شنبه، دی ۰۹، ۱۳۹۱
نام عودلاجان تهران را می توان به معنی محل ابدال (برگزیدگان) گرفت
چه مطابق فرهنگنامه ویکیپدیا برخی از مشاهیر تاریخ معاصر ایران مانند خاندان قوام الدوله، خاندان مستوفی، نصیرالدوله بدر تاجر ثروتمند و نخستین وزیر فرهنگ دوره پهلوی، سید حسن مدرس، نماینده مجلس شورای ملی و چهره نامدار مشروطیت در عودلاجان ساکن بودند. خانههای پراتاق این محله در عرف عوام به خانه قمر خانم معروف بودهاست.[۲] عودلاجان از مناطق اعیاننشین تهران در دوره قاجار بوده است. برخی نام این محله را تلفظ «عبدالله جان» به لهجه کلیمیان دانستهاند.
نام محله طرشت تهران به معنی محل تره بار است
توضیح لغت نامه دهخدا در باب معنی و مفهوم تره بار چنین است: تره بار. [ت َرَ / رِ] (اِ مرکب) مقابل خشکبار میوه های تازه و احرارالبقول مانند: خربزه، هندوانه، خیار، گرمک، طالبی، گیلاس، زردآلو، کاهو و سبزیهای خوردنی و جز اینها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
چون لغت نامه دهخدا در باره مشخصات طرشت (علی القاعده تره-شت= محل تره بار) که اکنون نیز دارای بازار تره بار معروف است، چنین آورده است: در تداول «درشت » گویند. دهی جزء بخش کن شهرستان تهران، در 2000گزی باختری تهران و 10000گزی جنوب خاوری کن و 1000گزی شمال راه شوسهٔ تهران -کرج. دامنه، معتدل، با 1457 تن سکنه. قسمتی از سکنه در تهران سکونت کرده اند. آب آن از قنات و در بهار از رودخانه ٔ کن. محصول آنجا غلات و انار و انجیر و صیفی و مختصر میوه. شغل اهالی زراعت است. دبستان، پاسگاه ژاندارمری موقت و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
سهشنبه، دی ۰۵، ۱۳۹۱
معنی تجریش (تجرشت قدیمی)
این کلمه مرکب است از تجر (تچر،کاخ و قصر) و شت (شئیتی اوستایی یعنی محل، جا) یعنی در مجموع آن به معنی روستای محل قصر و کاخ حاکم و فرد ثروتمند محلی بوده است.اما اگر جزء دوم را بر گرفته از شیته پهلوی به معنی توده سنگ بگیریم در این صورت تجریش (تجرشت) به معنی محل قصر سنگی خواهد بود. از این میان با توجه به نامهای آلاشت (محل عقاب)و ترشیت (ترشیز= محل پشتی) شت در معنی اوستایی شئیتی (شیئیتی، جا و مکان) مصداق درستتری دارد.راوندی مورخ تاریخ در شرح سلطنت طغرل سلجوقی کاخ تجرشت را به عنوان قصر بیرونی آورده است: «آنگاه سلطان از تبریز به سوی ری رفت تا زفاف به دار الملک باشد. اندک مایه رنج بر وی مستولی شد، به قصران بیرونی، به در ری به دیه طجرشت ( تجریش ) از جهت خنکی هوا نزول فرمود، چه حرارت هوا بغایت بود ( به سال ۴۵۵ ق). جالب اینجاست که طغرل در همان تجریش وفات یافت و جنازه اش برای دفن به ری منتقل شد.
دوشنبه، دی ۰۴، ۱۳۹۱
وجه اشتقاق دو لفظ متضاد خجسته و گجسته
جزء اول اینها یعنی خو و گو به ترتیب به معنی خوبی و پلیدی هستند و جزء جسته به معنی گام برداشته، است. بنابراین خجسته و گجسته به ترتیب به معنی خوش قدم (مبارک) و بدقدم (ملعون) می باشند.
جمعه، دی ۰۱، ۱۳۹۱
آیا شهر توی محل شهر باستانی توکریش نیست؟
در فرهنگ ویکیپدیا می خوانیم:"در یک متن هوریانی که در بایگانی سلطنتی هیتیان در بغازکوی، از وی با عنوان «اَتَه لومَش[۱] شاهنشاه ایلام» و «شاه توکریش» یادشدهاست.[۲] با توجه به متن یاد شده زمان حکومت او باید پیش از زمان فرمانروایی منیشتوسو شاه اکد (۲۳۰۶ تا ۲۲۹۲پ.م) بوده باشد.[۳] بنابراین در آن زمان رهبری اتحادیه ایلام به طور موقت از اوان به توکریش (که مکان دقیق آن ناشناخته است) منتقل شده بوده است."
