زئوس خدای بزرگ یونانی مطابق با همین ایزد رعد و برق بابلی آداد/ایشکور است:
در اساطیر یونانی مربوط به زئوس به صراحت از سلاح رعد وبرق وی صحبت شده و آن در تمثالهای وی نیز نقش گردیده است. این مطلب او را با آداد اکدی یعنی خدای تندر یا همان ایشکور سومری به معنی خدای کوهستان یکی نشان میدهد. سندی تکمیلی معتبری که در این باب وجود دارد همانا مطابقت نام کرونوس(یعنی شاخ) با قرنو(شاخ، گاو شاخدار) یعنی لقب سین(سوئن= ماه) پدر ایشکور(خدای کوهستان، به عبارتی خدای کوه المپ) و اینانا(الههً مقدس و باکره) است و نام همسر آداد یعنی شالا (الههً والامقام) با هرای یونانیها (یعنی الهه) همسر زئوس مطابقت دارد. انتساب کوه المپ(کوه بزرگ و گسترده) به عنوان مکان زئوس نیز دلیل دیگری بر اصل خدای رعد بودن زئوس می باشد.
چهارشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۷
سهشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۷
ریشه بابلی اسطورهً عیسی مسیح
این مطلب را که در رابطه با اصل و منشأ یوشع و عیسی مسیح است در اینجا ضمیمه می نمایم چه این بحث در مقاله عیسی مسیح -که قبلاً نقل خواهد شد- از قلم افتاده است: مسلم به می رسد نام و نشان خدای بابلی معروف به نی نازو (شفابخش) برادر نین مادو (فرمانروای سرزمین، مردوک بابلیها) که در تورات با نامهای عیسو (منجی) و یوشع (منجی) فرزند نون (یعنی پسر نین لیل و انلیل یا ائا/انکی ماهی شکل) ظاهر میشود، اساس اساطیر خدایان/قهرمانان منجی در خاورمیانه، از آن جمله عیسی مسیح خداگونه بوده باشد. گرچه در باب عیسی مسیح خدای جوان میرای گیاهان و جهان زیرین یعنی تموز/آدونیس/بت اساف/ یوسف نیز در این نقش (هم در ترکیب شخصیت اساطیری خودش و هم در مقام پدر/ ناپدری) با وی شریک شده است. و ازهمین جا است که یوشع ابن نون از سبط یهودی بنیافرائیم(منسوب افرائیم یکی از دو پسر توراتی یوسف) به شمار رفته است که نامش مترادف با خود یوسف به معنی افزاینده و برکت دهنده است. نام پسر توراتی دیگر یوسف یعنی مناسه (فراموش شده) نیز یادآور موضوع ایزد جوان مرگ و جهان زیرین به شمار رفتن خود همین ایزد کنعانی/فنیقی است. به طوری که نویسندگان انجیل یا انجیلها که اساطیر خاورمیانه را خوب می شناخته اند در رابطه با عیسی مسیح و پدر یا نا پدریش یوسف نجار(در اصل تموز نضاری= یوسف زیبا) اسطورهً این خدای فینیقی/کنعانی را هم در نقش یوسف نجار و هم در نقش عیسی مسیح وارد کرده اند. از همینجا به خوبی آشکار است که مریم/ماریا(=قدیسه، باکره ) در اصل همان الههً عشق بابلی ایشتار/اینانا یعنی الههً باکره معشوق تموز/ آدنیس/ یوسف می باشد. اوثنیل(شیر خدا=اسدالله) جانشین توراتی یوشع ابن نون نیز یادآور خدای بابلی شیر اندام نین گیرسو از ایزدان جهان زیرین است که لابد با نین گیش زیدا(لفظاً یعنی نجار خوب) پسر نی نازو(عیسو/یوشع) یکی گرفته شده است. با کمی دقت معلوم میشود که در اسطوره عیسی مسیح انجیلها مقام پدر و پسری این دو خدای معروف بابلی با هم عوض گردیده است. جالب است که در شجره نامهً پادشاهان اساطیری سومری تموز(دوموزی/یوسف) چوپان/خدای جوان نباتات و جهان زیرین را که لیدیائیها آتیس (جوان زیبا) نامیده اند، فرزند اِن مِن گالانا یعنی سرور بزرگ پیر(یعنی انکی/ ائا) و پدر اِن سیپاد زیدانا (سرور چوپان واقعی است) آورده اند. در این شجره نامهً اساطیری حتی از اتانا (چوپان-خدای بابلی معروف اسطبل حیوانات) یاد گردیده است ، همان خدا پادشاه چوپانی که وی از اسطبلش به با عقاب به آسمان صعود میکند. وی فرزند مشدا(منجی) و پدر بِلاه(بلوح یعنی عقاب) است. نامهای منجی و پرنده و اسطبل محل زایش خدای جوان در باب عیسی مسیح اساطیری (منجی تدهین شده) و تاریخی یعنی یهودای جلیلی فرزند زیپورایی (پرنده) به وضوح دیده میشود. چه مطابق انجیل لوقا زایش عیسی مسیح در اسطبلی در بیت لحم( خانهً شیر درنده یا باز شکاری= خانهً نین گیرسو) صورت گرفته است. که در اینجا نیز ترتیب پدر و پسری معکوس است. نام مشدا(منجی) که در این جا به جای نام انکی خدای دانای زمین و آبهای ژرف آمده است به وضوح یاد آور نام مزدا(بسیار دانا) یعنی جزء دوم نام اهورامزدا(یعنی سرور بسیار دانا) است که نزد هندوان برهما یعنی خالق دانا نامیده شده است. نام بلاه(بلوح، عقاب) در اینجا قابل انطباق با زوج خدایان زیر زمینی سومری یعنی نین گیش زیدا (خدای نجاری با علامت مار شاخدار)/ نین گیرسو (خدای نیمه شیر و نیمه عقاب) است که تحت نام اولی پسر ایشوم (منجی)/نینازو (سرور شفابخش، منجی) به شمار رفته است. در اسطورهً اتانا از درگیری شدید این خدایان با هم، در شکل سمبولهای حیوانیشان یعنی مار و عقاب به طور مفصل صحبت شده است. خود نام و نشان اتانا (خدا-چوپان فانی و جوان به آسمان عروج کننده) کاملاً یاد آور آدونیس فینیقیها یعنی عیسی مسیح اساطیری انجیلها است. نام پدر تاریخی عیسی مسیح تاریخی (یهودای جلیلی) یعنی زیپورایی لفظاً به معنی پرنده است همان کبوتر اساطیری انجیلها که همراه ندای آسمانی "تو فرزند من هستی" ظاهر میشود . در خود اساطیر آدونیس خدای فینیقی/یونانی نام آدونیس به معنی سرور می باشد. می دانیم که آن در مقام خطاب به عیسی مسیح هم اطلاق میشده است. از پدر و مادر او تحت اسامی تئیاس(خدا)/ سنیراس(خدای چوب نجاری= نین گیش زیدا ) ومیره (در خت مقدس میرهه)/سمیرنه(الههً درخت ام مغیلان، بتان نائله و عّزای اعراب/ایشتار بابلی) یاد گردیده است. بی شک خود همین نام میره است که در انجلیها تبدیل به ماریا (قدیسه) و مریم(مادر مقدس) یعنی مادر عیسی مسیح اساطیری گردیده است.
شنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۷
نام و نشان کهن ارمن و ارمنستان
نامهای ارمنستان در زبانهای رسمی هیتی ( نسیلی و لوویایی) به معنی سرزمین ماه یا به معنی مردم پرستنده ایزد ماه (آرما، سوئن)
یا به معنی خانه مردم دارای توتم عقاب (اِر، آله، هایک/هاوک، آرا، سائینی) بوده است. ما در اینجا در پی اثباب همین شق دوم بر می آییم: در اساطیر ارامنه که در تاریخ
ارمنستان موسی خورنی مورخ معروف ارمنی عهد قباد ساسانی منعکس شده است. مواردی هست که به واسطه جوانب اساطیری مکتوم مورد بررسی دقیق قرار نگرفته است. نگارنده قبلاً از برسی اساطیر ایرانی بدین نتیجه بودم که سرزمین سائینی اوستا (یعنی سرزمین سیمرغ/عقاب) همان ارمنستان است که علی القاعده خود در زبانهای هندوایرانی و سکایی به معنی سرزمین جایگاه عقاب(ار= آله) می باشد. ولی اخیراً با توجه به نام خدایان لوویایی و هیتی آرما(ماه در زبان هیتی لوویایی) و سیون(سون، سین، سوئن= ماه) در یافتم که این نامها در آسیای صغیر عهد باستان و در اصل به معنی سرزمین ایزد ماه بوده اند. از اینجاست که موسی خورنی نام خدای بزرگ ارمنستان را آرامازاد(ماه خدای دانا) یاد داشت نموده است ولی از چهار شکل ارمنی وی صرفاً به ذکر کُند آرامازاد(اهورا مزدای تاس، سمبل کرکسی وی) بسنده میکند. این نشان میدهد که شکل عقاب اهورامزدای ایرانیان در این رابطه نقشی بازی کرده است. لابد اشکال دیگر وی شیر و ببر یا پلنگ بوده است چه اهورامزدای بومیان دیرین فلات ایران یعنی آنزو(به سومری یعنی بزرگترین و وسیعترین) به صورت نیمه شیر و نیمه عقابی عظیم به شمار می رفته است. از سوی دیگر این نام به صورت اِنزو در زبان سومری به معنی رقم سی یعنی عدد مخصوص ماه است. از اینجاست که خدای ماه ارامنه با اهورامزدای ایرانیان(که مشابهت تامی با آرامازاد داشته) و زئوس یونانیان(خدای آسمان که عقاب پرندهً توتمی وی به شمار میرفته است) و سین بابلیان(یعنی خدای ماه) معادل گرفته شده است. از اینجاست که استرابون جایی از پرستش ماه در مرزهای ایبری (گرجستان) سخن میراند و جای دیگر نام ولایت بزرگی در قفقاز را سوئنس (ماه) می نامد، که این نام همان است که در اوستا در شمار پرستندگان دین راستین(اشا) به صورت سائینی یعنی سرزمین عقاب یاد شده است. جالب است که منابع هیتی از سرزمینی به نام کاشکا (به هیتی یعنی سرزمین ماه) در سمت ارمنستان کوچک یاد میکنند که بی شک منظور همان ارمنستان اولیه است. خود ارامنه نام کهن هیتی این سرزمین یعنی کاشکا را فراموش کرده ولی نام لوویایی/ایرانی ارمنستان را محفوظ داشته اند. نام دیگری که ارامنه بر اساس اخبار موسی خورنی به سرزمین کهن خود میدهند هایک است که مسلم به نظر میرسد از ریشهً کلمه ارمنی هاو یعنی عقاب(سین مرغو، سیمرغ) اخذ شده است. در زبان عربی که نمایندهً زنده بزرگ زبانهای سامی کهن است، این نام به معنی مغاک و درهً ژرف(نشان ولایت آنان یا خدای بابلی اِئا/انکی) است. از اینجا می توان چنین نتیجه گرفت که سامیان نام هایک را با انکی/ائا یعنی ایزد آبهای ژرف مطابق می گرفته اند. جالب است که خود نام آرامو در زبان کهن مصری به معنی پرندهً آتش خدایی (سیمرغ آتش، فوئه نیکس/ ققنوس) است. اسطورهً ایرانی پرورش زال (به سومری یعنی آتش به فارسی یعنی عقاب= دال) در آشیانهً سیمرغ نیز اشاره به همین معنی دارد. بنابراین کوه بلندی که مسکن سیمرغ به شمار می آمده، در اصل نه البرز تهران (یعنی کوه بلند) بلکه همین کوه آرارات و همچنین مطابق منابع کهن بابلی کوهی به نام کارنول (بزکوه) در جنوب غرب ایران بوده است. به هر حال از آنجاییکه منابع هیتی از مردمان مخاصمی به نامهای هایاسا (سرزمین مردمان عقاب پرست) و آزّی (پرستندگان مار/انکی/ائا، ماریان خبر هرودوت) در سمت سرزمین کاشکا (ارمنستان کوچک) یاد میکنند؛ لذا نام هایک ارامنه نیز عهدش به ماقبل تاریخ می پیوندد. ماریان ارمنستان را خود موسی خورنی تحت همین نام و نیز زیر عنوان ویشپازونر (یعنی اژدها زادگان سمت کوه آرارات) معرفی نموده است. موسی خورنی در شجره نامه نخستین انسانها می آورد که ترگوم (تارخونتا/ پدر عالی یا فاتح در جایگاه هوا خدای هیتی) در مقام پدر هایک است. در واقع آنزو/سیمرغ بومیان کهن فلات ایران نیز در اصل هوا/خدا به شمار میرفته است.از معنی لفظی ارمنستان و کاشکا (یعنی سرزمین ماه) معلوم میشود نام کسیسوتریوس خبر موسی خورنی(نوح ارمنستان/اوتناپیشتیم که به یاری و راهنمایی انکی از طوفان بزرگ جاودانه بر جای ماند) در اصل کوسوه سوتروس یعنی ناجی سرزمین ماه بوده است که طبق روایت موسی خورنی در سرزمین ارمنستان کشتیرانی نموده است. نا گفته نماند که کِشتی در ادبیات کهن خاورمیانه کنایه از ماه نو/هلال بوده است. نظر به اینکه نام کوه آرارات در منابع عهد اسلامی حارث(کوه بزرگ، در اصل هایاسا/هایک) و در اوستا مزیش ونت (کوه بزرگ)/ماسیس (به زبان سانسکریت / مادی / سکایی یعنی ماه) ذکر شده است. مسلم به نظر میرسد خود نام کوه آرارات یعنی کوه سرزمین اورارتو(آلارود، نائیری یعنی سرزمین رودخانه های خوب و فراوان) همچنین با نام ایرانی آله اوروت (یعنی کوه عقاب بزرگ) برابر میشده است. بنابراین از کشتیران افسانه ای کوه آرارات یعنی نوح (ناجی/منجی/تسلی دهنده) در اصل خود ایزد قبیله ای ارامنه یعنی هایک/آرامازاد/سائینی (ماه/سیمرغ) مراد بوده است. در اخبار موسی خورنی سه پسر کسیسوتریوس در جایی با اسامی زروان (پیر، بزرگتر)، تیتان (با حافظه) و هاپه تسوته (ایزد آتش زیر زمینی، منظور ارتاوازد ارامنه/کمبوجیه سوم معروف به محبوس جاودانه جهان زیرین) و جای دیگر تحت اسامی زروان(پیر)، تاروان(جوان) و سام (والامقام) ظاهر میشوند که در اساس همان سلم (مگابرن ویشتاسپ پسر خوانده بزرگ کورش) و ایرج/ گئوماته بردیه/سپیتاک زرتشت (داماد و پسرخوانده کوچک کورش) و تور (کبوجیهً سوم پسر واقعی کورش/فریدون) هستند که در تورات در مقام پسران نوح(ناجی/منجی) تحت نامهای سام (والامقام)، یافث (تنومند) و حام (تند مزاج) یاد شده اند. از این جاست که می بینیم در اوستا فریدون/ثرائی تئون(کورش سوم جهانگشا) در مقام نوح (ناجی/منجی) مرغ کشتی /قایق به نام پائورو (به اوستایی یعنی مرغ راهنما/سیمرغ، به ودایی یعنی کبوتر دور پرواز) را برای پیدا کردن خشکی به پرواز در می آورد و وی سه روز و سه شب در آسمان می ماند و قادر به پیداکردن خشکی نمیشود ولی سر انجام وی به کمک الههً آبها ناهید قادر به انجام این امر میگردد. در اسطوره اوتاپیشتیم یعنی ناجی/منجی بابلیها و نوح تورات نیز از این کبوتر دور پرواز کشتی عهد طوفان بزرگ یاد شده است.نظر به نام اورارتو در زبان سامیان اکدی یعنی وراشتو (به سومری یعنی جزیره بر نشستن کشتی منجی، که نزد اکدیان اورالت تلفظ میشده) می توان آن را در زبان سامی عربی به مفهوم عامیانه آن یعنی جایگاه نشستن کبوتر یا کبوتران(ورشان) معنی نمود. لابد از همین مفهوم عامیانه است که اسطوره بر نشستن کبوتر و کشتی اوتناپیشتیم/نوح بر فراز کوه آرارات و داستان پرورش ملکه سمیرامیس(علی القاعده یعنی از قبیلهً قفقازی سئورومات=مادرسالاران زرهپوش)- که در اساطیر با ارمنستان و آشور و خانواده سپیتاک زرتشت مغ سئورومتی جنوب قفقاز مربوط گردیده است- ساخته شده است. چه کتسیاس مورخ یونانی عهد هخامنشیان در مورد خاستگاه قفقازی این ملکهً آشوری می آورد:"سمیرامیس به وضع معجزه آسایی زاده شده و توسط الههً آشوری در کتو (لانهً پرندگان، منظور ارمنستان) رها شده، با کبوتران پرورش یافته بود". قابل توجه است که در زبان سومری کلمهً ماسوئا -که یادآور نام موسی دریانورد قرآن و موسی در صندوق رها شده رود نیل است- به معنی قایق ژرف می باشد. این نام در زبان سانسکریتی /میتانی/ سکایی به معنی منسوب به سرزمین ماه(ارمنستان) را می دهد. لابد بر اساس همین شواهد و قراین بوده است که اسطورهً بر نشستن کشتی نوح بر فراز کوه آرارات(=اورارتو یعنی سرزمین کوهستانی) پدید آمده است.
مطابق خبر بروسوس مورخ کلدانی و یونانی عهد سلوکیان نخستین خدیو زمین آلاروس(خدای اورارتو یعنی سرزمین بستر رودخانه ها= سرزمین منسوب به خدای آبهای سومری و هوری اِئا / آیائوس) نام داشته و دهمین خلف /پادشاه وی خیستروس (هوخشتره/کی آخسارو، پادشاه مادی فاتح اورارتو و آشور) است که در عهد وی طوفان بزرگ (منظور ویرانی جاودانهً امپراطوری بزرگ آشور) روی داده است. طبق روایات پهلوی وصلتی بین پسر کی قباد (نخستین پادشاه ماد ومتحد اورارتو) یعنی کی اپیوه (اوپیته) با خاندان پادشاهی اورارتویی صورت گرفته بود. به هر حال نزد ارامنه از خدای سرزمین آلاروس(آلارود خبر هرودوت) همان خدای قبیله ایشان هایک(آله-ماه) اراده شده است .موسی خورنی نام اخلاف هایک را به ترتیب پدر و پسری تحت اسامی آراما نیاک(نیای سرزمین ماه= ارمنستان)، آرامائیس (ماه مقدس و با شکوه) آماسیا (ماه نیک )، گقام(گردندهً تیز رو منظور ماه)، هارما (دارای رمه های خوب= لقب سپیتمه جمشید پادشاه قفقاز و ولیعهد و داماد آستیاگ)، آرام (آرامش دهندهً سرزمین ماه، که به جای آرامو بنیانگذار حکومت اورارتو، تلپینو[تموز بابلی] به معنی لفظی خدای اصیل کشاورزی[= آرامه] هوریان، کی آخسارو فاتح اورارتو، سپیتمه جمشید پادشاه ولایات قفقاز و قاتل وی یعنی کورش سوم/آرای بزرگ است) و آرای زیبا (که بیشتر به جای سپیتاک زرتشت پسر سپیتمه جمشید زیبا و پسر خوانده و داماد کورش/آرای بزرگ= آرامو می باشد) آورده است. ناگفته نماند به احتمال زیاد معنی لفظی لاتینی نام پارسی کورش(ذوالقرنین) یعنی آریِس(قوچ) در پدید آمدن نام اساطیری آرای ارامنه دخیل بوده است.
در اینجا برای آشنایی با نظریات مقدماتی محققان پیشین خلاصهً نظریات ایشان را قید می نماییم که خواهیم دید دانششان با توجه به شرایط زمانی عمیق نرفته بوده است.
مقدمه ای بر تاریخ دیرین ارمنستان : محقق محسن کوهساری( پژوهشگر تاریخ، از دبیران استان گلستان)
برخی کشورها نامشان را از نژاد قومی که در آن سرزمين زندگی می کنند ، گرفته اند ؛ ولی نام برخی ديگر ، ارتباطی به نژاد فعلی ساکن آن ندارد . به اين ترتيب ممکن است آن سرزمين از قبل نام ، نژاد پيشين و يا يک مکان در آن کشور داشته است و ساکنان جديد همان اسم را پذيرفته اند .
بر اساس باورموسي خورنی[Moses Khorenatsi ] ، ارمنيان از نژاد اورارتوييان هستند و وجه تسميه ی آن ها از نام پادشاه اورارتويی ، آرامو ، گرفته شده است : « او [ آرام ] اينگونه توانمند و نامدار گرديد ، لذا تا امروز نيز مردمان کشورمان را به او مي شناسند » . ( 1 ) بيشتر مورخان ارمنی شناس معاصر اين نظريه را رد کرده اند ؛ هر چند ممکن است ريشه هايی از حقيقت را در ديدگاه موسی خورنی پيدا کنيم و آن ارتباط نام ارمنيان با آرامو ، شاه اوراتويی،است. احتمالا اين عنوان يک مکان جغرافيايی بوده ، که بعدها منابع آن فراموش و يا گم شده است .
آرنولد توين بی [Arnold Toynbee] اعتقاد دارد که ارمنيان همان موشکيان [ Mushkian] هستند يعنی مهاجران فريگی [ Phrygian ] که همراه هايک به اين سرزمين آمدند . سپس وی محل سکونت اين قوم را به يک مکان اورارتويی « اورمنيو- نی »[ Urmeniuh_ ni ] ربط مي دهد ؛ زيرا منوآ ، شاه اورارتويی ، در کتيبه ای از اين محل در همسايگی موش [ Mush] نام می برد که آن را فتح و با خاک يکسان کرده است . او همچنين نام ارمنيان را از اريمنا - پدر روسای سوم که از آخرين شاهان اورارتويی بود - می داند ، وی در پايان نقل می کند ، احتمالا اين نام از کلمه ی آرومانی [ Arumani] آمده است که از نژاد آراميان [ Arameans ] بوده اند . ( 2 ) در گفتار توين بی ديدگاه های مختلفی بيان شده که هيچ يک از آن ها توسط پژوهش های باستان شناسی و يا تاريخی ثابت نشده است .
نلبنديان [ Nalbandian] در کتابش می نويسد ، در قرون هفتم و هشتم ق.م. اقوام تازه ای اورارتو را مورد تاخت و تاز قرار دادند و آن سرزمين را فتح کردند . بر طبق گفته های هرودت مردمانی که اورارتوييان را برانداختند ، از فريگيه آمده بودند و به ارمنيان مشهور شدند . سپس اين قبايل هند و اروپايي زبان شان را بر اورارتويي ها تحميل کردند و از اختلاط اين دو قوم ، ارمنی اورارتويی ، ملت جديد ارمنی پديد آمد . ( 3 ) وی از يک طرف روايت هرودت را بدون اثبات تصديق می کند و از طرف ديگر بر طبق اظهار وی چگونه امکان دارد ملتی که از آن هيچ خط و دست نوشته ای به دست نيامده ، زبانش را جايگزين قومی کند که دارای زبان مشخصی بوده و از آن ها کتيبه های زيادی به دست آمده است . به هر حال از نوشته ی نلبنديان می توان اينگونه نتيجه گرفت که ارمنيان از امتزاج بخشی از فريگی ها با اقوام بومی به وجود آمده اند .
اما گروسه [ Grotseh] مدعی است که مقارن سال 1200 ق.م. بخشی از اقوام تراکيه ای [ Tracie] به داخل آسيا نفوذ کردند . آن ها تحت نام فريگی ها با هيتی ها آميخته شده و در فلات آناتولی پخش و ساکن شدند ؛ سپس سيطره خود را در جنوب تا کيليکيه و در شمال تا هوياک [ Hoyak ] ، « پايتخت پيشين هيتی ها ، بغازکوی » ، گسترش دادند . اين فريگی ها همان قومی هستند که منابع آشوری آن ها را موشکيان نام نهادند . در سال 677 ق.م. پادشاه آشور ، آسارهادون [ Assarhaddon] ، کيمريان را که تا حوالی توشپا [ Tuspa] نفوذ کرده بودند ، شکست داد . سپس گروه کيمريان وارد آناتولی شدند و بين سال های 6-675 ق.م. باقيمانده ی حکومت فريگيان رااز بين بردند و به فرمانروايی شان پايان دادند . پس از مدتی ، کيمريان از ادامه ی فتوحات عاجز ماندند ؛ ولی فرمانروايی فريگيان ديگر احيا نشد . بنابراين گروهی از فريگيان- مردمانی که به ارمنيان شهرت يافتند - اينگونه پا به عرصه ی هستی گذاردند.(4 )
نظريه ی ديگری نيز وجود دارد که به موجب آن ، برخی مورخان نام ارمنيان را برگرفته شده از قوم هاياسا[Hayasa] می دانند و بر اين باور هستند که منشأ ارمنيان از اقوام بومی اين سرزمين گرفته شده است . « در قرن چهاردهم تا سيزدهم هيتی ها در کوه های شمال ارمنستان با اتحاديه ی قبيله ای هاياسا – آززی[ Azzi] درگيری مسلحانه پيدا می کنند . اين اقوام احتمالا از نژاد هند و اروپايی هستند ؛ زيرا بر پاره ای شواهد ، زبانشان به زبان هند و اروپايی نزديک است » . ( 5 ) نام هاياسا نمی تواند اين نظريه را که منشأ ارمنيان از اقوام بومی غير هند و اروپايی است ، تقويت کند ؛ چون مهاجرت فريگی ها به شرق آناتولی از سال 1200 ق.م. آغازمی شود : « پادشاهی هيتی ها در حدود سال 1200 ق.م. به پايان رسيد،چون گروه هايی از فريگی ، تراکيه و ديگر مردمان بالکان ، توسط ايليريان[Illyrians] به درون آسيای صغير رانده شدند . . . وقتی که موج های مهاجرت متوقف گشت ، مشخص شد که فريگی ها در غرب و موشکيان در شرق وارث اصلی امپراتوری هيتی ها گرديده اند » . ( 6 )
در پايان اينگونه نتيجه گرفته می شود که ارمنيان از شعبه ی غربی نژاد هند و اروپايی ، بخشی از فريگی ها ، بودند که به تدريج بر فلات و دشت ارمنستان مسلط شدند و با اقوام بومی اين سرزمين ( هوری ، هيتی ، اورارتويی و . . . ) امتزاج يافتند . به طوری که در قرن ششم ق.م. توانستند قوم غالب شوند و تمام اين سرزمين را تحت سيطره ی خويش درآوردند ؛ اما در مورد نام ارمنيان بايد گفته شود که از دوران های بسيار دور ، منطقه ای مشخص و معين از آناتولی عنوان ارمنيه داشته است و مردمی که ما آن ها را ارمنيان می ناميم از غرب به اين ناحيه مهاجرت کرده اند . نام ارمنستان شايد از بخشی که اين مهاجران اول بار به آنجا گام نهادند يعنی « آرم » [ Arm] با پسوند « ينی » [ Ini] گرفته شده باشد و به طوری که واژه ی هايک که ارمنيان خود را به آن نام می نامند بايد نام سرزمين و مردم مشرق آناتولی باشد که در اسناد هيتی به نام هاياسا خوانده شده است . ( 7 )
( 1 ) خورناتسی ( خورنی ) ، موسس ( موسی ) ؛ تاريخ ارمنيان ، ترجمه ، مقدمه و حواشی و پيوستها از اديک باغداساريان ( ا . گرمانيک ) ، تهران ، ناشر مولف ، چاپ اول ، 1380 ، ص 67 .
( 2 ) Gurun . Kamurun :" Armenian File" . Ankara . 1982 Int : WWW . mfa . gov . tr / grupe / eg08 / default . htm P . 7 ( (3) ) . ibid . P . 10 . ibid . P . 12 . (4. ( 5 ) نوری زاده ، احمد ؛ تاريخ و فرهنگ ارمنستان ، تهران ، نشر چشمه ، چاپ اول ، 1376 ، ص 14. ( 6 ) .Gurun : " Armenian File " . P .14( 7 ) فرای ، ريچارد . ن ؛ ميراث باستانی ايران ، مترجم : مسعود رجب نيا ، تهران ، نشر علمی و فرهنگی ، چاپ پنجم ، 1377 ، ص 108 و ملکی ، آنوشيک ؛ هند و اروپائيان – ارمنيان ، مجله پيمان ، تهران ، زمستان و بهار 81-1380 ، شماره ی 20 ، ص 64 .
مطابق خبر بروسوس مورخ کلدانی و یونانی عهد سلوکیان نخستین خدیو زمین آلاروس(خدای اورارتو یعنی سرزمین بستر رودخانه ها= سرزمین منسوب به خدای آبهای سومری و هوری اِئا / آیائوس) نام داشته و دهمین خلف /پادشاه وی خیستروس (هوخشتره/کی آخسارو، پادشاه مادی فاتح اورارتو و آشور) است که در عهد وی طوفان بزرگ (منظور ویرانی جاودانهً امپراطوری بزرگ آشور) روی داده است. طبق روایات پهلوی وصلتی بین پسر کی قباد (نخستین پادشاه ماد ومتحد اورارتو) یعنی کی اپیوه (اوپیته) با خاندان پادشاهی اورارتویی صورت گرفته بود. به هر حال نزد ارامنه از خدای سرزمین آلاروس(آلارود خبر هرودوت) همان خدای قبیله ایشان هایک(آله-ماه) اراده شده است .موسی خورنی نام اخلاف هایک را به ترتیب پدر و پسری تحت اسامی آراما نیاک(نیای سرزمین ماه= ارمنستان)، آرامائیس (ماه مقدس و با شکوه) آماسیا (ماه نیک )، گقام(گردندهً تیز رو منظور ماه)، هارما (دارای رمه های خوب= لقب سپیتمه جمشید پادشاه قفقاز و ولیعهد و داماد آستیاگ)، آرام (آرامش دهندهً سرزمین ماه، که به جای آرامو بنیانگذار حکومت اورارتو، تلپینو[تموز بابلی] به معنی لفظی خدای اصیل کشاورزی[= آرامه] هوریان، کی آخسارو فاتح اورارتو، سپیتمه جمشید پادشاه ولایات قفقاز و قاتل وی یعنی کورش سوم/آرای بزرگ است) و آرای زیبا (که بیشتر به جای سپیتاک زرتشت پسر سپیتمه جمشید زیبا و پسر خوانده و داماد کورش/آرای بزرگ= آرامو می باشد) آورده است. ناگفته نماند به احتمال زیاد معنی لفظی لاتینی نام پارسی کورش(ذوالقرنین) یعنی آریِس(قوچ) در پدید آمدن نام اساطیری آرای ارامنه دخیل بوده است.
در اینجا برای آشنایی با نظریات مقدماتی محققان پیشین خلاصهً نظریات ایشان را قید می نماییم که خواهیم دید دانششان با توجه به شرایط زمانی عمیق نرفته بوده است.
مقدمه ای بر تاریخ دیرین ارمنستان : محقق محسن کوهساری( پژوهشگر تاریخ، از دبیران استان گلستان)
برخی کشورها نامشان را از نژاد قومی که در آن سرزمين زندگی می کنند ، گرفته اند ؛ ولی نام برخی ديگر ، ارتباطی به نژاد فعلی ساکن آن ندارد . به اين ترتيب ممکن است آن سرزمين از قبل نام ، نژاد پيشين و يا يک مکان در آن کشور داشته است و ساکنان جديد همان اسم را پذيرفته اند .
بر اساس باورموسي خورنی[Moses Khorenatsi ] ، ارمنيان از نژاد اورارتوييان هستند و وجه تسميه ی آن ها از نام پادشاه اورارتويی ، آرامو ، گرفته شده است : « او [ آرام ] اينگونه توانمند و نامدار گرديد ، لذا تا امروز نيز مردمان کشورمان را به او مي شناسند » . ( 1 ) بيشتر مورخان ارمنی شناس معاصر اين نظريه را رد کرده اند ؛ هر چند ممکن است ريشه هايی از حقيقت را در ديدگاه موسی خورنی پيدا کنيم و آن ارتباط نام ارمنيان با آرامو ، شاه اوراتويی،است. احتمالا اين عنوان يک مکان جغرافيايی بوده ، که بعدها منابع آن فراموش و يا گم شده است .
آرنولد توين بی [Arnold Toynbee] اعتقاد دارد که ارمنيان همان موشکيان [ Mushkian] هستند يعنی مهاجران فريگی [ Phrygian ] که همراه هايک به اين سرزمين آمدند . سپس وی محل سکونت اين قوم را به يک مکان اورارتويی « اورمنيو- نی »[ Urmeniuh_ ni ] ربط مي دهد ؛ زيرا منوآ ، شاه اورارتويی ، در کتيبه ای از اين محل در همسايگی موش [ Mush] نام می برد که آن را فتح و با خاک يکسان کرده است . او همچنين نام ارمنيان را از اريمنا - پدر روسای سوم که از آخرين شاهان اورارتويی بود - می داند ، وی در پايان نقل می کند ، احتمالا اين نام از کلمه ی آرومانی [ Arumani] آمده است که از نژاد آراميان [ Arameans ] بوده اند . ( 2 ) در گفتار توين بی ديدگاه های مختلفی بيان شده که هيچ يک از آن ها توسط پژوهش های باستان شناسی و يا تاريخی ثابت نشده است .
نلبنديان [ Nalbandian] در کتابش می نويسد ، در قرون هفتم و هشتم ق.م. اقوام تازه ای اورارتو را مورد تاخت و تاز قرار دادند و آن سرزمين را فتح کردند . بر طبق گفته های هرودت مردمانی که اورارتوييان را برانداختند ، از فريگيه آمده بودند و به ارمنيان مشهور شدند . سپس اين قبايل هند و اروپايي زبان شان را بر اورارتويي ها تحميل کردند و از اختلاط اين دو قوم ، ارمنی اورارتويی ، ملت جديد ارمنی پديد آمد . ( 3 ) وی از يک طرف روايت هرودت را بدون اثبات تصديق می کند و از طرف ديگر بر طبق اظهار وی چگونه امکان دارد ملتی که از آن هيچ خط و دست نوشته ای به دست نيامده ، زبانش را جايگزين قومی کند که دارای زبان مشخصی بوده و از آن ها کتيبه های زيادی به دست آمده است . به هر حال از نوشته ی نلبنديان می توان اينگونه نتيجه گرفت که ارمنيان از امتزاج بخشی از فريگی ها با اقوام بومی به وجود آمده اند .
اما گروسه [ Grotseh] مدعی است که مقارن سال 1200 ق.م. بخشی از اقوام تراکيه ای [ Tracie] به داخل آسيا نفوذ کردند . آن ها تحت نام فريگی ها با هيتی ها آميخته شده و در فلات آناتولی پخش و ساکن شدند ؛ سپس سيطره خود را در جنوب تا کيليکيه و در شمال تا هوياک [ Hoyak ] ، « پايتخت پيشين هيتی ها ، بغازکوی » ، گسترش دادند . اين فريگی ها همان قومی هستند که منابع آشوری آن ها را موشکيان نام نهادند . در سال 677 ق.م. پادشاه آشور ، آسارهادون [ Assarhaddon] ، کيمريان را که تا حوالی توشپا [ Tuspa] نفوذ کرده بودند ، شکست داد . سپس گروه کيمريان وارد آناتولی شدند و بين سال های 6-675 ق.م. باقيمانده ی حکومت فريگيان رااز بين بردند و به فرمانروايی شان پايان دادند . پس از مدتی ، کيمريان از ادامه ی فتوحات عاجز ماندند ؛ ولی فرمانروايی فريگيان ديگر احيا نشد . بنابراين گروهی از فريگيان- مردمانی که به ارمنيان شهرت يافتند - اينگونه پا به عرصه ی هستی گذاردند.(4 )
نظريه ی ديگری نيز وجود دارد که به موجب آن ، برخی مورخان نام ارمنيان را برگرفته شده از قوم هاياسا[Hayasa] می دانند و بر اين باور هستند که منشأ ارمنيان از اقوام بومی اين سرزمين گرفته شده است . « در قرن چهاردهم تا سيزدهم هيتی ها در کوه های شمال ارمنستان با اتحاديه ی قبيله ای هاياسا – آززی[ Azzi] درگيری مسلحانه پيدا می کنند . اين اقوام احتمالا از نژاد هند و اروپايی هستند ؛ زيرا بر پاره ای شواهد ، زبانشان به زبان هند و اروپايی نزديک است » . ( 5 ) نام هاياسا نمی تواند اين نظريه را که منشأ ارمنيان از اقوام بومی غير هند و اروپايی است ، تقويت کند ؛ چون مهاجرت فريگی ها به شرق آناتولی از سال 1200 ق.م. آغازمی شود : « پادشاهی هيتی ها در حدود سال 1200 ق.م. به پايان رسيد،چون گروه هايی از فريگی ، تراکيه و ديگر مردمان بالکان ، توسط ايليريان[Illyrians] به درون آسيای صغير رانده شدند . . . وقتی که موج های مهاجرت متوقف گشت ، مشخص شد که فريگی ها در غرب و موشکيان در شرق وارث اصلی امپراتوری هيتی ها گرديده اند » . ( 6 )
در پايان اينگونه نتيجه گرفته می شود که ارمنيان از شعبه ی غربی نژاد هند و اروپايی ، بخشی از فريگی ها ، بودند که به تدريج بر فلات و دشت ارمنستان مسلط شدند و با اقوام بومی اين سرزمين ( هوری ، هيتی ، اورارتويی و . . . ) امتزاج يافتند . به طوری که در قرن ششم ق.م. توانستند قوم غالب شوند و تمام اين سرزمين را تحت سيطره ی خويش درآوردند ؛ اما در مورد نام ارمنيان بايد گفته شود که از دوران های بسيار دور ، منطقه ای مشخص و معين از آناتولی عنوان ارمنيه داشته است و مردمی که ما آن ها را ارمنيان می ناميم از غرب به اين ناحيه مهاجرت کرده اند . نام ارمنستان شايد از بخشی که اين مهاجران اول بار به آنجا گام نهادند يعنی « آرم » [ Arm] با پسوند « ينی » [ Ini] گرفته شده باشد و به طوری که واژه ی هايک که ارمنيان خود را به آن نام می نامند بايد نام سرزمين و مردم مشرق آناتولی باشد که در اسناد هيتی به نام هاياسا خوانده شده است . ( 7 )
( 1 ) خورناتسی ( خورنی ) ، موسس ( موسی ) ؛ تاريخ ارمنيان ، ترجمه ، مقدمه و حواشی و پيوستها از اديک باغداساريان ( ا . گرمانيک ) ، تهران ، ناشر مولف ، چاپ اول ، 1380 ، ص 67 .
( 2 ) Gurun . Kamurun :" Armenian File" . Ankara . 1982 Int : WWW . mfa . gov . tr / grupe / eg08 / default . htm P . 7 ( (3) ) . ibid . P . 10 . ibid . P . 12 . (4. ( 5 ) نوری زاده ، احمد ؛ تاريخ و فرهنگ ارمنستان ، تهران ، نشر چشمه ، چاپ اول ، 1376 ، ص 14. ( 6 ) .Gurun : " Armenian File " . P .14( 7 ) فرای ، ريچارد . ن ؛ ميراث باستانی ايران ، مترجم : مسعود رجب نيا ، تهران ، نشر علمی و فرهنگی ، چاپ پنجم ، 1377 ، ص 108 و ملکی ، آنوشيک ؛ هند و اروپائيان – ارمنيان ، مجله پيمان ، تهران ، زمستان و بهار 81-1380 ، شماره ی 20 ، ص 64 .
شنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۷
آپسو و تیامات در اساطیر توراتی و اوستایی و ودایی
آپسو و تیامات اساطیر سومری اصل آدم و حوای تورات و یمه و یمی اوستا و وداها هستند
نگارنده قبلاً اساس اسطورهً آدم و حّوای تورات را همانند بسیاری از محققین اساطیر ادیان صرفاً مأخوذ از اسطورهً سومری آداپا (پدر موجب فناپذیری انسانها) می دانستم ولی آداپا(علی القاعده آداما) خادم معبد و ماهیگیر و نخستین انسان میرا و موجب فناپذیر شدن انسانها است و زنی همراه وی نیست. امّا در اسطورهً آپسو(خورشید جهان زیرین= یمه خشئته، جمشید اوستا و وداها) و تیامات(آما اوشوم گالانا= دوشیزهً روزی دهنده، یمی=همزاد) زن و شوهر در کنار هم ظاهر میشوند. آپسو نظیر آدم بی خیال و خواب آلود است؛ اِئا(خدای مارشکل زمین= اژی دهاک پدر، پدر اژی دهاک پسر=مردوک) آپسو را به خواب عمیقی فرو برده و به قتل میرساند(بنا به تورات در این حالت حّوا را از دندهً وی خلق می کند)، اما این امر باعث نابودی ماهیت آپسو نمیشود و فقط او را بی اراده می کند. بنابراین آپسو در جهان زیرین می ماند و جهان فرودین جایگاه اِئا/انکی مار شکل، "سرور آپسو" می شود.نامهای آپسو(آبزو) و تیامات(به زبان اوستایی یعنی مادر جهان زیرین، یمی) در زبان سومری همچنین به معانی پدر آب و مادر حیات که این معانی آنها را با آداپای قایقران و ماهیگیر و همچنین حّوا(از ریشهً حی و حیات) مربوط می سازد. در اسطوره همچنین از آپسو و تیامات به سان دو دریای آبهای شیرین و شور اطراف جزیرهً دیلمون (بحرین= دو دریا) اراده شده است. در تصاویر کتیبه های بابلی تیامات غالباً به شکل آنزو (سیمرغ نیمه شیر نیمه عقاب، خدای دانای باد و توفان بومیان دیرین فلات ایران) تصویر شده است. در بابل با الهام از اساطیر آپسو و تیامات و همچنین اسطورهً فریب خوردن از خدای مارشکل(اِئا) و میرا شدن آداپا (آدم) و التقات این دو داستان آدم و حّوا پدید آمده بوده است چه دریکی از آثار باستان شناسی بابلی نقشی از آدم و حّوای در حال خوردن سیب و مار خردمند و فریبکار حاضر در صحنه به تصویر کشیده شده است که توضیح آن نه در کتیبه های بابلی بلکه در تورات، سفر پیدایش، در اسطورهً آدم و حّوا نقل شده است. برای آشنایی مختصر با اصل سومری داستان پدید آمدن خدا/انسانها در اینجا مطالبی را به نقل از فصلنامهً علوم انسانی، شماره 1، نقل می نماییم:
2 . 1 . نمونههايى از اساطير كهن
قبل از اظهارنظر درباره تعريف فوق، بهتر مىبينم، توجه خواننده را به سه نمونه از اساطير جلب كنم; خواننده بعد از خواندن نمونهها و دقت و تامل در آنها خود با قضاوتهاى بهتر، نويسنده را در اداى حق مطلب يارى خواهد كرد. نخستين مثل را از «منظومه آفرينش بابلى» مىآورم. من البته بخشهايى از منظومه را در پى هم مىچينم:
«هنگام كه نه آسمان بود، نه زمين، نه ژرفا، نه نام. هنگام كه آپسو (13) تنها بود و تيامت (14) ... به آن هنگام كه هيچ ايزدى نبود، ... در آن سراست كه لحظه تصميم فرا مىرسد و سرنوشت آيندگان رقم مىخورد; او باز يافته شد، آن خردمندترين، كسى كه در عمل نخست مطلق گراست; او در مغاك ژرف باز يافته شد، مردوخ، در قلب آبهاى شيرين زاده شد. مردوخ در دل «آبهاى شيرين و مقدس» آفريده شد. ... :«كداميك از ما در نبرد بىپرواست؟ مردوخ قهرمان! تنها او چندان زورمند است كه مىتواند خونخواه باشد.» ... آنگاه آنان جادوكنان، شبحى را در برابر او ظاهر كردند و به مردوخ، آن نخستزاده فرزند گفتند: «اى خداوندگار، كلام تو در ميان ايزدان حكميت دارد، نابود مىكند، مىآفريند: آنگاه سخن بگو و اين شبح ناپديد خواهد شد باز به سخن درآى، دوباره ظاهر شود.» ...
مردوخ بر توفان، گردونه موحش خود سوار شد، كمر بربست، چهار تن از گروه مخوف را به يوغ افكند، چهار تنى كه داراى دندانهاى تيز و زهرناك بودند; كشنده، بىرحم، پايمالكننده، شتابگر كه بر هنرهاى تاراج و فنون كشتار آگاهى داشتند.
او آن در همشكننده را بر جانب راستخود گمارد كه بهتر ستيزهگر است; بر جانب چپ خويش خشم جنگجو را گمارد كه دليرترين افراد رامىترساند. اين زره را به خود پيچيد، خشونتى رو به ازدياد، هالهاى موحش; با كلامى سحرآميز لبهايش را به هم دوخت; گياه شفابخش كف دستش را فشرد; خداوندگار رهسپار شد، به سوى خروش فراز رونده تيامت گام برداشت...
خداوندگار تور افكند تا تيامت را به دام بياندازد، و ايمهولو (15) از پس آمد و بر چهره تيامت ضربت زد. وقتى يامتخميازهكشان دهان گشود تا وى را فرو بلعد، او ايمهولو را پيش راند تا دهان تيامتبسته نشود; پس بايد از آن طريق به شكمش فرو رفت; لاشه آماسكردهاش منفجر شد; تيامتخميازه كشيد و اكنون مردوخ تيرى افكند كه شكمش را دريد، احشائش بيرون ريخت و زهدانش گسيخت....
