سهشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۹۰
معنی نام کوه سماموس
نام این کوه گیلان مرکب است از سما (زیما اوستایی، هیمای ودایی یعنی سرما و برف) و موس (موت) که به معنی آشیانه است. به عبارت ساده آن مترادف با نام هیمالیابه معنی آشیانه سرما و برف است
دوشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۹۰
Atlantis har varit forntida Danmark
Vattensamling of sista istidens Isberg i Skandinavien hade byggt den väldige och höga sjön Ancylus i området Östersjön och runt omkring den. När Smältes isar färdigt och Ancylus sjön blev maximum, angrep den plötslig de i en fruktansvärd stor sonamy forntida Danmark. Härifrån kommer Danmarks namn (vattenbesköjlt land). Sagan står kvar i Atlantis undergång.
Ancylusjön 8 200 f. Kr. De sista resterna av inlandsisen syns i vitt.
Litorinahavet omkring 7 000 år före nutid (5 000 f. Kr.).
Ancylusjön 8 200 f. Kr. De sista resterna av inlandsisen syns i vitt.
Litorinahavet omkring 7 000 år före nutid (5 000 f. Kr.).
یکشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۹۰
معنی لفظی جمشید
جم به معنی مجمع و گروه مترادف کلمات گور (ریشهً گوران) و عاد (مردم انجمنی) و مغ ( انجمنی)است. لذا جمشید (جم خشئته)به معنی شاه مؤبد است و آن در واقع لقب سپیتمه داماد و ولیعهد آستیاگ بوده است که از وی و آمی تیدا دختر آستیاگ، سپیتاک زرتشت زاده شد. از اینجاست که مردم آذربایجان بر اساس این لقب ایشان در فهرست قبایل ماد در خبر هرودوت تحت نام مغ بیان شده اند.
شنبه، تیر ۰۴، ۱۳۹۰
گرشاسپ یا کرشاسپ، گشواد یا کشواد ، گرسیوز یا کرسیوز؟
آقای ابوالفضل خطیبی با طرح این سؤال به صرفاً به سراغ اصیل بودن حروف "گ" یا "ک" در این اسامی رفته است. اصل اوستایی این اسامی همانا "کرسا- سپ" ، "کشواد" و "کرس وزد" است و معاانی لفظی آنها به ترتیب عبارتند از "در هم شکننده راهزنان"، "شیوا سخن" و "راهزنی کننده". اولی همان آترادات پیشوای آماردان است که آشوریان را در پای حصار شهر "آمل" مازندران شکست داد و ایران مادها را مستقل ساخت. کشواد که لقب خاندان گودرز (دارای سرودهای با ارزش) است همان سپیتمه هوم داماد و ولیعهد آستیاگ و پدر سپیتاک زرتشت است. سومی که همانا برادر افراسیاب (پر آسیب) به شمار رفته است، برادر مادیای اسکیتی است که به مدت 28سال آسیای مقدم را تا درون مرزهای مصر به غارت گرفته بود. یعنی مادیای اسکیتی همان افراسیاب است که در کنار دریاچه اورمیه توسط کیخسرو (کیاخسار، هوخشثره) و سپیتمه هوم (گودرز کشوادگان) دستگیر شد و به قتل رسید.
دوشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۰
معنی و مفهوم نام دراکولا
در زبان یونانی عنوان دراکئولوس به معنی کسی است که با مار زندگی می کند. نام مشابهی در نزد مردم تراکیه عنوان خدای ماروش شان به شمار می رفته است. از سوی دیگراین ایزد همان ایزد بزرگ تراکیائیها یعنی هرمس است که عصای فرمانروایی و تجارتش شکل مار داشته است.اساطیر مربوط به وحشتناکی دراکولا جملگی از عناوین کهن این خدای بزرگ تراکیایی بر خاسته است که در قرون وسطا تغییر وضعیت داده است و بعداً با برخی از فرمانروایان بالکانی مشتبه شده و در آمیخته است. چنانکه شاهزاده رومانیایی به نام ولاد چهارم به دراکولا فرزند اژدها بودن متصف شده است:
مطابق ویکیپدیا این کنت ولاد چهارم ملقب به دراکولا فرزند ولاد دراکول فرمانروای قسمت جنوبی رومانی بوده است .وی شخصیتی خشن و ستم گر داشته است . او برای فرمان بردن مردمانش قصر خود را با رنگ قرمز رنگ آمیزی کرده بود و از تماثیل وحشت آور و تخیلی مزین کرده بود. او حتا در زمان خودش هم به نام دراکولا – پسر اژدها - شناخته میشد، وی همیشه لباسهای تیره رنگ بر تن می کرد آستر شنل خود را از مخمل قرمز رنگ دوخته بود و همیشه شراب سرخ مینوشید. به همین سبب مردم گمان میکردند که وی خون آشام است.
او در سالهای تحول قرون وسطا به عصر رنسانس، به نبرد با عثمانیان مسلمان پرداخت تا از ورود آنها به سرزمین خود جلوگیری کند. کنت درا کولا در قلعه خود در جنوب رومانی امروزی مدفون است.در جزوه ای که بلافاصله پس از مرگ وی در سال 1476، در نورمبرگ آلمان منتشر شد، فهرستی از جنایات او آمده است از جمله اینکه او پس از غذا دادن به گدایان در دربار خود، همه آنها را به آتش کشید، چون عقیده داشت که آنها بی دلیل غذای مردم را میخورند و نمیتوانند بهای آن را بپردازند.
آخرین بازمانده وی " کنت ماروین دراکولا " سال ۲۰۰۵ در اسپانیا در گذشت. چون وی مجرد بود و فرزند و خویشاوندی نداشت اراضی بسیار وسیع و اموالش را دولت رومانی به تصرف دراورد .
اینک جنگل و قلعه دراکولا جزء آثار دیدینی رومانی به شمار می روند.
مطابق ویکیپدیا این کنت ولاد چهارم ملقب به دراکولا فرزند ولاد دراکول فرمانروای قسمت جنوبی رومانی بوده است .وی شخصیتی خشن و ستم گر داشته است . او برای فرمان بردن مردمانش قصر خود را با رنگ قرمز رنگ آمیزی کرده بود و از تماثیل وحشت آور و تخیلی مزین کرده بود. او حتا در زمان خودش هم به نام دراکولا – پسر اژدها - شناخته میشد، وی همیشه لباسهای تیره رنگ بر تن می کرد آستر شنل خود را از مخمل قرمز رنگ دوخته بود و همیشه شراب سرخ مینوشید. به همین سبب مردم گمان میکردند که وی خون آشام است.
او در سالهای تحول قرون وسطا به عصر رنسانس، به نبرد با عثمانیان مسلمان پرداخت تا از ورود آنها به سرزمین خود جلوگیری کند. کنت درا کولا در قلعه خود در جنوب رومانی امروزی مدفون است.در جزوه ای که بلافاصله پس از مرگ وی در سال 1476، در نورمبرگ آلمان منتشر شد، فهرستی از جنایات او آمده است از جمله اینکه او پس از غذا دادن به گدایان در دربار خود، همه آنها را به آتش کشید، چون عقیده داشت که آنها بی دلیل غذای مردم را میخورند و نمیتوانند بهای آن را بپردازند.
آخرین بازمانده وی " کنت ماروین دراکولا " سال ۲۰۰۵ در اسپانیا در گذشت. چون وی مجرد بود و فرزند و خویشاوندی نداشت اراضی بسیار وسیع و اموالش را دولت رومانی به تصرف دراورد .
اینک جنگل و قلعه دراکولا جزء آثار دیدینی رومانی به شمار می روند.
آتلانتیس همان فواصل بین شبه جزیره اسکاندیناوی و شبه جزیره ژوتلند دانمارک بوده است
دریاچهً آنسیلوس حدود 8200 سال پیش از میلاد؛ هنوز تکه های بقایای یخ بندان در شمال سوئد دیده میشود
آبهای حاصل از ذوب شدن یخهای آخرین یخبندان اسکاندیناوی در نیمه کره شمالی زمین باعث ایجاد دریاچه عظیم آنسیلوس در بستر دریای بالتیک گردید. آوار ناگهانی آبهای عظیم این دریاچه در بین سالهای 8000تا 5000پیش از میلاد سونامی عظیمی در محل کشور دانمارک و جنوب سوئد و نروژ ایجاد کرد. مناطق گسترده مرتفعی را شسته و مناطق نسبتاً گود دیگر را در آنجا به طور دائم به زیر آبهای خود برد. احادیث این واقعه بعداً در تاریخ اساطیری به صورت غرق آب آتلانتیک یونانیان و مصریان بر جای ماند. جای تعجب است که جویندگان محل آتلانتیک از این امر مهم زمین شناسی و تاریخی غافل مانده اند. در اینجا بررسیهای این جویندگان به هدف نرسیده را -که حاوی اخبار پیشینیان هم هست- بدون کم و کسر از وبلاگ مجردات نقل می کنیم:
اولین گزارش از آتلانتیس در تاریخ
نخستین فرد ساکن این جزیره، اونور، با لئوکیپه ازدواج کرد و صاحب یک دختر به نام کلیتو شدند. خدای حامی جزیره، پوسیدون عاشق کلیتو شد و کلیتو از او پنج جفت پس دوقلو به دنیا آورد. پوسیدون جزیره را بین پسرها قسمت کرد و پسربزرگتر اطلس را پادشاه جزیره کرد. از این جزیره در نوشتههای افلاطون یاد شدهاست.