در منابع بین النهرین باستان گفته شده است که از شهر توکریش طلا به سومر صادر می شده است.نام این شهر با نام بخش توی شهر تویسرکان همخوانی دارد.چه نام توکریش علی القاعده می توانست تویریش تلفظ شود و جزء ریش آن از برای سادگی حذف گردد. براین پایه بعید نیست که مقبره حبقوق نبی تویسرکان مربوط به اته لومش پادشاه عیلامی بوده باشد.نگارنده قبلاً رودراور (روداور کنونی)در این سمت را با تادی روتای عهد مادها سنجیده ام ولی به سهو آن را با خود تویسرکان مطابقت داده بودم. لذا در مجموع به صرف شباهت ظاهری نام بسیار باستانی توکریش به تفرش و تجریش ارتباط این اسامی بعید می نماید. شهر تفرش در جوار آشتیان (ورشه، ورخشه پرنه عهد مادها، ورخشه بسیار باستانی که مرکز تجارت فلات ایران باستان و هند با بین النهرین بوده و وصلتی بین خاندان پادشاهی آنجا و شاهان اکد و سومر انجام گرفته و گاهی به تصرف پادشاهان اکد در آمده بوده) قرار داشته لذا در صورت این همانی تفریش با توکریش دو ولایت باستانی توکریش و ورخشه (ورهشی) با هم یکی میشده اند، در صورتی که منابع سومری آنها را دو سرزمین مقتدر و متفاوت و جدا از هم آورده اند.
یکشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۹۱
معنی نام شهرکهای آران و بیدگل
در مورد پایان گمانه زنی محوطه باستانی ویگل در شهرستان آران و بیدگل گفته شده است که "وی (محسن جاوری) خاطر نشان کرد: در طی این برنامه معلوم گردید محوطه مذکور دارای وسعت زیادی برابر ۱۰۰ هکتار است و دو شهر را شامل می شود که هر کدام در کنار یک قلعه بنا شده بودند. با توجه به متون تاریخی باقی مانده این شهرها به نامهای” ویگل” و” هراسکان” بوده است، اما در حال حاضر انتساب این نامها به هر کدام با توجه به فقدان مدارک مستدل باستان شناسی مقدور نمی باشد".
توضیح من به عنوان لغت شناس جغرافیای تاریخی این است که در این باب معنی ویگل (=دو قلعه) به وضوح می رساند که این دو قلعه مورد اشاره شهر واحد ویگل را تشکیل می داده اند. لذا از شهر هراسکان باستانی باید خود اران یا بیدگل (قلعه بید) منظور بوده باشد.
پس اگر اصل هراسکان را مرکب از حراس عربی (نگهبانی) و کان فارسی (محل) بگیریم، معلوم میشود نام ایرانی رسمی آن هاران (محل نگهبانی) بوده است؛ یعنی همانکه ساده شده و اکنون آران گفته میشود.
جمعه، آذر ۱۷، ۱۳۹۱
نظری به محل برخی از شهرهای عیلام باستان
در منابع کهن عیلامی از شهرهایی به نام یابولمات، شیگریش، زابشالی، شاتیلو،کارتا، الومیدداتوم، شیماشکی و مرهشی (ورهشی) یاد شده است که با توجه به ظاهر این اسامی و جهات شهرهای مذکور به ترتیب قابل انطباق با قصبات و شهرهای کنونی و سابق زیرین می باشند: لومار، سربیشه (نزدیک دره شهر)، زرنکوی (زرین آباد)، شادگان از شهرهای خوزستان قدیم، قصبه کت در کهکیلویه و بویراحمد، آمدقباد در نزدیکی بهبهان (ارگان قدیم)، سمیرم و قصبه فارسان چهارمحال بختیاری. دو نام اخیر می توانستند به معنی محل استقرار سرما (شیما، سمیر) و محل دژ (ور-شی یا ور-شان) به شمار آیند.