... خداوندگار به استراحت پرداخت;
به آن پيكر غولآسا خيره شد. انديشيد كه چگونه از آن استفاده كند و از آن لاشه مرده چه بيافريند، نخست آن را چون صدف حلزون دوكپهاى از هم گسيخت، با نيمه فوقانىاش گنبد آسمان را ساخت. نرده را فرو كشيد و نگهبانى بر آبها گماشت تا هرگز نگريزند... فراخى آسمان را گسترد... سال را اندازه گرفت...
در ميان دندههاى تيامت، دروازههايى به سمتخاور و باختر گشود... درخشش جواهر را به ماه داد، همه شبها را بدو بخشيد... آنگاه مردوخ به تيامتباز نگريست; از درياى تلخ، كف برگرفت... با دستهاى خود ابرها را به واسطه ميغ بخارآلود گسترد; راس آب را به سمت پايين فشرد. كوهها را بر آن انباشت و چشمههايى باز گذاشت تا جارى شود. فرات و دجله از چشمهاى تيامتسرچشمه گرفت... مردوخ تن بشست و جامههاى تميز پوشيد; چه، او شهريار آنان بود... هالهاى گرد سر داشت. در دست راست گرز جنگى در دست چپش عصاى صلح بود... ... او خداوند ماست; بگذار او را با نامهايش درود گوييم; بگذار او را با پنجاه نامش درود گوييم; نخست مردوخ، او فرزند خورشيد، و نخستين انفجار خورشيدى است. ... او انسان را آفريد. موجودى زنده، كه براى او كار كند; و ايزدان، آزاد و رها گام بردارند; بسازند و بشكنند. عشق ورزند و رها شوند...» (16)
نگارنده قبلاً اساس اسطورهً آدم و حّوای تورات را همانند بسیاری از محققین اساطیر ادیان صرفاً مأخوذ از اسطورهً سومری آداپا (پدر موجب فناپذیری انسانها) می دانستم ولی آداپا(علی القاعده آداما) خادم معبد و ماهیگیر و نخستین انسان میرا و موجب فناپذیر شدن انسانها است و زنی همراه وی نیست. امّا در اسطورهً آپسو(خورشید جهان زیرین= یمه خشئته، جمشید اوستا و وداها) و تیامات(آما اوشوم گالانا= دوشیزهً روزی دهنده، یمی=همزاد) زن و شوهر در کنار هم ظاهر میشوند. آپسو نظیر آدم بی خیال و خواب آلود است؛ اِئا(خدای مارشکل زمین= اژی دهاک پدر، پدر اژی دهاک پسر=مردوک) آپسو را به خواب عمیقی فرو برده و به قتل میرساند(بنا به تورات در این حالت حّوا را از دندهً وی خلق می کند)، اما این امر باعث نابودی ماهیت آپسو نمیشود و فقط او را بی اراده می کند. بنابراین آپسو در جهان زیرین می ماند و جهان فرودین جایگاه اِئا/انکی مار شکل، "سرور آپسو" می شود.نامهای آپسو(آبزو) و تیامات(به زبان اوستایی یعنی مادر جهان زیرین، یمی) در زبان سومری همچنین به معانی پدر آب و مادر حیات که این معانی آنها را با آداپای قایقران و ماهیگیر و همچنین حّوا(از ریشهً حی و حیات) مربوط می سازد. در اسطوره همچنین از آپسو و تیامات به سان دو دریای آبهای شیرین و شور اطراف جزیرهً دیلمون (بحرین= دو دریا) اراده شده است. در تصاویر کتیبه های بابلی تیامات غالباً به شکل آنزو (سیمرغ نیمه شیر نیمه عقاب، خدای دانای باد و توفان بومیان دیرین فلات ایران) تصویر شده است. در بابل با الهام از اساطیر آپسو و تیامات و همچنین اسطورهً فریب خوردن از خدای مارشکل(اِئا) و میرا شدن آداپا (آدم) و التقات این دو داستان آدم و حّوا پدید آمده بوده است چه دریکی از آثار باستان شناسی بابلی نقشی از آدم و حّوای در حال خوردن سیب و مار خردمند و فریبکار حاضر در صحنه به تصویر کشیده شده است که توضیح آن نه در کتیبه های بابلی بلکه در تورات، سفر پیدایش، در اسطورهً آدم و حّوا نقل شده است. برای آشنایی مختصر با اصل سومری داستان پدید آمدن خدا/انسانها در اینجا مطالبی را به نقل از فصلنامهً علوم انسانی، شماره 1، نقل می نماییم:
2 . 1 . نمونههايى از اساطير كهن
قبل از اظهارنظر درباره تعريف فوق، بهتر مىبينم، توجه خواننده را به سه نمونه از اساطير جلب كنم; خواننده بعد از خواندن نمونهها و دقت و تامل در آنها خود با قضاوتهاى بهتر، نويسنده را در اداى حق مطلب يارى خواهد كرد. نخستين مثل را از «منظومه آفرينش بابلى» مىآورم. من البته بخشهايى از منظومه را در پى هم مىچينم:
«هنگام كه نه آسمان بود، نه زمين، نه ژرفا، نه نام. هنگام كه آپسو (13) تنها بود و تيامت (14) ... به آن هنگام كه هيچ ايزدى نبود، ... در آن سراست كه لحظه تصميم فرا مىرسد و سرنوشت آيندگان رقم مىخورد; او باز يافته شد، آن خردمندترين، كسى كه در عمل نخست مطلق گراست; او در مغاك ژرف باز يافته شد، مردوخ، در قلب آبهاى شيرين زاده شد. مردوخ در دل «آبهاى شيرين و مقدس» آفريده شد. ... :«كداميك از ما در نبرد بىپرواست؟ مردوخ قهرمان! تنها او چندان زورمند است كه مىتواند خونخواه باشد.» ... آنگاه آنان جادوكنان، شبحى را در برابر او ظاهر كردند و به مردوخ، آن نخستزاده فرزند گفتند: «اى خداوندگار، كلام تو در ميان ايزدان حكميت دارد، نابود مىكند، مىآفريند: آنگاه سخن بگو و اين شبح ناپديد خواهد شد باز به سخن درآى، دوباره ظاهر شود.» ...
مردوخ بر توفان، گردونه موحش خود سوار شد، كمر بربست، چهار تن از گروه مخوف را به يوغ افكند، چهار تنى كه داراى دندانهاى تيز و زهرناك بودند; كشنده، بىرحم، پايمالكننده، شتابگر كه بر هنرهاى تاراج و فنون كشتار آگاهى داشتند.
او آن در همشكننده را بر جانب راستخود گمارد كه بهتر ستيزهگر است; بر جانب چپ خويش خشم جنگجو را گمارد كه دليرترين افراد رامىترساند. اين زره را به خود پيچيد، خشونتى رو به ازدياد، هالهاى موحش; با كلامى سحرآميز لبهايش را به هم دوخت; گياه شفابخش كف دستش را فشرد; خداوندگار رهسپار شد، به سوى خروش فراز رونده تيامت گام برداشت...
خداوندگار تور افكند تا تيامت را به دام بياندازد، و ايمهولو (15) از پس آمد و بر چهره تيامت ضربت زد. وقتى يامتخميازهكشان دهان گشود تا وى را فرو بلعد، او ايمهولو را پيش راند تا دهان تيامتبسته نشود; پس بايد از آن طريق به شكمش فرو رفت; لاشه آماسكردهاش منفجر شد; تيامتخميازه كشيد و اكنون مردوخ تيرى افكند كه شكمش را دريد، احشائش بيرون ريخت و زهدانش گسيخت....
... خداوندگار به استراحت پرداخت;
به آن پيكر غولآسا خيره شد. انديشيد كه چگونه از آن استفاده كند و از آن لاشه مرده چه بيافريند، نخست آن را چون صدف حلزون دوكپهاى از هم گسيخت، با نيمه فوقانىاش گنبد آسمان را ساخت. نرده را فرو كشيد و نگهبانى بر آبها گماشت تا هرگز نگريزند... فراخى آسمان را گسترد... سال را اندازه گرفت...
در ميان دندههاى تيامت، دروازههايى به سمتخاور و باختر گشود... درخشش جواهر را به ماه داد، همه شبها را بدو بخشيد... آنگاه مردوخ به تيامتباز نگريست; از درياى تلخ، كف برگرفت... با دستهاى خود ابرها را به واسطه ميغ بخارآلود گسترد; راس آب را به سمت پايين فشرد. كوهها را بر آن انباشت و چشمههايى باز گذاشت تا جارى شود. فرات و دجله از چشمهاى تيامتسرچشمه گرفت... مردوخ تن بشست و جامههاى تميز پوشيد; چه، او شهريار آنان بود... هالهاى گرد سر داشت. در دست راست گرز جنگى در دست چپش عصاى صلح بود... ... او خداوند ماست; بگذار او را با نامهايش درود گوييم; بگذار او را با پنجاه نامش درود گوييم; نخست مردوخ، او فرزند خورشيد، و نخستين انفجار خورشيدى است. ... او انسان را آفريد. موجودى زنده، كه براى او كار كند; و ايزدان، آزاد و رها گام بردارند; بسازند و بشكنند. عشق ورزند و رها شوند...» (16)
شنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۷
سرزمین دیلمون
محل سرزمین اساطیری دیلمون
نام سرزمین دیلمون را -که مکانش در سمت دریای بر آمدن خورشید (شرق بین النهرین) قید شده- در زبانهای سامی می توان سرزمین پوشیده از آب (مرداب) و همچنین جایگاه محصور با آب (جزیره) معنی نمود. معانی عام این نام معلوم میدارند که از این سرزمین اساطیری بابلیان سومری و اکدی بنادر و جزایر مهم خلیج فارس خصوصاً جزیرهً بحرین (به معنی لفظی سرزمین درون دریاها و مردابها)، بندر دیلم و جزیرهً خارک و همچنین سرزمین دیلمان ساحل دریای مازندران مراد بوده است. پیداست که هر دو نام دیلم و دیلمستان با نام سرزمین اساطیری دیلمون مربوط می باشند. در اسطورهً گیل گامش به صراحت سرزمین دیلمون در سمت دریای مصب رودخانه ها (مازندران) قید گردیده است که گیل گامش در سر راهش از بین النهرین بدانجا از کوه زردآلوخیز مشو (کوه میشو کنار شهر مرند) عبور می نماید. در این رابطه نام مرداب انزلی (سرزمین دیلمون=مردابی دارای داروی ضد پیری) بسیار جالب است چه طبق اسطورهً گیل گامش، وی گیاه جوانی را در آنجا از اوتناپیشتیم (خضر دارای حیات جاودانه) دریافت میدارد، ولی به هنگام خواب ماری آن را از وی می رباید. در کتیبه های سومری از کشتی های دیلمونی حاوی چوب و کالای دیگر به سومر سخن میرانند که بی شک مراد لنجهای مردم سواحل ایرانی خلیج فارس است. جالب است که اساطیر سومری نام خدای سرزمین دیلمون را به صورت انساگ ثبت نموده اند. در اینجا بی شک از دیلمون (سرزمین خورشید=اوتو) همان جزیرهً بحرین(سرزمین دو دریا) در خلیج فارس منظور است. چه انساگ (بهترین سرور) با شاگان/ساموکوآن(ایزد چهارپا شکل و پر مو و پر ریش بابلیها، ملقب به یاور انلیل و شیر کوهستان) مطابقت دارد. از آنجاییکه در اسطورهً دیلمون موکّداً از چاهای آب و رستنیهای دیلمون صحبت میشود، بنابراین به احتمال زیاد نام انساگ(بهترین سرور) اسم مترادف دیگری بر نینورتا (خدای کامل و سالم و سالم نگهدارندهً چهارپایان و ایزد کشاورزی به طریق استفاده از چاه و کانال در آبیاری با سمبل گاو آهن بوده است)، اوروتال خبر هرودوت (یعنی ایزد کامل و سالم) که با خدایان بابلی نبو(=نامی/فریادرس، پسر مردوک)، نین گیرسو(ایزد فریادرس= یغوث، با سمبل شیر بالدار= اسدالله) یکی به شمار رفته است. این همان خدای قبیله ای اعراب است که در اساطیر به صورت اسماعیل، سلمان فارسی خندق ساز، سلیمان معبد ساز (پسر داود=مردوک) و در دین کهن اعراب به شکل بتان صلم و یغوث در مقام نیای اساطیری اعراب ظاهر میشود. ظاهراً نام کهن دیگر بحرین یعنی اوال که به نظر میرسد در اصل نام شهری بوده است که اکنون نیز موجود است در اصل با خدای اوال (ایزد سزاوار به شکل نخستین گاونر شاخدار، ذوالقرنین خداگونه) مردم کهن بحرین مطابقت دارد که نام پیش از اسلام بحرین و همچنین نام بت معروفی در شبه جزیرهً عربستان بوده است. گاو شاخدار در اساطیر و اعتقادات بابلی خصوصاً نمودار ونشانهً خدایی به نامهای سومری بابّار(درخشان)، آمار(گوساله)، آماربانداانلیل آ (گوسالهً خدای آسمان و هوا) و به نام اکدی سین(سوئن، ماه) می بوده است. تحت نام سین(ماه) نیز این ایزد یک گاوشاخدار(قرنو) و یک میوهً خودرو معرفی شده است. طبق سرودی معروف این ایزد از پدرش انلیل(ایزد آسمان و هوا) خواهان چنین الطافی میشود:"در رود به من آب فراوان بده، در دشت غلهً بسیار برویان، در باتلاق علف و نی برویان، به نخلستان و تاکستان عسل و شراب ببخش، در قصر حیات طولانی به من عطا کن." نام بحرین در منابع یونانی کهن عهد اسکندر مقدونی و جانشینانش تیلوس آمده است که در زبان عرب مترادف با نام منامه پایتخت بحرین به معنی جایگاه خواب و استراحت است. به نظر میرسد این معانی در رؤیایی و افسانه ای شدن جزیرهً بحرین عهد باستان نقش مهمی داشته اند. در قرآن سورهً کهف صحبت از سفر دریایی موسی (مردوک/موش هوشو) و برادر و مصاحبش یوشع (نینازو، سرور شفابخش) در مجمع بحرین (اطراف بحرین) و ملاقاتشان با پیر دانای دریاها(ائا/انکی، اوانس نیمه ماهی-نیمه انسان) است. موسی دارای عصای جادویی مارشکل به عنوان برادر هارون (ایشکورا، آداد) همان انکی پدر مردوک(تئوژیه= مار نیرومند) است چه خود انکی/ائا (مار خردمند باغ عدن تورات) نیز اغلب به شکل مار تجسم میشده است.
بهشت سومری یا سرزمین جاودانی دیلمون از نگاه سومریان
سرزمین دیلمون مقدس است
سرزمین دیلمون پاک است
سرزمین دیلمون پاکیزه است
سرزمین دیلمون روشن است
در دیلمون کلاغ سیاه نمی نالد
مرغ وحشی ناله سر نمی دهد
شیر کسی را نمی درد
گرگ بره را نمی درد
سگ وحشی کودکان را نمی برد پرنده دست رنج بیوه زنان را نمیرباید
هیچکس از درد نمی نالد
هیچکس نوحه نمی خواند
هیچکس سوگواری نمی کند
کتیبهً سومری ـ پیدا شده در شهر باستانی نیپور
((کریمرـص۱۶۸ـ۱۸۱:هوکــ ص ۱۵۶
اما افسانه ً سومری که با خواندن آن به شباهت های فراوانی حتی با باورهای امروزی پی می بریم افسانهً انکی(Enki) خدای آب و نینهورساگ(Ninhursag) خدا-بانوی زمین است. این افسانه را با هم بخوانیم و شباهتها را ببینیم:
سومریان معتقد به سرزمینی پاک و مقدس به نام دیلمون (Dilmun) بودند که مظهر روشنایی و پاکی و سلامتی بود. باغ مقدس که خدایان در آن زندگی می کردند. آنچه برای زنده ماندن این باغ لازم بود آب تازه بود که اوتو (Utu) خدای خورشید باید از زمین به آن باغ مقدس بیاورد. اوتو آب تازه را از زمین به باغ می آورد و همه ی باغ پر از میوه و سبزه و طراوت می شود.
همین موضوع آوردن آب از زمین برای تازگی و طراوت باغ مقدس در افسانه ی آفرینش در تورات (10-2) به این صورت آمده است: "اما آب از زمین بیرون می آمد و خشکیها را سیراب می کرد."
در این باغ بارور شده و پر طراوت نینهورساگ از سه نسل بانو-خدایان، 8 گیاه مقدس پدید می آورد و می رویاند. اما انکی می خواهد که این 8 گیاه مقدس را بخورد و فرمانبر او ایسیمود دوچهره آن 8 گیاه مقدس را به پیش انکی می آورد و انکی یکی یکی آنها را می خورد:
"انکی در سبزه زار به اطراف می نگرد، به اطراف می نگرد"
انکی به فرمانبرش ایسیمود می گوید:
"من فرمان می دهم، من می خواهم درون آنها را دریابم،
این چه گیاهی ست؟ این چه گیاهی ست؟"
و فرمانبرش پاسخ می دهد:
"پادشاه من، این گیاه درختی است،
او گیاه را می بُرد. انکی گیاه را می خورد.
پادشاه من، گیاه عسل،
گیاه را می چیند. انکی گیاه را می خورد.
پادشاه من، گیاه وحشی کنار راهها،
گیاه را می بُرد، انکی گیاه را می خورد. ...."
و متن ادامه دارد تا انکی هر هشت گیاه مقدس را می خورد. در اینجا نینهورساگ خشمگین و ناراحت می شود و انکی را به مرگ نفرین می کند و از صحنه ی ماجرا خارج می شود.
هشت عضو اصلی بدن انکی بیمار می شود و انکی به بستر بیماری سخت می افتد. سرانجام انلیل پادشاه خدایان موفق می شود تا نینهورساگ را پیش انکی بیاورد و تنها اوست که می تواند بیماری سخت انکی را درمان کند.
رویدادهای موازی و مشابه هم درماجرای شکستن تقدس گیاه در بهشت سومری آشکار است. و بخاطر داشته باشیم که فاصله ی زمانی این اسطوره ها و برداشت توراتی آن به حداقل دو هزار سال می رسد.
این اسطوره در جایی مفصلتر ذکر گردیده است که ما آن را نیز قید می کنیم:
انکی ونین خورسَگ:
بر اساس منظومه اسطوره ای آسمانی دیلمون محلی است مطهر، پاکیزه ودرخشان.آنجا سرزمینی است که در آنجا به هحتمال بیماری و مرگ وجود ندارد.آنجا شهری است که به فرمان انکی، خدای آبها آنجا مملو از آبهای شیرین و مزارع سرشار از غله شده، و بنابراین به "خانۀ اسکله های ساحلی سرزمین " شهرت یافته است. الهه نین خورسَگ، "مادر سرزمین " از انکی باردار می شود، و پس از نه روز بارداری بدون تحمل درد و تقلا الهه نین مو را به دنیا می آورد. سپس انکی دختر خویش، نین مو، را باردار می کند، و او به همان شیوۀ مادر نین خورسَگ، الهه ای به نام نین کورَّ را به دنیا می آورد.آنگاه انکی نوۀ خویش نین کوَّر را باردار می کند، و او الهه اوتّو را به دنیا می آورد.الهۀ دیگری نام نین سیگ را باید به عنوان چهارمین تولد به جمع سه الهۀ بالا افزود.نین مو ونین سیگ با قضاوت از روی نامی که دارند (بانویی که به ثمر می آورند) یا (بانویی که سبز می کند) ، به نظر می رسد الهه هایی باشند که فعالیت های آنها در اصل با گیاهان ارتباط داشته است. الهه نین کور" بانوی کوهستان" یا شاید " بانوی جهان زیرین" الهه ای است که فعالیتهای او ظاهراً به کار با سنگ منحصر بوده است و الهه اوتّو به احتمال الهه ای است که فعالیتهای او با لباس و به طور کلی پوشش ارتباط داشته است. انکی اکنون آشکارا خود را آمادۀ باردار کردن نتیجۀ خویش اوتّو کرده است که خورسَگ، مادر بزرگ، دخالت کرده ونصایحی را به اوتّو می دهد. اوتوّ به احتمال طبق دستور نین خورسَگ بر آن می شود که با انکی ازدواج نکند مگر آنکه وی برای او هدیه ای شامل خیار وسیب و انگور بیاورد.اگر این برداشت درست بوده باشد می بینیم که انکی از باغبانی خیار و سیب و انگور دریافت می دارد. باغبان به احتمال میوه ها را در برابر آبیاری به کمک سدها، کانالها، ومحلهای کشت نشده در اختیار انکی قرار می دهد. انکی آنها را به عنوان هدیه برای اوتّو می آورد، و اوتّو با شادمانی او را پذیرا شده وبا وی ازدواج می کند. به روایتی اوتو را با شراب مست کرده و به کامجویی می پردازد. اما از این ازدواج به احتمال هیچ الهه ای متولد نمی شود. به جای آن به نظر می رسد ازدواج اینها منجر به رویش هشت گیاه متفاوت می شود که عبارت از:گیاه"درخت"، گیاه "عسل"، گیاه"علف هرز جاده"، گیاه " اَپسَر"، گیاه"خار"، گیاه"چسب"، گیاهی که نام آن نا مفهوم است، وگیاه"درخت فلوس". و اکنون انکی مرتکب عمل گناه آلود می شود.او همانگونه که در سرزمین مردابی به پیرامون خویش می نگریست، متوجه هشت گیاه می شود وبه احتمال مصمم می شود تا سرنوشت آنها را تعیین کند.اما به نظر می رسد که نخست می بایست قلب آنها را بشناسد، یعنی اینکه به احتمال می بایست آنها را مزه کند.بنا براین، پیک او ایسیمود، هدای دو صورتی، هر هشت گیاه را می چیند و برای انکی می آورد، و او آنها را یکی پس از دیگری می خورد. الهه نین خورسَگ که در واقع مسؤول به وجود آمدن گیاهان بالا بود، از کار انکی خشمگین می شود، واو را نفرین کرده می گوید: تا زمانی که زنده است با " چشم زندگی" به اونگاه خواهد کرد، وبا بیان این جمله بی درنگ نا پدید می شود. در نتیجهً نفرین او چاهها و رودخانه ها خشک میشوند و آب در اعماق زمین پنهان میگردد. بی تردید در نتیجه نفرین او انکی به تدریج لاغر ونحیف می شود، و اَنونَّکی، خدایان " بزرگ" اما بی نام سومری، خاک می نشینند.در این مرحله روباه برای نجات می آید.وی از انلیل، فرمانروای مجمع خدایان سومری می پرسد اگر نین خورسَگ را به مجمع خدایان باز گرداند چه چیزی را به عنوان پاداش به وی خواهد داد.انلیل پاداش او را تعیین می کند، و روباه با اطمینان خاطر به نحوی موفق می شود نین خورسَگ را به مجمع خدایان در دیلمون باز گرداند. آنگاه نین خورسگ انکی در حال مرگ را بر فرج خویش نشانده از او می پرسد که در کدام عضو از بدن خویش احساس درد می کند. انکی عضوی از بدن را نام می برد که او را می آزارد، و نین خورسَگ وی را آگاه می سازد که وی موجبات تولد خدایی را برای او فراهم آورده است. مفهوم این گفته آن است که تولد آن خدا موجب بهبود عضو بیمار خواهد شد.به همین ترتیب، نین خورسَگ پرسش خویس را هشت بار تکرار می کند.هر بار انکی یکی از اعضای دردناک بدن را نام می برد، ونین خورسَگ تولد خدایی در رابطۀ با آن را اعلام می دارد. سرانجام، به احتمال به در خواست نین خورسَگ انکی سرنوشت خدایان تازه متولد را رقم زده و آخرین آنها به نام اِنساگ(یا انساگیل) را به مقام "خدای حامی دیلمون " منصوب می کند.