حدود ۳۵۰ سال قبل از میلاد افلاطون در رسالهای تیمائوس چنین نوشت : «۱۲ هزار سال پیش از این جزیرهای بودهاست بزرگ با تمدنی ستایش انگیز موسوم به آتلانتیس که...» به این ترتیب نام قاره آتلانتیس برای نخستین بار بر قلم افلاطون جاری شد و به زودی بر سر زبانها افتاد. وی در رساله دیگری به نام کورتیاس شرح بیشتری از قاره آتلانتیس و تمدن آن نوشت «آتلانتها افزون بر۲۰ میلیون نفر بودند که در جزیرهای خوش آب وهوا به وسعت ۱۵۴ هزار مایل مربع زندگی میکردند در جنگلهای انبوه آتلانتیس انواع جانوران بزرگ وکوچک میزیستند و شهرهای آباد آن با ساختمانهای عظیم با شکل هرم درخشش نور بود و مرمر...»
مطابق گزارش افلاطون «... بر این سرزمین اطلس حکومت میراند که مردم او را ستون آسمان میدانستند و در مرکز جزیره در بزرگداشت اطلس معبدی با شکوه ساخته بودند که دیوارهای عظیم داشت و درهای آن تزیین یافته بود از سنگها و فلزات قیمتی در زیر تابش نور خورشید همچون الماس میدرخشید.» افلاطون ادامه میدهد :«مقدسترین حیوان در نزد مردمان آتلانتیس گاو نر بود که مظهر قدرت بیشمار میرفت و به عنوان برترین هدیه به پیشگاه اطلس با مراسمی شکوهمند در برابر معبد بزرگ قربانی میشد تا فوران خون سنگهای مرمر را رنگآمیزی کند.» به نوشته افلاطون: «در قاره آتلانتیس شهرها به شکلی هندسی و زیبا ساخته شده بودند و کانالهای آب که همچون رگها در بدن به هر سو امتداد داشتند مزرعهها و باغها را سیراب میکردند. اساس فرهنگ و تمدن این مردمان سعادتمند همانا برادری و صفات عالی انسانی بود. اما چون قدرت ایشان روز افزون شد به تدریج شروع به دست درازی به دیگر سرزمینها کردند افلاطون میگوید: روح احساس و کمک در آنها دیگر از بین رفته بود آنها اعتقاد و ایمان خود را از دست داده بودند آنها با سپاهیانی بیشمار قصد فتح آتن و سرزمینهای شرق را داشتند. اما زئوس طوفانی بر آنها نازل کرد. مجازاتی که به هیچ وجه قابل تصور نبود. افلاطون در این باره نوشت «طوفان سبب زمینلرزه و سیلهای بزرگی شد که به مدت یک شبانه روز به شدت ادامه داشت وقتی دریا جزیره آتلانتیس را به زیر خود فرو برد و ناپدید گشت.» افلاطون تردید داشت که هرگز نشانهای از این سرزمین گمشده به دست آید. او نوشت «اقیانوس در آن نقطه به مکانی غیرقابل عبور و جستجو تبدیل شده است». به این ترتیب و به روایت افلاطون تمدن آتلانتیس در آغاز شکوفایی نابود میشود و سه نیروی سهمگین طبیعت یعنی: آتشفشان و زلزله و طوفان با چنان شدت و خشونتی بر پیکر آتلانتیس میتازد که تصور آن نیز لرزه بر پیکر آدمی میاندازد. این واقعه در سال ۳۵۰۰ قبل از میلاد روی میدهد. جزیره آتلانتیس به لرزه در میآید؛ زمین از هر سو شکاف بر میدارد و تکهتکه میشود. از قلههای کوه آتش فوران میکند و تکههای مذاب همچون باران مرگ بناها را هدف قرار میدهد. سپس خاکستری داغ همه فضا را تیره و تار میکند و بر سراسر جزیره فرو میبارد تا... سرانجام چنان کند که آتلانتیس در زیر پردهای سنگین مدفون شود وبه افسانهها بپیوندد. چون افلاطون در گذشت؛ آتلانتیس هم از یادها رفت و دیگر کسی سراغ آن جزیره اسرارامیز را نگرفت جز آنکه نامش برای دریای آتلانتیک (واقع در میان سه قاره آفریقا اروپا وآمریکا) باقی ماند. اما جستجوگران و دوستداران تاریخ و گذشته زمین با مطاله رسالههای افلاطون در اندیشه جزیرهای فرو میرفتند که در آن مردمی لایق و هوشمند زندگی میکردند و همواره پرسش این بود که آتلانتیس در چه نقطهای قرار داشته و علت واقعی نابودی آن چه بودهاست؟ آیا چنین تمدنی واقعیت داشته یا افلاطون از رویاهای خود سخن گفته است؟ این تردیدها از آنجا قوت میگرفت که آتلانتیس در زبان مصریان باستان به معنی «جزیره بینام» است و یونانیان باستان نیز علاقه وافری به سرزمینهای اساطیری و داستانهای مربوط به اسطورهها والههها داشتهاند. بنابراین رساله افلاطون میبایستی درباره یک آرمانشهر در جزیرهای موهوم میان دریای اساطیری باشد. یک فرض دیگر این بود که افلاطون از تمدنی سخن به میان آورده که نشانهها و چگونگی آن را از زبان دریا نوردان شنیده و خودش چیزهای زیادی به آن افزودهاست. یونانیهای دوره باستان بر این باور بودند که انتهای دنیا صخره عظیمی است در جایی که «ستون هرکول» قرار دارد! و این ستون همان تخته سنگهای بس بزرگی است که در دو سوی تنگهای بین دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس (تنگه جبلالطارق) واقع است. دریانوردان کشورهای حوزه مدیترانه هرگز جرات نمیکردند از این تنگه بگذرند و خود را به دریاهای آزاد و اقیانوسها برسانند؛ اما گاه پیش میآمد که کشتیهای کوچک به دست امواج خروشان به اقیانوس اطلس کشیده میشدند و از دهانه تنگه میگذشتند. در این صورت دریانوردهایی که میتوانستند خود را نجات دهند و دوباره به وطن بازگردند حکایتهای شگفتآوری از سرزمینهای سرشار از نعمت و آسایش در آن سوی ستون هرکول تعریف میکردند که بیشتر به افسانهپردازی شباهت داشت تا واقعیت! ولی افلاطون با جمعآوری اطلاعات و مشاهدات دریانوردها اعتقاد یافته بود که در آن سوی تمدن حوزه مدیترانه تمدن دیگری در جزیرهای میان آبهای خروشان اقیانوس وجود دارد که همان آتلانتیس است. به گمان دانشمندان انچه افلاطون نشانی داده میتواند تمدنی باشد متعلق به دوران پارینه سنگی واقع در منطقهای که در آن یخبندان وجود نداشتهاست. جستجوی دانشمندان و کنجکاوی آنها برای دستیابی به سرچشمه تاریخی آتلانتیس تا امروز ادامه داشتهاست. انسان با تکیه بر علم واطلاعات خود میخواهد سرانجام دریابد که «آتلانتیس مدفون شده» به طور دقیق در چه نقطهای قرار داشته و کجا میتواند بوده باشد. آیا آتلانتیس قارهایست تقسیم شده؟ آیا اقلیمی است غروب کرده در مثلث برمودا؟ با توجه به نشانههایی که افلاطون در رسالههای خود به دست داده است چنین گمان میکنند که جزایر «آزور» باید از بقایای قاره گمشده آتلانتیس باشد. این جزایر همچون حلقهای به همدیگر در اقیانوس اطلس قرار دارند و بر اساس شواهد و مدارک موجود در حدود ۲۲۰۰ سال پیش از میلاد با شرارههای بر کشیده از قله یک آتشفشان سهمگین و زلزله پس از آن تکه پاره شدهاند. اوتوهنریخ موک که مهندس اتریشی بود و علاقه وافری به تاریخ و جغرافیا داشت کتابی تحت عنوان «راز آتلانتیس» نوشت که شهرتی جهانی یافت و بار دیگر آتلانتیس را بر سر زبانها انداخت. انتشار این کتاب در سال ۱۹۷۶ بود و به اعتقاد نویسنده آن جزیره آتلانتیس نه فقط وجود داشته و دستخوش یک بلای سهمگین طبیعی شده بلکه بازماندگان فاجعه آتلانتیس به سواحل آمریکای جنوبی و شمالی و آفریقا و اروپا افتاده و به هر سرزمینی که رسیدهاند دانش خود را از شهرسازی و معماری به کار بستهاند تا بناهای عظیم و معبدهای با شکوه و قصرهای بزرگ مانند آنچه که خود در آتلانتیس داشتند بسازند. بناهایی همچون اهرام مصر و معبدهای مایا وازتک و... بر اساس فرضیههایی که موک ارایه میدهد بسیاری از تمدنهای دوره باستان از دسته دوم بوده و همگی زاییده یک تمدن مادر به نام آتلانتیس هستند! زیرا این غیر ممکن است که به طور تصادفی تمدنهای مشابهی در دورترین نقاط گیتی به وجود آید و بخصوص معبدهایی به شکل هرم در هزاران کیلومتر دور از هم (بین النهرین و حاشیه رود نیل و سواحل قاره آمریکا و...) ساخته شود. موک حتی معتقد بود که بازی «پلوتا» که در میان اهالی باسک (اسپانیا) رواج دارد همان بازی رایج در تمدنهای مایا و آزتک است و ریشه در فرهنگ سرخپوستان آمریکای جنوبی دارد. به گفته موک: زلزله و طوفان هولناکی که ۱۲ هزار سال قبل از میلاد در اقیانوس اطلس روی داد نه تنها تمدن درخشان آتلانتیس را از میان برد بلکه دامنه امواج خروشان آن همه خشکیهای زمین را در بر گرفت و چنان کرد که در کتابهای آسمانی «توفان بزرگ» نام گرفت و ۴۰۰۰ سال از آن طوفان سپری شد تا یک بار دیگر تمدنهای انسانی در اینجا وانجای جهان جوانه بزنند. فرضیههای موک را دانشمندان علم زمینشناسی چنین توجیه میکنند که زلزلههای شدیدی که در کف اقیانوسها رخ میدهد میتوانند چنان لرزش و هیجان شدیدی در آبهای اقیانوس به وجود اورند که موجهای بسیار عظیم به پا شود و همه چیز را در ساحل به کام خود بکشد. در تابستان سال ۱۹۲۰ زلزلهای در منطقه شمال فرانسه (نرماندی) رخ داد که گرچه بیش از چند ثانیه طول نکشید اما تکانهای آن به اقیانوس اطلس و جزایر آزور کشیده شد و شهر ساحلی تاپال را ویران کرد. بنابراین طوفانهای عظیم دریایی همچنان که شهرها و تمدنها را به کام خود میکشند میتوانند آنچه را که بلعیدهاند بار دیگر از کف اقیانوسها بالا بیاورند و در آن صورت است که ما شاهد پیدا شدن ستو نهای عظیم سنگی و دروازهای بزرگ و گنجها و... خواهیم بود. آیا ممکن است روزی آتلانتیس دوباره از زیر آب خارج شود و بر اثر انقلابهای دریایی بقایای تمدن درخشان آتلانتیس بر روی آن بیاید تا بتوانیم شهرها و معبدها و قصرها را مشاهده کنیم؟ افسانه آتلانتیس شاید روزی با کشف بنای تاریخی به زمان ما پیوند بخورد و رویای دیر پای انسان سرانجام به واقعیت برسد. شاید هم آتلانتیس آرمانشهری آست ساخته وپرداخته خیال. به هر روی اگر آتلانتیس بهشت گمشده است یا جهنم مدفون شده در اعماق اقیانوسها تا به امروز فکر آدمی را به خود مشغول داشته و فرهنگ ومشخصات آن سینهبهسینه پیش آمده و هنوز وهمچنان با انسان سخن میگوید. ولی از جذاب ترین و معروف ترین افسانهها و رموز کره خاکی وجود تمدنی با تکنولوژی فوق بشری است که حدود ۱۱۰۰۰ سال پیش در جزیرهای بزرگ به نام آتلانتیس زندگی میکردند از آتلانتیس بارها در کتب تاریخ باستان نام برده شده اما کسی که اندیشه وجود آتلانتیس را در طی سالهای متمادی از گزند فراموشی حفظ کرد فیلسوف نامی یونانی افلاطون (۳۴۷ سال پیش از میلاد) شاگرد تیزهوش سقراط بود وی تحقیقات زیادی در رابطه با آتلانتیس انجام داد و موفق به ایجاد نقشه مدوری از محل تقریبی آتلانتیس شد وی همیشه بر این اعتقاد استوار بود که شهر افسانهای آتلانتیس به راستی روزی وجود داشتهاست. افلاطون در تحقیقان خود از منابع مختلفی از جمله منابع دریانوردی باستان و داستانهای افرادی که آتلانتیس را مشاهده کرده بودند استفاده کرد البته تحقیقات افلاطون هیچ گاه مورد اعتماد قرار نگرفت تا روزی که یک دریانورد هلندی از روی نقشههای افلاطون موفق به کشف ویرانههای شهری در زیر اقیانوس شد.
آبهای حاصل از ذوب شدن یخهای آخرین یخبندان اسکاندیناوی در نیمه کره شمالی زمین باعث ایجاد دریاچه عظیم آنسیلوس در بستر دریای بالتیک گردید. آوار ناگهانی آبهای عظیم این دریاچه در بین سالهای 8000تا 5000پیش از میلاد سونامی عظیمی در محل کشور دانمارک و جنوب سوئد و نروژ ایجاد کرد. مناطق گسترده مرتفعی را شسته و مناطق نسبتاً گود دیگر را در آنجا به طور دائم به زیر آبهای خود برد. احادیث این واقعه بعداً در تاریخ اساطیری به صورت غرق آب آتلانتیک یونانیان و مصریان بر جای ماند. جای تعجب است که جویندگان محل آتلانتیک از این امر مهم زمین شناسی و تاریخی غافل مانده اند. در اینجا بررسیهای این جویندگان به هدف نرسیده را -که حاوی اخبار پیشینیان هم هست- بدون کم و کسر از وبلاگ مجردات نقل می کنیم:
اولین گزارش از آتلانتیس در تاریخ
نخستین فرد ساکن این جزیره، اونور، با لئوکیپه ازدواج کرد و صاحب یک دختر به نام کلیتو شدند. خدای حامی جزیره، پوسیدون عاشق کلیتو شد و کلیتو از او پنج جفت پس دوقلو به دنیا آورد. پوسیدون جزیره را بین پسرها قسمت کرد و پسربزرگتر اطلس را پادشاه جزیره کرد. از این جزیره در نوشتههای افلاطون یاد شدهاست.
حدود ۳۵۰ سال قبل از میلاد افلاطون در رسالهای تیمائوس چنین نوشت : «۱۲ هزار سال پیش از این جزیرهای بودهاست بزرگ با تمدنی ستایش انگیز موسوم به آتلانتیس که...» به این ترتیب نام قاره آتلانتیس برای نخستین بار بر قلم افلاطون جاری شد و به زودی بر سر زبانها افتاد. وی در رساله دیگری به نام کورتیاس شرح بیشتری از قاره آتلانتیس و تمدن آن نوشت «آتلانتها افزون بر۲۰ میلیون نفر بودند که در جزیرهای خوش آب وهوا به وسعت ۱۵۴ هزار مایل مربع زندگی میکردند در جنگلهای انبوه آتلانتیس انواع جانوران بزرگ وکوچک میزیستند و شهرهای آباد آن با ساختمانهای عظیم با شکل هرم درخشش نور بود و مرمر...»
