دوشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۹۶
معنی نام ارمن و ارمنستان
استرابون جایی از پرستش ماه در مرزهای ایبری سخن می راند و جای دیگر از سرزمین سوئِنس (ماه) در جنوب قفقاز یاد می کند. نظر به اینکه در عهد هیتیتها نواحی جنوب غربی ایبری (گرجستان) محل مردم کاشکو (به زبان هوریانی یعنی ماهپرست) و یا همان هایاسا (نیاکان ارامنه) بوده است لذا نام ارمن را می توان مأخوذ از آرما (ماه در زبان هیتی لوویایی) دانست. بر این اساس جالب است که نام کهن نیاکان ارامنه در منابع هیتی یعنی هایاسا در ترکیب سانسکریتی/ اوستایی هایَ (گردنده)- سو/سا (نور) معنی "پرستندۀ گردنده نور (ماه)" را می دهد که آن به صورت هایک نام دیگر ارامنه است. بر این پایه نام خدای ارمنی بومی و بزرگ واناتور در اصل نه به معنی جای دهنده بلکه با توجه به لغت وانَ در سنسکریت (گردندۀ نورانی) به معنی خدای گردندۀ نورانی (ماه) بوده است. اسطوره منیژه (الهه عشق، ماه خواه) و بیژن (وی-ون، نورانی، تبعید شده) که در کنار سرزمین گرازان (گرجستان) در چاه آرمانیان (ارامنه) گرفتار می آید صورتی از داستان ارمنی هاروت (ماه بسته در غار) و ماروت (گرفتار عشق) است. نام خدای آسمان اسکیتان یعنی پاپای و ها-یاسا (ارمن) را از سوی دیگر می توان در سنسکریت و اوستایی به معنی ماه و ماهپرست گرفت.
شنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۶
مطابقت سپیتمه لهراسپ و مگابرن ویشتاسپ با یرواند و تیگران
چکیدۀ مطلب: موسی خورنی ضمن خواب آژدهاک (آستیاگ) کوروش، تیگران (ببر) و یک نفر سوم را برادران و متحدان هم خوانده است. این همان داستان برادران شاهنامه ای فریدون (کوروش)، کتایه (برنده، ببر) و برمایون (پردانش) است که این دو نفر اخیر پسران اوروت اسب (یرواند)/سپیتمه فرمانروای ولایات جنوب قفقاز در عهد کیاخسار و آستیاگ و داماد آستیاگ یعنی همسر ملکه آمیتیس بوده است و نامهای اصلی شان مگابرن ویشتاسپ (ببر) و سپیتاک (تنومند) بوده اند و به سبب محبوبیت شان نامهای دیگری نیز داشته اند. سپیتاک (برادر کوچکتر) همان است که در عهد پدرش در رغه و در عهد کوروش در بلخ فرمان می رانده است و در آن سمت با القاب سپنتداته (مخلوق مقدس) و گائوماته بردیه (سرود دان تنومند) شناخته میشده است و از مرکز بلخ بر امور هندوستان نظارت میکرده است. هرتسفلد این سپیتاک سپیتمان را همان زرتشت سپیتمان (زرین خبر پسر سپیتمه) می داند و هاروی کرافت وی را همان گوتمه بودا می داند. کوروش در زمان فرمانروایی خویش مکان فرمانروایی مگابرن ویشتاسپ (تیگران) را هم به گرگان تغییر داده بود و ارمنستان توسط یکی از پسر او (باب، تیران و واهاگن) اداره میشد. در عهد آغاز حکومت داریوش (سپنتداته پسر ویشتاسپ) مردم ارمنستان و گرگان تحت رهبری تیگران (ارجاسب= سگ جنگی/ببر مانند) و پسرانش قیام نیرومندی علیه وی تشکیل داده بودند و رهبران این قیام ها بر خلاف گائوماته بردیه (سپیتاک) به دست داریوش کشته نشده و اسمشان و تصویرشان در کتیبه بیستون نقش نبسته است در حالی داریوش در بیستون از قیام فعالانه و پردامنه ارامنه و مردم گرگان سخن رانده است.