نام سرزمین دیلمون را -که مکانش در سمت دریای بر آمدن خورشید (شرق بین النهرین) قید شده- در زبانهای سامی می توان سرزمین پوشیده از آب (مرداب) و همچنین جایگاه محصور با آب (جزیره) معنی نمود. معانی عام این نام معلوم میدارند که از این سرزمین اساطیری بابلیان سومری و اکدی بنادر و جزایر مهم خلیج فارس خصوصاً جزیرهً بحرین (به معنی لفظی سرزمین درون دریاها و مردابها)، بندر دیلم و جزیرهً خارک و همچنین سرزمین دیلمان ساحل دریای مازندران مراد بوده است. پیداست که هر دو نام دیلم و دیلمستان با نام سرزمین اساطیری دیلمون مربوط می باشند. در اسطورهً گیل گامش به صراحت سرزمین دیلمون در سمت دریای مصب رودخانه ها (مازندران) قید گردیده است که گیل گامش در سر راهش از بین النهرین بدانجا از کوه زردآلوخیز مشو (کوه میشو کنار شهر مرند) عبور می نماید. در این رابطه نام مرداب انزلی (سرزمین دیلمون=مردابی دارای داروی ضد پیری) بسیار جالب است چه طبق اسطورهً گیل گامش، وی گیاه جوانی را در آنجا از اوتناپیشتیم (خضر دارای حیات جاودانه) دریافت میدارد، ولی به هنگام خواب ماری آن را از وی می رباید. در کتیبه های سومری از کشتی های دیلمونی حاوی چوب و کالای دیگر به سومر سخن میرانند که بی شک مراد لنجهای مردم سواحل ایرانی خلیج فارس است. جالب است که اساطیر سومری نام خدای سرزمین دیلمون را به صورت انساگ ثبت نموده اند. در اینجا بی شک از دیلمون (سرزمین خورشید=اوتو) همان جزیرهً بحرین(سرزمین دو دریا) در خلیج فارس منظور است. چه انساگ (بهترین سرور) با شاگان/ساموکوآن(ایزد چهارپا شکل و پر مو و پر ریش بابلیها، ملقب به یاور انلیل و شیر کوهستان) مطابقت دارد. از آنجاییکه در اسطورهً دیلمون موکّداً از چاهای آب و رستنیهای دیلمون صحبت میشود، بنابراین به احتمال زیاد نام انساگ(بهترین سرور) اسم مترادف دیگری بر نینورتا (خدای کامل و سالم و سالم نگهدارندهً چهارپایان و ایزد کشاورزی به طریق استفاده از چاه و کانال در آبیاری با سمبل گاو آهن بوده است)، اوروتال خبر هرودوت (یعنی ایزد کامل و سالم) که با خدایان بابلی نبو(=نامی/فریادرس، پسر مردوک)، نین گیرسو(ایزد فریادرس= یغوث، با سمبل شیر بالدار= اسدالله) یکی به شمار رفته است. این همان خدای قبیله ای اعراب است که در اساطیر به صورت اسماعیل، سلمان فارسی خندق ساز، سلیمان معبد ساز (پسر داود=مردوک) و در دین کهن اعراب به شکل بتان صلم و یغوث در مقام نیای اساطیری اعراب ظاهر میشود. ظاهراً نام کهن دیگر بحرین یعنی اوال که به نظر میرسد در اصل نام شهری بوده است که اکنون نیز موجود است در اصل با خدای اوال (ایزد سزاوار به شکل نخستین گاونر شاخدار، ذوالقرنین خداگونه) مردم کهن بحرین مطابقت دارد که نام پیش از اسلام بحرین و همچنین نام بت معروفی در شبه جزیرهً عربستان بوده است. گاو شاخدار در اساطیر و اعتقادات بابلی خصوصاً نمودار ونشانهً خدایی به نامهای سومری بابّار(درخشان)، آمار(گوساله)، آماربانداانلیل آ (گوسالهً خدای آسمان و هوا) و به نام اکدی سین(سوئن، ماه) می بوده است. تحت نام سین(ماه) نیز این ایزد یک گاوشاخدار(قرنو) و یک میوهً خودرو معرفی شده است. طبق سرودی معروف این ایزد از پدرش انلیل(ایزد آسمان و هوا) خواهان چنین الطافی میشود:"در رود به من آب فراوان بده، در دشت غلهً بسیار برویان، در باتلاق علف و نی برویان، به نخلستان و تاکستان عسل و شراب ببخش، در قصر حیات طولانی به من عطا کن." نام بحرین در منابع یونانی کهن عهد اسکندر مقدونی و جانشینانش تیلوس آمده است که در زبان عرب مترادف با نام منامه پایتخت بحرین به معنی جایگاه خواب و استراحت است. به نظر میرسد این معانی در رؤیایی و افسانه ای شدن جزیرهً بحرین عهد باستان نقش مهمی داشته اند. در قرآن سورهً کهف صحبت از سفر دریایی موسی (مردوک/موش هوشو) و برادر و مصاحبش یوشع (نینازو، سرور شفابخش) در مجمع بحرین (اطراف بحرین) و ملاقاتشان با پیر دانای دریاها(ائا/انکی، اوانس نیمه ماهی-نیمه انسان) است. موسی دارای عصای جادویی مارشکل به عنوان برادر هارون (ایشکورا، آداد) همان انکی پدر مردوک(تئوژیه= مار نیرومند) است چه خود انکی/ائا (مار خردمند باغ عدن تورات) نیز اغلب به شکل مار تجسم میشده است.
بهشت سومری یا سرزمین جاودانی دیلمون از نگاه سومریان
سرزمین دیلمون مقدس است
سرزمین دیلمون پاک است
سرزمین دیلمون پاکیزه است
سرزمین دیلمون روشن است
در دیلمون کلاغ سیاه نمی نالد
مرغ وحشی ناله سر نمی دهد
شیر کسی را نمی درد
گرگ بره را نمی درد
سگ وحشی کودکان را نمی برد پرنده دست رنج بیوه زنان را نمیرباید
هیچکس از درد نمی نالد
هیچکس نوحه نمی خواند
هیچکس سوگواری نمی کند
کتیبهً سومری ـ پیدا شده در شهر باستانی نیپور
((کریمرـص۱۶۸ـ۱۸۱:هوکــ ص ۱۵۶
اما افسانه ً سومری که با خواندن آن به شباهت های فراوانی حتی با باورهای امروزی پی می بریم افسانهً انکی(Enki) خدای آب و نینهورساگ(Ninhursag) خدا-بانوی زمین است. این افسانه را با هم بخوانیم و شباهتها را ببینیم:
سومریان معتقد به سرزمینی پاک و مقدس به نام دیلمون (Dilmun) بودند که مظهر روشنایی و پاکی و سلامتی بود. باغ مقدس که خدایان در آن زندگی می کردند. آنچه برای زنده ماندن این باغ لازم بود آب تازه بود که اوتو (Utu) خدای خورشید باید از زمین به آن باغ مقدس بیاورد. اوتو آب تازه را از زمین به باغ می آورد و همه ی باغ پر از میوه و سبزه و طراوت می شود.
همین موضوع آوردن آب از زمین برای تازگی و طراوت باغ مقدس در افسانه ی آفرینش در تورات (10-2) به این صورت آمده است: "اما آب از زمین بیرون می آمد و خشکیها را سیراب می کرد."
در این باغ بارور شده و پر طراوت نینهورساگ از سه نسل بانو-خدایان، 8 گیاه مقدس پدید می آورد و می رویاند. اما انکی می خواهد که این 8 گیاه مقدس را بخورد و فرمانبر او ایسیمود دوچهره آن 8 گیاه مقدس را به پیش انکی می آورد و انکی یکی یکی آنها را می خورد:
"انکی در سبزه زار به اطراف می نگرد، به اطراف می نگرد"
انکی به فرمانبرش ایسیمود می گوید:
"من فرمان می دهم، من می خواهم درون آنها را دریابم،
این چه گیاهی ست؟ این چه گیاهی ست؟"
و فرمانبرش پاسخ می دهد:
"پادشاه من، این گیاه درختی است،
او گیاه را می بُرد. انکی گیاه را می خورد.
پادشاه من، گیاه عسل،
گیاه را می چیند. انکی گیاه را می خورد.
پادشاه من، گیاه وحشی کنار راهها،
گیاه را می بُرد، انکی گیاه را می خورد. ...."
و متن ادامه دارد تا انکی هر هشت گیاه مقدس را می خورد. در اینجا نینهورساگ خشمگین و ناراحت می شود و انکی را به مرگ نفرین می کند و از صحنه ی ماجرا خارج می شود.
هشت عضو اصلی بدن انکی بیمار می شود و انکی به بستر بیماری سخت می افتد. سرانجام انلیل پادشاه خدایان موفق می شود تا نینهورساگ را پیش انکی بیاورد و تنها اوست که می تواند بیماری سخت انکی را درمان کند.
رویدادهای موازی و مشابه هم درماجرای شکستن تقدس گیاه در بهشت سومری آشکار است. و بخاطر داشته باشیم که فاصله ی زمانی این اسطوره ها و برداشت توراتی آن به حداقل دو هزار سال می رسد.
این اسطوره در جایی مفصلتر ذکر گردیده است که ما آن را نیز قید می کنیم:
انکی ونین خورسَگ:
بر اساس منظومه اسطوره ای آسمانی دیلمون محلی است مطهر، پاکیزه ودرخشان.آنجا سرزمینی است که در آنجا به هحتمال بیماری و مرگ وجود ندارد.آنجا شهری است که به فرمان انکی، خدای آبها آنجا مملو از آبهای شیرین و مزارع سرشار از غله شده، و بنابراین به "خانۀ اسکله های ساحلی سرزمین " شهرت یافته است. الهه نین خورسَگ، "مادر سرزمین " از انکی باردار می شود، و پس از نه روز بارداری بدون تحمل درد و تقلا الهه نین مو را به دنیا می آورد. سپس انکی دختر خویش، نین مو، را باردار می کند، و او به همان شیوۀ مادر نین خورسَگ، الهه ای به نام نین کورَّ را به دنیا می آورد.آنگاه انکی نوۀ خویش نین کوَّر را باردار می کند، و او الهه اوتّو را به دنیا می آورد.الهۀ دیگری نام نین سیگ را باید به عنوان چهارمین تولد به جمع سه الهۀ بالا افزود.نین مو ونین سیگ با قضاوت از روی نامی که دارند (بانویی که به ثمر می آورند) یا (بانویی که سبز می کند) ، به نظر می رسد الهه هایی باشند که فعالیت های آنها در اصل با گیاهان ارتباط داشته است. الهه نین کور" بانوی کوهستان" یا شاید " بانوی جهان زیرین" الهه ای است که فعالیتهای او ظاهراً به کار با سنگ منحصر بوده است و الهه اوتّو به احتمال الهه ای است که فعالیتهای او با لباس و به طور کلی پوشش ارتباط داشته است. انکی اکنون آشکارا خود را آمادۀ باردار کردن نتیجۀ خویش اوتّو کرده است که خورسَگ، مادر بزرگ، دخالت کرده ونصایحی را به اوتّو می دهد. اوتوّ به احتمال طبق دستور نین خورسَگ بر آن می شود که با انکی ازدواج نکند مگر آنکه وی برای او هدیه ای شامل خیار وسیب و انگور بیاورد.اگر این برداشت درست بوده باشد می بینیم که انکی از باغبانی خیار و سیب و انگور دریافت می دارد. باغبان به احتمال میوه ها را در برابر آبیاری به کمک سدها، کانالها، ومحلهای کشت نشده در اختیار انکی قرار می دهد. انکی آنها را به عنوان هدیه برای اوتّو می آورد، و اوتّو با شادمانی او را پذیرا شده وبا وی ازدواج می کند. به روایتی اوتو را با شراب مست کرده و به کامجویی می پردازد. اما از این ازدواج به احتمال هیچ الهه ای متولد نمی شود. به جای آن به نظر می رسد ازدواج اینها منجر به رویش هشت گیاه متفاوت می شود که عبارت از:گیاه"درخت"، گیاه "عسل"، گیاه"علف هرز جاده"، گیاه " اَپسَر"، گیاه"خار"، گیاه"چسب"، گیاهی که نام آن نا مفهوم است، وگیاه"درخت فلوس". و اکنون انکی مرتکب عمل گناه آلود می شود.او همانگونه که در سرزمین مردابی به پیرامون خویش می نگریست، متوجه هشت گیاه می شود وبه احتمال مصمم می شود تا سرنوشت آنها را تعیین کند.اما به نظر می رسد که نخست می بایست قلب آنها را بشناسد، یعنی اینکه به احتمال می بایست آنها را مزه کند.بنا براین، پیک او ایسیمود، هدای دو صورتی، هر هشت گیاه را می چیند و برای انکی می آورد، و او آنها را یکی پس از دیگری می خورد. الهه نین خورسَگ که در واقع مسؤول به وجود آمدن گیاهان بالا بود، از کار انکی خشمگین می شود، واو را نفرین کرده می گوید: تا زمانی که زنده است با " چشم زندگی" به اونگاه خواهد کرد، وبا بیان این جمله بی درنگ نا پدید می شود. در نتیجهً نفرین او چاهها و رودخانه ها خشک میشوند و آب در اعماق زمین پنهان میگردد. بی تردید در نتیجه نفرین او انکی به تدریج لاغر ونحیف می شود، و اَنونَّکی، خدایان " بزرگ" اما بی نام سومری، خاک می نشینند.در این مرحله روباه برای نجات می آید.وی از انلیل، فرمانروای مجمع خدایان سومری می پرسد اگر نین خورسَگ را به مجمع خدایان باز گرداند چه چیزی را به عنوان پاداش به وی خواهد داد.انلیل پاداش او را تعیین می کند، و روباه با اطمینان خاطر به نحوی موفق می شود نین خورسَگ را به مجمع خدایان در دیلمون باز گرداند. آنگاه نین خورسگ انکی در حال مرگ را بر فرج خویش نشانده از او می پرسد که در کدام عضو از بدن خویش احساس درد می کند. انکی عضوی از بدن را نام می برد که او را می آزارد، و نین خورسَگ وی را آگاه می سازد که وی موجبات تولد خدایی را برای او فراهم آورده است. مفهوم این گفته آن است که تولد آن خدا موجب بهبود عضو بیمار خواهد شد.به همین ترتیب، نین خورسَگ پرسش خویس را هشت بار تکرار می کند.هر بار انکی یکی از اعضای دردناک بدن را نام می برد، ونین خورسَگ تولد خدایی در رابطۀ با آن را اعلام می دارد. سرانجام، به احتمال به در خواست نین خورسَگ انکی سرنوشت خدایان تازه متولد را رقم زده و آخرین آنها به نام اِنساگ(یا انساگیل) را به مقام "خدای حامی دیلمون " منصوب می کند.
سهشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۷
پرسورام هندوان همان کیخسرو است
از پرسورام و کارته ویریای مهابهارتا هم به ترتیب همان کیخسرو و افراسیاب منظور می باشند:
براساس مهابهارتا، پادشاهي قدرتمند موسوم به ارجونا كارته ويريا روزي به كلبه پدر پرسورام وارد شد و در آن هنگام مادر پرسورام به نام رنوكا(جنگجو=جریره) در كلبه تنها بود و آنها گاوي داشتند كه هر چه از او ميخواستند از پستان گاو بدر ميآمد. پس رنوكا انواع طعام و اشربه و حلوا براي كارته ويريا فراهم كرد. كارتهويريا به يكي از ملازمان خود گفت اين زن اين همه طعام را از كجا ميآورد؟ پس آن كس آمده و قصه آن گاو را به كارته ويريا (شاه بسیار ویرانگر= افراسیاب)گفت، كارته ويريا كسان خود را فرمود تا آن گاو را به زور ربوده و با خود ببرند. وقتي پرسورام(کیخسرومطیع کنندهً پارسها) از ماجرا با اطلاع ميشود در قهر شده و به سراغ كارته ويريا ميرود و او را در نبردي تن به تن به هلاكت ميرساند. پسران كارته ويريا از مرگ پدر مطلع شده و زماني كه پرسورام در خانه نبود، به انتقام خون پدر، جمدگني (=مخلوق همزاد آتش، فرود/سیاوش) را كشتند. زماني كه پرسورام به خانه آمد، پدر را كشته ديد و در اندوه فراوان فرو رفت و چون از ماتمداري پدر فارغ گشت، سوگند ياد نمود كه به عوض خون پدر، يك كشتري (شاه) را در عالم زنده نگذارد. پس سلاح خود را برداشته به جنگ پسران كارته ويريا رفت و همه ايشان را با لشكر كشت. بعد از آن 21 مرتبه برگرد عالم گرديد و تمام كشتريان (شاهان) را كه در عالم بودند همه را كشت و تخم ايشان را بر انداخت و در ناحيه كوروكشترَ پنج حوض (تالاب) كلان درست كرد و تمام آن حوضها را از خون كشتريان(شاهان) پر كرد و از خون، آب به جهت پدران خود داد. جالب است که در اسطورهً ارجونا کارته ویرا(عزیز ویرانگر، همان مادیای اسکیتی/افراسیاب ملقب به عزیز مصر که از مصرباج ستانی کرد = یوسف تورات و قرآن) و پرسورام (کیخسرو، کی آخسارو، هوخشتره) از سودابه/سوداوه(الههً پوشیده و باکره= ایشتار/استر) و صحراگردان هایهایا(مردم اسب پرور سکایی) نام برده شده است.
براساس مهابهارتا، پادشاهي قدرتمند موسوم به ارجونا كارته ويريا روزي به كلبه پدر پرسورام وارد شد و در آن هنگام مادر پرسورام به نام رنوكا(جنگجو=جریره) در كلبه تنها بود و آنها گاوي داشتند كه هر چه از او ميخواستند از پستان گاو بدر ميآمد. پس رنوكا انواع طعام و اشربه و حلوا براي كارته ويريا فراهم كرد. كارتهويريا به يكي از ملازمان خود گفت اين زن اين همه طعام را از كجا ميآورد؟ پس آن كس آمده و قصه آن گاو را به كارته ويريا (شاه بسیار ویرانگر= افراسیاب)گفت، كارته ويريا كسان خود را فرمود تا آن گاو را به زور ربوده و با خود ببرند. وقتي پرسورام(کیخسرومطیع کنندهً پارسها) از ماجرا با اطلاع ميشود در قهر شده و به سراغ كارته ويريا ميرود و او را در نبردي تن به تن به هلاكت ميرساند. پسران كارته ويريا از مرگ پدر مطلع شده و زماني كه پرسورام در خانه نبود، به انتقام خون پدر، جمدگني (=مخلوق همزاد آتش، فرود/سیاوش) را كشتند. زماني كه پرسورام به خانه آمد، پدر را كشته ديد و در اندوه فراوان فرو رفت و چون از ماتمداري پدر فارغ گشت، سوگند ياد نمود كه به عوض خون پدر، يك كشتري (شاه) را در عالم زنده نگذارد. پس سلاح خود را برداشته به جنگ پسران كارته ويريا رفت و همه ايشان را با لشكر كشت. بعد از آن 21 مرتبه برگرد عالم گرديد و تمام كشتريان (شاهان) را كه در عالم بودند همه را كشت و تخم ايشان را بر انداخت و در ناحيه كوروكشترَ پنج حوض (تالاب) كلان درست كرد و تمام آن حوضها را از خون كشتريان(شاهان) پر كرد و از خون، آب به جهت پدران خود داد. جالب است که در اسطورهً ارجونا کارته ویرا(عزیز ویرانگر، همان مادیای اسکیتی/افراسیاب ملقب به عزیز مصر که از مصرباج ستانی کرد = یوسف تورات و قرآن) و پرسورام (کیخسرو، کی آخسارو، هوخشتره) از سودابه/سوداوه(الههً پوشیده و باکره= ایشتار/استر) و صحراگردان هایهایا(مردم اسب پرور سکایی) نام برده شده است.
شنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۷
تاریخچهً منشأ نمازهای اسلامی و زرتشتی
نماز و روزهً طولانی مسلمین مأخوذ از یهود و نمازهای پنجگانه زرتشتیان یادگار عهد اعراب است
اسلام تعمیم و ترویج فرهنگ مساوات برده داری الهی است بر روی زمین و نماز وسیلهً آن و امپریالیستها از این خواب و غفلت بزرگ بساط رنگین می کنند. گرچه نماز، این سنت بدوی از خود بیگانه نما و اندیشه کُش و وقت کش به اشکال مختلف آن در نزد صابیان و یهود و مسیحیان هم وجود دارد ولی تعداد اوقات نماز به شکل افراطی پنجگانهً روزانهً آن نه در نزد آنان، بلکه تنها در نزد زرتشتیان عهد اعراب شایع و رایج بوده است که خود سوغات مسلمین است. گرچه هر کدام ازاین نمازهای تشریفاتی زرتشتی از یک جمله تشکیل یافته است. امّا اعراب مسلمان با طولانی ساختن متن این نمازهای ملل سامی یهود و صابی به سیاق خودشان از آن به عنوان وسیلهً بّرایی برای پرورش افراد مسلمان(تسلیم بی قید و شرط مقابل خدای موهومی و عوامل زمینی آن) و برای از خود بیگانه نمودن ایشان استفادهً بنیادی نموده اند. بی شک روزهً مسلمین نظیر نمازشان به تقلید ازقبایل عرب کلیمی مدینه پدید آمده است که سرانجام به سبب دارائیهایشان توسط بنیانگذاران اسلام به سرنوشت دردناکی گرفتار آمدند. وجه اشتراک مهم نمازهای زرتشتی و اسلامی سوای اوقات و وضوع آنها عبارت "به نام ایزد بخشندهً بخشایشگر مهربان" است که لابد نزد اعراب به صورت بسم الله الرحمان و الرحیم ذکر میشده است. یقیناً ایرانیان عهد اعراب خود این عبارت را از سامیان کهن بین النهرین و عربستان گرفته بوده اند که خدای بزرگ اِل(الله) را از عهد دیرین با عنوان خدای رحمان و رحیم می شناختند. این خود به وضوح نشانگر آن است که زرتشتیان مغلوب شده توسط اعراب، شکل جدید نماز خود از همین اربابان جدیدشان و به قیاس از نمازهای آنان گرفته اند. دلیل این گفته آن است که در میان صد و یک نام خدای کتب زرتشتی، به معادل نام رحمان و رحیم بر نمی خوریم. در باب صفت رحمان و رحیم الله گفتنی است محمد در مکه رسالت خود را به همین نام و نشان رحمان و رحیم وی شروع نمود ولی بعد از گذشت 12 سال نبرد عقیدتی نه چندان منطقی، که با به کار گیری چماق کفر و الحاد صورت میگرفت، پیشرفت شایانی حاصل نشد. اما چون در مدینه عملا به صفت قاسم الجبارین الله متوسل شد و شمشیر را به کار برد، قبایل ثروتمند یهود را کشتار و اموالشان را غارت کرد، راه عملی رهبری وی گشوده شد گرچه هدف والای اولیهً وی هم در این راه قربانی شد. عنوان قاسم الجبارین نیز در اصل نه متعلق به الله (الایلاه، خدای آسمان) بلکه از آن خدای قهار بزرگ بابلی مردوک (اژی دهاک اوستا) خدای شهر و دولت بابل بوده که مفهوم لفظی نامش همین کشندهً ستمکاران است. اگر منظور از جباران، حاکمان برده دار و بهره کش و جنایتکار بود نه تنها ایرادی نداشت، احسنت هم داشت ولی بنیانگذاران اسلام خود همین سیستم برده داری و بهره کشی و قتل و غارت معاندین و بیگانگان را پایهً حکومت کاملاً تبعیض گرای اسلامیشان قرار داده بودند. در واقع دموکراسی اولیهً اسلامی به صورت درون برده داری پیاده شده و شعار وفلسفهً اساسی اش همهً مردم بندهً خدا و رسول و خلفا و ائمه و فقها بوده است. و زنان یعنی نیمی از جامعه در این مکتب حتی نیمه انسان هم به حساب نیامده اند، در حالی که در اسلام آزادگان صحرانشین پیش از اسلام الهه ها پا به پای خدایان بزرگ پرستش میشده اند. در اینجا مطالبی را در باب پایه های سنتی یهودی نماز و روزه را به عینه از منابع مأخوذه قید می نمائیم: موسسه گفت و گوی ادیان در بیست و نهمین جلسه از سری جلسات ماهانه خود "تاریخچه شکل گیری عبادات یهود" را مورد بررسی قرار داد.
مهندس "آرش آبایی"، کارشناس علوم دینی یهود در این نشست که در تاریخ 28 فروردین 86 با حضور رئیس موسسه "حجت الاسلام ابطحی"، رئیس سابق انجمن کلیمیان تهران "یشایایی"، رئیس انجمن کلیمیان تهران "دکتر مره صدق" و جمعی از اساتید، پژوهشگران، دانشجویان و تعدادی از علاقه مندان حوزه دین و گفت و گوی دینی برگزار شد، به بررسی صور تاریخی شکل گیری عبادت در تورات و در دین یهود پرداخت.
وی اظهار داشت: علماي يهود عبارت پرستش و بندگي از طريق قلب را همان دعا و نماز به درگاه خالق تعبير کردهاند. اساس عبادت يهود را در گذشته(از زمان بعثت حضرت موسی تا حدود 2000 سال پيش) مراسم تقديم قربانيها تشكيل ميداده و دعاي لفظي در كنار آن قرار ميگرفته است. اما پس از ويراني معبد مقدس يهوديان در بيت المقدس در سال 68 (يا 70) ميلادي، به علت توقف مراسم تقديم قرباني، اصل عبادت يهود بر نماز و دعاهاي كلامي قرار گرفت و با گذشت زمان آيين و متن نمازها شكل مدون امروزي را به خود گرفت. نماز در لفظ عبري «تِفيلا» ناميده ميشود و عموما سه نوبت در روز خوانده ميشود كه اسامی آنها به ترتيب عبارتند از "شَحَريت"(صبح)، " مينحا"(بعدازظهر) و عَرويت (شامگاه). نخستين شكل از عبادت يا مدح خدا را در مورد حضرت آدم و بعد از آن در خصوص فرزندان آدم می توان مشاهده کرد. وی با بررسی سیر تاریخی این رویه، افزود: ابراهیم برای نخستین بار، قدم را ازمدح صرف خداوند يا درخواستهاي شخصي فراتر مي گذارد و ضمن طلب بخشش برای دیگران، قصد دارد كه قصد و نيت خداوند را تغيير بدهد . این کارشناس علوم دینی یهود، همچنین به تشریح چگونگی مدح خداوند توسط یعقوب، اسحاق، بنی اسرائیل و .. پرداخت و دو شکل عبادت کلامی و تفدیم قربانی را به عنوان احکام تورات درباره عبادت برشمرد. آبایی اظهار داشت: با احداث معبد بيت المقدس در اورشليم توسط سليمان، آيين عبادي شكل مشخص تري به خود گرفت و از زمانى كه الفاظ و زمان دعاها براى هميشه مشخص شد، نهاد مهم ديگرى به نام كنيسه[ بِت هَكِنِسِت يا كِنيسا] آغاز به كار كرد و از آن جا كه اين دعاها بر پايه تمام نيازهاى مجموعه قوم يهود تنظيم شده بود، مقرر شد كه مراسم دعا به جماعت برگزار شود.
آرش آبايي، آذر 81
در شريعت يهود، راههاي متعارف نزديكي به خداوند و كسب رحمتهاي او، عبارتند از: روزه، دعا ( نماز يا تفيلا ) و صدقه. روزه به عنوان يكي از اين راهها، امري بسيار متداول و معمول در آيين كليميان جهان است كه در قالبهاي واجب و اختياري برگزار ميشود. روزه در كلام عبري، تعنيت به معناي رنج دادن جان ناميده ميشود كه وجه تسميه آن خودداري از خوردن و آشاميدن طي روز (شرعي) است. در بيان خلاصهاي از فلسفه روزه ميتوان چنين گفت كه روزه مانند اكثر احكام و مقررات ديني، كاركردي مانند ايجاد يك زمينه تيره و تاريك براي درك بهتر روشنائيها دارد. به عبارت ديگر، روزه و بسياري از دستورهاي محدودكننده ديني (همچون حلال و حرامها)، با ايجاد يك يا چند نوع محدوديت در فعاليتهاي جاري زندگي، زمينهاي به ظاهر تيره ميسازند كه در قالب آن، ارزشهاي زندگي جهان بهتر قابل درك و فهم خواهند بود. محدود كردن انسان در خودداري از اعمال ساده زندگي مثل خوردن و آشاميدن، او را وادار به تفكر و بررسي شفافتر روشها و اهداف زندگي خود ميكند. ماهي تا زماني كه در آب است، معناي آب را نميداند، اما اگر لحظهاي از محيط آبي خود خارج شود، معناي آب را درك خواهد كرد (البته پس از بازگشت به آن محيط).
اهداف روزه (هاي واجب) در يهود را ميتوان به 3 بخش تقسيم كرد (كه يك روزه ميتواند بيش از يك هدف را دنبال كند) :
1- توبه و طلب بخشش 2- يادآوري يك مناسبت و يا سوگواري 3- تلاش براي تحقق يك آرزو يا استجابت حاجت اولين و معروفترين روزه يهوديان، روزه يوم كيپور نام دارد. اين روزه با هدف بخشش گناهان (ميان انسان و خداوند) انجام ميشود و تنها روزهاي است كه دستور مستقيم خداوند در تورات دربارة آن صادر شده است: « براي شما قانون ابدي باشد كه در دهمين روز از ماه هفتم (عبري) جانهاي خود را رنج دهيد (روزه بگيريد) .... زيرا در اين روز براي شما طلب عفو ميشود .... (و در صورت توبه) از تمام خطاهايي كه نسبت به خداوند مرتكب شده ايد، مبرا ميشويد» ( تورات – سفر لاويان – فصل 16 – آيات 29-31 )
ريشه اين روزه، به عفو بنياسرائيل از جانب خداوند در صحراي سينا بازميگردد. حضرت موسي اولين بار، چهل روز در كوه سينا توقف كرد تا تورات را دريافت نمود (10 فرمان)، و پس از بازگشت از كوه، تمرد گروهي از بنياسرائيل را مشاهده كرد. پس از توبيخ قوم و پشيماني آنها، چهل روز ديگر در بالاي كوه براي قوم طلب عفو كرد و پس از آن، به فرمان خداوند، 40 روز ديگر در بالاي كوه رفت تا براي دومين بار لوح ده فرمان را دريافت كرد. موسي در دهم ماه هفتم از كوه پايين آمد و چون اين روز براي بنياسرائيل، نشان عفو خطاهاي آنها از سوي خداوند بود، اين روز به عنوان يُوم كيپور يعني روز بخشش گناهان تعيين شد.
يهوديان جهان در اين روز كه مهمترين روز تقويم عبري محسوب ميگردد، روزه 25 ساعته (غروب تا غروب )گرفته و از انجام هر كاري دست كشيده و تمام وقت در كنيساها، به عبادت ميپردازند.
دومين سري از روزههاي واجب يهوديان، 4 نوبت روزههايي هستند كه پس از ويراني معبد بيتالمقدس از طرف انبيا و علماي بنياسرائيل به نشانه سوگواري براي اين جامعه مقرر شدند.
سرزمين اسرائيل، شهر اورشليم و معبد بيتالمقدس ركن اصلي عبادات و اعتقادات يهود را تشكيل ميدهند. بسياري از آيين عبادي و زيارتي قوم يهود مربوط به اين مكان و سرزمين مقدس است. يهوديان در سه نوبت نمازها (تفيلاها)ي روزانه خود به سوي بيتالمقدس به عنوان قبله رو ميكنند. پس از ويراني نهايي بيتالمقدس در حدود سال 70 ميلادي و تبعيد يهوديان از آن سرزمين، 4 نوبت روزه به نامهاي گدليا، دهم طبت، 17 تموز و 9 آو ( 25 ساعته) به نشانه يادبود و سوگواري براي اين واقعه بر يهوديان واجب شد.
سومين شكل روزه، روزه استر است. اين نشانه نوعي روزه است كه به منظور طلب حاجت و استجابت دعا صورت ميگرفت. در حدود 2300 سال پيش كه يهوديان از زمان كوروش در ايران ساكن شده بودند، دختري يهودي ملكه دربار خشايارشا شد. در آن دوران يكي از وزرا نقشه قتل عام يهوديان را طرح كرد كه با هوشياري استر و يكي از انبياي يهود به نام مُردخاي اين نقشه باطل شد. استر براي موفقيت در ابطال اين توطئه، از يهوديان ايران خواست كه 3 روز روزه بگيرند و از خداوند طلب بخشش و كمك نمايند. پس از آن، روزه استر به يادبود اين واقعه بر يهوديان واجب گشت.
روزههاي مستحب :
1- روزه آدينه پسح : اين روزه مختص پسران و مردان اولزاد خانواده است كه به يادبود ضربت خداوند به اولزادهاي مصريان در هنگام آستانه خروج بنياسرائيل از مصر و مصونيت عبرانيان از اين ضربت صورت ميگيرد.
2- در ايام خاص از سال به ويژه ماه الول ، روزهاي دوشنبه و پنجشنبه روزه گرفته ميشود.
3- روزهاي آدينه ماه نو عبري ( روز قبل از حلول ماه قمري).
4- عروس و داماد در روز عروسي يا روز قبل از آن به مناسبت شروع زندگي جديد و به منظور توبه از گناهان گذشته در صورت امكان روزه ميگيرند.
5- كسي كه خواب آشفتهاي ديده است و آن را نشان بدي ميداند، روز بعد به خاطر كفاره گناهان و رفع مصيبت روزه ميگيرد.
6- برخي رسم دارند كه در سالروز درگذشت والدين خود يا سالروز درگذشت علماي عاليرتبه ديني روزه بگيرند.
7- در مواقع خاصي مانند احتمال وقوع بلاياي طبيعي يا بروز خشكسالي و نظاير آن، بنا به حكم مرجع ديني، روزه جماعتي بر يهوديان منطقهاي خاص مقرر ميشود.
آداب روزه و شرايط آن :
در شريعت يهود، كليه واجبات ديني براي دختران از سن 12 سالگي و براي پسران از 13 سالگي شروع گشته و اجباري است. روزه نيز مشمول اين حكم است. كليه روزههاي مورد بحث اعم از واجب و مستحب به غير از 2 مورد يُوم كيپور و روزة نهم آو( كه 25 ساعته و از غروب تا غروب هستند)، همگي از ماقبل سپيده صبح تا تاريكي كامل هوا برگزار ميشوند ( هرچند كه رسم است پس از خوابيدن شب قبل، چيزي خورده نشود). به غير از 2 روزة ياد شده كه استثناء هستند، تقريبا غير از خوردن و آشاميدن، هيچگونه محدوديت ديگري اعمال نميشود. در روزهها، مواردي به مراسم نمازهاي روزانه اضافه ميشوند.
غير از روزه بزرگ يوم كيپور كه تاكيد ويژهاي بر انجام آن صورت ميگيرد، در همه روزهها، بيماران و افراد ضعيف و زنان باردار يا شيرده از روزهها معاف هستند. در ايام عيد و روزهاي شنبه و روزهاي اول ماه نو عبري، گرفتن روزه ممنوع است.
پذيرش روزه :
هر چند كه روزه در يهود ( تعنيت ) معناي تحتاللفظي «رنج دادن جان» را داراست، اما هدف اصلي آن همانگونه كه ذكر شد، يادآوري موضوعهاي معين در شرايط ويژة روزه است. لذا آمادگي جسماني براي روزه بسيار با اهميت شمرده شده است. به خصوص دربارة روزه بزرگ يوم كيپور، در احكام ديني، صرف خوراك مفصل قبل از شروع اين روزه، بسيار باارزش و مستوجب ثواب شمرده شده است، زيرا فرد را براي اجراي يك فرمان الهي آماده ميسازد. نيز درباره روزههايي كه جنبه توبه دارند به كرات اين نكته گوشزد شده است كه روزه توبه، تنها مختص روابط انسان و خداوند است و چنانچه انساني، نسبت به همنوعان خود گناهكار باشد، تا زمان رفع كدورت و احقاق حقوق آنها، روزه و توبه او به درگاه خداوند بياثر خواهد بود.
و در پايان، جملهاي معروف است از حضرت يشعياي نبي كه از قول خداوند هدف واقعي روزه را به بنياسرائيل تذكر ميدهد كه روزه مورد قبول خداوند، رنج انسانهاي روزهدار و تعظيم و تكريم رياكارانه آنها در زمان روزه نيست، بلكه برداشتن يوغ ظلم و رهايي بخشيدن به ضعفا و مظلومان به عنوان حاصل عملي اين احكام و مراسم، مورد نظر خداوند و انبياي اوست. ( يشعيا فصل 58 آيات 3-7 )
در اینجا برای آشنایی با نمازهای زرتشتی با نمازهای پنجگانهً زرتشتی و مراسم به جای آوردن آن، مطالب جامع استاد سید خلیلی را از سایت آریا رمن به عینه نقل می نماییم که بدون تحقیق اساسی و کافی عقیده مند به اصالت و قدمت نمازهای زرتشتی است.
پنجگاه نماز مزدیسنا در شبانه روز: زرتشت برای پیروانش پنجگاه نماز در شبانه روز تعیین کرد.بسیار جالب توجه است که نماز کیش باستان از حیث اوقات پنجگانه و سایرشرایط آداب و رسوم،شباهت زیادی به نماز مسلمانان دارد. اوقات نماز و شرایط آن در مزدیسنی به ترتیب زیر است: در مزدیَسنی شبانه روز به پنج قسمت تقسیم شده و هر کدام به نام فرشته ای نماز خاصی دارد. 1-هاون گاه،وقت آن از برآمدن خورشید است تا نیمروز (ظهر) 2-رپیت وین گاه،موقع آن ظهر است تا 3تسو(ساعت)بعد از نیمروز
3-ازیرین گاه،از سه ساعت بعد از ظهر شروع می شود و تا اول شب و پیدا شدن ستاره خاتمه می یابد. 4-ایویس روتریمگاه،وقت آن از اول شب تا نیمه شب. 5-اشهین گاه،وقت آن از نیمه شب است تا بر آمدن خورشید. در روایات داراب هرمز دیار چنین آمده:هاون گاه شش ساعت است،رپیت گاه سه ساعت،ازیرین گاه سه ساعت،اویس روتریمگاه شش ساعت و اشهین گاه نیز شش ساعت. هاونی و رپیت وین و اوزیرین و ایویس روتریم و اشهین پنج فرشته نگاهبان شب و روز هستند که هر یک از آنها را گروهی از ایزدان،مانند مهر و رام و اردیبهشت و آذر و آپم نپات و ایزد آب و فروهرو اوپرتات و سروش و رشن اشتاد همراهی می کنند. شرایط نماز برای به جا آوردن نماز شرایطی منظور شده که به شرح زیر است: 1-پاک کردن تن از هر گونه کثافت و نجاست. 2-پاک کردن لباس از هر گونه پلیدی،نسا(تن مرده و لاشه حیوانات وهر چیزی که بدان پیوسته باشد)و هیرنسا(چیزی است که از ذیروحی جدا شده باشد،مانند خون،ناخن،موی و امثال آنها)
3-دربرداشتن سدره و کشتی*. 4-شستن دست و صورت که وضو نام دارد. 5-پاک بودن جای نماز از هرگونه پلیدی و نسا و هیرنسا(اطراف محل نماز تا چهل گام یا حداقل سه گام) 6-محل نماز به زوراز کسی گرفته نشده باشد یا از پول دزدی خریده نشده باشد.
ترتیب وضو
ترتیب وضو این است که دستها را تا مچ و صورت را تا بناگوش و زیر زنخ و بالای پیشانی و نیز پاها را تا قوزک سه بار با آب تمیز خوب شستشو می دهند.آنگاه دعای دست و رو شستن را که سروش باج نام دارد می خولنند و به نو کردن کشتی(باز و بسته کردن کشتی)پرداخته پس از آن شروع به خواندن نماز می کنند. در صورتی که آب نباشد و یا به علتی استعمال آب مجاز نباشد؛در این صورت دستها را سه بار به روی خاک تمیز می زنند و سپس به صورت و پشت دستها می کشند. هنگام وضو گرفتن دعایی به نام سروش باج می خوانند،برای آگاهی بیشتر خوانندگان فرزانه ،دعای سروش باج را در زیر آورده می شود:
به نام ایزد بخشاینده بخشایشگر مهربان به خشنودی اهورامزدا-اشم وهی(سه بار)- من اقراردارم و استوارم به دین مزدیسنی که آورنده زرتشت،مخالف دیو پرستی و کیش اهورایی است**.
اگر بامداد باشد-به هاون(صبح گاه)اشوو سردار اشوئئ یزشن و نیایش و درود و ستایش باد-به دهدار نیکخواهی که اشو و سردار اشوئئ باشد یزشن و نیایش و درود و ستایش باد. اگر نیمروز باشد-برفتون(نیمروز)اشو و سرداراشوئئ یزشن و نیایش و درود و ستایش باد-به شهردار مردم نوازی که اشو و سردار اشوئئ باشد یزشن و نیایش و درود و ستایش باد. ***
اگر پسین باشد-به ازیران (پسین)اشو و سرداراشوئئ یزشن و نیایش و درود و ستایش باد-به پادشاه بادرام پروری که اشو و سردار اشوئئ و باشد یزشن و نیایش و درود وستایش باد.****
اگر شب باشد-به ایوه سریترم(شامگاه) اشو و سرداراشوئئ یزشن و نیایش و درود و ستایش باد-به پیشوای روحانی بشر دوستی که اشو و سردار اشوئئ و باشد یزشن و نیایش و درود وستایش باد.*****
اگر نیم شب باشد-باشهن(سحرگاه) اشو و سرداراشوئئ یزشن و نیایش و درود و ستایش باد-به کدخدای نیک خواهی که اشو و سردار اشوئئ و باشد یزشن و نیایش و درود وستایش باد.
قبله پرستش سو(قبله)در کیش مزدیسنی از لحاظ اینکه نمی توان برای خدا حدود و جهتی را در نظر گرفت از این رو موقع نماز خواندن،به طوری که در بحث آتش خواهد آمد،به سوی نور و روشنایی از قبیل آفتاب و ماه و چراغ و آتش روی می کنند.همانگونه که گفته شد،زرتشتی ها به سوی نور و روشنایی می ایستند و نماز می خوانند و برداشت آنها از نور و روشنایی چنین است:
فروغ نور و روشنایی ظاهر نموداری از نور و روشنایی عالم حقیقت و معنویت می باشدو در طراوت روح و دل اثری بس بزرگ دارد و انسان را به تجلیات انوار خدایی متوجه می سازد.
تمام آفریدگان به نور نیازمند هستند،همان گونه که حیوانات با بهره گیری از نور زنده اندو نباتات از نور زندگی می گیرند،چنانکه اگر گلدانی را پشت پنجره بگذاریم ،پس از چند روز می بینیم که برگها و شاخه های آن به سوی نور متمایل می شود.در کتاب های مقدس دینی خداوندهمیشه خود و پیامبران خود را نور معرفی می کند،به برخی از پیامبران بنی اسرائیل خداوند به چهره آتش و نور نمایان می شود. نمازمزدیسنی و ترجمه آن نمازاول جملات اوستایی: خَشنَهُ تره اهورَه مَزدا؛اشِم وُهووَهیشتِ م استی؛اُشتا استی اُشتا اهمایی؛هِیَت اشائی وَهیشتائی اشِم ترجمه فارسی:
به خوشنودی اهورامزدا-به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر مهربان پاکی و راستی بهترین نیکویی است و هم مایه سعادت است،سعادت از برای کسی است که راست و خواستار بهترین بهترین راستی است. نماز دوم جملات اوستایی:
خَشنَهُ تره اهورَه مَزدا******؛یَتا اهوئی ریوُ؛اتارَتوش اشات چیت هَچا؛وَنگهِوش دَزدامَنَنگهو؛شِیئوت نَنِم انگئوش مَزدائی؛خَشَترِم چا اهورائی آ؛یِم دِریگوُ بِیودَدَت و استارِم
ترجمه فارسی:
به خشنودی اهورامزدا- به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر مهربان همانگونه که سردار دنیا(اهو)توانا و نیرومند است به همان اندازه سردار دین(رتورد)نیز به مناسبت پاکی و اشویی خویش نیرومند است موهبت اندیشه نیک (وهومن)لقب کسی است که برابر خواسته مزدا رفتار کند.سلطنت اهورایی ویژه کسی است که درویشان و بینوایان را دستگیری کند.