پنجشنبه، آذر ۱۶، ۱۳۹۱
مطابقت پادشاهان کیانی و مادی و دو تَن از قلم افتاده های ایشان در خبر هرودوت
مقدمۀ گفتار: مشکل اول در باره طرح و بررسی این موضوع این است که اکثر ایرانشناسان یا تخصص در تاریخ مدون ایران باستان دارند یا تخصص در اساطیر ایران باستان، نه تخصص در هر دوی آنها. در این باب خصوصاً تخصص کافی در جزئیات تاریخ ماد و تاریخ ملی کیانیان مد نظر است. چون در عین حال می دانیم که ما در تاریخ و اساطیر ایران باستان دو تاریخ به موازات هم داریم که به درستی با هم آشتی و مطابقت داده نشده اند: در تاریخ مدون میتانیان، مادها، هخامنشیان را داریم و در تاریخ به روایات ملی اوستا و شاهنامه (تاریخ اساطیری) پیشدادیان، کیانیان، نوذریان. در تاریخ مدون کیاخسارو (هوخشتره) و کوروش را داریم و در مقابل در تاریخ اساطیری کیخسرو و فریدون را. چنانکه گفته میشود گره کور معمای تاریخ اساطیری به زمان زرتشت سپیتمان میگردد که گروهی از ایرانشناسان وی را غیر تاریخی، گروهی متعلق به قرن نهم و هشتم پیش از میلاد و سرانجام گروه سوم که پیروان هرتل و هرتسفلد باشند به درستی او را متعلق به قرن ششم پیش از میلاد یعنی دوره کوروش هخامنشی می پندارند.
مشکل خود این مقاله این است که آن چکیده و فشرده مطالب و نتایج صدها مقاله است که شرح و بسط آنها در 10 کتاب جمع آوری شده است. به هر حال این نوشته ها ناخواسته در تأیید و تکمیل نظریه هرتل و هرتسفلد می باشد که زرتشت سپیتمان را معاصر کوروش هخامنشی می داند و پسر خواندۀ وی به شمار می آورد.
چون نتیجه گیریها را غالباً خود از راه تطابق دو منبع تاریخ مدون و تاریخ اساطیری بدست آورده ام، لذا غالباً برای روانی و سلاست کلام همزمان از ذکر منبع صرف نظر نموده و آنها را در پایان گفتار نام برده ام. ولی اگر لازم باشد می توانم به سطر به سطر به ذکر منابع اساسی آنها بپردازم.
در پایان این مقدمه گفتنی است در باب موضوع جالب این همانی سپیتاک سپیتمان پسر خواندۀ کوروش و زرتشت سپیتمان که نخستین بار هرتسفلد آن را دریافته است و من در این مقاله به طور گذرا از آن سخن گفتم، باید بیفزایم که وی همان گائوماته بردیه (سپنداته، اسفندیار) است که در روایات ملی و خبر خارس میتیلنی همچنین تحت نام زریر (زریادر) ظاهر میگردد. وی در عهد پدرش سپیتمه و پدر بزرگ مادریش (آستیاگ) حاکم آذربایجان بوده است ولی در عهد کوروش مکان فرمانروایی وی به بلخ منتقل شده است. این همان موضوعی است که منابع باستانی در مورد زرتشت سپیتمان میگویند: "زادۀ ماد بود و نشستنگاهش بلخ". در باب شایعه بردیای دروغین و راستین باید گفت که داریوش در این باره برای توجیه کودتای خویش نه نقل حقیقت بلکه صرفاً شایعه ای را بیان نموده است که در نزد عوام شایع بوده است. واقعیت این است که وقتی شایعه خبر در گذشت کمبوجیه در مصر به ایران می رسد گائوماته بردیه به عنوان نائب السلطنه کمبوجیه بعد از ملاقات با برادرخوانده اش وه یزداته بردیه (پسر کوچک کوروش) در پیشیا اوادا در فارس حکومت خویش و برادرخوانده اش را با اعلام اصلاحات اجتماعی و اقتصادی مهمی بر امپراطوری هخامنشی رسمی اعلام نموده بوده است. در باره دلیل تعدد اسامی و القاب این مصلح بزرگ اجتماعی که هر کدام بعدا نام فرد جداگانه ای تصور گردیده اند، باید گفت که این بی شک به سبب محبوبیت بیش از حد وی و پدرش سپیتمه هوم، به عنوان دستگیر کننده مادیای اسکیتی (افراسیاب) بوده است. چنین موردی را تنها در باب آترادات پیشوای آماردان قهرمان رهایی بخش ایرانیان مادی در مقابل آشوریان را می توان یافت که در روایات ملی وی را تحت القاب کرساسپ (گرشاسب)، نریمان، کریمان (کرساسپ نریمان)، سام، رستم و آذربرزین در می یابیم که بعداً در روایات ملی تبدیل به شخص تاریخی جداگانه ای شده اند.