مطابق گزارش افلاطون «... بر این سرزمین اطلس حکومت میراند که مردم او را ستون آسمان میدانستند و در مرکز جزیره در بزرگداشت اطلس معبدی با شکوه ساخته بودند که دیوارهای عظیم داشت و درهای آن تزیین یافته بود از سنگها و فلزات قیمتی در زیر تابش نور خورشید همچون الماس میدرخشید.» افلاطون ادامه میدهد :«مقدسترین حیوان در نزد مردمان آتلانتیس گاو نر بود که مظهر قدرت بیشمار میرفت و به عنوان برترین هدیه به پیشگاه اطلس با مراسمی شکوهمند در برابر معبد بزرگ قربانی میشد تا فوران خون سنگهای مرمر را رنگآمیزی کند.» به نوشته افلاطون: «در قاره آتلانتیس شهرها به شکلی هندسی و زیبا ساخته شده بودند و کانالهای آب که همچون رگها در بدن به هر سو امتداد داشتند مزرعهها و باغها را سیراب میکردند. اساس فرهنگ و تمدن این مردمان سعادتمند همانا برادری و صفات عالی انسانی بود. اما چون قدرت ایشان روز افزون شد به تدریج شروع به دست درازی به دیگر سرزمینها کردند افلاطون میگوید: روح احساس و کمک در آنها دیگر از بین رفته بود آنها اعتقاد و ایمان خود را از دست داده بودند آنها با سپاهیانی بیشمار قصد فتح آتن و سرزمینهای شرق را داشتند. اما زئوس طوفانی بر آنها نازل کرد. مجازاتی که به هیچ وجه قابل تصور نبود. افلاطون در این باره نوشت «طوفان سبب زمینلرزه و سیلهای بزرگی شد که به مدت یک شبانه روز به شدت ادامه داشت وقتی دریا جزیره آتلانتیس را به زیر خود فرو برد و ناپدید گشت.» افلاطون تردید داشت که هرگز نشانهای از این سرزمین گمشده به دست آید. او نوشت «اقیانوس در آن نقطه به مکانی غیرقابل عبور و جستجو تبدیل شده است». به این ترتیب و به روایت افلاطون تمدن آتلانتیس در آغاز شکوفایی نابود میشود و سه نیروی سهمگین طبیعت یعنی: آتشفشان و زلزله و طوفان با چنان شدت و خشونتی بر پیکر آتلانتیس میتازد که تصور آن نیز لرزه بر پیکر آدمی میاندازد. این واقعه در سال ۳۵۰۰ قبل از میلاد روی میدهد. جزیره آتلانتیس به لرزه در میآید؛ زمین از هر سو شکاف بر میدارد و تکهتکه میشود. از قلههای کوه آتش فوران میکند و تکههای مذاب همچون باران مرگ بناها را هدف قرار میدهد. سپس خاکستری داغ همه فضا را تیره و تار میکند و بر سراسر جزیره فرو میبارد تا... سرانجام چنان کند که آتلانتیس در زیر پردهای سنگین مدفون شود وبه افسانهها بپیوندد. چون افلاطون در گذشت؛ آتلانتیس هم از یادها رفت و دیگر کسی سراغ آن جزیره اسرارامیز را نگرفت جز آنکه نامش برای دریای آتلانتیک (واقع در میان سه قاره آفریقا اروپا وآمریکا) باقی ماند. اما جستجوگران و دوستداران تاریخ و گذشته زمین با مطاله رسالههای افلاطون در اندیشه جزیرهای فرو میرفتند که در آن مردمی لایق و هوشمند زندگی میکردند و همواره پرسش این بود که آتلانتیس در چه نقطهای قرار داشته و علت واقعی نابودی آن چه بودهاست؟ آیا چنین تمدنی واقعیت داشته یا افلاطون از رویاهای خود سخن گفته است؟ این تردیدها از آنجا قوت میگرفت که آتلانتیس در زبان مصریان باستان به معنی «جزیره بینام» است و یونانیان باستان نیز علاقه وافری به سرزمینهای اساطیری و داستانهای مربوط به اسطورهها والههها داشتهاند. بنابراین رساله افلاطون میبایستی درباره یک آرمانشهر در جزیرهای موهوم میان دریای اساطیری باشد. یک فرض دیگر این بود که افلاطون از تمدنی سخن به میان آورده که نشانهها و چگونگی آن را از زبان دریا نوردان شنیده و خودش چیزهای زیادی به آن افزودهاست. یونانیهای دوره باستان بر این باور بودند که انتهای دنیا صخره عظیمی است در جایی که «ستون هرکول» قرار دارد! و این ستون همان تخته سنگهای بس بزرگی است که در دو سوی تنگهای بین دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس (تنگه جبلالطارق) واقع است. دریانوردان کشورهای حوزه مدیترانه هرگز جرات نمیکردند از این تنگه بگذرند و خود را به دریاهای آزاد و اقیانوسها برسانند؛ اما گاه پیش میآمد که کشتیهای کوچک به دست امواج خروشان به اقیانوس اطلس کشیده میشدند و از دهانه تنگه میگذشتند. در این صورت دریانوردهایی که میتوانستند خود را نجات دهند و دوباره به وطن بازگردند حکایتهای شگفتآوری از سرزمینهای سرشار از نعمت و آسایش در آن سوی ستون هرکول تعریف میکردند که بیشتر به افسانهپردازی شباهت داشت تا واقعیت! ولی افلاطون با جمعآوری اطلاعات و مشاهدات دریانوردها اعتقاد یافته بود که در آن سوی تمدن حوزه مدیترانه تمدن دیگری در جزیرهای میان آبهای خروشان اقیانوس وجود دارد که همان آتلانتیس است. به گمان دانشمندان انچه افلاطون نشانی داده میتواند تمدنی باشد متعلق به دوران پارینه سنگی واقع در منطقهای که در آن یخبندان وجود نداشتهاست. جستجوی دانشمندان و کنجکاوی آنها برای دستیابی به سرچشمه تاریخی آتلانتیس تا امروز ادامه داشتهاست. انسان با تکیه بر علم واطلاعات خود میخواهد سرانجام دریابد که «آتلانتیس مدفون شده» به طور دقیق در چه نقطهای قرار داشته و کجا میتواند بوده باشد. آیا آتلانتیس قارهایست تقسیم شده؟ آیا اقلیمی است غروب کرده در مثلث برمودا؟ با توجه به نشانههایی که افلاطون در رسالههای خود به دست داده است چنین گمان میکنند که جزایر «آزور» باید از بقایای قاره گمشده آتلانتیس باشد. این جزایر همچون حلقهای به همدیگر در اقیانوس اطلس قرار دارند و بر اساس شواهد و مدارک موجود در حدود ۲۲۰۰ سال پیش از میلاد با شرارههای بر کشیده از قله یک آتشفشان سهمگین و زلزله پس از آن تکه پاره شدهاند. اوتوهنریخ موک که مهندس اتریشی بود و علاقه وافری به تاریخ و جغرافیا داشت کتابی تحت عنوان «راز آتلانتیس» نوشت که شهرتی جهانی یافت و بار دیگر آتلانتیس را بر سر زبانها انداخت. انتشار این کتاب در سال ۱۹۷۶ بود و به اعتقاد نویسنده آن جزیره آتلانتیس نه فقط وجود داشته و دستخوش یک بلای سهمگین طبیعی شده بلکه بازماندگان فاجعه آتلانتیس به سواحل آمریکای جنوبی و شمالی و آفریقا و اروپا افتاده و به هر سرزمینی که رسیدهاند دانش خود را از شهرسازی و معماری به کار بستهاند تا بناهای عظیم و معبدهای با شکوه و قصرهای بزرگ مانند آنچه که خود در آتلانتیس داشتند بسازند. بناهایی همچون اهرام مصر و معبدهای مایا وازتک و... بر اساس فرضیههایی که موک ارایه میدهد بسیاری از تمدنهای دوره باستان از دسته دوم بوده و همگی زاییده یک تمدن مادر به نام آتلانتیس هستند! زیرا این غیر ممکن است که به طور تصادفی تمدنهای مشابهی در دورترین نقاط گیتی به وجود آید و بخصوص معبدهایی به شکل هرم در هزاران کیلومتر دور از هم (بین النهرین و حاشیه رود نیل و سواحل قاره آمریکا و...) ساخته شود. موک حتی معتقد بود که بازی «پلوتا» که در میان اهالی باسک (اسپانیا) رواج دارد همان بازی رایج در تمدنهای مایا و آزتک است و ریشه در فرهنگ سرخپوستان آمریکای جنوبی دارد. به گفته موک: زلزله و طوفان هولناکی که ۱۲ هزار سال قبل از میلاد در اقیانوس اطلس روی داد نه تنها تمدن درخشان آتلانتیس را از میان برد بلکه دامنه امواج خروشان آن همه خشکیهای زمین را در بر گرفت و چنان کرد که در کتابهای آسمانی «توفان بزرگ» نام گرفت و ۴۰۰۰ سال از آن طوفان سپری شد تا یک بار دیگر تمدنهای انسانی در اینجا وانجای جهان جوانه بزنند. فرضیههای موک را دانشمندان علم زمینشناسی چنین توجیه میکنند که زلزلههای شدیدی که در کف اقیانوسها رخ میدهد میتوانند چنان لرزش و هیجان شدیدی در آبهای اقیانوس به وجود اورند که موجهای بسیار عظیم به پا شود و همه چیز را در ساحل به کام خود بکشد. در تابستان سال ۱۹۲۰ زلزلهای در منطقه شمال فرانسه (نرماندی) رخ داد که گرچه بیش از چند ثانیه طول نکشید اما تکانهای آن به اقیانوس اطلس و جزایر آزور کشیده شد و شهر ساحلی تاپال را ویران کرد. بنابراین طوفانهای عظیم دریایی همچنان که شهرها و تمدنها را به کام خود میکشند میتوانند آنچه را که بلعیدهاند بار دیگر از کف اقیانوسها بالا بیاورند و در آن صورت است که ما شاهد پیدا شدن ستو نهای عظیم سنگی و دروازهای بزرگ و گنجها و... خواهیم بود. آیا ممکن است روزی آتلانتیس دوباره از زیر آب خارج شود و بر اثر انقلابهای دریایی بقایای تمدن درخشان آتلانتیس بر روی آن بیاید تا بتوانیم شهرها و معبدها و قصرها را مشاهده کنیم؟ افسانه آتلانتیس شاید روزی با کشف بنای تاریخی به زمان ما پیوند بخورد و رویای دیر پای انسان سرانجام به واقعیت برسد. شاید هم آتلانتیس آرمانشهری آست ساخته وپرداخته خیال. به هر روی اگر آتلانتیس بهشت گمشده است یا جهنم مدفون شده در اعماق اقیانوسها تا به امروز فکر آدمی را به خود مشغول داشته و فرهنگ ومشخصات آن سینهبهسینه پیش آمده و هنوز وهمچنان با انسان سخن میگوید. ولی از جذاب ترین و معروف ترین افسانهها و رموز کره خاکی وجود تمدنی با تکنولوژی فوق بشری است که حدود ۱۱۰۰۰ سال پیش در جزیرهای بزرگ به نام آتلانتیس زندگی میکردند از آتلانتیس بارها در کتب تاریخ باستان نام برده شده اما کسی که اندیشه وجود آتلانتیس را در طی سالهای متمادی از گزند فراموشی حفظ کرد فیلسوف نامی یونانی افلاطون (۳۴۷ سال پیش از میلاد) شاگرد تیزهوش سقراط بود وی تحقیقات زیادی در رابطه با آتلانتیس انجام داد و موفق به ایجاد نقشه مدوری از محل تقریبی آتلانتیس شد وی همیشه بر این اعتقاد استوار بود که شهر افسانهای آتلانتیس به راستی روزی وجود داشتهاست. افلاطون در تحقیقان خود از منابع مختلفی از جمله منابع دریانوردی باستان و داستانهای افرادی که آتلانتیس را مشاهده کرده بودند استفاده کرد البته تحقیقات افلاطون هیچ گاه مورد اعتماد قرار نگرفت تا روزی که یک دریانورد هلندی از روی نقشههای افلاطون موفق به کشف ویرانههای شهری در زیر اقیانوس شد.
یکشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۹۰
معنی و مکان آریاویج
از آنجاییکه شهرستان مراغه یا همان رغه زرتشتی در عهد باستان گثن (گزنا، علفزار) و افراهروذ (فراخ رستنی) و اقلیم رحاب (سرزمین علفزارها) و رغه (راغ و دشت) و مراغه (مرغزار) خوانده میشده است و آریاویج نیز نامی بر همانجا بوده است؛ لذا آریا ویج به معنی علفزار حیوان نجیب یعنی علفزار اسبان است. می دانیم شهرستان مراغه در قدیم تا زمان انقلاب مرتع اسبان ارتش به شمار می رفت. بنابر این کلمه ویج (بیج آذری، از ریشه وجین فارسی) به معنی علف و علف هرز (غذای دامها) است و از آریا حیوان نجیب یعنی اسب منظور بوده است.
شنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۹۰
اصلاحیه ای ریشه ای در معرفی زرتشت در ویکیپدیا
برای سادگی موضوع متون ویکیپدیای فارسی را بند بند آورده و نقد و بررسی خود را در پای آنها اضافه می نمائیم:
"زرتشت (از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد)
ریشه و معنای نام
نوشتار اصلی: ریشه و معنای نام زرتشت
نام زرتشت مرکب است. از «زَرَت» که ممکن است معنی زرد و زرین یا پیر داشته باشد و «اشترا» که برخی آن را شتر و برخی معنی آن را آسترا به معنی ستاره در نظر گرفتهاند. دارندهٔ شتر زرد، دارندهٔ شتر پیر، دارندهٔ شتر با جرأت، درخشان و زرد مثل طلا، پسر ستاره،، ستارهٔ درخشان و روشنایی زرین معانی گوناگونی است که تا بهحال محققان برای نام زرتشت ذکر کردهاند.[۱]"
نقد و بررسی: نام زرتشت مرکب است از زر (زرین) و ائشت (خشت، کالبد) یعنی این نام در اصل به معنی دارنده تن و کالبد زرین است. چون القاب زریادر منقول از خارس میتیلنی و زئیری وئیری (زریر) در اوستا هم که متعلق به وی می باشند به ترتیب به معنی دارای تن زرین و دارای موی زرین هستند.
"زمان زندگانی زرتشت
نوشتار اصلی: زمان ظهور زرتشت
زمان ظهور زرتشت، با همهٔ پژوهشهای دانشمندان قدیم و جدید، هنوز هم در پردهٔ ابهام است. دربارهٔ زمان زندگانی زرتشت آنقدر تحقیق و بحث و گفتوگو شدهاست که حتی اشاره به رئوس آن مطالب، کتاب بزرگی را فراهم میکند.[۲]
• اودوکسوس کنیدوسی که هم زمان با افلاطون بودهاست، زمان ظهور زرتشت را ۶۰۰۰ سال قبل از افلاطون میداند.[۳]
• جامعهٔ زرتشتیان ایران زادروز زرتشت را ۶ فروردین و در سال ۱۷۶۸ پیش از میلاد [۴] و تاریخ درگذشت او ۵ دی ۱۶۹۱ پیش از میلاد [۵] تعیین کردهاست.
• بیشتر پژوهشگران طرفدار تاریخ سنتی، از شباهت اسمی استفاده کرده، گشتاسپ پدر داریوش هخامنشی را با کی گشتاسپ شاه کیانی یکی دانستهاند، در نتیجه، زمان زرتشت را سال ۵۰۰ پیش از میلاد در نظر گرفتهاند.[۶]
• امروزه بیشتر دانشمندان بر آنند که زردشت بین ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ سال پیش از میلاد میزیستهاست.[۷]"
نقد و بررسی: ابوریحان بیرونی که ظهور زرتشت را حدود 570 پیش از میلاد می داند؛ تاریخ تولد او را حدود سال 600 پیش از میلاد نشان میدهد بیش از هر کسی دیگر نظر درست داده است. چه سپیتمه داماد و ولیعهد آستیاگ حدود یک دهه پیش از این تاریخ با آمی تیدا دختر آستیاگ ازدواج کرده بود. این ازدواج به سبب خدمتی بود که وی در ازای دستگیری مادیای اسکیتی (افراسیاب) در کنار دریاچهً اورمیه به عمل آورده بود. کتسیاس و خارس میتیلنی نامهای برادر بزرگتر زرتشت را مگابرن و ویشتاسپ و نامهای خود زرتشت را به صورت سپیتاک و زریادر آورده اند.
"خاستگاه زرتشت
نوشتار اصلی: خاستگاه زرتشت
خاستگاه زرتشت با آنکه در مورد محل تولد زرتشت تاکنون تحقیق گستردهای صورت گرفته ولی هنوز نتیجهٔ قطعی به دست نیامدهاست. [۸] از گاتها که تنها مآخذ اساسی راجع به زندگی زرتشت است، هیچگونه اطلاع روشنی، خواه در باب مولد و خواه دربارهٔ محل دعوت و منطقهٔ عمل او، به دست نمیآید.[۹] در چندین قسمت از یشتها در اوستا محل فعالیت دینی زرتشت ایرانویج ذکر شدهاست.[۱۰]
در منابع پهلوی و به دنبال آنها در کتابهای عربی و فارسی ایرانویج را با آذربایجان یکی شمردهاند. دانشمندان انتساب زردشت را به آذربایجان، به دلایل فراوان مردود میدانند که مهمترین آنها دلایل زبانی است. زبان اوستایی یعنی زبان کتاب اوستا زبانی است متعلق به شرق ایران و در این کتاب هیچ نشانی از واژههایی که اصل مادی یا فارسی باستان داشته باشد، دیده نمیشود. امروزه بیشتر دانشمندان ایرانشناس ایرانویج را خوارزم به شمار آورده و زادگاه زردشت را آنجا دانستهاند.[۱۱]"
نقد و بررسی: بنا به نص صریح اوستا و کتب پهلوی زرتشت در ایرانویج (شهرستان مراغه) در آذربایجان متولد شد. احتمال این نیزمی رود که وی در شوشی قراباغ متولد شده باشد چه آنجا همان دژ ورجمکرد اوستا و کتب پهلوی است و مقر دیگر سپیتمه جمشید بوده است. مراغه را رغهً زرتشتی، برزه، هروم و گزنا هم می نامیده اند. از اینجاست رود دائیتی اوستا رود زادگاهی زرتشت از سویی رود ارس و از سوی دیگر رود موردی چای شهرستان مراغه و شاخه مغانجیق آن(دارجه کتب پهلوی) نشان داده شده است.
