هر نگاشته اي «دنياي نشانه» هاي ويژه ي خود را داراست و دلالت هاي معنايي ويژه ي خود را نيز در ذهن خواننده ي خود ايجاد ميکند، ازينرو در ديد نخست، واقعيتي ست کلي و مبهم و مستقل از هر واقعيت ديگري. هر متن داراي مجموعه اي از نشانه هاست. نشانه هاي درون-متني داراي مناسبات دروني بوده و زنجيروار بيکديگر متصل اند. در حقيقت ، خواندن متن کوششي ست براي دريافت نشانه ها و جستجو و کشف رمزگان و فهم روابط دروني آنها با هم.
گاتها، «متن وجود» در «متن انديشه» در «متن زندگي بشر» در «متن هستي» ست. |
در آغاز خواندن متن، يافتن اين نشانه ها و معاني و روابط آنها آسان نيست اما هنگاميکه اين مناسبات دروني نشانه ها شناخته شد، فهم ژرفاي معاني آن متن نيز آسان مي شود. گاهي اين ژرفاي معنا در متن، تنها کليد-واژه اي ست و گاهي کليد-جمله اي. خواننده بايد پس از دريافت اين شناخت، به شناخت زير-ساخت ها و روابط اين زير-ساخت ها با يکديگر بپردازد و در پي آن تا شاخه هاي زيرين تر پيش برود.
چيزهايي هستند که بنيانشان همچون افسانه هاي کودکان بر «شنيدن» است و در برابر آن، چيزهايي که «بايد خوانده شوند». گاتها از جمله ي نوشتارهاي دوم است. گاتها ميتواند گفتمان و تلاش انديشه اي باشد که متن زندگي بشر را در متن هستي تفسير ميکند. ازينرو گاتها، «متن وجود» در «متن انديشه» در «متن زندگي بشر» در «متن هستي» ست.
زرتشت، اشا (نظم هستي) را با «وهومن» که انديشه ي نيک باشد و بياري «مزدا» که دانش بزرگ است ميسر ميداند. |
زرتشت نخست، هستي را «بازشناسي» کرد و پي آن روابط و نشانه ها را بازشناخت و در فرجام کار، تاويلي خردمندانه و شکل يافته را در قالب زبان به بشر عرضه کرد. متني همسو با ضمير انساني که با وجودش، گذار از چشم-محوري به خرد-محوري در تاريخ پرفراز و نشيب انديشه بشري ممکن گشت. او در گفتمان خود با انسان و جهان سخن مي گويد و هر دو را نقد ميکند. زرتشت، اشا (نظم هستي) را با «وهومن» که انديشه ي نيک باشد و بياري «مزدا» که دانش بزرگ است ميسر ميداند. زرتشت ميکوشد رابطه ي انسان را با جهان روشن کند. پس از آن منظمش کند و آنگاه همه چيز را به همگوني وتعادل برساند.
زرتشت، نخست به جهان انديشيد سپس به بهترين شيوه اي که جهان «دانسته» مي شود. و درپي آن به «ابزاري» که دانستن جهان را ممکن مي کند. زرتشت ميکوشد رابطه ي انسان را با جهان روشن کند. پس از آن منظمش کند و آنگاه همه چيز را به همگوني و تعادل برساند. او جهان را شناخت و گرانيگاه و پل ميان انسان و جهان را «خرد» دانست. او بعنوان يک انسان، با انديشيدن به گفتگو با جهان پرداخت تا زردشت ، دنئه را به بي پيرايگي و سادگي ِ «توانايي و تشخيص نيک از بد» نام گذارد و «اختيار» را به انسان شناساند. ديدگاه کرپني ، ديدگاه «سلطه- تسليم» است. اين ديدگاه تنها به رفع نيازها ميپردازد و از انديشه تهي ست.