اشکال اساسی نظریه هرتل و هرتسفلد در باره معمای تاریخ اساطیری ایران با وجود درک درست زمان و مکان و شخصیت تاریخی زرتشت همین موضوع در نیافتن این همانی کیانیان و مادها بوده است که آرتور کریستن سن (متوفی به سال 1945) مؤلف کتاب معتبر کیانیان نیز آن را در نیافته است. چون در عهد ایشان تاریخ ماد کاملی چون تاریخ ماد تألیف دیاکونوف (چاپ 1956)هنوز تدوین نشده بوده است. لذا هرتل وهرتسفلد به سهو از جمله کی خسرو روایات ملی را به جای کی آخسارو (هوخشتره) با کوروش (فریدون) سنجیده اند. نظریۀ هرتل و هرتسفلد با این مقاله و مقالات مربوطه دیگر به خوبی اصلاح و تکمیل میگردد.
متن گفتار: مطابق کتیبه های آشوری دایائوکو (دیوک خبر هرودوت) پسر فرائورت در سال715 قبل از میلاد پادشاه ماد که حاکمی از جانب ماننا بود و پسرش را برای جلب اتحاد و دوستی نزد رؤسا پادشاه اورارتو فرستاده بود، همراه با خانواده اش توسط سارگون دوم از محل حکومتش در سمت شهر میانه حالیه به هامات در سوریه تبعید شد. مطابق هرودوت وی 53سال حکومت کرد. یعنی آغاز حکومت وی حدود سال 768 پیش از میلاد بوده است. خود سارگون دوم در سال 705 پیش از میلاد در حوالی دژ کولومیان (تخت سلیمان) به دست ایشپاکای اسکیت (فراسپ) کشته شد. بعدها اسکیتان سه بار دیگر از قفقاز گذشتند: در سال 672 - 673 پیش از میلاد که ایشپاکای و با پسرش پارتاتوا باز آمد و ایشپاکای در ضمن قیام مادها در گذشت و پارتاتوا با آشور مصالحه نمود و داماد اسرحدون پادشاه آشور گردید. بار سوم حدود سال 625 میلادی که مادیای اسکیتی پسر پارتاتوا بعد از عبور از دربند قفقاز در شهر گنجه اران فرائورت را به قتل رساند و خود داماد پادشاه آشور آشوربانیپال گردید. بار چهارم که بازگشت مادیای اسکیتی از شمال حدود سال 597 پیش از میلاد به کشته شدن وی در کنار دریاچه ارومیه (چئچست) توسط کی آخسارو (هوخشتره) انجامید. هرودوت به درستی آخرین بازگشت اسکیتان به رهبری مادیای اسکیتی تحت رهبری مادیای اسکیتی را به ماد کوچک بعد از فتح آشور و محاصره نینوا (در واقع ویرانی نینوا) آورده و آن را با جنگ لیدیه که گویا در تعقیب اسکیتان روی داد، ربط داده است.
از آنجاییکه بین تاریخ تبعید شدن دایائوکو به سوریه و تاریخ خلع آستیاگ 557- 715 پیش از میلاد یعنی 158سال فاصله است لذا به سبب بزرگی این رقم سالهای حکومت برای سه فرد در تاریخ ماد، در خبر هرودوت که در بین دایائوکو (دیوک) و این سه تن فرمانروای مادی به اسامی فرائورت (با 22 سال حکومت)، کی آخسار (با 40 سال حکومت) و آستیاگ (با 35سال یا در ست تر با توجه به زمان حکومت کورش، 30 سال) که وی نام برده، نام افرادی از این سلسله از قلم افتاده اند. این از قلم افتاده ها باید هم باید درست بین عهد دایائوکو و فرائورت بوده باشند. دیاکونوف در تاریخ ماد نام هر دو تن از قلم افتاده را از روی کتیبه های آشوری به صورت اوپیته (اوپیس) پادشاه پارتاکی (سرزمین کنار چشمه= کاشان) و خشثریته پادشاه کارکاشی (کلنی سرزمین چشمه ها= کاشان) آورده ولی متوجه تعلق داشتن اوپیته (اوپیس) به پادشاهان ماد نشده و دومی یعنی خشثریته را با پیروی از بقیه ایرانشناسان با فرائورت یکی دانسته و جایی با تردید میگوید بین فرائورت و دیوک دو نام از قلم هرودوت افتاده است یکی علامت سؤال و دومی خشثریته. خشثریته در جریان قیام مادها در سال 673 پیش از میلاد رهبری بلامنازع مادها را بر عهده داشته است. نظر به اینکه سپاه ارسالی آشوربانیپال به رهبری رئیس رئیسان آشوری شانابوشو در حدود سال 667 پیش از میلاد که در تعقیب خشثریته به شهر آمُل مازندران هر گز از آنجا بر نگشتند و ماد بعد از آن تاریخ تبدیل به دولت مقتدر و مستقلی شد، معلوم میشود که این سپاه آشوری در سرزمین دور افتاده مازندران توسط آماردان و مادها تار و مار شده اند. خشثریته مکان فرمانروایی خویش را در سال 673 پیش از میلاد در مقابل تهاجم اسرحدون پدر آشور بانیپال از کارکاشی (کاشان= محل چشمه) به شهر دور افتاده آمول (آمُل) در مازندران منتقل ساخته بود.