نماز سوم
جملات اوستایی:
یَنگهه هاتم آئت یسن؛یئیتی وَنگهو مَزدا و اهورُو؛وَئثا اشات هَچا یاونگ؛هَمچا تَسچا تاوسچا یَزِمئید ترجمه فارسی: مزدا اهورا آگاه است از آن کسی که(چه مرد چه زن)در میان موجودات ستایشش بیشتر و بهتر است،به حسب راستی ؛این چنین مردان و این چنین زنان را می ستاییم. *کشتی:الف-سدره پیراهنی است بدون یقه؛با آستینهای کوتاه،سفید و ساده و گشاد که تا زانومیرسد و چاکی در وسط داردکه تا به آخر سینه می رسد و در آخر آن چاک،کیسه کوچکی دوخته شده که مزدا اهورا)کیسه کَرفه(ثواب)نامیده می شود.این کیسه نشانه ای از گنجینه پندارز نیک،گفتار نیک و کردار نیک شمرده می شود.سدره در کتب دینی پهلوی شپیک نوشته شده است. ب-کُشتی بندی است سفید و باریک که از هفتاد و دو نخ پشم گوسفند بافته می شود،هفتاد و دو نخ علامت هفتادودو نخ علامت هفتادودو های یسناست.برای هر زرتشتی که به هفت سالگی برسد پوشیدن سدره که جامه پرهیزگاری و پارسایی است و بستن کشتی به دور کمر که بند بندگی خداوند است الزامی می باشد. **واژه مزدا (دانا)و اهورا (سرور و بزرگ)هر دو به معنی خدای یکتا می باشد،در اوستا بیشتر کلمات اهورامزدا بطور منفرد و گاهی به شکل مرکب(اهورامزدا)یا(مزدا اهورا)به همان معنی آمده است.
***دین زرتشتی را مزدیسنا هم میگویند.این کلمه مرکب است از دو جزء،مزده یا مزدا به معنی خداوندیکتا و یسنا به معنی پرستی و معنی ترکیبی آن"پرستش خدای یکتا" یا "خدا پرستی" می باشد. ****پیامبر بزرگ ایران باستان،اشوزرتشت،در زمان پادشاهی شاه گشتاسپ کیانی ظهور نموده ایرانیان را به راه راست مزدیسنا هدایت فرمود.
*****پیش از ظهور اشو زرتشت پرسش ارباب انواع در بین آریائیها معمول بود.آنها خدایان مورد پرستش خود را دیو می نامیدند چنانچه هندوها کا با ایرانیان از یک نژاد تا به امروز خدایان خود را دِو و خدای بزرگ را مَهادو و پرستشگاه خود را دِوال می گویند. اشو زرتشت بر ضد دِیو پرستی یعنی پرستش ارباب انولع و خدایان برخاست. ******این جمله اوستایی در زمان زرتشت و بعد از او به معنی به خشنودی اهورامزدا بود، ولی در زمان ساسانیان برای معنی این جمله عبارت به نام خداوند بخشاینده و بخشایشگر مهربان را انتخاب کردند.
اسلام تعمیم و ترویج فرهنگ مساوات برده داری الهی است بر روی زمین و نماز وسیلهً آن و امپریالیستها از این خواب و غفلت بزرگ بساط رنگین می کنند. گرچه نماز، این سنت بدوی از خود بیگانه نما و اندیشه کُش و وقت کش به اشکال مختلف آن در نزد صابیان و یهود و مسیحیان هم وجود دارد ولی تعداد اوقات نماز به شکل افراطی پنجگانهً روزانهً آن نه در نزد آنان، بلکه تنها در نزد زرتشتیان عهد اعراب شایع و رایج بوده است که خود سوغات مسلمین است. گرچه هر کدام ازاین نمازهای تشریفاتی زرتشتی از یک جمله تشکیل یافته است. امّا اعراب مسلمان با طولانی ساختن متن این نمازهای ملل سامی یهود و صابی به سیاق خودشان از آن به عنوان وسیلهً بّرایی برای پرورش افراد مسلمان(تسلیم بی قید و شرط مقابل خدای موهومی و عوامل زمینی آن) و برای از خود بیگانه نمودن ایشان استفادهً بنیادی نموده اند. بی شک روزهً مسلمین نظیر نمازشان به تقلید ازقبایل عرب کلیمی مدینه پدید آمده است که سرانجام به سبب دارائیهایشان توسط بنیانگذاران اسلام به سرنوشت دردناکی گرفتار آمدند. وجه اشتراک مهم نمازهای زرتشتی و اسلامی سوای اوقات و وضوع آنها عبارت "به نام ایزد بخشندهً بخشایشگر مهربان" است که لابد نزد اعراب به صورت بسم الله الرحمان و الرحیم ذکر میشده است. یقیناً ایرانیان عهد اعراب خود این عبارت را از سامیان کهن بین النهرین و عربستان گرفته بوده اند که خدای بزرگ اِل(الله) را از عهد دیرین با عنوان خدای رحمان و رحیم می شناختند. این خود به وضوح نشانگر آن است که زرتشتیان مغلوب شده توسط اعراب، شکل جدید نماز خود از همین اربابان جدیدشان و به قیاس از نمازهای آنان گرفته اند. دلیل این گفته آن است که در میان صد و یک نام خدای کتب زرتشتی، به معادل نام رحمان و رحیم بر نمی خوریم. در باب صفت رحمان و رحیم الله گفتنی است محمد در مکه رسالت خود را به همین نام و نشان رحمان و رحیم وی شروع نمود ولی بعد از گذشت 12 سال نبرد عقیدتی نه چندان منطقی، که با به کار گیری چماق کفر و الحاد صورت میگرفت، پیشرفت شایانی حاصل نشد. اما چون در مدینه عملا به صفت قاسم الجبارین الله متوسل شد و شمشیر را به کار برد، قبایل ثروتمند یهود را کشتار و اموالشان را غارت کرد، راه عملی رهبری وی گشوده شد گرچه هدف والای اولیهً وی هم در این راه قربانی شد. عنوان قاسم الجبارین نیز در اصل نه متعلق به الله (الایلاه، خدای آسمان) بلکه از آن خدای قهار بزرگ بابلی مردوک (اژی دهاک اوستا) خدای شهر و دولت بابل بوده که مفهوم لفظی نامش همین کشندهً ستمکاران است. اگر منظور از جباران، حاکمان برده دار و بهره کش و جنایتکار بود نه تنها ایرادی نداشت، احسنت هم داشت ولی بنیانگذاران اسلام خود همین سیستم برده داری و بهره کشی و قتل و غارت معاندین و بیگانگان را پایهً حکومت کاملاً تبعیض گرای اسلامیشان قرار داده بودند. در واقع دموکراسی اولیهً اسلامی به صورت درون برده داری پیاده شده و شعار وفلسفهً اساسی اش همهً مردم بندهً خدا و رسول و خلفا و ائمه و فقها بوده است. و زنان یعنی نیمی از جامعه در این مکتب حتی نیمه انسان هم به حساب نیامده اند، در حالی که در اسلام آزادگان صحرانشین پیش از اسلام الهه ها پا به پای خدایان بزرگ پرستش میشده اند. در اینجا مطالبی را در باب پایه های سنتی یهودی نماز و روزه را به عینه از منابع مأخوذه قید می نمائیم: موسسه گفت و گوی ادیان در بیست و نهمین جلسه از سری جلسات ماهانه خود "تاریخچه شکل گیری عبادات یهود" را مورد بررسی قرار داد.
مهندس "آرش آبایی"، کارشناس علوم دینی یهود در این نشست که در تاریخ 28 فروردین 86 با حضور رئیس موسسه "حجت الاسلام ابطحی"، رئیس سابق انجمن کلیمیان تهران "یشایایی"، رئیس انجمن کلیمیان تهران "دکتر مره صدق" و جمعی از اساتید، پژوهشگران، دانشجویان و تعدادی از علاقه مندان حوزه دین و گفت و گوی دینی برگزار شد، به بررسی صور تاریخی شکل گیری عبادت در تورات و در دین یهود پرداخت.
وی اظهار داشت: علماي يهود عبارت پرستش و بندگي از طريق قلب را همان دعا و نماز به درگاه خالق تعبير کردهاند. اساس عبادت يهود را در گذشته(از زمان بعثت حضرت موسی تا حدود 2000 سال پيش) مراسم تقديم قربانيها تشكيل ميداده و دعاي لفظي در كنار آن قرار ميگرفته است. اما پس از ويراني معبد مقدس يهوديان در بيت المقدس در سال 68 (يا 70) ميلادي، به علت توقف مراسم تقديم قرباني، اصل عبادت يهود بر نماز و دعاهاي كلامي قرار گرفت و با گذشت زمان آيين و متن نمازها شكل مدون امروزي را به خود گرفت. نماز در لفظ عبري «تِفيلا» ناميده ميشود و عموما سه نوبت در روز خوانده ميشود كه اسامی آنها به ترتيب عبارتند از "شَحَريت"(صبح)، " مينحا"(بعدازظهر) و عَرويت (شامگاه). نخستين شكل از عبادت يا مدح خدا را در مورد حضرت آدم و بعد از آن در خصوص فرزندان آدم می توان مشاهده کرد. وی با بررسی سیر تاریخی این رویه، افزود: ابراهیم برای نخستین بار، قدم را ازمدح صرف خداوند يا درخواستهاي شخصي فراتر مي گذارد و ضمن طلب بخشش برای دیگران، قصد دارد كه قصد و نيت خداوند را تغيير بدهد . این کارشناس علوم دینی یهود، همچنین به تشریح چگونگی مدح خداوند توسط یعقوب، اسحاق، بنی اسرائیل و .. پرداخت و دو شکل عبادت کلامی و تفدیم قربانی را به عنوان احکام تورات درباره عبادت برشمرد. آبایی اظهار داشت: با احداث معبد بيت المقدس در اورشليم توسط سليمان، آيين عبادي شكل مشخص تري به خود گرفت و از زمانى كه الفاظ و زمان دعاها براى هميشه مشخص شد، نهاد مهم ديگرى به نام كنيسه[ بِت هَكِنِسِت يا كِنيسا] آغاز به كار كرد و از آن جا كه اين دعاها بر پايه تمام نيازهاى مجموعه قوم يهود تنظيم شده بود، مقرر شد كه مراسم دعا به جماعت برگزار شود.
آرش آبايي، آذر 81
در شريعت يهود، راههاي متعارف نزديكي به خداوند و كسب رحمتهاي او، عبارتند از: روزه، دعا ( نماز يا تفيلا ) و صدقه. روزه به عنوان يكي از اين راهها، امري بسيار متداول و معمول در آيين كليميان جهان است كه در قالبهاي واجب و اختياري برگزار ميشود. روزه در كلام عبري، تعنيت به معناي رنج دادن جان ناميده ميشود كه وجه تسميه آن خودداري از خوردن و آشاميدن طي روز (شرعي) است. در بيان خلاصهاي از فلسفه روزه ميتوان چنين گفت كه روزه مانند اكثر احكام و مقررات ديني، كاركردي مانند ايجاد يك زمينه تيره و تاريك براي درك بهتر روشنائيها دارد. به عبارت ديگر، روزه و بسياري از دستورهاي محدودكننده ديني (همچون حلال و حرامها)، با ايجاد يك يا چند نوع محدوديت در فعاليتهاي جاري زندگي، زمينهاي به ظاهر تيره ميسازند كه در قالب آن، ارزشهاي زندگي جهان بهتر قابل درك و فهم خواهند بود. محدود كردن انسان در خودداري از اعمال ساده زندگي مثل خوردن و آشاميدن، او را وادار به تفكر و بررسي شفافتر روشها و اهداف زندگي خود ميكند. ماهي تا زماني كه در آب است، معناي آب را نميداند، اما اگر لحظهاي از محيط آبي خود خارج شود، معناي آب را درك خواهد كرد (البته پس از بازگشت به آن محيط).
اهداف روزه (هاي واجب) در يهود را ميتوان به 3 بخش تقسيم كرد (كه يك روزه ميتواند بيش از يك هدف را دنبال كند) :
1- توبه و طلب بخشش 2- يادآوري يك مناسبت و يا سوگواري 3- تلاش براي تحقق يك آرزو يا استجابت حاجت اولين و معروفترين روزه يهوديان، روزه يوم كيپور نام دارد. اين روزه با هدف بخشش گناهان (ميان انسان و خداوند) انجام ميشود و تنها روزهاي است كه دستور مستقيم خداوند در تورات دربارة آن صادر شده است: « براي شما قانون ابدي باشد كه در دهمين روز از ماه هفتم (عبري) جانهاي خود را رنج دهيد (روزه بگيريد) .... زيرا در اين روز براي شما طلب عفو ميشود .... (و در صورت توبه) از تمام خطاهايي كه نسبت به خداوند مرتكب شده ايد، مبرا ميشويد» ( تورات – سفر لاويان – فصل 16 – آيات 29-31 )
ريشه اين روزه، به عفو بنياسرائيل از جانب خداوند در صحراي سينا بازميگردد. حضرت موسي اولين بار، چهل روز در كوه سينا توقف كرد تا تورات را دريافت نمود (10 فرمان)، و پس از بازگشت از كوه، تمرد گروهي از بنياسرائيل را مشاهده كرد. پس از توبيخ قوم و پشيماني آنها، چهل روز ديگر در بالاي كوه براي قوم طلب عفو كرد و پس از آن، به فرمان خداوند، 40 روز ديگر در بالاي كوه رفت تا براي دومين بار لوح ده فرمان را دريافت كرد. موسي در دهم ماه هفتم از كوه پايين آمد و چون اين روز براي بنياسرائيل، نشان عفو خطاهاي آنها از سوي خداوند بود، اين روز به عنوان يُوم كيپور يعني روز بخشش گناهان تعيين شد.
يهوديان جهان در اين روز كه مهمترين روز تقويم عبري محسوب ميگردد، روزه 25 ساعته (غروب تا غروب )گرفته و از انجام هر كاري دست كشيده و تمام وقت در كنيساها، به عبادت ميپردازند.
دومين سري از روزههاي واجب يهوديان، 4 نوبت روزههايي هستند كه پس از ويراني معبد بيتالمقدس از طرف انبيا و علماي بنياسرائيل به نشانه سوگواري براي اين جامعه مقرر شدند.
سرزمين اسرائيل، شهر اورشليم و معبد بيتالمقدس ركن اصلي عبادات و اعتقادات يهود را تشكيل ميدهند. بسياري از آيين عبادي و زيارتي قوم يهود مربوط به اين مكان و سرزمين مقدس است. يهوديان در سه نوبت نمازها (تفيلاها)ي روزانه خود به سوي بيتالمقدس به عنوان قبله رو ميكنند. پس از ويراني نهايي بيتالمقدس در حدود سال 70 ميلادي و تبعيد يهوديان از آن سرزمين، 4 نوبت روزه به نامهاي گدليا، دهم طبت، 17 تموز و 9 آو ( 25 ساعته) به نشانه يادبود و سوگواري براي اين واقعه بر يهوديان واجب شد.
سومين شكل روزه، روزه استر است. اين نشانه نوعي روزه است كه به منظور طلب حاجت و استجابت دعا صورت ميگرفت. در حدود 2300 سال پيش كه يهوديان از زمان كوروش در ايران ساكن شده بودند، دختري يهودي ملكه دربار خشايارشا شد. در آن دوران يكي از وزرا نقشه قتل عام يهوديان را طرح كرد كه با هوشياري استر و يكي از انبياي يهود به نام مُردخاي اين نقشه باطل شد. استر براي موفقيت در ابطال اين توطئه، از يهوديان ايران خواست كه 3 روز روزه بگيرند و از خداوند طلب بخشش و كمك نمايند. پس از آن، روزه استر به يادبود اين واقعه بر يهوديان واجب گشت.
روزههاي مستحب :
1- روزه آدينه پسح : اين روزه مختص پسران و مردان اولزاد خانواده است كه به يادبود ضربت خداوند به اولزادهاي مصريان در هنگام آستانه خروج بنياسرائيل از مصر و مصونيت عبرانيان از اين ضربت صورت ميگيرد.
2- در ايام خاص از سال به ويژه ماه الول ، روزهاي دوشنبه و پنجشنبه روزه گرفته ميشود.
3- روزهاي آدينه ماه نو عبري ( روز قبل از حلول ماه قمري).
4- عروس و داماد در روز عروسي يا روز قبل از آن به مناسبت شروع زندگي جديد و به منظور توبه از گناهان گذشته در صورت امكان روزه ميگيرند.
5- كسي كه خواب آشفتهاي ديده است و آن را نشان بدي ميداند، روز بعد به خاطر كفاره گناهان و رفع مصيبت روزه ميگيرد.
6- برخي رسم دارند كه در سالروز درگذشت والدين خود يا سالروز درگذشت علماي عاليرتبه ديني روزه بگيرند.
7- در مواقع خاصي مانند احتمال وقوع بلاياي طبيعي يا بروز خشكسالي و نظاير آن، بنا به حكم مرجع ديني، روزه جماعتي بر يهوديان منطقهاي خاص مقرر ميشود.
آداب روزه و شرايط آن :
در شريعت يهود، كليه واجبات ديني براي دختران از سن 12 سالگي و براي پسران از 13 سالگي شروع گشته و اجباري است. روزه نيز مشمول اين حكم است. كليه روزههاي مورد بحث اعم از واجب و مستحب به غير از 2 مورد يُوم كيپور و روزة نهم آو( كه 25 ساعته و از غروب تا غروب هستند)، همگي از ماقبل سپيده صبح تا تاريكي كامل هوا برگزار ميشوند ( هرچند كه رسم است پس از خوابيدن شب قبل، چيزي خورده نشود). به غير از 2 روزة ياد شده كه استثناء هستند، تقريبا غير از خوردن و آشاميدن، هيچگونه محدوديت ديگري اعمال نميشود. در روزهها، مواردي به مراسم نمازهاي روزانه اضافه ميشوند.
غير از روزه بزرگ يوم كيپور كه تاكيد ويژهاي بر انجام آن صورت ميگيرد، در همه روزهها، بيماران و افراد ضعيف و زنان باردار يا شيرده از روزهها معاف هستند. در ايام عيد و روزهاي شنبه و روزهاي اول ماه نو عبري، گرفتن روزه ممنوع است.
پذيرش روزه :
هر چند كه روزه در يهود ( تعنيت ) معناي تحتاللفظي «رنج دادن جان» را داراست، اما هدف اصلي آن همانگونه كه ذكر شد، يادآوري موضوعهاي معين در شرايط ويژة روزه است. لذا آمادگي جسماني براي روزه بسيار با اهميت شمرده شده است. به خصوص دربارة روزه بزرگ يوم كيپور، در احكام ديني، صرف خوراك مفصل قبل از شروع اين روزه، بسيار باارزش و مستوجب ثواب شمرده شده است، زيرا فرد را براي اجراي يك فرمان الهي آماده ميسازد. نيز درباره روزههايي كه جنبه توبه دارند به كرات اين نكته گوشزد شده است كه روزه توبه، تنها مختص روابط انسان و خداوند است و چنانچه انساني، نسبت به همنوعان خود گناهكار باشد، تا زمان رفع كدورت و احقاق حقوق آنها، روزه و توبه او به درگاه خداوند بياثر خواهد بود.
و در پايان، جملهاي معروف است از حضرت يشعياي نبي كه از قول خداوند هدف واقعي روزه را به بنياسرائيل تذكر ميدهد كه روزه مورد قبول خداوند، رنج انسانهاي روزهدار و تعظيم و تكريم رياكارانه آنها در زمان روزه نيست، بلكه برداشتن يوغ ظلم و رهايي بخشيدن به ضعفا و مظلومان به عنوان حاصل عملي اين احكام و مراسم، مورد نظر خداوند و انبياي اوست. ( يشعيا فصل 58 آيات 3-7 )
در اینجا برای آشنایی با نمازهای زرتشتی با نمازهای پنجگانهً زرتشتی و مراسم به جای آوردن آن، مطالب جامع استاد سید خلیلی را از سایت آریا رمن به عینه نقل می نماییم که بدون تحقیق اساسی و کافی عقیده مند به اصالت و قدمت نمازهای زرتشتی است.
پنجگاه نماز مزدیسنا در شبانه روز: زرتشت برای پیروانش پنجگاه نماز در شبانه روز تعیین کرد.بسیار جالب توجه است که نماز کیش باستان از حیث اوقات پنجگانه و سایرشرایط آداب و رسوم،شباهت زیادی به نماز مسلمانان دارد. اوقات نماز و شرایط آن در مزدیسنی به ترتیب زیر است: در مزدیَسنی شبانه روز به پنج قسمت تقسیم شده و هر کدام به نام فرشته ای نماز خاصی دارد. 1-هاون گاه،وقت آن از برآمدن خورشید است تا نیمروز (ظهر) 2-رپیت وین گاه،موقع آن ظهر است تا 3تسو(ساعت)بعد از نیمروز
3-ازیرین گاه،از سه ساعت بعد از ظهر شروع می شود و تا اول شب و پیدا شدن ستاره خاتمه می یابد. 4-ایویس روتریمگاه،وقت آن از اول شب تا نیمه شب. 5-اشهین گاه،وقت آن از نیمه شب است تا بر آمدن خورشید. در روایات داراب هرمز دیار چنین آمده:هاون گاه شش ساعت است،رپیت گاه سه ساعت،ازیرین گاه سه ساعت،اویس روتریمگاه شش ساعت و اشهین گاه نیز شش ساعت. هاونی و رپیت وین و اوزیرین و ایویس روتریم و اشهین پنج فرشته نگاهبان شب و روز هستند که هر یک از آنها را گروهی از ایزدان،مانند مهر و رام و اردیبهشت و آذر و آپم نپات و ایزد آب و فروهرو اوپرتات و سروش و رشن اشتاد همراهی می کنند. شرایط نماز برای به جا آوردن نماز شرایطی منظور شده که به شرح زیر است: 1-پاک کردن تن از هر گونه کثافت و نجاست. 2-پاک کردن لباس از هر گونه پلیدی،نسا(تن مرده و لاشه حیوانات وهر چیزی که بدان پیوسته باشد)و هیرنسا(چیزی است که از ذیروحی جدا شده باشد،مانند خون،ناخن،موی و امثال آنها)
3-دربرداشتن سدره و کشتی*. 4-شستن دست و صورت که وضو نام دارد. 5-پاک بودن جای نماز از هرگونه پلیدی و نسا و هیرنسا(اطراف محل نماز تا چهل گام یا حداقل سه گام) 6-محل نماز به زوراز کسی گرفته نشده باشد یا از پول دزدی خریده نشده باشد.