بتواند بيابد که چگونه ميتوان به «آرميتي» و (آرامش و هماهنگي دروني) دست يافت. پس انديشه اي از جنس انديشه ي کل، جهان و خود را شناخت. انديشه ي نيک را «وهومن» ناميد و بر انديشه ي بد برتري اش داد. او با اصل و پيش-نهاده ي انديشه ي نيک به بازسازي جهان مشغول ميشود. آنگاه او دانست که انسان با «کردار» ميتواند نظم را برقرار سازد ازينرو «نيک و بد» نيز در کردار پا به ساحت انديشه گذاشت. پس «وهوخشترا» که کردار نيک باشد نيز پا به جهان گذارد. او همچون انساني صلح دوست به اهميت و نقش بزرگ گفتگو و گفتار واقف است و آنرا ارج ميگذارد. و آنچه که انسجام دهنده و گردآورنده ي اين سه حوزه با هم است، «نيکي» و امر نيک ست. نيکي همواره با بدي همراه است و ايندو را زرتشت با هم باز شناخت و دانست که انسان بايد به يکي ازيندو بگرود. ازينجا «دين» يا دنئه پا به جهان گذاشت . زردشت ، دنئه را به بي پيرايگي و سادگي ِ «توانايي و تشخيص نيک از بد» نام گذارد و «اختيار» را به انسان شناساند.
زرتشت به نيکي تعلق و گرايش داشت. او «رمز انسان» را «امر نيک» شناخت و «رمز جهان» را «نظم». شناخت رمز و راز انسان و هستي، «دانش نيک» است که در نهايت به بسامان شدن جامعه ي انساني و بازخوردهايي نيک با هستي مي انجامد. او مدام به زندگي صلح جويانه و خردمندانه فکر ميکند و آنرا با تلاش و پشتکار در رسيدن به دانش (که همان رمز هستي باشد) ممکن ميداند.
«کرپن» ها قومي هستند که خود را به عدم شناخت ، به ناآگاهي باخته اند. کرپن ها از ديدگاه زرتشت از خرد سود نمي برند و اخلاق و نيک و بد را نشناخته اند. انسانهايي که بر رابطه ي انسان و جهان، درست تامل ننموده اند و افکارشان بر نظم متمرکز نيست. کرپن ها هنگام نيازمندي به کرنش و قرباني کردن و نيايش چيزهاي پست مي پردازند و بگاه رفع نياز به خشونت و ترويج عادات بد دست ميزنند. ازينرو زرتشت برخود رسالت مي بيند تا گفتمان (ناآگاهي از چيستان زندگي) کرپن ها را به چالش بکشد و ديگر مردمان را از بازخوردهاي بي خردانه با طبيعت برکنار نگاه دارد. ديدگاه کرپني ، ديدگاه «سلطه- تسليم» است. اين ديدگاه تنها به رفع نيازها ميپردازد و از انديشه تهي ست. ديدگاهي که تنها نزاع و غريزه را راه چاره خود شناخته است و با همپرسي و همزيستي و نيز از رابطه ي پاياپاي با طبيعت غافل است. زرتشت ميکوشد نظم سيال درون هستي را با «اشا» بر روابط انساني جاري سازد و سپهر انديشه ي او را با خرد پر کند تا بتواند به «آرميتي» دست يابد.
زرتشت ميکوشد نظم سيال درون هستي را با «اشا» بر روابط انساني جاري سازد و سپهر انديشه ي او را با خرد پر کند تا بتواند به آرميتي دست يابد. او ميکوشد تا اخلاق را با نظم هستي هماهنگ کند و از همين رو آنرا با نيکي و خرد درهم ميآميزد. نيکي و بدي ، بهشت و دوزخ اند. بهشت و دوزخي که در سيطره اخلاق ميزيند. نيک و بد، هر دو در اخلاقند و اخلاق در هستي آدمي زيست ميکند. اما بد با نظم هماهنگ نيست. پس براي هماهنگي با قانون اشا، نيک پرورانده شود و بدي متروک. امر نيک زرتشت از اينرو پسنديده است که از براي نظم هستي پسنديده است و نه براي اينکه از نظر اخلاقي ، نيک است.
