شنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۶
معنی نامهای کاشمر
برای کاشمر سه نام اساسی کهن ذکر شده است که به ترتیب عبارتند از کاشمر، ترشیز و بست (ویست) ریشه مشترک اوستایی این سه نام گویای آن است که در آنجا معبدی بوده است که مغان در آنجا به کار قضاوت می پرداخته اند چه این اسامی را به لغتهای اوستایی و پهلوی به ترتیب می توان قضاوتگاه و پرستشگاه دینی،جایگاه قضاوت برتر و جایگاه آگاهی وسیع معنی نمود. در واقع بدون در کنار هم معنی نمودن این اسامی دستیابی به معنی لغوی آنها مشکل و حتی ناممکن است ودلیل این امر هم که تعیین و تبیین این اسامی تا به حال صورت نگرفته همین روش اشتباهی انتزاعی معنی کردن این نامهاست .موضوع سرو معروف کاشمر که گویا به دست زرتشت کاشته شده بوده است،باید افسانه ای بوده باشد که از معنی نمودن کاشمر به کاج تراز اول حادث گردیده بوده است.
در مورد بردسکن نظرم این بوده است که آن ترجمه نام ترشیز (محل پرت و پشتی) است و به احتمال زیاد از صورت ایرانی پرت-شی-کان یعنی محلی که پرت و دور افتاده است، پدید آمده است. نام کاشمر به ظاهر به معنی محل کاج فراوان (یا محل کاج بزرگ) درک میشده است. واژۀ کَشَ در اوستا به معنی ستون چوبی و مَر به معنی شمردن و آرزو کردن است، در مجموع ستون چوبی و درخت قابل توجه و آرزو شده است. به احتمال زیاد این نام با زرتوشترای تاریخی بلند قد (ملقب به بردیه، سمردیس= سه مَرده) که به سرو بلند تشبیه میشده است مقایسه شده و در نتیجه با آن مرتبط گردیده است.
جمعه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۶
شهر آراتتای باستانی همان کنار صندال منطقه جیرفت است
آراتتای باستانی همان کنار صندال جیرفت است
در یکی از الواح سومری مسیر فرستاده مردوک برای بردن پیام به نزد مردم" آراتتا " چنین شرح داده شده است: از اوروک به آنشان (پارس) و از آنشان به سمت شرق باید چندین کوه را پشت سر میگذاشته است. آقای مجید زاده و هیئت همراه او که در کنار صندال جیرفت مشغول کاوشهای باستانشناسی هستند، اعتقاد کامل دارند که این مسیر، همان مسیریست که فرستاده از سومر به سمت کرانه های "هلیل رود " پیموده است. سوای این اشیای گرانقیمت سنگی مکشوفه از آنجا کاملاً با صادرات سنگهای گرانقیمت صادراتی آراتتا همخوانی دارد. دلیل سوم پروفسور مجید زاده و همراهان همان تکه سفالین جالبی بود که نام آراتتا روی آن خواند می شود. دلیل چهارم را من محقق جغرافیای تاریخی ایران بدان اضافه می نمایم که تا درستی این نظریه به اثبات کامل رسیده و رد خوری نداشته باشد: این سند همانا نام کوهی به نام هوروم در مسیر راه دریایی و خاکی اوروک به آراتتا بوده که در مجاورت آراتتا قرار داشته و اکنون هم قابل شناسایی است: در کتیبه سومری افسانهً لوکال باندا و کوه هوروم می خوانیم: "انمرکر شاه اوروک برای مطیع نمودن آراتتا که به جهت سنگهای قیمتی آن برای عمارت عبادتگاه اینانا و قصر شاهی در اوروک صورت میگرفت لوکال باندا را با هفت تن پهلوان به آراتتا می فرستد. در راه لوکال باندا در جوار کوه هوروم مریض میگردد. همراهانش وی را همراه با غذای لازمش در آنجا بر جای گذاشته و به شهر آراتتا میروند. در بازگشت ایشان، لوکال باندا سلامتی خود را باز یافته و همراه ایشان به شهر اوروک معاودت می نماید." کوه هوروم همان کوه سرمه یا به احتمال قریب به یقین کوه مجاورت غربی آن یعنی هرمز (علی القاعده هورمه) واقع در سمت شمال بندرعباس است که لوکال باندا و همراهان بعد از طی سفر دریایی بدانجا رسیده بوده اند. در مورد اول باید اضافه نمود علی القاعده در زبانهای آریایی که جایگزین زبان بومیان عیلامی تبار جنوب ایران گردیده است حروف "س" و "ه" علی القاعده به هم تبدیل گشته اند چنانکه کلمات سرو و هومه ایرانیان نزد آریائیان هندی تبدیل به هرو و سومه شده است. توضیحاتی را در باب این کاوشها از شیوا مقدم به عینه ضمیمه می نمایم:
یافته های باستانی جیرفت
مدتها بود که اشیائ زیر خاکی بسیار قدیمی با مبدئی نا معلوم در کلکسیونها و گالری های کشورهای آمریکائی، اروپائی و آسیائی بفروش میرسیدند. این آثاربمرور توجه کارشناسان هزاره های قبل از میلاد را به خود جلب کردند. با کنکاشی که آنان انجام دادند سر نخ به گمرک ایران ردیابی شد. در سال 2001 (1380) مراتب به دولت جمهوری اسلامی اطلاع داده شد. در پی تحقیقات ماموران بازداشت شده گمرک اعتراف کردند که تا کنون بطور سازمان یافته با باندهائی که با روستائیان منطقه ای در ایران همکاری دارند ، هزاران قطعه شیئی زیر خاکی را بطور غیر قانونی از ایران خارج کرده اند. پس از این اعترافات باستان شناسان ایرانی عکس العمل نشان دادند و در مناطق باستانی ایران مشغول جستجوی نمونه هائی از آثار شدند. در نتیجه تفحص باستان شناسان ایرانی در منطقه "هلیل رود"، متوجه شدند که روستائیان فقیر منطقه در 20 کیاومتری جنوب جیرفت منطقه ای را بین خود تقسیم کرده و مشغول حفاری هستند. هر خانواده بطور متوسط یک قطعه زمین 6 متر در 6 متر را در اختیار گرفته و روی آن کار میکرده است. هرگاه باستانشناسان به منطقه میرفتند، روستائیان به آنان حمله برده و آنها را از منطقه دور می کردند. پس از رد یابی شبکه قاچاق اشیاء و بازرسی منازل افراد در شهر های برد سیر، جیرفت، بندر عباس و تهران هزاران قطعه از اشیاء زیر خاکی بدست آمد. در نوروز 1382 دولت بالاخره تصمیم گرفت که برای فراری دادن روستائیان و جلوگیری از حفاری آنان ارتش را به منطقه اعزام نماید. سپس هیئت باستان شناسی به سرپرستی آقای یوسف مجید زاده با حمایت ارتش به منطقه فرستاده میشود. آقای مجیدزاده بمحض ورود به منطقه ، با اینکه منطقه بطور گسترده ویران شده بود، متوجه اهمیت یافته ها میشود. بفوریت از متخصصین بزرگ دنیا در آثار سومر و ایلام دعوت میکند که به او در این مهم کمک کنند.کارشناسان : خانم هالی پیتمن Holly Pittmann - ( دانشگاه پنسیلوانیا ) ، آ قای ژان پرو Jean Perrot -(سه نه رس فرانسه ) و آقای کارل لامبرگ Carl Lamberg-Carlovski ( دانشگاه هاروارد ). کارشناسان متوجه میشوند ، محوطه ای که به وسیله روستائیان حفاری شده، زمین بزرگی بوده که محوطه قبرستان شهر کهن بوده است. اشیاء به یغما رفته هدایائی بوده اندکه معمولأ در هر قبری بطور متوسط 50 تا 60 عدد شیئ که برای خدایان همراه با مرده گان در داخل قبور نهاده می شدند. غم انگیز آنکه در اثر رفتار نابخردانه روستائیان تمام استخوانها پودر و نابود شده اند. در حال حاضر بنظر میرسد که تنها باقی مانده بیولوژیک ، از این مردمان که میتوانست اطلاعاتی در مورد هویت و نوع زندگی ایشان به ما برساند از دست رفته است. آقای مجیدزاده و همکارانش کار خود را از منطقه ای جنوبی تر در امتداد "هلیل رود" ادامه می دهند و با کمال تعجب به آثار بیشتری برخورد میکنند. در نهایت، در منطقه ای به وسعت 50 کیلومتر عرض و 400 کیلومتر طول جغرافیائی: تمام امتداد "هلیل رود" از جیرفت تا دریاچه هامون ( جازموریان )، آنان به منطقه ای با چندین شهر، گورستان و یک زیگورات عظیم برخورد می کنند، با آثاری از تمدنی بین 4500 تا 3000 سال پیش از میلاد ( پیش از سلسله های ایلام و سومر ).با پیدایش این آثار میتوان از یک بین النهرین دیگر سخن گفت.
اهمیت آثار
اشیاء پیدا شده مانند جام ها، ظروف مختلف، گلدانها. ساخته شده از سنگ یا گل مخصوص کوزه گری. مزین با نقش و نگارهای برجسته بسیار بدیع از حیوانات، دام، طبیعت، نخل و گیاهان که با نگین های رنگین گرانبها مانند فیروزه، مرمر، یشم ویا مروارید مزین بوده اند. بروی بسیاری از ظروف طرح معماری ساختمان 2 یا 3 طبقه به چشم می خورد. اشکال انسان، پهلوانان و یا حیوانات مانند عقاب، قوچ، گاو، آهو، مار، شیر، عقرب. کارشناسان از نقوش دام، طبیعت و انسان بروی ظروف و از باز مانده دانه های غلات پی برده اند که این مردم زندگی کاملأ شهرنشینی توام با کشاورزی، دامپروری، پیشه وری و صنعت داشته اند. در هیچکدام از نقوش اثری از شکار یا جنگ و یا ابزاری که گویای چنین صحنه ها و اعمالی باشد دیده نشده است.
مُهرها
خانم هالی پیتمن متخصص مُهرهای منطقه بین النهرین میگوید، مُهرهای یافت شده با نقوش مختلف در منطقه متعلق به تجاری بوده که از نقاط دیگر برای خرید کالا به "جیرفت" میامدند و از این مُهر ها برای مُهر و موم کالا ها استفاده میکردند. تعداد زیاد مهرها و تنوع طرحها نشان میدهد که خریداران زیادی ازنقاط مختلف خارج از منطقه به این شهر میامده اند. چند سالی بود که کارشناسان به اشیائی با فرم مشابه هم (با نقوش مختلف و مزین به نگینهای قیمتی) در کشورهای مصر، تاجیکستان، مغولستان، افغانستان و بین النهرین برخورد میکردند، بدون آنکه بتوانند مبدأ آنان را پیدا کنند. متخصصین این اشیاء را "کیف دستی" مینامند وتا کنون هیچ کاربرد خاصی برای این اشیاء معلوم نشده بود. اکنون پس از کاوشهای " جیرفت " متخصصین پی به مبدأ ساخت این اشیاء گرانبها برده اند. خانم پیتمن و آقای مجید زاده معتقدند که این اجسام برای وزن کردن دقیق سنگها و نگینهای گرانبها استفاده میشده اند. بدلیل تراکم مهر ها و سنگ وزن ها خانم پیتمن معتقد است که " جیرفت" " الدورادوی" خریداران سنگهای قیمتی بوده است.
زیگورات
قدیمیترین زیگوراتی که تا کنون در بین النهرین یافت شده مربوط به هزاره سوم پیش از میلاد، در اوروک (اورUr -) در پایه 120متر در 120 میباشد. پایه زیگورات پیدا شده در کناره "هلیل رود" ( کنار صندال konar sandal -) در پایه 400 متر در 400 متر و مربوط به میانه هزاره چهارم پیش از میلاد میباشد. در تحقیقاتی که در زمستان 2005 با کمک دستکاه های الکتریکی ( مقاومت کهربائی ) در تپه باستانی "کنار صندال " انجام شده، نتیجه مقاومت زمین نشان میدهد که در عمق 12 متری زیر تپه ها ، آثار ولایه هائی به مراتب قدیمیتر از لایه های فوقانی وجود دارند.
نمونه خط
نمونه هائی ازخط بروی گل رس در "هلیل رود " پیدا شده که به گفته کارشناسان این خط قرنها قدیمیتر از خط میخی ست. این خط یک خط سمبلیک (symbolic) نیست، بلکه خطی یا (linear ) است، شامل خطوط مختلف که کنار یکدیگر قرار میگیرند. لازم به ذکر است که تا کنون خط میخی به عنوان اولین و قدیمیترین نوع خط نوشتاری بحساب میامده و زادگاه آن بین النهرین محسوب شده است.
آراتتای باستانی
دیر زمانیست که باستا نشنا سا ن در لوح های گلی یافت شده از بین النهرین به نام تمدنی به نام " آراتتا " برخورد کرده بودند ولی تا کنون اثری از چنین تمدنی پیدا نشده بود. در یکی از این الواح " مردوک " پادشاه سومر ( هزاره سوم پیش از میلاد ) از زبان " اینانا " بزرگترین الهه خدای سومریان، مردم " آراتتا " را که به تازه گی تحت سلطه سومریان درآمده بودند زنهار میدهد و میگوید که اگر میخواهند پس از شکست تحت سلطه سومر به زندگی خود آزادانه ادامه دهند، باید از گنجینه های گرانبهائی که در اختیار دارند به عنوان خراج به او بپردازند. در یکی از این الواح مسیر فرستاده مردوک برای بردن پیام به نزد مردم" آراتتا " چنین شرح داده شده است: از اوروک به آنشان و از آنشان به سمت شرق باید چندین کوه را پشت سر میگذاشته اند. آقای مجید زاده و هیئت همراه او اعتقاد کامل دارند که این مسیر، مسیریست که فرستاده از سومر به سمت کرانه های " هلیل رود " پیموده است. بدین ترتیب، یافته های " جیرفت " افق دیگری از فرهنگهای شرق را گشوده. امروزه، کارشناسان و خاورشناسان همصدا بر یک باورند که در تاریخ مردم شناسی 2 دوره وجود دارد. یکی دوره پیش از کشفیات " جیرفت " و دیگری پس از کشفیات آن. پس از این کشفیات است که تاریخ تمدن جهان باید از نو نگاشته شود.
در یکی از الواح سومری مسیر فرستاده مردوک برای بردن پیام به نزد مردم" آراتتا " چنین شرح داده شده است: از اوروک به آنشان (پارس) و از آنشان به سمت شرق باید چندین کوه را پشت سر میگذاشته است. آقای مجید زاده و هیئت همراه او که در کنار صندال جیرفت مشغول کاوشهای باستانشناسی هستند، اعتقاد کامل دارند که این مسیر، همان مسیریست که فرستاده از سومر به سمت کرانه های "هلیل رود " پیموده است. سوای این اشیای گرانقیمت سنگی مکشوفه از آنجا کاملاً با صادرات سنگهای گرانقیمت صادراتی آراتتا همخوانی دارد. دلیل سوم پروفسور مجید زاده و همراهان همان تکه سفالین جالبی بود که نام آراتتا روی آن خواند می شود. دلیل چهارم را من محقق جغرافیای تاریخی ایران بدان اضافه می نمایم که تا درستی این نظریه به اثبات کامل رسیده و رد خوری نداشته باشد: این سند همانا نام کوهی به نام هوروم در مسیر راه دریایی و خاکی اوروک به آراتتا بوده که در مجاورت آراتتا قرار داشته و اکنون هم قابل شناسایی است: در کتیبه سومری افسانهً لوکال باندا و کوه هوروم می خوانیم: "انمرکر شاه اوروک برای مطیع نمودن آراتتا که به جهت سنگهای قیمتی آن برای عمارت عبادتگاه اینانا و قصر شاهی در اوروک صورت میگرفت لوکال باندا را با هفت تن پهلوان به آراتتا می فرستد. در راه لوکال باندا در جوار کوه هوروم مریض میگردد. همراهانش وی را همراه با غذای لازمش در آنجا بر جای گذاشته و به شهر آراتتا میروند. در بازگشت ایشان، لوکال باندا سلامتی خود را باز یافته و همراه ایشان به شهر اوروک معاودت می نماید." کوه هوروم همان کوه سرمه یا به احتمال قریب به یقین کوه مجاورت غربی آن یعنی هرمز (علی القاعده هورمه) واقع در سمت شمال بندرعباس است که لوکال باندا و همراهان بعد از طی سفر دریایی بدانجا رسیده بوده اند. در مورد اول باید اضافه نمود علی القاعده در زبانهای آریایی که جایگزین زبان بومیان عیلامی تبار جنوب ایران گردیده است حروف "س" و "ه" علی القاعده به هم تبدیل گشته اند چنانکه کلمات سرو و هومه ایرانیان نزد آریائیان هندی تبدیل به هرو و سومه شده است. توضیحاتی را در باب این کاوشها از شیوا مقدم به عینه ضمیمه می نمایم:
یافته های باستانی جیرفت
مدتها بود که اشیائ زیر خاکی بسیار قدیمی با مبدئی نا معلوم در کلکسیونها و گالری های کشورهای آمریکائی، اروپائی و آسیائی بفروش میرسیدند. این آثاربمرور توجه کارشناسان هزاره های قبل از میلاد را به خود جلب کردند. با کنکاشی که آنان انجام دادند سر نخ به گمرک ایران ردیابی شد. در سال 2001 (1380) مراتب به دولت جمهوری اسلامی اطلاع داده شد. در پی تحقیقات ماموران بازداشت شده گمرک اعتراف کردند که تا کنون بطور سازمان یافته با باندهائی که با روستائیان منطقه ای در ایران همکاری دارند ، هزاران قطعه شیئی زیر خاکی را بطور غیر قانونی از ایران خارج کرده اند. پس از این اعترافات باستان شناسان ایرانی عکس العمل نشان دادند و در مناطق باستانی ایران مشغول جستجوی نمونه هائی از آثار شدند. در نتیجه تفحص باستان شناسان ایرانی در منطقه "هلیل رود"، متوجه شدند که روستائیان فقیر منطقه در 20 کیاومتری جنوب جیرفت منطقه ای را بین خود تقسیم کرده و مشغول حفاری هستند. هر خانواده بطور متوسط یک قطعه زمین 6 متر در 6 متر را در اختیار گرفته و روی آن کار میکرده است. هرگاه باستانشناسان به منطقه میرفتند، روستائیان به آنان حمله برده و آنها را از منطقه دور می کردند. پس از رد یابی شبکه قاچاق اشیاء و بازرسی منازل افراد در شهر های برد سیر، جیرفت، بندر عباس و تهران هزاران قطعه از اشیاء زیر خاکی بدست آمد. در نوروز 1382 دولت بالاخره تصمیم گرفت که برای فراری دادن روستائیان و جلوگیری از حفاری آنان ارتش را به منطقه اعزام نماید. سپس هیئت باستان شناسی به سرپرستی آقای یوسف مجید زاده با حمایت ارتش به منطقه فرستاده میشود. آقای مجیدزاده بمحض ورود به منطقه ، با اینکه منطقه بطور گسترده ویران شده بود، متوجه اهمیت یافته ها میشود. بفوریت از متخصصین بزرگ دنیا در آثار سومر و ایلام دعوت میکند که به او در این مهم کمک کنند.کارشناسان : خانم هالی پیتمن Holly Pittmann - ( دانشگاه پنسیلوانیا ) ، آ قای ژان پرو Jean Perrot -(سه نه رس فرانسه ) و آقای کارل لامبرگ Carl Lamberg-Carlovski ( دانشگاه هاروارد ). کارشناسان متوجه میشوند ، محوطه ای که به وسیله روستائیان حفاری شده، زمین بزرگی بوده که محوطه قبرستان شهر کهن بوده است. اشیاء به یغما رفته هدایائی بوده اندکه معمولأ در هر قبری بطور متوسط 50 تا 60 عدد شیئ که برای خدایان همراه با مرده گان در داخل قبور نهاده می شدند. غم انگیز آنکه در اثر رفتار نابخردانه روستائیان تمام استخوانها پودر و نابود شده اند. در حال حاضر بنظر میرسد که تنها باقی مانده بیولوژیک ، از این مردمان که میتوانست اطلاعاتی در مورد هویت و نوع زندگی ایشان به ما برساند از دست رفته است. آقای مجیدزاده و همکارانش کار خود را از منطقه ای جنوبی تر در امتداد "هلیل رود" ادامه می دهند و با کمال تعجب به آثار بیشتری برخورد میکنند. در نهایت، در منطقه ای به وسعت 50 کیلومتر عرض و 400 کیلومتر طول جغرافیائی: تمام امتداد "هلیل رود" از جیرفت تا دریاچه هامون ( جازموریان )، آنان به منطقه ای با چندین شهر، گورستان و یک زیگورات عظیم برخورد می کنند، با آثاری از تمدنی بین 4500 تا 3000 سال پیش از میلاد ( پیش از سلسله های ایلام و سومر ).با پیدایش این آثار میتوان از یک بین النهرین دیگر سخن گفت.
اهمیت آثار
اشیاء پیدا شده مانند جام ها، ظروف مختلف، گلدانها. ساخته شده از سنگ یا گل مخصوص کوزه گری. مزین با نقش و نگارهای برجسته بسیار بدیع از حیوانات، دام، طبیعت، نخل و گیاهان که با نگین های رنگین گرانبها مانند فیروزه، مرمر، یشم ویا مروارید مزین بوده اند. بروی بسیاری از ظروف طرح معماری ساختمان 2 یا 3 طبقه به چشم می خورد. اشکال انسان، پهلوانان و یا حیوانات مانند عقاب، قوچ، گاو، آهو، مار، شیر، عقرب. کارشناسان از نقوش دام، طبیعت و انسان بروی ظروف و از باز مانده دانه های غلات پی برده اند که این مردم زندگی کاملأ شهرنشینی توام با کشاورزی، دامپروری، پیشه وری و صنعت داشته اند. در هیچکدام از نقوش اثری از شکار یا جنگ و یا ابزاری که گویای چنین صحنه ها و اعمالی باشد دیده نشده است.
مُهرها
خانم هالی پیتمن متخصص مُهرهای منطقه بین النهرین میگوید، مُهرهای یافت شده با نقوش مختلف در منطقه متعلق به تجاری بوده که از نقاط دیگر برای خرید کالا به "جیرفت" میامدند و از این مُهر ها برای مُهر و موم کالا ها استفاده میکردند. تعداد زیاد مهرها و تنوع طرحها نشان میدهد که خریداران زیادی ازنقاط مختلف خارج از منطقه به این شهر میامده اند. چند سالی بود که کارشناسان به اشیائی با فرم مشابه هم (با نقوش مختلف و مزین به نگینهای قیمتی) در کشورهای مصر، تاجیکستان، مغولستان، افغانستان و بین النهرین برخورد میکردند، بدون آنکه بتوانند مبدأ آنان را پیدا کنند. متخصصین این اشیاء را "کیف دستی" مینامند وتا کنون هیچ کاربرد خاصی برای این اشیاء معلوم نشده بود. اکنون پس از کاوشهای " جیرفت " متخصصین پی به مبدأ ساخت این اشیاء گرانبها برده اند. خانم پیتمن و آقای مجید زاده معتقدند که این اجسام برای وزن کردن دقیق سنگها و نگینهای گرانبها استفاده میشده اند. بدلیل تراکم مهر ها و سنگ وزن ها خانم پیتمن معتقد است که " جیرفت" " الدورادوی" خریداران سنگهای قیمتی بوده است.
زیگورات
قدیمیترین زیگوراتی که تا کنون در بین النهرین یافت شده مربوط به هزاره سوم پیش از میلاد، در اوروک (اورUr -) در پایه 120متر در 120 میباشد. پایه زیگورات پیدا شده در کناره "هلیل رود" ( کنار صندال konar sandal -) در پایه 400 متر در 400 متر و مربوط به میانه هزاره چهارم پیش از میلاد میباشد. در تحقیقاتی که در زمستان 2005 با کمک دستکاه های الکتریکی ( مقاومت کهربائی ) در تپه باستانی "کنار صندال " انجام شده، نتیجه مقاومت زمین نشان میدهد که در عمق 12 متری زیر تپه ها ، آثار ولایه هائی به مراتب قدیمیتر از لایه های فوقانی وجود دارند.
نمونه خط
نمونه هائی ازخط بروی گل رس در "هلیل رود " پیدا شده که به گفته کارشناسان این خط قرنها قدیمیتر از خط میخی ست. این خط یک خط سمبلیک (symbolic) نیست، بلکه خطی یا (linear ) است، شامل خطوط مختلف که کنار یکدیگر قرار میگیرند. لازم به ذکر است که تا کنون خط میخی به عنوان اولین و قدیمیترین نوع خط نوشتاری بحساب میامده و زادگاه آن بین النهرین محسوب شده است.
آراتتای باستانی
دیر زمانیست که باستا نشنا سا ن در لوح های گلی یافت شده از بین النهرین به نام تمدنی به نام " آراتتا " برخورد کرده بودند ولی تا کنون اثری از چنین تمدنی پیدا نشده بود. در یکی از این الواح " مردوک " پادشاه سومر ( هزاره سوم پیش از میلاد ) از زبان " اینانا " بزرگترین الهه خدای سومریان، مردم " آراتتا " را که به تازه گی تحت سلطه سومریان درآمده بودند زنهار میدهد و میگوید که اگر میخواهند پس از شکست تحت سلطه سومر به زندگی خود آزادانه ادامه دهند، باید از گنجینه های گرانبهائی که در اختیار دارند به عنوان خراج به او بپردازند. در یکی از این الواح مسیر فرستاده مردوک برای بردن پیام به نزد مردم" آراتتا " چنین شرح داده شده است: از اوروک به آنشان و از آنشان به سمت شرق باید چندین کوه را پشت سر میگذاشته اند. آقای مجید زاده و هیئت همراه او اعتقاد کامل دارند که این مسیر، مسیریست که فرستاده از سومر به سمت کرانه های " هلیل رود " پیموده است. بدین ترتیب، یافته های " جیرفت " افق دیگری از فرهنگهای شرق را گشوده. امروزه، کارشناسان و خاورشناسان همصدا بر یک باورند که در تاریخ مردم شناسی 2 دوره وجود دارد. یکی دوره پیش از کشفیات " جیرفت " و دیگری پس از کشفیات آن. پس از این کشفیات است که تاریخ تمدن جهان باید از نو نگاشته شود.
پنجشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۶
یک سؤال مذهبی
آیا محمد و 12 امام شیعه افراد زمینی بوده اند یا نیمه ملکوتی؟
آیا ترتیب خانوادگی این امامان گویای آن نیست که اینان در ابتدا مثل رهبری موروثی یک حزب سیاسی تقدیس یافته برای مقابله با ستم خلفا مطرح بوده اند، بعد به تدریج مقام ملکوتی یافته اند؟ در پایان آیا شیعه دوازده امامی جزء غُلات شیعه هست یا نیست؟ چه اگر علی الهی ها در مورد اولی اغراق کرده اند ما شیعیان اثنا عشری در مورد11 نفر بعدی هم اغراق میکنیم. خصوصا در مورد آن آخری که از فرهنگ سوشیانت زرتشتی بدین خانواده پیوسته است. الان بعد از گذشت سالها بدین نتیجه رسیده ام که موضوع امام دوازدهم از مبارزه حماسی ابوالحسن یحیی بن عمر علوی از اولاد علی بن حسین که در پیش از عهد تولد حسن عسکری قیام نموده بود، به وجود آمده است. شیعیان وی او را مهدی قائم می خوانده اند: بنا به ابن اثیر و مسعودی بعضی از اصحابش شکست او را نپذیرفتند و گفتند: "او کشته نشد و او است که المهدی القائم (=استوت ارته زرتشتیان یعنی استوار دارنده آیین داد و عدل) می باشد و در آینده قیام خواهد کرد."
آیا ترتیب خانوادگی این امامان گویای آن نیست که اینان در ابتدا مثل رهبری موروثی یک حزب سیاسی تقدیس یافته برای مقابله با ستم خلفا مطرح بوده اند، بعد به تدریج مقام ملکوتی یافته اند؟ در پایان آیا شیعه دوازده امامی جزء غُلات شیعه هست یا نیست؟ چه اگر علی الهی ها در مورد اولی اغراق کرده اند ما شیعیان اثنا عشری در مورد11 نفر بعدی هم اغراق میکنیم. خصوصا در مورد آن آخری که از فرهنگ سوشیانت زرتشتی بدین خانواده پیوسته است. الان بعد از گذشت سالها بدین نتیجه رسیده ام که موضوع امام دوازدهم از مبارزه حماسی ابوالحسن یحیی بن عمر علوی از اولاد علی بن حسین که در پیش از عهد تولد حسن عسکری قیام نموده بود، به وجود آمده است. شیعیان وی او را مهدی قائم می خوانده اند: بنا به ابن اثیر و مسعودی بعضی از اصحابش شکست او را نپذیرفتند و گفتند: "او کشته نشد و او است که المهدی القائم (=استوت ارته زرتشتیان یعنی استوار دارنده آیین داد و عدل) می باشد و در آینده قیام خواهد کرد."
سهشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۶
معنی لفظی ماد و پارس
نگارنده سالهاست که به دنبال معنی لفظی اصلی این نامهاست. معنایی که برای آنها پیداکرده ام به ترتیب انجمنی و دارندگان توتم پلنگ/یوز پلنگ است: می دانیم که درفش شاهی هخامنشیان از پوست پلنگ یا یوز پلنگ بوده است یعنی همان جانوری که نزد سکائیان آریایی و آلتایی پارس نامیده شده است و در زبان ترکی محفوظ مانده است. اما معنی نام ماد در معنی سانسکریتی نجیب و دانا اشاره به نام آریا و خدای بزرگ آنها یعنی اهورا مزدا است که به معنی سرور داناست. ولی نام ماد به صورت مادو در اکدی به معنی انجمنی مطابق نام لولوبی(جماعت)، مغ (انجمنی)، ساگارتی و گوران است که این مفهوم اصلی آن است. به عبارتی دیگر ماد در اساس نام اکدی این مردمان بوده است.
ریشه پارس یعنی پرِثَ اوستایی(جنگیدن) در این کلمات سانسکریتی هم دیده میشود: पृदाकु pRdAku m. tiger or panther, पृत् pRt f. battle
وجه اشتقاق نام شاندِرمن و دُرمن
مسلم به نظر می رسد نام این منطقه صومعه سرا ترکیبی باشد شن (جا) ودرمن. که خوداین جزء دوم را می توان به سه گونه معنی نمود:جایگاه ساخته شده از چوب و درخت و چادر یا جای دور یا جای دیرپایی و استراحت مسافران که هر سه وجه اشتقاق برای این منطقه مناسب می افتند، از این میان معنی سومی بیش از اولی و دومی معنی منطقی تری را ارائه می نماید چه لغت نامه دهخدا مردم آنجا را چادرنشین معرفی می نماید بعلاوه اینکه در سایت بیتوته در مورد آن گفته شده است: "بعضی معتقدند به خاطر اینکه شاندرمن در گذشته دارای کاروانسراهایی بوده و در واقع محل عبور و اتراق کاروان هایی به سمت تالش شمالی و خلخال بوده است، به این نام، نامگذاری شده است. خیلی ها شهر شاندرمن را به نام «بازار جمعه» هم می شناسند." مطابق لغت نامه دهخدا:
شاندرمن : [ دِ م َ ] (اِخ ) از بلوکات طوالش گیلان است که از شمال محدود است به طالش دولاب و از جنوب به ماسال و از مشرق به گسگر و از مغرب بخلخال . قریب 3000تن سکنه دارد. قرای معتبر آن عبارتند از: انجیلان ، شالکی ، دوماف . اهالی آن چادرنشین و اغلب بگله داری اشتغال دارند. و عده ٔ قرای آن 37 و مساحتش 9 فرسخ مربع و 644 خانوار دارد. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 278).
بر این اساس نام روستای دُرمن اراک را نیز می توان به معنی دارندگان خانه چوب و چادر یا به احتمال بیشتر در این مورد به معنی محل دور افتاده گرفت. مطابق لغت نامه دهخدا:
درمن :[ دُ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهراء بالا از بخش وفس شهرستان اراک واقع در 78 هزارگزی جنوب خاوری کمیجان و سر راه مالرو عمومی اراک به ملایر، با 1124 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است و از خانقاه اتومبیل می رود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
شنبه، تیر ۳۰، ۱۳۸۶
اساس اوستایی ماهی کرکره بحارالانوار
ماهی کره اوستا اساس ماهی اساطیری کرکره بحارلانوار است
از جمله باورهای اساطیری زرتشتی که به شکلی دیگر در روایات اسلام شیعی راه یافته اند روایت ماهی کره تند و تیزبین اوستا است که در بحارالانوار تبدیل به کرکره شده است.
حدیث ماهی کرکره از بحارالانوار به نقل از صادق چوبک:
".....«لافتی الاعلی، لاسیف، الا ذوالفقار. حضورتون عرض شد که جنگ جنگ صفین هسش و مولای متقیان می خواد از نهر فرات بگذره. محل عبور فرات معلوم نیس. حضرت به نصیر ابن هلال که یکی از اصحابه می فرماید یا نصیر ـ ایناها، این هم تمثال نصیره ـ می فرماید یا نصیر همین حالا می خوام بری کنار نهر فرات، اونجا که رفتی از طرف من کرکرة رو آواز بده و از ماهی فرات بپرس گذرگاه فرات کدومه و جوابش رو بگیر و بیار. نصیر اطاعت می کنه و بر شط فرات میاد و فریاد می کنه یا کرکرة. هنوز اینو نگفته که هفتاد هزار ماهی سر از آب فرات بیرون میارن که لبیک لبیک چه میگويی؟ نصیر مات می مونه، می گه مولای من غالب کل غالب سلطان المشارق و المغارت اعنی اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب پیغامی جهت شما فرستادن. ماهی ها عرض می کنن اطاعت امر مولای خودمون بدیده منت داریم، ولی این شرف در حق کدوم یکی از ما مرحمت شود. نصیر میگه برگشتم خدمت مولا و ماجرا رو عرض کردم. فرمودند برگرد از کرکرة ابن صرصرة بپرس. نصیر برمی گرده به سوی فرات و فریاد می زنه این کرکرة ابن صرصرة، یعنی کجاس کرکرة ابن صرصرة؟ دوباره شصت هزار ماهی سر از آب بیرون میارن که ما همگی کرکرة ابن صرصرة هستیم و در اطاعت حاضریم. اما مولای ما این مرحمت رو در حق کدوم یک از ما فرمودن؟ نصیر برمی گرده و صورت حکایت رو خدمت مولا عرض می کنه. می فرماید برو کرکرة ابن صرصرة ابن غرغرة رو بگو. نصیر برمی گرده بسوی شط فرات و چنان می کنه که فرموده بودن. این بار پنجاه هزار ماهی سر از آب بیرون میارن و لبیک لبیک گویان جواب میدن همه ما کرکرة ابن صرصرة ابن غرغرة ایم، مقصود کدوممونه؟ نصیر، باز پیش مولا برمی گرده و ماوقع رو به عرض علی می رسونه. می فرمایند مقصود ما کرکرة ابن صرصرة ابن غرغرة ابن دردرة است. از او بخوا و جواب رو بگیر و بیار. نصیر تا هفت بار بکنار فرات می ره و برمی گرده و در مرتبه هفتم صدا میزند کجاست کرکرة ابن صرصرة ابن غرغرة ابن دردرة ابن مرمرة ابن جرجرة ابن خرخرة؟ اون وخت همین ماهی بزرگ رو که رو پرده می بینین سر از آب فرات بیرون می کنه و آواز می ده لبیک لبیک منم آن ماهی، چه می خواهی و چه می گويی؟ نصیر می گوید مولای متقیان امیر مومنان به تو سلام می رسونه و می فرماید امروز ما را نصرت کن و معبر فرات رو به ما نشون بده. ماهی از شنیدن حرف نصیر قاه قاه بنا می کنه به خندیدن. یاللعجب! ماهی می خنده. چرا می خنده؟ حالاس که باهاس جود و سخاوتتنو نشون بدی. حالاس که می باس به کفار نشون بدی که به خونواده پیغمبر اعتقاد داری. من نمی گم چند تا چراغ میخوام. من جومو ورمی دارم و دور می افتم. از این گوشه می گیرم و میام دور می زنم تا دوباره همین جا سرجای خودم برسم. دس بکن تو جیبت، خودتو و کرمت، هرچی داشتی بریز این تو. خجالت نکش. هرچی وسعت رسیده بده. من که نمی بینم چقده می دی. اما خدا خودش می بنه. من به پولت نگاه نمی کنم. بلندم دعات نمی کنم. من یه ذکری دارم که باهاس آهسه تو این دور تو دلم بخونم. خودم می دونم چکار کنم که آتش جهنمو از جونت دور کنم.»
جام را برداشت به دور افتاد. سرش پايین بود و چشمانش بسته بود. هر سکه ای که تو جام می افتاد ذوق می کرد. یکی دو تا اسکناس هم افتاد که خش خش نرم و دل انگیز آن ها دلش را به قیلی ویلی انداخت. لب هایش به آرامی تکان می خورد. یک دور تمام گشت و دوباره جام را برد و با بی اعتنايی میان دستمال گذاشت و پیش پرده برگشت و گفت:
«باری ماهی قاه قاه بنا می کنه به خندیدن. نصیر علت خنده رو جویا می شه. ماهی می گه ای نصیر! علی ابن ابیطالب راه های دریا رو از ما ماهیا بهتر می دونن. بدون و آگاه باش وختی که یونس پیغمبر از نینوا فرار می کنه و به کشتی سوار می شه و به دریا غرق می شه، از رب الارباب به من خطاب می رسه که او را ببلعمش. ناگاه جوانی از ابر فرود آمد با هیاتی که لرزه براندامم افتاد و به من خطاب فرمود که یا یونس که شیعه منه و مهمون توه به مدارا رفتار کن. عرض کردم ای مولای من نام مبارک چیست؟ فرمود فریاد رس درماندگان، چاره بیچارگان، امیرمومنان علی ابن ابیطالب. ماهی فرمود ای نصیر هر روز چند بار می امدند و با یونس نبی، محض رفع دلتنگی، در شکم من صحبت می فرمودند و عجایب دریاها و اسرار آفرینش رو به او یاد می دادن. از آن روز دوستی من با آن بزرگوار شروع شد و حالا بدان که معبر فرات فلان و فلان جاست. نصیر مات و مبهوت برمی گرده خدمت مولا عرض می کنه قربونت برم داستان از این قراره. فرمود انا اعلم بطریق السموات من طرق الارض. نصیر ناگاه صیحه می زنه و غش می کنه و چون به هوش میاد فریاد می زنه اشهد انک الله الواحد القهار. یعنی من شهادت می دهم که تو خدای یگانه قهاری. حضرت می فرماید نصیر کافر. به خدا و مرتد از ملت محمد شده و قتلش واجبه و فوری شمشیر مبارک رو ـ همین شمشیری که ملاحظه می کنین خون ازش می چکه ـ از غلاف می کشه...."
از جمله باورهای اساطیری زرتشتی که به شکلی دیگر در روایات اسلام شیعی راه یافته اند روایت ماهی کره تند و تیزبین اوستا است که در بحارالانوار تبدیل به کرکره شده است.
حدیث ماهی کرکره از بحارالانوار به نقل از صادق چوبک:
".....«لافتی الاعلی، لاسیف، الا ذوالفقار. حضورتون عرض شد که جنگ جنگ صفین هسش و مولای متقیان می خواد از نهر فرات بگذره. محل عبور فرات معلوم نیس. حضرت به نصیر ابن هلال که یکی از اصحابه می فرماید یا نصیر ـ ایناها، این هم تمثال نصیره ـ می فرماید یا نصیر همین حالا می خوام بری کنار نهر فرات، اونجا که رفتی از طرف من کرکرة رو آواز بده و از ماهی فرات بپرس گذرگاه فرات کدومه و جوابش رو بگیر و بیار. نصیر اطاعت می کنه و بر شط فرات میاد و فریاد می کنه یا کرکرة. هنوز اینو نگفته که هفتاد هزار ماهی سر از آب فرات بیرون میارن که لبیک لبیک چه میگويی؟ نصیر مات می مونه، می گه مولای من غالب کل غالب سلطان المشارق و المغارت اعنی اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب پیغامی جهت شما فرستادن. ماهی ها عرض می کنن اطاعت امر مولای خودمون بدیده منت داریم، ولی این شرف در حق کدوم یکی از ما مرحمت شود. نصیر میگه برگشتم خدمت مولا و ماجرا رو عرض کردم. فرمودند برگرد از کرکرة ابن صرصرة بپرس. نصیر برمی گرده به سوی فرات و فریاد می زنه این کرکرة ابن صرصرة، یعنی کجاس کرکرة ابن صرصرة؟ دوباره شصت هزار ماهی سر از آب بیرون میارن که ما همگی کرکرة ابن صرصرة هستیم و در اطاعت حاضریم. اما مولای ما این مرحمت رو در حق کدوم یک از ما فرمودن؟ نصیر برمی گرده و صورت حکایت رو خدمت مولا عرض می کنه. می فرماید برو کرکرة ابن صرصرة ابن غرغرة رو بگو. نصیر برمی گرده بسوی شط فرات و چنان می کنه که فرموده بودن. این بار پنجاه هزار ماهی سر از آب بیرون میارن و لبیک لبیک گویان جواب میدن همه ما کرکرة ابن صرصرة ابن غرغرة ایم، مقصود کدوممونه؟ نصیر، باز پیش مولا برمی گرده و ماوقع رو به عرض علی می رسونه. می فرمایند مقصود ما کرکرة ابن صرصرة ابن غرغرة ابن دردرة است. از او بخوا و جواب رو بگیر و بیار. نصیر تا هفت بار بکنار فرات می ره و برمی گرده و در مرتبه هفتم صدا میزند کجاست کرکرة ابن صرصرة ابن غرغرة ابن دردرة ابن مرمرة ابن جرجرة ابن خرخرة؟ اون وخت همین ماهی بزرگ رو که رو پرده می بینین سر از آب فرات بیرون می کنه و آواز می ده لبیک لبیک منم آن ماهی، چه می خواهی و چه می گويی؟ نصیر می گوید مولای متقیان امیر مومنان به تو سلام می رسونه و می فرماید امروز ما را نصرت کن و معبر فرات رو به ما نشون بده. ماهی از شنیدن حرف نصیر قاه قاه بنا می کنه به خندیدن. یاللعجب! ماهی می خنده. چرا می خنده؟ حالاس که باهاس جود و سخاوتتنو نشون بدی. حالاس که می باس به کفار نشون بدی که به خونواده پیغمبر اعتقاد داری. من نمی گم چند تا چراغ میخوام. من جومو ورمی دارم و دور می افتم. از این گوشه می گیرم و میام دور می زنم تا دوباره همین جا سرجای خودم برسم. دس بکن تو جیبت، خودتو و کرمت، هرچی داشتی بریز این تو. خجالت نکش. هرچی وسعت رسیده بده. من که نمی بینم چقده می دی. اما خدا خودش می بنه. من به پولت نگاه نمی کنم. بلندم دعات نمی کنم. من یه ذکری دارم که باهاس آهسه تو این دور تو دلم بخونم. خودم می دونم چکار کنم که آتش جهنمو از جونت دور کنم.»
جام را برداشت به دور افتاد. سرش پايین بود و چشمانش بسته بود. هر سکه ای که تو جام می افتاد ذوق می کرد. یکی دو تا اسکناس هم افتاد که خش خش نرم و دل انگیز آن ها دلش را به قیلی ویلی انداخت. لب هایش به آرامی تکان می خورد. یک دور تمام گشت و دوباره جام را برد و با بی اعتنايی میان دستمال گذاشت و پیش پرده برگشت و گفت:
«باری ماهی قاه قاه بنا می کنه به خندیدن. نصیر علت خنده رو جویا می شه. ماهی می گه ای نصیر! علی ابن ابیطالب راه های دریا رو از ما ماهیا بهتر می دونن. بدون و آگاه باش وختی که یونس پیغمبر از نینوا فرار می کنه و به کشتی سوار می شه و به دریا غرق می شه، از رب الارباب به من خطاب می رسه که او را ببلعمش. ناگاه جوانی از ابر فرود آمد با هیاتی که لرزه براندامم افتاد و به من خطاب فرمود که یا یونس که شیعه منه و مهمون توه به مدارا رفتار کن. عرض کردم ای مولای من نام مبارک چیست؟ فرمود فریاد رس درماندگان، چاره بیچارگان، امیرمومنان علی ابن ابیطالب. ماهی فرمود ای نصیر هر روز چند بار می امدند و با یونس نبی، محض رفع دلتنگی، در شکم من صحبت می فرمودند و عجایب دریاها و اسرار آفرینش رو به او یاد می دادن. از آن روز دوستی من با آن بزرگوار شروع شد و حالا بدان که معبر فرات فلان و فلان جاست. نصیر مات و مبهوت برمی گرده خدمت مولا عرض می کنه قربونت برم داستان از این قراره. فرمود انا اعلم بطریق السموات من طرق الارض. نصیر ناگاه صیحه می زنه و غش می کنه و چون به هوش میاد فریاد می زنه اشهد انک الله الواحد القهار. یعنی من شهادت می دهم که تو خدای یگانه قهاری. حضرت می فرماید نصیر کافر. به خدا و مرتد از ملت محمد شده و قتلش واجبه و فوری شمشیر مبارک رو ـ همین شمشیری که ملاحظه می کنین خون ازش می چکه ـ از غلاف می کشه...."
سهشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۶
نام کوهستان زاگروس
نام کهن قلّه ای در کوهستان زاگروس در منابع عیلامی و بابلی و آشوری هاشمارآمده است که به معنی باز و شاهین است و اکنون در شمال کوه زاگروس قصبه و رودخانه ای به نام شاهینی نامیده میشوند. از اینجا می توان چنین نتیجه گرفت که نام زاگروس به واسطه نام پرنده شکاری زغن که دمش به پرستوها و جنسش به بازها رفته است بدین نام خوانده شده است. یعنی زاگروس به شکل زاغ-گئیروس به معنی کوه سیاه یا کوه پرنده زاغ است.احتمال آن هم وجود دارد که نام کوهستان بعدها با نام زاکروتیها یعنی کردان ساگارتی کرمانشاهان ربط داده می شده است. نام شاهنامه ای آن یعنی اسپروذ به معنی رود اسبها باید اشاره به اسبان معروف نیسایی (نهاوندی) این منطقه بوده باشد.
نام کوه کارنئول غرب فلات ایران که نزد سومریان محل آشیانه آنزو (سیمرغ) محسوب است، به سومری به معنی کوه سنگی بلند و شاخ مانند است. به نظر می رسد این نام با نام زاگروس که می تواند بر گرفته از واژۀ ساگ-رئوذ (سنگ بلند و با شکوه روئیده) بوده باشد، مربوط است.
نام اسپروذ در ترکیب اسپه رئوذ یعنی سگان با شکوه یادآور نام کوه مرم سگسار (سگپرست) در سمت مازندران و گیلان است.
زاکری-اوس (زاکری-اوچَ) در سانسکریت به معنی کوه بلند است.
دوشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۶
معنی لفظی نام واوس
از آنجاییکه ساکنین محلی قصبه وفس اراک آن را واوس تلفظ می نمایند بنابراین تلفظ نام این قصبه به لغت قدیم اوستایی (مادی) سرزمین چشمه خوب معنی میدهد. جالب توجه است که در اوستا پادشاه سرزمین کاشان (کارکاسی منابع آشوری) در اوستا و شاهنامه کاوس یعنی پادشاه سرزمین چشمه نامیده شده است ولی منظور از این چشمه بی شک چشمه بزرگ فین کاشان است. نام کوه کرکس کاشان هم در رابطه با کیکاوس، ارزیفیه آمده است که به معنی کوه کرکسها است. کتیبه های آشوری اسم منطقه پارتاکی و پارتوکا آورده اند که اینها هم باز به معنی سرزمین چشمه می باشند. اسرحدون مقر خشتریتی را در سیلک (سیلخازی) ویران کرد و جانشین او آشوربانیپال سردار خویش شانابوشو را در رأس سپاهیان آشوری را در تعقیب خشتریتی (کاوس) به سوی شهر آمول (آمل) روانه کرد ولی این سپاهیان توسط سردار بزرگ خشتریتی/ کیکاوس تار و مار شدند. نام این سردار در اصل آترادات پیشوای آماردان بوده است ولی در اساطیر ملی ایرانی بیشتر با نامهای رستم و گرشاسپ (یعنی نابودکننده اشرار) معروف شده است و پیداست منظور از دیوان مازندران آشوریهای مهاجم بوده اند.
.
.
شنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۶
معنی لفظی نام قصبهً وفس اراک
در بارهً نام این قصبهً بسیارقدیمی اراک تحقیقاتی نموده اند و آن را با کلمه اوستایی ویس یعنی قبیله و روستامقابله نموده اند که معلوم میشود از سر خالی نبودن عریضه صورت گرفته است چه در این نام، به وضوح حرف "و" به معنی وه یعنی خوب و کلمه فس (وس، اوس) تلخیص کلمه اوستایی اوس (چشمه) می باشد.در مجموع یعنی دارای چشمه خوب .در این باب گفتنی است نام روستای مجاور آن یعنی خنه جین هم دیرینه بوده وبه معنی جایگاه و خانه آب است چه این روستا دارای غاری است که در آن آب جمع است.
پنجشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۶
اساس اسطورهً فرهاد و شیرین
فرورتیش بانی دخمهً گئوماته زرتشت در روستای سکاوند بوده است
در روستای سکاوند نهاوند که همان سیکایه اوائوتی نیسایهً ایالت ماد است که در آنجا داریوش و شش تن سران پارسی همدستش طی نقشه ای حساب شده گئوماته زرتشت (بردیه پسر خوانده و داماد کورش) را ترور کرده اند، دخمهً بسیار جالبی وجود دارد که در آن موبد بلند قدی در کنار آتشدان و شمع بر افراشته و خادم قد کوتاهی به حالت پرستش دیده میشود. هرتسفلد بزرگترین ایران شناس و باستان شناس آلمانی به درستی این دخمه را متعلق به گئوماته بردیه دانسته است. نگارنده از بررسی اسطوره قتل زریتره اشتره (زرتشت) در مهابهاراته هندوان نیز بدین نتیجه رسیده بودم و حالا مطابقت نام شیرین با لقب بردیه زرتشت یعنی شروین (=شاهزاده) در نزد خرمدینان و امیران در نزد گرجیها بر تأیید این مقوله اضافه شده است. در واقع شیرین (در اصل شروین، بردیه زرتشت) نه معشوقه بلکه مراد بزرگ فرورتیش شورشی بزرگ ماد در آغاز حکومت داریوش بوده است. این جانب در تأیید درستی نظر هرتسفلد چندین جا در طی مقالات بدین نظر اشاره کرده ام. شخصی ایراد گرفته بود چگونه بعد از ترور گئوماته زرتشت (بردیه) به دست داریوش این دخمه باشکوه برای وی ساخته شد. جواب ساده است: چه داریوش در آغاز نتوانست قلوب مادها به زور یا به تزویر تسخیر کند و مردم ماد تحت رهبری فرورتیش نامی قیام بزرگی علیه حکومت اشرافی داریوش ترتیب دادند به طوری که داریوش برای سرکوب ماد ماهها وقت گذاشت. و لی سرانجام موفق شد تصویر این مرید و مراد وی را در صف مغلوبین مقتول خویش در کوه بیستون به تصویر کشد. عده ای از محققین ایرانی از جمله رحیم رئیس نیا به درستی فرهاد اساطیری کوه بیستون را همین فرورتیش می دانند. بنابراین در اساس اسطورهً فرهاد و شیرین، فرورتیش شورشی مادی و مراد وی شروین (گئوماته زرتشت) قرار داشته اند که بر اثر گذر زمان و تطاول روزگار به صورت داستان عاشقانه فرهاد و شیرین یا خسرو و شیرین در آمده است. به نظر می رسد در نام شیرین اسطورهً دختر کوچک گئوماته زرتشت یعنی پارمیس (پوروچیستا) نیز دخیل بوده است به گواهی اسطورهً فرهاد وی معشوق فرهاد بود و به گواهی تاریخ و اساطیر وی سر انجام همسر شاه غالب (یعنی در اصل داریوش، ملقب به جاماسپ یعنی مغ کش) گردید.
در روستای سکاوند نهاوند که همان سیکایه اوائوتی نیسایهً ایالت ماد است که در آنجا داریوش و شش تن سران پارسی همدستش طی نقشه ای حساب شده گئوماته زرتشت (بردیه پسر خوانده و داماد کورش) را ترور کرده اند، دخمهً بسیار جالبی وجود دارد که در آن موبد بلند قدی در کنار آتشدان و شمع بر افراشته و خادم قد کوتاهی به حالت پرستش دیده میشود. هرتسفلد بزرگترین ایران شناس و باستان شناس آلمانی به درستی این دخمه را متعلق به گئوماته بردیه دانسته است. نگارنده از بررسی اسطوره قتل زریتره اشتره (زرتشت) در مهابهاراته هندوان نیز بدین نتیجه رسیده بودم و حالا مطابقت نام شیرین با لقب بردیه زرتشت یعنی شروین (=شاهزاده) در نزد خرمدینان و امیران در نزد گرجیها بر تأیید این مقوله اضافه شده است. در واقع شیرین (در اصل شروین، بردیه زرتشت) نه معشوقه بلکه مراد بزرگ فرورتیش شورشی بزرگ ماد در آغاز حکومت داریوش بوده است. این جانب در تأیید درستی نظر هرتسفلد چندین جا در طی مقالات بدین نظر اشاره کرده ام. شخصی ایراد گرفته بود چگونه بعد از ترور گئوماته زرتشت (بردیه) به دست داریوش این دخمه باشکوه برای وی ساخته شد. جواب ساده است: چه داریوش در آغاز نتوانست قلوب مادها به زور یا به تزویر تسخیر کند و مردم ماد تحت رهبری فرورتیش نامی قیام بزرگی علیه حکومت اشرافی داریوش ترتیب دادند به طوری که داریوش برای سرکوب ماد ماهها وقت گذاشت. و لی سرانجام موفق شد تصویر این مرید و مراد وی را در صف مغلوبین مقتول خویش در کوه بیستون به تصویر کشد. عده ای از محققین ایرانی از جمله رحیم رئیس نیا به درستی فرهاد اساطیری کوه بیستون را همین فرورتیش می دانند. بنابراین در اساس اسطورهً فرهاد و شیرین، فرورتیش شورشی مادی و مراد وی شروین (گئوماته زرتشت) قرار داشته اند که بر اثر گذر زمان و تطاول روزگار به صورت داستان عاشقانه فرهاد و شیرین یا خسرو و شیرین در آمده است. به نظر می رسد در نام شیرین اسطورهً دختر کوچک گئوماته زرتشت یعنی پارمیس (پوروچیستا) نیز دخیل بوده است به گواهی اسطورهً فرهاد وی معشوق فرهاد بود و به گواهی تاریخ و اساطیر وی سر انجام همسر شاه غالب (یعنی در اصل داریوش، ملقب به جاماسپ یعنی مغ کش) گردید.
یکشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۶
موسی تاریخی
رابطه نام موسی با میثره
هیکسوسها (حاکمان بیگانه) که پادشاهان شبان نیز نامیده میشوند ترکیبی از قبایل میتانی، هوری، ماری و آموری بوده اند که در تورات به صورت نام خانواده ای مرکب از موسی، هارون، مریم (فرزندان) و عمران (پدر) ظاهر شده اند. این اتحادیه قبایل از آغاز قرن 17 پیش از میلاد تا حدود سال 1550 پیش از میلاد مضر را متصرف شدند ول سرانجام آخرین فرمانروای هیکسوسی با ملل تحت فرمان خود که از همان چهار قبیله هیکسوسی تشکیل یافته بود توسط فرعون جدید مصر به نام اهموسه (به معنی لفظی برادر موسی= میثه، میثره) از مصر به سوی فلسطین رانده شد. کاموسه (یعنی روح همزاد ایزد میثه= میثره، مهر) همان موسی کلیم الله تاریخی است. جنبهً قدسی وی که در تورات تحت نام موسی انعکاس وسیع یافته مربوط به همان میثه ایزد خورشید و عهد و پیمان آریائیان میتانی است. حتی نام های یهوه صبایوت (=اهورای لشکریان) و مصر نیز از نام همین ایزد جنگ و خورشید و عهد وپیمان آریایی یعنی اهورا میثره اخذ شده است. در کتاب جعلی دساتیر از پیغمبری به نام مهاباد میثره پرست یاد شده که گویا کتابی به نام هفت اورنگ داشته است که باید ساخت ذهنی آذرکیوانها و ملا فیروز ها باشد و ربطی با وقایع تاریخی نداشته است.
هیکسوسها (حاکمان بیگانه) که پادشاهان شبان نیز نامیده میشوند ترکیبی از قبایل میتانی، هوری، ماری و آموری بوده اند که در تورات به صورت نام خانواده ای مرکب از موسی، هارون، مریم (فرزندان) و عمران (پدر) ظاهر شده اند. این اتحادیه قبایل از آغاز قرن 17 پیش از میلاد تا حدود سال 1550 پیش از میلاد مضر را متصرف شدند ول سرانجام آخرین فرمانروای هیکسوسی با ملل تحت فرمان خود که از همان چهار قبیله هیکسوسی تشکیل یافته بود توسط فرعون جدید مصر به نام اهموسه (به معنی لفظی برادر موسی= میثه، میثره) از مصر به سوی فلسطین رانده شد. کاموسه (یعنی روح همزاد ایزد میثه= میثره، مهر) همان موسی کلیم الله تاریخی است. جنبهً قدسی وی که در تورات تحت نام موسی انعکاس وسیع یافته مربوط به همان میثه ایزد خورشید و عهد و پیمان آریائیان میتانی است. حتی نام های یهوه صبایوت (=اهورای لشکریان) و مصر نیز از نام همین ایزد جنگ و خورشید و عهد وپیمان آریایی یعنی اهورا میثره اخذ شده است. در کتاب جعلی دساتیر از پیغمبری به نام مهاباد میثره پرست یاد شده که گویا کتابی به نام هفت اورنگ داشته است که باید ساخت ذهنی آذرکیوانها و ملا فیروز ها باشد و ربطی با وقایع تاریخی نداشته است.
دوشنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۶
¨چرا نتوانسته ام به زبان ساده بیان کنم؟
چرا نوشته های تاریخ تطبیقی ایران باستان اینجانب جواد مفرد کهلان این قدر ثقیل الهضم هستند؟
بیش از 15 سال طول کشید که تحقیقاتم راجع به زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران به سر رسید. در کتاب تحقیقی که به همین نام و نشان در سوئد (چاپ آرش استکهلم) و ایران (چاپ نگین تهران) منتشر شد مانند یک دانشجوی علوم ریاضی که ریشه دستگاه معادلات را پیدا میکند کمر همت بدان بستم که اولاً زادگاه زرتشت را آنچنانکه کتب پهلوی در حوالی کوه سهند و دریاچهً اورمیه به دقت تعیین نمایم بخت از چند لحاظ با من بود چرا که اهل همین منطقه بودم ثانیاً پروفسور جمشید جی مودی مطالب کتابهای پهلوی را در این باب جمع آوری و تئوریزه کرده و تحقیقات وی از طریق مجله بررسیهای تاریخی توسط رشید شهمردان ترجمه و انتشار یافته بود و در کنار آن تألیفات اوستایی و پهلوی جالب پور داود و هاشم رضی و بهرام فره وشی را به عنوان منابع تکمیلی در دست داشتم. علاوه بر این ها در دوران کودکی حادثه ای در کنار خانه روستایی مان در روستای چیکان به وقوع پیوست که مرا دانشجوی بسیار کنجکاو و عاشق این راه کرد و آن اینکه دو مهر اوستایی بزرگ از زیر بنای مسجد روستایمان پیدا شد که کارگران روستایی مسجد جلو چشمان من آنها را دوباره به زیر بنای آهکی انداختند. وقتی که به عنوان دانشجو به دانشگاه تبریز راه یافتم در یافتم که آن نوشته ها به الفبای اوستایی و پهلوی بوده و خود روستا و مسجد وی همان شیچیکان (یعنی محل قضاوت) جای نگهداری اوستای دورهً ساسانی بوده است. در همان اوان دوران تحصیلات ابتدایی در حدود 2 کیلومتری شمال غرب روستا ویرانهً زیارتگاه گنبدی شکلی را به نام کائین کبه (زیارتگاه شاهان) که دارای آجرهای لعابدار بود دیده و از نقش و نگار آنها در یافته بودم که در اصل آتشکده قدیمی مهمی بوده است که در دوران دانشجویی دریافتم آن همان آتشکده معروف آذرگشنسپ بوده است که بعد از ویرانی آن و شهر مجاورش کزنا (رغه زرتشتی، در جوار شهر مراغه) توسط هراکلیوس در عهد خسرو پرویز آتش آن به برکه (شیز، تخت سلیمان) حمل شده است.... اینها سر نخ گره معضل تاریخ اساطیری ایران به دست می دادند. در این راه تاریخ ماد تألیف دیاکونوف وکتب کیانیان و پیشدادیان تألیف آرتور کریستن سن که حالا بیش از سی سال است با من همراه هستند وسیله ای شدند که در تطبیق تاریخ اساطیری ایران با تاریخ مدون ایران باستان بدین نتیجه برسم که کیانیان/ فرتریان همان پادشاهان ماد هستند و نوذریان همان هخامنشیان. تازه در 3و4 سال اخیر به درستی نظر ایرانشناس بی نظیر آلمانی هرتسفلد پی بردم که میگوید سپیتاک پسر سپیتمه نوادهً دختری آستیاگ و پسر خوانده و داماد کورش (فریدون) همان زرتشت تاریخی است که من نظر وی را با توجه به تحقیقات خود گسترش داده و بدین نتیجه رسیدم که این فرد عالم و انقلابی با دهها نام از جمله زرتشت ، اسفندیار، گئوماته بردیه، گوتمه بودا ، مهاویرا، گوتمه شوارا، شمشون، ایوب و ابراهیم خلیل الله شهرهً جهانیان شده است. وی از طرف کورش (سلیمان وابراهیم معبد ساز تورات و قرآن) بیش از دو دهه در نزد دربیکان بلخ (دریها) و دادیکان (نیاکان عرب و یهود تاجیکان) و قسمت اعظم شمال هندوستان فرمان رانده است.... در راه در تعیین کی، کیست به کنه اساطیر توراتی و قرآنی رسیدم و کمتر فرد مهمی در رابطه از دید و بررسی وتعیین و تبیین خارج ماند. این نظرات در همان گزارش زادگاه زرتشت و 9 کتاب آتی بیان شده اند که شرح تکمیلی آنها در سه جلد اخیر در آیینهً تاریخ بیان شده اند که در شمار کتابهای رایگان فارسی هستند و هر که می خواهد به کنه اساطیر و روایات دینی پی ببرد می تواند از طریق ایمیل من که در سایت فرهنگ و اندیشه، به آدرس زیر مراجعه کند . اصلاً خود آدرس مایل خود را هم ضمیمه می نمایم تا راه میانبری هم وجود داشته باشد: far-hang.blogspot.com , j_mofrad@yahoo.com
بیش از 15 سال طول کشید که تحقیقاتم راجع به زادگاه زرتشت و تاریخ اساطیری ایران به سر رسید. در کتاب تحقیقی که به همین نام و نشان در سوئد (چاپ آرش استکهلم) و ایران (چاپ نگین تهران) منتشر شد مانند یک دانشجوی علوم ریاضی که ریشه دستگاه معادلات را پیدا میکند کمر همت بدان بستم که اولاً زادگاه زرتشت را آنچنانکه کتب پهلوی در حوالی کوه سهند و دریاچهً اورمیه به دقت تعیین نمایم بخت از چند لحاظ با من بود چرا که اهل همین منطقه بودم ثانیاً پروفسور جمشید جی مودی مطالب کتابهای پهلوی را در این باب جمع آوری و تئوریزه کرده و تحقیقات وی از طریق مجله بررسیهای تاریخی توسط رشید شهمردان ترجمه و انتشار یافته بود و در کنار آن تألیفات اوستایی و پهلوی جالب پور داود و هاشم رضی و بهرام فره وشی را به عنوان منابع تکمیلی در دست داشتم. علاوه بر این ها در دوران کودکی حادثه ای در کنار خانه روستایی مان در روستای چیکان به وقوع پیوست که مرا دانشجوی بسیار کنجکاو و عاشق این راه کرد و آن اینکه دو مهر اوستایی بزرگ از زیر بنای مسجد روستایمان پیدا شد که کارگران روستایی مسجد جلو چشمان من آنها را دوباره به زیر بنای آهکی انداختند. وقتی که به عنوان دانشجو به دانشگاه تبریز راه یافتم در یافتم که آن نوشته ها به الفبای اوستایی و پهلوی بوده و خود روستا و مسجد وی همان شیچیکان (یعنی محل قضاوت) جای نگهداری اوستای دورهً ساسانی بوده است. در همان اوان دوران تحصیلات ابتدایی در حدود 2 کیلومتری شمال غرب روستا ویرانهً زیارتگاه گنبدی شکلی را به نام کائین کبه (زیارتگاه شاهان) که دارای آجرهای لعابدار بود دیده و از نقش و نگار آنها در یافته بودم که در اصل آتشکده قدیمی مهمی بوده است که در دوران دانشجویی دریافتم آن همان آتشکده معروف آذرگشنسپ بوده است که بعد از ویرانی آن و شهر مجاورش کزنا (رغه زرتشتی، در جوار شهر مراغه) توسط هراکلیوس در عهد خسرو پرویز آتش آن به برکه (شیز، تخت سلیمان) حمل شده است.... اینها سر نخ گره معضل تاریخ اساطیری ایران به دست می دادند. در این راه تاریخ ماد تألیف دیاکونوف وکتب کیانیان و پیشدادیان تألیف آرتور کریستن سن که حالا بیش از سی سال است با من همراه هستند وسیله ای شدند که در تطبیق تاریخ اساطیری ایران با تاریخ مدون ایران باستان بدین نتیجه برسم که کیانیان/ فرتریان همان پادشاهان ماد هستند و نوذریان همان هخامنشیان. تازه در 3و4 سال اخیر به درستی نظر ایرانشناس بی نظیر آلمانی هرتسفلد پی بردم که میگوید سپیتاک پسر سپیتمه نوادهً دختری آستیاگ و پسر خوانده و داماد کورش (فریدون) همان زرتشت تاریخی است که من نظر وی را با توجه به تحقیقات خود گسترش داده و بدین نتیجه رسیدم که این فرد عالم و انقلابی با دهها نام از جمله زرتشت ، اسفندیار، گئوماته بردیه، گوتمه بودا ، مهاویرا، گوتمه شوارا، شمشون، ایوب و ابراهیم خلیل الله شهرهً جهانیان شده است. وی از طرف کورش (سلیمان وابراهیم معبد ساز تورات و قرآن) بیش از دو دهه در نزد دربیکان بلخ (دریها) و دادیکان (نیاکان عرب و یهود تاجیکان) و قسمت اعظم شمال هندوستان فرمان رانده است.... در راه در تعیین کی، کیست به کنه اساطیر توراتی و قرآنی رسیدم و کمتر فرد مهمی در رابطه از دید و بررسی وتعیین و تبیین خارج ماند. این نظرات در همان گزارش زادگاه زرتشت و 9 کتاب آتی بیان شده اند که شرح تکمیلی آنها در سه جلد اخیر در آیینهً تاریخ بیان شده اند که در شمار کتابهای رایگان فارسی هستند و هر که می خواهد به کنه اساطیر و روایات دینی پی ببرد می تواند از طریق ایمیل من که در سایت فرهنگ و اندیشه، به آدرس زیر مراجعه کند . اصلاً خود آدرس مایل خود را هم ضمیمه می نمایم تا راه میانبری هم وجود داشته باشد: far-hang.blogspot.com , j_mofrad@yahoo.com
یکشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۸۶
اشکالات بزرگ خط فارسی کنونی
اشکالات خط فارسی
نگارنده سالها پیش فرمولی برای تعداد تلفظ یک لغت کاملاً بیگانه بدون بکار زیر و بکار رفته پیدا نموده ام که نشان میدهد این رسم الخط کنونی ما برای موارد فرهنگی بین المللی چقدر نارسا است: اگر تعداد تلفظ ممکن یک همچون کلمه ای را « ن» در نظربگیریم و تعداد حروف غیر مصوت آن را«م» چنین رابطه ای ریاضی احتمالاتی بین آنها برقرار است: «ن»= 2 ضرب در2 به توان «م» . برای مثال یک کلمه دو حرفی فارسی 2.2.2=8 نوع تلفظ خواهد شد و یک سه حرفی بدون مصوت 2.2.2.2=16 برای یک کلمه مطول و یک سطر و یک صفحه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
نگارنده سالها پیش فرمولی برای تعداد تلفظ یک لغت کاملاً بیگانه بدون بکار زیر و بکار رفته پیدا نموده ام که نشان میدهد این رسم الخط کنونی ما برای موارد فرهنگی بین المللی چقدر نارسا است: اگر تعداد تلفظ ممکن یک همچون کلمه ای را « ن» در نظربگیریم و تعداد حروف غیر مصوت آن را«م» چنین رابطه ای ریاضی احتمالاتی بین آنها برقرار است: «ن»= 2 ضرب در2 به توان «م» . برای مثال یک کلمه دو حرفی فارسی 2.2.2=8 نوع تلفظ خواهد شد و یک سه حرفی بدون مصوت 2.2.2.2=16 برای یک کلمه مطول و یک سطر و یک صفحه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
خدای قهار
شکایت نامه از سعیدی سیرجانی برگرفته از سایت آرمان و اندیشه
خـبـر دارى اى شيخ دانا که من------------خدا ناشناسم خدا ناشنــــــا س
نه سربسته گويم دراين ره سخن------------نه ازچوبِ تکفيردارم هراس زدم چون قـدم ازعـدم در وجو د------------خدايـت بـرم اعتبارى نداشــت خـــداى تو ننگيـن وآلوده بــــود------------پرستيدنـش افـتخارى نداشـــت خــدائى بديـنـسان اســـيـرنـيــا ز------------که برطاعت چون توئى بسته چشم خــدائى که بـهـر دو رکعت نماز------------گرآيد به رحم وگرآيد به خشــــــــم خــدائى که جـزدرزبـان عـــرب------------بــه ديـگـر زبـانـى نـفـهـمـد کــلام
خــدائى که نـاگـه شود درغضب------------بسوزد به کين خرمن خاص وعام خــدائى چنان خودسر وبـلهـوس------------که قهرش کـنـد بـيـگـناهان تباه بـه پـاداش خـشنودى يک مگـس------------زدوزخ رهاند تنــــــــى پرگناه خــدائى کـه بـا شـهـپـر جـبرئيل------------کند شهــرى آباد را زير و رو خــدائى کـه درکـام دريـاى نـيـل------------برد لشکر بى کرانــــــى فرو خــدائى کـه بى مزد مـدح وثـنـا------------نگردد به کار کســى چاره ساز خدا نيسـت بـيـچاره، ورنه چـرا------------به مدح وثناى تو دارد نيــــــاز خداى توگه رام و گه سرکش است------------چو ديوى که اش بايد افسون کـنند دل او به "دلال بازى" خوش است------------وگرنه "شفاعتگران" چون کننــد؟ خـداى تـوبا وصـف غلمان وحـور------------دل بـنـده گـان را به دســت آورد به مکر و فريب و به تهديد و زور------------به زير نگين هرچه هـسـت آورد خـداى تو مانند خان مغول------------"بتهديد چون برکشد تيغ حکم" زتهديـد آن کـارفـرماى کـل------------"بمانند کرٌ و بيان صم و بکم" چو درياى قهرش درآيد به موج------------ندانـد گـنه کاره از بـى گناه به دوزخ درون افـکند فوج فوج------------مسلمان وکافر، سپيد وسياه خــداى تــو انــدرحـصـار ريــا------------نهان گشته کزکس نبيند گزند کسى دم زند گر به چون و چرا------------به تکفير گـردد چـماقش بـلند خــداى تـو با خـيـل کـرٌ و بيان------------به عرش اندرون بزمکى ساخته چوشاهى که ازکار خلق جهان------------بـه کـــار حـرمخـانـه پــرداخـتـه نهان گشته درخلوتى تو به تو------------بـه درگاه او جز ترا راه نيست توئـى مـحرم او که ازکار او------------کسى در جهان جزتوآگاه نيست تو زاهد بدينسان خـدائى بـناز------------که مخلوق طبع کج انديش تست اسير نياز است و پابـست آ ز------------خدائى چنين لايق ريش تســــت! نه پنهان نه سربسته گويم سخن------------خدانيست اين جانور، اژدهاست مرنج ازمن اى شيخ دانا که من------------خدا ناشناسم اگر "اين" خداست! سعيدى سير_جانى - ١٣٣٦
خـبـر دارى اى شيخ دانا که من------------خدا ناشناسم خدا ناشنــــــا س
نه سربسته گويم دراين ره سخن------------نه ازچوبِ تکفيردارم هراس زدم چون قـدم ازعـدم در وجو د------------خدايـت بـرم اعتبارى نداشــت خـــداى تو ننگيـن وآلوده بــــود------------پرستيدنـش افـتخارى نداشـــت خــدائى بديـنـسان اســـيـرنـيــا ز------------که برطاعت چون توئى بسته چشم خــدائى که بـهـر دو رکعت نماز------------گرآيد به رحم وگرآيد به خشــــــــم خــدائى که جـزدرزبـان عـــرب------------بــه ديـگـر زبـانـى نـفـهـمـد کــلام
خــدائى که نـاگـه شود درغضب------------بسوزد به کين خرمن خاص وعام خــدائى چنان خودسر وبـلهـوس------------که قهرش کـنـد بـيـگـناهان تباه بـه پـاداش خـشنودى يک مگـس------------زدوزخ رهاند تنــــــــى پرگناه خــدائى کـه بـا شـهـپـر جـبرئيل------------کند شهــرى آباد را زير و رو خــدائى کـه درکـام دريـاى نـيـل------------برد لشکر بى کرانــــــى فرو خــدائى کـه بى مزد مـدح وثـنـا------------نگردد به کار کســى چاره ساز خدا نيسـت بـيـچاره، ورنه چـرا------------به مدح وثناى تو دارد نيــــــاز خداى توگه رام و گه سرکش است------------چو ديوى که اش بايد افسون کـنند دل او به "دلال بازى" خوش است------------وگرنه "شفاعتگران" چون کننــد؟ خـداى تـوبا وصـف غلمان وحـور------------دل بـنـده گـان را به دســت آورد به مکر و فريب و به تهديد و زور------------به زير نگين هرچه هـسـت آورد خـداى تو مانند خان مغول------------"بتهديد چون برکشد تيغ حکم" زتهديـد آن کـارفـرماى کـل------------"بمانند کرٌ و بيان صم و بکم" چو درياى قهرش درآيد به موج------------ندانـد گـنه کاره از بـى گناه به دوزخ درون افـکند فوج فوج------------مسلمان وکافر، سپيد وسياه خــداى تــو انــدرحـصـار ريــا------------نهان گشته کزکس نبيند گزند کسى دم زند گر به چون و چرا------------به تکفير گـردد چـماقش بـلند خــداى تـو با خـيـل کـرٌ و بيان------------به عرش اندرون بزمکى ساخته چوشاهى که ازکار خلق جهان------------بـه کـــار حـرمخـانـه پــرداخـتـه نهان گشته درخلوتى تو به تو------------بـه درگاه او جز ترا راه نيست توئـى مـحرم او که ازکار او------------کسى در جهان جزتوآگاه نيست تو زاهد بدينسان خـدائى بـناز------------که مخلوق طبع کج انديش تست اسير نياز است و پابـست آ ز------------خدائى چنين لايق ريش تســــت! نه پنهان نه سربسته گويم سخن------------خدانيست اين جانور، اژدهاست مرنج ازمن اى شيخ دانا که من------------خدا ناشناسم اگر "اين" خداست! سعيدى سير_جانى - ١٣٣٦
اشتراک در:
پستها (Atom)