ترتیب وضو
ترتیب وضو این است که دستها را تا مچ و صورت را تا بناگوش و زیر زنخ و بالای پیشانی و نیز پاها را تا قوزک سه بار با آب تمیز خوب شستشو می دهند.آنگاه دعای دست و رو شستن را که سروش باج نام دارد می خولنند و به نو کردن کشتی(باز و بسته کردن کشتی)پرداخته پس از آن شروع به خواندن نماز می کنند. در صورتی که آب نباشد و یا به علتی استعمال آب مجاز نباشد؛در این صورت دستها را سه بار به روی خاک تمیز می زنند و سپس به صورت و پشت دستها می کشند. هنگام وضو گرفتن دعایی به نام سروش باج می خوانند،برای آگاهی بیشتر خوانندگان فرزانه ،دعای سروش باج را در زیر آورده می شود:
به نام ایزد بخشاینده بخشایشگر مهربان به خشنودی اهورامزدا-اشم وهی(سه بار)- من اقراردارم و استوارم به دین مزدیسنی که آورنده زرتشت،مخالف دیو پرستی و کیش اهورایی است**.
اگر بامداد باشد-به هاون(صبح گاه)اشوو سردار اشوئئ یزشن و نیایش و درود و ستایش باد-به دهدار نیکخواهی که اشو و سردار اشوئئ باشد یزشن و نیایش و درود و ستایش باد. اگر نیمروز باشد-برفتون(نیمروز)اشو و سرداراشوئئ یزشن و نیایش و درود و ستایش باد-به شهردار مردم نوازی که اشو و سردار اشوئئ باشد یزشن و نیایش و درود و ستایش باد. ***
اگر پسین باشد-به ازیران (پسین)اشو و سرداراشوئئ یزشن و نیایش و درود و ستایش باد-به پادشاه بادرام پروری که اشو و سردار اشوئئ و باشد یزشن و نیایش و درود وستایش باد.****
اگر شب باشد-به ایوه سریترم(شامگاه) اشو و سرداراشوئئ یزشن و نیایش و درود و ستایش باد-به پیشوای روحانی بشر دوستی که اشو و سردار اشوئئ و باشد یزشن و نیایش و درود وستایش باد.*****
اگر نیم شب باشد-باشهن(سحرگاه) اشو و سرداراشوئئ یزشن و نیایش و درود و ستایش باد-به کدخدای نیک خواهی که اشو و سردار اشوئئ و باشد یزشن و نیایش و درود وستایش باد.
قبله پرستش سو(قبله)در کیش مزدیسنی از لحاظ اینکه نمی توان برای خدا حدود و جهتی را در نظر گرفت از این رو موقع نماز خواندن،به طوری که در بحث آتش خواهد آمد،به سوی نور و روشنایی از قبیل آفتاب و ماه و چراغ و آتش روی می کنند.همانگونه که گفته شد،زرتشتی ها به سوی نور و روشنایی می ایستند و نماز می خوانند و برداشت آنها از نور و روشنایی چنین است:
فروغ نور و روشنایی ظاهر نموداری از نور و روشنایی عالم حقیقت و معنویت می باشدو در طراوت روح و دل اثری بس بزرگ دارد و انسان را به تجلیات انوار خدایی متوجه می سازد.
تمام آفریدگان به نور نیازمند هستند،همان گونه که حیوانات با بهره گیری از نور زنده اندو نباتات از نور زندگی می گیرند،چنانکه اگر گلدانی را پشت پنجره بگذاریم ،پس از چند روز می بینیم که برگها و شاخه های آن به سوی نور متمایل می شود.در کتاب های مقدس دینی خداوندهمیشه خود و پیامبران خود را نور معرفی می کند،به برخی از پیامبران بنی اسرائیل خداوند به چهره آتش و نور نمایان می شود. نمازمزدیسنی و ترجمه آن نمازاول جملات اوستایی: خَشنَهُ تره اهورَه مَزدا؛اشِم وُهووَهیشتِ م استی؛اُشتا استی اُشتا اهمایی؛هِیَت اشائی وَهیشتائی اشِم ترجمه فارسی:
به خوشنودی اهورامزدا-به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر مهربان پاکی و راستی بهترین نیکویی است و هم مایه سعادت است،سعادت از برای کسی است که راست و خواستار بهترین بهترین راستی است. نماز دوم جملات اوستایی:
خَشنَهُ تره اهورَه مَزدا******؛یَتا اهوئی ریوُ؛اتارَتوش اشات چیت هَچا؛وَنگهِوش دَزدامَنَنگهو؛شِیئوت نَنِم انگئوش مَزدائی؛خَشَترِم چا اهورائی آ؛یِم دِریگوُ بِیودَدَت و استارِم
ترجمه فارسی:
به خشنودی اهورامزدا- به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر مهربان همانگونه که سردار دنیا(اهو)توانا و نیرومند است به همان اندازه سردار دین(رتورد)نیز به مناسبت پاکی و اشویی خویش نیرومند است موهبت اندیشه نیک (وهومن)لقب کسی است که برابر خواسته مزدا رفتار کند.سلطنت اهورایی ویژه کسی است که درویشان و بینوایان را دستگیری کند.
نماز سوم
جملات اوستایی:
یَنگهه هاتم آئت یسن؛یئیتی وَنگهو مَزدا و اهورُو؛وَئثا اشات هَچا یاونگ؛هَمچا تَسچا تاوسچا یَزِمئید ترجمه فارسی: مزدا اهورا آگاه است از آن کسی که(چه مرد چه زن)در میان موجودات ستایشش بیشتر و بهتر است،به حسب راستی ؛این چنین مردان و این چنین زنان را می ستاییم. *کشتی:الف-سدره پیراهنی است بدون یقه؛با آستینهای کوتاه،سفید و ساده و گشاد که تا زانومیرسد و چاکی در وسط داردکه تا به آخر سینه می رسد و در آخر آن چاک،کیسه کوچکی دوخته شده که مزدا اهورا)کیسه کَرفه(ثواب)نامیده می شود.این کیسه نشانه ای از گنجینه پندارز نیک،گفتار نیک و کردار نیک شمرده می شود.سدره در کتب دینی پهلوی شپیک نوشته شده است. ب-کُشتی بندی است سفید و باریک که از هفتاد و دو نخ پشم گوسفند بافته می شود،هفتاد و دو نخ علامت هفتادودو نخ علامت هفتادودو های یسناست.برای هر زرتشتی که به هفت سالگی برسد پوشیدن سدره که جامه پرهیزگاری و پارسایی است و بستن کشتی به دور کمر که بند بندگی خداوند است الزامی می باشد. **واژه مزدا (دانا)و اهورا (سرور و بزرگ)هر دو به معنی خدای یکتا می باشد،در اوستا بیشتر کلمات اهورامزدا بطور منفرد و گاهی به شکل مرکب(اهورامزدا)یا(مزدا اهورا)به همان معنی آمده است.
***دین زرتشتی را مزدیسنا هم میگویند.این کلمه مرکب است از دو جزء،مزده یا مزدا به معنی خداوندیکتا و یسنا به معنی پرستی و معنی ترکیبی آن"پرستش خدای یکتا" یا "خدا پرستی" می باشد. ****پیامبر بزرگ ایران باستان،اشوزرتشت،در زمان پادشاهی شاه گشتاسپ کیانی ظهور نموده ایرانیان را به راه راست مزدیسنا هدایت فرمود.
*****پیش از ظهور اشو زرتشت پرسش ارباب انواع در بین آریائیها معمول بود.آنها خدایان مورد پرستش خود را دیو می نامیدند چنانچه هندوها کا با ایرانیان از یک نژاد تا به امروز خدایان خود را دِو و خدای بزرگ را مَهادو و پرستشگاه خود را دِوال می گویند. اشو زرتشت بر ضد دِیو پرستی یعنی پرستش ارباب انولع و خدایان برخاست. ******این جمله اوستایی در زمان زرتشت و بعد از او به معنی به خشنودی اهورامزدا بود، ولی در زمان ساسانیان برای معنی این جمله عبارت به نام خداوند بخشاینده و بخشایشگر مهربان را انتخاب کردند.
سهشنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۷
پژوهشی در باب جشن تیرگان و سنت قربانی کودکان در راه خدایان
بررسی ریشهً سامی جشن تیرگان و سنت دینی کهن قربانی کودکان
در نزد سامیان شمال غربی عربستان و هلال خضیب ایزدان چندی که خدایان جهان زیرین و مرگ تصور میشده اند پرستش میشده است. از آن جمله است آداد(هداد خدای رعد و توفان و باران، به معنی شکننده و ویرانگر)= ایشکور سومریها ملقب به گاو درخشان بزرگ، ملوخ (شاه، منظور آداد یا انکی)، داجون(داگان، ایزد مرگ و ویرانی و باران)، موت(خدای مرگ و سر سبزی) و آدونیس(=سرور من، خدای سرسبزی و مرگه اسطورهً تولدش اساس داستان ولادت عیسی مسیح که همراه با داستان کشتار (قربانی شدن) نوزادان در محل زایش وی گردیده است. در آدیابنه خدایی با همین نشانیها زیر عنوان بگیامود(خدای مرگ= موت) پرستش میشده است که در جشن وی(جشن ماه بگیامود) پسر بچگان را با انداختن در آتش برای وی قربانی مینموده اند. این جشن سامی در نزد ایرانیان تحت نام تیرگان(جشن ایزد رعد) معروف گشته و مورد اسقبال واقع شد گرچه نزد ایرانیان از قربانی کودکان به طور اخص پرهیز میشده است. در این باب تنها هرودوت یک مورد در باب خشیارشا ذکر میکند: "در هنگام لشکرکشی به طرف یونان پسربچگان و دختربچگان مردم را زنده به خاک میکرد؛ زندگان را به خاک کردن از رسوم ایرانی است زیرا که من شنیده ام وقتی که آمس تریس زن خشایارشا پیر شد چهار ده تن از پسران بزرگان ایران را زنده بر خاک کرد تا اینکه خوشنودی خدایی را که در زیر زمین آرام دارد(= جمشید) به جای آورده باشد". گر چه در اساطیر ایرانی عمل قربانی کودکان نه به جمشید بلکه به مخاصم وی اژی دهاک(شاه مارشکل) که به جای انکی، مردوک و موت مار نشان است و همچنین به کیکاوس (=پادشاه چشمه ها= ائا/انکی) نسبت داده شده است که این خود خاستگاه این سنت ماقبل تاریخی را در نزد سامیان نشان می دهد که به تدریج در نزد ملل مختلف از منشأ دینی اش فاصله گرفته بوده است. لابد اسطورهً عاشقانهً سیاوش(سود رسان، منجی) و سودابه (الههً آبهای سودمند) که فرزند میرای زیبا و زن هوسبازکیکاوس به شمار رفته اند، از همین بن مایهً اسطورهً ایزد بابلی انکی و فرزندش تموز و عروسش، الههً زیبایی و هوس ایشتار اخذ شده است. در اینجا این سؤال مطرح میشود که آیا قربانی کودکان دختر که به اعراب ماقبل اسلام نسبت داده میشود ریشه در باورهای دینی کهن آنان نداشته است؟ جواب مثبت می نماید چه در آنجا الههً معروفی پرستش میشده است که اسمش منات(الههً قربانیها) بوده است که همان هاجر(بانوی صحراها و صخره ها) همسر ابراهیم/انکی است. می دانیم که اکنون نیز در اسلام سنت قربانی به وی با جایگزینی کامل، ذبح گوسفند به جای کودکان در کوه منسوب به همین الههً قربانیها یعنی منا صورت میگیرد. نام منا به سومری به معنی چشمه و معدن وچاه آب است که لابد در زبان عرب از ریشه منّی به معنی گشتن و گردیدن گرفته شده است و این خود لقب نین خورساگ(بانوی سرزمین سنگی و بیانی) زن انکی(ابراهیم، بت مناف) و مادر نینورتا(اسماعیل، بت یغوث) بوده است. ظاهراً اسطورهً اقدام به قربانی کردن ایفیگنیا(زن آبها) از برای آرتمیس (الههً نیرومند چشمهً آبها= اردویسورناهید ایرانیان) نشان از همین قربانی نمودن دختر بچگان برای الههً آبهای زیر زمینی خاورمیانه ایها دارد. در ایران الههً آبهای زیر زمینی بیشترسپندارمذ نامیده میشده است که در اساطیر ایرانی به صورت یمی (همزاد= بعلات) خواهر توأم یمه (سپیتمه جمشید = آدونیس، بعل) ظاهر میشود. مطابق کتاب سینوهه در مصر برای الهه سخمت شیر سر با همان معنی لفظی آرتمیس یعنی نیرومند، انسان قربانی میشده است. نام شوهر او پتاح یعنی خالق مطابق انکی بابلیها(ابراهیم تورات و قرآن) شوهرنین منا/هاجر است و پسر وی نفرتم زیبا ایزد گلها و نباتات و نور خورشید مطابق آدونیس/ تموز زیبا یعنی جمشید زیبای ایرانیان (یعنی ایزد درخشان نباتات) است . در هند باستان برای الههً شاکتی با همین معنی لفظی نیرومند که همسر شیوا/آداد (ایزد ویرانگر توفان و رعد)به شمار آمده قربانی آدمی صورت میگرفته است.
جشن تیرگان(بر گرفته از جامعه مجازی سپنتا، اراک) در ایران از کهن ترین زمان، در هر ماه جشنی که نام آن ماه را داشت، برگزار می شد. ازاین جشن های دوازده گانه تـنها جشن تیرگان با نام تیرماه سیزه شو ( شب سیزده تـیرماه) هنوز در مازندران برگزار می شود. ولی برگزاری جشن های دیگری چون فروردین گان، اردیبهشت گان و.. به دست فراموشی سپرده شده است. انتخاب روزهای جشن بدین شیوه بود که چون در تـقویم کهن هر یک از سی روز ماه را نامی است که نام دوازده ماه نیز در شمار آن سی نام است، جشن هر ماه در روزی بود که نامش با نام ماه یکی بود. و نام ها متعـلق به سی فرشتهً نگاهبان روزها و ماه ها است. جشن تیرگان روز سیزدهم ماه تیر ( روز تیر ) است. به روز تیر و مه تیر عزم شادی کن که از سپهر ترا فتح و نصرت آمد تیر افزون بر یکی بودن نام روز و ماه، مناسب جشن تیرگان را سالروز حماسهً معـین کردن مرز ایران، با تیراندازی آرش، می دانند. در اوستا آمده است : تـیشتر ستاره را یومند و فرهمند را مستایـیم که شتابان بدان سوی پرواز کند. به سوی دریای فراخکرت پرواز کند. مانند تیر ارحش (آرش) بهترین تـیرانداز ایرانی که از کوه ائـیریوخشوت به طرف کوه خوانونت پرتاب گردید …. زین الاخبار مناسب جشن تیرگان را چنین آورده است : تیرگان، سیزدهم ماه تیر، موافق ماه است. واین آن روز بود، که آرش تیر انداخت. اندر آن وقت که میان منوچهر و افراسیاب صلح افتاد و منوچهر گفت هر جا که تیر تو برسد (از آن تو باشد). پس آرش تیر بـیانداخت، از کوه رویان و آن تیر اندر کوهی افتاد میان فرغانه و تخارستان و آن تیر روز دیگر بدین کوه رسید، و مغان دیگر روز جشن کنند و گویند دو دیگر این جا رسید. و اندر تـیرگان پارسیان غسل کنند و سفالین ها و آتشدان ها بشکنند. و چنین گویند که : مردمان اندر ین روز از حصار افراسیاب برستـند. و هر کسی به سر کار خویش شدند. و هم اندرین ایام گندم با میوه بپزند و بخورند و گویند : اندر آن وقت همه گندم پختـند و خوردند که آرد نـتوانستـند کرد. زیرا که همه اندر حصار بودند. و ابوریحان بیرونی در التفهیم آورده است : … بدین تیرگان گفتـند، که آرش تیر انداخت از بهر صلح منوچهر که با افراسیاب ترکی کرده است، بر تیر پرتابی از مملکت؛ و آن تیر گفـتـند : او از کوه های طبرستان بکشید تا بر سوی تخارستان. ابوریحان پیدایش جشن تیرگان و شرح برگزاری آن را در آثارالباقیه به تفضیل آورده، و برای پـیدایی آن دو سبب نقل کرده است؛ یک سبب تیراندازی آرش برای مرز ایران و توران بود که : … کمان را تا بنا گوش خود کشید و خود پاره پاره شد. و تیر از کوه رویان به اقصای خراسان که میان فرغانه و تخارستان است، به درخت گردوی بزرگی فرود آمد به مسافت هزار فرسنگ و مردم آن روز را عید گرفـتـند (…) و چون در وقت محاصره کار بر منوچهر و ایرانیان سخت و دشوار شده بود، بقسمی که دیگر به آرد کردن گندم و پختن نان نمی رسیدند، گندم و میوه کال می پخـتـند. بدین جهت شکستن ظرفها و پختن میوه کال و گندم در این روز رسم شد….. سبب دوم آن که ” دهوفذیه ” (دهیوپته) که معـنای آن نگهداری مُلک و فرمانروایی در آن و ” دهقـنه” که معنای آن عمارت کردن و زراعت و قسمت کردن است و با هم تواًم اند و کتابت، به وسیله هوشنگ و برادرش در این روز صادر شد … مقدسی، جغرافیادان نامی قرن چهارم، از برگزاری رسم و آیـینی ” در روز تیر از ماه تیر ” ( تیرگان) خبر می دهد، که نشان دهندهً درخواست مردم از کوه برای برآورده شدن آرزوهایشان در این روز است : در حومه کاشان کوهی است که آب مانند عرق از آن می چکد، ولی جریان نیابد. و چون هر سال روز تیر از ماه تیر باشد، مردم در پای کوه گرد آیند و ظرف ها بـیاورند. پس هر دارنده ظرف یا یک دستک بر کوه کوبـیده، می گوید: ” برای فلان کار از آب خود به ما بـیاشامان “. پس هر یک به اندازه نیاز بر می گیرد. سندی کهن در دست داریم که از برگزاری جشن تیرگان در قرن دوم هجری حکایت دارد.” پـیگولوسکایا ” در کتاب شهرهای ایران در روزگار پارتـیان و ساسانیان فصلی را به جشن شهر بگمود - تیرگان، اختصاص داده و به نقل از رویداد نامه سریانی ادیابنه به داستانی پـیرامون برگزاری یکی از جشنها اشاره می کند. شرح برگزاری این مراسم که به آن جشن شهر بگمود گفته می شده، به قلم معـلمی به نام ” آبل ” از سده دوم میلادی برجا مانده است. آبل پـیرامون جشن مذکور چنین آورده است : این جشن در ماه ایار برگزار می شد و گروه کثیری مردم از اطراف و اکناف ادیابنه، کنار چشمه و آبگیر بزرگ آن گرد می آمدند. آنها نخست، خود را در آبگیر می شستـند، آنگاه می نشستـند و به تدارک ( خوراک ) میپرداختند و آن خوراک را به بردگان خود می دادند، ولی تا زمانی که یکی از فرزندان خردسال خود را به درون آتش نمی افکندند، خود از آن خوراک نمیخوردند. آنها جگر و قلوهای قربانی خود را برمی داشتـند و به نشانه جشن از شاخه درختی می آویختـند. بعـد تیرهای بسیاری از کمانهای خویش به نشانه شادی و سرور به سوی آسمان رها می کردند و پس آنگاه به سوی خانهً خود باز می گشتـند. پ. ج. مسینا ماجرای این جشن را با نوشته ابوریحان بیرونی پـیرامون جشن تیرگان مقایسه کرده است، و پـیگولوسکایا شرح این مقایسه و مشابهت های “شست و شو”، “پرتاب تیر”، “شکستن ظرف ها”، “قطعه قطعه شدن آرش”، “قربانی کردن کودک” و “تهیه خوراک” را اشاعه یک جشن می داند. این تحلیل درخور توجه است، لذا قسمتی از آن عیناً نقل می شود : مراسم جشن تیرگان را می توان با مراسم جشن شهر بگمود که ماه ایار در استان ادیابنه برگزار می شود مرتبط دانست. مراسم شست و شو در آبگیر شاید با ماجرای کیخسرو در چشمه سار و عادت شست و شویی که بیرونی از آن سخن داشت نزدیک و مرتبط باشد، پرتاب تیر به هوا، که به نشانه سرور و شادی صورت می گرفت، شاید با پرتاب تیر از سوی آرش رابطه ای داشته باشد. بـیرونی از رسم شکستن ظرفها در جشن تیرگان خبر داد و لی هیچگونه توضیحی پـیرامون این رسم و سنت ارایه نکرد. مقایسه این رسم و سنت با مطالب مندرج در رویدادنامه سریانی بسیار گویا به نظر می رسد. پس از آماده کردن خوراکی غیر عادی، ظرف های آشپزخانه را می شکستـند. در ادیابنه کودک قربانی را به درون آتش می افکندند. این نکته مبهم است که چرا پس از این عمل، وسائلی را که همراه کودک بر روی آتش قرار می دادند، درهم می شکستـند. بـیرونی تـنها از رسم نابود کردن ظرفهای آشپزخانه آگاهی داشت. چنـین به نظر می رسد که وی علت این کار را نمی دانست. هرگاه به این نکته توجه شود که در ادیابنه طی مراسم مذکور نخست کودک را به درون آتش می افکندند و آنگاه به صرف غذا می پرداختـند، موضوع چگونگی انهدام کلیه وسائل آشپزخانه مشخص می شود. زیرا این اشیاء و وسائل با قربانی کردن انسان ارتباط دارد. آرش پس از رها کردن تیر پس از رها کردن تیر بر زمین افتاد و قطعه قطعه شد. کودک را به درون آتش می افکندند. آرش جان خود را فدا کرد و محل سقوط تیرش درختی بسیار تـناور بود. کودک را نیز قربانی میکردند و قلو هایش از شاخه درخت می آویختـند. ابوریحان از رسم پختن گندم و میوه در جشن تیرگان آگاه بود، این خاطره ای از دردها و مشقت های منوچهر بر مردم و به سبب خام بودن گندم و میوه به هنگام پـیکار با افراسیاب بود. بدین مناسبت پوشاک دهقـنه و کشاورزان را بر تن می کردند و محصول به صورتی ابتدائی، از جمله گندم و میوه پخته مصرف می شد. در داستان ارائه شده از سوی معـلم آبل نکته ای ناروشن است، نکته مزبور آن است که اهالی ادیابنه کنار آبگیر گرد میآمدند به شست و شو و تهیه خوراک می پرداختـند و به بردگان می دادند. آنها خود تـنها پس از افکندن کودک به درون آتش غذا می خوردند. بدیگر سخن خوراک بردگان مقدس نبود و مانند خوراک آزادگان با رسم و سنت قربانی رابطه ای نداشت. قربانی خود از مراسم دینی قبـیله به شمار میرفت و مایه بستگی و ارتباط اعضای قبـیله بود. از این رو بردگان با مراسم مذکور هیچ گونه رابطه ای نداشتـند. این نکته که آزادگان خود غذا آماده میکردند و به بردگان می دادند، نموداری از وظیفه توزیع محصول در زمین و حاکی از نقش دهقـنه - دیهگانان - بود. معـلوم می شود روایات مربوط به این جشن تا زمان بـیرونی، باقی و بعضی مراسم در نظر افراد، نامفهوم و ناروشن بود. رویداد نامه سریانی که حاوی مطالبی از سده دوم میلادی است تصویری از پدیده های بسیار کهن و منسوخ چون قربانی کردن کودکان، پرستش درختان و تغذیه خاص بردگان بدست می دهد. رابطه مطالب رویدادنامه با نوشته بیرونی تا اندازه ای مشهود است. نشانه های برگزاری جشن تیرگان، از قرن ششم به بعـد در سند های تاریخی اندک است. در روزگار ما، فقط در شهرهای مازندران مراسم تیرما سیزه شو بر جای مانده است. تیرماه در تـقویم مازندرانی (مانند تـقویم فرس قدیم ) مصادف با آبانماه در تـقویم جلالی (تـقویم امروز ایران) است. محاسبهً فصل ها، فعالیتهای کشاورزی و جشنهای کهن بر پایهً تـقویم محلی مازندرانی تا یک نسل پیش رایج بود. تیرماه (چهارمین ماه سال )، در تـقویم ایرانی، چند سده به آغاز فصل پائیز رسیده بود. بدین معـنی که از زمان خسروپرویز، در پی نابسامانی های کشور، محاسبهً کبـیسه به دست فراموشی سپرده شد. در نتـیجه، با گذشت زمان آغاز سال، یعـنی فروردین از اول بهار ( ورود خورشید به برج حمل)به اول تابستان (ورود خورشید به برج سرطان) کشانده شد. و مدتها در این وضعـیت کبیسه می کردند. ابوریحان می نویسد : ایرانیان وقتی که سالهای خود را کبـیسه می کردند، فصلهای چهارگانه را با ماههای خود علامت می گذاشتـند. زیرا این دو بهم نزدیک بودند؛ فروردین ماه اول تابستان، تیرماه اول پائیز، مهرماه اول زمستان و دی ماه اول بهار بود و روزهای خاص در این فصل داشتـند که بر حسب فصلهای چهارگانه، به کار می بستـند و چون کبـیسه اهمال شده، اوقات آنها بهم خورد. این نابسامانی ها ناگزیر برگزاری جشن ها، آیـین های همگانی، فعـالیت های کشاورزی و به ویژه، زمان گرفتن مالیات ها را تغـیـیر می داد. در نوروز نامه می خوانیم : متوکل وزیری داشت نام او محمد بن عـبدالملک، او را گفت، افـتـتاح خراج در وقتی می باشد که مال در آن وقت از غله دور باشد و مردمان را رنج می رسد. و آیـین ملوک عجم چنان بوده است که کبـیسه کردند، تا سال بجای خویش بازآید و مردمان را به مال گذاردن رنج کمتر رسد، چه دستـشان به ارتـفاع رسد. متوکل اجابت کرد و کبـیسه فرمود و آفتاب را از سرطان به فروردین ( حمل ) باز آوردند و مردمان در راحت افتادند و آن آیـین بماند. و پس از آن خلف بن احمد امیر سیستان کبیسه دیگر بکرد، که اکنون شانزده روز تفاوت از آنجا کرده است و سلطان سعـید معـین الدین ملکشاه را، انارالله برهانه، از این حال معـلوم کردند. بفرمود تا کبـیسه کنند سال را به جایگاه خویـش بازآرند. حکماء عصر از خراسان بـیاوردند و هر آلتی که رصد را به کار آید بساختـند از دیوار و ذات الحلق ( مجموعه حلقه های متداخله بسیاری، فلزین یا چوبـین یا از مقوا که آسمان و حرکات کواکب را نماید و علمای هیاًت کواکب را بدان رصد کنند. ” لغت نامه دهخدا ” ) و مانند این و نوروز را به فروردین بردند. ولکن پادشاه را زمانه زمان نداد و کبـیسه تمام ناکرده بماند. این است حقیـقت نوروز و آنچه از کتابهای متـقدمان یافـتیم و از گفتار دانایان شنیده ایم.
