هستند. این کلمات زیر در رابطه آنها هستند:
پوژه:pūža:ران؛ تنه درخت؛ساقه.
پارسی میانه:pūzag: ساق پا.
کردی:puz/puza:ماهیچه ساق پا.
بختیاری:piz-e pā:ساق پا.
گیلکی:buz/pā-buz:پشت پا؛پاشنه.

نام شهر دهدشت کهگیلویه می تواند به معنی ده بزرگ باشد

نام شهر کوهستانی دهدشت به صورت دِه-دَش به معنی ده بزرگ بوده است، چون در این منطقه از شهری به نامهای مترادف جو-مَه (جای بزرگ) و بلد شاپور (شهر گسترده) یاد شده است.

پنجشنبه، آبان ۰۳، ۱۴۰۳

یک معنی محتمل پارس

پارس در سنسکریت به صورت پَرش به معنی تَر رشد کننده (چنار) و خوشه (انگور) و پریسَر (دراز کشنده روی زمین) به معنی انگور است و طبق گفتهٔ هرودوت، آستیاگ در رؤیایش کورش پارسی را به سان تاک سایه افکن بر آسیا می بیند که می تواند اشاره به یک معنی لفظی پارس باشد.
पर्षते{पर्ष्} verb parSate[parS] grow wet
पर्ष m. parSa bundle, cluster
परिसर् f. parisar grape
परिसर adj. parisara lying near or on
مطابق منابع یونانی در کاخ هخامنشیان تاک زرینی که بر کاجی زرین پیچیده بود، نگهداری میشد که می توانند سمبل پارس (خوشه، انگور، تَر رشد کننده، چنار) باشند.

دوشنبه، مهر ۳۰، ۱۴۰۳

تثلیث خورشیدی هندوارپایی

در اساطیر هندوایرانی ویوَسوت (ویوَنگهونت، دور درخشنده) دارای فرزندان یمه خشئتَ (زوج درخشان، جمشید) و یمی (ماه) است. در اساطیر اسلاو، سواروگ (درخشان) دارای فرزندان داژبوگ (خدای داغ، خورشید) و سواروگیج (آتش خورشیدی) است. در اساطیر ژرمن، تیر (خدای درخشان)/سیو (درخشان) دارای فرزند ئول (خدای خورشید و آتش) و مونا (ماه) است.
تثلیث خدایان اسکاندیناویایی اودن (غرنده)، ویله (ایزد حیوانات)، وه (مقدس) یاد آور تثلیث پرون (ایزد رعد)، ولس (ایزد حیوانات) و سوانتویت (مقدس) اسلاوها هستند.

جمعه، مهر ۲۷، ۱۴۰۳

مطابقت فرطیانس با فلورانس

نام فرطیانس که در کتب عهد اسلامی از جزایر خالدات (جزایر سعادت) به شمار رفته یاد آور شهر فلورانس (مرفه و شکوفا) در ایتالیا است:
Florens: prosperous, flourishing

پنجشنبه، مهر ۲۶، ۱۴۰۳

ریشهٔ واژهٔ اِرِخشَ اوستایی (آرَش)

اِرِخشَ اوستایی (آرش) در معنی کمانگیر می تواند چنین مأخذی به معنی کمان [گیر] در سنسکریت داشته باشد:
वृक्ष m. vRksha staff of a bow
جزء شَ در پایان می تواند به معنی ایش (صاحب) گرفته شده باشد و در این صورت این واژه به ارک-اوس (کمان) و ارکر-یوس (کمانگیر) در لاتین پیوند می خورد.

چهارشنبه، مهر ۲۵، ۱۴۰۳

مطابقت دانانو با دینور

در لشکرکشی سارگون دوم آشوری به سمت الیپی (کرمانشاهان) از منطقه ای به نام دانانو یاد شده است که یاد آور نام دینور است. نام دانانو را می توان به معنی محل انبار حبوبات گرفت. بر این اساس نام دینور از تلخیص دانه ور (دژ حبوبات) عاید شده است. ولی در عهد اسلامی از آن معنی داناور (دژ دانایان) هم منظور میشده است. چون ابن حوقل می گوید مردم دینور داناتر از مردم همدان هستند.
در کتیبهٔ سارگون به همراه دانانو از مناطق آمباندا، ریمانوتی و اپورئی یاد شده است که یادآور امین آباد، روانسر و پاوه هستند.