زرتشت يک نويدگر و اصلاح کننده است که انديشه اش هستي-مدار است. ميکوشد انسان را با گيتي و طبيعت هماهنگ کند. او به زندگاني «آري» ميگويد و بد-زندگاني و نبود زندگي را نفي ميکند. او مروج شادي ، پايکوبي و آسايش خردمندانه است. او «قدرت» را از آن اهورا مزدا و ياورانش ميداند. شهرياران نيک عهد نيز قدرتمندند. خردمندان نيز از ديد او از قدرت بهره دارند. او قدرت خردمند را در آفرينندگي متجلي ميکند و با نوآوري بيگانه نيست. او بر نوآوري و ابداع ، تامل ميکند و خشونت را نفي ميکند. از ديدگاه زرتشت، انسان گناهکار نيست. او به دنيا فرستاده نشده است تا کيفر شود. وجود انسان در سيستم تفکري زرتشت، مبارزه است. مبارزه با بدي و پيروي و پروراندن نيکي. از ديدگاه زرتشت ، او به اين امر نيز «مجبور» نيست. ميتواند ميان نيکي ها و بديها تامل و «انتخاب» کند. از ديدگاه زرتشت انسان آزاد است. او ميتواند در همين دنيا به خوشبختي و سعادت دست يابد و آنرا با خرد و دانش بيمه کند.
پرسمان ها و دلمشغولي هاي زرتشت با اينکه از زمان ما نبوده است اما گويي در زمان ما و از ماست. سخنان ارزشيي که همان ارزش و تشابهي را امروزه دارند که همان زمانها نيز در ساختارهاي ما داشته اند. چراکه هنوز مناسبات ميان ما و جهان ما از همان مناسباتست پس اينجا ديگر همزماني تارييخي اهميت نخاهد داشت چراکه اصلاح ساختار مد نظر ماست. ازينرو نيک گفته هاي زرتشت نيز «بي-زمان» خواهد شد چرا که به مهمترين موضوع يعني شناخت و شناساندن نشانه ها و فهماندن چگونه-سازي يک ساختار درست مي پردازد. به اين تفسير، گاتها از آن «گذشته» نيست بلکه همواره به «اکنون» و «آينده» دلالت و تعلق خواهد داشت. گاتها از آن «گذشته» نيست بلکه همواره به «اکنون» و «آينده» دلالت و تعلق خواهد داشت
آدميان داراي نظامهاي گونه گوني هستند. نظامهاي گونه گوني همچون نظام خوراک، پوشاک، نظامهاي فرهنگي و عرفي و..الخ. مجموعه اي ازين نظامها ست که قوم را مي سازد و گونه گوني آنها ، اقوام و «تمايز» را مي سازد. از ديگر سو بايد هر پديدار را در مناسبتش با مجموعه ي پديدارهايي که خود نيز بخشي از آنهاست بررسي کرد. پس درينجا لازم به تاکيد ميبينم که در خواندن گاتها به تمايز قومي در گفتمان گاتها دقت شود و خواننده، زبان انديشه و منش قومي و نظام ويژه ي ايراني را مدنظر داشته باشد تا به فهم درستي از دلمشغولي هاي اصلاحگر ايراني که براي اصلاح نظام ساختاري ايران و جهان آمده بود برسد.
شود مردمي کيش و آيين ما نگيرد خرد خرده بر دين ما
بياريم باز آب رفته بجوي مگر زان بيابيم باز آبروي (فردوسي)
[+]دانلود گاتها از کتابخانه سرود زرتشت.
[+] گفتنيهاي «بلاگ فرهنگ و انديشه»: چندگاه پيش يار گراميم جناب «جواد مفرد» بر من منت گذاردند و پذيرفتند که از نگارندگان فرهنگ و انديشه باشند. لازم ميدانم بار ديگر از ايشان براي همراهي ام در نگارش اين بلاگ سپاسگزاري کنم. گفتارها و مقالات ايشان در فرهنگ و انديشه، خواندني و انديشيدني ست.