در نزد سامیان شمال غربی عربستان و هلال خضیب ایزدان چندی که خدایان جهان زیرین و مرگ تصور میشده اند پرستش میشده است. از آن جمله است آداد(هداد خدای رعد و توفان و باران، به معنی شکننده و ویرانگر)= ایشکور سومریها ملقب به گاو درخشان بزرگ، ملوخ (شاه، منظور آداد یا انکی)، داجون(داگان، ایزد مرگ و ویرانی و باران)، موت(خدای مرگ و سر سبزی) و آدونیس(=سرور من، خدای سرسبزی و مرگه اسطورهً تولدش اساس داستان ولادت عیسی مسیح که همراه با داستان کشتار (قربانی شدن) نوزادان در محل زایش وی گردیده است. در آدیابنه خدایی با همین نشانیها زیر عنوان بگیامود(خدای مرگ= موت) پرستش میشده است که در جشن وی(جشن ماه بگیامود) پسر بچگان را با انداختن در آتش برای وی قربانی مینموده اند. این جشن سامی در نزد ایرانیان تحت نام تیرگان(جشن ایزد رعد) معروف گشته و مورد اسقبال واقع شد گرچه نزد ایرانیان از قربانی کودکان به طور اخص پرهیز میشده است. در این باب تنها هرودوت یک مورد در باب خشیارشا ذکر میکند: "در هنگام لشکرکشی به طرف یونان پسربچگان و دختربچگان مردم را زنده به خاک میکرد؛ زندگان را به خاک کردن از رسوم ایرانی است زیرا که من شنیده ام وقتی که آمس تریس زن خشایارشا پیر شد چهار ده تن از پسران بزرگان ایران را زنده بر خاک کرد تا اینکه خوشنودی خدایی را که در زیر زمین آرام دارد(= جمشید) به جای آورده باشد". گر چه در اساطیر ایرانی عمل قربانی کودکان نه به جمشید بلکه به مخاصم وی اژی دهاک(شاه مارشکل) که به جای انکی، مردوک و موت مار نشان است و همچنین به کیکاوس (=پادشاه چشمه ها= ائا/انکی) نسبت داده شده است که این خود خاستگاه این سنت ماقبل تاریخی را در نزد سامیان نشان می دهد که به تدریج در نزد ملل مختلف از منشأ دینی اش فاصله گرفته بوده است. لابد اسطورهً عاشقانهً سیاوش(سود رسان، منجی) و سودابه (الههً آبهای سودمند) که فرزند میرای زیبا و زن هوسبازکیکاوس به شمار رفته اند، از همین بن مایهً اسطورهً ایزد بابلی انکی و فرزندش تموز و عروسش، الههً زیبایی و هوس ایشتار اخذ شده است. در اینجا این سؤال مطرح میشود که آیا قربانی کودکان دختر که به اعراب ماقبل اسلام نسبت داده میشود ریشه در باورهای دینی کهن آنان نداشته است؟ جواب مثبت می نماید چه در آنجا الههً معروفی پرستش میشده است که اسمش منات(الههً قربانیها) بوده است که همان هاجر(بانوی صحراها و صخره ها) همسر ابراهیم/انکی است. می دانیم که اکنون نیز در اسلام سنت قربانی به وی با جایگزینی کامل، ذبح گوسفند به جای کودکان در کوه منسوب به همین الههً قربانیها یعنی منا صورت میگیرد. نام منا به سومری به معنی چشمه و معدن وچاه آب است که لابد در زبان عرب از ریشه منّی به معنی گشتن و گردیدن گرفته شده است و این خود لقب نین خورساگ(بانوی سرزمین سنگی و بیانی) زن انکی(ابراهیم، بت مناف) و مادر نینورتا(اسماعیل، بت یغوث) بوده است. ظاهراً اسطورهً اقدام به قربانی کردن ایفیگنیا(زن آبها) از برای آرتمیس (الههً نیرومند چشمهً آبها= اردویسورناهید ایرانیان) نشان از همین قربانی نمودن دختر بچگان برای الههً آبهای زیر زمینی خاورمیانه ایها دارد. در ایران الههً آبهای زیر زمینی بیشترسپندارمذ نامیده میشده است که در اساطیر ایرانی به صورت یمی (همزاد= بعلات) خواهر توأم یمه (سپیتمه جمشید = آدونیس، بعل) ظاهر میشود. مطابق کتاب سینوهه در مصر برای الهه سخمت شیر سر با همان معنی لفظی آرتمیس یعنی نیرومند، انسان قربانی میشده است. نام شوهر او پتاح یعنی خالق مطابق انکی بابلیها(ابراهیم تورات و قرآن) شوهرنین منا/هاجر است و پسر وی نفرتم زیبا ایزد گلها و نباتات و نور خورشید مطابق آدونیس/ تموز زیبا یعنی جمشید زیبای ایرانیان (یعنی ایزد درخشان نباتات) است . در هند باستان برای الههً شاکتی با همین معنی لفظی نیرومند که همسر شیوا/آداد (ایزد ویرانگر توفان و رعد)به شمار آمده قربانی آدمی صورت میگرفته است.
جشن تیرگان(بر گرفته از جامعه مجازی سپنتا، اراک) در ایران از کهن ترین زمان، در هر ماه جشنی که نام آن ماه را داشت، برگزار می شد. ازاین جشن های دوازده گانه تـنها جشن تیرگان با نام تیرماه سیزه شو ( شب سیزده تـیرماه) هنوز در مازندران برگزار می شود. ولی برگزاری جشن های دیگری چون فروردین گان، اردیبهشت گان و.. به دست فراموشی سپرده شده است. انتخاب روزهای جشن بدین شیوه بود که چون در تـقویم کهن هر یک از سی روز ماه را نامی است که نام دوازده ماه نیز در شمار آن سی نام است، جشن هر ماه در روزی بود که نامش با نام ماه یکی بود. و نام ها متعـلق به سی فرشتهً نگاهبان روزها و ماه ها است. جشن تیرگان روز سیزدهم ماه تیر ( روز تیر ) است. به روز تیر و مه تیر عزم شادی کن که از سپهر ترا فتح و نصرت آمد تیر افزون بر یکی بودن نام روز و ماه، مناسب جشن تیرگان را سالروز حماسهً معـین کردن مرز ایران، با تیراندازی آرش، می دانند. در اوستا آمده است : تـیشتر ستاره را یومند و فرهمند را مستایـیم که شتابان بدان سوی پرواز کند. به سوی دریای فراخکرت پرواز کند. مانند تیر ارحش (آرش) بهترین تـیرانداز ایرانی که از کوه ائـیریوخشوت به طرف کوه خوانونت پرتاب گردید …. زین الاخبار مناسب جشن تیرگان را چنین آورده است : تیرگان، سیزدهم ماه تیر، موافق ماه است. واین آن روز بود، که آرش تیر انداخت. اندر آن وقت که میان منوچهر و افراسیاب صلح افتاد و منوچهر گفت هر جا که تیر تو برسد (از آن تو باشد). پس آرش تیر بـیانداخت، از کوه رویان و آن تیر اندر کوهی افتاد میان فرغانه و تخارستان و آن تیر روز دیگر بدین کوه رسید، و مغان دیگر روز جشن کنند و گویند دو دیگر این جا رسید. و اندر تـیرگان پارسیان غسل کنند و سفالین ها و آتشدان ها بشکنند. و چنین گویند که : مردمان اندر ین روز از حصار افراسیاب برستـند. و هر کسی به سر کار خویش شدند. و هم اندرین ایام گندم با میوه بپزند و بخورند و گویند : اندر آن وقت همه گندم پختـند و خوردند که آرد نـتوانستـند کرد. زیرا که همه اندر حصار بودند. و ابوریحان بیرونی در التفهیم آورده است : … بدین تیرگان گفتـند، که آرش تیر انداخت از بهر صلح منوچهر که با افراسیاب ترکی کرده است، بر تیر پرتابی از مملکت؛ و آن تیر گفـتـند : او از کوه های طبرستان بکشید تا بر سوی تخارستان. ابوریحان پیدایش جشن تیرگان و شرح برگزاری آن را در آثارالباقیه به تفضیل آورده، و برای پـیدایی آن دو سبب نقل کرده است؛ یک سبب تیراندازی آرش برای مرز ایران و توران بود که : … کمان را تا بنا گوش خود کشید و خود پاره پاره شد. و تیر از کوه رویان به اقصای خراسان که میان فرغانه و تخارستان است، به درخت گردوی بزرگی فرود آمد به مسافت هزار فرسنگ و مردم آن روز را عید گرفـتـند (…) و چون در وقت محاصره کار بر منوچهر و ایرانیان سخت و دشوار شده بود، بقسمی که دیگر به آرد کردن گندم و پختن نان نمی رسیدند، گندم و میوه کال می پخـتـند. بدین جهت شکستن ظرفها و پختن میوه کال و گندم در این روز رسم شد….. سبب دوم آن که ” دهوفذیه ” (دهیوپته) که معـنای آن نگهداری مُلک و فرمانروایی در آن و ” دهقـنه” که معنای آن عمارت کردن و زراعت و قسمت کردن است و با هم تواًم اند و کتابت، به وسیله هوشنگ و برادرش در این روز صادر شد … مقدسی، جغرافیادان نامی قرن چهارم، از برگزاری رسم و آیـینی ” در روز تیر از ماه تیر ” ( تیرگان) خبر می دهد، که نشان دهندهً درخواست مردم از کوه برای برآورده شدن آرزوهایشان در این روز است : در حومه کاشان کوهی است که آب مانند عرق از آن می چکد، ولی جریان نیابد. و چون هر سال روز تیر از ماه تیر باشد، مردم در پای کوه گرد آیند و ظرف ها بـیاورند. پس هر دارنده ظرف یا یک دستک بر کوه کوبـیده، می گوید: ” برای فلان کار از آب خود به ما بـیاشامان “. پس هر یک به اندازه نیاز بر می گیرد. سندی کهن در دست داریم که از برگزاری جشن تیرگان در قرن دوم هجری حکایت دارد.” پـیگولوسکایا ” در کتاب شهرهای ایران در روزگار پارتـیان و ساسانیان فصلی را به جشن شهر بگمود - تیرگان، اختصاص داده و به نقل از رویداد نامه سریانی ادیابنه به داستانی پـیرامون برگزاری یکی از جشنها اشاره می کند. شرح برگزاری این مراسم که به آن جشن شهر بگمود گفته می شده، به قلم معـلمی به نام ” آبل ” از سده دوم میلادی برجا مانده است. آبل پـیرامون جشن مذکور چنین آورده است : این جشن در ماه ایار برگزار می شد و گروه کثیری مردم از اطراف و اکناف ادیابنه، کنار چشمه و آبگیر بزرگ آن گرد می آمدند. آنها نخست، خود را در آبگیر می شستـند، آنگاه می نشستـند و به تدارک ( خوراک ) میپرداختند و آن خوراک را به بردگان خود می دادند، ولی تا زمانی که یکی از فرزندان خردسال خود را به درون آتش نمی افکندند، خود از آن خوراک نمیخوردند. آنها جگر و قلوهای قربانی خود را برمی داشتـند و به نشانه جشن از شاخه درختی می آویختـند. بعـد تیرهای بسیاری از کمانهای خویش به نشانه شادی و سرور به سوی آسمان رها می کردند و پس آنگاه به سوی خانهً خود باز می گشتـند. پ. ج. مسینا ماجرای این جشن را با نوشته ابوریحان بیرونی پـیرامون جشن تیرگان مقایسه کرده است، و پـیگولوسکایا شرح این مقایسه و مشابهت های “شست و شو”، “پرتاب تیر”، “شکستن ظرف ها”، “قطعه قطعه شدن آرش”، “قربانی کردن کودک” و “تهیه خوراک” را اشاعه یک جشن می داند. این تحلیل درخور توجه است، لذا قسمتی از آن عیناً نقل می شود : مراسم جشن تیرگان را می توان با مراسم جشن شهر بگمود که ماه ایار در استان ادیابنه برگزار می شود مرتبط دانست. مراسم شست و شو در آبگیر شاید با ماجرای کیخسرو در چشمه سار و عادت شست و شویی که بیرونی از آن سخن داشت نزدیک و مرتبط باشد، پرتاب تیر به هوا، که به نشانه سرور و شادی صورت می گرفت، شاید با پرتاب تیر از سوی آرش رابطه ای داشته باشد. بـیرونی از رسم شکستن ظرفها در جشن تیرگان خبر داد و لی هیچگونه توضیحی پـیرامون این رسم و سنت ارایه نکرد. مقایسه این رسم و سنت با مطالب مندرج در رویدادنامه سریانی بسیار گویا به نظر می رسد. پس از آماده کردن خوراکی غیر عادی، ظرف های آشپزخانه را می شکستـند. در ادیابنه کودک قربانی را به درون آتش می افکندند. این نکته مبهم است که چرا پس از این عمل، وسائلی را که همراه کودک بر روی آتش قرار می دادند، درهم می شکستـند. بـیرونی تـنها از رسم نابود کردن ظرفهای آشپزخانه آگاهی داشت. چنـین به نظر می رسد که وی علت این کار را نمی دانست. هرگاه به این نکته توجه شود که در ادیابنه طی مراسم مذکور نخست کودک را به درون آتش می افکندند و آنگاه به صرف غذا می پرداختـند، موضوع چگونگی انهدام کلیه وسائل آشپزخانه مشخص می شود. زیرا این اشیاء و وسائل با قربانی کردن انسان ارتباط دارد. آرش پس از رها کردن تیر پس از رها کردن تیر بر زمین افتاد و قطعه قطعه شد. کودک را به درون آتش می افکندند. آرش جان خود را فدا کرد و محل سقوط تیرش درختی بسیار تـناور بود. کودک را نیز قربانی میکردند و قلو هایش از شاخه درخت می آویختـند. ابوریحان از رسم پختن گندم و میوه در جشن تیرگان آگاه بود، این خاطره ای از دردها و مشقت های منوچهر بر مردم و به سبب خام بودن گندم و میوه به هنگام پـیکار با افراسیاب بود. بدین مناسبت پوشاک دهقـنه و کشاورزان را بر تن می کردند و محصول به صورتی ابتدائی، از جمله گندم و میوه پخته مصرف می شد. در داستان ارائه شده از سوی معـلم آبل نکته ای ناروشن است، نکته مزبور آن است که اهالی ادیابنه کنار آبگیر گرد میآمدند به شست و شو و تهیه خوراک می پرداختـند و به بردگان می دادند. آنها خود تـنها پس از افکندن کودک به درون آتش غذا می خوردند. بدیگر سخن خوراک بردگان مقدس نبود و مانند خوراک آزادگان با رسم و سنت قربانی رابطه ای نداشت. قربانی خود از مراسم دینی قبـیله به شمار میرفت و مایه بستگی و ارتباط اعضای قبـیله بود. از این رو بردگان با مراسم مذکور هیچ گونه رابطه ای نداشتـند. این نکته که آزادگان خود غذا آماده میکردند و به بردگان می دادند، نموداری از وظیفه توزیع محصول در زمین و حاکی از نقش دهقـنه - دیهگانان - بود. معـلوم می شود روایات مربوط به این جشن تا زمان بـیرونی، باقی و بعضی مراسم در نظر افراد، نامفهوم و ناروشن بود. رویداد نامه سریانی که حاوی مطالبی از سده دوم میلادی است تصویری از پدیده های بسیار کهن و منسوخ چون قربانی کردن کودکان، پرستش درختان و تغذیه خاص بردگان بدست می دهد. رابطه مطالب رویدادنامه با نوشته بیرونی تا اندازه ای مشهود است. نشانه های برگزاری جشن تیرگان، از قرن ششم به بعـد در سند های تاریخی اندک است. در روزگار ما، فقط در شهرهای مازندران مراسم تیرما سیزه شو بر جای مانده است. تیرماه در تـقویم مازندرانی (مانند تـقویم فرس قدیم ) مصادف با آبانماه در تـقویم جلالی (تـقویم امروز ایران) است. محاسبهً فصل ها، فعالیتهای کشاورزی و جشنهای کهن بر پایهً تـقویم محلی مازندرانی تا یک نسل پیش رایج بود. تیرماه (چهارمین ماه سال )، در تـقویم ایرانی، چند سده به آغاز فصل پائیز رسیده بود. بدین معـنی که از زمان خسروپرویز، در پی نابسامانی های کشور، محاسبهً کبـیسه به دست فراموشی سپرده شد. در نتـیجه، با گذشت زمان آغاز سال، یعـنی فروردین از اول بهار ( ورود خورشید به برج حمل)به اول تابستان (ورود خورشید به برج سرطان) کشانده شد. و مدتها در این وضعـیت کبیسه می کردند. ابوریحان می نویسد : ایرانیان وقتی که سالهای خود را کبـیسه می کردند، فصلهای چهارگانه را با ماههای خود علامت می گذاشتـند. زیرا این دو بهم نزدیک بودند؛ فروردین ماه اول تابستان، تیرماه اول پائیز، مهرماه اول زمستان و دی ماه اول بهار بود و روزهای خاص در این فصل داشتـند که بر حسب فصلهای چهارگانه، به کار می بستـند و چون کبـیسه اهمال شده، اوقات آنها بهم خورد. این نابسامانی ها ناگزیر برگزاری جشن ها، آیـین های همگانی، فعـالیت های کشاورزی و به ویژه، زمان گرفتن مالیات ها را تغـیـیر می داد. در نوروز نامه می خوانیم : متوکل وزیری داشت نام او محمد بن عـبدالملک، او را گفت، افـتـتاح خراج در وقتی می باشد که مال در آن وقت از غله دور باشد و مردمان را رنج می رسد. و آیـین ملوک عجم چنان بوده است که کبـیسه کردند، تا سال بجای خویش بازآید و مردمان را به مال گذاردن رنج کمتر رسد، چه دستـشان به ارتـفاع رسد. متوکل اجابت کرد و کبـیسه فرمود و آفتاب را از سرطان به فروردین ( حمل ) باز آوردند و مردمان در راحت افتادند و آن آیـین بماند. و پس از آن خلف بن احمد امیر سیستان کبیسه دیگر بکرد، که اکنون شانزده روز تفاوت از آنجا کرده است و سلطان سعـید معـین الدین ملکشاه را، انارالله برهانه، از این حال معـلوم کردند. بفرمود تا کبـیسه کنند سال را به جایگاه خویـش بازآرند. حکماء عصر از خراسان بـیاوردند و هر آلتی که رصد را به کار آید بساختـند از دیوار و ذات الحلق ( مجموعه حلقه های متداخله بسیاری، فلزین یا چوبـین یا از مقوا که آسمان و حرکات کواکب را نماید و علمای هیاًت کواکب را بدان رصد کنند. ” لغت نامه دهخدا ” ) و مانند این و نوروز را به فروردین بردند. ولکن پادشاه را زمانه زمان نداد و کبـیسه تمام ناکرده بماند. این است حقیـقت نوروز و آنچه از کتابهای متـقدمان یافـتیم و از گفتار دانایان شنیده ایم.
اشتراک در:
پستها (Atom)