جمعه، فروردین ۱۱، ۱۳۹۶
یسی و داود و سلیمان از سلسله پادشاهان میانی آشور به نظر می رسند
نامهای یسی (سلامتی و نجات یافته از سوی خدا) و داود (گرامی) و سلیمان (مرد صلح) از سلسله پادشاهان آشور وارد اساطیر توراتی شده اند. در واقع این نامها متعلق به آریک دینلی (عمر دراز نصیب شده از سوی خداوند) و اداد نیراری (خداوند رعد یاور من است) و سلماناسار (شلمان خدا سرور بزرگ است، کشورگشای بزرگ که معبد جهانی آشور را ترمیم کرد) از سلسله پادشاهان میانی آشور به نظر می رسند. اداد خدا در نام اداد نیراری تحت نام بعل هداد، کشنده غول چند سر دریا (لوتان) به شمار می رفته است که در تورات به صورت داود کشنده دیو گُلیاث (غول نیرومند) ظاهر شده است:
Arik-den-ili c. 1307–1296 BC (short) "son of Enlil-nirari"
Adad-nirari I c. 1295–1264 BC (short) "son of Arik-den-ili"
Shalmaneser I c. 1263–1234 BC (short) "son of Adad-nirari (I) "
پنجشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۹۶
سیوِ پَلَر هوپَک Siwe-palar-huppak یک فرمانروای مرموز عیلامی
منابع بین النهرینی گزارش میدهند که شمش اداد و حمورابی این فرمانروای عیلامی را پدر (پدر عالی= ابرام/ابراهیم) خوانده اند. او ایبال پی اِل دوم پادشاه اشنونه/ اشنوناک را به قتل رسانده بود و اشنونه/ اشنوناک را تصرف کرده بود. جالب است که در تورات ابرام/ابراهیم معاصر امُرافل (حمورابی) به شمار رفته است. خود نام ایبال پی اِل دوم نیز که معاصر زیمری لیم پادشاه ماری بوده، در رابطه با نام و نشان ابرام/ابراهیم بسیار قابل توجه است. بعداَ رعایای هر دو یِ آنان از مقابل حمورابی به سوی سوریه و کنعان گریخته و تشکیل هیکسوسها را دادند. چون معنی نامهای شهر اور متعلق به ابراهیم یعنی آتش (آذر) و شهر اشنونه/اشنوناک متعلق به ایبال پی ال یعنی آتش جاودانی همخوانی دارند که از سوی دیگر یاد آور اسطوره به آتش افکنده شدن ابراهیم و قربانی آتش وی است. خود نام ایبال پی ال (سنگ بنای مسکن خدا) یاد آور اسطورۀ بنای کعبه توسط ابرام/ابراهیم است.
سهشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۹۶
معنی محتمل بوپ پهلوی و قالی فارسی
نظر به کلمات سانسکریتی زیر بوپ پهلوی و قالی فارسی به معنی فرش و کف پوش خانه بوده اند:
भूप bhUpa m. earth-protector
गय gaya m. house, गय gaya m. household
लय laya m. lying down
نام شهر قالی قلا ارمنستان کهن را که با واژۀ قالی مربوط دانسته شده است، می توان به معنی دژ قالی بافی در نظر گرفت. پراس سانسکریت به معنی گستردن و پرشترن سغدی به معنی فرش و گستردن می توانند ریشه واژۀ فرش در زبانهای هندوایرانی بوده باشند.
یکشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۹۶
En_filosofisk_teori_om_Big_bang
https://www.academia.edu/32050122/En_filosofisk_teori_om_Big_bang
خلاصه اش این است فضای غیر ذره ای نخستین که مطابق تحقیقات اخیر دانشمندان فیزیک 12 بعدی به شمار میرود متضمن نیروی کشی داخلی خویش از هر سوی بی نهایت بوده، قرار داشته است و این باعث انفجار خود فضا شده است و ذرات فوتون از آن زاده شده اند و از به هم خوردن فوتونها ذرات بنیادی دیگر و در نتیجه ماده شده است. این تبدیل از بررسی این فرمولهای نسبیت در سرعت نور در بررسی تکوینی عالم به دست می آید:
.m = m̥ / √ (1 - v²/c²), t = t̥ / √ (1 - v²/c²), l = l̥ . √ (1 - v²/c²)
به جای اینکه بگوئیم در جهان به مقیاس ما (کوسما) جرم جسم از اندازه m̥ به مقدار بی نهایت رسید، می توانیم تصور کنیم که در جهان میکرو کوسما فضایِ با جرم صفر نسبی به اندازه جرم فوتون شد. زمان انبساط یافته و ثابت در قالب ماده شروع به تغییر کرد و طول قطعات منفجر شده فضای نخستین در امتداد حرکت بسیار کوچک شد و به همراه موج پدید آمده همراه آن به سمت صفر گرایید و فوتونها زاده شدند. در واقع ذرات بنیادی فوتون که می توانند از درون هم گذر نمایند جز قطعات فضای متراکم شده متحرک فضای نخستین، بیش نیستند. اینشتین در این رابطه زمانی از انقباض و تراکم فضا در حضور ماده سخن گفته بود. این بررسی تکوینی فرمولهای نسبیت را زمانی که در دانشگاه تبریز دانشجو بودم از روی چند کتاب نسبیت به زبان ساده از راسل و دانشمندان روس انجام داده بودم بعداً آن را تکمیل و منظم کردم. و در مجموع بدین نتیجه رسیدم که منشأ ماده فوتون و منشأ فوتون فضای نخستین بوده است. یعنی فضای سادۀ نخستین بوده است که منشأ انرژی و ماده شده است.
شنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۹۶
معنی محتمل نام جندل
نام جندل را- که در شاهنامه نام یکی بزرگان هند در زمان بهرام گور و نیز نام یکی از بزرگان زمان فریدون آمده که مأمور انتخاب همسر برای پسران وی است- می توان به صورت گَن- دارَ (جن-دَلَ) در سانسکریت به معنی بررسی کننده زوجات و زنان گرفت.