در باره اوپیته (اوپیس) پادشاه مادی ما قبل خشثریته سه گزارش موجود است که یکی ضمن نامه ای است از سوی رئیس آشوری ناحیه خارخار (دیواندره) در بین سالهای706- 714 به سارگون دوم عنوان شده است: "نامه هابل.129: ... راجع به آرپیته (یا اوپیته به خوانش ای.م. دیاکونوف) امیر دهکده اوریاکو، که وی گشود (به روی دشمنان) برای پادشاه و مخدومم نقل خواهم کرد. وقتی که من عازم خدمت پادشاه و مخدومم شدم او (اوپیته) به شاپاردا گریخت. نابوتاکی تانی، برده پادشاه شنید که او و اواکساتار (هوخشتره) با یکدیگر مکاتبه کرده و متحد شدند. چهار پسر او با او هستند. همان روزی که وارد (در بازگشت) کار-شاروکین (=خارخار شدم) به راماتی نامه نوشتم که :« کسان خود را بفرست.»"
اوپیته (اوپیس) باید همان پسر دایائوکو باشد که به گروگان نزد رؤسا پادشاه اورارتو فرستاده شده بود و بعد بر گشته در دره قزل اوزن به فعالیت برای بر قراری ادامه حکومت پدرش دایائوکو پرداخته بود. ولی چنانکه از نامه هابل 129 بر می آید آنجا را مناسب فعالیت نیافته و از آنجا گریخته به سوی نواحی دیگری در ماد روی آورده بود. در عهد سناخریب (681- 705 پیش از میلاد) از او و چهار فرزندش خبری نیست. ولی در عهد اسرحدون (669-680 پیش از میلاد) از فرمانروایان پارتاکی (سرزمین کنار چشمه= کاشان) و پارتوکّا (سرزمین آب چشمه گسترده، پارتاکانا= اصفهان) و اوراکازابارنا (ورکس پرنه) به اسامی اوپیس (=ترقیخواه) و زاناسان (دانامنش) و راماتی (شادی و رامش دهنده) نام برده شده است که در مقابل مردم عاصی آن نواحی از مقامات آشوری یاری جسته بودند. نامهای کارکاشی (کلنی کاشان= سرزمین چشمه ها) محل فرمانروایی خشثریته همان پارتاکی (یعنی محل کنار چشمه) است که پیش از وی سلف او اوپیته (اوپیس) در آنجا فرمان می رانده است. اوراکازابارنا (ورکس پرنه یعنی محل دژ واقع در بلندی) همان شهر آشتیان است که نامش در منابع قدیمی عهد اسلامی به صور ابرشتیان (اپر-ایشتی-ان= ایستاده در بلندی [کوه یزدان]) و ورّه (دژ واقع در بلندی) و ورشه (محل دژ واقع در بلندی) ذکر شده است.
ترتیب و توالی پادشاهان ماد به وضوح نشانگر آن هستند که اینان همان کیانیان اوستا و کتب پهلوی و شاهنامه هستند که بیشتر تحت القاب مربوطه مهم خودشان معرفی شده اند. که ما نامها و یا القاب ایشان را جداگانه به ترتیب توالی تاریخی شان می آوریم تا مورد مقایسه قرار گیرند:
پادشاهان ماد:
دایائوکو (715-765 ق.م)، اوپیته یا اوپیس (؟660-715ق.م) [دارای چهار اولاد ذکور]، خشثریته (647- ؟ 660 ق.م)، فرائورت (625-647 ق.م)، کی آخسارو (585-625ق.م) و آستیاگ (؟555- 585ق.م).
پادشاهان کیانی:
کی قباد، کی اپیوه[دارای چهار اولاد ذکور]، کیکاوس (یعنی پادشاه سرزمین چشمه ها= کاشان)، فرود-سیاوش، کیخسرو و آژدهاک (که نامش با اژی دهاک بابلی= یعنی خدا- پادشاه ماروش بابلی یعنی مردوک مشتبه شده و از رده پادشاهان کیانی خارج شده است).
چرا کیقباد همان دایائوکو نخستین فرمانروای ماد است؟
1- کی قباد سرسلسله پادشاهی خاندانی است که اعضاء آن شش تن بوده اند:کی قباد،کی اپیوه، کی کاوس (پادشاه سرزمین چشمه ها)، فرود-سیاوش، کی خسرو،آژیدهاک-آخروره. بعلاوه اعضاء فرعی خانواده که لهراسب و پسرش ویشتاسپ (گشتاسپ) بوده اند. متقابلاً اعضاء خاندان پادشاهان ماد عبارت بوده اند از شش تن به اسامی دایائوکو،اوپیته-اوپیس، خشثریته پادشاه کاشان (سرزمین چشمه ها)، فرائورت، کیاخسار (هوخشتره) و آستیاگ (آژیدهاک خبر موسی خورنی) و اعضاء فرعی که عبارت از سپیتمه جمشید و پسرش مگابرن ویشتاسپ بوده اند.
2- حامیان کی قباد ویتیریسا و اوزو (زو) بوده اند. حامیان دایائوکو، رؤسای اول پادشاه اورارتو و ایرانزو پادشاه ماننا بوده اند.
چرا کی کاوس همان خشثریته سومین پادشاه ماد است؟
1- پدر کی کاوس (پادشاه سرزمین چشمه ها) یعنی اپیوه با چهار پسر خویش از سوی سرزمین فرمانروایی ویتیریسا با جنگ و گریز به سوی سرزمین ری و سرزمین کاشان (=محل چشمه) آمده بود.
متقابلاً منابع آشوری میگویند اوپیته (اوپیس) که از سوی پدرش دایائوکو ابتدا نزد رؤسا پادشاه اورارتویی گروگان بود بعد با چهار پسر خویش به دره قزل اوزن آمد ولی چون آنجا را نا امن یافت به سوی سرزمین پارتاکی (سرزمین کنار چشمه ها) روی آورد.
2- کی کاوس در سمت کوه ارزیفیه (کوه عقاب/ کرکس) با دیوان (آشوریان) به نبرد پرداخت و با عقابانش (منظور مردم سمت کوه ارزیفیه) از بالای البرز به شهر آمل نزول کرد و در آنجا در محاصره دیوان (آشوریان) قرار گرفت. متقابلاً خشثریته در سمت کوه کرکس کاشان به نبرد با اسرحدون پادشاه آشوری بر خاست و چون یارای مقاومت در خود ندید از بالای البرز به شهر آمل مازندران گریخت. وی در عهد آشور بانيپال سپاهیان آشوری را که به سرداری شانابوشو در تعقیب وی به شهر آمل مازندران آمده بودند به یاری آترادات پیشوای آماردان شکست داده و تار و مار نمود و ایران مادی بعد از این واقعه (هفتخوان رستم، گرشاسپ، آترادات) برای نخستین بار در تاریخ مستقل شد: واقعه هفتخوان رستم یا نبرد گرشاسپ با دیوان بزرگ در کنار دریای مازندران یک واقعه بسیار مهم اساطیری در تاریخ ایران بوده است: گرشاسپ یا کِرِساسپ در اصل مرکب است از کرس=راهزن و سپ= در هم کوفتن یعنی در مجموع به معنی در هم شکننده راهزنان و ستمگران است. قهرمانی وی نیز نظیر روتستهم در سمت دریای فراخکرت یعنی مازندران است. پدر وی ثریته را سگهای وحشی جنگلی (ببران مازندران) می درند. روتستهم (رستم، یعنی ریشه کن کننده ستمگران) بنا به قول مارکوارت ایرانشناس معروف آلمانی همان گرشاسپ است. چه هفتخوان رستم نیز در مازندران اتفاق می افتد و در شاهنامه رستم هم از همان خانواده گرشاسپ است. سگستان رستم یا همان سرزمین سگساران (لفظاً یعنی سگ سروران) در اصل همان سرزمین کاسپیانه (کا-سپی-یانه، یعنی محل سگپرستان) یعنی مازندران است، نه سمت زرنج. در عهد کوروش و هخامنشیان این قهرمان مازندران با نام اصلیش آترادات پیشوای مردان (آماردان) نامیده می شده است. وی لشکریان آشوری (دیوان مازندران) را که در آغاز حکومت آشوربانیپال به رهبری شانابوشو برای دستگیری خشثریتی (کیکاوس) به شهر آمل مازندران آمده بودند تار مار می نماید و ایران برای نخستین بار صاحب دولتی مستقل و مقتدر میگردد.