"تبار و خانواده زرتشت
مادر او دوغدو دختر فراهیمرَوا و پدر وی پوروش اسپ نام داشتند.[۱۲][۱۳][۱۴][۱۵] نام خانوادگی زرتشت اسپنتمان بود.[۱۶] حاصل ازدواج پوروش اسپ و دوغدو پنج پسر بود که زرتشت سومین آنهاست.[۱۷]
زرتشت سه بار ازدواج کرده بود. نام زن نخست و دوم او ذکر نشدهاست، زن سوم او هووی نام داشته، هووی از خاندان هووگوه و بنابر روایات سنتی دختر فرشوشتر، وزیر کی گشتاسپ شاه کیانی بودهاست.
زن نخست او پسری به نام ایست واستر و سه دختر به نامهای فرینی و ثریتی و پوروچیستا داشت.[۱۸] زرتشت در گاتاها از ازدواج دختر سوم خود یاد میکند و روایات بعدی، شوهر او را جاماسب مینامد. از همسر دوم زرتشت، دو پسر به نامهای اورْوْتَتْنَرَه و هْوَرْچیثْزَه به دنیا آمده،[۱۹] و ظاهراً از زن سوم فرزندی نداشتهاست.[۲۰]
نخستین کسی که به زرتشت ایمان آورد، میدیو ماه بود، که فروردین یشت[۲۱] از او نام میبرد. وی در روایات سنتی، پسرعموی زرتشت به شمار آمدهاست.[۲۲] [۲۳]"
نقد و بررسی: دوغدو ([شاه]دخت) همان آمی تیدا و فراهیم روا (ثروتمند) همان آستیاگ (اژدیاک، یعنی ثروتمند) است. پوروش اسپ (دانده جایگاه اسبان فراوان) از سویی همان اروپاست (صاحب آغلهای گسترده) برادر گائوماته زرتشت است و از سوی دیگر یاد آور پدر ایشان یعنی سپیتمه جمشید که ملقب به هئورمه یعنی دارنده رمه های خوب و اوروت اسپ یعنی دارنده اسبان تندرو بوده است. در شاهنامه اوروت اسپ به صورت لهراسب یاد شده است که جز لهر آن به معنی جایگاه شراب معنی لفظی سرزمین ماد است. گائوماته یعنی دانای سرودهای دینی لقب سپیتاک زرتشت بوده است. بنا به خبر گزنفون کورش (فرشوشتر=شهریار جدید) توسط سردارش آراسپ (ارجاسپ) سپیتمه (آبرادات)را مقتول ساخت. و بنا به خبر کتسیاس کورش بعد از آن آمی تیدا را به دربار برد و پسرانش مگابرن ویشتاسپ (اروپاست) و سپیتاک زرتشت را از والیگری ولایات جنوب قفقاز و ماد سفلی بر داشته و به حکومت گرگان و دربیکان بلخ بر گماشت. سپیتاک زرتشت یا همان گائوماته بردیه به مقام دامادی کورش و ازدواج با آتوسا نائل شد.
"زندگی زرتشت
گرچه در اوستای موجود جای جای اشارههای پراکندهای به نام و خانواده و برخی حوادث زندگی زرتشت میشود ولی زندگینامهٔ او به طور منظم و پیوسته عرضه نمیگردد. شواهد موجود نشان میدهد که شرح زندگی زرتشت در سه نَسک (بخش) از ۲۱ نَسک اوستا به نامهای سپند، چهرداد و وشتاسپ ساست آمده بودهاست. اصل متن اوستایی و ترجمهٔ پهلوی این بخشها در دست نیست اما خلاصهٔ مطالب آنها در کتاب هشتم دینکرد نقل شدهاست.[۲۴]
آگاهیهای تاریخی و واقعی دربارهٔ زندگی زرتشت بسیار اندک است. آنچه در اوستا و در منابع پهلوی و فارسی آمدهاست، بیشتر جنبهٔ اساطیری دارد، گرچه در این مطالب نیز حقایقی میتوان یافت. آنچه به یقین در مورد زندگی زرتشت از متون اوستایی بر میآید اینست زرتشت از کودکی تعلیمات روحانی دیدهاست زیرا در گاتها (یسن ۳۳، بند ۱) خود را زوتَر نامیدهاست و آن اصطلاحی است که در مورد دین مردی که دارای شرایط کامل روحانیت است، به کار میرود. در گات ها (یسن ۴۳) اشاره به دریافت وحی از او از سوی اهورامزدا شدهاست. زرتشت در تبلیغ دین خود با دشواریهایی روبرو بودهاست. در سرودهای خویش (یسن ۴۶، بند ۲) از فقر و کمی تعداد حامیانش میگوید و از بدکاری پیشگویان و روحانیان هم وطن خود کویها و کرپنها، گله و شکایت دارد و از بعضی دشمنان خود مانند بندوه و گرهمه (یسن ۴۹، بند ۱ و ۲) نام میبرد. سرانجام بر آن میشود که از زادگاه خود دور شود و به سرزمین مجاور برود که فرمانروای آن کی گشتاسپ است. زرتشت در این سرزمین سرانجام با موفقیت روبرو میگردد. با گِرَوِش کی گشتاسپ به دین زرتشت، مخالفتهای حکمرانان همجوار برانگیخته میشود. نام برخی از فرمانروایان مخالف زرتشت در آبانیشت (یشت ۵، بند ۱۰۹) آمدهاست که از میان آنان ارجاسب تورانی از همه نامورتر است. برحسب سنت زرتشت در سن ۷۷ سالگی کشته شد و قاتل او برادریش(تور براتریش) نام دارد. [۲۵]"
نقد و بررسی: سپیتاک زرتشت یا همان گائوماته بردیه از سوی برادر خوانده اش وه یزداته بردیه (پسر کوچک کورش) از مرکز بلخ بر امور هندوستان نظارت میکرد. وی در آنجا تحت نام گوتمه (گائو تمه= حافظ سرودهای دینی) معروف بود و در نزد هندوان محبوبیت بی نظیری یافت و چندین مکتب دینی به نام وی تأسیس شد که معروفترین شان آیین بودایی گری گوتمه بودا و آیین جاین گوتمه مهاویرا است. می دانیم که اسباب و مجسمه های بودا در بلخ و بامیان حفظ میشد. در هنگام لکشرکشی کمبوجیه وی به عنوان نائب السلطنه امور امپراطوری هخامنشی را به دست گرفت. چون شایعه مرگ کمبوجیه در مصر به وی رسید بعد از ملاقات با وه یزداته بردیه حکومت خود را بر امپراطوری هخامنشی رسمی اعلام نمود. در پی آمد آن در کودتای داریوش علیه اولاد و احفاد کورش به قتل رسید.همانطور که هرتسفلد در یافته است در شاهنامه واقعه قتل گائوماته در اسطوره اسفندیار (سپنداته)بازگویی شده است ولی قاتل (داریوش)و مقتول (گائوماته زرتشت) تحت عنوان اسفندیار یکی شده اند.
"زرتشت (از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد)
ریشه و معنای نام
نوشتار اصلی: ریشه و معنای نام زرتشت
نام زرتشت مرکب است. از «زَرَت» که ممکن است معنی زرد و زرین یا پیر داشته باشد و «اشترا» که برخی آن را شتر و برخی معنی آن را آسترا به معنی ستاره در نظر گرفتهاند. دارندهٔ شتر زرد، دارندهٔ شتر پیر، دارندهٔ شتر با جرأت، درخشان و زرد مثل طلا، پسر ستاره،، ستارهٔ درخشان و روشنایی زرین معانی گوناگونی است که تا بهحال محققان برای نام زرتشت ذکر کردهاند.[۱]"
نقد و بررسی: نام زرتشت مرکب است از زر (زرین) و ائشت (خشت، کالبد) یعنی این نام در اصل به معنی دارنده تن و کالبد زرین است. چون القاب زریادر منقول از خارس میتیلنی و زئیری وئیری (زریر) در اوستا هم که متعلق به وی می باشند به ترتیب به معنی دارای تن زرین و دارای موی زرین هستند.
"زمان زندگانی زرتشت
نوشتار اصلی: زمان ظهور زرتشت
زمان ظهور زرتشت، با همهٔ پژوهشهای دانشمندان قدیم و جدید، هنوز هم در پردهٔ ابهام است. دربارهٔ زمان زندگانی زرتشت آنقدر تحقیق و بحث و گفتوگو شدهاست که حتی اشاره به رئوس آن مطالب، کتاب بزرگی را فراهم میکند.[۲]
• اودوکسوس کنیدوسی که هم زمان با افلاطون بودهاست، زمان ظهور زرتشت را ۶۰۰۰ سال قبل از افلاطون میداند.[۳]
• جامعهٔ زرتشتیان ایران زادروز زرتشت را ۶ فروردین و در سال ۱۷۶۸ پیش از میلاد [۴] و تاریخ درگذشت او ۵ دی ۱۶۹۱ پیش از میلاد [۵] تعیین کردهاست.
• بیشتر پژوهشگران طرفدار تاریخ سنتی، از شباهت اسمی استفاده کرده، گشتاسپ پدر داریوش هخامنشی را با کی گشتاسپ شاه کیانی یکی دانستهاند، در نتیجه، زمان زرتشت را سال ۵۰۰ پیش از میلاد در نظر گرفتهاند.[۶]
• امروزه بیشتر دانشمندان بر آنند که زردشت بین ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ سال پیش از میلاد میزیستهاست.[۷]"
نقد و بررسی: ابوریحان بیرونی که ظهور زرتشت را حدود 570 پیش از میلاد می داند؛ تاریخ تولد او را حدود سال 600 پیش از میلاد نشان میدهد بیش از هر کسی دیگر نظر درست داده است. چه سپیتمه داماد و ولیعهد آستیاگ حدود یک دهه پیش از این تاریخ با آمی تیدا دختر آستیاگ ازدواج کرده بود. این ازدواج به سبب خدمتی بود که وی در ازای دستگیری مادیای اسکیتی (افراسیاب) در کنار دریاچهً اورمیه به عمل آورده بود. کتسیاس و خارس میتیلنی نامهای برادر بزرگتر زرتشت را مگابرن و ویشتاسپ و نامهای خود زرتشت را به صورت سپیتاک و زریادر آورده اند.
"خاستگاه زرتشت
نوشتار اصلی: خاستگاه زرتشت
خاستگاه زرتشت با آنکه در مورد محل تولد زرتشت تاکنون تحقیق گستردهای صورت گرفته ولی هنوز نتیجهٔ قطعی به دست نیامدهاست. [۸] از گاتها که تنها مآخذ اساسی راجع به زندگی زرتشت است، هیچگونه اطلاع روشنی، خواه در باب مولد و خواه دربارهٔ محل دعوت و منطقهٔ عمل او، به دست نمیآید.[۹] در چندین قسمت از یشتها در اوستا محل فعالیت دینی زرتشت ایرانویج ذکر شدهاست.[۱۰]
در منابع پهلوی و به دنبال آنها در کتابهای عربی و فارسی ایرانویج را با آذربایجان یکی شمردهاند. دانشمندان انتساب زردشت را به آذربایجان، به دلایل فراوان مردود میدانند که مهمترین آنها دلایل زبانی است. زبان اوستایی یعنی زبان کتاب اوستا زبانی است متعلق به شرق ایران و در این کتاب هیچ نشانی از واژههایی که اصل مادی یا فارسی باستان داشته باشد، دیده نمیشود. امروزه بیشتر دانشمندان ایرانشناس ایرانویج را خوارزم به شمار آورده و زادگاه زردشت را آنجا دانستهاند.[۱۱]"
نقد و بررسی: بنا به نص صریح اوستا و کتب پهلوی زرتشت در ایرانویج (شهرستان مراغه) در آذربایجان متولد شد. احتمال این نیزمی رود که وی در شوشی قراباغ متولد شده باشد چه آنجا همان دژ ورجمکرد اوستا و کتب پهلوی است و مقر دیگر سپیتمه جمشید بوده است. مراغه را رغهً زرتشتی، برزه، هروم و گزنا هم می نامیده اند. از اینجاست رود دائیتی اوستا رود زادگاهی زرتشت از سویی رود ارس و از سوی دیگر رود موردی چای شهرستان مراغه و شاخه مغانجیق آن(دارجه کتب پهلوی) نشان داده شده است.
"تبار و خانواده زرتشت
مادر او دوغدو دختر فراهیمرَوا و پدر وی پوروش اسپ نام داشتند.[۱۲][۱۳][۱۴][۱۵] نام خانوادگی زرتشت اسپنتمان بود.[۱۶] حاصل ازدواج پوروش اسپ و دوغدو پنج پسر بود که زرتشت سومین آنهاست.[۱۷]
زرتشت سه بار ازدواج کرده بود. نام زن نخست و دوم او ذکر نشدهاست، زن سوم او هووی نام داشته، هووی از خاندان هووگوه و بنابر روایات سنتی دختر فرشوشتر، وزیر کی گشتاسپ شاه کیانی بودهاست.
زن نخست او پسری به نام ایست واستر و سه دختر به نامهای فرینی و ثریتی و پوروچیستا داشت.[۱۸] زرتشت در گاتاها از ازدواج دختر سوم خود یاد میکند و روایات بعدی، شوهر او را جاماسب مینامد. از همسر دوم زرتشت، دو پسر به نامهای اورْوْتَتْنَرَه و هْوَرْچیثْزَه به دنیا آمده،[۱۹] و ظاهراً از زن سوم فرزندی نداشتهاست.[۲۰]
نخستین کسی که به زرتشت ایمان آورد، میدیو ماه بود، که فروردین یشت[۲۱] از او نام میبرد. وی در روایات سنتی، پسرعموی زرتشت به شمار آمدهاست.[۲۲] [۲۳]"
نقد و بررسی: دوغدو ([شاه]دخت) همان آمی تیدا و فراهیم روا (ثروتمند) همان آستیاگ (اژدیاک، یعنی ثروتمند) است. پوروش اسپ (دانده جایگاه اسبان فراوان) از سویی همان اروپاست (صاحب آغلهای گسترده) برادر گائوماته زرتشت است و از سوی دیگر یاد آور پدر ایشان یعنی سپیتمه جمشید که ملقب به هئورمه یعنی دارنده رمه های خوب و اوروت اسپ یعنی دارنده اسبان تندرو بوده است. در شاهنامه اوروت اسپ به صورت لهراسب یاد شده است که جز لهر آن به معنی جایگاه شراب معنی لفظی سرزمین ماد است. گائوماته یعنی دانای سرودهای دینی لقب سپیتاک زرتشت بوده است. بنا به خبر گزنفون کورش (فرشوشتر=شهریار جدید) توسط سردارش آراسپ (ارجاسپ) سپیتمه (آبرادات)را مقتول ساخت. و بنا به خبر کتسیاس کورش بعد از آن آمی تیدا را به دربار برد و پسرانش مگابرن ویشتاسپ (اروپاست) و سپیتاک زرتشت را از والیگری ولایات جنوب قفقاز و ماد سفلی بر داشته و به حکومت گرگان و دربیکان بلخ بر گماشت. سپیتاک زرتشت یا همان گائوماته بردیه به مقام دامادی کورش و ازدواج با آتوسا نائل شد.