معنی محتمل لوشان و لواسان
نظر به کلمات کُردی لوساو (آبشار) و لوشاو (سیلاب) و لوزَون (دارای ریزش آب با فشار) نامهای لوشان و لواسان می توانند به معنی محل آبشار و سیلاب بوده باشند. چون این دو محل به داشتن آبشار و رود سیلابی معروف هستند. بر این اساس نام جاجرود لواسان را میشود به صورت گاج-رود به معنی رود خروشان گرفت.
شنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۹۵
انعکاس اسطورۀ معروف هندی بهوبالی و ریشابها-ناثا در ایران قدیم
با توجه به اسامی ایرانی و هندی مرتبط در این باب این همانی "بهوبالی و ریشابها-ناثا" با " طلخند و گَو" و " بهلول و رشید" مشخص میگردد: طلخند (با پنجۀ دست زننده) و برادرش گَو (گاو، پهلوان پیروز بر دشمن) در شاهنامه که از سرزمین هند به شمار رفته اند، اصل آن به ریشابها-ناثا (گاو نر سرور) و پسرانش بهوبالی (دارای بازوی نیرومند) و بهاراتا (پادشاه نگهبان جهان) در اساطیر هند بر میگردد که ضمن آن بهوبالی کشورگشای بزرگ سرانجام به ریاضت و تارک الدنیایی روی می آورد و حکومت را به برادرش بهاراتا واگذار میکند. این افراد اسطوره ای هندی در سمت ایران به صورت برادران رشید (هارون الرشید) و بهلول عاقل دیوانه نما نیز انعکاس یافته است.
در اساس خود اسطوره هندی ریشابهاناثا (گاونر سرور) و بهاراته (فرمانروای جهان) و بهوبالی (دارای بازوی نیرومند یا عابد بزرگ)، اخبار مربوط به کوروش (ذوالقرنین) و پسرانش کمبوجیه کشورگشا و بردیه (وهیزداته بردیه، تنومند) مستتر می نماید که ضمن آن گَو نظیر کمبوجیه متهم به قتل برادرش (طلخند/ بردیه) است.
ارتباط دوموزی و یمه با حاجی فیروز
در اساطیر بابلی دوموزی (تموز) ایزد بهار و سر سبزی و خواهر همزادش گشتیننا (الهه تاک و شراب) می توانستند در ایران با نام یمه (جم، برادر همزاد) و یمی (جمی، خواهر همزاد) شناخته شوند. حاجی فیروز تیره رنگ نوروز را هم با دوموزی مربوط می دانند. گفته میشود چون از جهان زیرین بر گشته رنگش نظیر یمه جهان زیرین هندوان تیره است. به نظر می رسد نام حاجی فیروز در اصل هاسیَ پیروز (شاد و خندان از جشن و پیروزی) بوده باشد. جشن به صورت جیشنو در سانسکریت به معنی پیروزی است.
معنی محتمل نام مهراب کابلی و دخترش رودابه
نظر به واژۀ سانسکریتی مارَ-آپی (نوشیدنی شور عشق) که ریشه نام مارافی ها (کاسیان= مردم پرستنده ایزد و الهه شراب، اسلاف لران) به نظر می رسد، می توان نام مهراب کابلی را هم مأخوذ از این کلمه دانست و منظور از آن را پادشاه دادیکان (تاجیکان، مردم پرستنده شراب هوم) در نظر گرفت چون مهراب کابلی پادشاه تازیان (منظور تاجیکان) به شمار رفته است. نام رودابه دختر مهراب کابلی، همسر زال و مادر رستم را نیز در این رابطه می توان در هیئت رَئِوَت-آپَ به معنی دارای نوشابه با شکوه و درخشان گرفت.
در بارۀ ارتباط نام تاجیک با شراب هوم گفتنی است: هرودوت از مردمی به نام دادیک (دارندگان نوعی درخت مقدس) در افغانستان یاد کرده است. حسن پیرنیا اینان را اسلاف تاجیکان دانسته است. تصور میشد مایا مادر گوتمه بودا از قبیله سکیا هنگام تولد فرزند به ساقۀ درخت dadha چنگ زده بود. نظر به معنی نام دروپیکیان/دربیکان/دریها (دارندگان گیاه دارویی) یا همان سکائیان پارسی برگ هومه اینان همان اسلاف دری زبان کنونی افغانستان و تاجیکستان بوده اند.
الان تابستان سال 2017 در این مورد به نظرات دیگری رسیده ام:
توتم مادهای ستروخات که عضو اتحادیه قبایل ماد و نیاکان سکایی کرمانجها بوده اند مار بوده است و اینها در اوستا به نام قوم تئوژیه (منسوبین به مار نیرومند) معرفی شده اند. این توتم در اسطوره شاهماران کُردها و نقش مار معبد یزیدیان زنده است. نام مهراب کابلی (مهروَ-کاپوره) را در معنی مار کشنده شکاف کوهستان می توان در اساس متعلق به کُردان دانست که موسی خورنی ایشان را ویشپازوننرهای (اژدهانژادانِ) سمت شکاف کوه بزرگ (آرارات) معرفی کرده است. کاپوره (شهر شکاف کوه) به سبب تطابق با نام کابل با آن مشتبه شده است. این سهو پیداست چون ضحاک متعلق به غرب فلات ایران بوده است نه شرق آن. جالب است که نام رودابه در معنی سنسکریتی آن "صعود کرده"، به صورت صعود زال با کمند زلف رودابه به قصر او انعکاس یافته است:
रूढ्वा rUDhvA ppp.having climbed.
پنجشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۹۵
معنی نام کوه زییش مراغه
به نظر می رسد کوه زییش در جنوب شرقی مراغه به سبب لیز و پرتگاهی بودن دامنۀ شمالی آن بدین نام خوانده شده است چون واژۀ اوستایی زیش به معنی تراوش و ریزش و لاغر شدن آمده است.
معنی محتمل انشان
به نظر می رسد نام انشان در نزد پارسیان هخامنشی به معنی محل انگور درک میشده است. چون کوروش به عنوان شاه انشان در خواب آستیاگ به صورت تاک جهانگیر ظاهر میگردد و نام کنونی ویرانه انشان یعنی تپه ملیان معنی محل انگور میدهد. چون نامهای شهرهای ملایر (دارای مل) و ملکان (انگوران قدیم) نیز بر گرفته از مَل/مُل (انگور، شراب انگوری) است و انگور آویخته آذوقۀ زمستانی را در آذربایجان مِل-آخ گویند.