رد پای نبرد کوروش (فریدون) و آستیاگ (آژدهاک) در تاریخ و اساطیر ارمنی
موسی خورنی از دوستی و مصاحبت تیگران پادشاه ارمنستان پسر یرواند زاهد قصیر السلطنه با کوروش و فرستاد شدن تیگرانوحی خواهر تیگران به دربار آژدهاک (آستیاگ= ثروتمند) سخن میگوید. نظر به گفتار کتسیاس در خبر موسی خورنی جابجایی هایی صورت گرفته است. اصل واقعه از این قرار بوده است که تیگران (مگابرن ویشتاسپ) نواده دختری آستیاگ و پسر ملکه آمیتیس (تیگرانوحی) و سپیتمه (اوروت اسپَ، هوم عابد) دستگیر کننده مادیای اسکیتی (افراسیاب) در کنار دریاچه ارومیه بوده است که از این روی از سوی کیاخسار (کیخسرو) به حکومت نواحی جنوب قفقاز و ازدواج با نواده او آمیتیس نائل شده بود. مطابق خارس میتیلنی از ازدواج اینان مگابرن ویشتاسپ (تیگران) و سپیتاک زریادر (گائوماته بردیه) به دنیا آمده بودند که اولی در ماد غربی و کشور سفلی (ارمنستان/اورارتو) و دومی در رغه حکومت میکرده است. این برادر کوچکتر که در رغه حکومت میکرده با اوداتیس (آتوسا دختر کوروش) دختر اُمارتس (کوروش) ازدواج کرده بود: اُمارتس که فرمانروای مراثی های سکایی آن سوی تنائیس (سفید رود) منظور شده همان کوروش است که به گفته کتسیاس پیش از رسیدن به قدرت از سوی آستیاگ به سفارت نزد کادوسیان جنوب غربی دریای مازندران فرستاده شده بود. این ازدواج و ازدواج کوروش با آمیتیس در زنده ماندن سپیتاک و مگابرن (که کتسیاس او را جایی برادر کوروش می نامد) دخیل بوده اند. چون کتسیاس میگوید آستیاگ بعد از شکست از کوروش در همدان قایم شده بود چون از دستگیری و شکنجه نوادگان دختری خود مگابرن و سپیتاک آگاه شد، برای رهایی ایشان خود را تسلیم نمود. کوروش چون آستیاگ و سپیتمه را از سر راه خود بر داشت نواحی فرمانروایی مگابرن ویشتاسپ (تیگران) و سپیتاک زریادر (گائوماته بردیه مغ) را از ارمنستان/کردستان و رغه به گرگان و بلخ تغییر داد. لذا داستان ارمنی سه برادر (کوروش، تیگران و ؟) که با آژ دهاک (آستیاگ) نبرد می کنند همان داستان شاهنامه برادران فریدون (کوروش) و کتایه (مگابرن) و برمایه (سپیتاک) می باشند:
کتاب تاریخ ارمنستان موسی خورنی چاپ ایروان را دارم این رؤیا در آن آمده است: آژدهاک (آستیاگ) خواب ترسناک خود را چنین توضیح میدهد: "ای دوستان عزیز در رؤیا چنین می نمود که من در یک کشور ناشناس هستم. در کنار یک کوه سر به فلک کشیده که قله اش پوشیده از یخ به نظر می رسید و گویی میگفتند که این کشور ارمنستان است. وقتی که من دقیقاَ به آن کوه نگریستم زنی به لباس ارغوانی و با حجاب نیلگون، با چشمان درشت و رخساری گلگون و بلند قامت که روی قله کوه مرتفع نشسته و در مخاض بود به چشمم افتاد. وقتی که من حیرت زده چشم بدین منظره دوخته بودم، دفعتاً این زن وضع حمل کرده سه بهادر بالغ و کامل زایید. اولی بر شیر سوار و به طرف مغرب می تاخت. دومی بر پلنگ سوار و جهت شمال را در پیش گرفته بود و اما سومی که عنان بر اژدهای عجیب الخلقه ای زده بود به سوی کشور ما می تاخت."
ویشتاسپ کیانی به غیر از ویشتاسپ نوذری است
در واقع در اوستا از دو ویشتاسپ معاصر یاد گردیده است ویشتاسپ کیانی (تیگران) فرمانروای ماد (ماد غربی) و کشور سفلی (=اَاور- آرتو، اورارتو) که برادر زئیری وئیری (زریادر، حاکم رغه) و در رابطه با هوتس (آتوسا دختر کوروش) است و ویشتاسپ نوذری (حاکم پارت) که صرفاَ در رابطه با هوتس نوذری (آتوسا دختر کوروش) است. ولی چون به غیر از این وجه تمایز چندانی بین آنها دیده نمیشود، در شاهنامه و کتب پهلوی ایشان به صورت فرد واحدی مجسم شده اند. ایرانشناسان هم با یکی گرفتن نوذریان و کیانیان در این رابطه به بحث در این رابطه پرداخته اند که آیا این ویشتاسپ کیانی واحد مفروض همان ویشتاسپ هخامنشی است یا نه؟ و بر حسب جواب آری یا نه به دو گروه متفاوت تقسیم شده اند. حتی هرتسفلد که انگشت روی مطابقت نوذریان و هخامنشیان گذاشته این امر مهم را به طور درست و کامل در نیافته است. ولی چنانکه اشاره شد این سؤال بدین نحو درست نبوده در پایه دو خاندان نوذری و کیانی از هم متمایز بوده اند و دو ویشتاسپ کیانی (مگابرن/تیگران) و نوذری (ویشتاسپ هخامنشی) متفاوت در عهد کوروش هخامنشی و در رابطه با وی وجود داشته اند که مطابق خارس میتیلنی و هرودوت، زریادر (زئیری وئیری)/گائوماته بردیه (سمردیس) برادر ویشتاسپ کیانی و بعد داریوش پسر ویشتاسپ هخامنشی (نوذری) با آتوسا (هوتس) دختر کوروش ازدواج کرده بودند.
نام اوستایی نوذری (نئوتر یعنی خاندان فرمانروایی جدید= هخامنشیان) در مقابل فرتریان هرودوت است که به معنی خاندان فرمانروایی پیشین است که در عهد هخامنشی به خاندان کوروش هخامنشی و احتمالاَ به خاندان کیاخسار (کی خسرو، هوخشتره) فرمانروای ماد نیز اطلاق می شده است.
در باره ویشتاسپ کیانی فرمانروای ماد غربی و اورارتو اطلاعات متفاوت با نام و نشان متفاوت به دست ما رسیده است که از جمع آوری آنها تصویر نسبتاَ روشنی از وی و برادرش زریادر (زئیری وئیری) بدست می آوریم. وجه مشخصه این اطلاعات دو برادری است که در عهد آستیاگ و کوروش و کمبوجیه در مقام ساتراپی ولایات و نیابت سلطنت کمبوجیه و سرانجام در مقام حکومت (بعد از شایعه مرگ کمبوجیه در مصر) بوده اند: خارس میتیلنی رئیس تشریفات دربار اسکندر در ایران میگوید. دو برادر به نامهای ویشتاسپ (ویشتا-سپ= سگ وحشی/ ببر) و زریادر (زئیری وئیری= دارای نیایشهای زرین کهن و خشنود کننده) در عهد هوتس (آتوسا، دختر کوروش) بودند که ویشتاسپ در ماد و کشور سفلی حکومت میکرد و برادرش زریادر از دروازه تنائیس (دروازه قیزیل اوزن، میانه) تا دروازه کاسپی (در سمت گرمسار) یعنی در ناحیۀ رغه (ری) و زریادر داستان عاشقانه ای با هوتس (آتوسا) داشت که در ایران بسیار معروف بوده است. می دانیم گزنفون و موسی خورنی فرمانروای ارمنستان و اورارتو در آغاز حکومت کوروش را تیگران (منسوب به ببر) آورده اند که مترادف نام ویشتاسپ در هیئت ویشتا- سپَ است.
کتسیاس میگوید دو برادر به نام مگابرن (شجاع نترس) و سپیتاک (فرد سپید اندام یا تنومند) پسران سپیتمه (داماد و ولیعهد آستیاگ) و آمیتیس دختر آستیاگ وجود داشتند که کوروش بعد از قتل سپیتمه (لهراسب، اوروت اسپَ، هوم عابد)، آمیتیس را به دربار برد و پسران وی مگابرن و سپیتاک را به ترتیب به حکومت نواحی گرگان و دربیکان سمت بلخ منصوب کرد. هرتسفلد معتقد است که سپیتاک سپیتمان همان زرتشت سپیتمان است. کتسیاس، مگابرن به عنوان برادر کوروش نیز معرفی می نماید. یعنی معلوم میشود این دو برادر هم برادر خواندگان کوروش و هم پسر خواندگان کوروش به شمار می رفته اند که در روایات ملی به صورت کتایون (منسوب به خانه) و برمایون (پر دانش) برادران فریدون (=هخامنشی، منظور کوروش) ظاهر شده اند. هرودوت و تروگ پمپی نام دو مغ برادر و نائب السلطنه کمبوجیه در ایران را پاتی زیت (حافظ سرودهای دینی)/ گومت (دانای سرودهای دینی) و اوروپاست (دارای خانۀ گسترده) آورده اند. منابع یونانی نامهای دیگر گومت (گائوماته مغ) را تنائوکسارس (دارای تن نیرومند)، سمردیس (دارای تن به اندازۀ سه مرد) و سپنتداته (مخلوق مقدس و شهریار) آورده اند.
از آنجاییکه آتوسا بعد از سپنتداته (گائوماته) با داریوش ازدواج نمود، در روایات دینی عنوان سپنتداته به سهو به داریوش اول هم اطلاق گردید چه اعقاب وی به ترتیب وهومن سپنداتان و ارتخشتر وهومن آمده اند که به ترتیب خشایارشا و اردشیر دراز دست هستند.
جمعه، مرداد ۰۶، ۱۳۹۶
مطابقت برهمن هندی چچ چچنامه با بهوبالی
حال متوجه میشوم داستان چچ متعلق به یکی از معروفترین داستانهای تاریخی هند است: چچ (بنا به لغت نامه دهخدا بازو و پنچه چوبی نیرومند) یاد آور داستان شاهنامه ای هندی طلخند (با پنجه زننده) و برادر ناتنی اش گو (گاو نیرومند) است که سر پادشاهی با هم نبرد میکنند. داستان آنها بر میگردد به تاریخ اساطیری معروف هندی پادشاه مرتاض و تارک الدنیا بهوبالی (دارای بازوی توانا) و ریشابهاناثا (گاو نر سرور، گو) که اسطوره شان حتی به صورت روایت اسلامی فولکلوریک بهلول عاقل دیوانه نما و برادرش هارون الرشید انعکاس یافته است. از سوی دیگر چنین به نظر می رسد از ریشابهاناثا (گاو نر سرور یا سرور گاو) همان عنوان اوستایی خاندان کوروش یعنی هوگو (دارنده گاوان خوب) منظور شده است چون برادران بهوبالی (دارای بازوان توانا) و بهاراته (خوشکام، فرمانروای "سرزمین چرخ= خونیرث") در اساس برادر خواندگان سپنتداته گائوماته فرمانروای بلخ و ناظر امور هندوستان و کمبوجیه پسر کوروش به نظر می رسند.
پنجشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۹۶
معنی نام تارگیتای
نظر به عنوان اوستایی و شاهنامه ای پادشاهان تورانی (سکایی) یعنی فرنگرسین (بسیار به هراس اندازنده) و افراسیاب (پر آسیب)، محتمل است که نام تارگیتای به معنی به هراس اندازنده بوده و به شکل توتم شیمریا (کیمری، شیر-بزکوهی- مار) تجسم میشده است. تَرج سنسکریت (به هراس انداختن) ریشۀ کلمۀ فارسی ترس (ترساندن) به نظر می رسد. واژۀ سنسکریتی tras (ترساندن) با توجه به قابل تبدیل بودن حرف ت/ث به ه بیش از آنکه ریشه لغت ترس باشد نشانگر واژۀ هراس است. نام تارگیتای می توانست در هیئت تارجی-تای به معنی پدر ترسناک نیز مفهوم گردد:
तर्जति { तर्ज् } tarjati { tarj } verb threaten.
حتی نام روسی تزار می تواند مفهوم دیگری به غیر از سزار لاتین داشته و یادگار زبان سکاها باشد چون تزار در سنسکریت در معنی خزیدن اشاره به اژدها دارد و هرودوت الهه مادر سکاها را به شکل نیمه زن و نیمه مار معرفی نموده است. عنوان اوستایی گیومرتنِ کیومرث هم در معنی موجود مار-تن گواه این موضوع است:
त्सरति {त्सर्} tsarati {tsar} verb 1 creep on.
دوشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۶
ریشۀ هندوایرانی کلمات معرب عشق و عشقه
برای تکمیل و اصلاح این گفته که "کلمۀ عشق در قرآن وجود ندارد. این کلمه گفته می شود که از عشقه گرفته شده است و آن گیاهی است که به دور درخت می پیچد". مسلم به نظر می رسد که واژۀ عشق مأخوذ از عشقه عربی یا معرب نیست بلکه برگرفته از معادل فارسی آچکۀ سنسکریت (عشق، تمایل به بسیار دوست داشتن) است. تصور میکنم خود آچَکه (عشق، نه مصدر آن، آکا= بسیار دوست داشتن) هم از نظر شکل و معنی به عشق نزدیکتر از ریشه مفروض اخیراً رایج ایسکَ (خواستن) بوده باشد و معنی اجزای آچَکه (عشق) بسیار مشخص است: اَچ= تمایل، آ-کا= بسیار دوست داشتن. حتی مصدر آن به صورت اَکَ به اوستایی در معنی چنگک می تواند ریشۀ واژۀ معرب عشقه (متمایل به پیچیدن و چنگ زدن) بوده باشد:
आचके {आका} Acake {AkA} verb love. अचति {अच्} acati {ac} verb tend.
شنبه، تیر ۳۱، ۱۳۹۶
معنی نامهای کهن بلخ
نامهای کهن بلخ یعنی بهلیکه (بلهیکه) و باختریا در سنسکریت به معنی محل درخشان و محل درخشان ممتاز بوده اند. چون عنوان اوستایی آن یعنی بامی به معنی درخشان و مشعشع گواه آن است:
भा bhA f. lustre, ख kha n.city, तार tAra adj. excellent,
भाल bhAla n. lustre, ख kha n.city.
هیئت کهن بخل (بخر) نام بلخ نیز به همین معنی بوده است:
भा bhA f. lustre, खल khala m. place
نام اوستایی بلخ یعنی بخذی را هم میشود در سنسکریت به معنی محل درخشان مبارک گرفت. به نظر می رسد نام شهر بامیان میان بلخ و هرات به معنی محل درخشان و نامهای خود شهر بلخ برای تمایز با آن به معنی محل درخشان ممتاز و مبارک در نظر گرفته شده است:
भा bhA f. lustre, ख kha n.city, शि zi m. auspiciousness.