3- پسر و جانشین کی کاوس یعنی فرود-سیاوش در هجوم تورانیان به رهبری افراسیاب (پر آسیب) در شهر گنجک سیاوش کشته شد. متقابلاً فرائورت جانشین و پسر خشثریته در هجوم غافلگریانه مادیای اسکیتی در شهر گنجه اران به قتل رسید.
چرا کی خسرو همان کی آخسارو (هوخشتره) است؟
1- کی خسرو، ائورو ساره را در سمت جنگل سفید به قتل می رساند. متقابلاً ساراک پادشاه آشور بر اثر ترس از کی آخسارو (هوخشتره) در هنگام محاصره شدن نینوا و تسخیر آن خود را به درون شعله کاخهای خویش می اندازد.
2- کی خسرو، دژ بهمن (به مان=خانه خوب) مقر دیوان را در سمت اردبیل (منظور اربیل) ویران میکند و به سلطه ایشان خاتمه میدهد. متقابلاً کی آخسارو شهر نینوا (=شهر برکت و نعمت) را کشتار و آن را تبدیل به ویرانه می نماید.
3- کی خسرو بتکده کنار دریاچه چیچست را ویران می نماید. متقابلاً کی آخسارو شهر اورارتویی رؤسا در شمال دریاچه چیچست (خرابه های بسطام حالیه) را ویران می نماید.
4- کی خسرو، با یک شبیخون افراسیاب تورانی (سکایی پر آسیب) قاتل پدر خویش سیاوش (فرود) را در کنار دریاچه چیچست دستگیر و به قتل می رساند. متقابلاً کی آخسارو، قاتل پدر خویش فرائورت یعنی مادیای اسکیتی را در کنار دریاچه اورمیه غافلگیر کرده و به قتل می رساند.
5- صورت اصلی نام کی خسرو همان کی آخسارو (پادشاه نیرومند) است؛ نه چنانکه تصور شده است آن مأخوذ از لقب اوستایی هئوسروهً بوده باشد که به معنی نیکنام است.
6- مطابقت آستیاگ با آژیدهاک مادی (آخروره اوستا پسر کی خسرو، یعنی کسی که ستمگرنیست) اظهر من الشمس است. چه موسی خورنی مورخ ارمنی معاصر فیروز و بلاش ساسانی نام آستیاگ را به صورت اژیدهاک آورده است. افزون بر این اینان در مطابقت داستان کودکی فریدون (یعنی دوست منش= هخامنشی) و کورش سوم (لفظاً یعنی قوچ= ذوالقرنین) نیز به خوبی به هم می رسند.
ادامه سلسله کیانیان ( جای دیگر به صورت گودرزیان شاهنامه) در شاهنامه و کتب پهلوی و اوستا در هیئت لهراسپ (ائوروت اسپ، یرواند قصیر السلطنه خبر موسی خورنی، سپیتمه جمشید داماد و ولیعهد آستیاگ) و پسرانش مگابرن ویشتاسپ (تیگران) و زریادر سپیتاک (زرتشت سپیتمان، گائوماته بردیه، سپنداته، اسفندیار) هستند که این دو فرد اخیر نوادگان دختری آستیاگ و پسر خواندگان یا برادر خواندگان کورش سوم (فریدون) بوده اند که آخری داماد کورش و شوهر آتوسا دختر کورش نیز بوده است.
اسطوره معروف زریادر (زریر برادر ویشتاسپ) و اوداتیس دختر شاه سکاها (منظور آتوسا دختر کورش، هوتئوسا و هووی اوستا) را آتنه نویسنده و مورخ یونانی قرن سوم میلادی مؤلف کتاب ضیافت سوفسطائیان به نقل از خارس میتیلنی، رئیس تشریفات دربار اسکندر در ایران آورده است: آن دو در خواب عاشق همدیگر میشوند و در جستجوی همدیگر بر می آیند سرانجام اوداتیس در یکی از جشنها او را مشاهده می نماید. خارس میتیلنی گفته است که این عشق در آسیا مشهور است و مردم بدان میل فراوانی دارند چنانکه در معابد و قصور و حتی در خانه های خود تصاویری از آن بر دیوارها نقش می کنند.