نام شیراز را هم به معنی محل انگور گرفته اند ولی با توجه به دو نام باستانی شیراکوم و تیرازیش (یا شیرا-زیش که بنا به مندرجات کتیبه ای هخامنشی محل تهیه شراب بوده) و نامهایشان با شیراز قابل قیاس است و آنها را میشود به معنی محل جمع آوری شیره انگور به پیمانه ها گرفت، به نظر می رسد شیراز در اساس به معنی "محل تهیه شراب" (شیره-اَز) بوده است. واژۀ اَز اوستایی به معنی رها کردن و روان کردن و زیش به معنی تراوش است. ترکیب تیرَ-راز-ایش (محل خرد کردن انگور) و شیر-راز-ایش (محل شیره انگور) را نیز برای آنها می توان منظور داشت. بر این پایه واژۀ شراب فارسی از ترکیب شیره و آب تشکیل شده است. واژۀ شراب در قرآن به کار نرفته است.
مطابق ملحقات لغت نامه دهخدا- که در آن متوجه ریشه فارسی شراب و شیراز نشده اند ولی شراب و شیراز را به درستی با هم ربط داده اند- : «خاستگاه اصلی شراب شیراز همانگونه که از اسم شراب پیداست به شهر شیراز در کشور ایران بازمیگردد و نام آن هم برگرفته از شهر شیراز است».
احتمال دارد نام ابونصر در شیراز معرب آپون-سرا (سرای محلول/ مشروب) بوده است. چون اینجا را با تیرازیش باستانی مطابقت داده اند که محل تهیه شراب بوده است. نامهای تیرازیش (در هِیئت تِرَ-رز-ایش= مالک شیرۀ انگور) و شیراز (درهیئت شیرۀ-رز) نیز گواه آن هستند. نام متأخر تیرازیش را ابونصر آورده اند که به نظر می رسد به معنی فروشگاه شراب بوده است:
आपण m. ApaNa store, सुरा f. surA wine
سهشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۹۵
آیا منظور از اصحاب الرّس قرآن همان مردم خونیرس (سرزمین راه درخشان، ایران باستان یا سرزمین چاههای محافظتی پارس) است؟
جشنهای ماهیانه اصحاب الرّس و اسامی ماههای ایرانی آنها و موضوع درخت مقدس صنوبر/اُرس (سرو کاشمر) و چشمه مقدس ناهید کوه هوکرآیا منظور از اصحاب الرّس قرآن همان مردم خونیرس (سرزمین راه درخشان، ایران باستان) است؟
جشنهای ماهیانه اصحاب الرّس و اسامی ماههای ایرانی آنها و موضوع درخت مقدس صنوبر/اُرس (سرو کاشمر) و چشمه مقدس ناهید کوه هوکر (سبلان) که کارا رود (رود سترگ، اردویسور ناهید) از آن سرچشمه گرفته و به رود ارس می ریزد و مطابقت نام حنظله بن صفوان (دارنده رنگ روشن و سفید) با سپیتاک زرتشت پسر سپیتمه (سفید رخساریا سپید نیرو) گواه آن است که منظور از اصحاب الرّس ایرانیان باستان بوده اند. لذا خود نام حنظله می تواند از هنج-زله (هنج زئیره، به هم پیونده سرودهای دینی کهن) در زبانهای ایرانی اخذ شده باشد و منظور از آن زریادر (دارای سرودهای دینی کهن، زرتشت سپیتمان) است. صندوق این روایت که حنظله در هنگام مرگ در آن قرار داده شد، می تواند سانَ-داغ (محل داغ شدن مردگان، دخمه) منظور بوده باشد. چون جسد گائوماته زرتشت بعد از مرگش (احتمالاَ توسط فرورتیش عاصی مادی) در دخمه سیکایااوائوتی (سکاوند هرسین) در سمت نیسایه (نهاوند) قرار داده شد.
در اینجا درخت مقدس صنوبر (از رستۀ درختان سرو و کاج) سوای سرو کاشمر نشانگر خود درختان منقوش پلکان کاخ آپادانا و درخت مقدس پارسها است: ساموئل. ک. ادی کتابی در بارهی آیین شهریاری در شرق فراهم آورده است که «ادی» در این کتاب، مسائل بسیار جالب توجهی را در بارهی سنتهای شهریاری در شرق مطرح میکند و از آن جمله، در بارهی ارتباط شهریاران دوران مادی و هخامنشی با درخت و به خصوص درخت چنار مطالب بدیعی میآورد:
"پادشاهان پارس پیوسته درخت چنار را گرامی میداشتند. در دربار ایران چنار زرینی همراه تاکی زرین بود که آنها را اغلب در اتاق خواب شاه مینهادند و چنار را به گوهرهای بسیار آراسته بودند و پارسیان آن را ستایش میکردند.
هنگامی که داریوش بزرگ در آسیای صغیر بود، به او درخت چنار و تاکی زرین هدیه دادند و هنگامی که خشایارشا به جنگ یونان میرفت در راه چناری عظیم دید و فرمود تا آن را به زیورهای زرین بیارایند و آن را به نگهبانی به سپاهیان گزیده خود سپرد. ظاهرا به دست آوردن درخت زرینی که در خوابگاه شاه بود معنای به دست آوردن سلطنت میداد."
خود کلمۀ پارس به صورت پَرش در پهلوی به معنی خالدار (پلنگ) و در سانسکریت به معنی رُشد تر و سبز است که این معنی یاد آور درختان همواره سر سبز سرو و کاج است.
पर्षते { पर्ष् } parSate { parS } verb grow wet
مطابق روایات شیعیان در عیون اخبار الرضا از امام رضا(ع) از مولا امیرالمومنین (ع) نقل شده و همچنین در تفسیر صافی از قول امام صادق (ع) از علی (ع) همین حدیث روایت گردیده است:
قوم رّس پس از عصر سلیمان بن داود می زیستند و ۱٢ قریه داشتند که در کنا ر رود ارس در بلاد مشرق واقع بود که گواراترین آب را داشت و همه ۱٢ قریه آز آن نهر سیراب می شدند و سرزمینی سبز و خرم بود اسامی ۱٢ قریه عبارتند از: آبان ،آذر، دی، بهمن، اسفند، فروردین، اردیبهشت، خرداد، مرداد، تیر، مهر، شهریور.