یکشنبه، مهر ۲۲، ۱۴۰۳

اتیمولوژی زغال

زغال به صورت جوال (جگال) به معنی سوختن است:
ज्वलति{ज्वल्} verb jvalati[jval, jgal] burn
Alternative forms:
زگال (zogâl), ژگال (žogâl), ذغال (zoğâl), سکار (sekâr), سگار (segâr), زکار (zekâr), زکال (zakâl).

معنی نام نقش رجب

نام منطقهٔ باستانی نقش رجب می تواند به معنی نقش شاه باشد:
राजा m. rAjA king
भ bha (bi). to be, exist
یا
राजा m. rAjA king
आभा f. AbhA appearance
اطلاق نام مفروض رجب قهوه چی بدانجا قانع کننده نیست چه لابد این مکان مهم پیشتر هم نام کهنی داشته است و آن می تواند چیزی شبیه نقش رجب مثلاً نقش رَج-بی (جایی که نقش شاه است) باشد. در مقایسه با نامهای تخت جمشید و نقش رستم که به اشخاص اساطیری معروف منتسب شده اند، بعید است که اینجا از نام قهوه چی مفروض گرفته شده باشد. عوام گاهی برای نامهای کهن افسانه می سازند.

دو معنی متفاوت گستاخ (ویستاخو)

گُستاخ/ویستا-خو در معنی پهلوی دارای خوی و خصلت آگاه (استاد) با گُستاخ در هیئت اوستایی ویستا-اَخو دارای آگاهی بد (بی ادب) یکی نیست و متضاد است.

شنبه، مهر ۱۴، ۱۴۰۳

ریشهٔ نامهای تاجیک و دری

نامهای کهن دادیک و تاجیک و دروپیک (دربیک، دری) اشاره به سکاییان پارسی برگ هئومه دارند.
به بیان دیگر نامهای سکاییان پارسی برگ هئومه، دروپیک (درو-پیک، دارای دارو و عصارهٔ خوردنی) و دربیک و دری و دادیک و تاجیک مرتبط و مترادف می نمایند:
सूम m. sUma (hauma) milk
दार्भ adj. dArbha made of bunch of grass
द्रु m. dru tree, drug
पयस् n. payas juice
दाधिक adj. dAdhika made of or mixed or sprinkled with coagulated milk.
दधिक n. dadhika cheese
तेजस् n. tejas fresh butter
तेजस् n. tejas essence

معنی نام قومهای سکایی-ترکی ساراگور و سابیر

به نظر می رسد نام ساراگورها به معنی ایل فرمانده و نام سابیرها به معنی ایل فرمانبردار و تابع بوده است:
सार m. sAra main point, chief
gor: tribe
सवीर adj. savira with retainers or followers

جمعه، مهر ۱۳، ۱۴۰۳

باقرقره به صورت باقری قره (باغری قَره) در ترکی به معنی سیه سینه است

باقرقره. [ق ِ ق َ رَ / رِ] (اِ) باقری قره. مرغی است حلال گوشت و ازجمله ٔ طیور وحشی میباشد. همان خروس کولی است یا تترا ۞. (یادداشت مؤلف). قطاة. باقری قره. سیه سینه. سبری. رجوع به باقری قره شود. (لغت نامهٔ دهخدا)

معنی نامهای مرض ورم پا و ساق پا، بوزرافه/ بَذرافه (داءالفیل)

بوز. (اِ) ۞ گرانی و سنگینی تب و حرارت. (آنندراج).
رفه: مرض
هیئت درست آن، بَذرافه معنی مرض پا را میدهد:
पाद m. pAda(padh) foot
रपस् n. rapa[s] disease
داءالفیل. [ئُل ْ] (ع اِ مرکب) ۞ علتی که ساق برآماسد و سخت شود. بیماری باشد که همه ٔ ساق بیاماسد و بزرگ و سطبر شود و گاه باشد که در جای دیگر تن پیدا آید. بیماری که ساق از آن بیاماسد و سخت شود. (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی). پاغره. پاغر. پیل پا. کُلن. مرضی که ساق و قدم بزرگ شود و رنگش مایل بسیاهی و شبیه بپای پیل گردد و سبب آن ماده سوداوی است.

سه‌شنبه، مهر ۱۰، ۱۴۰۳

Varifrån kommer namnen Sverige och Sweden?

Gåtan har en enkel lösning:
Eftersom svenskar dyrkade sol-eldens gud, fick de namnet sve[d]ar.
Svensk etymologisk ordbok av Elof Hellquist (2 sveda):
Nyligen har jag sett varianter av ordet sveda/ sve[d]a (bränna) i svensk etymologisk ordbok av Elof Hellquist, som löser gåtan av både namnen Sweden och Sverige, dvs. ordet sveda, som uttalades även svea ligger i grunden av dem.
I så fall betyder de här två namnen "landet av folk som som dyrkar sol-eldguden Ull (glans)":
Oden säger: “Ulls gunst äger alla gudars den först mig frälsar ur flamman.” (Grímnismál 42)
Nordiska sol-eldgudens senare namn dvs. Ull (glans) son av gudinnan Siv är ett annat namn till gamla Sveda-/Svea-. Saxo nämner att Ollerus (Ull) ersatte Oden som högste gud.
I ett kväde omtalas man avlägger ed vid Ulls "ring" (symbol till solguden):
Wulthus ett ord i silverbibeln som betyder gudomlig strålglans är härlett ur Ull. Ull anses vara en kvarleva av bronsålderns ljus-eld gud. Valborgsmässa är kristenisrade festen of ljus-eld-skogsguden Wulthus (Phul, Ull):
Vul-kan (phul-kana, bål-kana): brandspray
कण m. kaNa spray
Otto Sjögren skriver i Sveriges historia, häfte 7 att "ljusets och livets modergudinna hette hos venederna Siva (Siv), vars namn betyder den ljusa eller vita."
Han skriver i häfte 9 att "Folket kallade sig svear, vilket namn redan den gamla prosakrönikan och efter henne Laurentius Petri härledde av svedjandet (sveda)."
Götarnas asadyrkan har ersatt den gamla svearnas sol-eldsdyrkan.
Ptolemaios nämner svenskar, samer och finländare i tur och ordning under namnen firasoi (eldgud dyrkare), fauonai (fä-unnai, renskötare) och finnoi (finländare, sumpmarkfolket).
Namnet Ull har även haft liknande berydelse som samernas under eldstaden boende, Sarakka (lapp/trassel gudinnan) som var främst de havande kvinnornas eldgudinna. Både män och kvinnor offrade till henne. Samerna hade henne “alltid på tungan och i hjärtat”. Vars namn kommer av sarrat, fläka sönder senor till trådämnen. Samerna har inspirerats sin gudinnas namn av svenskarnas eldguds (Ulls) namn.
Etymologin av Asken Yggdrasill
Jag tror att den korrekta etymologin av detta namn är:
Ygg: huge
द्रु m. dru tree
शिला f. shilA (syll) top of the pillar supporting a house
tree (n.):
"perennial plant growing from the ground with a self-supporting stem or trunk from which branches grow," Middle English tre, from Old English treo, treow "tree," also "timber, wood, beam, log, stake;" from Proto-Germanic *trewam (source also of Old Frisian tre, Old Saxon trio, Old Norse tre, Gothic triu "tree"), from PIE *drew-o-, suffixed variant form of root *deru- "be firm, solid, steadfast," with specialized senses "wood, tree" and derivatives referring to objects made of wood.
sill (n.):
Middle English sille, from Old English syll "beam, threshold, large timber serving as a foundation of a wall," from Proto-Germanic *suljo (source also of Old Norse svill, Swedish syll, Danish syld "framework of a building," Middle Low German sull, Old High German swelli, German Schwelle "sill"), perhaps from PIE root *swel- (3) "post, board" (source also of Greek selma "beam").
Man har redan trott:
yggdrasill betyder "idegranpelare", som härleder yggia från *igwja (som betyder "idegransträd") och drasill från *dher- (som betyder "stöd").
Idegranen som blev symbol till eld-skog guden Ull (Ask). Ask (aska, egentligen glödande kol) syftar på sol-eldguden Ull: Ask (Ull) och Embla (Jumala/Jubmel) som räknades förfäder till svenskar och samer/finskar.