هرودوت در کتاب هفتم خود ضمن شرح ملل تشکیل دهنده سپاه خشایارشا می آورد که پارسی ها از عهد قدیم یونانیان کِفِن (کَوَن یعنی مؤبد و جادوگر، کیانی) می نامیدند ولی ایشان خود را ارتیان (پاکان، نجبا و معادل آریائیان) می نامیدند. هرودوت در باره مادیها میگوید که ایشان را در قدیم همه آریانی (آریایی) می نامیدند. از آنجاییکه پادشاهان ماد (به لغت سانسکریت یعنی نجبا) در اوستا و کتب پهلوی کیانیان نامیده شده اند. لذا هر چهار نام کَوَن (به تلفظ یونانی کِفِن،کی، کیانی)، ارتیان (پاکان)، آریانی (مردم نجیب) و ماد (نجیب، مثلاً در عنوان توراتی داریوش مادی) لا اقل در عهد هخامنشی بین فرمانروایان مادی و پارسی (هخامنشی) مشترک بوده است. از این روی بوده است که نامهای فرتریان (یعنی پادشاهان پیشین در خبر هرودوت) و نوذریان (یعنی فرمانروایان جدید در کتب پهلوی و اوستا و شاهنامه) برای تمییز ایشان پدید آمده بوده است. در میان نوذریان در اوستا و کتب پهلوی و شاهنامه از توس (کورش دوم)، گستهم (آریارمن) سپهسالاران کی خسرو (کی آخسارو) و هوتوس (آتوسا، دختر کورش) یاد شده است.
پیشدادیان اصلی اوستا همانا پادشاهان میتانی و ماننایی (مهری، میتانی شرقی) مراد هستند: در منابع اوستایی از پادشاهی به نام اوزَوَ (یاری دهنده) یا زو یاد شده است که مطابق کتب پهلوی کیقباد (دایائوکو نخستین پادشاه ماد) را به فرزندی پذیرفته بود. در واقع منابع آشوری عهد سارگون دوم نیز میگویند که دایائوکو (کیقباد) برای استحکام دولت خویش با رؤسای اول پادشاه اورارتو و ایرانزو پادشاه ماننا قرار دادهای دوستی منعقد کرده و با ایشان متحد شده بود به همین سبب سارگون وی را از دژش در سمت میانه به هامات سوریه تبعید نمود و خود با ایرانزو پادشاه ماننا طرح دوستی ریخت و او را تابع خود کرد. ماننا به معنی سرزمین خوشی نامی بوده است که آشوریان به سرزمین مهرانو (میتانی شرقی) داده بودند. میتانیها و ماننا پرستنده ایزد مهر (میثره) بوده اند. لذا دلیل اینکه ایرانزو (اوزو، زو) از پادشاهان پیشدادی به شمار آمده است به دلیل تعلق وی و قومش به میتانی های پیشین یعنی پیشدادیان قدیمی بوده است. در باب انطباق میتانیان با پیشدادیان همین سه نکته کافی است که 1-ایشان همواره در نبرد با دیوان (آشوریان) بوده اند.2-پایتخت ایشان واشوکانی یعنی شهر ارابه ها بوده است که مطابق با خونیرث اوستا (سرزمین ارابه یا سرزمین ارابه های درخشان) یعنی سرزمین پیشدادیان است. 3-سر سلسله میتانیان پراترنه نام داشته است یعنی کسی که نخست و پیشین و فراتر است و این معنی پیشداد است.
منابع اساسی مورد استفاده در اساس این تحقیقات سه دسته اند:
1- منابعی که برای بررسی تاریخ ماد مورد استفاده قرار گرفتند: تاریخ ماد، تألیف ایگور میخائیلویچ دیاکونوف، ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی، تألیف م.آ. داندامایف. ایران باستان، تألیف حسن پیرنیا.
2- منابعی که برای شناسایی تاریخ اساطیری کیانیان مورد استفاده قرار گرفتند: کیانیان تألیف آرتور کریستن سن، تألیفات اوستایی ابراهیم پورداود و هاشم رضی.
3- منابع بررسی جغرافیای تاریخی زادگاه زرتشت: زادگاه زرتشت تحقیق دکتر جیوانجی جمشید جی مودی، کتاب دینهای ایران باستان تألیف هنریک ساموئل نیبرگ. یسنا گزارش پورداود (جلد 1و2) و یشتها گزارش پورداود (جلد 1و2). بعلاوه گزارش شخصی از مکان کتابخانه اوستا (شی چیکان) و آتشکده قدیمی آذرگشنسب این جانب به اداره فرهنگ و هنر پیش از انقلاب. تطبیق دادن شخصیتها و مکانهای هر سه منبع به یاری فرهنگ لغات اوستایی و پهلوی و سانسکریت کاری است که این جانب به تدریج در عرض چهار دهه انجام داده ام.
اشتراک در:
پستها (Atom)