چهارشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۹۵
نظری شخصی بر معنی نامهای مابعد ودایی برهما و ویشنو و شیوا
با توجه به واژۀ برَه پهلوی یعنی درخشان و خوب و نیکو (از ریشه برازَ اوستایی= درخشان) و جز ما (مایا) که در مجموع نظیر نام سومه/هئومه (نیروی دانش سحرانگیز خوب) است، نام معمایی برهما را میشود در معنی دارای نیروی دانش سحرانگیز درخشان در اساس متعلق به وارونا دارندۀ بارز نیروی مایا (نیروی دانش سحر انگیز) گرفت. مادر نیلوفرآبی برهما، کوزه آب برهما و نیروی مایای برهما حاکی از این همانی اساسی وی با وارونا (ایزد آب) است. نام اهورا مزدا نیز در هیئت اهورَ-مَز -دا به معنی سرور دانش بزرگ (مایا) در این رابطه به نظر می رسد.
ویشنو (مسلط بر همه) در بنیان لقبی بر خدای جوان خورشید میثره است.
شیوا (ستون آتش) به معنی فرخنده و مبارک در اساس لقبی بر ایزد مقدس آتش آگنی (آذر) است. نام ایزد کوشانی اوئِشو را هم که معادل شیوا گرفته میشود می توان از ریشه سانسکریتی اوشَ (درخشان و سوزان) گرفت.
سهشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۹۵
وجه اشتراک حاجی فیروز/کوسه سنت کوسه برنشین با ایزد آگنی هندوان
۱- ایزد آگنی ملقب به کالی (سیاه) و سلوهیتا (سرخ) است و حاجی فیروز هم صورتی سیاه و لباسی سرخ دارد.
۲- آگنی مانند کوسۀ سنت کوسه برنشین در تصاویر بی ریش، متمایل به سرخ رنگی و باد بزن به دست است. مطابق ابوریحان بیرونی کوسه باد بزن در دست دارد و رنگ سرخ می پاشد و می گوید گرم است. این موضوع نیز که مراسم کوسه برنشین در ماه آذر (ماه ایزد آتش) برگزار میشده است، قابل توجه است.
۳- نام الهه آتش ایرانی/سکایی کتک فروز (خانه افروز) در هیئت کاتک فروز مفهوم بر فروزندۀ بازی و خوشی و شوخی را می داده است که آن لابد با مترادفش هاسه فروز (خنده و شوخی افروز) هم جایگزین میشده است و نام حاجی فیروز از همین عنوان بیرون تراویده است. لابد دو تنه به شمار آمدن آگنی بیانگر دو حالت ایزد و الهه بودن وی بوده است. از قرار معلوم کالی (سیاه) یا همان الهه بزرگ همسر شیوا همان کالی مؤنث همزاد آگنی سرخ آتش است چون در اساس شیوا نیز ستون سرخ بلند شعله آتش است.
به نظر می رسد کلاغ دست کوسه به نشانه هجو است که در فرهنگ اکدی به صورت هزو به معنی غارغار کلاغ است.
در قابل تبدیل حرف "س" هاسه به "ج" حاجی (هاجه/هاجی) گفتنی است: مطابق لغت نامه دهخدا «س» گاه به «ج» ۞ بدل شود:
ریواس = ریواج و ریباج.
بوس = بوج:
ای فلک بوج داده بر کف پاج
هیچ نیکی ز تو نداشته باج.
The sage of the Atharvaveda (Sukta 19.55.3) prays to the fire for happiness and peace.
مطابقت گلنار شاهنامه با الهه تابیتی سکاها و آگنی هندوان
در روایاتی که از ایزد/الهه آتش ایرانیان یعنی آذر بر جای مانده است، وی از سویی مانند تابیتی (فروزان) الهه اجاق خانوادگی سکاها مؤنث و از سوی دیگر نظیر ایزد آتش هندوان آگنی مذکر به حساب آمده است. در فرار اردشیر بابکان با از دربار اردوان کنیزی (در واقع الهه ای) با قوچ دارای فره ایزدی وی را همراهی میکند که در شاهنامه گلنار (گل سرخ رنگ) و در کارنامه اردشیر بابکان خانه افروز (کتک افروچ) نامیده شده است. از مقایسه نام و نشان وی با همتاهای سکایی و هندی اش معلوم میگردد که وی الهه/ایزد آتش (آذر) ساسانیان بوده است:
١- نام گلنار (گل سرخ رنگ) مطابق سلوهیتا (سرخ) یکی از القاب آگنی (ایزد آتش) است.