"زندگی زرتشت
گرچه در اوستای موجود جای جای اشارههای پراکندهای به نام و خانواده و برخی حوادث زندگی زرتشت میشود ولی زندگینامهٔ او به طور منظم و پیوسته عرضه نمیگردد. شواهد موجود نشان میدهد که شرح زندگی زرتشت در سه نَسک (بخش) از ۲۱ نَسک اوستا به نامهای سپند، چهرداد و وشتاسپ ساست آمده بودهاست. اصل متن اوستایی و ترجمهٔ پهلوی این بخشها در دست نیست اما خلاصهٔ مطالب آنها در کتاب هشتم دینکرد نقل شدهاست.[۲۴]
آگاهیهای تاریخی و واقعی دربارهٔ زندگی زرتشت بسیار اندک است. آنچه در اوستا و در منابع پهلوی و فارسی آمدهاست، بیشتر جنبهٔ اساطیری دارد، گرچه در این مطالب نیز حقایقی میتوان یافت. آنچه به یقین در مورد زندگی زرتشت از متون اوستایی بر میآید اینست زرتشت از کودکی تعلیمات روحانی دیدهاست زیرا در گاتها (یسن ۳۳، بند ۱) خود را زوتَر نامیدهاست و آن اصطلاحی است که در مورد دین مردی که دارای شرایط کامل روحانیت است، به کار میرود. در گات ها (یسن ۴۳) اشاره به دریافت وحی از او از سوی اهورامزدا شدهاست. زرتشت در تبلیغ دین خود با دشواریهایی روبرو بودهاست. در سرودهای خویش (یسن ۴۶، بند ۲) از فقر و کمی تعداد حامیانش میگوید و از بدکاری پیشگویان و روحانیان هم وطن خود کویها و کرپنها، گله و شکایت دارد و از بعضی دشمنان خود مانند بندوه و گرهمه (یسن ۴۹، بند ۱ و ۲) نام میبرد. سرانجام بر آن میشود که از زادگاه خود دور شود و به سرزمین مجاور برود که فرمانروای آن کی گشتاسپ است. زرتشت در این سرزمین سرانجام با موفقیت روبرو میگردد. با گِرَوِش کی گشتاسپ به دین زرتشت، مخالفتهای حکمرانان همجوار برانگیخته میشود. نام برخی از فرمانروایان مخالف زرتشت در آبانیشت (یشت ۵، بند ۱۰۹) آمدهاست که از میان آنان ارجاسب تورانی از همه نامورتر است. برحسب سنت زرتشت در سن ۷۷ سالگی کشته شد و قاتل او برادریش(تور براتریش) نام دارد. [۲۵]"
نقد و بررسی: سپیتاک زرتشت یا همان گائوماته بردیه از سوی برادر خوانده اش وه یزداته بردیه (پسر کوچک کورش) از مرکز بلخ بر امور هندوستان نظارت میکرد. وی در آنجا تحت نام گوتمه (گائو تمه= حافظ سرودهای دینی) معروف بود و در نزد هندوان محبوبیت بی نظیری یافت و چندین مکتب دینی به نام وی تأسیس شد که معروفترین شان آیین بودایی گری گوتمه بودا و آیین جاین گوتمه مهاویرا است. می دانیم که اسباب و مجسمه های بودا در بلخ و بامیان حفظ میشد. در هنگام لکشرکشی کمبوجیه وی به عنوان نائب السلطنه امور امپراطوری هخامنشی را به دست گرفت. چون شایعه مرگ کمبوجیه در مصر به وی رسید بعد از ملاقات با وه یزداته بردیه حکومت خود را بر امپراطوری هخامنشی رسمی اعلام نمود. در پی آمد آن در کودتای داریوش علیه اولاد و احفاد کورش به قتل رسید.همانطور که هرتسفلد در یافته است در شاهنامه واقعه قتل گائوماته در اسطوره اسفندیار (سپنداته)بازگویی شده است ولی قاتل (داریوش)و مقتول (گائوماته زرتشت) تحت عنوان اسفندیار یکی شده اند.
جمعه، خرداد ۲۰، ۱۳۹۰
ریشهً و معنی اوستایی نام کویر
در زبان اوستایی کلمهً کئورو به معنی لکه دار و بی مو و گر معنی شده است. از سوی دیگر می دانیم کلمه لوت از ریشه کلمهً پهلوی روت به معنی عریان، برهنه، تهی و خالی است یعنی همانکه در زبان ترکی نیز به صورت لُت (برهنه) به کار می رود. لذا کویر یعنی سرزمین لخت و بی حاصل و پف کرده (به ترکی کو-یِر) و لکه دار است.
جمعه، خرداد ۱۳، ۱۳۹۰
عنوان تازی در اساس به معنی بابلی بوده است
در فرگرد اول وندیداد می خوانیم:"شانزدهمین جا و مسکن قبیله ای که اهورامزدا بیافرید اوپه اوذئشو رنگها یعنی سرزمین کنار امواج یا سر چشمه رود سیلابی دجله است. ساکنین آنجا سر و بزرگ ندارند. اهریمن در آنجا زمستان دیو داده پدید آورد و تئوژیه را در آنجا مسلط نمود."
در نگاه اول با قبیله کرد توژیک سر و کار داریم که تا قرن پیش قدرت نظامی مهمی به شمار می رفته اند. اما ایشان این عنوان توژیک یعنی مار پرست یا اژدها پرست را از بابلیهای همکیش خود گرفته بوده اند؛ چون چینیان عهد اشکانی در خبر خود از بابل به نام تائوچه یاد کرده اند که در آنجا تخم شتر مرغ یافت میشده است. به سبب اینکه سمبل مردوک خدای بابلیها مار افعیی به نام موش هوشو بوده است. لذا تازی مخفف همین تئوژیه اوستایی است و در اساس به مردم بابل، خویشاوند سامی اعراب اطلاق میشده است و اژی دهاک معمر (خدای مار وش) همان مردوک بابلیها مراد بوده است.
در نگاه اول با قبیله کرد توژیک سر و کار داریم که تا قرن پیش قدرت نظامی مهمی به شمار می رفته اند. اما ایشان این عنوان توژیک یعنی مار پرست یا اژدها پرست را از بابلیهای همکیش خود گرفته بوده اند؛ چون چینیان عهد اشکانی در خبر خود از بابل به نام تائوچه یاد کرده اند که در آنجا تخم شتر مرغ یافت میشده است. به سبب اینکه سمبل مردوک خدای بابلیها مار افعیی به نام موش هوشو بوده است. لذا تازی مخفف همین تئوژیه اوستایی است و در اساس به مردم بابل، خویشاوند سامی اعراب اطلاق میشده است و اژی دهاک معمر (خدای مار وش) همان مردوک بابلیها مراد بوده است.
چهارشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۹۰
معنی نامهای تجریش، لواسان، جاجرود، لتیان، فشم،تهران و لویزان
تجریش: واقع در قعر یا ته و پایین چشمه.
لواسان: یعنی مانند لوا و درفش؛ چون ناصر خسرو قبادیانی در سفر نامه خود گوید:" میان ری و آمل کوه دماوند است مانند گنبدی و آن را لواسان گویند." اگر هر دو جزء لوا و سان به صورت لَوَ (=رَئُوَ) و شان را ایرانی بگیریم مفهوم محل با شکوه از آن مستفاد میگردد که با گفته مستوفی همخوانی دارد.
جاجرود: یعنی جا به جا رود یعنی رود دائمی.
لتیان: محل جالیز.
فشم: به نظر می رسد صورتي از وهشم باشد یعنی داراي خانه هاي زير زميني خوب.
تهران:به هیئت اوستایی تهرایی-یئونه یعنی دارای پناهگاههای زیرزمینی و غاری.
لویزان: به صورت لویشان در فرهنگنامه های فارسی به معنی محل غله کوفته و هنوز از کاه جدا نشده است. در ترکیب له آویزان به معنی محل تهیه شراب انگوری است.
لواسان: یعنی مانند لوا و درفش؛ چون ناصر خسرو قبادیانی در سفر نامه خود گوید:" میان ری و آمل کوه دماوند است مانند گنبدی و آن را لواسان گویند." اگر هر دو جزء لوا و سان به صورت لَوَ (=رَئُوَ) و شان را ایرانی بگیریم مفهوم محل با شکوه از آن مستفاد میگردد که با گفته مستوفی همخوانی دارد.
جاجرود: یعنی جا به جا رود یعنی رود دائمی.
لتیان: محل جالیز.
فشم: به نظر می رسد صورتي از وهشم باشد یعنی داراي خانه هاي زير زميني خوب.
تهران:به هیئت اوستایی تهرایی-یئونه یعنی دارای پناهگاههای زیرزمینی و غاری.
لویزان: به صورت لویشان در فرهنگنامه های فارسی به معنی محل غله کوفته و هنوز از کاه جدا نشده است. در ترکیب له آویزان به معنی محل تهیه شراب انگوری است.
اصطلاح قرآنی هفت دریا ریشه هندی دارد
اصطلاح هفت دريا از اعتقادات هندوان به عربستان رسیده بوده است:سمودريا يعني هفت دريا كه اطراف هفت اقليم را فرا گرفته اند، نزد هندوان باستان عبارتند ازدريای آب شور، دريای شكر آب، دريای باده، دريای كره ذوب شده، دريای ماست يا دوغ، دريای شير و دريای آب.
اصلاح هفت دریا در قرآن آیه 27سوره لقمان مذکور افتاده است:
"اگر آنچه روي زمين از درختان است قلم شوند، و دريا براي آن مركب گردد، و هفت دريا به آن افزوده شود، اينها همه تمام ميشوند اما كلمات خدا پايان نميگيرد، خداوند عزيز و حكيم است."
اصلاح هفت دریا در قرآن آیه 27سوره لقمان مذکور افتاده است:
"اگر آنچه روي زمين از درختان است قلم شوند، و دريا براي آن مركب گردد، و هفت دريا به آن افزوده شود، اينها همه تمام ميشوند اما كلمات خدا پايان نميگيرد، خداوند عزيز و حكيم است."
اشتراک در:
پستها (Atom)