شنبه، آذر ۰۹، ۱۳۹۲

معنی هپران زبان شولی

Amin Rafiee یه واژه ی جالب در زبان شولی:
هپران = haparaan
به معنی حمله کردن ، هجوم آوردن به سمت کسی ، به یکباره از حمله ور شدن.
آیا این واژه با واژه ی هلپرکان در زبان کوردی به معنای رقص و بالا و پایین جستن همریشه است؟؟
Javad Mofradواژۀ اوستایی هو-پَرَ به معنی با نیرو پریدن و جنگیدن به وضوح ریشه کلمه هپران می نماید. هو: نیرو، پَرَ: پریدن و جنگیدن. کلمه هَلپرکان کُردی مرکب از هل: به شدت و تندی و به سوی بالا و پَری-کَ = پریدن و علامت نسبت "ان" به نظر می رسد. اگر هل کُردی ریشه در هو اوستایی داشته باشد، دو کلمه مترادف هپران و هلپرکان همریشه هم هستند.

معنی نام شولستان کازرون فارس

واژۀ شول در زبان کُردی به معنی ترکۀ نازک است و منظور از ترکۀ نازک در اینجا باید همان شالی (نهال برنج) بوده باشد. بنابراین از شولستان همانا معنی محل شالیزاری مراد گردیده است چون منطقۀ شولستان را محلی توصیف کرده اند که سالی دو مرتبه محصول برنج از آنجا بدست می آید.

مطابقت آتشکده آذربرزین مهر با قدمگاه نیشابور

در کتاب پهلوی بندهش در رابطه با آتشکده آذربرزین مهر که مکانش را در سمت دشت کنارنگان بین نیشابور و بست آورده اند از کوه ونابد (کوه دارای درخشندگی) و کوه ریوند (کوه با شکوه و درخشان) و پشته ویشتاسپان (کوه مربوط به ویشتاسپ) نام برده شده است. بی شک از این کوه (یا کوهها) در اساس همان کوه بینالود (وین آلود، آمیخته با درخشندگی) شمال شرق نیشابور منظور بوده است، لذا خود آتشکده آذربرزین مهر با قدمگاه نیشابور، واقع در جنوب شرقی نیشابور مطابقت می نماید.

جمعه، آذر ۰۸، ۱۳۹۲

معنی و وجه اشتقاق ورنوسفادران

Nahid Ghaniدوستان گرامی لطفا با ذکر منبع موثق، وجه تسمیه و معنی احتمالی «ورنوسفادران» در استان اصفهان را بگویید. سپاس از بزرگواریتان.
Pedram Naderpour نام درست آن "وَرنُسپادران Varnospaderan" است.یکی از روستاهای بخش ماربین(غرب شهر اصفهان تا نزدیک شهرستان نجف آباد و بخش لنجان) است. امروزه این روستا بخشی از شهرستان سِدژ(خمینی شهر کنونی، مرکز بخش ماربین) است.
Javad Mofrad احتمالاَ مرکب از وَرِنَ= برگزیده، سپاذ/سپاد/سفاد= ارتش، ران (لان، محل) است. یعنی در مجموع محل سپاهیان برگزیده.
Pedram Naderpour ورنسپادران نزدیک کوه آتشگاه اصفهان است که دارای یک دژ باستانی بوده است! که یکی از دژه های شهر سدژ(سه دژ) محسوب می شده است!

چهارشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۹۲

معنی نامهای قدیمی شهر درگز

سه نام قدیمی شهر درگز (محل دارای غذا) یعنی "آ-پاو (پیو)-ورت-کن (کان)" یا همان "اَ-پی-ورد"(محل دژ فربه کننده)، داراگرد (تقریباَ معادل همان درگز/دارا-گاس= محل دارا) و پارت (پَرتَوَ= پُرتوان) مترادف می باشند.

ریشۀ واژۀ سیغ و سیگین

واژه ای به صورت سیغ در فرهنگ معین به معنی نیکو و نغز و خوب آمده است. به نظر می رسد آن از ریشۀ سئوکه اوستایی به معنی خوب و چیزهای خوب بوده باشد. قبلاً نام قوم سیگین خبر هرودوت را که در نواحی شمالی تر از شبه جزیره بالکان می زیسته اند و لباس مادی بر تن داشته و در ارابه ها زندگی میکرده اند، به همین معنی فارسی و اوستایی گرفته و آن را مترادف آریایی گمان کرده بودم. ولی بعداَ نظرم در باب نام سیگین تغییر کرد و آن را از ریشه سیگن زبانهای اروپایی به معنی علامت گرفته و این مردم را با مردم فالبین زِگن (زگناره ها) مطابق یافتم که همان کولی های قدیمی اروپایی هستد.
هرودوت در کتاب پنجم ، بند ١-٢٧ضمن شرح تسخیر تراکیه توسط سپاه داریوش می آورد: "مجاور تراکیائیها از طرف شمال چه مردمانی هستند؛ مسئله ایست مجهول و کسی به تحقیق نمی داند. ماوراء ایستر (دانوب)، صفحاتی خالی از سکنه است. ولی من یک مردم را از نوشته های دیگران می توانم اسم ببرم. اینها موسوم به سیگین می باشند و لباسشان همان لباس مادهاست و خود آنها گویند که از نژاد مادها هستند؛ ولی معلوم نیست که چگونه به اینجا مهاجرت کرده اند. اگر چه به مرور و دهور همه چیز ممکن است. اسبهای این مردم کوچک اند و تمام بدنشان از مو پوشیده است. این اسبها سواری نمی دهند ولی ارابه میکشند و از جهت تندروی آنها، اهالی این صفحه در ارابه ها حرکت می کنند."

دوشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۹۲

آیا از سرزمین تازیان باستانی عیلام منظور نبوده است؟

جناب یدالله رضوانی با آوردن تصاویر اشیاء باستانشناسی از عیلام باستان نشان می دهند که سگ از جمله سگ تازی در عیلام باستان محترم و مقدس بوده است.
این اسناد آدم به فکر فرو می برند که نکند از دشت تازیان اژدها دوست اساطیر ایرانی در سمت بین النهرین که یک هزاره بر ایران جمشیدی فرمانروایی کرده اند، در اساس عیلامیان مراد بوده اند و نام تازی اشاره به تقدیس سگ تازی ایشان داشته است. در این صورت جالب خواهد بود که بدانیم سگ در عیلامی با کدام کلمه بیان می شده است.
اینکه کوروش به وسیله سپاکو و در سمت مردم سگپرست کادوسی (کاتوژی؟) پروده شد، می تواند گواه این باشد که مردم سرزمینهای انشان و خوزستان نظیر کادوسیان و کاسپیان کنار خزر با کیش پرستش سگ پیوند داشته اند.
نامهای عیلام (سرزمین سِرّی) و ورنه (سرزمین پوشیده) و گوذه (سرزمین مخفی) مترادف هم نامهای توراتی و اوستایی عیلام بوده اند. از آنجایی که واژه کوز کُردی هم به معنی مخفی و کمینگاهی می باشد٬ لذا می توان تصور که نام خوزستان مترادف با عیلام و ورنهً اوستایی از همین ریشه کُردی و اوستایی (‍کوز٬ گوذه) مأخوذ است.
نام ایرانی دیگر خوزستان یعنی اواجیا مطابق با قسمت کیسه (به سومری یعنی پایینی) است که در نام کیسیان عهد هخامنشی خوزستان دیده میشود. آن در مقابل نیم سومری (به معنی سرزمین بالایی) بوده است.

یکشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۹۲

معنی عیلامی و ایرانی نام کوروش (کورلوش)

در نام پادشاه عیلامی کیدین - هوتران پسر کورلوش، نام کورلوش به وضوح یادآور نام کوروش است. چه حرف "ل" در زبان پارسیان و مادها قابل تبدیل به "ر" بوده است. بر این پایه باید دید ریشه و معنی نام عیلامی کورلوش چیست. از زبان عیلامی لغت نامه جامع و منسجمی در دست ندارم. ولی به یاری زبانهای بومی بلوچی و کُردی برای آن وجه اشتقاق و معنی مناسبی بدست می آید: کلمه کورو بلوچی به معنی دنیا و جهان و کلمه کُردی لوش به معنی سیلاب [لوشاو] و بلعنده است. یعنی در مجموع می توان این نام را به معنی سیلاب جهانگیر گرفت. چه این مفهوم خواب آستیاگ از دخترش، ماندانای باردار به کوروش نیز هست که ضمن آن نوادۀ نازاده اش را به صورت سیلابی می بیند که جهان را در خود غرق می کند.
به احتمال بسیار زیاد این معنی عیلامی این نام نیز بوده است چه لقب اوستایی فریدون (کوروش) یعنی ثرَاِتئونه را هم میشود به صورت ثرَاُته –یئونه به معنی رود جهانی گرفت. زادُک بر پایه جزء کور در عیلامی نو نام کوروش را به معنی پرستاری کننده و مراقبت کننده آورده است. اگر نام کوروش از این ریشه باشد، در این صورت لقب اوستایی وی یعنی ثرَاِتئونه باید به معنی پناه دهنده بوده باشد. ولی اسطوره پیدایی کوروش مفهوم اولی یعنی رود بزرگ بلعنده و سیلابی (کُر) را گواهی می نماید. نام کُر در سانسکریت به صورت کوله به معنی ساحل رودخانه و دریا آمده است. یعنی آن در مجموع اشاره به رود بزرگ دارد. نام کوروش همچنین نظر به مطابقت آن با ذوالقرنین با کوروشک پهلوی به معنی قوچ وحشی مطابق گرفت میشده است.
نگارنده در تحقیقات سالهای گذشته رد پای تاریخ واقعی اساطیر توراتی مربوط به داود و سلیمان را در حماسه های مربوط به کوروش دوم (سپهسالار کیاخسار) و کوروش سوم (فریدون) دریافته بودم. امروز به نتایج جدیدی در این باب رسیده ام. آن این است که نامهای سلیمان و داود در اساس از ریشه ایرانی و سانسکریتی سیل-ی-مان (مرد مانند سیلاب) و دهاویته (آب تند جاری) ریشه گرفته اند. چه لقب اوستایی کوروش دوم یعنی توس (توَ- اوس= یعنی چشمۀ نیرومند)سپهسالار کیخسرو و نیز موضوع خواب آستیاگ در باره ماندانای باردار به کوروش که در آن ماندانا برای زایمان کوروش سوم، سیلاب عظیمی به راه می اندازد، گواه صادق این نظر هستند. لذا اطلاق نام مادر سلیمان (در واقع ماذارسلیمان/ مزار سلیمان) به مقبره کوروش در پاسارگاد اصالت دارد.

جمعه، آذر ۰۱، ۱۳۹۲

ریشۀ واژه های فارسی شگرد و شگرف و شگفت و شاگرد

Shahed Vahabi با عرض سلام. از محضر فضیلت‌مندان این گروه چند پرسش دارم. پرسش اولم این است که آیا میان واژگان: شِگِرد، شِگِرف و شگفت ریشه‌ی مشترکی (در هر زبانی چه ایرانی و چه انیرانی) وجود دارد؟ پرسش دومم این است که آیا واژه شاگرد از واژه‌ی شگرد مشتق شده؟ در صورتی که پاسخ پرسش دوم بله باشد در مورد چنین اشتقاقاتی در کجا می‌توان اطلاعاتی پیدا نمود و عنوان چنین روش اشتقاقی‌ای چیست؟
Javad Mofrad شگرد (روش، طریق) می تواند از ترکیب شیوه و کرد عاید شده باشد. در مجموع یعنی شیوۀ عمل و خود شیوۀ فارسی هم بر گرفته از شیو اوستایی است یعنی شدن و پیشرفت دادن. بنابراین خود شاگرد هم می تواند به معنی پیشرفت کننده در کار بوده باشد. اگر وجه اشتقاق شگرف و شگفت نیز در این رابطه بوده باشد که به نظر محتمل می آید، لابد از تلخیص شیو-گرفت (گرفته شدن و حیرت کردن) پدید آمده اند. یعنی در رابطه با شگرف حرف "ت" و در رابطه با شگفت حرف "ر" در تلفظ حذف شده اند. اما واژۀ شکُفت پهلوی که معادل شِگِفت فارسی گرفته میشود از ریشه شکستن و شکافتن و خارق العاده بودن است. (به راهنمایی متن پرسش و به حکم عقل سلیم عمل شد).
Javad Mofrad به روش تجزیه و تحلیل علم جبر و مقابله عمل شد.
دیاآکو کیانی: در پهلوی به شاگرد "هاوَشت" مبگفتند . شاگرد در زبان پهلوی ندیدم شاید وجود داشته باشد. ولی اگر نباشد احتمال اینکه شاگرد از شگرد ساخته شده باشد بیشتر است چون شاگرد کسیست که شگرد کاری میاموزد. زبان کردی هم به یافتن راستی در اینباره یاری میرساند.
Javad Mofrad شاگرد در زبان پر مایه کُردی نیز موجود است.
دیاآکو کیانی: نادرست گفتم. در پهلوی هم اینگونه است .aŝãgirt اشاگیرت/ اشاکیرت هم میگفتند.
Mehdi Fatemi هشاگرد hashagird در پهلوی ساسانی موجود است.
Javad Mofrad هَشَ در اوستا به معنی یار و دوست و همراه است. بنابراین هیئت کهن هشاکیرت به معنی یاور و کمک کننده است.
Javad Mofrad شکل منقلب اوستایی کِرِدو-شا هم به معنی یاری کنندگان و کارگران آمده است.

یکشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۹۲

ریشه ایرانی واژۀ دوقلو

ناشناس گفت...
با درود
گمان می کردم واژه دوقلو ترکی است؛ وسه، چهار وپنج قلو که به کار می رود واژگانی فارسی ترکی هستند. ولی در این نوشته شما از واژه سه گلو بهره برده اید در این باره توضیح می دهید؟
با سپاس
۰۹:۱۹
Mofradگفت...
دو قلو بر خلاف تصور رایج کلمه ای ترکی نیست در ترکی به دوقلو، اِکیز یا ایکیز (دوتایی) گویند. لذا قلو یک کلمه ایرانی است. نیاز به تحقیق دارد.
۱۲:۰۱
Mofradگفت...
گلو در کُردی دانه انگور و حبه معنی می دهد. بنابراین دوقلو یعنی دو حبه و دو دانه.
خانم مرضیه عباسی در این باب توضیح دادند که گلو به صورت گِلِه در لُری هم به معنی دانه است.

شنبه، آبان ۲۵، ۱۳۹۲

ریشۀ نام کوه البرز (هرابرزئیتی اوستا)

Kurdevan Îftixarî یکی دیگه از واژه‌های ِمورد ِبحث واژه‌ی ِالبرز (نام ِکوه) بود که گفته‌شد این اسم هم کوردیه. شاید این جمله خیلی هم دقیق نباشه ولی همچین بی‌خود و بی‌جهت هم نیست. نام کوه ِالبرز در اوستا harā-bRzaitī است(Kanga, p581) که اجزای ِاین اسم در نهایت ِتعجب هنوز در زبان ِکوردی موجود است. «هه‌ره»‌ به معنی «خیلی زیاد» و «به‌رزایی» به معنی جای «بلند» و «بلندی» در کل به معنی جای «خیلی خیلی بلند».
Javad Mofrad برزئیتی را می دانستم که به معنی بلندی است ولی معنی درست جزء هرا را پیدا نمی کردم. معنی نگهبانی که برای هرا در نظر میگرفتم. منطقی به نظر نمی رسید. این برداشت شما کاملاً منطقی و قابل پذیرش است.
hara Majed Kurdistani و اشکال دیگرآن بصورت har , hard ،harig در کوردی علاوه بر معنی زیاد به معنی کوه، زمین، خاک، گل و لای هم آمده است وهمه از یک ریشه می باشند نتیجتا در معنی البرز بصورت های خیلی بلند، کوه بلند ،زمین بلند جلوه گر میشوند احتمالا erath انگلیسی نیز همریشه با آنها ست همچنین احتمال دارد (ارض) عربی به معنی زمین نیز دخیل از زبان های ایرانی باشد و همچنین ar عبری به معنی کوه. در یک ضرب المثل کوردی آمده (بده لة هةرد و مةده لة پردی نامةرد) یعنی از کوه بگذر و از پل نامرد مگذر! که در اینجا صراحتا hard به معنی کوه آمده نتیحتا به نظر بنده البرز به معنی کوه بلند باید در نظرگرفته شود.
Javad Mofrad شکل اوستایی هه ره (بسیار بلند و رسا) هئوروَ است. شکل کُردی هه ره حلقه واسط بین هَرا (در هرابرزئیتی) و هئوروَ است تا حالا ندیده ام محققی متوجه این نکته مهم شده باشد.
Javad Mofrad در فرهنگ هه ژار هم به درستی هه ره به معنی علامت صفت عالی گرفته شده است. بسیار بلند و بسیار بزرگ و... در پهلوی علی القاعده به شکل هل و ال و ئول هم آمده اند که به همین معنی هستند.
Javad Mofrad وارد کردن واژۀ پهلوی ئول (بلند و بالا) از سوی من که از ریشه اوستایی اورو (بزرگ و بلند و دراز) است و جدا از ریشه کُردی و اوستایی و پهلوی هه ره و هل و اَل (به معنی بسیار و رسا) در این رابطه اشتباه بود که بدین وسیله اصلاح میشود.

پنجشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۹۲

معنی نام دیوان کماله

ویکیپدیا در این باب می آورد: دیوهای کماله یا کماله‌ دیوان یا کمالگان در مزدیسنا هفت دیو اصلی و از نخستین آفریدگان اَهریمنند در برابر آفریده‌های اورمزد. اینان به ترتیب آفرینششان اکومن، اندردیو، ساوول، ناگهیس، ترومد دیو و تریز و زریز نام‌دارند. واژه کماله در پهلوی kamâlag و در اوستا -ka.məreəđa به معنای چه سری! یا چه سر نفرت‌انگیزی! می‌باشد.
به نظر من در این معنی و وجه اشتقاق ویکیپدیا تناقضی وجود دارد. چه از سویی درست است که واژۀ اوستایی کمرزَ به معنی کلّه می باشد. ولی در رابطه با نام این گروه دیوان آن مشتق از "کَ" (کسی که) و مِرِزه (خونریز و تاراجگر) است یعنی آن در رابطه با نام این گروه دیوان به معنی "شخص خونریز و تاراجگر" بوده است.

ریشه ایرانی واژۀ طالبی

تیله در کُردی به معنی خم و گرد - که ریشه تیله فارسی را هم نشان می دهد - به احتمال زیاد ریشه طالبی بوده و طالبی در اصل "تیله بی" بوده است یعنی "گرد باشنده". بعید است طالبی عربی بوده باشد چه وجه تسمیه عربی با آن با مُسمی به نظر نمی رسد.
جالب است واژه سمسور به صورت شمشور در کُردی-اوستایی به معنی دارای شیارهای فرو هشته است که این با ویژگی طالبی سمسوری همخوانی کامل دارد.

سه‌شنبه، آبان ۲۱، ۱۳۹۲

قدمت باستانی روستاهای زاوشت و هرق شهرستان مراغه به عنوان زادگاه والدین زرتشت

روستاهایی که کتاب پهلوی دینکر هفتم در کنار دریاچه ارومیه تحت اسامیی زوییش (زادگاه دوغدو مادر زرتشت) و هراک (راک، محل خاندان سپیتمه پدر زرتشت) به عنوان محل والدین زرتشت معرفی میکند مطابق با زاوشت کنار بناب و روستای هرق مراغه هستند. در کنار روستای هرق دژی از عهد مادها کشف شده است.
نامهای اوستایی زوییش (زوشت) و راک (هراک) به ترتیب به معنی زیبا و آرزو شده و محل نگهبانی هستند.

شنبه، آبان ۱۸، ۱۳۹۲

آیا از دیوان مازندران در اساس ببران درندۀ جنگلهای آن مراد نبوده اند؟

دَورَک نام مازندرانی ببر مرکب به نظر می رسد از "دَورَ" و پسوند حالت اسمی "اَک". واژۀ دَورَ را می توان بر گرفته از ریشۀ اوستایی" دو" du(دریدن) یا دَو daw(دویدن و جهیدن و حمله کردن) گرفت. در فرهنگ لغات اوستایی کلمۀ دوَر dvar به معنی پریدن و جهیدن و حمله آوردن ذکر شده است. بنابراین در مجموع از دَورَک مازندرانی ها در مجموع جانور درنده با جهش حمله آورنده مراد می بوده است.
وجود فراوان خود ببر در مازندران باستان ما را به ریشۀ مازندران و دیوان مازندران رهنمون میگردد چه واژۀ اوستایی مَزَن همانطور که در زبانهای بلوچی و کُردی باقیمانده است به معنی بزرگ است و واژه های سانسکریتی "دَرَ" و "دارَنه" به معنی دریدن و پاره کردن هستند. بنابراین نام مازندران بی شک به معنی محل منسوب به درندۀ بزرگ (ببر) بوده است.
امّا ریشۀ های نام دیو در مازندران به معنی خدا و نیز به معنی درنده (از ریشۀ اوستایی "دو" یعنی دریدن و ریشۀ سانسکریتی "دی" یعنی خراب و ویران کردن) است. در میان جامهای زرین مارلیک نیز پلنگ بالدار دو سری و شیر- دالی را می بینیم که نشانگر تصویر دوتن از خدایان سیمرغی باستانی مردم شمال ایران بوده است. بنابراین در مجموع می توان چنین نتیجه گرفت که در اساس نام دیوان مازندران ببرهای آنجا و ایزدان شیر وش و پلنگ وش بالدار باستانی این دیار نهفته است.
در حواشی فصل هفتم تاریخ ماد دیاکونوف می خوانیم "بنا به گفتۀ والری فلاک در میان کاسپیان کیش سگپرستی رواج داشته است." لابد این از نیازی بر می خواسته است که مردمان این خطه برای دفاع از خود و احشامشان در مقابل درندگان داشته اند. جالب است که نام کوه اساطیری اسپروز مازندران (سپه روچَ) نیز به معنی دارندگان سگان با شکوه است. می دانیم که در شاهنامه گاهی نام مازندران با سگساران (سگسروان) همراه است. همچنین از اینجاست که رستم بومی هفتخوان مازندران، سگیستانی به شمار می رود. جالب است که کوه اسپروز مقابل مازندران مطابق همان کوه بلند تخت سلیمان کوهستان البرز است که در اساس سائینی مان (محل شیر- دال، سیمرغ) بوده است که به تخت سلیمان تصحیف یافته است.
در این رابطه گفتنی گرشاسپ قهرمان اوستا به معنی در هم شکننده راهزنان نیز قهرمانی های خویش را در کنار دریای فراخکرت (مازندران) انجام داده است. و پدرش ثریته (پناه دهنده) در عهد کیکاوس (خشثریتی سومین فرمانروا ماد) در جنگلهای سمت مازندران توسط سگان وحشی (ببران) دریده میشود. مارکوارت ایرانشناس آلمانی به درستی معتقد است که رستم هفتخوانِ شاهنامه (یعنی پهلوان ریشه کن کننده ستمگران) همان گرشاسپ اوستا (در هم شکنندۀ راهزنان) است. گزنفون عنوان کهن این سردار مازندرانی را داتام (مخلوق نیرومند) فرمانروای کادوسیان آورده و کتسیاس نام اصلی وی را آترادات پیشوای آماردان گفته است که این نام اصلی وی را به نحوی در نام آذربرزینِ (دادۀ آتش متعالیِ) کتاب آذربرزین نامه نیز شاهد هستیم که در مازندران در سمت آمل و ساری به همراه رستم تورگیلی در نبرد با "[دیوان دژ] بهمن" است. کتسیاس میگوید [که ایرانیان برای ترفیع مقام کوروش] کوروش را فرزند آترادات پیشوای مَردان (جنگاوران، منظور آماردان سمت کادوسیان) می شمردند. بر اساس گفته پیراشک محقق چک این قهرمان آماردی قهرمانی خویش را با شکست دادن سپاهیان آشوری (دیوان دژ بهمن) در پای حصار شهر آمل انجام داده و دولت ماد را برای نخستین بار مستقل نموده بود. مطابق کتیبه آشوری مورد نظر پیراشک این لشکرکشی در آغاز حکومت آشوربانیپال برای تسلیم خشثریتی (کیکاوس) فرمانروای شورشی ماد صورت گرفته بود که از شهر خویش کارکاشی (کاشان) به داخل حصار شهر آمل مازندران پناه آورده بود. این همان واقعه ای که مطابق روایت ملی آسمان پیمایی کیکاوس با عقابان خویش از فراز البرز با شکست مواجه شده و به شهر آمل مازندران سقوط می کند و به اسارت دیوان مازندران (آشوریان) در می آید تا اینکه رستم در انتهای هفتخوان خویش با کشتن دیو سفید، کیکاوس و یارانش را از مهلکه نجات می دهد.
کیش سگپرستی و محافظت کردن خویش و اموال خویش با سگان در سرتاسر شمال ایران رواج داشته است چه آئلین و استرابون از کیش سگپرستی گرگانیان و آلبانیان نیز سخن گفته اند. خود نامهای کاسپی و کادوسی به شکل کا- سپی و کئیتی- سَئیی مترادف با هم به معنی سگپرست بوده اند. یعنی می توان تصور کرد که این دو، نامهای قبیله واحد بزرگی بوده اند.

پنجشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۹۲

معنی نامهای ایرونی و دیگوری اوستی ها

دو نام ایرونی و دیگوری را که اکنون به دو لهجه اوستی اطلاق میشود در سانسکریت می توان منسوب به نجبا و منسوب به زیردستان و جنگاوران معنی نمود. در واقع نشانگر قبیله حکومتی و قبیله جنگجویان زیردست ایشان بوده اند و این نامگذاریها ربطی با نامهای عمومی ایشان یعنی ماساگت (قبیله گوزن بزرگ)، آلان (از ریشه یلن= گوزن بزرگ) واوستی (منسوب به اَوَستی، منسوب به ایزد حیوانات وحشی) ندارند.
جیهانی از دو قبیله آلانی به اسامی دوگ- آس (آسهای فرودست) و تُوال- آس (آسهای نیرومند) یاد میکند که مطابق همان دیگوری ها و ایرونی ها هستند. منظور از خود آس (آسو، تیز رو) می تواند خود همان توتم یلن آلانها باشد. چه آبایف در مورد یلن گوید: "گوزن بسیار بزرگ که مانند اسب، بلکه درشتتر از اسب است؛ شاید سریعتر از اسب می دود و این را امیرهای شمالی مرکب خورشید دانسته و می پرستیده اند."

سه‌شنبه، آبان ۱۴، ۱۳۹۲

روشن قهرمان حماسه کوراوغلوی ترکان همان لوشان اشکانی جنگاور ترک- ایرانی الاصل چین است

Mehdi Fatemiدوستان از یک گردشگر چینی شنیدم که در تاریخ چین آمده که سرداری اشکانی سلسله تانگ چین را از میان میبرد آیا چنین گزارشی در تاریخ اشکانیان داریم.ضمنا آیا در بررسی تاریخ اشکانی و ساسانی و روابط ایران و چین در آن دوره ها به منابع چینی توجه شده است یا نه؟
Javad Mofradموسی خورنی مورخ ارمنی عهد بلاش ساسانی هم جایی در آمدن اشکانیان به ارمنستان می گوید که ارشک بر یک سوم جهان (آسیا) حکمرانی داشت. منابع چینی میگویند که سلسله تانگ بر اثر قیام دهقانی بزرگی ساقط شد: "در اواخر حیات سلسله " تانگ " ، جامعه دچار هرج و مرج بسیاری شد . درگیری های احزاب و حاکمیت مطلق مقامات باعث قیام های دهقانی شد.
Baghdād Kavād Sāsānī مداركى از دوره اشكانى در دست نداريم. سلسله تانگ هم مال قرن هفتم و هشتم ميلاديه، يعنى اوايل دوره اسلامى. سردار مورد نظر، آن لوشان نام داره. آن در نامگذارى چينى، مشخصه مردم ماوراالنهر، بخصوص سغدى هاست. اكثر دانشمندان توافق دارند كه آن لوشان، نيمه سغدى بوده و اسمش هم «روشن» بوده. اول حاكم منطقه شمال شرق چين بوده و بعد از اختلافاتى با دولت مركزى، طغيان مى كنه و براى مدتى در شمال شرق و شمال چين خودش رو امپراتور اعلام مى كنه. سلسله تانگ زير فشار اين شورش، از هم مى پاشه، هرچند كه حكومت آن لوشان و پسرش هم زياد دوام نمى ياره. سلسله تانگ هم جاش رو مى ده به سلسله معروف سونگ كه تا دوران مغول ها به بيشتر چين حكومت مى كرده است:
An Lushan Rebellion
http://totallyhistory.com/wp-content/uploads/2011/12/Tang_Dynasty_circa_700_CE.jpgThe Tang Dynasty received its greatest blow due to the An Lushan Rebellion (755-763), also known by many Chinese as the An-Shi Rebellion. Led by General An Lushan, the devastating effect of this rebellion spanned over 3 emperors during its course. It left a lot of deaths as well as lasting political effects. The historical facts of this event in China sparked curiosity in people all over the world. Who was An Lushan?
An Lushan’s birth origin was a mystery from the beginning. It was believed that he was adopted by a Turkish father and a Sogdian mother. Over the course of time, he was able to gain favor from the ruling Emperor of China. He was considered a favorite and was given gracious rewards in the form of a luxurious house that was given by Emperor Xuanzong. He was given an amazing property in 751 which was located in Chang’an.
Javad Mofrad تا آنجائیکه یادم می آید چینیان نام اشکانیان را آن-شی می خوانده اند که عنوان لوشان هم بوده است.
Javad Mofrad در میان ملل ترک زبان، روشن نام اصلی کوراوغلو قهرمان قیام دهقانی بزرگ علیه خوانین است.
Baghdād Kavād Sāsānī البته كه ترجمه اش مى شه روشن. شايد افسانه كوراوغلو ربطى داشته باشه به آن لوشان. نمى دونم راستش. البته آن لوشان البته اصلاً دهقان نبوده كه برعليه بزرگان قيام كنه. يكى از فرماندهان بزرگ ارتش چين و از درباريان سلسله تانگ بوده. قيامش هم بسيار خونينه و معروفه كه حدود يك سوم جمعيت چين در جريان اين شورش كشته مى شوند.
Javad Mofrad ایران اشکانی و اشکانیان را نیز چینیان انسی یا آن-شی خوانده‌اند (ویکیپدیا).
بسیار قابل توجه است که نام- عنوان دیگر لوشان (روشن) یعنی ارشک (اشک، آن- شی) را می توان از ریشه سانسکریتی ارچک (یعنی منور و درخشان) و مترادف خود لوشان (روشن) گرفت. از اینجا به سادگی به ریشه درخشان و نورانی خود نام ارشک یعنی نام نیا و خاندان اشکانیان پی می بریم.

دوشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۹۲

مطابقت نام تیسفون با اُپیس

نام تیسپون (تیسفون) را به سادگی می توان از ریشۀ تیس (تیش اوستایی و کُردی و تیجس سانسکریت به معنی درخشان) و بُن (مقر و مرکز) گرفت. در مجموع یعنی شهر مرکزی درخشان. می دانیم که تبدیل "ب" به "پ" و بر عکس در زبانهای ایرانی اتفاق افتاده است. از جمله در آپ (آب) و بیچشک (پزشک). بر این اساس نام ایرانی تیسفون به جای نام شهر اکدی اُپیس (درخشان) نشسته است که پیشتر در همان حوالی تیسفون واقع بوده است.

شنبه، آبان ۱۱، ۱۳۹۲

مطابقت کوههای زاگروس و بیستون با کوههای سومری زابو و کارنئول

در اسطوره لوگال باندای سومری در سر راه سومریان به آراتتا در سمت مرکز فلات ایران از کوههایی به نامهای زابو و کارنئول (کوه شاخی سنگی) یاد شده است و این کوه کارنئول مکان الهه اینانا و کوه مکان آشیانه سیمرغ آنزو معرفی شده است. این دو کوه مطابق زاگروس (لابد زابو- گئیروس= کوه بلند زابو) و بیستون (یا همان بغستان خبر کتسیاس) هستند. چه کتسیاس کوه بیستون را به الهه- ملکه های بابلی نسبت داده است. پس داریوش آگاهانه نقش و نگار خود را در مکانی معروف و باستانی و مقدس حفاری نموده است.
معنی نام زابو می تواند بلند و نیرومند باشد چه اشکالی از این کلمه به صورتهای زَپ (بر جسته و بلند) و زاب (سکو) در زبان کُردی دیده میشوند. مخصوصاَ واژۀ زاب (سکو) در رابطه با نامهای زاگروس (زا-گئیروس= کوه بلند زا) و پاتاق (پا-تاک، نام کنونی زاگروس) در کُردی به معنی محل گسترده و باز برای ایستادن، بسیار قابل توجه است. لابد کلمه پاتوق (پاتوغ) فارسی هم به همین معنی است که به خطا به معنی پای علم گرفته شده است. لابد قلّه پرتگاهی این کوهستان مسطح است که چنین نامگذاریی پیدا کرده است.

جمعه، آبان ۱۰، ۱۳۹۲

ریشه و معنی نام هگمتانه (همدان)

محققان ریشۀ اوستایی نام هگمتانه کتیبه های هخامنشی را به صورت سه بخشی هَنگ-گمَ- تانه آورده اند و آن را به معنی محل تجمع گرفته اند. ولی این نام را می توان به صورت اوستایی دو بخشی هَنگ- مئثَنَ هم در نظر گرفت که دارای مفهوم بسیار منطقی جایگاه ثروت و خزانه است. واژۀ اوستایی مَئثَنَ طبق قاعده می توانست مَئتَنَ نیز تلفظ گردد (نظیر خرثو= خرت). جزء اوستایی هَنگ (هَنگهو یعنی فراوانی و رسایی) به همین صورت هَنگ در زبان کُردی به معنی تودۀ بسیار و به صورت هَنج در زبان بلوچی به معنی ثروت آمده است. لابد حرف "اَنگ" اوستایی که در خط میخی معادل نداشته در کتیبه های هخامنشی صرفاً به صورت "اَگ" ثبت شده است.

ریشه و معنی نام زاگروس

یونانیان از روی نام اوستایی زَرِذَزَ (دارای دل نیرومند) که نام کوهستان بزرگ غرب فلات ایران بوده است، با توجه به شکل و معنی آن، با افزودن پسوند اسمی اوس به شکل محرف آن، نام یونانی آن نام زاگروس را ساخته اند. مطابق اساطیر می دانیم که این ایزد شکار مطابق اساطیر وقتی در کودکی توسط دشمنانش تکه و پاره شد به واسطه قلب سالم مانده اش دو باره به حیات باز گردانده شد. نام محلی این کوه را اکنون پاتاق گویند که به زبان پهلوی به معنی نیرومند است. این معنی جزء آخری نام زَرِذَ- زَ یعنی زَ (زو) است.
در مجموع با توجه به نامهای زَرِذَ- زَ (دارای دل نیرومند) و پاتاق (نیرومند) مسلم به نظر میرسد این صورت به ظاهر یونانی از زا- گئیر- وس اوستایی (کوه بلند نیرومند) ساخته شده باشد.

محل کوههای اسپروز و هاشمار

در شاهنامه و بندهش از کوهی به نام اسپروز (اسپروچ، کوه مردم دارای سگان باشکوه) اسم برده شده است که یادآور کیش سگپرستی مردم مازندران و گیلان در عهد باستان و عنوان مردم سگسار (سگپرست= کادوسیان گیلان) است. فردوسی مکان این کوه را در نبرد رستم و کیکاوس با هاماوران (دشمنان آشوری مهاجم به شهر آمل مازندران) در سمت مازندران نشان میدهد. در بندهش مکان کوه اسپروچ (اسپروز) در میان کوههای کوهستان البرز نشان داده شده و اضافه شده است آن در بالای ناحیه ای به نام چینستان است. بنابراین معمای مسئله همین چینستان است. این نام می تواند ترجمه نام باستانی قزوین یعنی گیزین کسی (گیزین کاس= محل گیزین) باشد چه جزء "چین" (انتخاب کردن و گزیدن) در بندهش می تواند ترجمۀ کلمۀ "گیزین" بوده و "اِستان" ترجمه کِسی (کاس، کثَ) بوده باشد. بنابراین کوه اسپروز مورد نظر همان کوه مرتفع تخت سلیمان از رشته کوه البرز است.
در باب هاشمار گفتنی است که کتیبه ای آشوری در نواحی شرقی ولایت زاموا (سرزمین زمستانی) از کوهی به نام هاشمار (به اکدی یعنی شاهین) اسم می برد که نظر به موقعیت زاموا در نواحی بین جنوب آذربایجان و شمال کردستان باید همان کوه سپهسالار در غرب منطقه زنجان بوده باشد.