٢- نیلوفر به دست یک لقب دیگر آگنی است و در تصویر گلنار/ خانه افروز در دستان وی گلی مشاهده میشود که به نظر میرسد زنبق (گل الهه) بوده باشد.
٣- معنی نام خانه افروز کارنامه اردشیر بابکان مطابق نام الهه تابیتی (فروزان) یعنی الهه آتش اجاق خانوادگی سکاها است.
٤- گلنار/خانه افروز مانند ایزد آتش هندوان آگنی قوچ سوار است.
دوشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۹۵
مطابقت آریاورته هندوان و آریاوئجه ایرانیان با سغد و خوارزم (محل سرمای سترگ)
نامهای سانسکریتی آریاورته هندوان (یعنی محل گیاه مستی آور) و آریاوئجه ایرانیان (محل گیاه عالی) در اساس نشانگر سوغذ/سغد (محل گیاه غذایی سودمند) است. چون این هر دو سرزمین در ریگ ودا و وندیداد با عبارات " در آریاورته صد زمستان و صد خزان روی داده است" و " در اریاوئجه ده ماه زمستان است" توصیف شده اند. نامهای سکائیان برگ هئومه (ساکه) و سَسه (ریشه نام خدای گیاه مستی آور ساسان) و حتی نام اهورا مزدا نیز در ترکیب اهورَ-مَز-دا (سرور دانش بزرگ [ناشی از نوشابه سحرانگیز]) با نام و نشان و فرهنگ باستانی ناحیۀ سُغد پیوند دارند.
معنی نام خونیرث و خراسان
خونیرث که نام اوستایی فلات ایران در عهد اشکانیان است به دو معنی است: ارابۀ درخشان و راه درخشان که از این میان با توجه به نام قدیمی خراسان یعنی پَرتَوه (از ریشه پِرِتو اوستایی به معنی راه) به معنی سرزمین راه، معنی دوم آن مدّ نظر بوده است. چون هرودوت نام قوم پارت را در شمار اتحادیه قبایل پارس پانتالیان آورده است که به معنی مردم سرزمین راه است. ولی نام پَرتَوَ معنی درخشان و با شکوه نیز می داده است. بنابراین به نظر می رسد آنسی/آنزی چینیها که نام سرزمین اشکانیان آمده است صورتی از همان آنجی سانسکریت به معنی درخشان و با شکوه بوده و بسجم هندوان نیز که نام ایران عهد اشکانی است به صورت بهاس-گامَ به معنی جاده درخشان و با شکوه مفهوم می شده است. بر این پایه نام سرزمین خراسان را نیز در رابطه با نام قدیمی آن پَرتَوَ (راه، درخشان) در اصل می توان به صورت خوَر-راس-ان (سرزمین راه با شکوه) باز سازی کرد که تلخیص یافته اش به صورت خراسان به مفهوم دیگری (به معنی سرزمین سمت بر آمدن خورشید) گرفته شده است.
معنی نام قبرس
نام قبرس را با گیاه حنا و یا سرو در زبان یونانی ربط داده اند. از این میان از مقایسه نام هتیتی درخت سرو (سمبل بخشیدگی و آزادگی) با نام کهن قبرس یعنی الیشه می توان بدین نتیجه رسید که نام های قبرس و الَشیا/الیشه (ال-گیشه/الیشه= درخت خدایگانی) در واقع به معنی محل درختان سرو بوده اند. در زبانهای سومری و اکدی اِل به معنی خدا و گیس/گیش به معنی درخت بوده است.
.(GIŠeya(n)- (n.) :(a tree; symbol of duty exemption
یکشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۹۵
معنی نام وفس (ووس)
حمدالله مستوفی در نزهة القلوب در این سمت که جز همدان آورده و به نام شراهین (محل چشمه خوب) اسم برده از نواحی اورهن (دارای چشمه گسترده)، فامره، کومجان،میلاجرد، اسطه (استهری) و اَشود (اسفندان) یاد کرده است. نامهای شراهین (محل چشمه خوب) و اورهن (دارای چشمه گسترده) متعلق به ووس/وفس (وهو-اوس، دارای چشمه خوب) به نظر می رسند.
شنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۹۵
محل آتشکده فردجان (فرَ-داگان: بنای بسیار بزرگ)
از قرار معلوم چنانکه از مقاله آقای ابراهیم دهگان "قلعه فردجان محبس ابوعلی سینا" بر می آید نامهای دیگر فردجان (بنای بسیار بزرگ)، مزدجان (مز-داگان: بنای بزرگ) و بردهان (پرَداغان: بنای بسیار بزرگ) در سمت کوزدر (دارای درخشندگی)، کود زر (دژ زرین) و فراهان (خانه عالی) بوده است. جناب رضا مرادی غیاث آبادی با کمی تردید آن را با روستای پردغان تفرش (محتملاَ محل بنای بسیار بزرگ) سنجیده است: "ابن فقیه همدانی در کتاب «مختصرالبلدان» (اوایل سده چهارم هجری) و حسن قمی در «تاریخ قم» (از اواخر سده چهارم هجری) آوردهاند که در روستای «فردجان»/«مزدجان» آتشکدهای بزرگ و کهن با باروهای بلند و قلعه مانند وجود داشته که در زمان حاکمیت حجاج بن یوسف و خلافت عبدالملک بن مروان (اواخر سده یکم هجری) به این روستا یورش آوردند و پس از تسخیر آبادی، درهای زرین آتشکده را کندند و برای کعبه به مکه فرستادند. در این منابع همچنین آمده است که آتشکده فردجان بار دیگر در سال ۲۸۸ هجری قمری به فرمان امیر قم به نام «بیرون ترکی» با منجنیق و عراده ویران و تباه شد و دیگر هیچگاه رونق نگرفت (نقل به مضمون از: ابن فقیه، ص ۷۵؛ قمی، فصل هفتم)... "
گفته شده است که بوعلی سینا در فردجان (مزدجان) در سمت همدان زندانی بوده است. اما نام مزدجان (مز-داجان یعنی بنای بسیار بزرگ) که نام قصبه استوار و دارای آتشکده بوده است به سبب شباهت ظاهریش با نام مزدک ارتباط داده میشده است.
جمعه، فروردین ۰۶، ۱۳۹۵
آلترناتیو سوم برای معنی هفتخوان
هفت خوان را به معنی هفت سفره گرفته و نظر مخالف آن را هفت خان به معنی هفت منزل آورده اند. ولی شق ثالث نیرومندتری هم وجود دارد که متوجه آن نشده اند: آن همانا واژۀ خوَن اوستایی و پهلوی به معنی درخشان است که معنی هفتخوان را هفت کار درخشان و با شکوه نشان میدهد.
پنجشنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۹۵
مطابقت ساپاردا/شاپاردا با سهرورد
نام ساپاردا به صورت سوَرده در سانسکریت به معنی محل هدیه بهشتی با نام سهرورد (محل گل سرخ) در جنوب شهرستان قیدار زنجان همخوانی دارد. نام باستانی دیگر آن سیبار (سوَر= بهشت) بوده است. در آن حوالی بیجار و ابهر حالیه به ترتیب با شهرهای باستانی آبدادانی (محل آبزاری) و تادی روتا (دارای آب روان) مطابقت می نمایند. نام به ظاهر ترکی سهرورد یعنی قره قوش هم در واقع بر گرفته از کَرَ-غوژه پهلوی (کَرَ-کوشَ سانسکریتی) به معنی محل غنچه کاری بوده است. در این سمت در سال ۷۱۵ پیش از میلاد دایائوکو شخصی به نام کی بابه را از فرمانروایی خارخار (دیوان دره) اخراج کرده بود. کتیبه های آشوری این عهد در آن ناحیه از سه دهکده مهم به نامهای اوریاکو (محل مرتع)، زابگاگ (جایگاه ثروتمند) و خاریپ (جایگاه شتران) اسم برده اند که به ترتیب قابل تطبیق با قیدار (گئیث-دار= محل گیاهزاری)، زونق (زاو-نیوَک= زمین شایسته) و خورخوره (خرخاره= محل خران سترگ/اشتران) می باشند.
سهشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۹۵
معنی نامهای پارتاتوا، پشنگ، تور و تُرک
به نظر می رسد لیکوس (گرگ) که هرودوت برای پادشاه اسکیتی عهد مادها آورده لقب خود پارتاتوا بوده است. در اساطیر کهن ایرانی وی تحت نام تور (گرگ) آمده است. چون توره (شغال) در واقع به معنی تور کوچک (گرگ کوچک) است. منظور از افراسیاب تورانی (پر آسیب تورانی) همان مادیای اسکیتی پسر پارتاتوا است که نه پسر تور بلکه نواده وی محسوب شده است. نام میان آنها پشنگ (جنگی یا پرنده شکاری) از سویی عنوان قومی پچنگها (اِریک های باستانی) از اقوام ترک زبان تابع اسکیتان و از سوی دیگر خود پارتاتوا (جنگنده توانا) بوده است. جالب است که در مینوخرد، پَشَن (از همان ریشه پَرِتَ= جنگیدن) نام گرگ کبود (توتم ترکان) آمده است. لذا ریشه نام تَرک هم در معنی دارنده توتم گرگ به واژۀ تور در معنی گرگ می رسد. معنی فرنگرسین را بسیار هراس اندازنده گرفته اند. ولی افراسیاب/فراسیاب به ظاهر ترکیبی از فر (بسیار) و آسیب دارد. اَسیوَ در سانسکریت هم معنی مهلک و هم معنی خطرناک میدهد. واژۀ تور را در نزد گوک ترکان نیز به معنی ایرانی آن نیرومند (صفت گرگ) گرفته اند.
مطابقت ریونیز، فرود، فریبرز، سیاوش با فرائورت
در روایات ملی شاهزاده مقتولی به نامهای ریونیز (سرور با شکوه مقتول)، فرود (نگون بخت) و فریبرز (سرور با شکوه نگون بخت) و سیاوش (سیه پوش) فرزند یا نواده کیکاوس (خشثریتی) به شمار رفته اند و به جز فریبرز جملگی در مقام مقتول. جالب است که ریونیز در رابطه با دامادی توس نوذری (کوروش دوم) سپهسالار کیاخسار (کیخسرو) است و مطابق کوروشنامه گزنفون کوروش دوم داماد و خواهر زاده کیاکسار (فرزند فرائورت) بوده است. خود نام فرائورت (فرورتیش) می توان به معنی بسیار ثروتمند گرفت. نام آستیاگ نیز به معنی ثروتمند است از این جا است که در کوروشنامه به جای نام فرائورت نام آستیاگ در مقام نام پدر کیاکسار قرار گرفته است.
دوشنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۹۵
نامهای دیرین کرمانشان و هرسین و کنگاور و الشتر و کنگاور و کوهدشت
در کتیبه لشکرکشی تیگلت پیلسر سوم که متعلق به سال ۷۳۷ پیش از میلاد می باشد٬ در این سمت از نواحی بیت سانگی (خانه سنگی)، بیت تازّاکی (خانه استوار)، بیت ایشتار، کینگی کانگی و کین دی گیاسو نام برده شده است که به ترتیب نشانگر کرمانشان (خانه سنگی)، هرسین (دژ سنگی)، الشتر، کنگاور و کوهدشت می باشند.
یکشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۹۵
معنی نامهای اهواز و پَرَتاکین
نام شهر اهواز مرکب از "اَهو" (سرور) و "وَئِذَ" (پدید آورنده)، چنانکه گفته اند در واقع نام دیگری بر خود خوزستان بوده است. چون شهر اهواز در واقع سوق الاهواز (بازار "سرزمین پدید آوردۀ خدا= خوزستان") بوده است. نام هرمزد اردشیر متعلق به اهواز نیز اشاره به این شهر خوزستان (سرزمین خدا) داشته است. چون هرمزد-ارت-خشثره را می توان «پاک [شهر]"سرزمین خدا" (خوزستان-ایلام)» معنی کرد.
مسلم به نظر می رسد نام قوم پَرَتاکین که استرابون از وجود این مردم دامدار و کشاورز نیز در خوزستان خبر داده، در واقع همان پارَتا-خَیَنَ ها (مردم کنار نهر) یعنی مردم آرامی غسل تعمید کننده خوزستان بوده اند.
معنی هلتامتی، عیلام و کیسیا
هرودوت و استرابون عیلامیان را تحت نام ایرانی کیسیان معرفی نموده اند که از ریشه اوستایی کئیتی به معنی خرسند کننده و مهربان است که در آن حرف "ت" اوستایی به "س" تبدیل شده است؛ نظیر تبدیل گاتو به گاس (گاه). این به وضوح مطابق نام عیلامی هلتامتی (سرزمین خدای بخشنده و مهربان) در گزارش والتر هینتز و نام اکدی عیلام (سرزمین منسوب به خدا) است. مطابق فرهنگ اساطیر شرق باستان تألیف گوندولین لیک، ئیل خدا در باورهای کهن سامی ملقب به بخشنده و مهربان بوده است. بر این اساس نام اوستایی خوزستان یعنی وَرِنه (زادگاه فریدون/کوروش) را هم می توان به معنی سرزمین خوشنودی و خرسندی و بر گزیده گرفت و نام مردم بختیاری یادگار آن دانست. در وندیداد آفت سرزمین ورنه، دشتان غیر طبیعی آن شمرده شده است که لابد اشاره عکس العملی به غسل تعمید مردم آرامی جنوب غربی خوزستان در عهد اشکانی است.
نظر به اینکه نام سرزمین مازنها (مازندرانیها) به شکل مَئِذَنه به اوستایی به معنی محل لذت و خوشی است لذا نام شمال مرکزی ایران یعنی "مازندران و گیلان" (که به نوبه خود با نینوا و آشور معادل گرفته شده اند) در داشتن عنوان ورنه (سرزمین خوشی) با خوزستان مشترک بوده اند که با اختصاص مازن به مازندران، ورنه هم به گیلان اختصاص داده شده است.
خدای عیلام عنوان شیموت ملقب منادی قدرتمند خدایان بوده که برایش گاونر قربانی می کردند. این ویژگی های وی، او را قابل قیاس با ایزد مهر می گرداند. خود نام کیسیا را میشود به صورت کِی-شیا در زبانهای قدیم ایرانی به معنی سرزمین سرور گرفت. خود نام پهلوی خوجستان (خوزستان) مترادف با هالتامتی به معنی سرزمین خواجه (خود زنده= خدا) و سرور است.
پنجشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۹۴
معنی جاماسب
به نظر می رسد در ویکیپدیای فارسی حدسی درست زده اند و نام جاماسب را متعلق به پرکساسپ (پَرَ-خشی-اسپ = دارای جای اسبان فراوان) آورده اند چه در منابع یونانی نام پرکساسپ را در رابطه گائوماته بردیه (سپیتاک سپیتمان) به صور ایساپت (سرور دارای مال بند) و اوروپاست (دارای مال بند گسترده) آورده اند. بر این اساس نام جاماسپ را به لغت اوستایی می توان اسب پرور معنی نمود. جاماسب را داماد زرتشت سپیتمان (به قول هرتسفلد همان سپیتاک سپیتمان، پسرخوانده کوروش) آورده اند.
چهارشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۹۴
مطابقت پاوه با دژ باستانی باروآ
سه دژ باستانی مادها به اسامی بوشتو (محل محترم) در منطقه آرسیتا (محل محترم) در ناحیه قوم کوموردیان (مردم مهربان) و باروتا (باروی گسترده) در همسایگی آن و باروآ (محل دارای بارو) در ناحیه ای جنوبی تر از آنها از لحاظ صوتی با نام قصبه های بست، بایوه و شهر پاوه در مناطق کردستان و کرمانشاهان مطابقت می نمایند.
بر عکس بودن رابطه پدر و فرزندی اغریرث و گوپت شاه در روایات ملی
در اساطیر اوستایی و پهلوی توگدامه (مخلوق سرور زاده حیوان) و سانداخشترو (داری حکومت رضایتبخش) از فرمانروایان کیمری به ترتیب بر عکس هم به صورت اغریرث (دارای کردار عالی) و گوپت (گاو سرور) از تورانیان دوست ایرانیان ذکر شده اند. تورانیان دوست ایرانیان = خاندان فریان در جزیره رود رنگها (دجله) سکنی داشته اند و اسلاف کردان غربی بوده اند. به نظر می رسد در هیئت یونانی نام توگدامه یعنی لوگدامیس، واژۀ توکَ/توگ سانسکریتی به معنی زاده حیوان در یونانی با لوک/لوگ (گرگ) جایگزین شده است.
دوشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۹۴
معنی ننگرهار و جلال آباد
نام استان جلال آباد یعنی ننگرهار به سانسکریت و اوستایی به صورت نَناگرَ-هَره به معنی دژ قلل کوهستانی اشاره به شهری در سمت ناحیه شهر جلال آباد (جلال کوت= دژ جلال) است. یعنی در واقع جلال آباد مترادف آدینه پور (آذینه پور، شهر آذین بسته) است: هسوآن تسانگ هم از ناگارا-هارا یعنی شهر کوهستانی و هم از آدینه پور نام برده است و نام جلال آباد را با نام بانیی به نام جلال الدین محمد اکبر مربوط می دانند. نام آدینه پور را هم با توجه به نام دیگر بخش قدیمی آن جهان نمای می توان به معنی شهر زینت یافته گرفت و این مطابقت بیشتری با نام جلال و جلال آباد دارد. بنابراین ناگارا-هارا یا همان ننگرهار (دژ قلل کوهستانی) را می توان با شهرک گِردی (ده کوهستانی یا دژ کوهستانی) بین گذرگاه خیبر و جلال آباد مطابقت داد.
جمعه، اسفند ۲۱، ۱۳۹۴
معنی محتمل لُر
لور در زبان بلوچی به معنی شمشیر است. نام کهن تر ایشان یعنی کاشی/کوسی/کاسی هم به شکل کئوکشیه به معنی مردم منسوب به شمشیر است. نام دیگر ایشان یعنی مَرَفیان در شمار قبایل پارسی را هم میشود صورتی از مَرَویان/مرگیان (کشندگان، دارندگان سلاح کشنده) به شمار آورد. هیئت کوسی (کوشی اوستایی) نام کاسیان را که استرابون ذکر کرده می توان به معنی کشندگان و دارندگان سلاح کشنده (کهَشی سانسکریت) گرفت. جالب است لقب پادشاه بزرگ کاسیان یعنی آگوم یعنی کاک رمه را هم به معنی شمشیر خون آلود گرفت. در روایات ملی ایران ضحاک (آگوم کاک رمه) فرمانروای شهر کویرنت (کرند) در رابطه با دیو خشم ملقب به دارندۀ نیزه خونین آمده است.
نظر قدیمی ام در این باب این بوده است که کاسی به معنی سومری آن آبجو (شراب) بوده است و مرفی (مارپی) به معنی سانسکریتی آن نوشیدنی شور عشق و واژۀ لُر (لرت، لور) به معنی درد و چکیده شراب بوده است.
Adonis´ / Tammuz` cross
The cross has been an emblem of the god Adonis / Bel (Lord) / Tammuz (real son). Two Egyptian Ankh crosses have been the symbol of both worlds. Adonis / Tammuz' death and turned back again showned to lift up his pictures with his cross emblem.
http://www.sabbathcovenant.com/mystery…/TheCrossofTammuz.htm
Adonis/Tammuz` kors
Korset har varit ett emblem till guden Adonis/Bel (Herre)/Tammuz (real son). Två egyptiska Ankh kors har varit symbol på de båda världarna. Adonis/Tammuz´ död och tillbacka gång visades med att lyfta up hans bilder med hans korsemblem.
http://www.sabbathcovenant.com/mysteryreligion/TheCrossofTammuz.htm
چهارشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۹۴
مقایسه هفت مرحله سلوک مهرپرستی با تجلیات ویشنو
با اندکی دقت معلوم میشود که نام و نشان این مرحله سلوک مهرپرستی از ده تجّلی ویشنو (خدای خورشید) گرفته شده است:
۱- ۱.ماتسیه (ماهی) و ۷.کریشنا (مات٬ سام، سیاه٬ کلاغ سیاه) به جای مقام کلاغ سیاه در آیین مهرپرستی هستند. ۲- ۲.کورمه (لاکپشت) در جای کری فیوس یا کریپ توس (پنهان شونده) در آیین مهری است. ۳- ٣. وراهه (گراز٬ لشکر گراز) با سرباز جایگزین شده است. ۴- ۴. نَرَ-سینگهه (شیر-مرد) در آیین مهری با همان مقام شیر مطابقت دارد. ۵- ۶. پرسو-رامَ (تبردار گرامی) با مقام پارسی مطابقت است. ۶- ۷. رام چندرَ (ماه گرامی) با خورشید جایگزین شده است. ۷- ۹. بودا (روشن٬ حکیم)، در آیین مهری با مقام پدر مطابق گردیده است.
سهشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۹۴
مطابقت سپنت آرمئیتی (الهه سپندارمذ) با ایناننا
اگر نام الهه سومری ایناننا (نین-آن-نا) بانوی آرامش دهنده آسمانی بگیریم (نین-آن= ملکه آسمان، نا= آرامش)، این با معنی سپنت آرمئیتی (آرامش دهنده مقدس) یکی میگردد. جالب است که ایناننا در فلات ایران باستانی، در آرتته (جیرفت) پرستش میشده است.
مطابقت سیماشکی با قصبه سردشت در شمال استان خوزستان
از آنجاییکه مکان سرزمین عیلامی باستانی سیماشکی را در بین لرستان و اصفهان و شوش حدس زده اند، لذا سیماشکی با شهر و شهرستان سردشت در شمال استان خوزستان مطابقت دارد. به نظر می رسد خود نام قصبه سردشت از تحریف نام سیماشکی در طی قرون و اعصار عاید شده است. در آن واژۀ سیما (سرما) می تواند با کلمۀ سرد جایگزین شده باشد.
یکشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۹۴
معانی محتمل کلمات مجهول افغان و پَشتو (پختو)
نامهای افغان (اوَ-گانا) و پشتو و پختو در فارسی و سانسکریت به ترتیب به معنی محل منسوب به سازنده ظرف آب، سازنده ظرف گلی لعابدار و پزنده ظرف سفالی هستند. هرودوت مردم ناحیه پاکتیا-آئکی (پزنده ظروف سفالی) را تحت نام کاس-پاتیریان (سازنده و تراشنده ظروف سفالی) نیز ذکر کرده است. نامهای هرخوائیتی، رخج و ارغند آب (آر-کهند آب/هارکهند آب/قندهار آو) این منطقه را هم به ترتیب می توان در زبانهای هندوایرانی قدیم به معنی محل نگهداری ظروف سفالی تراشیده، جای خراشیدن ظرف سفالی و محل تراشیدن ظرف آب گرفت. هنر سفال سازی و مجسمه سازی افغانستان در هنرمجسمه سازی موسوم به هنر گندهاره به اوج خود رسیده بوده است. از این جا می توان حدس زد نام گندهاره (کنده-هاره، قندهار) در اصل به معنی محل رسا کنده کاری بوده است. نام پاکتیکهای سمت ارمنستان هم در این رابطه با نام بودینان مادی (دارندگان جام، کُردان بادینی) مطابقت می یابد.
نام مهراب کابلی و زابلستان را هم میشود در زبانهای ایرانی و سانسکریت به صورت مهر- آب (داد و ستد با آب) و زبلَ (آب) با نامهای افغانستان و آراخوزی و پشتون مربوط دانست.
شنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۹۴
معنی و وجه اشتقاق مارمولک و سوسمار
نظر به اینکه مارمولک را می توان مار ساکت و آرام (مار-مول-اَک) معنی کرد. واژۀ مول فارسی (درنگ و آرام) از ریشه واژۀ سانسکریتی مورَ (کندی و درنگ کردن) می باشد، لذا سوس-مار را هم میشود تلخیص سُست-مار (مار ملایم و آرام) گرفت. علی القاعده حرف ساکن "ت" در وسط این کلمه مرکب در هنگام تلفظ بر اثر تکرار و مرور زمان حذف شده است. در کُردی سُست را سِس تلفظ می کنند.
معنی نام قبیله پراتاکین در خوزستان عهد اشکانیان
نام قبیلۀ پراتاکین را- که به قول استرابون در خوزستان به دامداری و کشاورزی مشغول بوده اند- می توان به معنی بسیار سریع جا به جا شونده ها (= طایی، تازی، عرب) گرفت. استرابون نام اینان را در کنار نام کیسیان (خوزها، تولید کنندگان نیشکر یا دارندگان خوشی و سروری) آورده است. نام سوق الاهواز را هم در این رابطه می توان از اَلاَهوَج و هوج عربی به معنی دارنده شتر تند رو گرفت.
ولی نظر بعدی ام این گفته را تغییر میدهد:
معنی نامهای اهواز و پَرَتاکین
نام شهر اهواز مرکب از "اَهو" (سرور) و "وَئِذَ" (پدید آورنده)، چنانکه گفته اند در واقع نام دیگری بر خود خوزستان بوده است. چون شهر اهواز در واقع سوق الاهواز (بازار "سرزمین پدید آوردۀ خدا= خوزستان") بوده است. مسلم به نظر می رسد نام قوم پَرَتاکین که استرابون از وجود این مردم دامدار و کشاورز نیز در خوزستان خبر داده، در واقع همان پارَتا-خَیَنَ ها (مردم کنار نهر) یعنی مردم آرامی غسل تعمید کننده خوزستان بوده اند.
ولی اگر چهارنام پراتاکین (پراداک-ین)، اواجا (خواذا)، هلتمپت (هلتامتی) و ایلام را مترادف بگیریم، جملگی به معنی سرزمین خدا خواهند بود.
سهشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۹۴
مطابقت ایل باصری فارس با ایل مردان باستانی
نامهای قدیمی رم کاریان (گروه جنگی) و بساسیری (بسیار جنگی) که با باسری ها (تند و تیزان) در رابطه اند، این مردم را نه از پاسارگادیان شهر و روستانشین بلکه از مَردها یعنی جنگاوران چادرنشین پارس نشان میدهند.
نظری بر نام و نشان قبایل پارسی باستان در خبر هرودوت
[شش قبیله شهر و روستانشین پارسی]: ۱- پاسارگادی (پرِثو-ارکادی= ستاینده درخت بزرگ)/ پاتیشوری (پاینده درخت بزرگ=چنار)٬ پارسها. ۲- مرفیان (دارندگان شراب مستی آور= کاسیان)٬ لُران (دارندگان دُرد شراب )
.
۳- ماسپیان (مه-سپیان، دارای سگان عالی): شبانکاره (دارندگان سگان جنگی یا شول (منسوبین به شیر) یا به احتمال کمتر اوکسیان (خوشبختان یا هو-کوثیَن: دارای سگان خوب)٬ بختیاری ها (خوشبختان یا بَه [خوب]-کوتی [سگ]- یار [وَر= دارنده]). در مجموع به نظر می رسد قوم سکایی که تحت نامهای اوکسی (شکوفنده و خوشبخت)، ماسپی (بزرگ سگان)،دانو (شجاع)، شبانکاره (دارنده سگان جنگی) و شول (شیر) در بین پارس و خوزستان می زیسته اند در تاریخ این منطقه از بین نرفته بلکه به کسوت بختیاری در آمده است. هرودوت میگوید این سه طایفه یعنی پاسارگادیها و مَرَفیان و ماسپیان بر طوایف دیگر برتری دارند و دیگران تابع آنها هستند. این نشانگر آن است که این ها در جوار هم اتحادیه نیرومندی را تشکیل داده بودند. ۴- پانتالیان (مردم سرزمین راه)٬ پارتها. ۵- دروسیان (مردم ناحیه جنگلی)٬ داریتیان (گیلها) و مازندرانیها. ۶- گرمانیان (مردم ناحیه گرم)٬ کرمان گرم و سواحل شمال شرقی خلیج فارس (اوتیا= سرزمین حرارت). [چهار قبیله چادرنشین پارسی]: ۷- دایی ها٬ داهه ها (سوزانندگان مرده ها). ۸- مَرد (جنگاور)٬ مردهای فارس و زاگروس جنوبی، رم کاریان (باصری). ۹- دروپیکیان/دربیکان (مردم پرستنده گیاه هوم)٬ دریها/تاجیکان. ۱۰- ساگارتی ها (سنگ کن ها٬ در سمت کرمان و سیستان)/ کرمانی ها (خانه سنگی ها).
اشتراک در:
پستها (Atom)