چنانکه گفته شد خود نام بلخ را می توان از هیئت سانسکریتی "بهالا/بهالّا" (درخشان، با شکوه و فرخنده و مطلوب) – "خه" (شهر) یعنی در مجموع به معنی شهر مقدس و درخشان گرفت. می دانیم که در عهد اسلامی به آن بلخ مشعشع می گفته اند. لذا نام داهیای (تاهیای) آن در منابع چینی به همین معنی بوده است:
दाह m. dAha glowing
جمعه، تیر ۳۰، ۱۳۹۶
رد پای نبرد کوروش (فریدون) و آستیاگ (آژدهاک) در تاریخ و اساطیر ارمنی
موسی خورنی از دوستی و مصاحبت تیگران پادشاه ارمنستان پسر یرواند زاهد قصیر السلطنه با کوروش و فرستاد شدن تیگرانوحی خواهر تیگران به دربار آژدهاک (آستیاگ= ثروتمند) سخن میگوید. نظر به گفتار کتسیاس در خبر موسی خورنی جابجایی هایی صورت گرفته است. اصل واقعه از این قرار بوده است که تیگران (مگابرن ویشتاسپ) نواده دختری آستیاگ و پسر ملکه آمیتیس (تیگرانوحی) و سپیتمه (اوروت اسپَ، هوم عابد) دستگیر کننده مادیای اسکیتی (افراسیاب) در کنار دریاچه ارومیه بوده است که از این روی از سوی کیاخسار (کیخسرو) به حکومت نواحی جنوب قفقاز و ازدواج با نواده او آمیتیس نائل شده بود. مطابق خارس میتیلنی از ازدواج اینان مگابرن ویشتاسپ (تیگران) و سپیتاک زریادر (گائوماته بردیه) به دنیا آمده بودند که اولی در ماد غربی و کشور سفلی (ارمنستان/اورارتو) و دومی در رغه حکومت میکرده است. این برادر کوچکتر که در رغه حکومت میکرده با اوداتیس (آتوسا دختر کوروش) دختر اُمارتس (کوروش) ازدواج کرده بود: اُمارتس که فرمانروای مراثی های سکایی آن سوی تنائیس (سفید رود) منظور شده همان کوروش است که به گفته کتسیاس پیش از رسیدن به قدرت از سوی آستیاگ به سفارت نزد کادوسیان جنوب غربی دریای مازندران فرستاده شده بود. این ازدواج و ازدواج کوروش با آمیتیس در زنده ماندن سپیتاک و مگابرن (که کتسیاس او را جایی برادر کوروش می نامد) دخیل بوده اند. چون کتسیاس میگوید آستیاگ بعد از شکست از کوروش در همدان قایم شده بود چون از دستگیری و شکنجه نوادگان دختری خود مگابرن و سپیتاک آگاه شد، برای رهایی ایشان خود را تسلیم نمود. کوروش چون آستیاگ و سپیتمه را از سر راه خود بر داشت نواحی فرمانروایی مگابرن ویشتاسپ (تیگران) و سپیتاک زریادر (گائوماته بردیه مغ) را از ارمنستان/کردستان و رغه به گرگان و بلخ تغییر داد. لذا داستان ارمنی سه برادر (کوروش، تیگران و ؟) که با آژ دهاک (آستیاگ) نبرد می کنند همان داستان شاهنامه برادران فریدون (کوروش) و کتایه (مگابرن) و برمایه (سپیتاک) می باشند:
کتاب تاریخ ارمنستان موسی خورنی چاپ ایروان را دارم این رؤیا در آن آمده است: آژدهاک (آستیاگ) خواب ترسناک خود را چنین توضیح میدهد: "ای دوستان عزیز در رؤیا چنین می نمود که من در یک کشور ناشناس هستم. در کنار یک کوه سر به فلک کشیده که قله اش پوشیده از یخ به نظر می رسید و گویی میگفتند که این کشور ارمنستان است. وقتی که من دقیقاَ به آن کوه نگریستم زنی به لباس ارغوانی و با حجاب نیلگون، با چشمان درشت و رخساری گلگون و بلند قامت که روی قله کوه مرتفع نشسته و در مخاض بود به چشمم افتاد. وقتی که من حیرت زده چشم بدین منظره دوخته بودم، دفعتاً این زن وضع حمل کرده سه بهادر بالغ و کامل زایید. اولی بر شیر سوار و به طرف مغرب می تاخت. دومی بر پلنگ سوار و جهت شمال را در پیش گرفته بود و اما سومی که عنان بر اژدهای عجیب الخلقه ای زده بود به سوی کشور ما می تاخت."
پنجشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۹۶
ریشۀ محتمل نام قهرمان
ممکن است نام های کریمان (از نیاکان شاهنامه ای رستم) و قهرمان در معنی پهلوان با این کلمۀ سنسکریتی به معنی نیرو مربوط بوده باشند: क्रम krama m. strength. ولی این ترکیب در معنی مرد کشنده در باب این اسامی بیشتر محتمل به نظر می رسد:
कार kAra m. killing, मनु manu m. man
وجه اشتقاق محتمل واژۀ پهلوی روسپی
نظر به ریشه های سنسکریتی اجزاء این نام، آن به معنی دهندۀ رابطۀ جنسی شهوانی است:
री ri adj. giving, possessing, सापयति { सप्} sApayati {sap} verb caus. have sexual intercourse. یا रुru m.dividing,सपsapa m.male organ of generation.
شنبه، تیر ۲۴، ۱۳۹۶
زمزمه های گاه و بیگاه تنهایی من
زمزمه های گاه و بیگاه تنهایی من. این بار در سوگ همسایه و هموطن عزیز که پر کشید و رفت.
طبیب اولسام یارالارین باغلایام ------------- سینم اوسته دوگونلیوب داغلایام
لقمان اولسام دا گلایلی آغلایام ------------- سنه حزین حزین حزین آی حزین
گَزن اولدوم گَزن اولدوم آی حزین---------- گَزنلر اِئلینده من اولدوم حزین حزین
نه سندن گوزلیم خبر ورن وار-----------------نه سیزدن گوزلیم بیر ورن نشان
ئیلر بویئی گوزلیرم من سنی------------------کیم لر گلدی کیم لر گئتدی گَلمدین
آمان آمان آمان آمان آی آمان---------------- بوتون بو داغلاری دوتوبدور دومان
گونلر کئچر، آیلار کئچر، ئیل کئچر---------- غربت ائلده یالنیز قالدیم من حزین
بو اولکده من گزیرم سس حزین------------- گذر ائتدیم داغلار اوستون ائتگین
گوزل گوردوم بو اوبادا آی جبین--------- سوزلر حزین، گوزلر حزین آی حزین
یانان اولدوم یانان اولدوم من یانان----------- یانانلار ائلینده من اولدوم یانان یانان
جمعه، تیر ۲۳، ۱۳۹۶
ارتباط جهنم با مُلوخ (مالک جهنم)
جهنم، واژهای است عبری (به عبری: גי(א)-הינום) - (به انگلیسی: Gêhinnôm) گِ + هینوم = درهٔ عذاب، که درهای است در اطراف اورشلیم که راه به سمت بیتلحم از آنجا پیموده میشود. در گذشتههای دور، کودکان در آنجا برای خدایی به نام مُلوخ (ارمیا ۷:۳۱) قربانی میشدند و بعدها "یوشیا" حاکم یهودیه، اين قربانگاه را به مزبله تبدیل کرد، و آتشی دائمی در آن بر افروخت تا کثافات و لاشه ی حیواناتی که در آن افکنده می شد، سوزانده و نابود شود. این آتش تجسمی شد برای دوزخ (شئول در عبری)، و مکانی برای محکومیت و نابودی گناهکاران (متی ۱۸:۸).
مُلوخ در مقام مقایسه، با اهریمن/اریَمن (در معنی دارای رفتار خصمانه) در ادبیات زرتشتی مطابقت دارد. ایزد اریَمن/ائیریامن در معنی دارای رفتار دوستانه که با صفت ایشیه (خوشرفتار و گرامی) معدوم سازندۀ بیماریها و دردها به شمار رفته است، یاد آور خود اهورا مزدا خدای نیکی و مهربانی است. لابد از این روی همین نام مشترک و متضاد اریَمن/ائیریامن است که اهورا مزدا و اهریمن همزادان متضاد و مخاصم هم به شمار رفته اند. در ادبیات ودایی، اریَمَن سالار و بزرگ ارواح گذشتگان است و سرپرست ارواح نیاکان دانسته شده و پرستش می گردید. مبنای اعتقاد مردمان بر آن بود که کهکشان راهنمای او، یندو (مسیر سوزان) در آسمان خط نور را برای گذرگاه وی ایجاد می کند.
پنجشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۹۶
مطابقت امشاسپند شهریور (خشثرَ- وئیریه، در معنی مالک دارای رفتار خصمانه) با ملوخ (مالک) و اریَمن (در معنی دارای رفتار خصمانه) و انگره مئینو (دارای رفتار خصمانه)
Salman Aliyari
دوستان گرامی
در ادبیات پهلوی (مثلاً بندهش)، این ایزد «ایرمن Ērman» است که در پایان جهان، فلز گداخته بر زمین روان میکند. اما استاد تقیزاده (گاهشماری در ایران قدیم، ص 328، پ. 459)، بدون ذکر منبع، میفرمایند که این فلز گداخته، نتیجۀ افتادن گوزهر/گوچهر (Gōzihr) (اژدهای کیهانی، جوزهر در متون اسلامی) از آسمان و آتش گرفتن او است.
آیا کسی میداند استناد ایشان به کدام متن است؟
Shervin Farridnejad
نگاه کنید به این مقالهی پاناینو، در مورد این بخش از اسطوره، و از بین رفتن گوچیهر در رود فلز مذاب که باعث بستن سوراخهایی میشه که اهریمن در آسمان ایجاد کرده، بحث کرده. در واقع روایت درست این هست که رود فلز مذاب، گوچیهر رو هم ذوب میکنه و به این همین دلیل پرآبتر (!) میشه تا سوراخهایی که اهریمن به وجود آورده رو ببنده: Panaino, Antonio. ‘Pahlavi Gwcyhl: Gōzihr O Gawčihr?’ In Scritti in Onore Di Giovanni M. D’Erme, edited by Michele Bernardini and Natalia L. Tornesello, 2:795–826. Series Minor. L’Orientale. Napoli: Univ. degli Studi di Napoli L’Orientale, 2005
Javad Mofrad
گوچیهر (گاو چهر) یاد آور ملوخ گاو چهر است که امشاسپند شهریور (ائیریامن؟) که در رابطه با ذوب فلز است با وی مقایسه شده است.
در مورد مطابقت ملوخ با شهریور گفتنی است: به احتمال زیاد نقش ذوب فلز مُلک/ملوخ/شهریور اشاره به آتشی است که در درون تندیس ملوخ برای سوزاندن قربانی روشن می شده است:
Rabbinical tradition depicted Moloch as a bronze statue heated .with fire into which the victims were thrown.(wikipedia).
چون متقابلاً در مورد شهریور: " آنان به درون گودال دوزخ که از آنجا به زمین تاخته بودند، فرو افکنده میشوند و شهریور بر روی سوراخی که ایشان به آن داخل افکنده شده اند فلز گداخته می ریزد." (بهار، بندهش، صفحه 75).
نام سه امشاسپند ماههای تابستان یعنی تیر، مرداد و شهریور در مقایسه با نظایر بابلی آن مطابق آداد، تموز و ملوخ هستند.
چهارشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۹۶
معنی ازنا
شهرها و قصبه هایی که در کوهستان زاگروس به نام ازنا نامیده میشوند، مرکب از کلمه اسنَ/ازنَ اوستایی و سانسکریت به معنی سنگ به نظر می رسند؛ چون نام ازنای لرستان در نقشه های بطلمیوسی به صورت آر-ساکیا (رسا-سنگ) دیده میشود.
سهشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۹۶
منطقۀ لرستان در نقشه های بطلمیوسی
در جنوب غربی منطقۀ ماد که با همدان (اکباتانا) مشخص است، منطقۀ خورومیثرنه که یادآور خورمووه (خرم آباد) است، دیده میشود. در آنجا نام اماکنی هستند که با نواحی قابل انطباق کنونی شان از این قرار است: تبرکارینه (کوهدشت)، کابراسا (کفراج)، تیبرکانا (تمبله)، پراچانا (بروجرد)، سیگریفانا (الیگودرز)، ارساکیا (ازنا)، دوتتهه (دورود)، سیگبانا (زاغه).
تبر کارینا، کابراسا، تیبرکانا، پراچانا، سیگریفانا، ارساکیا، دوتتهه و سیگبانا با توجه به لغات سنسکریت و اوستایی و فارسی می توانند به ترتیب به معنی محل شکارچیان، دارای راه مسطح (جابلق؟)، محل نیرومند، محل باروی گرد، محل کامل و ایمن، محل ارشک یا محل ستون سنگی، محل تقاطع دو رود و محل غار بوده باشند.
در گوشه جنوب شرقی این منطقه شهرهای هراکلیا (محل انگور) و اندریاکا (دارای چشمه)/ داریتیس (محل دارا) و رهاپسا (دارای شراب هوم با شکوه) و گِرِپا (محل پاییدن گل) و کانثا (محل چشمه کوهستانی) با توجه به لغات سنسکریت و اوستایی با ملایر، داران، خمین، گلپایگان و خوانسار مطابقت دارند.
http://members.casema.nl/h.vandeukeren/histotron/086n38sc05.htm
پنجشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۹۶
Nordiska folkstammars namn hos Ptolemaios
Jag har kommit på några nya synpunkter om de nordiska folkstammarna hos Ptolemaios:
Favonae: Sveriges och svenskarnas namn härstammar från ordet sve[n] dvs. det unga krigarståndet: De unga krigare som dyrkade Frej och Freja har hettit svenner (de unga tjänarna, ynglingarna), men forskarna har hittills lagt inte märket på den, och de har inte kopplat ordet svensk med sven (yngling, den historiska och mytiska ynglingaättens namn). Själva favonae har betytt den vänlige fruktbarhetsgudens dyrkare (Frej dyrkare). Den mytiska vanagudarnas namn dvs. Van (vän) tyder på detta.
Även namnet svenner/svenskar har metaforiskt betytt som Frejs galt (svin) och Frejas sugga, därför att svenskarnas namn hos Ptolemaos dvs. favonae (i form fawner, betyder de ungdjur gestalta). Det låter att engelska namnen pig och swin och svenska namnen piga/pojke och sven/svin har fått koppling med varandra i det här förhållandet.
Firaesi (fira-ässja, smideshärd firande, bastu folket): finländare (Suomi).
Jumala/Jubmels (dvs, finska himmelsgudens) heliga träd var ek. De nordiska mytologiska uttrycken ”ask och Embla” och ”asken Yggdrasil” tyder egentligen på Jubmels Asa-ek.
favoner och firaesi i ptolemaios kartor kan vara finländare och de för asar fyrande svenskar.
i så fal namnen finland och saomi syftar på fönland och saunomiland (bastu landet):
fön: 1.stark, ofta torr och varm vind i bergstrakter, med åtföljande hetta Varianter: föhnEtymologi: Av tyska Föhn, ytterst av latinska favonius (”ljum”).
Dauciones (navigatörer, suetidi: vikingar och danskar). Dan (dann) och Skåne och Skandinavien betyder egentligen de som har farliga flottar.
Levoni (livoni, sumpmarks/kustlands folk), låter vara Hilleviones/Hallin (de som helgar gudinnan Hel/Nerthus runt om Tysnesön i Norge) hos Jordanes, och avioner (avigöner, i runt om den långt borta ö boende) hos Tacitus.
Chedini (shedini, de som sprider utomlands): vikingar.
Gutae:götar. Med utgång punkten göta (gödning hästar) betyder göt/got häst avlare eftersom från skythernas arimaspi (de med lugna hästar) menades gepidiska goter (de som har tröga hästar). Då finska namnet till Sverige dvs. Ruotsi (häst skötarnas land) har ursprungligen hört till Götland.
Folket i Landet Thule (bortre Norden): folket av Norge (norr-avige, Hyperborea) eller Island.
Ultima Thule "yttersta Thule (yttersta Norden)" (Issue land): Island.
Det låter att namnet Septentrional (de sju plogoxarna) egentligen har varit Septenterrional (de sju områdena) och menats de gamla fördelningarna i Skandinavien.
چهارشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۹۶
Meaning of India
According to the Avesta, the first chapter of the Vandidad, India under the name of Hapt Hindo is described to highly radiation damage. In other words, India's name means the country with astonishment lightning.
हापित hApita adj. injured
हा hA adverb astonishment
इन्ध indha adj. lighting
But the meaning of the Sandhaya (rivers assembly) and the seven rivers assembly for the name of India is much more reasonable.
سهشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۹۶
ظاهر نام ایرانی روم (هروم/فروم) در پیش مغان به چه مفهومی گرفته میشده است؟
از آن جایی که در فرهنگ واژه های اوستایی احسان بهرامی، کلمۀ اوستایی رومَ با واژۀ اوستایی رَئو (آسان رانده شونده، ارابه) که با کلمۀ سنسکریتی رَ (سرعت) پیوند دارد، مطابقت داده شده است. بر این اساس هیآت پارسیگ و پهلوانیگ هروم/فروم نزد ایرانیان به معنی ظاهر ایرانی آنها دارای ارابه های خوب و شگفت انگیز گرفته شده و جایگزین نام پَرتَوَ (گذرگاه)/خراسان گردیده است. احتمالاً نام خراسان را در این رابطه ترکیبی از خو-رس-ان (سرزمین راه و ارابه خوب) گرفته و به الهام معنی نامهای ایرانی روم (هروم/فروم) در هیئت اوستایی خونیرث (سرزمین ارابه و راه درخشان) جایگزین نام سرزمین اصلی پارتهای اشکانی شده است. این موضوع که نام ایرانی دیگر شهر ارانی پَرتَوَ (بردعه)، هروم بوده است، گواه صادق این نظر است.
.हा hA adverb astonishment. फ pha m. gaping
.र ra m. speed
مطابقت نام تاهیا با دولت یونانی باختری
برخی به سهو نام دولت تاهیا در سمت بلخ (باختر) را با تخارها سنجیده اند. ولی تخارها (یوئه چی های بزرگ) بعد تصرف سرزمین های دولت یونانی باختر از میان یوئه چی ها بر خاستند. امّا علی مظاهری در کتاب جاده ابریشم جلد دوم، صفحه ۵۸۵ به درستی دولت تاهیا را با دولت یونانی باختریا (بلخ، شهر مقدس) مطابقت داده است. چون مناندر آخرین فرمانروای مقتدر باختر به با گرویدن به آیین بودایی لقب منجی و حامی خشنود کننده را انتخاب کرده بود، لذا نام سرزمین او تها-هیا (تا-هیا، به سنسکریتی یعنی سرزمین منجی خشنود کننده) خوانده شده است. نام پایتخت ایشان یعنی لان-شی (به سنسکریتی محل مقدس) هم مطابق همان بلخ (یعنی شهر مقدس) است.
اصلاحیه: خود نام بلخ را می توان از هیئت سانسکریتی "بهالا/بهالّا" (درخشان، با شکوه و فرخنده و مطلوب) – "خه" (شهر) یعنی در مجموع به معنی شهر مقدس و درخشان گرفت. لذا نام داهیا (تاهیا) به همین معنی بوده است:
दाह m. dAha glowing
اشتراک در:
پستها (Atom)