جمعه، اسفند ۰۹، ۱۳۹۸
ریشهٔ ایرانی واژهٔ تاریخ
نظر به واژهٔ های اوستایی و سنسکریتی تا (دنباله دادن)/تای (محافظت) و ریخ (ریچ) به معنی خراش دادن (علامت گذاری کردن با خراش دادن)، واژهٔ تاریخ در زبانهای ایرانی به معنی تاریخگذاری با پیگیری علامت خراش دادن بر روی دیوار و غیره بوده است:
तायते verb 1 tAyate {tAy} protect
रिखति verb 6 rikhati {rikh} scratch
रिखति verb 6 rikhati {rikh} scrape
ریخ به صورت رخ در فارسی به معنی خطهایی است بر روی سنگ که چون ضربه ای به آنها رسد. رِخنه (شکاف، چاک) از این واژه گرفته شده است.
در این رابطه گفتنی است واژهٔ شنبه (شمبه) نیز به شکل اوستایی شنمَئویه به معنی زخم و خراش است. از این روی است که در فرهنگنامه ها نام روز شنبه را شیار هم آورده اند. جالب است که هیئت شنپت (شمپت) نام روز شنبه را هم به اوستایی و پهلوی می توان به معنی شیار انداختن گرفت.
پنجشنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۹۸
ریشهٔ واژهٔ خلبان (نگهبان به پیش راندن) و خلیج
در فرهنگ سنسکریت-فارسی نائینی، ریشهٔ واژهٔ خلبان به صورت کَل به معنی به جلو راندن و بردن آمده است که مأخذ واژهٔ فارسی خَل در برهان قاطع (یعنی پاروی راندن) و خَل (به معنی خلنده) و واژهٔ سنسکریتی کَلا (قایق) به نظر می رسد. بر این پایه به نظر می آید که آن ربطی با کلمهٔ خلیج در معنی پیشرفتگی آب (خل-ایگ) داشته باشد. واژهٔ گیلکی خاله به معنی محل وصل آب گستردهٔ رودخانه به دریا و واژهٔ جنوبی کَل به معنی چالهٔ آب نیز گواه آن هستند..
در بارهٔ تبدیل کَل سنسکریت به خَل فارسی گفتنی است:
"ک گاه بدل ِ «خ» آید:
نارکوک = نارخوک.
کمان = خمان.
کم = خم.
کرنا = خرنا.
کوسه = خوسه. (در کوسه گلین و رکوب کوسج و خوسه)
شاماکچه = شاماخچه.
ک در تعریف نیزبدل ِ «خ» آید:
کنده = خندق.
کسری = خسرو." (لغت نامهٔ دهخدا)
سهشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۹۸
زبان اوتی (ارانی) به غیر از زبان لزگی اودی بوده است
تشابه نام اودی با اوتی باعث این سهو شده که ارانیها را لزگی حساب کنند. ولی ارانیها با داغستانیها و خزرها همزبان بوده اند و اکنون نیز همزبان هستند. خزرها نیز مانند ارانیها پرستنده آتش اجاق خانوادگی بوده اند و این سنت را از سکاهای ایرانی تبار به ارث برده بوده اند. اکنون نیز سنت سوگند به اجاق در آذری رایج است و زیارتگاه را هم اجاق گویند.
در کتاب پهلوی شهرستانهای ایران نام اران (ساختهٔ اران گشنسب اساطیری) شهرستان آتورپاتکان در جانب ولایت آذربایجان آمده است. به خاطر اینکه مردم آنجا الهه آتش اجاق خانوادگی تابیتی می پرستیده اند. به همین سبب زبان آنجا را ارانی، آگوان، آلوانی، اوتی و آذری می نامیده اند که هر پنج نام به معنی منسوب به آتش است (=آذری) است. مسعودی از سه زبان مختلف پهلوی و دری و آذری در آذربایجان سخن می گوید و یاقوت می گوید زبان آذری نسبت به زبانهای دیگر منطقه (پهلوی و دری) بیگانه است. ولی در قرن معاصر وجود نام آذر در نام آذربایجان باعث این خطا شده است که زبان آذری را همان پهلوی آذربایجان گمان کنند. زبان عهد ساسانی و عهد اعراب آذربایجان مانند سایر نقاط ایران همان نام عمومی پهلوی را داشته است. ولی زبان ارانی (آذری) با گرگریان روادی به جنوب ارس آمده بود.
مطابق ویکیپدیا زبان اودی، زبانی است که مردم اودی به آن سخن میگویند و از شاخه لزگی زبانهای قفقازی شمال شرقی است. باور بر این است که زبان اصلی آلبانیای قفقاز گونه آغازینی از این زبان بودهاست که از جنوب داغستان تا جمهوری آذربایجان کنونی گسترش یافت. زبان اودی کهن همچنین زبان آلبانیایی قفقاز نامیده میشود و احتمالاً با زبان گارگاریایی که توسط مورخان ارمنی قرون وسطایی شناسایی شدهاست پیوند دارد. زبان اودی امروزی به شیوه ساده اودی نامیده میشود.
این زبان توسط ۴۰۰۰ نفر در روستای نیج رایون قابالا و رایون اوغوز جمهوری آذربایجان و بخشهایی از قفقاز شمالی در روسیه سخن گفته میشود. این زبان همچنین توسط افرادی از قوم اودی که در روستاهای دبتاوان، باگراتاشن، پتغاوان و هاغتاناک از استان تاووش در شمال شرقی ارمنستان و روستای زینوبیانی (اوکتومبری پیشین) در شهرستان کوارلی استان کاختی گرجستان زندگی میکنند سخن گفته میشود. زبان اودی توسط یونسکو در اطلس زبانهای در معرض خطر جهان جزو زبانهای «به شدت در معرض خطر» دستهبندی شدهاست.
یکشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۹۸
مطابقت آریاورته و آریاویج با خوارزم
گیگر نام خوارزم را به معنی سرزمین غذا گرفته است و نام آریاورته آریائیان هندی نیز در این رابطه به معنی سرزمین معاش و غذای آریائیها است.
वर्त m. varta livelihood
گرچه نام خوارزم به اوستایی به معنی سرزمین زمستان سخت نیز مفهوم میشده است که فرگرد اول کتاب وندیداد آنجا را تحت نام ایران ویج (سرزمین اصلی آریائیها) دارای ۹ماه زمستان توصیف کرده است و نیز اشاره به وجود سمبل مار سرخ (توتم روکسولانها، ماساگتها) در آن حوالی نموده است. ریگ ودا هم در مورد آریاورته می گوید که در آن صد زمستان و صد خزان روی داده است. در عهد ساسانی ایرانیان، ایرانویج را با اطراف کوه سهند (محل آتشکدۀ آذرگشنسب قدیمی) و هندوان، آریاورته را با اطراف کوه هیمالیا مطابقت می داده اند.
شنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۹۸
معنی محتمل سیبویه
نظر به نامهای ملیان (مل-یون، محل شراب) و بیضا (بیج-آو، آب اساسی یا آب حرام) نام سیبویه (سوَ-ویه) به معنی محل سودمند و یا محل سیب (سیب-ویه) نام دیگر همان جا یا محلی در مجاورت آنجا بوده است. در آن سمت روستایی به نام سِوِ وجود دارد.
جمعه، اسفند ۰۲، ۱۳۹۸
نقد هذیانی تحت عنوان فراموش شدن مادها و هخامنشیان از حافظۀ عمومی ایرانیان
هخامنشیان از خاطره جمعی ایرانیان حذف نشده اند و همانا فریدونیان-نوذریان شاهنامه هستند. شاخهٔ کوروش هخامنشیان (هخا-منشی-ان=منسوبین به فرد دوست منش) همانا با نام فریدونیان (فریَ-ایتی-ان=منسوبین به فرد دوست منش) و فرتریان (حاکمان پیشین در خبر هرودوت) و شاخهٔ داریوش آن به نام نوذریان (حاکمان جدید) با اهمیت و مقام شامخ فراوان در اوستا و شاهنامه یاد شده اند و به همراه کیانیان اصلی (مادها) هسته محوری تاریخ حماسی و اساطیری ایران را تشکیل می دهند و کیانیان اصلی بین آنها (فریدونیان و نوذریان) همانا پادشاهان ماد هستند. دلیل این امر (فاصله افتادن فریدونیان با شاخهٔ نوذریان آن و در میان آنها افتادن کیانیان اصلی=مادها) آن بوده هخامنش اول (فریدون اول) از لحاظ تاریخی مقدم بر دیاکو (کیقباد) بوده است. چون طبق هرودوت فاصله بین ویشتاسپ تا هخامنش اول شش نسل و فاصله بین معاصر او آستیاگ مادی (آژدهاک خبر موسی خورنی، آخروره کیانی اوستا) تا دیاکو چهار نسل بوده است.
هذیان:
هخامنشیان چگونه خاطره جمعی ایرانیان محو شدند؟
نقش پررنگ ساسانیان در مقایسه با دیگر سلسلههای پیش از اسلام در ایران باعث شده حدسهایی گوناگونی درباره کمرنگ بودن دیگر سلسهها زده شودو این پرسش مطرح شود که آیا هیچ یاد و خاطره درستی از پادشاهان ماد و هخامنشی وجود ندارد؟ چرا تاریخ و آثار اشکانیان تا این حد کم رنگ و بسیار پر اشتباه است؟
برخی بر این اندیشه هستند که این موضوع به دوره اسکندر مربوط میشود و دلیل این فراموشی را در تخریب فرهنگی و تاریخی به دست اسکندر و سلوکیان میدانند ولی همانگونه که میدانیم بیشینه آگاهی امروزی ما از تاریخ دورههای ماد و هخامنشی از منابع یونانی و رومی است پس به وضوح میتوان نتیجه گرفت یونانیان دستی در این کار نداشتهاند چرا که خود حافظ اطلاعات این دوره تاریخی بودهاند.
"ویزهوفر" در کتاب ایران باستان خود توضیحی در این رابطه داده است که به نظر منطقی می آید:
فرهنگ اولیه ایرانیان همیشه فرهنگی شفاهی بوده است. از جمله مضامین پهلوانی که به علت مردم پسندیشان باقی مانده بودند، حماسه های مربوط به شاهان سلسله کیانی شرق ایران بود که پیوسته با دشمنان تورانی خود در نبرد بودهاند.
این داستانهای قهرمانی در یشت های اوستا پوششی زرتشتی یافتند. این سنت شرقی ایرانی چه از لحاظ جاذبه و گیرایی خاصی که داشت و چه احتمالا به علت لحن و حالت مذهبی آن ، در طول دوره اشکانیان از بقیه سنت های محلی و منطقه ای ایران پیشی گرفت و بر آنها مسلط شد. یکی از عللی که باعث شد خاطره درست مادها و هخامنشیان در پارس از یاد زدوده شود همین امر است.
گر چه آثار و بقایای این دو سلسله در تخت جمشید، نقش رستم و جاهای دیگر در پیش چشم بود ، تمام چیزی که ساسانیان از نیاکان خود می دانستند این بود که آنها امپراتوری بزرگ و گسترده ای در غرب داشتند.
ویزهوفر این فراموشی تاریخی را که تا حدی میتوان آن را عمدی دانست به دوره میانه اشکانیان نسبت میدهد زیرا گرایش به ایران گرایی در بین پادشاهان اشکانی جایگزین یونانی مآبی شد.
در واقع ما میدانیم که پادشاهان نخستین اشکانی آگاهی درستی از هخامنشیان داشتند و در بخشی از مشروعیت سازی برای سلطنت خود مدعی بودند که اشک از نوادگان اردشیر پارسی بوده است.
این توضیح ویزهوفر تا حد زیادی پذیرفتنی است زیرا با پژوهش بر روی سکههای دوره اشکانی به این مهم دست پیدا میکنیم که از دورهای دیگر از القاب دوستدار یونان برای پادشاهان اشکانی استفاده نشده است و همینطور خط پهلوی پارتی منشعب از خط آرامی هخامنشی جایگزین خط یونانی بر روی سکهها اشکانی شده است. در سنت زرتشتی گردآوری نخستین اوستا به بلاش پادشاه اشکانی نسبت داده شده است و این خود حاکی از این است که در اواسط دوره اشکانی روحیه ملی ایرانی جایگزین یونانی مآبی شده و این جایگزینی باعث که شده حماسهای شرقی با رنگ بویی مذهبی البته در اندازه و اقتدار هخامنشیان جایگزین تاریخ واقعی ماد و هخامنشی شده باشد.
اتیمولوژی لاتینی و ایرانی نام والنتَین (والنتاین)
اتیمولوژی لاتینی نام والنتین:
Valentine: from the Roman cognomen Valentinus, which was itself a derivative of the cognomen Valens meaning "strong, vigorous, healthy" in Latin.
چنانکه دیده میشود خصال والنتین اساطیری ربطی با معنی لاتینی آن ندارد؛ ولی اتیمولوژی ایرانی والنتین با توجه به ویژگی تزویج جوانان بدون رضایت والدین آنها، در معنی تلاشگر پیوند عشقی منطقی تر و بنیادمند و در رابطه با الهۀ عشق و زمین سپندارمذ است:
نظر به واژهٔ والَ در سنسکریت (برقراری رابطهٔ عشقی) و کلمهٔ معرب واله (شیفته) و تین اوستایی به معنی دزدکی، نهانی، رمزی، والنتین ها عاقدین ایرانی پرستندهٔ سپندارمذ بوده اند. والان-تین یعنی کسی که عاقد رابطهٔ عشقی دزدکی و نهانی است که والنتین متصف بدان است.
اتیمولوژی واژهٔ اَفدَر (اَودَر) به معنی عمو
اَفدَر (اَودَر) به صورت اَو-پیتَر به معنی یاور پدر نام مناسبی برای عمو است. آپو کُردی به معنی عمو به صورت آپی در سنسکریت به معنی دوست (یاور) است.
یکشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۹۸
معنی نام کادوسیان
ایگور میخائیلویچ دیاکونوف در حاشیۀ شمارۀ ۱۱۹فصل هفتم تاریخ ماد می نویسد: "اگر کادوسیان بخشی از کاسپیان بوده اند (و این محتمل است)، پس گفتۀ والری فلاک (VI, ۱۰۸) در بارۀ وجود کیش سگپرستی در میان کاسپیان (سگپرستان)-که همسایگانشان هرکانیان (Aelien,
.38,De Aanim,VII) و شاید آلبانیان در این امر شریک ایشان بوده اند (Strabo, XI,6,7)- به آنان نیز مربوط میگردد. بدیهی است که چنین پرستشی فقط در میان شکارچیان و دامداران ممکن بود، پدید آید."
نظر به واژۀ اوستایی سا (بریدن از هم) واژۀ سگ (سۀ کُردی و سیگ گیلکی) به معنی از هم برنده و درنده است. بر این پایه نام کادوسی (کا-دو-سی) و صورت کاتوسی (کا-تو-سی) آن به معنی پرستندگان دو سگ و پرستندگان سگان نیرومند بوده است: مطابق استرابون سوغات آلبانیان به اسکندر دو سگ شیر افکن بوده است.
معنی لفظی نامهای بالاسگان (داغستان) و پردان (بلوچستان)
نامهای عهد ساسانی داغستان و بلوچستان یعنی بالاسگان و پردان به صورت بالاذ-گان و پر-دان به معنی محل واقع در بالایی و بلندی (=داغ-ستان ترکی و فارسی) و محل دارندگان پر تاج خروسی (=بلوچ) است.
نظر آخرم راجع به این نامها این است بلاسگان (محل مردم پرستنده زغال بر افروخته) همان داغ-ستان و پردان (محل کناری و پشتی) همان محل پشتوها است.
شنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۹۸
معنی کوشان و تخار و یوئه چی
جهانشاه درخشانی در میان واژه های تاریخی قیاسی فراوان خود در دانشنامه کاشان، کوشان را از ریشه کوچه روسی به معنی انبوه آورده که جالب است چه این با تخار در زبان کُردی (توَ-خارا) به معنی لنگه بزرگ و اکثریت همخوانی دارد. چینی ها هم نام ایشان را تا- یوئه چی (=مه یوئه چی، یعنی یوئه چی بزرگ) آورده اند. اما درخشانی مشخص نکرده است آیا کوشان در زبانهای هندوایرانی نیز معنی انبوه میدهد یا نه. ولی این معنی کوشان را در سانسکریت می توان یافت (kosha:mass). لابد همین نامهای مه یوئه چی (یوئه چی بزرگ) و یوئه چژی (یوئه چی چه= یوئه چی کوچک) بوده اند که در قرآن تبدیل مأجوج و یأجوج شده اند. خود نام یوئه چی به معنی زوج قوم دارندهٔ توتم کرکس است که در تبر آئینی بلخ مجسم شده است. در تبر خیونان (دارندگان توتم گراز، هپتالان) و سکاهای سکوراکه (دارندگان توتم سگ با شکوه، نیاکان سکایی بلوچان) نیز دیده میشوند. نام مه یوئه چی به صورت تایوئه جیک (یوئه چی بزرگ) منشأ نام تاجیک و جایگزین نام دربیک (پارسیان دروپیکی، دری، دارندگان گیاه دارویی) شده است.
پنجشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۹۸
مطابقت الهه سپندارمذ با اینانا/ایشتار (الههٔ آسمانی مقدس عشق) و ارتباط آن با والنتاین
الهه سپندارمذ (سپنت آرمئیتی، الهۀ مقدس لذت) را با آپی الهۀ سکایی زمین و عشق و دوستی مطابقت داده اند: نام الهۀ زمین سکایی آپی در سنسکریت به معنی افزایش یافته و دوست در رابطه با افزایش عشق و دوستی است.
आपी adj. Api increased
आपि m. Api friend
در اساطیر ارمنی نیز الهه سپندارمذ به شکل پرودئیاد ساندرامت در رابطه با آب و زمین است. مدد کاران "زمین" (پرودئیاد ساندرامت) یعنی هاروت (هاربه کاسی، انلیل، ایزد هوا) و ماروت (مروتش کاسی، موکل باد) ابرها را به سوی کوه آرارات آورده و موجب بارش میشوند. در روایات اسلامی الهه مرتبط با هاروت و ماروت، زُهره است که نامش به صورت زاو-رَ در اوستایی به معنی الهۀ زمین است. ولی خود نام سپندارمذ (الهۀ مقدس لذت، دختر اهورامزدا) یادآور اینانای سومری (الهۀ عشق پاک آسمانی، ایشتار، دختر آنو خدای آسمان) است که با زُهره مطابقت داده میشود.
आरमति verb Aramati {Aram} take pleasure
اگر نام سپنت آرمئیتی را به معنی الههٔ مقدس عشق و لذت بگیریم، نام والنتاین نیز، به صورت اوستایی وَرِ-یَنتین (تلاشگر پیوند عشقی) با آن مرتبط میگردد:
वर m. vara blessing
यान adj. yAn(a-ta) conducting
مطابقت پاپای اسکیتان و همسرش آپی با بهمن و سپندارمذ ایرانیان
در سنت زرتشتی بهمن (نیک منش) و خواهرش سپندارمذ فرزندان اهورا مزدا هستند. متقابلاً در باور اسکیتان (سکاها، تورانیان) پاپای (پا-آپی، پایندهٔ دوستی، ایزد آسمان، آریامن) و همسرش آپی (دوست، الههٔ زمین) از سویی مطابق همین بهمن (نیک منش) و خواهرش سپندارمذ (الههٔ مقدس دوستی و زمین) و از سوی دیگر مطابق مهری و مهریانه نخستین زوج انسانی اساطیر ایرانی هستند. بر این پایه یعنی نظر به ارتباط نام آریامن/ائیریامن (دوست منش، بهمن) با پاپای و ایرج (نیای ایرانیها) معلوم میشود پاپای (بابا، پدر) به معنی دارای دوستی پاینده مفهوم میشده است.