بزرگترین شهر آن ها که مرکز و پایتخت این شهرها بود شهر اسفندیار بود در این پایتخت پادشاهی به نام ترکوذ بن عابود می زیست قوم رس قومی بودند که درخت صنوبر را می پرستیدند و آن را شاه درخت می نامیدند این دخت را یافث بن نوح در کنا ر نهر روشاب ( روشن آب ) کاشت و رشد کرد و پس از طوفان مورد احترام و استفاده مردم قرار گرفت.
چشمه آب رس و درخت صنوبر در همین قریه بود و از شاخه های همین درخت در سایر قرا غرس شد و بهشتی به وجود آورده بودند به قدری به آن احترام می گذاشتند که هیچ فردی از انسان و حیوان حق نداشت از آب چشمه ای که کنا ر درخت بود بیاشامد و یا از شاخ و برگ آن و میوه آن بخورد یا جدا کند و هر انسان یا حیوانی که چنین می کرد او را می کشتند و می گفتند این آب زندگی رب النوع ما می باشد و هیچکس حق ندارد حیات او را به خطر اندازد و وقتی آب از درخت عبور می کرد مردم از آن استفاده می کردند.
در هر شهر و قریه یک روز از سال را عید می گرفتند و اطراف آن درخت اجتماع می کردند و از پارچه های حریر که بر روی آن صور و نقوش گوناگون رسم می شد بر شاخه های درخت می بستند و گوسفند و گاو بر پای آن قربانی می کردند و آنگاه آتش می افروختند و چون شعله می کشید قربانی ها را به درون آتش می افکندند و به طرف درخت سجده کرده و تضرع و گریه و زاری می نمودند. تا از آنان راضی شود. در این حال با کمک شیطان نیز از شاخه های این درخت صدائی شبیه صدای کودکان برمی خاست و برگ های آن تکان می خورد و مردم وقتی این صدا را می شنیدند سر از سجده برداشته و می گفتند دلمان خنک و دیده مان روشن شد و سپس به شکرانه رضایت رب النوع خود شراب می نوشیدند و دف و ودست می زدند. و یک روز یا یک شب جشن و شادمانی می کردند و بعد به شهرهای خود برمی گشتند.
عجم به افتخار این ایام و این امکنه اسامی ماه های خود را ماخوذ از آن شهر ها کرد. همچنین در هریک از ماه ها روز عید مخصوص به یکی از شهر ها بود مثلا شهریور ماه عید اهالی قریه شهریور بود. و چون اسفند می رسید جشن عمومی بود و در آن اهالی تمام قریه های ۱٢ گانه در پایتخت گرد می آمدند .و اطراف درخت خیمه های بزرگ از دیبا و حریر منقوش به صور گوناگون بر پا کرده و ۱٢ درب مخصوص ۱٢ قریه قرار می دادند و نام هر یک بر بالای آن نصب می شد تا هر یک از باب مخصوص خود وارد و خارج شوند . قربانی ها در این روز چندین برابر اعیاد مخصوص سایر قبائل بود و آنگاه پس از شنیدن و دیدن تکان و اصواتی که بواسطه شیطان از درخت بر می خاست همه سر از سجده بر داشته و از فرط مسرت و نشاط به نوشیدن مشروب و زدن دف پایکوبی می پرداختند و به عدد شهر های ۱٢ گانه ۱٢ روز این جشن ادامه داشت و سپس به شهر های خود بر می گشتند.
خداوند متعال پیامبری از بنی اسرائیل مبعوث کرد بنام حنظله بن صفوان از اولاد یهودا بن یعقوب. او مدت ها در میان این قوم بود و مردم را به دین داری و خدا پرستی دعوت کرد ولی اثری نبخشید و دعوت او را نپذیرفتند تا اینکه روزی از ایام عید بزرگ که همه مردم قریه ها در اطراف درخت جمع بودند آن پیامبر گرامی دست به دعا برداشت و عرض کرد الهی تو می دانی که من مدتی است این قوم را به توحید و صلاح و سعادت دعوت می کنم. ابا می کنند و کفر می ورزند و مرا تکذیب می کنند و برای پرستش درخت و لهو و لعب جمع می شوند. درختی را می پرستند که نه نفع دارد و نه ضرر خدایا این درخت را خشک گردان تا آنان مایوس گردند. دعای پیامبر مستجاب شد و چون صبح روز عید بزرگ همه آن قوم از خواب بیدار شدند دیدند درخت یک جا خشک شده است به طوری که انگار این درخت سال هاست خشک بوده با اینکه شب آن روز درخت سرسبز و خرم بود. مردم هریک سخنی گفتند.
گروهی گفتند خدای آسمان و زمین درخت را خشکاند تا به او متوجه شویم. و دسته دیگر گفتند این پیامبر که ما را به ترک پرستش درخت و دعوت به خداپرستی می کرد سحر کرده و درخت را خشکانده است پس بر پیامبر غضب کرده و همه تصمیم بر قتل او گرفتند. جعبه ای آهنین ساختند با دهانه گشاد و پایین تنگ و از او خواستند یا سحر خود را باطل کند و درخت دوباره سبز شود یا در جعبه آهنین خواهی ماند . پس او را در درون جعبه گذاشته و بر آب انداختند و بر جعبه می کوبیدند تا اینکه در آن جعبه آهنین در گذشت . او در لحظات آخرعمر عرض کرد پروردگارا تو شاهد حال من هستی و جای تنگ و سخت مرا ببین و حال تباه و ضعف مرا نگاه کن ، روح مرا قبض کن که دیگر طاقت ندارم و تو خود از این قوم کیفر بگیر. دعای آن حضرت مستجاب و همانجا جان به جان آفرین تسلیم کرد.
دوشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۹۵
نمادهای نجومی پردۀ پازیریک
آفریدۀ شاخدار، نیمه حیوان، نیمه انسان (نشانگر توتم ساکنین باستانی پازیریک) مشغول جنگ با یک پرندۀ افسانه ای (توتم قوم همسایۀ مخاصم)، از یک پردۀ نمدین مکشوف در تپه 5 پازیریک، حدود قرن پنجم پیش از میلاد. گوزن (یَلن) و شیر سمبلهای ایزد خورشید آلانها، - جنگاور تیره رنگ نماد نجومی شمال و سیمرغ سرخ چینیان نماد نجومی جنوب آسمان بوده است.
معمای کرکس دو سر گنجینه آمودریا
این شئی باستانی به شکل تبر، مکشوفه از گنجینه آمودریا مربوط به هزارۀ سوم یا دوم پیش از میلاد ظاهراً کرکس دو سر با تن انسانی را به عنوان نیای توتمی یوئه چیها/تخاران؟ نشان میدهد که میان دو همسایه با توتم گراز (خیونان= منسوبین به گراز، هپتالان؟) و ببر بالدار (حیوان توتمی سکاروکها= دارندگان سگان با شکوه با سمبل سگ بالدار که شعار سکائیان مهاجر به سمت سیستان و هند بوده؟) در حال نبرد است. ببر سفید در نزد چینیان نماد باختر بوده است و دو سر بودن کرکس نشانه دو شاخه یوئه چی ها یعنی یوئه چی بزرگ (مه یوئه چی، مأجوج) و یوئه چی کوچک (یوئه چژی، یأجوج) به نظر می رسد. نام یوئه چی را به صورت یَئو-اَجی در سانسکریت می توان حمایت شده توسط کرکس معنی نمود.
شنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۹۵
معنی نام یازیگ
نام این قوم سرمتی (آلانی) را در زبان مجاری به معنی تیرانداز گرفته اند ولی با توجه به توتم مار سرمتها (متعلقین به مار)، نام یازیگ متعلق به نیاکان صربها (دارندگان توتم مار) را میشود به صورت یا-زیگ یاری شده توسط توتم مار معنی نمود. نظر به الفاظ سانسکریت خود نام آلان در نزد خود قبایل سئورومات (منسوبین به مار) به معنی عالی و کراوات و مار سمّی در نظر گرفته میشده است.
ह्वार hvAra m. serpent. हार्य hArya m. serpent .
پنجشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۹۵
نامهای قدیم و جدید رود قیزیل اوزن
Amin Keykha
کریچ یا کُریچک / کوچک
همراه کلان که بیاید زیبا می شود از کلان تا کریچ . از بزرگ تا کوچک.
Javad Mofrad
دلیل اینکه نام رود قیزیل اوزن (به کُردی کِزی-لوزَون= رود سیلابی باریک) سیروس (کوروش) آمده است همین بوده است که نام آن در واقع رود کُریچ (رود کوچک) بوده است. چون آشوریها نام آن را رودک بالایی آورده اند. در خبر خارس میتیلنی نام رود سفید/قیزیل اوزن، رود تنائیس (رود نیرومند باریک) ذکر شده است و گفته شده است که زریادر (دانای سرودهای کهن= زرتشت) از دروازه تنائیس (تقاطع راه ری به میانه با قیزیل اوزن، آچاچی= محل به هم رسیدن) تا دروازه کاسپی (گرمسار) حاکم بوده یعنی همانطور که از مندرجات اوستا بر می آید در منطقه رغه (ری) حکومت می کرده است. مطابق خارس میتیلنی در آن سوی تنائیس مراثی (جنگاوران، مردان/ آماردان) می زیستند. لذا به نظر می رسد نام سفید رود هم در واقع سپَ- رود بوده است یعنی رود بر افکننده و سیلابی یا خصوصاً رود سپاهیان (آماردان، مردان یعنی کُشندگان و جنگاوران)؛ چون استاد پورداود جزء سپَ را به صورت سپا در صفحه ۱٩٦ یادداشتهای گاثاها به معنی افکندن و دور انداختن گرفته است و یونانیان باستان نام رود سفید رود را آمارتس (آمارد، مرد) یعنی رود سپاهیان آورده اند. اوداتیس (والاتبار، هووَی، همسر زریادر= سپیتاک زرتشت) و پدر وی اُمارتس (جنگاور نیک) با آتوسا و پدرش کوروش در زمان سفیری کوروش در نزد کادوسیان مطابقت دارد که کتسیاس از این موضوع خبر داده است.
چهارشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۹۵
نام تارگیتای اساطیر اسکیتی مأخذ نامهای پیشدادی کیومرث و سیامک و فرواک به نظر می رسد
نام نخستین انسان اسکیتان (سکاها) یعنی تارگیتای به زبانهای سانسکریت و اوستایی در هیئت تار-گیتای معنی پدر سرود گوی را می دهد. نام کیومرث (گیومرد، گیه مرتن) را در سنت ایرانی زندۀ گویا (مرد گویا) معنی کرده اند. در این رابطه نام سیامکَ در سانسکریت به معنی فریاد کشنده و نام فرواک در زبانهای ایرانی به معنی پُر سخن است. نام زن سیامک، نشاگ به صورت نیشاچ در سانسکریت به معنی همسر است. احتمالاً واژۀ مَرِتن نزد سکاها به معنی مارتن درک هم میشده است چون نخستین مرد و زن سکایی به شکل نیمه انسان و نیمه مار تجسم گردیده است.
از قرار معلوم نامهای توراتی ابرام (پدر عالی) و ابراهیم (پدر جماعت بسیار) نیز از معانی نام تارگیتای گرفته شده اند چون این نامها به صورت تریگیه-تای و تار-گیتای در زبانهای ایرانی به ترتیب معنی پدر عالی و پدر گیتی را می دهد. تورات نام پسر میانی تارگیتای یعنی آرپوکسائیس (پادشاه سرزمین اسب) را به صورت آرپاکشاد در شمار احفاد آدم آورده است.
نام شهر اساطیری هروم نشانگر صربوکرواتها است
فکر میکنم نام سرزمین هروم که در اساطیر اسکندر در سفر جنگی خویش به سمت شمال به زنان جنگجوی آن دیار می رسد، ارتباطی با نام مردم مادر سالار ماساژت (بزرگ دارندگان مار) یا همان آمازونها (زنان تمام سلاح) دارد که نیاکان صربها و کرواتها (هرُوات) بوده اند. چون هر دو نام صرب و هرو-ات که جزء هرو در نام ایشان مستتر است، در سانسکریت به صورت سرپَ (هرَوَ) به معنی مار است و جزء اوم در هروم پسوند نسبت است. وجود نام هروم (اولاد مار) در نام باستانی دیگر ماساگتها/آمازونها یعنی سئورومه-ت (هئورومه-ت= هرومَ ها) بیشتر مشخص است. مطابق هرودوت سکاها (اسکیتان و ماساگتها) خود را اولاد الهه ای نیمه زن، نیمه مار می دانستند.
.ह्वार hvAra m. serpent. हार्य hArya m. serpent
سهشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۹۵
مطابقت گردآفرید و گردویه
مطابق روایات تاریخی "گردویه سلیح و جامۀ همسرش بهرام چوبین را پوشید و بر اسب نشست و به رویارویی تبرگ (توَ-رگ، بسیار سرخ و روشن) برادر خاقان شتافت و گردویه، تبرگ را از رزمگاه به یک سو برد و مغفر از چهره برگرفت و نیزه ای بر کمربند تبرگ زد و او را کشت و سپاه وی لشکر تبرگ را در هم شکستند". این واقعه می تواند مأخذ تاریخی اسطورۀ گرد آفرید و سهراب (سرخ) بوده باشد. گرد آفرید دختر گژدهم به شمار رفته و گردویه نیز در ارتباط با فردی تاریخی به نام گستهم بوده است.
तवस् adj. tava[s] strong, राग m. rAga redness
حتی نام گردویه (معادل تهمینه، زن پهلوان) از خاندان گشنسب (شیر پر یال) همچنین می تواند منشأ نام بانو گشنسب و نام شوهر او گیو (در هیئت gavyu یعنی مشتاق جنگ) می تواند اشاره به بهرام چوبین بوده باشد. اسطوره اساسی سهراب جوان کشتی گیرنده با رستم به واقعه دردناک کشته شدن سوخرای سردار پیر قباد قهرمان ایرانی سمت سمنگان تورانیان بر میگردد که مغلوب شاپور پهلوان جوان (در معنی رستم همراه پسر) شده و کشته میگردد. بعلاوه محلقات سکایی آن که مربوط است به تور (هرکل، پهلوان) اسب گم کرده که با الهۀ سرزمین سکاها ازدواج می نماید و کمربند خود را به یادگار برای فرزندان آینده خود باقی می گذارد.
یکشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۹۵
معرفی اساس کار و انگیزه جواد مفرد کهلان در تطابق تاریخ و اساطیر ایران کهن
سال ١۳٤۸ از زیر بنای قسمت جدید مسجد روستای چیکان دو مُهر اوستایی که در قاعدۀ آنها کلمه ای با حروف اوستایی/پهلوی حّک بود بیرون آمد دو سه روز دیگر آنها را همراه ملات آهکی به زیر بنای مسجد انداختند. جواد مفرد کهلان سال ششم ابتدایی می خواند و خانه شان بغل همین مسجد بود. این سؤال در ذهن وی باقی ماند. این چه خطی بود؟ موضوع دخمه غارهای باستانی این روستا چیست؟ وی سؤالهای بی جواب دیگری هم از اماکن باستانی حوالی این روستا و روستای مجاور داشت. گوران بلاغی کوه سهند که با سکه تفأل میشود موضوعش چیست؟ غار-قصر گرگان روستای سمت مغانجیق مربوط به چه عهدی است؟ آتشکده کایین گبه (آتش اسب شاهی) بین روستای چیکان و کوه سهند و مراغه چه تاریخی دارد و نام شهر روی در نقاب خاک کشیدۀ آن چه نام و نشانی داشته است؟ قلعه دختر لیلی داغی و معبد مهری و غار هامپهول چه تاریخی دارند؟
این ها سؤالهایی بود که تا ورودش به دانشگاه تبریز در سال ١۳٥٦همچنان بی جواب بود. تا آنکه در دانشگاه تبریز در جلد دوم کتب یشت های استاد پورداود چشمش به نام شی چیکان افتاد که در عهد اشکانی و ساسانی محل نگهداری اوستا در اطراف آتشکده آذرگشنسب قدیمی در دامنه جنوب غربی کوه سهند بوده است. یعنی جواب سؤال مُهرهای مسجد روستای چیکان و آتشکده کائین گبه و شهر آن جزنق (گزنا) را پیدا کرد. در همان کتابخانه مرکزی دانشگاه تبریز از طریق کتاب دریاچۀ چیچست دکتر رحیم هویدا متوجه شد که ایرانشناسی زرتشتی به نام شمس العلماء دکتر جیوانجی جمشید جی مودی در سال ١٩٢٥ در پی پیدایی زادگاه زرتشت در اطراف کوه سهند به دنبال این نواحی از جمله آتشکده آذرگشنسب قدیمی و روستای زادگاهی زرتشت به نام دارجه زبره (واقع در پیچ دارجه) که شاخۀ رود دائیتی بوده و شهر آمول آن نواحی (به معنی محل رود مَوّاج در واقع افرازهرود= مراغه یا اورومیه) از طریق شوروی از انگلیس به آذربایجان آمده بود و کسی در این راه نتوانسته بود نشانی از این اماکن را برای خبر دهد. سؤال و جوابهای وی همراه با اصلاحات درون کروشه ها از این قرار بود:
"١- اشو زرتشت در کجا متولد شد؟ در خانه پوروشسپ [سپیتمه داماد و ولیعهد آستیاگ].
٢- خانه پوروشسپ در کجا است؟ در کنار رود دارجه[رود مغانجیق].
٣- رود دارجه در کجا جاریست؟ شاخه رود دائیتی [موردی چای]است.
٤- رود دائیتی در کجا جاریست؟ در ایرانویج. [منطقه آذرگشنسب قدیمی، کایین گبه]
٥- ایرانویج در کجاست؟ در آتروپاتکان.
٦- آتروپاتکان کجاست؟ آذربایجان امروزی.
٧- اشو زرتشت در کدام بخش آتروپاتکان (آذربایجان) متولد شد؟ در بخش کوه اسنونت [سهند] و دریاچه چئچسته [اورمیه]، [مراغه یا] رضائیه امروزی.
٨- در کدام روستای [مراغه یا] ارومیه (رضائیه) متولد شده؟ در روستای آموی یا آموئی."
جواد مفرد کهلان این یافته ها را ضمن نامه ای در بهار سال ١۳٥۷به وزارت فرهنگ و فرهنگ و هنر در تهران گزارش نمود و جواب پر مِهر معاون وزیر فرهنگ و هنر وقت را دریافت کرد. تکمیلی گزارش را به پیش استاد ادبیات وی دکتر بهروز ثروتیان مسئول نشریه دانشکده ادبیات برد که وی تصمیم به نشر آن گرفت ولی انقلاب ١۳٥۷ در گرفت و نشریه متوقف گردید.
این یافته های باستانشناسی رشته سرخ و گرهگاهی تاریخ اساطیری ایران و تاریخ مدون ایران را بدست می داد و جواد مفرد حالا باید به تطابق تاریخ اساطیری ایران و تاریخ مدون ایران می پرداخت. او در این راه دریافت که کیانیان و نوذریان اوستا و شاهنامه به ترتیب همان پادشاهان ماد و هخامنشیان هستند. حال بعد از گذشت نزدیک چهار دهه گزارشهای تاریخی/اساطیری و فرهنگی تبدیل به بیست جلد کتاب شده است که شش تایش چاپ کاغذی و دوازده تایش چاپ انترنتی شده اند و این راه ادامه دارد.
مطابقت مردم ریش سرخ ووسون (اولاد کلاغ، کلاغپرست) با بلغارهای سرخ موی
نام رهبر ووسونها کوئن مو و کلمۀ بَلَ-گوره در زبانهای هندوایرانی کهن به ترتیب معنی شاه سرخ و کلاغ سروران (زاغساران اساطیری) را می دهد و اینها نشانگر مطابقت بلغارها با ووسونهایی (اولاد کلاغ، کلاغپرست) است که همراه هونها از آسیای میانه به اروپا آمدند. نام اساطیری زاغساران (آنان که سرورشان زاغ است) در منابع عهد اسلامی دقیقاً مطابق نام بَلَ-گورَ (زاغ-سرور) در سنسکریت است:
बल m. bala crow, गुर adj. gura chief.
English
the conformity of red beard people Wousons with red hairy Bulgarians
The word Bala-gura (bulgar) in the Indo-Iranian languages corresponds with Chinese name Wouson (Crow´s people). The Wousons came to Europa with Huns from Central Asia.
Swedish
Överensstämmelsen av röda skägget folk wousons med röda håriga bulgarer
Ordet Bala-gura (bulgar) på indo-iranska språken motsvarar kinesiska namnet wouson (korpars folk). Wousoner kom till Europa med hunnerna från Centralasien.
ریشۀ واژه های ارابه و زباله
این کلمات می توانند از اَرَ-به (به گردش در آیندۀ خوب) یا اَرَ-رَوَ- (رسا رونده) و زِمب-اله (منسوب به له وخراب شده) در زبانهای ایران قدیم اخذ شده باشند.
تخریب یک سند بسیار مهم تاریخی و اساطیری ایران باستان به وسیلۀ کلائوبر و دیاکونوف
دیاکونوف ضمن صحبت از مذاکرات صلح و جنگ آشوریان در عهد اسرحدون و آشوربانیپال با خشثریتی فرمانروای ماد در حواشی فصل سوم، یادداشت شمارۀ ١٦۷ به نقل نظر بسیار مهم پراشک محقق چک می پردازد و می گوید: "چنانکه کلائوبر خاطر نشان کرده، اظهارات پراشک در بارۀ مذاکرات سردار آشوری شانابوشو در زیر حصار شهر آمول بی اساس است. تاریخ و محل دو سؤال راجع به لشکرکشی به شهر آمول را نمی توان مشخص نمود. و ما دلیلی نداریم که محل آمول خودمان را در خاک ماد بدانیم. آن آمول با شهر کنونی آمل در کرانۀ ایرانی دریای خزر هیچ وجه مشترک و نسبتی ندارد زیرا که اسم آمل علی القاعده مأخوذ از اَمردَ (نام باستانی رود قزل اوزن و قبیله ای که در آن ناحیه مسکون بوده) می باشد. به مناسبت آمول نامی از خشثریتی برده نشده است.". دیاکونوف معتقد است که قیام خشثریتی به استقلال کامل ماد منجر شد ولی همین سند این جنگ سرنوشت ساز مادها را که آشوریان بعداً سعی در کتمان آن داشته اند، در اینجا کنار می گذارد.
وی در ارتباط دادن نام نه چندان مشابه آمول با اَمَردَ راه اغراق میرود و برگرفته شدن نام آمول از اَمَردَ را بر خواننده تحمیل می نماید. گرچه مطرح شدن همین موضوع مقایسه آمل و آمول از سوی وی کمکی اساسی به حل قضیه می نماید. چون می دانیم به طور خلاصه مطابق اساطیر ایرانی "کیکاوس (پادشاه "سرزمین چشمه= پارتوکا، کاشان) از سمت کوه ارزیفیه (کرکس، عقاب) و از سر کوه البرز با عقابانش به شهر آمل مازندران فرود می آید و در آنجا به محاصره دیوان مازندران (آشوریان) می افتد ولی در آنجا به توسط قهرمان هفت خوان مازندران، رستم سگیستانی (در اینجا منظور کاسپیانی= منسوب به مردم سگپرست) دیوان را کشتار می کند و از محاصره دیوان نجات می یابد." خشثریتی پادشاه کارکاشی (کاشان) در ناحیه پارتوکا (سرزمین چشمه= ناحیۀ کاشان) بوده است. لابد از این روی هم بوده است که در اوستا ملقب به کی اوسن (کاوس، پادشاه سرزمین چشمه) گردیده است. او از پیش اسرحدون به شهر آمل مازندران گریخته بود.
معنی بیرقون (برق رود)
نجاشی در کتاب رجالش، میگوید که "برقرود، جایی در نزدیکی قم و در کنار وادی یا رودی بوده که آبهای باران منطقه در آن هدایت میشده است". از اینجا معلوم میشود نام روستا در واقع برغه رود بوده است یعنی دارای رودخانۀ دارای برغه (ورغه، سد خاکی و چوبی). به نظر می رسد کلمۀ بِرکه معرب آن بوده باشد. اصل آن ورکه (دریاچۀ کوچک) به نظر می رسد. در تاریخ قم نام آن رودخانه به صورت کبار(کوار، که ور= دارای دریاچه کوچک) ذکر شده است. یاقوت حموی نیز در کتاب معجم البلدان، گفته است که برقه روستایی است از روستاهای قم.
در حدود ۵۰ کیلومتریِ جنوب قم، روستایی به نام بيرقان (بیرکان، در گویش محلی به صورت بیرقُون تلفظ می شود.) وجود دارد که از روستاهای کهن در منطقه کوهستان جنوب قم به شمار می رود. این روستا در کرانه رودی به همین نام قرار دارد.
شنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۹۵
مطابقت نام آشور و آشوربانیپال با دیو و دیوسفید در نزد ایرانیان باستان
به نظر می رسد دلیل اینکه آشوریان در نزد ایرانیان دیو خطاب میشده اند این بوده باشد که کلمۀ آشور (آسورَ) در نزد هندوایرانیان معنی دیو را می داده است. بر این پایه نام آشوربانیپال در سانسکریت می توانست شاه دیو درخشان (شاه دیو سفید) معنی گردد:
असुर asura m. demon, भानु bhAnu m. brightness पाल pAla m. protector.
نام ارژنگ دیو شاهنامه هم که سالار دیوان مازندران در هنگام هفتخوان رستم در مازندران به شمار رفته است در معنی سفید رنگ یاد آور همین معنی هندوایرانی نام آشوربانیپال است.
جمعه، اسفند ۱۳، ۱۳۹۵
داستان ازدواج سپیتمه و آمیتیس بر اساس خبر کتاب پهلوی دینکرد
مطابق کتاب پهلوی دینکرد دوغدو (دانای گفتار، آمیتیس) دختر فراهیم روان (فراهم آورندۀ ثروت، آستیاگ) از ده زوئیش (محل فراهم آوردن ثروت، همدان) به ده راگ (هراگ مراغه یا رغه) به پیش پوروشسپ (دارای مراتع بسیار، سپیتمه) فرستاده شد.
پنجشنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۹۵
ریشه کلمۀ میخ
این کلمه را که صورتهای از آن در پهلوی و سانسکریت موجود است می توان از ریشۀ مَغَ (سوراخ کردن) اوستایی به معنی سوراخ کننده گرفت.
معنی محتمل نام ارومیه
منطقه ارومیه (با تلفظ محلی اورمیه) در عهد باستان میتانی نشین بوده است، لذا نام اورمیه را می توان با زبان ایشان که قرابت زیادی با زبان سانسکریت داشته به صورت اورمیه محل موج دار معنی نمود. هیئات باستانی اورمی-اته و آ-اورم-ائیته آن را هم می توان به معنی محل پر موج گرفت.
ऊर्म्य Urmya adj. undulating, ऊर्मि Urmi f. wave अति ati indecl. very, इयत् iyat adj. so much.
اگر آموی (آب موّاج) کتاب پهلوی شهرستانهای ایران را که زادگاه زرتشت به شمار رفته چنانکه جیوانجی جمشید جی مودی معتقد است همان اورومیه (در هیئت اور-آمویه در معنی شهر آب موّاج) بدانیم این نظر قطعیت پیدا می کند.
معنی نام دهخوارگان (آذر شهر)
از آن جایی که کوهستان نزدیک دهخوارگان محل شکارگاه معروف بزان کوهی بوده است (همان جایی که هولاکو هنگام شکار گرفتار مرگ شد)، لذا می توان نام دهخوارندگان را به معنی محل خورندگان "حیوان وحشی (دهه)" گرفت. جالب است که نام باستانی تر آنجا یعنی آجیدی هم که در هنگام سفر جنگی سارگون دوم آشوری به اورارتو ذکر شده، در سانسکریت به معنی محل خورندگان بز (بزکوهی) است.
چهارشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۹۵
محل و معنی محتمل نام نواحی اطراف دریاچه ارومیه در لشکرکشی سارگون از ماد به سوی اورارتو
زیکرتو (محل کندن معدن [نمک]) که مرکز آن پرده (محل گذر از میان: میانه) بوده است. آندیا (مرکز درخت سیاه= قره آغاج کنونی)، اوئیش دیش (دارای آب درخشان= دره رود صافی مراغه)، واجیش (محل پخش شدن آب= اردی هر، بناب)، آجیدی (محل بزکوهی خواران= دهخوارگان)، اوشکایا (اسکو)، دالاجا (محل محصول گلبرگ= مرند یعنی محل درختان تاک)، اولخوی (خوی)، ایرتیا (قره تپه؟)، ارزابیا (رازی؟) و آرماریلی (دیلمان، سلماس).
شهر رغه (ری) محل مسمغان (موبد موبدان جمع آوری کننده اوستا) بوده است
استاد پورداود در جلد اول یسنا صفحۀ ٢١٢ می گوید مطابق یسنا، ها، ۱٩ بند ١۸ در هر مملکت پنج رد یا بزرگ می باشد به استثنای مملکت ری که در آن چهار رد می باشد و ریاست مادی و روحانی با یکی است. دیاکونوف نیز در تاریخ ماد فصل ششم ، صفحۀ ۳٤۷ می گوید: محتملاً سرزمین قبیلۀ مغان ناحیۀ رغه (ری) که یکی از شهرهای عمدۀ ماد به شمار می رفته، بوده است. [مطابق خارس میتیلنی ری در محل فرمانروایی حکمران محبوب ایرانیان مادی کهن به نام زریادر (دارندۀ سرودهای دینی کهن= زرتوشترا) قرار داشته است]. در اوستا، یسنا (۱٩، ٥۰) آمده است که در رغه (ری) خود زرتشت رئیس ایالت بوده است (در ترجمه پهلوی "زرتوشترا"، "ز رتوشتّوم" درست ترجمه شده، یعنی از همه شبیه تر به زرتوشترا [از همه آگاهتر به سرودهای دینی کهن] یا کاهن بزرگ زرتشتیان. بدین قرار در آنجا کاهن بزرگ هم حکومت روحانی و هم قدرت جسمانی یعنی ریاست قبیلۀ مغان را عهده دار بوده است.
اشتراک در:
پستها (Atom)