مطابق دانشنامه رشد، جنگ سنجر سلجوقی با غزان 548» ق / 1153 م« از این قرار بوده است.
"در دوران فرمانروایی سلطان سنجر، حدود چهل هزار خانوار ترکمانان غز، درختلان، چغانیان و کرانههای بلخ و قهندز به سر میبردند و این محدوده چراگاه چهارپایان آنان بود. ترکان غز در برابر این زیست و چراگاه، پیمان داده بودند که سالانه بیست و چهار هزار رأس گوسفند به آشپزخانه سلطان بفرستند.
برای آوردن این گوسفندان، خوان سالار سلطان، شخصی را به نزد ترکمانان میفرستاد. در یکی از این مأموریتها، یکی از کارگزاران سلطان درباره گزینش گوسفندان فربه با غزان بنای درشتی گذاشت. امیران غز این رفتار را بردباری نکردند و کارگزار را کشتند. خوان سالار که از این واقعه آگاه شد، از ترس خشم سلطان، در این باره گفتگویی به میان نیاورد و خود گوسفند میخرید و به آشپزخانه میفرستاد.
تا آن که امیر تاج ممتاج، والی بلخ، به مرو نزد سلطان آمد و خوان سالار آن چه را که درباره غزان و خودداریشان از دادن گوسفند و قتل کارگزار میدانست به وی گفت. ممتاج هنگامی که به خدمت سلطان رسید، پیشنهاد کرد که وی را به عنوان شحنگی غزان به آن دیار روانه سازد تا سالی سی هزار گوسفند از غزان گرفته به آشپزخانه سلطان پیشکش کند.
پادشاه این پیشنهاد را پذیرفت و امیر ممتاج به همراه فرزندش ملک المشرق رهسپار قرارگاه خویش در بلخ که نزدیک ختلان بود، شد و کسی را برای آگاهی از کشته شدن فرستاده خوانسالار نزد غزان روانه کرد. ولی ترکمانان فرستاده او را با اهانت تمام باز گرداندند.
این خشونت بر ممتاج گران آمد و به جنگ غزان رفت، اما در کارزار، شکست خورد و خود و پسرش هر دو کشته شدند. چون خبر این واقعه به دربار رسید، امیران و بزرگان سلجوق سخت به خشم آمده، سلطان را وادار کردند تا خوئد رهسپار نبرد و تنبیه غزان گردد.
برخورد سنجر با غزان
سنجر با سپاهی گران راهی ماوراء النهر شد، اما در بین راه به خاطر مصائب و دشواریهای فراوان، بسیاری از سربازان وی هلاک شدند. هنگامی که خبر رهسپاری سلطان به غزان رسید، اندیشناک شد، نماینده ای نزد سلطان فرستادند و پیام دادند که «ما بندگان پیوسته فرمانبردار بوده و بر حکم فرمان رفتهایم.
چون ممتاج آهنگ خانه ما کرد برای نیاز و آرامش کودکان و زنان خود کوشیدیم تا او و پسرش کشته شدند. اینک سه هزار دینار و هزار غلام ترک میدهیم تا پادشاه از سر گناه ما درگذرد.
سنجر در ابتدا حاضر به پذیرفتن پیشنهاد شد، اما امیران او را گفتند که «با کشته شدن ممتاج، ترکمانان بر جرأت و گستاخی خود میافزایند و بیشتر از این گستاخی مینمایند و شاه را وادار به حرکت کردند. .... در این هنگام آن تیره ناله و زار بسیار کرده گفتند که اگر سلطان از گناه ما بندگان درگذرد از هر خانه یک من نقره با آن چه که پیش از این پذیرفته بودیم، خواهیم داد. .
جنگ با غزان
پادشاه خواست دست از پیکار با غزان بکشد و به دیار خود برگردد، ولی امیران پافشاری کرده، او را به جنگ واداشتند. اما بخشی از سپاه سنجر که از فرمانده خود مویه آی به، ناراضی بودند، دست از جنگ کشیدند. از این رو، سلطان سنجر که با پافشاری بزرگان سلجوق به جنگی ناخواسته کشیده شده بود، بدون سپاه ماند و از غزان شکست سختی خورده، خود و زوجهاش به دست غزان اسیر شدند.
غزان سنجر را به مرو بردند و آن شهر را که پر از گنجینههای زر و سیم و خزانه شاهی بود، غارت کردند و مردم را زیر شکنجه و آزار قرار میدادند تا مخفیگاه مال خود را فاش کنند. در اندک زمانی از مرو جز تل خاکستری باقی نماند. سپس به نیشابور رفته و آن جا را نیز غارت و چپاول کردند و مسجد جامع منیعی و مسجد مطرز را ویران ساختند و به آتش کشیدند و عده زیادی از مردمان و اهل علم و ادب شهر را به قتل آوردند. طولی نکشید که سراسر خراسان عرصه تاخت و تاز این قوم وحشی شد و به جز هرات که برج و بارویی استوار داشت، دیگر نواحی خراسان به مدت افزون بر سه سال عرصه غارت این قوم بود.
مرگ سلطان سنجر
ترکان خاتون همسر سلطان سنجر در اسارت و در سال 551 ق / 1156 م درگذشت. سلطان پس از وفات همسرش به کمک احمد ممتاج و موید آی به و با فریفتن و رشوه دادن به نگهبانان، توانست خود را از اسارت آزاد سازد و به مرو رود. اما چون تمامی سرزمینهای خود را ویران دید، دچار غم و اندوهی سخت شد و به بستر بیماری افتاد تا آن که در ربیع الاول 552 ق / آوریل 1157 م، چشم از جهان فرو بست. "
مشروح گفتار احمد کسروی و عنایت الله رضا در باب ورود ترکان غز به آذربایجان در عهد محمود و مسعود غزنوی از این قرار است: " سلطان محمود چون به ماوراء النهر رفت؛ گروهی از ترکان را (پنجاه هزار نفر کمابیش) با خود به ایران آورد و در خراسان نشیمن داد. و اینان چون زمانی بودند، دسته ای از ایشان جدا گردیده، از راه کرمان آهنگ اصفهان کردند؛ چون محمود نامه به علاء الدوله خداوند اصفهان نوشت که آنان را باز گرداند و یا کشته سرهایشان را فرستد و علاء الدوله می خواست این کار را به نیرنگ انجام دهد، ترکان فهمیده خود را از دام رها گردانیدند و از اصفهان بیرون آمدند و در همه جا یغما کنان خود را به آذربایجان رساندند که می توان گفت نخستین دسته ترکان در آن سرزمین بودند. این داستان پیش از سال 411هجری و شماره ترکان یا غزان دو هزار خرگاه کمابیش بوده است که هر خرگاهی را روی هم هفت یا هشت تن می توان شمرد. خداوند آذربایجان در این زمان وهسودان پسر محمد روادی بود و او چون با فرمانروایان دیگر از شدادیان اران و دیگران، دشمنی و همچشمی داشت، از رسیدن اینان که همه مردان جنگجو و سخت کمان می بودند، خشنود گردید و در آذربایجان نشیمن داد. ولی اینان آسوده ننشستند و پیاپی به ارمنستان و جاهای دیگر تاختند و تاراج و ویرانی دریغ نگفتند... دومین دستهً غزان در حدود سال 429 هجری به هنگام سلطنت مسعود غزنوی در خراسان و وهسودان در آذربایجان به این سرزمین کوچ کردند و وهسودان اینان را نیز پذیرفت؛ اما غزان به خلق و خوی خویش یغما و تاراج را رها نکردند و به غارت و کشتار مردم ارمنستان و آذربایجان دست زدند."
سید احمد کسروی همچنین از رسیدن و اتراق همین ترکان غارتگر غز در آذربایجان عهد پیش از مغول سخن می راند که با اعتقاد ترکان عثمانی جور در می آید که میگویند ایشان ده هزار خانوار ترک بودند که در ایران از پیش مغول گریختند و به آسیای صغیر مهاجرت کردند. گرچه احمد کسروی و عنایت الله رضا توجه شان بدین مهاجرت نیوده است و تصورشان بر این است که اینان در آذربایجان و اران ساکن شدند و زبان آذری ترکی یادگار ایشان است. در حالی که ابو منصور وهسودان صرفاً این عشایر ترک را برای پشتوانه نظامی پیش خود نگه داشته بود؛ ایشان با رسیدن موج مغولان با سلطان جلال الدین خوارزمشاه خود را به آسیای صغیر افکندند. معادل بودن لفظ غز (بیضه، اصل) با کوگ ترک (ترک اصیل) خود گویای این همانی اینان است. اما زبان ترکی آذری خود همان زبان ارانی (به کردی یعنی آذری) بود که با ابومنصور وهسودان روادی و پسرش مملان توسط گرگرها و دیگران از اران به آذربایجان رسید و به تدریج جایگزین زبان در حال احتضار اینجا یعنی پهلوی معرب گردید. اوستا- شاهنامه ترکی ارانی ده ده قورقود دلیل قدمت باستانی زبان آذری در اران است. اطلاعات ناقص کسروی و عنایت الله رضا در این باب قابل توجه است. در واقع ترکان غارتگر عرصه فلات ایران که صبر حافظ را همچون خان یغمایشان می برده اند همین ترکان غز یعنی نیاکان ترکان عثمانی بوده اند که کسروی و عنایت الله رضا نیاکان ترکان آذری شان پنداشته اند. اینان همان ترکانی بوده اند که هونها (تاتارها) از سمت دریاچهً آرال به اورخون در سمت شمال مرزهای چین تبعید کرده بودند. در باب مخاصمین کوگ ترکان-غزها گفتنی است، تاتار به چینی یعنی مردم کناری و سرحدی معادل نامهای ترکی گوران قراخ-تایی (بزرگ مدفنان لنگه کناری) و قیراخ-اوز (سمت کناری، قرقیز) می باشد.کلمهً ترکی گوران به معنی جماعت و گروه همنشین معادل کلمهً ترکی هون است. در شاهنامه نام گوران قراختایی (قرقیزان) با آل افراسیاب و نام دست نشاندگان ایشان یعنی قراخانیان منتسب به پسر افراسیاب به نام قره خان بیان شده است. مطابق منابع اسلامی ترکان شکست دهنده سلطان سنجر ابتدا همان گوران قراختایی بوده اند ولی ایشان چندان به غارت و کشورگشایی در ملک سنجر نپرداختند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر