شنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۸

نام و نشان نسبتاً دقیق زرتشت و محل نگهداری اوستای عهد ساسانی

نام چیکان بدین صورت خود معنی لفظی ساده ای به زبان اوستایی و پهلوی دارد یعنی محل قضاوت. روستای ما تا چهل سال پیش روستای مرکزی خان بزرگ روستاهای اطراف مراغه یعنی اسدالله آصف بود. اما این نام نه به سبب مرکزیت خانها بلکه در دوره پیش از اسلام به سبب مرکزیت فرهنگی و دینی خود بدین نام مسمی شده بوده است چه در عهد ساسانی اینجا مرکز فرهنگ زرتشتیان بوده است چون بنا به قرائت مارکوارت ایرانشناس آلمانی که پور داود در جلد دوم یشتها آن را یاد کرده است، "در کتاب پهلوی دینکرد اینجا به عنوان محل نگهداری اوستا شی چی کان نامیده شده است". دلیل انتخاب این محل برای این کار قرار گرفتن آتشکده آذرگشنسب در حدود سه کیلومتری این روستا بوده است که ویرانه اش که تا چندی پیش با آجرهای رنگی لعابدار کائین کعبه (کعبه شاهان) خوانده میشد. بنا به روایات دوره اسلامی خسرو انوشیروان یا خسرو پرویز آتش این آتشکده کهن را به محل آتشکده گشنسب بزرگ شهر شیز (ماگشنسب تخت سلیمان) منتقل ساخته بود. نگارنده قبلاً جزء شی در نام شی چیکان را به معنی جا میگرفتم که ریشه اش در کلمه آشیان و پسوند مکانی شن دیده میشود ولی نظر به پسوند مکانی کان در نام شی چی کان آن باید ریشه دیگری داشته باشد.واژهً شی را می توان مصدر از ریشه شو (شدن) گرفت که در این صورت شی چی کان مترادف با چیکان به معنی محل قضاوت کردن میگردد. آلترناتیو دیگر کلمهً شیت در نزد پارسیان (زرتشتیان) است که به معنی شکاف و در پهلوی به معنی صخره و جسم سفت و سنگی است. به نظر میرسد نام ناحیهً شیذر تهران (شی زار) یا چیذر (چی زار) که دارای گورستانی کهن با سنگ قبرهای مکتوب است در این راه گره گشا باشد چون کلمه شیای در زبان کردی به معنی محل لاشه مردگان یعنی معادل همان دخمه و غار مردگان زرتشتی است. گرچه از سوی دیگر کلمه کُردی شی به معنی شرح و تفسیر یعنی معادل و همریشه کلمه چی اوستایی است. در نزدیکی این روستا میان دو کوهستان بلندی است که رودخانه موردی چای (رودخانه مردگان یا مُردابان، دائیتی کتب پهلوی) قرار گرفته در سابق پر از مار ماهی و خرچنگ بود و در دره عمیق و تنگ میان آن دو کوهستان روان است. مطابق کتابهای پهلوی اینجا تحت نام چیکات دائیتی (محل قضاوت گناهان) محل پل خیالی صراط روز بازپسین به شمار میرفته است. همچنین از ریشه مشابه شی کلمات فارسی شغ و شخ وجود دارند که در زبان فارسی به ترتیب به معانی "غار" و "زمین سفت و سنگی " هستند؛ در مجموع اینها ما را به موقعیت بلندی مکان این روستا و نوع خاک رستی سفت و سنگی آن که برای ساختن دخمه های زرتشتی مناسب می بوده است متوجه میگرداند که به همین مرتفع بودن آن سبب شده است که در مسیر راه آهن سرتاسری که با دو کانال دو تپه این روستا را بشکافد. مهندسین ناگزیر شده اند پل راه آهن نسبتاً طویلی به ارتفاع بیست متر در کنار ای روستا ایجاد کنند که