معنی نامهای ویشتاسپ و پوروشسپ
این دو نام را در ترکیب ویشتَ-اسپ و پورو[ش]-اسپ به معنی دارای اسب سرکش و دارای اسبان فراوان گرفته اند ولی آنها در ترکیب ویشتَ-سپَ (در هم شکنندهٔ سرکشان) و پورو-شَسپ (دارای مراتع فراوان) مفهوم منطقی تری دارند.
مطابقت قصبهٔ اَلاک باستانی (محل پناهگاهی) با قصبهٔ هراک (هرق، محل دژ نگهبانی) در کنار روستای چیکان
در کتاب هفتم دینکرد (به نقل از محمد جواد مشکور) آمده است: " هنگام تولد آن زن دوکتاو باگ (شاهدخت)، کاویس (دوستدار جادوگری) و کرپس (دوستدار شکایت) که دو تن دیوان ناپاک بودند، به رشک و خشم آمده و مردم روستایی را که آن کودک در آنجا زائیده شده بود، مجبور به اخراج و تبعید مادرش و فرستادن وی به بلدهٔ اَلاک که در ناحیهٔ سپیتمان (منسوب به سپیتمه، پدر زرتشت) بود، کردند."
قصبه اَلاک با دژ ویران شدهٔ باستانی هراک (هرق) مطابقت دارد؛ گرچه در آن سمت تپهٔ اَلَش (ظاهراً به معنی تپهٔ دخمهٔ لاشهٔ مردگان) هم در اراضی باغهای روستای چیکان جلب توجه می نماید که بین غار هنگ (معبد مهری ورجوی مراغه) و دژ هراک (هرق، دژ زادگاهی زرتشت) و معبد کایین گبه (آتشکده اسب شاهی، آذر گشنسب قدیمی واقع در جنوب کوه سهند) قرار گرفته است.
یکشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۹۸
اتیمولوژی محتمل واژهٔ سلحشور
نظر به شکل ترکیب ایرانی این واژه و اینکه جزء اوستایی--سنسکریتی سور (شور) به معنی کهن آن جنگی است، لذا به نظر می رسد، جزء اول آن در اصل سریه (سلَه) پهلوی به معنی سروری و سلهشور (سلحشور) در مجموع به معنی سرور جنگاور بوده است. اصطلاح فارسی شر و شور به معنی جنگ و غوغا نیز در این رابطه جالب است.
چهارشنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۹۸
اتیمولوژی بهانه
بهانه به صورت ویهانه (وی-هَنه اوستایی، وَهان پهلوی) به معنی ضد سزاوار بودن است. اگر جزء وی را به معنی اوستایی گریختن آن و جزء هان را به معنی سنسکریتی خواستن آن بگیریم ویهانه به معنی گریختن از خواست [دیگران] خواهد شد:
हान n. hAna want
سهشنبه، بهمن ۱۵، ۱۳۹۸
اتیمولوژی پائیز و بهار
نظر به فصل خزان ایرانی و پهالاگمه سنسکریت پائیز به معنی فصل ریختن برگ درختان است:
(فصل ریختن برگها) फलागम m. phalAgama autumn
در خود ایران نظر به نام فصل خزان (خذ-ان: کنده شدن و ریختن)، نام پائیز می توانست ترکیب پَت (افتادن) و ایز (رَویه، رَوش= ایث اوستایی) باشد یعنی فصلی که نشان آن افتادن برگ درختان است.
وه-آر پهلوی به معنی خوب رسا و کامل (مطابق ماه ثور وهارَ= نیرومند خوب رسا یا همان اردیبهشت= راست و کامل بهترین) ریشه ایرانی واژۀ بهار به نظر می رسد. ویهارۀ سنسکریت یعنی زمینۀ لذت و شادی هم قابل توجه است:
विहार m. vihAra pleasure-ground
دوشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۹۸
اتیمولوژی واژۀ معرّب قهرمان
واژۀ قهرمان در زبانهای سامی آرامی و عربی را معرّب از زبانهای ایرانی دانسته اند. ساده ترین ترکیب مشابه ایرانی آن کهرَمان است که می توانست از ترکیب خرو اوستایی و خَرو بلخی و کهرَ سنسکریت یعنی سخت و نیرومند و خشن و جزء مان (منش) اخذ شده باشد.
اتیمولوژی واژۀ خیابان
واژۀ خیابان را در زبانهای کهن هندوایرانی می توان به معنی راه منسوب به شهر گرفت. جزء خه به معنی شهر در نام بلخ (شهر درخشان و مقدس) هم به کار رفته است:
ख n. kha city, पथ m. patha [an] way
भाल n. bhAla lustre, ख n. kha city
یکشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۹۸
معنی نام جاکارتا در روایت دریانوردان ایرانی کهن
مطابق ویکیپدیا نام جاکارتا (جیا-کرتا) به معنی محل کسب پیروزی است ولی چون جایا در سنسکریت به معنی زن است، آن همچنین به معنی محل کسب زنان نیز مفهوم میشده است.
"Its current name 'Jakarta' derives from the word Jayakarta (Devanagari: जयकृत) which is ultimately derived from the Sanskrit जय jaya (victorious)[21] and कृत krta (accomplished, acquired),[22] thus Jayakarta translates as 'victorious deed', 'complete act' or 'complete victory'."
जायाf. jAyA woman, जाया f. jAyA wife, जय m. jaya triumph.
شرح داستان دریانوردان ایرانی از جاکارتا:
ابوزهربرختی از دریانوردان مشهور زرتشتی سیراف است که درباره خودش میگوید:
من از سنین کودکی که در کشتی تولد شده و با پدرم بودم، تاکنون که هشتاد سال از عمرم میگذرد، پای بر خشکی نگذارده ام!
ابوزهر از زبان یکی از ملوانان اندلسی چنین حکایت میکند:
در سفر دریایی ملاتو در دریای چین ناگهان به طوفان سهمگینی برخوردیم که تاکنون نظیر آنرا ندیده و نشنیده بودم و چون طوفان در نقطه ای حاصل شد که ستارۀ سهیل بر بالای کشتی دیده میشد، ملوانان و بازرگانان مرگ خود را حتمی دانستند. اما وقت غروب آفتاب به جزیره ای نزدیک شدیم که شعله های آتش به ارتفاع چند صد ذرع از آن بالا ميرفت! خواستیم دور شویم اما مقاومت و تغییر سکان دربرابر خواست دریا مصادف با درهم شکستن کشتی است و هیچ ناخدایی چنین نمی کند. درهمين حال ملوانی پارسی چنین گفت:
آنچه که درمقابل میبینید جزیرهایست که اطرافش را کوه ها احاطه کرده و امواج عظیم اقیانوس در هنگام طوفان به کوه های جزیره خورده و شب هنگام چنین بنظر میرسد که آتش هولناکی برافروخته اند و موجب ترس و وحشت مردم میشود و من یکبار از اینجا گذر کرده ام.
گفتار این مرد موجب آرامش سرنشینان شد و صبح روز بعد بساحل جزیره نزدیک شده و پا به ساحل گذاشتیم که ناگهان جمعیت انبوهی از زنانِ بغایت زیباروی سر رسیدند و خود را بروی مردان کشتی انداختند! بطوریکه هر یک مرد بدست متجاوز از یکصد زن گرفتار شد و زنان جزیره تمام مردان را بطرف کوههای اطراف بردند و از آنها به زور و جبر، تمنای تمتع داشتند!!! تا کار بدانجا کشید که مردها بر اثر ضعف و ناتوانی یکی پس از دیگری بدرود حیات گفتند ولی باز هم زنانی بودند که دست از آنان نکشیده و خود را بروی نعش آنها می افکندند، بدون اینکه از بوی تعفن لاشه ها ناراحت شوند.
این داستان را همان مرد اندلسی نقل کرده و مدعی شده بود که در آن آشوب بپا شده با یک زن بگوشه ای پناه برده و پس از ماهها با یک کشتی کوچک که باد بجزیره آورده بود از آنجا می گریزند. سپس همسر خود را به ابوزهر برختی نشان داده و آن زن چنین گفت:
ما از اهالی کشوری هستیم که به جزیره آتشین احاطه دارند و تمام مردم کشور ما آتشی را که شبها در جزیره مشاهده میشود، میپرستند و چون خورشید غروب میکند فکر میکنند خورشید شبها در جزیره می خوابد و آن جزیره را خانه خورشید میگویند!
در آنجا عده مردان کمتر از زنان است. لاجرم کشتی هایی ساخته و هزاران زن را برآن نشانده و به جزیره آورده و رها میسازند و به خدای خورشید میسپارند.
منبع: عجایب هند ص ۲۱، نوشته ناخدا بزرگ شهریار رامهرمزی، قرن چهارم هجری.
history_culture_of_iran
مادرسالاری در مینغکاباو اندونزی
این منطقه که در غرب سوماترای اندونزی قرار دارد بدون شک بزرگ ترین جامعه زن سالار در جهان است. در این منطقه، دارایی ها تنها در مالکیت زنان است در حالی که قوانین عرفی نیاز به خویشاوندی دارد و اموال خانواده باید از مادر به دختر منتقل شود.
مینغکاباو به طور سنتی جامعه ای است که قدرت در آن به دست زنان است و نه مردان. قدرت زنان مینغکاباو به حوزه های اقتصادی و اجتماعی گسترش می یابد. زنان زمین ها را به ارث می برند و شوهران به خانه های همسرانشان می روند. برخلاف بسیاری از جوامع دیگر که در آن زنان هنگام ازدواج بین خانواده ها رد و بدل می شوند ، در این جامعه مردان مبادله می شوند.
مینغکاباو جامعه ای زن محور است. جایی که مردان جوان تشویق می شوند خانه خود را ترک کنند و به دنبال تحصیل و ثروت باشند. پسران جوان این قوم خانه مادر خود را ترک می کنند تا در خوابگاه مشترک با پسران دیگر در بخوابند ، بنابراین خانه خانواده را به خواهران خود واگذار می کنند. پسران در این قوم سهمی از میراث خانوادگی ندارند. خانه ها متعلق به زنان خانواده است که در آنجا زندگی می کنند و از مادر به دختر منتقل می شوند. شوهرها فقط در خانه تحت شرایط خاصی تحمل می شوند و برای خوابیدن به خانه خواهرشان برمی گردند.
معنی محتمل نام روستای چم (در شهرستان تفت استان یزد) و جماران و جمکران
با توجه به آب انبار قدیمی روستای چَم و نیز با مد نظر قرار دادن واژه های سنسکریتی چَم (نوشیدنی) و چَمو (جام، آوند)، نام روستای چم به معنی محل آب انبار به نظر می رسد. واژۀ چَم در فارسی و کُردی به معنی چشم و چشمه و سرچشمه باقی مانده است. بر این اساس شکل معرب چم همان جَم است و جماران (محل جمِ آب، جای آب انبار) نیز دارای آب انباری به نام حصارک بوده است. گفته میشود مسجد جمکران (کنار آب انبار) هم یک حیاطی داشت و در وسط آن حیاط، یک آب انباری بود که سقف آن یک متر مرتفع تر از حیاط مسجد بود.
چَم (جَم) به اشکال چُم و کوم و گوم مأخذ نام شهر آب انبار قدیمی قُم است.
اشتراک در:
پستها (Atom)