طبق طرح مهندسین آلمانی ادامه مسیرش به سوی شرق را با توده های بلند خاک انباشته اند که به واسطه نشست خاک همواره برای قطارها مشکل ساز بوده است. قرار گرفتن روستا در بالای دره پرتگاهی رودخانه پای آن و همچنین نوع خاک رستی سفت زیر سطح روستاکه مساعد برای ایجاد غار بوده و همچنین شکاف تحت الارضی یکی از دو تپه این روستا که بر اثر زلزله ایجاد شده و اکنون با خاک و خاشاک مدفون شده باید اساس نامگذاری کهن این روستا به شی چی کان بوده باشند. مارکوارت و پورداود دنبال شباهت ظاهری نام کهن این روستا یعنی شی چی کان و نام شیز (محل تراوش آب) در بیان عربی آنها را معیار قرار داده و به انحراف کشیده شده اند و شی چیکان را با همان شیز یکی گرفته اند. به هر حال از این میان مفاهیم مشتقات لفظ شی اصل را می توان به همان خاک رستی سفت این روستا داد که از عهد باستان مورد توجه بوده و مورد بهره برداری در دامداری و آیین زرتشتی رها کردن جسد مردگان در غارها قرار داشته است. چهار دهه پیش از زیر بنای قسمت جدید مسجد روستا که در پای جنوبی همین تپه است هنگام پی کنی دو مهر بزرگ رستی که حروفی اوستایی نقر شده بود بیرون آمد و بنا غلامعلی اهل روستای همسایه مان هره (هرق) دوباره جلو چشمان ما روستائیان (از جمله ما کودکان) دوباره دفن شان نمود. ولی من کودک سنگپران بالای این تپه بغل خانه مان، اینگونه معماها را در خاطره دفن نمی کردم. در کار خیریه بنای قسمت جدید مسجد که توسط خویشاوندمان حاجی ایمان به سبب سفر حجش بنا میشد، برادرنو جوان من در بنای مسجد کار میکرد و همین طور دامادمان کم مانده بود که در زیر صخره بغل تپه زنده به گور شود هنگامی که خاک اضافی را به درون غار از زیر زمین کشف شده آن حمل میکردند چون ضمناً پای صخره را کلنگ کاری می نمودند. اکنون روی همین قسمت این تپه مسکن خویشاوندان از جمله خانه خواهر بزرگم هست که به دست اعضای خرد و بزرگ خانواده اش بنا نموده است. کلاً اراضی روستای مان از این نوع غارهای کهن که هر دم از گاهی یکی دیگر از زیر زمین سر باز میکند پر هستند. سوای اینها تونل متروکه بلند زیر زمینی آب که برای رساندن آب رودخانه مردی چای به اراضی این روستا و روستاهای پایین دست به سمت شهر مراغه کنده شده بوده است در زیر باغهای انگور و دره و تپه مسیر آن دیده میشود. از آنها نه تنها به عنوان آغل گوسفندان همچنین به عنوان دخمه مردگان استفاده میشده است. در قسمت غربی روستا قبرهای سطحی زرتشتی که صرفاً چاله پوشیده اسکلت مردگان است دیده میشوند. ظاهراً شهر رغه زرتشتی بزرگ آذربایجان که زادگاه زرتشت (سپیتاک نواده آستیاگ و داماد و پسر خوانده کورش) به شمار میرفته است، شامل تمامی اراضی بین این روستا (از جمله محل آتشکده کائین کعبه در منطقه کاراجیک= محل جنگجویان) تا خود شهر مراغه (محل مرغزار و چمنزار بزرگ) میگردیده است. کتب پهلوی محل خانه زادگاهی زرتشت را در این قسمت طوری نشان میدهند که نشانگر روستای مغانجیق (جایگاه مغان) حدود ده کیلومتری شرق روستای چیکان است که شاید به سبب نامش به عنوان زادگاه زرتشت برگزیده شده است. چون مطابق شواهد و قرائن تاریخی مقر حکومت سپیتمه جمشید (شاه موبد درخشان) -پدر سپیتاک زرتشت که حاکم آذربایجان و ولایات جنوب قفقاز بوده- در منطقه شوشی اران (قراباغ، ورجمکرد) قرار داشته است. گرچه بسیارمحتمل است که پایتخت زمستانی ایشان همین شهر رغه زرتشتی یعنی مراغه بوده است و لذا می توان تصور نمود که زرتشت در فصل سرما در همین شهرستان مراغه متولد شده بوده است. پدر وی سپیتمه داماد و ولیعهد آستیاگ (اژی دهاک) بود که توسط اراسپ/ارجاسپ سردار کورش (فریدون) از بین رفت ولی کورش بعد از آن با آمی تیدا دختر مسن آستیاگ (اژی دهاک مادی) و همسر سپیتمه جمشید ازدواج نمود و فرزندان وی سپیتاک زرتشت و برادر بزرگش مگابرن ویشتاسپ را گرامی داشته و ایشان را از حکومت اران و ارمنستان و آذربایجان و ماد سفلی خلع و به ترتیب به حکومت نواحی دربیکان سمت بلخ و گرگان بر گماشت. ضمناً سپیتاک زرتشت ملقب به گائوماته (یعنی دانای سرود دینی) به مقام دامادی کورش سوم (فریدون) رسید و با دختر معروف وی آتوسا (هدسا، هووی، هئوتس) ازدواج نمود. سپیتاک زرتشت داماد در نزد خانواده کورش بسیار محبوب بوده است چه وه یزداته بردیه پسر کوچک کورش حکومت خویش بر سمت شرقی امپراطوری هخامنشی را به دست وی اداره میکرده است. سنگینی جثه بردیه (تنومند) در این تحویل اداره ملک به سپیتاک زرتشت امر مزید بر علت بوده است. می دانیم که کمبوجیه هم به سبب اعتماد به وی هنگام سفر جنگی خویش به مصر او را نائب السلطنه خویش در ایران قرار داد. اما چون شایعه خبر مرگ کمبوجیه در مصر به وی رسید به دیدار وه یزداته بردیه در سمت جنوب پارس شتافت و از جانب وی امور امپراطوری هخامنشی را رسماً به عهده گرفت. داریوش از این سوء تفاهم سیاسی شایعه مرگ کمبوجیه و رسمی اعلام گشتن حکومت سپیتاک زرتشت (گائوماته بردیه= سرود دان بزرگ اندام) داستان بردیه راستین و دروغین را برای توجیه و رسمیت بخشیدن به کودتای اشرافی خویش پدید آورده است. حکومت سپیتاک زرتشت یا همان گائوماته بردیه که در سمت هندوستان به اسامی شاهزاده گوتمه بودا (سرود دان منور و دانا) و گوتمه مهاویرا (سرود دان دانا و بزرگ) معروف شده است، با اصلاحات اجتماعی و ارضی و رفع تبعیض و مبارزه با خرافات آن قدر نزد مردم گیرایی داشته است که هرودوت میگوید که در واقعه ترور شدن او توسط داریوش و شش تن همدستانش مردم آسیا به سوگ نشستند. مردم شرق آسیا که لابد در آن عهد وی را نمی شناختند وارثین به حق راه وی و شاه هندوی عادل مرید وی آشوکا شده اند. در واقع سپیتاک زرتشت (گائوماته، گوتمه) از جانب کورش و بردیه به عنوان شاهزاده انسان دوست و اصلاح طلب بیش از دو دهه از مرکز بلخ بر امور سیاسی و فرهنگی و اقتصادی شمال غربی هندوستان نظارت داشته است. ایرانیان خیلی دیرتر از هندوان در عهد ساسانیان رسماً به آیین وی شتافتند و حتی در آن هنگام نام و نشان دقیق وی را به یاد نمی آوردند.

هیچ نظری موجود نیست: